مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

چگونه می توانم اوضاع زندگیم را تغییر دهم؟

س: چگونه می توانم رفتار همسرم را عوض کنم؟ او اصلا به فکر من و بچه ام نیست، هر چه من پول در می آورم صرف خانواده خواهرش می کند. یارانه من را هم صرف خواهرش می کند. لطفا راهنمایی کنید.



مخاطب گرامی احساس نمی کنید شاید بهتر باشد جمله اول سوال خود را اصلاح کنید و به جای این که بپرسید «چگونه می توانم رفتار همسرم را عوض کنم» بهتر است که بپرسید " چگونه می توانم اوضاع زندگیمان را تغییر دهم؟
" قصدم از تغییر سوال شما به این نحو این بود که بگویم : همین اول اگر هدفتان عوض کردن رفتار همسرتان است باید بدانید که گرفتار اشتباه بزرگی شده اید! چرا که ما هیچ گاه نه می توانیم و نه باید رفتار همسرمان را عوض کنیم! زیرا او بیشتر جبهه گیری خواهد کرد و مهم تر اینکه تا نپذیرد خطایی مرتکب شده و تا شخصاً نخواهد، تغییر نخواهد کرد. لذا لازم است طرز فکرتان را عوض کنید. از خود بپرسید چه چیز باعث شده که همسرتان به شما و فرزندتان بی توجهی نشان دهد؟ تا چه اندازه نسبت به همسرتان و زندگی مشترک خود احساس مسئولیت می کنید؟ تا چه میزان توانسته اید نقش خود را به درستی و کمال ایفا کنید؟

این کارها به بهبود زندگی تان کمک می کند
اوقاتی را به صحبت کردن با همسرتان اختصاص دهید و به همدلی با یکدیگر بپردازید. همدلی به معنی درک متقابل بدون قضاوت و بازجویی است. شما و همسرتان به صمیمیت بیشتری نیازمندید، این امر کمک می کند که همسرتان قبل از انجام کار یا گرفتن تصمیمی که به شما هم مربوط می شود به مشورت با شما بپردازد.
همین مشورت نیز به نوبه خود صمیمیت را بین شما افزایش می دهد، آنگاه با هم فکری یکدیگر قادر خواهید بود به حل مشکلات افرادی که به کمک شما نیازمندند نیز بپردازید. در پایان هم توصیه من به شما این است که به همراه همسرتان نزد روانشناس زوج درمانگر بروید و کمک تخصصی دریافت کنید. با آرزوی موفقیت برای شما.

پرخاشگری همسر پس از ازدواج اینترنتی


من ۲ سال است که داماد شده ام. با همسرم از طریق اینترنت آشنا شدم اما از شروع ازدواج، همسرم همیشه در حال پرخاشگری به خانواده من است و همیشه با هم بحث می کنیم. برایم ارزشی قائل نمی شود، در قبال این رفتارش چه برخوردی باید داشته باشم؟



مخاطب گرامی سوال شما دارای زوایای مختلفی است. یک موضوع اشاره شده در سوال تان پرخاشگری همسرتان است. ابتدا سعی کنید علت پرخاشگری را بررسی کنید و این که خود شما در بروز این پرخاشگری چه نقشی ایفا می کنید؟ مطمئن شوید که رفتار وی، ریشه در مشکلات دیگری دارد و رفتار شما سبب پرخاشگری او نیست.
به حرف های همسرتان گوش دهید و در حل مسائل او را کمک کنید. دلگرمی و حضور عاطفی شما برای همسرتان لذت بخش خواهد بود. احساس خود را در مسائل مختلف با وی در میان بگذارید. در این صورت همسرتان همراهی شما را بیشتر درک می کند. ضمن این که به همسرتان یادآوری کنید وی مهم ترین شخص زندگی تان است و شما سعی می کنید پایه های زندگی تان را مستحکم کنید.
به شناسایی دلایل اساسی پرخاشگری او بپردازید. اما یکی از آسیب های ازدواج های اینترنتی نبود زمان کافی و نداشتن شناخت مناسب طرفین از یکدیگر است. پیشنهاد می کنم زمان بیشتری را به شناخت یکدیگر اختصاص دهید.
ورود به عرصه زندگی مشترک برای شما احتمالا با شتابزدگی همراه بوده و همین امر باعث بروز اختلاف نظر و حتی درگیری های فراوانی شده، پس بهتر است زمان بیشتری را برای با هم بودن در نظر بگیرید.
درباره ارزش قائل شدن همسرتان برای شما، به این نکته توجه کنید:
محوری را در نظر بگیرید که در سمتی از آن نشانه های رفتاری گویای ارزشمندی و در سمتی از آن نشانه های رفتاری ارزشمند نبودن است. ملاک های شما برای ارزشمند بودن چیست؟ و قضاوت شما درباره رفتار همسرتان در کجای این محور قرار می گیرد؟ بهتر است رفتار همسرتان را از شخصیت وی جدا بدانید. در این صورت خواهید دید که چطور یک سری از رفتارهای وی به اشتباه برای شما این تفکر را ایجاد کرده است که او برایتان ارزش قائل نیست و در نتیجه او را به کلی بد و بی توجه قلمداد می کنید!
فراموش نکنید در این شرایط اوضاع مناسبی برای یک ارتباط سازنده فراهم نمی شود. در صورتی که عمق مسائل را بیشتر از این می بینید با مراجعه به مشاوره به حل موضوع بپردازید.

