مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

روابط همسران در بحران میان سالی

بحران میانسالی واژه ای وارداتی از فرهنگ غرب است که مانند بسیاری از واژه های غربی دیگر ،با فرهنگ ما چندان آشنا و پذیرفته نیست .به فرض آنکه در میانسالی بحرانی وجود داشته باشد ،قطعا این بحران مانند بحران نوجوانی نیست که یک پدیده طبیعی و همگانی باشد و لزوما برای همه ی میانسالان اتفاق بیفتد بلکه محصول ناموفقیتها و تضادهای روحی برخی میانسالان خواهد بود که قابل کنترل و پیشگیری است.

بحران میانسالی می تواند شاخه های مختلفی داشته باشد مثلا برای یک مرد می تواند در مسائل کاری اتفاق بیفتد. مردی که بارها شغل خود را عوض کرده ،و به اصطلاح معروف از این شاخه به آن شاخه پریده در میانسالی به بی هویتی شغلی می رسد .او احساس می کند که برای هیچ کاری مفید نیست یا اینکه هیچ شانسی برای موفقیت در کار ندارد .

اما برای یک مادر افراطی که همه چیز را فقط فدای فرزندانش کرده است و از رشد متعادل شخصیت خود غفلت ورزیده است بحران میانسالی وقتی اتفاق می افتد که آخرین فرزند خود را به خانه بخت می فرستد. او که غرق در وظایف لذائذ مادری بوده است به یکباره خود را تنها و باخته می بیند .او تمام عمرش را فدای کسانی کرده بود که اکنون به خاطر خوشبختی خودشان او را ترک کرده اند. احساسات چنین مادرانی گاهی از ناامیدی کلامشان پیداست.

اما یکی از شاخه های مهم بحران میانسالی می تواند مربوط به روابط همسران باهم در سنین میانسالی باشد. در این مقاله توجه ما به همین مطلب است .البته چنین بحرانی برای همه همسران لزوما پیش نمی آید اما اغلب در زندگی عوام مشاهده می شود.

بدیهی است همه همسران خواه نا خواه با هم مشکلاتی دارند که موجب تنشهایی بین آنها خواهد شد بالاخره هر زوجی از برخی اخلاقها و صفات یکدیگر راضی و از برخی خلقیات و عادات هم رنج می برند. لذازوجینی که راه مدارا و تسامح را در پیش نگیرند خیلی زود در اوایل ازدواج به نقطه جوش خواهند رسید. اما زوجینی که مدارا ،تسامح و اغماض را بلد باشند،خیلی دیر تر به این مرحله خواهند رسید .نقطه ی جوش از نظر ما در روابط زناشویی همان نقطه ای است که فرد با رسیدن به آن ،تحمل خود را از دست می دهد .در عین اینکه به همسرش بسیار علاقمند است و به او وابسته و معتاد است ،متقابلا از او خسته و منزجر نیز هست ،یعنی نوعی دوگانگی در احساسات فرد نسبت به همسرش پدید می آید که قائدتا موجب نزاعهای بسیاری خواهد شد.این نقطه ی جوش برای اغلب زوجین در میانسالی اتفاق می افتد .البته به شرطی در میانسالی اتفاق می افتد که ازدواج در جوانی رخ داده باشد .به عبارت دیگر معمولا چنین تعارضی بین فاصله ی ده تا پانزده سال بعد از ازدواج اتفاق می افتد.

فرض کنید فردی دارای همسر دروغگویی است که حتی برای تفریح هم دروغ می گوید .این دروغ گویی ممکن است در سالهای اولیه اصلا توجه طرف مقابل را جلب هم نکند .یا آنکه بی اهمیت به نظر برسد اما بعد از تحمل تلخی های بسیاری که محصول دروغگویی همسر وی هست ، حساسیت های آزار دهنده و بزرگ کننده شکل می گیرد. لذا دعواها و نزاعها برای اصلاح طرف مقابل آغاز خواهد شد .مرحله بعدی که مرحله درک بی نتیجه بودن نزاعهاست مرحله ایست که موجب دوگانگی در احساسات فرد می شود .او در عین اینکه همسرش را دوست دارد از برخورد با او عصبی و متنفر هم می شود .او طالب دوری و نزدیکی است که باهم ممکن نیستند این یعنی یک بحران واقعی . به همین علت در زندگی میانسالان شاهد اختلافاتی پایان ناپذیر و جرو بحثهایی بی فایده هستیم که گاهی فقط با یک اشاره و یک کلمه استارت می خورند .این مشاجرات که از نظر اطرافیان غیر منطقی به نظر می آیند از نظر خود زوجین اجتناب ناپذیرند .چنانچه اطرافیان پیوند عمیق موضوع مورد مشاجره را با احساسات طرف مقابل درک می کردند تحلیل بهتر و شفافتری از رفتار طرفین پیدا می کردند.

