مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

آگاه کردن کودکان از مسایل جنسی

آیا اینکه امروزه بچه‌ها از اینترنت استفاده می‌کنند، می‌تواند آن‌ها را در معرض خطرات بیشتری به‌خصوص سوء‌استفاده‌های جنسی قرار دهد؟
طبیعی است که وقتی یک بچه دارید یا حداکثر دو تا، همه تمرکزتان روی آنها خواهد بود؛ تمرکز بر اینکه چه می‌خورند و چه می‌پوشند و چه می‌آموزند و اینکه نکند کودکان‌تان جایی دور از چشم شما آزار و اذیت، به‌‌ ویژه آزار و اذیت جنسی ببینند. قاطعانه نمی‌شود گفت کمترشدن تعداد کودکان در خانواده مراقبت والدین از فرزندان را وسواس‌گونه کرده یا ناامن‌ترشدن جامعه موجب این پدیده شده است. به‌هرحال، یکی از مهم‌ترین مسائل خانواده‌ها این است که چگونه درباره جنسیت و خطراتی که ممکن است کودکان‌شان را تهدید کند با آنها گفت‌وگو کنند و به آنها آموزش بدهند. طبیعی است که بسیاری از والدین ندانند چگونه می‌شود بدون ‌آشفته و ناامن‌کردن دنیای کودک به او آموزش داد. با شیوا دولت‌آبادی، دانش‌آموخته دکترای روان‌شناسی، رئیس هیأت‌مدیره انجمن روان‌شناسی ایران، رئیس هیأت‌مدیره و مدیرعامل انجمن حمایت از حقوق کودکان، در‌این‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم



به نظر می‌رسد والدین در خانواده‌های امروز جامعه ایرانی خیلی بیشتر از گذشته بر وضعیت کودکان‌شان نظارت دارند. این نظارت گاهی وسواس‌گونه است و منجر به اضطراب والدین می‌شود. دلایل این پدیده چه می‌تواند باشد؟ آیا جامعه ناامن‌تر شده است یا والدین به دلیل داشتن فرزندان کمتر درباره سرنوشت فرزندان‌شان سخت‌گیرتر شده‌اند؟
همه عواملی که به آن اشاره کردید، در ایجاد چنین پدیده‌ای نقش دارند. وقتی تعداد فرزندان در خانواده کمتر است، تمرکز والدین روی آنها بیشتر می‌شود و در ضمن وقتی خانواده هسته‌ای می‌شود و مجبور است خود، همه توجه را به همه امور مربوط به زندگی داشته باشد، نوعی گوش‌به‌زنگی به وجود می‌آید. در خانواده‌های گسترده تقسیم وظایف وجود داشته است. کودکان از نوعی زندگی جمعی با یکدیگر بهره می‌بردند و بین خودشان راحت‌تر بودند و در نهایت تعامل بیشتری میان کوچک‌ترها و بزرگ‌ترها وجود داشت و فضای کمابیش امنی حاکم بود؛ بنابراین بخشی از این حساس‌ترشدن والدین نسبت به امنیت بچه‌های‌شان به همین ازدست‌رفتن فضاهای امن گسترده برمی‌گردد و در نتیجه، تمرکز و نظارت بیشتر خانواده روی فرزندان کمتر در خانواده‌های هسته‌ای را ضروری می‌کند. یکی دیگر از اتفاقاتی که عمدتا در شهرهای بزرگ می‌افتد این است که محله دیگر آن معنای حمایت‌کننده پیشین را ندارد و فرد با پیشینه و آبا و اجداد و حساسیت‌ها و ویژگی‌هایش