خیانت به همسر در دنیای مجازی




زمانی بود که خیانت در زندگی زناشویی به آسانی قابل تشخیص بود. اگر شخصی در خارج از رابطه زناشویی‌اش با فرد دیگری رابطه ج ن س ی داشت، او را خیانتکار می‌شمردند اما در دنیای امروز با وجود رسانه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک، فضاهای گپ‌زدن اینترنتی (چت روم‌ها)، وب‌کم‌های دوسویه، پیام‌های فوری اینترنتی، برنامه‌های دوست‌یابی و مانند اینها تعریف خیانت زناشویی مشکل شده است.
آیا حتماً خیانت زناشویی باید به صورت ارتباط جسمی باشد، یا ارتباط برقرار کردن از طریق وب‌کم یا فردی در آن طرف دنیا را هم باید خیانت شمرد؟ آیا ارضای خود با تسهیلات جنسی اینترنتی هم نوعی خیانت به همسر نیست؟

به گزارش خبرآنلاین ؛ آشکار است که برای بسیاری از افراد بالای 30 سال که با ابزارهای دیجیتال بزرگ نشده اند، چنین دنیایی ممکن است ناآشنا و گیج‌کننده باشد. اما اگر بخواهیم تعریف ساده ای از خیانت زناشویی ارائه دهیم که این دنیای جدید را هم دربرگیرد، می‌توان این‌چنین گفت: «خیانت زناشویی یعنی از بین رفتن اعتماد میان دو همسر که هنگامی رخ می‌دهد که یک طرف اسرار جنسی‌اش را از همسرش پنهان نگه می‌دارد.» در نهایت خیانت زناشویی صرفاً محدود به انجام عمل جنسی (چه در دنیای واقعی و چه در دنیای آنلاین) نمی‌شود.

اصل قضیه این است که شما رفتارهای جنسی‌تان را از هر نوع، از جمله روی آوردن به پورنوگرافی با چت جنسی روی فیس‌بوک، را از همسرتان مخفی نگه می‌دارید. بنابراین اگر چنین رفتارها یا روابطی را از همسرتان پنهان نگه می‌دارید، باید در این‌باره تجدیدنظر کنید. اصولا اگر هر رفتار عاشقانه یا جنسی‌تان را از همسرتان مخفی کنید، به او خیانت ورزیده‌اید. موضوع به‌همین سادگی است.

متأسفانه بسیاری از افرادی که به رفتارهای جنسی یا اینترنت روی می‌آورند، درک نمی‌کنند که این رفتار پنهانی‌شان می‌تواند بر زندگی عاطفی درازمدت و اعتماد همسران‌شان به آنان تأثیر بگذارد. چرا خیانت دردناک است؟

اصولاً در موارد خیانت زناشویی، آنچه بیشترین درد و ناراحتی را برای همسر ایجاد می‌کند، نه صرفاً رابطه جنسی خارج از ازدواج، بلکه این حقیقت است که اعتماد و باورش به فردی که صمیم‌ترین رابطه را با او داشته، خدشه‌دار شده است. بنابراین تفاوتی ندارد که این خیانت با برقراری رابطه جسمی با شخصی دیگر باشد، یا از طریق آنلاین با روی آوردن به پورنوگرافی، وب‌کم‌های جنسی، شبکه‌های اجتماعی و سایر شیوه‌های ارتباطی به‌وسیله تکنولوژی دیجیتال.