به هیچ عنوان یک مشاجره را دست کم نگیرید .مشاجرات وقتی روی هم انبار شوند و انرژی هایشان را درهم ضرب کنند ،خستگی و کلافی لازم برای رسیدن به آن احساس دوگانه و نقطه ی جوش را فراهم می آورند

اما برای آنکه شما چنین بحرانی را در میانسالی تجربه نکنید رعایت دو نکته موثر است. یکی اینکه تا می توانید از مشاجرات و بگو مگوها کم کنید. به هیچ عنوان یک مشاجره را دست کم نگیرید .مشاجرات وقتی روی هم انبار شوند و انرژی هایشان را درهم ضرب کنند ،خستگی و کلافی لازم برای رسیدن به آن احساس دوگانه و نقطه ی جوش را فراهم می آورند.

ضمن آنکه صفات بد و خلقیات ناپسند خودتان را از دسترس همسرتان دور نگه می دارید از تلاقی با نقاط ضعف و خلقیات ناپسند او نیز خودتان را حفظ کنید .توجه زیاد به عیوب یکدیگر و صحبت در باره آن ،شما را نسبت به هم حساس و عصبی می کند .از عیوب همسرتان چشم پوشی واقعی داشته باشید یعنی در فکر و قلبتان هم آنها را وارد نکنید .شاید زندگی شما از مسیری پیش برود که عیوب همسرتان در این مسیر چندان ضرر زننده نباشد. همین که آسیب رفتارش به زندگی مشترکتان نرسد کافیست .زیرا ما مسئول تربیت یکدیگر و محاسبه اعمال هم نیستیم این کار را به خداوند بسپاریم بهتر است .ما باید این هنر را داشته باشیم که با همین مجموعه خلقیات و عاداتی که داریم در کنار هم خوشبخت و پیروز زندگی کنیم.

چرا فرزندانم با من مشورت نمی کنند؟



پدر ۲ پسر جوان و یک دختر نوجوان هستم. همیشه سعی کردم با فرزندانم دوست باشم اما آن ها و به خصوص پسرهایم اصلا با من و مادرشان مشورت نمی کنند نه مشکلاتشان را در میان می گذارند و نه تصمیم هایشان را. آن ها ۲۲ و ۲۵ ساله هستند.


با سلامت خدمت شما پدر گرانقدر.
در سوال شما اطلاعات کمی مطرح شده بود لازم بود در ابتدا به این سوال پاسخ می دادید که آیا قبلا فرزندان تان با شما و مادرشان مشورت می کردند و به تازگی این رابطه وضعیت متفاوتی پیدا کرده است یا همیشه این گونه بوده اند؟
با این همه ذکر چند نکته اساسی لازم است:
الف- انسان در مسیر زندگی، مراحل رشد متفاوتی را پشت سر می گذارد که در هر مرحله به لحاظ روحی، جسمی، توانمندی ها، نیازها و... تفاوت هایی با مراحل قبل و بعد پیدا می کند. فرزندان شما در حال خروج از دوره حساس بلوغ و نوجوانی و ورود به مرحله جوانی و بزرگسالی هستند. در این دوره انتظار داریم افراد در پی استقلال نسبی از خانواده و ورود به اجتماع و هدف گذاری های جدید و بلندمدت برای دوره بزرگسالی باشند به همین خاطر ممکن است در خانه احساس تنهایی و درک نشدن اتفاق بیفتد.

ب- گاهی اوقات علت این که دیگران تمایلی ندارند با ما گفت وگو کنند، نحوه مدیریت ما در آن گفت و گو است به این معنا که ممکن است ما شنونده خوبی برای مسائل فرد مقابل نبوده ایم به عبارتی از نصیحت کردن، مقایسه کردن، انتقاد کردن، بازجویی کردن و... برای گفت وگو بهره برده ایم و باعث از بین رفتن جاده ارتباطی شده ایم خوب است بدانیم همواره برای این که ارتباط موثری داشته باشیم باید قدرتمند باشیم و منظور از قدرت «دوست داشتنی بودن» و «مورد تایید بودن» ماست و گاهی این قدرت را به خاطر نبود مدیریت رابطه از دست می دهیم.

ج- شاید بد نباشد که این نکته هم مطرح شود: مردها به گفت وگو به عنوان وسیله ای برای رد و بدل اطلاعات و حل مشکل نگاه می کنند و زنان به عنوان ابزاری برای صمیمیت؛ دیگر این که به طور کل مردها نیاز و توانایی کمتری برای حرف زدن دارند. به شما پدر عزیز پیشنهاد می کنم فرزندانتان را برای ارتباط بیشتر تحت فشار نگذارید چون موجب دوری بیشتر می شود، اما نکات خود را مطرح کنید و از آن ها بخواهید به آن چه گفتید فکر کنند و بعد تصمیم بگیرند تا احساس کنند آزاد هستند، در این شرایط احتمال بیشتری وجود دارد که آن ها از نظرات شما استفاده کنند.