آشنا نیست و شرایطی که در آن همیشه آدم‌ها به اعتبار هم‌محله‌ای‌بودن حرمت یکدیگر را نگه می‌داشتند نیز رنگ‌باخته است و در جایی که همه ناشناس هستند و شناخت کمی از هم، از حساسیت‌های هم و از پیشینه‌های هم دارند، طبیعتا آن بار حمایتی عاطفی هم کم می‌شود. داستان‌های جالبی می‌شنویم که مثلا خیلی اتفاقی در مسافرت دو نفر در کنار هم در هواپیما یا در اتوبوس می‌فهمند که در همان مجموعه آپارتمان زندگی می‌کنند؛ بنابراین مسلما ناشناس‌بودن و ریشه‌نداشتن در محله‌ای که آدم در آن زندگی می‌کند و نیز تبدیل‌شدن خانواده گسترده به خانواده‌های کوچک‌تر، در دل‌نگرانی‌های مربوط به امنیت فرزندان نقش دارند. از سوی دیگر، جوامع هم در مقایسه با گذشته ناامن‌تر شده‌اند و در این هم شکی نیست. اگر ما فقط نمونه شهر تهران را بگیریم که سی‌وچند سال پیش سه میلیون جمعیت داشت و بعد، هشت میلیون و حالا صحبت از ١٦ میلیون جمعیت آن با شهرک‌های اقماری است، می‌بینیم طبیعتا در چنین جایی اتفاق‌های بیشتری هم می‌افتد. در این جمعیت‌های بزرگ و ناشناس همیشه افراد زیادی هستند که بی‌تعلق جدی‌تر به بافت‌های شغلی و شهروندی ریشه‌دار، در حاشیه‌ها زندگی می‌کنند و متأسفانه آسیب‌های زندگی حاشیه‌نشینی را دارند. نگرانی نسبت به مسائل مربوط به فقر و آسیب‌هایی که ناشی از نحوه زندگی در فقر هستند، بی‌شک در احساس امنیت همشهریان نقش خیلی مهمی دارند. تا وقتی نگرانی از وجود انسان‌های بسیار نیازمند در اطراف خانواده وجود دارد، در وهله نخست خانواده‌ها فکر می‌کنند چطور می‌توانند خود را از آسیب‌های اجتماعی ناشی از فقر دیگران مانند دزدی حفظ کنند. به‌عبارتی می‌توان گفت درمضیقه‌بودن دیگران برای همه نگران‌کننده است، حتی اگر خودشان در مضیقه نباشند. به دلایل گوناگون آسیب‌های اجتماعی کم نیستند؛ برای نمونه وقتی در پیرامون‌مان تعداد زیادی معتاد داریم، آیا می‌شود با بی‌تفاوتی از کنار آن گذشت؟ اعتیاد خیلی از مرزهای اخلاقی را در هم می‌شکند و شخص معتاد وقتی نیازمند مواد است، می‌تواند راحت دست به جرم و حتی جنایت بزند. آثار سوء انواع مواد مخدر بسیار متفاوت‌اند؛ بعضی از این مواد می‌توانند تجربه داشتن توانمندی‌های کاذبی را در فرد ایجاد کنند که در نتیجه آن، فرد مبتلا می‌تواند به‌ صورت مقطعی به سوی رفتارهای پرخطرتر سوق یابد. این هم خود می‌تواند به نگرانی‌های والدین افزوده شود. شاید نتوانیم بگوییم بار کدام‌یک از عوامل متعددی که مرور کردیم در ارزیابی خطرهایی که متوجه فرزندان‌ است، سنگین‌تر است؛ ولی به‌ طور قطع همه اینها در این وسواسی که والدین درباره امنیت فرزندان پیدا کرده‌اند، بنابر شرایط خاص افراد مؤثر است.