به عبارت دیگر رابطه خارج ازدواجی در «دنیای مجازی» هم به اندازه چنین رابطه‌ای به صورت جسمی و در دنیای واقعی برای همسر خیانت‌دیده، دردناک است. مهم نیست که این خیانت در کجا یا چگونه رخ داده باشد، پی بردن به این موضوع به‌شدت برای همسر خیانت‌دیده، تکان‌دهنده و زجرآور است.

یک بررسی نشان می‌دهد که پی بردن به خیانت همسر ممکن است به بروز علایم حاداسترس منجر شود که به‌طور معمول در «اختلال استرس پس از سانحه» یا PTSD (اختلالی روانی که پس از حوادث فجیع رخ می‌دهد) مشاهده می‌شود.

از طرفی، ضربه‌ای که فرد خیانت‌دیده می‌خورد، تا حدی ناشی از این حقیقت است که با اینکه رفتارهای خارج ازدواج همسر خیانت‌کننده برای دیگران آشکار بوده است و شاید هنگامی که این همسر مچش باز می‌شود، تا حدی احساس آرامش هم بکند، همسر خیانت‌دیده معمولاً به کلی از این قضایا بی‌خبر بوده است. از طرف دیگر، خیانت کردن به همسر معمولاً الگویی تکرار‌شونده دارد و یک حادثه منفرد نیست و برای مثال خبردار شدن از یک‌ بار رابطه همسر با یکی از همکارانش، باعث نمی‌شود که فرد خیانت‌دیده هنگامی که کل رفتارهای همسرش را دریابد، آمادگی بیشتری برای تحمل پیدا کرده باشد. به‌علاوه نکته مهم این است که این درد و زجر را یک بیگانه برای فرد ایجاد نکرده است.

این عواطف را کسی برای فرد ایجاد کرده است که او بیشترین تکیه و اعتمادش را به او داشته است. اتکا دروغین خیانت یک حالت نه چندان غیرمعمول دیگر در این موارد این است که شک یا گمان فرد درباره خیانت همسرش، برای مدت‌ها، حتی سال‌ها ادامه داشته باشد و همسر خیانتکار مکرر خیانتش را انکار کند و برای مثال بگوید مجبور است تا دیروقت سرکار بماند.

ممکن است همسری که مورد خیانت واقع می‌شود، متهم شود که سوءظن نامعقولی دارد و آدم شکاکی است. در این موارد همسر خیانت‌کننده با سوءاستفاده از طرف مقابل ممکن است در طول زمان این احساس را در او به وجود آورد که ناپایداری عاطفی اوست که ریشه مشکلات آنهاست.

برخی از این همسران ممکن است به رفتارهای بی‌اختیار و افراطی از سوءمصرف موادمخدر و الکل گرفته تا افراط در غذا خوردن، ورزش کردن، پول خرج کردن و... روی آورند. در واقع ممکن است چنین رفتارهایی حتی پیش از افشا شدن خیانت بروز کند، زیرا برخی از افراد برای برطرف کردن افسردگی، اضطراب و ناکامی که در روابط‌شان با همسرشان احساس می‌کنند، خود را در این رفتارهای بالقوه اعتیارآور غرق می‌کنند.

موفقیت بیشتر زنان در پیش بینی رفتار همسر


در واقع زن و شوهرها از یکدیگر توقع دارند که طرف مقابلشان در موقعیت‌های مختلف و بر اساس کمترین نشانه‌ها پیش بینی کند چه رفتار و حرکتی باید انجام دهد. اما...
یکی از دلایل اختلافات زناشویی و در کل روابط عمیق و صمیمی، مشکل در پیش بینی است. در واقع زمانی که دو نفر با هم صمیمی می‌شوند امکان پیش بینی بر اساس خاطرات مشترک، درد و دل، هم کلام شدن و حضور در موقعیت‌های مختلف و ... افزایش می‌یابد. اما بعد از اندک زمانی پیش‌بینی به عنوان یکی از قوت‌های رابطه تبدیل به یک انتظار و توقع می‌شود. در واقع زن و شوهرها از یکدیگر توقع دارند که طرف مقابلشان در موقعیت‌های مختلف و بر اساس کمترین نشانه‌ها پیش بینی کند چه رفتار و حرکتی باید انجام دهد. اما آیا ممکن است؟