احساسات ناخوشایندی که باعث آزار سالمندان هستند!

اگر هنوز وارد مرحله پیری نشده اید خوب است بدانید که این سن علاوه بر یک دسته احساسات خوشایند می‌تواند احساسات ناخوشایند را نیز به همراه داشته باشد.

توجه به بهداشت روان و احساسات سالمندان بسیار اهمیت دارد احساسات ناخوشایند می‌تواند بر عملکرد و سلامت جسمی سالمندان تاثیر مخربی داشته باشد. احساساتی که بخش زیادی از آن محصول بی توجهی اطرافیان است. احساس غم و اندوه بخاطر بی توجهی فرزندان و اطرافیان که عمری برای رفاه آنان تلاش کرده اید، احساس تنهایی به علت طرد شدن، احساس یاس و ناامیدی، احساس اضطراب و نگرانی، احساس هرز رفتن و بیهوده بودن، احساس سربار بودن و …این دسته احساسات منفی در واقع جدی ترین خطرهایی است که فرد سالمند را تهدید می‌کند و ارتباط مستقیم با در انزوا قرار گرفتن او از سوی اطرافیان دارد
اگر این شرایط را با دسته ای از اتفاقات دیگر که حس بیشتری از ناتوانی و ناکارآمدی را به سالمند یا میانسال القا می‌کند جمع کنید ، اتفاقاتی مثل بازنشستگی، فوت دوستان، تعویض محل زندگی بخاطر کم شدن تعداد نفرات و گرانی مسکن و دیگر مسائل، زن یا مردی که خود را زمانی صاحب قدرت و نفوذ می‌دانست یکباره خود را تنها و بدون قدرت می‌یابد و این ناراحتی گاهی به حوادثی نامناسب می‌انجامد و موجب ناراحتی روانی سالمند می‌شود
تنهایی یا احساس تنهایی اثرات بسیار عمیقی بر فرد بر جای می‌نهد و حتی بر میزان خوردن غذا و متابولیسم و تغییرات بیولوژیکی نیز موثر است شاید با خود بگویید یک سالمند نیز براحتی می‌تواند با دیگران دوست شود و به محیط دیگر عادت کند ولی این واقعیت ندارد.
اغلب سالمندان توانایی خود را برای انطباق با محیط از دست می‌دهند و انگیزه کافی ندارند تا برای سالهای کم عمر که پیش رو دارند زحمت آشنایی با دیگران و ریسک داشتن دوست‌ها و ارتباطات جدید را بپذیرند. سالمندان فاقد منابع مجدد دوستی هستند زیرا اکثر آنها کار نمی‌کنند و موقعیت ایجاد روابط دوستانه در محیط کار را ندارند و دوستان هم سن و سالشان را به نوعی از دست داده اند. این مسئله تنهایی آنها را افزایش می‌دهد.

سالمندان به دلیل بازنشستگی و دوری از فرزندان نیاز به ارتباط و توجه عاطفی بیشتری را در خود احساس می‌کنند که این نیاز باید مورد توجه قرار گرفته و پاسخ داده شود.
برنامه ریزی صحیح و استفاده از وجود سالمندان و تجربیات آنان هم تنهایی آنها را برطرف می‌کند و هم منبعی مفید و ارزشمند از معلومات و تجربیات را در اختیار جوانان نسل بعد قرار می‌دهد. سالمندان نیاز‌های گسترده ای ندارند. تنها امیدوارند فرزندان و بستگانی که سالمند زندگی خویش را به پای رفاه، شادی و سلامت آنان گذاشته است، قدردان زحمات و رنجهای وی باشند. سالمندان نیازمند محبت و احترامند. خواستار آنند که از سوی فرزندان و نوه‌های خود مورد مشورت قرار گیرند و رای و نظر آنان بعنوان فرد با تجربه خانواده محترم داشته شود.