شما به فقر و اعتیاد اشاره کردید؛ یعنی باید بپذیریم که در مناطقی که رفاه نسبی وجود دارد، امنیت برای کودکان و به تبع آن، آرامش والدین بیشتر است؟
حداقل درباره عوارض ناشی از سوءمصرف مواد نمی‌توانیم این را بگوییم، چون اولا اعتیاد در همه اقشار هست و وقتی به پیامدهای روانی و اجتماعی اعتیاد نگاه کنیم، می‌بینیم خطر‌هایی که فرد معتاد برای اطرافیان و خودش ایجاد می‌کند، لزوما به امکان مالی دسترسی به مواد مربوط نیست؛ بلکه بیشتر به آسیب‌دیدگی شخصیتی یا به همان باور به قدرتمندشدن و بی‌تفاوتی نسبت به ارزش‌های اخلاقی برمی‌گردد که فرد معتاد به آن مبتلا می‌شود و می‌تواند در همه طبقات دیده شود؛ یعنی نمی‌توانیم همیشه بگوییم که این فقر است که همراه با اعتیاد مشکل ایجاد می‌کند. اعتیاد حتی با رفاه می‌تواند مشکلاتی عظیم برای فرد و پیرامون او ایجاد کند.




اگر بخواهیم مقایسه‌ای بین مسائل و خطراتی که در جامعه امروز ما، بچه‌ها را تهدید می‌کند، با خطراتی که ٣٠سال پیش بچه‌ها در معرض آن بودند داشته باشیم، این مقایسه چگونه خواهد بود؟
ما در عین اینکه به وضعیت ناامنی عمومی‌ای که به‌ویژه در شهرهای بزرگ و در حاشیه‌های این شهرها تجربه می‌شود، نقدِ بسیار داریم، از سوی دیگر نباید از یاد ببریم که آگاهی‌های زیادی هم ایجاد شده است که حتما در زمان‌های دور چنین نبوده است. دسترسی به اطلاعات و اخبار لحظه‌ای، آگاهی‌ها را بسیار فراتر از پیش برده است. در گذشته معاشرت‌ها محدودتر بوده است، اما امروز آدم‌ها از طریق کار و حتی شبکه‌های اجتماعی در هر لحظه می‌دانند در هر جایی چه اتفاقی می‌افتد. در‌عین‌حال درباره جا‌هایی که شاید خطرات بیشتری متوجه بچه‌های‌مان است، اطلاعات زیادی هم در اختیار بچه‌ها و خانواده‌ها قرار می‌گیرد. شاید حتی بخشی از وسواس و نگرانی خانواده‌ها مربوط به خود این اطلاعات است.
من یادم است که در زمان‌های دور خانواده‌ها نگران این بودند که بچه در حوض نیفتد؛ یعنی چیزهایی که به نحوه زندگی آن زمان برمی‌گشت. ممکن بود از کودک یک لحظه غافل شویم و بچه در حوض یا آب‌انبار بیفتد. بازی‌هایی که بچه‌ها می‌کردند، خیلی بازی‌های پرخطری نبود، در‌حالی‌که امروزه خیلی از بچه‌ها با تبلت‌های‌شان در همه‌جای دنیا هستند و نمونه‌های هیجان‌خواهی‌های گاه بسیار خطرناک را می‌بینند و می‌توانند نادانسته الگو‌برداری کنند. در سنین مختلف خطرات مختلفی متوجه بچه‌هاست. ما می‌دانیم در کودکی بچه‌ها نمی‌توانند تخمین بزنند که مشکل یا خطر کجاست و به‌همین‌دلیل است که باید مراقب لحظه‌های آنها بود. در نوجوانی، نوجوانان تلقی غیرواقعی از توانمندی‌های‌شان دارند و این امر خود سبب می‌شود که ریسک‌های بزرگی کنند؛ مثلا در سرعت یا در کنجکاوی برای استفاده از مواد مخدر، کنجکاوی برای خطرپذیری و حتی پذیرش نزدیک‌شدن زیاد به آدم‌هایی که می‌توانند خطرناک باشند. در نوجوانی بچه‌ها فکر می‌کنند ورای این مشکلات می‌توانند خود را اداره کنند و احتمال خطر از آنِ دیگران است؛ بنابراین این عوامل خطرزا، که امروزه خیلی هم کم نیستند، به دلیل اینکه ارتباط‌ها خیلی بیشتر و گسترده‌تر است و آدم‌ها و تجربه‌های زیادی در مسیر تبادل ارتباط‌ها قرار می‌گیرند، نظارت هوشمندانه‌ای را بر زندگی نوجوانان می‌طلبد.



آیا اینکه امروزه بچه‌ها از اینترنت استفاده می‌کنند، می‌تواند آن‌ها را در معرض خطرات بیشتری به‌خصوص سوء‌استفاده‌های جنسی قرار دهد؟
دسترسی به اطلاعات جنسی امروزه بسیار سهل و آسان شده است. در دوران‌های گذشته نوجوانان کنجکاو می‌توانستند یک داستان عاشقانه بخوانند و اشتیاق‌های جنسی داشته باشند، در‌حالی‌که متأسفانه هرزه‌نگاری امروزه بسیار سهل در اختیار همگان قرار می‌گیرد و می‌تواند کودکان را با دسترسی به این اطلاعات بیشتر برای خطرپذیری آماده کند، چون باز فکر می‌کنند که مشکلات شامل من نمی‌شود. مقایسه کار آسانی نیست، چون آن‌قدر نحوه زندگی تغییر کرده است که آدم نمی‌تواند بگوید سر نخ تغییرات را چگونه می‌توان پیدا کرد؛ با‌این‌حال امروز می‌توان با قاطعیت بیشتری گفت همیشه آدم‌های غریبه یا حتی خودی که خودشان مشکل دارند، در تماس نزدیک با بچه‌ها می‌توانند مشکل‌آفرین باشند و دسترسی‌های سهل‌تری که از طریق ارتباط‌های جمعی ایجاد شده است نیاز به نظارت بیشتر دارند. در‌عین‌حال ما به‌عنوان کسانی که هم دل‌مان می‌خواهد بچه‌ها سالم باشند و هم می‌خواهیم حقوق آنها برای داشتن نگاه سالم به زندگی و دیگران تقویت شود، مسئولیت‌مان بسیار سنگین می‌شود؛ لازم است والدین هم نظارت داشته باشند و هم اضطراب‌های زیادی و اضافی را به بچه‌ها انتقال ندهند. اگر بچه‌ها احساس کنند و بعد هم باور کنند که در دنیایی ناامن زندگی می‌کنند، ممکن است آسیب جدی ‌ببینند. خیلی از بچه‌ها هستند که به دلیل وسواس‌های والدین‌شان زیاده از حد محتاط هستند و این احتیاط زیادی که به آنها انتقال داده شده است، آنها را از کسب تجربه‌های اجتماعی خوب و حتی آماده‌شدن برای روابط اجتماعی حداقلی خوب، محروم می‌کند.