جواب بله و خیر به این سوال به میزان شناخت دو نفر از یکدیگر وابسته است. اما آیا ذهن و هوشیاری ما همیشه یکسان است؟ جواب این سوال حتماً خیر است. حال دو سوال بالا را با این سوال ترکیب کنید «چرا اول زندگی خوب می‌فهمد باید چه کند اما الان بلد نیست؟" در واقع ریشه این موضوع در مکانیزم‌های ذهن است. یعنی در ابتدای زندگی بنا به تعامل مبهم دو طرف، ذهن زوجین درگیر پیش‌بینی برای شناخت موضع خود است برای همین سعی می‌کنند پیش‌بینی کنند که چه باید بکنند یا طرف مقابلشان چه فکری می‌کند. اما وقتی چندی از زندگی می‌گذرد و افراد به هم عادت می‌کنند ذهن از حالت حساسیت به حالت خوگیری تغییر شکل می‌دهد؛ چرا که تعامل با همسر از حالت نامشخص به حالت مشخص تغییر شکل می‌یابد و ذهن بر روابط حاکم می‌شود. در واقع ذهن وقتی با موضوعی جدید و حساس روبرو می‌شود بر روی آن سرمایه گذاری می‌کند اما چون ذهن اقتصادی عمل می‌کند برای تخصیص هشیاری به مسائل دیگر نسبت به موضوعاتی که موضع و حالتشان مشخص و تکراری می‌شود، خوگیری پیدا می‌کند. با یک مثال بهتر متوجه موضوع می شوید؛ روز اولی که گوشی خریدید را به یاد بیاورید. مدام در حال چرخ زدن در قسمت‌های مختلف آن هستید. انگار تا همه جای آن را نبینید آرام نمی‌گیرید. در همین زمان یک هفته بعد، دو هفته بعد و یکسال بعد را در نظر بگیرید. از گوشی دلربای یکسال پیش چه مانده است؟ اما سوال دیگری که مطرح است موضوع تجربه است. یعنی مگر غیر این است که زوجین در مورد خواسته‌های هم تجربه پیدا می‌کنند و قدرت پیش بینی آن‌ها افزایش می‌یابد اما چرا باز در پیش‌بینی مشکل پیدا می‌کنند؟ در بسیاری از موارد قدرت پیش‌بینی افزایش اما تمرکز کاهش می‌یابد و واکنش زوجین به هم از حالت اکتشافی به حالت کلیشه‌ای تغییر شکل می‌دهد. در واقع وقتی زندگی زناشویی ادامه می‌یابد درگیری‌های ذهنی افزایش می‌یابد و ذهنی که تا پیش از این درگیری کمی داشت بیشتر درگیر می‌شود در نتیجه میزان توجه و هشیاری کاهش می‌یایبد. این از سویی است که سازمان ذهن سازمانی شناختی هیجانی است بدین معنی که عناصر هیجانی عملکرد آن را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. برای مثال وقتی همسرتان ده روز دیگر یک چک سنگین دارد توقع نداشته باشید که حافظه اش مانند قبل کار کند و به شما و خانه و زندگی مانند گذشته اهمیت بدهد و خواسته‌های شما را پیش‌بینی کند. از سویی زن و شوهرها به موازات تغییرات حرکت نمی‌کنند و زمانی را برای کشف جدید یکدیگر اختصاص نمی‌دهند و در موقعیت‌های مختلف و جدید به تجربیات گذشته خود متوسل می‌شوند.

چرا زنان بیشتر انتظار دارند همسرشان خواسته‌های آنان را پیش‌بینی کند؟


دلیل آن تعامل کلامی پیچیده‌تر زنان به نسبت مردان است. اگرچه مردان در طول تاریخ در شعر و هنر سردمدار استفاده از تلمیح و کنایه و صور خیال بوده‌اند اما از پیچیدگی‌های کلامی به معنای زنانه آن بسیار کم استفاده کرده‌اند. برای مثال هیچ شاعر مردی وقتی از کنار نیمکتی می‌گذرد و می‌خواهد به همسرش بگوید روی نیمکت بنشینیم نمی‌گوید«چقدر رنگ نیمکت قشنگ است» اما زنان از این پیچیدگی‌ها برای انتقال پیام بسیار استفاده می‌کنند. ‌ از سویی زنان بنا به نقش جنسیتی خود نسبت به کلام‌های بدنی، نشانه‌های صورت و صوت حساس هستند اما مردها به این نشانه ها توجه نمی‌کنند. در نتیجه قدرت پیش‌بینی کلامی و احساسی زنان قوی‌تر از مردان است و از سویی زنان از شیوه‌های غیر مستقیم برای ابراز خواسته‌های خود بیشتر استفاده می‌کنند در نتیجه به نظر می‌آید زنان بیشتر انتظار دارند که همسرشان پیش‌بین بهتری باشد.