دلتنگی های مادربزرگ

دستم را بلند می‌کنم و جلوی صورتم می‌گیرم. لرزش دستانم غیرقابل کنترل شده است. آیا پارکینسون در انتظار من است؟ به عکس‌هایی که روی دیوار گذاشته‌ام نگاه می‌کنم. همه آنها رفته‌اند. همسرم، دو پسرم و دو دخترم. بعضی‌ها مرده‌اند و بعضی‌ها خیلی دورند، طوری که سالی یکی دو بار بیشتر نمی‌بینمشان. دسته‌های صندلی را می‌گیرم و یک یاعلی می‌گویم که درد زانوهایم را فراموش کنم و از جا بلند می‌شوم. دستمالی برمی‌دارم تا غبار عکس‌ها را پاک کنم.
سرگرمی من حرف زدن با آنهاست. حاجی توی عکس قیافه گرفته و خیلی جدی به من نگاه می‌کند. انگار مثل همیشه می‌گوید: خانم تا مردت هست نمی‌خواهد هیچ نگران باشی. خودم هر چه بخواهی برایت فراهم می‌کنم. حاجی را نگاه می‌کنم و یادم می‌آید که هیچ سفری را بدون من نمی‌رفت و اگر می‌رفت هم به دلش نمی‌نشست.
حاجی جان کجایی که ببینی تا سر کوچه لنگان لنگان می‌روم که یک دانه نان بخرم. برای این‌که خورد و خوراک روزانه را تهیه کنم باید از درد اشک بریزم. آخر هم مرا تنها گذاشتی.
در همه سفرها با او بودم غیر از این یکی؛ سفر آخرت!
دستمال روی عکسش می‌کشم و برایش رحمت می‌فرستم و سراغ عکس محمود می‌روم. محمود، بزرگ‌ترین پسرم سرطان داشت. تازه نامزد کرده بود که این خبر را به ما دادند. دنیا روی سرمان خراب شد. خانواده عروس پا پس کشیدند و خودت هم از زندگی عقب نشستی. دیگر امیدی نداشتی مادر. چقدر برایت دعا کردم، اما نشد. قسمت این بود که خدا تو را ببرد پیش خودش.
حالا دستمال را روی گرد و غبار عکس سوم می‌کشم. حمید توی دشتی از شقایق در کنار تازه‌عروسش نشسته است. عکس قشنگی است.
یادم نمی‌رود که چه شور و اشتیاقی داشتی مادر. حالا کجا داری سیر می‌کنی؟ هیچ حواست به مادرت هست؟ فهمیدی وقتی توی تصادف از دست دادمت چه کشیدم... فهمیدی غم شما دو تا دل ما را خون کرد و پدرت را کشت؟ اگر می‌دانستی پسر کوچولویت چه یلی شده برای خودش، اما ناپدری‌اش نمی‌گذاشت زیاد با ما رفت و آمد کند. ما هم نمی‌خواستیم کار را به شکایت برسانیم. بچه که مادربزرگش را نبیند مهرش به دلش نمی‌افتد. برای همین است که من بی‌کس و تنها افتاده‌ام گوشه خانه.
دستمال روی قاب‌های آخری می‌رقصد و عکس دو دخترم در لباس عروس می‌درخشد. دختر هم که مال مردم است. یکی را فرستادم آن سر دنیا و یکی را فرستادم شهر غریب. کاش دختر به غریبه نمی‌دادم.
خدایا شکرت. چهار فرزند به من دادی انگار که هرگز نداده بودی.
اشک از چشمانم جاری می‌شود و این سرانجام مرور هر روزه عکس‌هاست. تنهایی و غم عمیق ماندن و بی‌کسی.
آنها زیاد گریه می‌کنند، اشتها ندارند، زیادی به یک نقطه خیره می‌شوند و دیگر حوصله معاشرت هم ندارند. سالمندان دلایل زیادی دارند برای افسردگی.
این اختلال در دوران سالمندی نیز بسیار شایع است. تقریبا یک‌چهارم افراد 65 سال و بالاتر از افسردگی رنج می‌برند و افسردگی یکی از مهم‌ترین دلایل کاهش کیفیت زندگی سالمندان است.


افسردگی زنانه و مردانه
تحقیقات نشان می‌دهد قبل از رسیدن به سن یائسگی، در خانم‌ها به طور معمول آمار افسردگی بیش از آقایان است، اما در پی بازنشسته ‌شدن یا از کار افتاده‌ شدن آقایان در سنین بالاتر یعنی همان دورانی که خودشان به آن «با زن نشستگی» می‌گویند! و با توجه به فشارهای ناشی از موارد گوناگون که اغلب روی آقایان بیشتر است مانند مسائل درمانی یا هزینه‌های زندگی، تامین مسکن و... بروز افسردگی در آقایان بیشتر می‌شود و در سنین سالمندی تقریبا آمار افسردگی سالمندی در خانم‌ها و آقایان برابر می‌شود. متاسفانه آمار بالای افسردگی در خانه‌های سالمندی بیش از 70 درصد است. در حالی که افسردگی در میان سالمندانی که در منزل خودشان یا با اعضای دیگر خانواده زندگی می‌کنند، حدود 30 درصد گزارش شده است. زنان و مردان خانه‌های سالمندان دلایل مشترکی برای افسردگی دارند.