در بسیاری کشورهای دنیا آموزش‌ها از طریق کتاب‌های درسی به کودکان داده می‌شود. چگونه می‌توان این آموزش‌ها را به کودکان داد؟
یکی از اصول کاربردی برای آموزش مفاهیم حساس به کودکان استفاده‌کردن از مثال‌های ملموس و ساده برای آماده‌کردن ذهن آنها به منظور درک و پذیرش مفاهیم و موضوع‌های پیچیده‌تر است؛ برای نمونه گفت‌وگو به منظور انتقال این موضوع به کودکان که حواس‌شان به اندام‌های جنسی‌ باشد را با مطرح‌کردن مسواک‌زدن می‌توان شروع کرد، نه اینکه ناگهان وارد عرصه‌ای شویم که برای بچه‌ها به دلیل ماهیت فیزیولوژیک و به‌طور سنتی حساس خود این عرصه، فوق‌العاده حساس است. می‌دانیم که اندام‌های جنسی به خاطر این اندام‌های جنسی هستند که دریافت‌کننده‌های حسی زیادی دور و برشان دارند و در نتیجه آگاهی‌دادن در این حوزه باید بسیار ظریف باشد، یعنی باید خیلی با ملایمت و تشبیه‌کردن آن به خصوصی‌بودن دهان یا غذاخوردن و اینکه آدم هر چیزی را وارد دهانش نمی‌کند و مسواک و حوله آدم مخصوص به خودش است و فرد دیگری بهتر است به آن دست نزند، باشد؛ مثلا می‌توان به بچه‌ها گفت فقط افراد محدودی هستند که اجازه دارند لباس ما را عوض کنند و آدم‌های محدودی هستند که اجازه دارند مسواک ما را عوض کنند، چون اینها مربوط به زندگی خصوصی ماست؛ به این شیوه می‌توان با ملایمت مرز بدن را برای بچه مشخص کرد. خیلی وقت‌ها کودکان برای دریافت اطلاعات آمادگی ندارند؛ بنابراین ما یک اصل خیلی کلی هم داریم که از آن برای انتقال اطلاعاتی که بچه‌ها نیاز دارند، استفاده می‌کنیم؛ اول باید ببینیم بچه‌ها خودشان چه فکری درباره موضوع مورد نظر دارند و چگونه و به ‌ویژه با چه هیجانی به آن فکر می‌کنند. این رهنمود بسیار کارایی است. وقتی بچه‌ای از آدم می‌پرسد که من چطور به دنیا آمده‌ام، باید ببینیم که فرضیه خود او چیست، در عین اینکه پاسخ را به سمت واقعیت جهت می‌دهیم، نباید خیلی از چیزی که بچه می‌تواند آن را هضم کند، دور باشیم؛ برای مثال بچه فکر می‌کند بچه‌ها را لک‌لک‌ها می‌آورند. در چنین موقعیتی از او بپرسید. آیا ندیده است خاله فلان در شکمش بچه داشته و او را در بیمارستان به دنیا آورده است؟ پس بچه‌ها را لک‌لک‌ها نمی‌آورند. چنین داستان‌هایی کمک می‌کنند آمادگی بچه را برای پذیرش بسنجیم. آمادگی برای شنیدن به این برمی‌گردد که کودک خودش تاکنون چه فکر می‌کرده است. این یک خط مشی است برای اینکه ما این اطلاعات را طوری به بچه بدهیم که برای او پذیرفتنی باشد.
برای انتقال اطلاعات به کودکان باید شرایط یک خانواده را در نظر بگیرد، نه فضای آموزشی را. خانواده‌ها متفاوت هستند و مسئولیت خانواده، داشتن دانش است. خود آنها باید خیلی خوب بدانند و خیلی خوب هم بدانند چگونه دانش را انتقال بدهند؛ برای مثال اینکه بچه یاد بگیرد از چیزی بدون اینکه توجیه شده باشد، نگذرد و بداند هر چیزی دلیلی دارد. وقتی این را از ابتدا در داستان‌ها و بازی‌ها در ذهن کودک خود ایجاد می‌کنیم، حتما با سؤال‌های زیادی سراغ ما می‌آید و آن وقت باید آماده باشیم متناسب با انتظار ایجاد‌شده در او، وی را به طرف اطلاعات دقیق‌تری هدایت کنیم.