شناخت ذهن زنان

زنان و مردان با هم تفاوت های اساسی دارند. این جمله دیگر آنقدر تکراری شده که برای درک آن نیاز به توضیح بیشتری نیست. زن و مرد از دو جنس مختلف با روحیات متفاوت هستند و برای آن که بتوانید با موجودی که تا این حد با شما متفاوت است زندگی خوبی داشته باشید باید او را بشناسید.

این ویژگی های زنانه را بشناسید تا بیشتر پی به خصوصیات زنان ببرید:

1.پیوندجویی روان‌شناس‌ها می‌گویند اگر فقط یک فرق بین زن‌ها و مردها باشد این است که برای زن‌ها ارتباط برقرار کردن با دیگران مهم‌ترین چیز است و برای مردها استقلال و اقتدار. این‌که زن‌ها خیلی بیشتر به ارتباط با دیگران اهمیت می‌دهند، از همان کودکی شروع می‌شود. حتماً همه‌ی شما دیده‌اید دخترها عروسک را به‌عنوان اسباب‌بازی اصلی انتخاب و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. ‌روان‌شناس‌ها به این ویژگی زنانه «پیوندجویی» می‌گویند.

پیوند با خانواده‌ی پدری

زن‌ها از مردها پیوندجوتر هستند و برای رابطه با دیگران اهمیت بیشتری از مردان قائل‌اند. یکی از مهم‌ترین کسانی که زن‌ها برای رابطه با آنها انرژی می‌گذارند، خانواده‌ی پدری‌شان است. از خواهر، مادر، برادر و پدر گرفته تا بچه‌های خواهر‌ و برادرها و دایی و عمو و عمه و خاله همه و همه می‌توانند در دایره‌ی دغدغه‌های یک زن قرار بگیرند و از همه‌ی آنها خبر بگیرند. معمولاً مردها این رفتار همسران‌شان را در تقابل با قدرت خودشان می‌دانند و برای همین از زن‌ها می‌خواهند بین خانواده و شوهرشان به یکی اولویت بدهد. معلوم است می‌خواهند آن یکی هم خودشان باشد. در صورتی که رابطه با خانواده‌ی پدری، فقط به خاطر ویژگی پیوندجویی خانم‌هاست. همان ویژگی که آنها را به شوهران‌شان هم وصل کرده است!

رازداری نکردن

یکی از مسائلی که بین مردها و زن‌ها همیشه اختلاف است مرز بین چیزی است که باید بیرون از خانه گفته شود و چیزهایی که نباید گفته شود. زن‌ها به خاطر ویژگی پیوندجویی معمولاً هم‌ مرزها را بازتر می‌گیرند و هم تعداد آدم‌هایی که می‌توان چیزهایی را که در ذهن مردها خصوصی است به آنها گفت. یک زن ممکن است در اتوبوس بین شهری سر درددل را به یک کنار دستی غریبه باز کند و خصوصی‌ترین چیزهای زندگی‌اش را به او بگوید. اتفاقی که در مورد مردان تقریباً غیرممکن است.


2. عاطفی بودن زن‌ها عاطفی‌تر از مردها هستند. این یک باور عمومی است که اتفاقاً پایه‌های علمی هم دارد. البته روان‌شناس‌ها کمی جزئی‌تر در این مورد اظهار نظر می‌کنند. آنها می‌گویند مردها می‌توانند جنبه‌های عقلانی و احساسی یک ماجرا را از هم جدا کنند، اما زن‌ها حتی در یک بحث منطقی زود احساساتی می‌شوند. عصب‌شناس‌ها می‌گویند دلیل این قضیه می‌تواند این باشد که مرکز عاطفه در مرد‌ها فقط در نیکره‌ی راست مغز آنهاست در صورتی که مراکز عاطفه در زن‌ها هم در سمت چپ و هم در سمت راست مغز پراکنده است. حتماً می‌دانید سمت چپ مغز مسئول تکلم و تفکر منطقی است. برای همین احتمالاً خیلی از مردها تعجب می‌کنند چرا وقتی یک بحث منطقی را با زنان‌شان پیش می‌برند، آنها ناگهان احساساتی می‌شوند. البته در مقابل خانم‌ها هم از این‌که مرد‌ها حتی در یک بحث احساسی می‌توانند خونسردی خودشان را حفظ کنند و با منطق خودشان پیش بروند تعجب می‌کنند. اگر بخواهیم کلی‌تر نگاه کنیم، مخصوصاً مردهایی که زنان موفقی دارند، ممکن است به این اشتباه بیفتند که چون همسرشان در جمع آدم‌هایی است که خیلی خوب از پس خودشان و کارهای‌شان برمی‌آیند دیگر نیازی به حمایت عاطفی ندارد. اما روان‌شناسی زنان دقیقاً بر عکس این را می‌گوید. حتی زنانی که اسطوره‌ی اعتماد به نفس هستند در مقابل شما دوست دارند زنانه رفتار کنند و از حمایت عاطفی‌تان برخوردار شوند. دعوای همیشگی زنان و مردان در به جمله آوردن جمله «دوستت دارم» توسط مردها ریشه در همین تفاوت جنسیتی دارد. زن‌ها به خاطر عاطفی بودن‌شان بیشتر از مبالغه در جمله‌های‌شان استفاده می‌کنند. وقتی آنها می‌گویند هیچ وقت، همیشه، بهترین، بدترین، همه یا هیچ واقعاً منظورشان دقیقا آن جمله‌ها نیست. اما شما به‌عنوان یک مرد احتمالاً منطقی فکر می‌کنید و می‌بینید واقعاً آن‌طور که همسرتان گفته نیست و وارد یک جدل بی‌حاصل منطقی با او می‌شوید