دلایل روحی و اجتماعی
بیش از هر چیز مسائلی که در وجود خودتان یا در اطراف شما روحتان را می‌آزارد، می‌تواند موجب افسردگی شود که با شناختن آنها می‌توانید چاره‌ای برایشان بیندیشید.
* انزوا و تنهایی‌ به ‌دلیل کاهش روابط اجتماعی و مشکلات جسمی
* از ‌دست‌ دادن انگیزه و هدف و احساس بی‌هویتی به ‌دلیل بازنشستگی یا محدودیت‌های فیزیکی در انجام فعالیت‌ها
*‌وحشت از مرگ و نگرانی به دلیل مشکلات مالی یا جسمی

افسردگی ناشی از بیماری
گاهی افسردگی به شکل مستقیم یا غیرمستقیم از بیماری ناشی می‌شود، یعنی بعضی بیماری‌ها افسردگی به همراه دارد یا درمان برخی بیماری‌ها و داروهای آنها سبب افسردگی می‌شود. اگر شما مبتلا به این بیماری‌ها یا در حال مصرف این داروها هستید بهتر است با پزشک خود در مورد حالات روحی‌تان مشورت کنید:

مشکلات قلبی، کم‌کاری تیروئید، کمبود ویتامین B12، اسیدفولیک، آلزایمر، پارکینسون، دیابت، لوپوس و بیماری سرطان افسردگی ایجاد می‌کند.
همچنین داروهای استروئیدی و هورمونی، داروهای بیماران مبتلا به آرتروز، داروهای پایین‌آورنده فشار خون، داروهای تجویزی بیماران قلبی، داروهای بیماران مبتلا به سرطان و مسکن‌ها می‌تواند علائم افسردگی پدید آورد.



وقتی افسرده می‌شوید
گاهی حتی خودتان هم نمی‌دانید افسرده‌اید و فکر می‌کنید همیشه همین خلق و خو را داشته‌اید. اگر می‌خواهید بدانید افسرده شده‌اید یا نه این علائم را در خود بررسی کنید:
حس دلتنگی، خستگی، کاهش وزن و اشتها، اختلال در خواب، احساس بی‌ارزشی و سربار بودن، تصور مدام مرگ، کاهش یا عدم‌ علاقه به سرگرمی‌ها و تفریحات پیشین، گوشه‌گیری و کناره‌گیری از اجتماع، دردهای بی‌دلیل و ناگهانی، حس ناامیدی و درماندگی، ضعف حافظه، رنجش و تحریک‌پذیری، بی‌توجهی به غذا ‌خوردن، مصرف نکردن داروها و بی‌توجهی به بهداشت شخصی.

سالمند قبل از هر مراقبتی به محبت شما نیاز دارد. چشمان با توجه و لبخندی از سر محبت او را خیلی زود با شما صمیمی می‌کند.سالمند را به دلیل احساساتش سرزنش نکنید و او را امیدوار کنید. او را نزد پزشک آگاه و باتجربه برده و در طول دوره درمان او را همراهی کنید‌


سخنی با خانواده و مراقبان
مراقبت از سالمند پیش از این‌که یک انجام وظیفه باشد یک کار انسانی است که قبل از همه برای خود شخص مراقب مفید است. هر کار سختی که در زندگی تقبل می‌کنیم، اول از همه برای ارتقای روحی و کمال شخصیتی ما نقش دارد و این موضوع حتی در تحقیقاتی که در مورد حس درونی مراقبان و خانواده‌های سالمندان صورت گرفته ثابت شده است.

بنابراین کارتان را با عشق و علاقه آغاز کنید و بدانید یک روز هم شما دنبال نگاه مهربانی می‌گردیدکه شما را تر و خشک کند و به حرف‌هایتان با لبخند گوش دهد.
سالمند قبل از هر مراقبتی به محبت شما نیاز دارد. چشمان با توجه و لبخندی از سر محبت او را خیلی زود با شما صمیمی می‌کند.
سالمند را به دلیل احساساتش سرزنش نکنید و او را امیدوار کنید. او را نزد پزشک آگاه و باتجربه برده و در طول دوره درمان او را همراهی کنید‌.
او را به قدم ‌‌زدن، فعالیت‌های هنری، دیدن فیلم یا رفتن به موزه و هر ‌آنچه باعث فعال نگه داشتن ذهن و جسم او شود ترغیب کنید.
می‌توانید با هم بازی‌های دونفره ترتیب دهید. شطرنج، بازی با کارت‌ها و حل جدول سرگرمی‌های خوبی است.
برنامه‌های جمعی برای او ترتیب دهید و با ملایمت او را به این کار تشویق کنید.
سعی کنید رژیم غذایی او مملو از سبزیجات‌، میوه‌، حبوبات و پروتئین کافی باشد‌.
دوره درمانی افسردگی را حتما کامل کنید و وعده‌های دارو را سر موعد به او بدهید. 80 درصد بیماران افسرده با همین داروها کاملا درمان می‌شوند.
حمایت‌های اجتماعی و روان‌درمانی نیز در رفع بسیاری از عوامل افسردگی موثر است.