یکی از نگرانی‌هایی که میان پدر و مادرها دیده می‌شود، ورود یک کودک تازه به خانواده است و کنجکاوی کودک بزرگ‌تر نسبت به بدن فرزند کوچک‌تر و اینکه این موضوع می‌تواند برای هر دو کودک خطراتی ایجاد کند. هنگامی که بچه بزرگ‌تر درمورد بدن و به‌خصوص اندام‌های جنسی فرزند کوچک‌تر کنجکاوی می‌کند، چه روشی باید در پیش گرفت؟
اتفاقا این یکی از بهترین راه‌ها برای آموزش است برای اینکه طبیعی است و کنجکاوی طبیعی است. دیدن طبیعی است. اصولا نگاه ما به بدن، یک نگاه خیلی دور از واقعیت است. این مسئله دیدن اندام‌های جنسی نوزاد، که کنجکاوی زیادی را ایجاد می‌کند مخصوصا اگر در جنس تفاوت داشته باشند، این خودش یک عرصه فوق‌العاده خوب برای آموزش است که ما دختر داریم، پسر داریم، این دختر است، این پسر است؛ و اینها با هم فرق دارند و ما از این جاها می‌توانیم بفهمیم که مثلا دماغش هم از تو کوچک‌تر است، این بخش‌ها هم با تو متفاوت است. این عرصه خیلی خوبی است برای وارد‌کردن بچه‌ها. این چیزی است که اگر پنهان شود، بچه‌ها را از آموزش طبیعی و بدیهی محروم می‌کند. بهتر از این است که یک مادر، یک پدر آگاه راجع به این قضایا صحبت کند.



آیا می‌توانیم بگوییم هنگامی که آموزش‌های لازم را به کودکانمان بدهیم، می‌توانیم احتمال آزارهایی که در جامعه ببینند را کم کنیم؟
احتمال را قطعا نمی‌توانیم صفر کنیم. ولی حالا ما چطور می‌توانیم خطر‌ها را کم کنیم؟ بزرگ‌ترین خدمتی که می‌توانیم به بچه‌ها بکنیم، آگاه‌کردن آنها نسبت به اندام‌های جنسی خودشان است از طریقی که آنها را شوکه نکنیم، بیشتر از اندازه به آنها احساس ناامنی و پارانوییدی ندهیم. خود این می‌تواند در تصویری که آنها در آینده از جنس مخالف و ازدواج دارند، سایه بیندازد. اینکه هر مرد غریبه‌ای برای دختربچه خطر است، باعث می‌شود بچه برای همیشه احساس ناامنی کند. در‌حالی‌که مرزها اگر مشخص شود، می‌تواند کمک‌کننده باشد یکی مرز تن که با ملایمت مشخص شود و یکی هم مرز انسان‌ها با یکدیگر. برای نمونه به کودکان انتقال دهیم که تعداد کمی هستند که آدم با آنها اجازه دارد خیلی نزدیک باشد که اگر آنها می‌خواهند گونه آدم را ببوسند اشکالی ندارد. خیلی از آدم‌ها هستند که پدر و مادر ما آنها را نمی‌شناسند اما اگر اجازه بگیریم اجازه نمی‌دهند که آنها ما را ببوسند و اینکه حریم تن ما، مثل حریم خصوصی خیلی از اشیایی است که فقط مال ما هستند. مثل حوله و مسواک یعنی خیلی‌خیلی با حوصله و در‌عین‌حال با هدف. یعنی قدم‌به‌قدم ما بتوانیم ذهن را آماده کنیم و بعد هم مسئله اینکه همه آدم‌ها بد نیستند اما همه آدم‌ها هم اجازه ندارند به ما خیلی نزدیک شوند. یا حتی واقعا باز از نظر روان‌شناسی پدیده‌های جالبی داریم که به آن تئوری ذهن می‌گوییم. می‌گوییم که چطور ما می‌توانیم ذهن دیگران را بخوانیم و این خیلی‌خیلی زود بین مادر و فرزند ایجاد می‌شود. بچه ٩ ماهه یا یک ساله وقتی یک کسی بخواهد با او خوش‌وبش کند بچه به مادرش نگاه می‌کند تا ببیند اجازه دارد یا نه.این به نظر من یکی از زیبایی‌های ارتباط بین آدم‌هاست که بچه‌ها یاد بگیرند چه چیزهایی را خانواده من به من اجازه می‌دهد و این تئوری ذهن من درباره نیت دیگران و رفتار دیگران به نوعی با اینکه مادرم گفته کسی اجازه ندارد تو‌ را ببوسد، چک شود... در‌عین‌حال بچه می‌داند که با هر آدم غریبه‌ای از فاصله مشکل نداشته باشد اما اگر خیلی بخواهد نزدیک شود چه بخواهد گوشواره‌اش را بکند یا به او دست بدهد باید با اجازه باشد.