3. خوش‌صحبتی مردان معمولاً از این شکایت دارند که همسران‌شان خیلی حرف می‌زنند. برای همین در مورد زیاد حرف زدن زنان هم تا دل‌تان بخواهد لطیفه و پیامک درست شده است. روان‌شناسان هم موافق‌اند زن‌ها و مردها هم در میزان صحبت کردن و هم در شیوه‌ی صحبت کردن با هم فرق دارند. عصب‌شناس‌ها می‌گویند مردان برای حرف زدن فقط از نیمکره‌ی چپشان استفاده می‌کنند اما زن‌ها از هر دو نیمکره. روان‌شناسان رشد می‌گویند تجهیزات سخن گفتن (مثلاً تارهای صوتی) در زن‌ها زودتر از مردان رشد می‌کند. روان‌شناس‌های تکاملی هم می‌گویند، در طول قرن‌ها مردها یاد گرفته‌اند ساکت‌تر باشند و زن‌ها یاد گرفته‌اند که بیشتر حرف بزنند. آنها می‌گویند هزاران سال پیش زنان به صورت گروهی با زنان دیگر حرکت می‌کردند و در حالی‌که بچه‌های‌شان را در بغل داشتند پا را از محدوده‌ی غار فراتر نمی‌گذاشتند. اگر آنها با همدیگر رابطه برقرار می‌کردند احتمال بقای‌شان بیشتر بود. اما مردها باید خاموش در بالای تپه به انتظار شکار می‌نشستند. اگر آنها حرف می‌زدند شکار فرار می‌کرد و بقای‌شان به خطر می‌افتاد. گذشته از میزان حرف زدن مشکلاتی که تفاوت در ‌نحوه‌ی حرف زدن خانم‌ها و آقایان ایجاد می‌کند خودش را به شکل‌های متفاوتی در محیط خانواده نشان می‌دهد که در ادامه‌ی فصل با ذکر مثال آن‌ها را توضیح می‌دهیم.
گزارش توصیفی خانم‌ها

روان‌شناس‌ها می‌گویند اگر دو دسته‌بندی کلی در مورد گزارش روزمره باشد یکی گزارش توصیفی و یکی گزارش علمی است. زن‌ها معمولاً از حرف زدن‌شان گزارش توصیفی و با جزئیات، اما مردها از گزارش علمی و منطقی استفاده می‌کنند. این تفاوت از همان بچگی هم در مورد دختر‌ها و پسر‌ها وجود دارد. حتماً یادتان هست خواهرتان چه‌طور با آب‌وتاب در مورد اتفاق‌های مدرسه برای مادرتان حرف می‌زد اما شما به عنوان یک پسر حس می‌کردید اتفاق خاصی در مدرسه نیفتاده است که قابل تعریف کردن باشد. در واقع نه گزارش توصیفی زن‌ها نشانه‌ی پرحرفی آنهاست و نه تیتروار ردیف کردن وقایع روزانه‌ی مردها، نشانه‌ی‌ بی‌توجهی‌شان. بهترین راهکار برای مردها این است که بگذارند زن‌ها طبق طبیعت‌شان رفتار کنند و حرف خودشان را بزنند و آنها گوش بدهند. همین! مخصوصاً زن‌های خانه‌دار، که بیشتر تنها هستند، بیشتر به گوش دادن مردها نیاز دارند. گاهی همین گوش ندادن آن‌قدر برای خانم‌ها مسئله می‌شود که آنها را به وادی طلاق می‌کشاند. ضمن این‌که زن‌ها حرف می‌زنند تا صرفاً حرف زده باشند، مردها همیشه دنبال راه‌حل می‌گردند و برای همین حرف زن‌ها را قطع می‌کنند تا راه حل دهند و مکالمه را تمام کنند و این همیشه زن‌ها را عصبانی می‌کند.
غیر مستقیم حرف‌زدن خانم‌ها