دلبستگی به خاطرات روزهای دور


در نظر بسیاری از دانشمندان ، یک انسان وقتی پیر است که در راه زندگی احساس می کند که مسافت راه آینده او خیلی کوتاهتر از راه گذشته اوست . پیری زمانی است که نوه و نتیجه های عمر انسان به حد جوانی و بلوغ رسیده اند. قدرت دفاعی ومقاومت بدنی پیران از 65 سالگی به بعد رو به ضعف می گذارد . تقریبا 6 نفر از 7 نفر پیرزن و پیر مرد اقلا یک بیماری مزمن دارند و بسیاری از آنها به ناراحتی های بیشتری هم گرفتارند : حتی بهترین اوضاع و احوال و محیط ها و شهرها و معالجات و مراقبت های پزشکی نیزممکن است رضایت بخش نباشد . اغلب بیماریهای پیران در تمام عمر با آنها همراه است . بنابراین ما باید انتظاراتمان را درباره صحت مزاج کامل آنها قدری کم کنیم ، البته نه اینکه پرستاری و معالجه را به کلی قطع نمائیم. در این مقاله به چند مورد از مشکلات پیران که فرزندان شان همیشه باید مدنظر داشته باشند اشاره می نمائیم:

مشکلات ضعف و فقدان نیروی بدنی و ...
وقتی سن آدمی از پنجاه و شصت می گذرد و به هفتاد سالگی می رسد کم کم متوجه می شود که از نیروهای بدنی خیلی چیزها را از دست داده است :

نیروی بینایی تقریبا از 40 سالگی و گاهی زودتر رو به ضعف می گذارد.شاید در بعضی اشخاص این ، نخستین قدم و علامت بروز پیری است . پس از مدتی پای آدمی به علت درد مفصلها ( آرتروز ) قدرت سابق را از دست می دهد و او کم کم ناچار می شود دست به عصا و لنگان لنگان راه برود . بعد از گذشت چند سال دیگر ، نیروی شنوایی او رو به ضعف می گذارد و اگر قدرت مالی کافی داشته باشد به سراغ تهیه سمعک می رود . انسان که پیر می شود بسیاری از قوای بدنی و حتی مغزی او ضعف می یابد . اعضاء داخلی بدن او که از زیادی کار و فعالیت فرسوده وخسته شده اند درست و کامل و مرتب کار نمی کنند . مثلا قلب که روز و شب و در خواب و بیداری بدون هیچگونه وقفه ای کار می کند و خون را به سرتاسر بدن می رساند و به همه اعضاء آن خون تازه پخش می کند ، در دوران پیری اعمال آن و ضربان منظم آن لاجرم دچار اختلال می شود . همچنین غالبا ملاحظه می کنید که با بالا رفتن سن ریه ها وظیفه سابق و همیشگی خود را مرتبا و کاملا انجام نمی دهند و تنگی نفس به انسان عارض می شود . کبد در دوران پیری دیگر مانند عهد جوانی کار نمی کند . کلیه ها و مثانه قدرت قبض و تصفیه و نگهداری ادرار را از دست می دهند . ولی این نکته را هم متذکر می شویم که همه مردم در دوران پیری به این گونه ضعف و نقصها و اختلالها دچار نمی شوند چنانکه در زندگی برخی روستائیان مشاهده می کنیم پیران نود ساله ای را که قدشان مانند شاخ شمشاد است و مثل دوره جوانی راه می روند و می خورند و می خوابند و می خندند و خوشند و شادند و کمتر به امراض پیری و مشکلات آن دچار می شوند و چنانکه میدانیم نوع زندگی و محیط زیست طبیعی و عاری از آلودگی و بهداشت و ورزش و غذا و مخصوصا وراثت ، از عوامل مهمی هستند که در سلامت بدن و طول عمر دخالت دارند .

عمل جراّحی پیران
عمل جراحی های کوچک ومختصر را پیران می توانند مانند جوانان تحمل کنند و خطر آنها خیلی کم است . ولی جراحی های بزرگ و مهم به علت طول مدت بی هوشی و بستری شدن ، خطر را برای پیران زیاد تر می کند و احتمال وقوع خطر های بزرگ و حتی مرگ وجود دارد و امکان بهبود آنها هم کمتر است . خطرهای بزرگ در این مورد برای پدران و مادران پیر ، و پیران از پا افتاده ما می دانید از کجاست ؟ از طرف بیماریهای مزمن قلب و حمله های قلبی ، بیماریهای ریه ، کبد ، کلیه ها و غیره ...