در مورد رسالت مدرسه و آموزش‌و‌پرورش در این زمینه توضیح بیشتری می‌دهید. با توجه به اینکه در کتاب‌های درسی ما مباحثی برای آگاهی‌بخشیدن به کودکان دیده نشده است؟
با آموزش مهارت‌های زندگی و تمرین نه گفتن قاطع مثلا به مواد، می‌شود در مدرسه آموزش‌های بسیار مؤثری به دانش‌آموزان داد، آن‌چنان‌که کودک هرگز به طرف آن نرود اثربخش‌بودن هر آموزشی البته صرفا به خود منبع درسی برنمی‌گردد بلکه جدیت و دلسوزی و به باور معلم در اثربخشی خود هم برمی‌گردد و می‌تواند اثری بگذارد که غوغا کند. خانواده‌ها هرکدام یک ساز می‌زنند اما مدرسه می‌تواند آموزش‌ها را به این سمت جهت دهد، آموزش قاطع نه گفتن به چیزهایی که پرخطر هستند یا آموزش سالم جنسی، نه‌اینکه آموزش بی‌بندو‌باری. مرز این مباحث و برنامه‌ها هم باید مشخص شود. جای این آموزش‌ها در مدارس ما خالی است. در همه حال آگاهی قدرت ایجاد می‌کند. به قول فردوسی، توانا بود هرکه دانا بود. واقعیت این است که بچه‌ها به‌دنبال اطلاعات راجع‌به خودشان، راجع به تنشان، راجع به ارتباطاتشان هستند و این هرچه عالمانه‌تر و صادقانه‌تر و طبیعی‌تر به آنها انتقال داده شود، سلامت بیشتری را می‌تواند تضمین کند تا اینکه از طرق مختلف با احساس گناه، شرم، خشونت آموخته شوند اینها چیزهایی است که به نظر من خیلی جا دارد که در آموزش‌و‌پرورش ما به آن توجه بیشتر شود. ما دلمان می‌خواهد انسان‌های خیلی خوبی بسازیم، اما آیا می‌سازیم؟ آیا ساخته‌ایم؟ وقتی که هدف اصلی ما یعنی خلیفه‌الله تعریف می‌شود، باید از خودمان بپرسیم توانسته‌ایم در این راه موفق باشیم؟ چقدر جانشین خدا در زمین را تربیت کرده‌ایم. چقدر می‌بینیم که این کار را کرده‌ایم؟ علم، در قالبی که برای بچه‌ها قابل فهم باشد و در چارچوبی که احساس گناه و خشونت ایجاد نشود، -بچه‌ها وقتی چیزهایی را زیر فشار هیجانات زیاد و منفی یاد می‌گیرند- آسیب می‌بینند. یعنی با آن اطلاعات غریبه هستند در‌حالی‌که اینها حق آنهاست و حقشان است که بدانند و با آگاهی و با خیال راحت از اینکه آنچه می‌دانند مانند هر موضوع علمی و در چارچوب موجه و مجاز از آن آنهاست می‌توانند خودشان را حفظ کنند و به سلامت بتوانند جنسیت خود را رشد دهند و بتوانند خانواده سالم تشکیل بدهند و سلامت خود و بچه‌ها و نسل‌های بعد را تأمین کنند. همه اینها فقط با اطلاعات و آگاهی امکان‌پذیر می‌شود چه اعتیاد باشد و چه بی‌بند‌و‌باری جنسی... باید بدانیم دسترسی به اطلاعات علمی مناسب درباره اینکه زن و مرد وجود دارند و تفاوت‌های طبیعی و زیستی دارند، مساوی با این نیست که بی‌بند‌و‌باری ترویج می‌شود. در دنیای امروز که در هر لحظه و هر کجا می‌شود هر اطلاعی را به‌دست آورد مهم این است که صداقت و خلوص و حسن‌نیت در کار باشد. من باز هم تکرار می‌کنم که به‌خوبی می‌شود جلوی اعتیاد را در آموزش‌های مدرسه‌ای گرفت. تجارب جهانی نشان داده‌اند که با آموزش مناسب و قاطع در مدرسه می‌توان نوجوانان را در برابر گرایش به اعتیاد و رفتارهای پرخطر آن‌چنان واکسینه کرد که مقاومتی ماندگار در آنها شکل بگیرد.