سبک بیان زن‌ها و مردها با هم فرق می‌کنند. مردها حرف‌شان را شفاف و مستقیم می‌زنند، اما زن‌ها غیرمستقیم می‌خواهند منظورشان را برسانند. یونگ، روان‌شناس مشهور در یکی از کتاب‌هایش زن‌ها را به عنکبوت تشبیه می‌کند. می‌گوید آنها برای رسیدن به مقصودشان آن‌قدر نقطه‌های مختلف را با تارهای‌شان به هم وصل می‌کنند که گاهی خودشان در تار خودشان گیر می‌افتند. البته‌ شیوه‌ی حرف زدن زن‌ها خیلی هوشمندانه است. وقتی همسر شما غیرمستقیم حرف بزند، حتی اگر شما با او مخالفت کنید، رابطه موقتاً به هم نمی‌خورد. همه‌ی اینها به همان پیوندجویی و عاطفی بودن زن‌ها مربوط است که در فصل‌های قبل هم به آنها اشاره شد. در واقع مردها نباید فکر کنند که حرف‌های زن‌ها کلمه به کلمه همان است که می‌گویند. آنها باید با توجه به فضای عاطفی و اتفاق‌های قبلی حرف زن‌ها را رمزگشایی کنند. ممکن است معنای حرف همسر شما دقیقاً عکس آن چیزی باشد که می‌گوید یا می‌خواهد. معمولاً باید پشت حرف‌های او دنبال «جلب حمایت عاطفی» و «شرح وظایف خودتان به عنوان یک شوهر» باشید!
مبالغه‌ی زنان

زن‌ها به خاطر عاطفی بودن‌شان بیشتر از مبالغه در جمله‌های‌شان استفاده می‌کنند. وقتی آنها می‌گویند هیچ وقت، همیشه، بهترین، بدترین، همه یا هیچ واقعاً منظورشان دقیقا آن جمله‌ها نیست. اما شما به‌عنوان یک مرد احتمالاً منطقی فکر می‌کنید و می‌بینید واقعاً آن‌طور که همسرتان گفته نیست و وارد یک جدل بی‌حاصل منطقی با او می‌شوید. این جدل به جای این‌که چیزی را حل کند زن‌ها را غمگین‌تر یا عصبانی‌تر می‌کند. بهتر است به حرفش گوش دهید و بگذارید حرفش را بزند تا آرام شود.

4.شم زنانه زن‌ها و مردها زبان بدن متفاوتی دارند. زن‌ها لبخند بیشتری می‌زنند. فضای شخصی کمتری لازم دارند و معمولاً نزدیک‌تر به هم می‌ایستند. زن‌ها حالت بدنی متفاوتی می‌گیرند و معمولاً دست‌های‌شان را به حالت مۆدبی به هم قفل می‌کنند یا حالت دست به سینه می‌گیرند و پاهای‌شان را هم به هم نزدیک‌تر می‌کنند و موقع نشستن آنها را به یک طرف می‌گیرند. اما از همه‌ی اینها مهم‌تر این است که زن‌ها توانایی کشف نشانه‌های زبان بدن دیگران را دارند. چیزی که روان‌شناس‌ها به آن می‌گویند «رمزگشایی». زن‌ها بیشتر از شما می‌توانند از حالت صورت و بدن‌تان بفهمند چه منظور یا احساسی دارید. بنابراین سعی نکنید به آنها دروغ بگویید! ضمن این‌که چون توانایی شما در این مورد کمتر است سعی کنید ذره ذره زبان بدن همسرتان را یاد بگیرید تا بتوانید ذهن او را بخوانید. حالا که توانایی طبیعی‌تان در این مورد کمتر است، لااقل خودتان، خودتان را تربیت کنید!