مشکل خوردن دارو
میتوان گفت که از پنج شخص پیر معمولا یک نفر به مشکل خوردن دارو دچار می شود به این دلیل ها : ** پیران بیش از تمام گروههای سنی دیگر دارو مصرف می کنند زیرا آنها بیماریهای زیادی دارند و محتاجند که چندین نوع هم دارو بخورند و خود آنها و حتی دکترهای آنها عقیده دارند که هر بار ویزیت پزشک مستلزم نوشتن نسخه داروئی است . ** پیران به علت ضعف بدنی ، بیش از جوانان متحمل عوارض جانبی داروها می گردند. **اشخاص پیر اغلب دچار وسوسه و تشویق می شوند که داروها را آیا درست و صحیح و به موقع مصرف می کنند یا نه ، و اختلال حافظه هم به آنها در این مورد کمک می کند و در نتیجه گاهی مقدار دارو را بیشتر از حد معین مصرف می کنند ، هم مقدار تعیین شده آنها و هم زمان مصرف را درست بیاد ندارند . بسیاری از داروهای سالمندان احتمالا تولید عوارض جانبی می کنند مانند داروهای فشار خون ، قلب ، آرامش دهنده و خواب آورها و غیره . پس مراقبان و پرستاران آنها باید درباره داروها توجه و دقت زیاد بکار ببرند و حتی المقدور با مذاکره با پزشکان مقدار و دفعات استفاده از آنها را تخفیف دهند . مشکل مَسکن وقتی شما پیر می شوید در کجا باید زندگی کنید ؟ آیا در همان خانه خودتان خواهید ماند در حالیکه فرزندانتان از پسر و دختر یک به یک آنجا را ترک کرده اند و حالا یک زن و شوهر علیل هشتاد نود ساله مانده اید و ممکن است یکی از شما دو نفر فوت کرده باشد و فقط یک نفر تنها باقی مانده است .
آیا او باز هم به تنهایی در همان خانه به زندگی ادامه خواهد داد ؟ یا بهتر است به آسایشگاه پیران منتقل شود یا به خانه بازنشستگان یا به خوابگاه معلولین پناه ببرد ؟ ... فرض کنید این شخص شما هستید که تنها باقی مانده اید ؟ اگر شما اندوخته ای و ثروتی و یا حقوقی و یا درآمد دیگری داشته باشید این مشکل تا اندازه ای رفع خواهد شد ، ولی اگر بی چیز و بی حقوق و بدون درآمد باشید چطور ؟ اگر از خود پیران ، پدر یا مادر ، پدر بزرگ و مادر بزرگ شما بپرسیم کجا می خواهند زندگی کنند ؟ - به عقیده ما اکثر آنها خواهند گفت : خانه و منزل خودشان ! این خانه شخصی کهنه و قدیمی ولو اینکه کوچک و محقر و مخروبه هم باشد ، باز در نظر پدر بزرگها و مادربزرگهای هشتاد و نود ساله خیلی ارزش دارد . آنها در آن یکی دو اتاق با اثاثیه کهنه و فرش از رنگ و رو رفته و آن ظروف کهنه و قدیمی پنجاه و شصت ساله و بالاخره آن لحاف و تشک و متکاها... یادگارها و خاطرات خوش و تاریخی یک عمر زندگی را مرور می کنند . طبقه پیران ازکار افتاده و معلول ، آن خانه ها و آن چهار دیواریها ( چهار دیواری ، اختیاری ) را ، به این آسایشگاهها و خانه سالمندان ترجیح می دهند . آنها می گویند : " ما ، در آن خانه محقر شخصی خودمان محسنات و مزایای زیادی داریم : هر وقت بخواهیم از خوابگاه بر می خیزیم و هر زمان بخواهیم می خوابیم . در روزگارهای خوش بهاری و آفتاب اردیبهشت از خانه خودمان بیرون می آئیم و لنگ لنگان در کوچه و خیابانهای مانوس خودمان راه می رویم و قدم می زنیم . دوستان قدیمی مان را ملاقات می کنیم . مایحتاج خودمان را از نان و خواربار و سبزی و میوه و دارو و غیره میخریم و آهسته آهسته به خانه و مسکن مان بر می گردیم . در زندگی آزادی کامل داریم . خودمان هر چه بخواهیم و مقدورمان باشد از لحاظ غذا تهیه می کنیم و می پزیم و رژیم غذایی خودمان را بهتر می توانیم رعایت کنیم ." بهتر است بدانید این آزادی و استقلال در زندگی برای پیران در آسایشگاهها و موسسات مخصوص سالمندان میسر و مقدور نیست . آسایشگاه سالمندان و جاهای دیگر نظیر آنها برای پیران به منزله زندان است . اکثر این موسسات نگهداری سالمندان به منزله فراموشخانه است و پدربزرگها و مادربزرگهای عزیز شما در آنجا جزء فراموش شدگان خواهند شد . فرزندان و نوه های عزیز ! خوب است بدانید آن آسایشگاهها ، جای کسانی است که فرزند و اولاد ونوه و نتیجه ندارند و معلولند و در حکم گدایانند و آخرین سالها و بلکه روزهای عمر و کهولت را می گذرانند و خود آنها و پرستارانشان در انتظار مرگ آنها و خاموش شدن چراغ کم نور و ضعیف حیاتشان هستند و هر صبح کارمندان و پرستاران کشیک نرمک نرمک به بالین آنها می روند تا ببینید شب گذشته آیا آخرین شب عمرشان بوده است یا نه ؟...