سکوت بچه ها را جدی بگیرید

این اختلال در واقع نوعی ترس یا فوبیای حرف زدن است که در آن کودک موقع حرف زدن به یک نقطه خیره شده و عضلاتش سفت می شود. این حالت با خجالتی بودن کاملا متفاوت است.

این بچه ها در خانه به راحتی حرف میزنند ولی در شرایط دیگر کاملا ساکت می شوند.

محققان می گویند این وضعیت معمولا از سنین قبل از ۵ سالگی شروع می شود ولی می تواند تا سنین مدرسه رفتن تشخیص داده نشود. شیوع این نوع سکوت در بچه های دوزبانه سه برابر بیش از معمول است که می تواند به علت بیشتر بودن میزان استرس در زندگی آنها باشد. این وضعیت می تواند موجب اختلالات جدی در ارتباطات کودک شده و در یادگیری او مشکلاتی ایجاد کند.

سکوت اضطرابی می تواند همراه با دیگر اختلالات مربوط به اضطراب و یا همراه با اوتیسم بروز کند. درمان این نوع از سکوت با تغییر در محیط زندگی کودک است. آنها را در مراحل جداگانه در معرض محیط های جدید قرار داده و در هر مرحله میزان شلوغی و استرس محیط را بیشتر می کنند. در همان حال کودک را از علائم اضطراب و راه های مواجه شدن با آن آموزش می دهند.
کلید موفقیت در مواجهه با این افراد وجود یک مربی مورد اعتماد کودک است که با این بیماری آشنایی کامل داشته باشد.

زندگی فرزندان




من و تو تنها نیستیم، پای شخص دیگری هم در میان است. نمی‌دانم؛ شاید هم اشخاص دیگر! ما باید یاد بگیریم با حضور آنها هم در حال و هوای روزهای دو نفره باقی بمانیم. اگر نتوانیم حس و حال نخستین روزهای زندگی را حفظ کنیم، به مرور زمان و آمدن این مهمانان دوست‌داشتنی، یکدیگر را فراموش خواهیم کرد. من اگر تو را از یاد ببرم، خودم را نادیده گرفته‌ام و تو اگر مرا به خاطر نیاوری، بزرگ‌ترین جفا را در حق خودت کرده‌ای. من و تو یک نفریم.

فرزندآوری و شلوغ شدن خانه هرچند یک اتفاق زیباست و باید باعث استحکام خانواده شود، اما اگر زن و شوهر مهارت‌های لازم برای اداره نقش‌های جدید خود یعنی پدر و مادری را نداشته باشند، هم والدین خوبی نمی‌شوند و هم نقش اصلی‌شان را که همسری است، فراموش می‌کنند.

مشکل ما در زندگی زناشویی از آنجایی شروع می‌شود که فکر می‌کنیم همه وظایف یک همسر خوب بودن یا یک والد خوب بودن به صورت فطری با ما به دنیا آمده است و نیازی به آموختن روش‌هایی برای عملکرد بهتر نخواهیم داشت و این در حالی است که مدیریت زندگی براساس نقش‌هایی که روزبه‌روز اضافه می‌شود، کار بسیار سختی است.

در روزهای اول ازدواج، شما باید نقش‌های یک همسر خوب را درک می‌کردید و می‌آموختید، اما این همه ماجرا نبود. برای موفقیت کامل، باید به طور همزمان عروس یا داماد خوب بودن را هم تمرین می‌کردید؛ زیرا اینها از هم جدا نیستند و نمی‌توان کسی را جدا از خانواده‌اش دوست داشت. در قدم بعد که صحبت امروز ماست، شما نیاز دارید تا مهارت‌های والد خوب بودن را نیز بیاموزید، اما حواستان به مهارت‌های قبل که دیگر در آن استاد شده‌اید، هم باشد تا به دلیل مسئولیت جدید، آنها را فراموش نکنید.

هر قدم که پیش می‌روید، به مسئولیت‌های جدیدتان اضافه خواهد شد. فرزندانتان بزرگ می‌شوند، نوجوان و جوان می‌شوند و شما باید نحوه برخورد در هر مرحله را خوب بدانید، حتی مدیریت ارتباط خانوده با همسایه‌ها، معلمان و دوستان فرزندان و... نیز باید حساب شده و از روی فکر باشد.در آینده وقتی صاحب عروس و داماد و نوه می‌شوید نیز فصل جدیدی از ارتباطات پا به دنیای شما می‌گذارد، اما چیزی که همیشه ثابت می‌ماند، پایه و ستون این زندگی است که نباید فراموش شود: شما در درجه اول باید همسر خوبی باشید.