5.حسادت زنانه زنان دوست دارند آخرین کسی باشند که به قلب شوهرشان وارد می‌شوند. بعد از آن هم به وسیله‌های مختلفی می‌خواهند در را پشت سرشان ببندند و نگذارند کسی وارد شود. برای زن‌ها حتی از اولین لحظه‌ی آشنایی مهم این است آیا این مرد تا آخر عمر به من وفادار خواهد ماند یا نه. عصب‌شناس‌ها می‌گویند «احساس خاص بودن» و این‌که «من تنها زنی هستم که در زندگی شوهرم وجود دارد» تأثیر فوق‌‌العاده‌ای روی شیمی و مغز زنان می‌گذارد. روان‌‌شناس‌های تکاملی می‌گویند نیاز به تعهد مردها در طول سالیان دراز ایجاد شده است. زن‌ها برای منتقل‌کردن ژن‌ها به بچه‌های‌شان باید مردی را انتخاب می‌کردند که در دوره‌ی بارداری و شیر دادن به بچه از او مراقبت کند. مردان متعهد با احتمال بیشتری این کار را انجام می‌دهند. انحصارطلبی زن‌ها آن‌قدر قوی است که حتی می‌تواند باعث یک اضطراب دائمی و ترس از خیانت شوهرشان شود. زن‌ها از ابزارهای زیادی برای بسته ماندن در پشت سرشان استفاده می‌کنند. بعضی از آنها شوهرشان را امتحان می‌کنند، بعضی از آنها مرتب در مورد زن‌های دیگر از شوهرشان می‌پرسند، بعضی از آن‌ها شوهرشان را بازخواست می‌کنند، بعضی مرتب وسایل شخصی مثل موبایل همسرشان را چک می‌کنند، بعضی از آنها محدودش می‌کنند و بعضی حتی شوهرشان را مجبور می‌کنند محیطی را که «شهری است پر کرشمه و خوبان ز شش جهت» را عوض کنند. اگر خیانت جنسی زن برای مردان یک فاجعه باشد، خیانت عاطفی مردها برای زن‌ها فاجعه است، بنابراین حسادت زن‌ها هم بیشتر از نوع عاطفی است تا جنسی. بهترین راه برای شما به عنوان یک مرد یک جمله است: «همسرتان را حساس نکنید.» تنوع سلول‌های مخروطی در چشم زن‌ها باعث می‌شود آنها رنگ‌های بیشتر و دقیق‌تری را درک کنند. یک زن بیشتر احتمال دارد رنگ فیروزه‌ای و لاجوردی را از هم تشخیص دهد، مردها به هر دو می‌گویند آبی

6.تنوع‌طلبی زنانه زن‌ها در بسیاری از موارد از مردها تنوع‌طلب‌ترند. از مبلمان منزل گرفته تا لباس و آرایش. عصب‌شناس‌ها می‌گویند این به جنسیت آنها برمی‌گردد. در مغز مردها برای هر چیزی تقریباً یک مرکز در یک نیمکره وجود دارد، اما مغز زن‌ها حالت عمومی‌تری دارد و برای هر کار چندین مرکز پراکنده در دو نیمکره وجود دارد. غیر از این جسم پینه‌ای که دو نیمکره را به‌هم متصل می‌کند در زن‌ها ضخیم‌تر‌ است. همین می‌تواند باعث تنوع‌طلبی آنها شود. علاوه بر این، تنوع سلول‌های مخروطی در چشم زن‌ها باعث می‌شود آنها رنگ‌های بیشتر و دقیق‌تری را درک کنند. یک زن بیشتر احتمال دارد رنگ فیروزه‌ای و لاجوردی را از هم تشخیص دهد، مردها به هر دو می‌گویند آبی. روان‌شناسان می‌گویند احساسات گسترده‌ی زنان و تفاوت‌های مغزی‌شان باعث می‌شود حسابی تنوع‌طلب باشند. تنوع‌طلبی خانم‌ها معمولاً خودش را در پوشش، آرایش، گرایش به مد، پاساژگردی و تغییر مبلمان نشان می‌دهد. چیزی که شما به‌عنوان یک مرد ممکن است حوصله‌اش را نداشته باشید. ممکن است شما این رفتارها را پای ولخرجی، بی‌ملاحظگی یا بیکاری همسرتان بگذارید اما در واقع آنها دارند طبق طبیعت تنوع‌طلب خودشان رفتار می‌کنند. اگر می‌خواهید آنها را درک کنید به عشق ماشین‌های همجنس خودتان نگاه کنید که دل‌شان می‌خواهد هر ماه ماشین یا وسایلش را عوض کنند.