سوء تفاهم و شناخت مردم درباره پیری و پیران
بر خلاف عقیده عمومی ،اغلب پیران ، خیلی خوب و زود تغییرات زندگی را از جوانی و میان سالگی به پیری می پذیرند و خیلی زود پی می برند که دوره جوانی آنها گذشته است و باید اکنون در 65 و 70 سالگی طرز زندگی نوینی را بپذیرید . ولی به اقتضای سن و زمان نباید به کلی حرکت و جنبش و ورزش و خوشی و شاد کامی جوانی و میانسالگی را ترک کنند و گوشه گیری و دوری از اجتماع و فرار از معاشرت با دوستان و همسالان را اختیار کنند . باید بدانیم که پیری مشکل و مسئله دشواری نیست بلکه در واقع ، ورود به آخرین مرحله در دوران عمر و زندگی است ؛ نه اینکه پیری پس از جوانی یک عالم دیگریست . پیری هم مانند مراحل گذشته زندگی ، به سهم خود هم لذت و هم رنج و الم دارد ، هم حسن و محسنات زیادی را شامل است و هم قبح و بدی و سختی و ناتوانی دارد . اما در برخی جوامع انسانی مردم ، پیران را به چشم بیچاره ، ناتوان ، تنها و بیکس ، بیفایده و بیکار و به درد نخور و بالاخره مردنی نگاه می کنند ! ... ولی حقیقت امر این نیست و اینگونه عقاید و تصورات واهی به کلی خطاست . زیرا اغلب مردان و زنان بیش از 65 و 70 و 75 سال و حتی به بالا از لحاظ بهداشت و صحت مزاج و بدن و خور و خواب و رفتار و گفتار، کاملا عادی و سالمند و می توانند فعالیتها و کارهای معمولی و مربوط به خودشان و حتی افراد جوان خانواده را انجام دهند و همواره به تنهایی دقت خودشان را غالبا به تالیف و ترجمه و تحقیق و تدوین آثار علمی و ادبی و هنری می گذرانند و ما نمونه های زیادی از مشاهیر جهان را داریم که در سن پیری ، آثار علمی و ادبی و شاهکارهای هنری و نقاشی و حجاری و موسیقی و غیره را از خود به جای گذاشته اند. سالمند

فقدان تماسهای اجتماعی
در سالهای آخر پیری ، فقدان و قطع تماسها و روابط اجتماعی یک امر مشکل اجتناب ناپذیر است . در این دوره عمر تماسهای سابق و عادی و معمولی زندگی سالمندان و نیز روابط دوران کار و اشتغال کم کم بریده می شود . در این موقع ، جهان افراد پیر ، گرایش به محدودیت و کوچک شدن دارد . افراد خانواده از نزدیک و دور ، دیر به دیر به دیدن آنها می آیند . دوستان و آشنایان تماس و رابطه با ایشان را خیلی کم می کنند . حتی فرزندان و نوه ها ، پدربزرگ و مادربزرگ پیر و فرسوده و معلول خود را در میان مشغله های کاری و تحصیلی خود فراموش می کنند.

فقدان استقلال پیران و سلب قدرت و اختیارات مدیریت در خانه
یکی دیگر از مشکلات فکری و روانی برای یک مرد پیر یا زن پیر ، زمانی است که در خانه همراه با فرزندان و نوه ها زندگی می کنند ، ولی قدرت و اختیاری ندارند و انگار همه فراموش کرده اند که روزی اینان رئیس و همه کاره ی آن خانه بوده اند . این امر در حقیقت باعث فقدان شخصیت و احترام و استقلال برای آنها خواهد بود . این امر برای یک پدر و فرمانده 80 ساله خانواده ، به منزله ضربت بزرگ روانی و روحی است زیرا اینان به چشم خود می بیند که هیچگونه اختیار و قدرت و استقلالی در جریان امور خانه ندارد و نتیجه ی این حادثه ، هم در روحیه پدربزرگ و مادربزرگ پیر و از کار افتاده تأثیر سوئی خواهد داشت و هم ممکن است موجب بروز اختلاف و آشفتگی در میان فرزندانی بشود که وارثان آن والدین هستند .