شاید پیش خودتان بگویید تا رسیدن به آن زمان، خود به خود زندگی‌تان محکم‌تر می‌شود، اما باید به خاطر بسپارید هیچ چیزی خود به خود امکان‌پذیر نیست. هر کدام از این مراحل و گسترده‌تر شدن محیط و ارتباطات خانواده می‌تواند تهدیدی برایتان باشد، اگر ندانید چگونه در کنار همسرتان گام بردارید.حتی تولد یک فرزند که شیرین‌ترین اتفاق هر خانواده‌ای است، می‌تواند باعث دور شدن زن و شوهر از هم و فراموش کردن وظایف همسری و به دنبال آن کدورت و سردی فضای خانه باشد.

فرزندان ما زمانی احساس خوشبختی می‌کنند که شاهد عشق روزافزون بین ما باشند. اگر به بهانه رسیدگی به آنها و مشغله زندگی پرجمعیت‌تر امروز، از همسرمان غافل شویم، لطمه جبران‌ناپذیری به آنها و خودمان زده‌ایم.

مثل همیشه یادمان باشد که شایسته خوشبخت بودن و شاد زیستن هستیم. این موهبت را از خودمان و عزیزانمان نگیریم.

دغدغه های دختران امروز چیست؟

کنجکاوی بیش از حد خانواده در مسایل شخصی دختران از مشکلات آنها است. در فرهنگ ایرانی دختران بواسطه نگاه ویژه خانواده و جامعه و مهمتر از آن دیدگاه دین در خصوص مقام زن بیشتر درگیر این مشکل هستند.

کنجکاوی بیش از حد خانواده در مسایل شخصی دختران از مشکلات آنها است.
دکتر ابراهیم اندرخورا، در گفتگو با ایسنا اظهار کرد: در دوران نوجوانی و ابتدای دوره جوانی همواره تغییرات قابل ملاحظه ای در رفتار شخص و اطرافیان شکل می گیرد که این تغییرات همیشه با اضطراب و چالش های روحی و روانی همراه است.وی ادامه داد: در فرهنگ ایرانی دختران بواسطه نگاه ویژه خانواده و جامعه و مهمتر از آن دیدگاه دین در خصوص مقام زن بیشتر درگیر این مشکل هستند.
وجود زن با عنایت و لطف خداوند کریم با هنر، زیبایی، احساس و عشق آمیخته شده و مهمترین نقش زندگی بشر یعنی مادر بودن به این وجود با ارزش سپرده شده است. نقشی که در آن پرورش، آموزش، تربیت و ایثار و از خودگذشتگی و از همه مهمتر و کاملتر عشق به صورت یکجا قابل ملموس است.
این استاد دانشگاه ، خاطرنشان کرد: در بیان مقام زن همین بس که در بالاترین جایگاه دلیل خلقت بشر می شود آنجا که خداوند، فاطمه(س) را دلیل خلق همه هستی می خواند.وی ادامه داد: باید باور کنیم که زن در چند دهه گذشته بیش از همیشه مورد توجه بوده و البته ارزشهای او نیز مورد هجمه قرار گرفته است که دختران در این معادله غلط فرهنگی بیشترین تاوان را پرداخته اند.
وی به مهمترین دغدغه های پیش روی دختران اشاره کرد و افزود: ترویج احساس سرخوردگی از جنسیت زن و حسرت مرد نبودن، وابستگی بیش از اندازه به مرد و ترس و نگرانی از تنهایی و تنها ماندن، نبود اشتغال و درآمد مناسب با توجه به نسبت دانشجویان دختر به پسر در یک دهه گذشته و افزایش میانگین سن ازدواج و اشاعه نگرانی های کاملاً بی پایه و اساس در خصوص نبود فرصتهای مناسب از دغدغه های دختران در جامعه کنونی است.وی ادامه داد: تفاوت و تبعیض قائل شدن برخی خانواده ها و جامعه بین پسران و دختران، عدم درک صحیح خانواده از تغییرات فیزیکی و به تبع آن روحی دختران، ضعیف بودن آگاهی خانواده و نبود آموزش صحیح در برخورد با مشکلات دختران، رواج و اشاعه ناامیدی، سرخوردگی و احساس غلط بی فایده بودن در نقش های مهم اجتماعی از دیگر دغدغه های موجود این گروه است. وی ادامه داد: آنچه که باید به صورت جدی به آن پرداخته شود تقویت باورهای حقیقی و غالب و بهره مندی از این ویژگی در راستای پررنگ کردن امید به خویشتن، خانواده، جامعه و آینده در دختران است.
این کارشناس مسایل اجتماعی افزود: دختران امروز و فردا باید توانایی ها و ضعف های خود را بشناسند، نقاط قوت اعتقادی و روحی خود را تقویت کنند، خود را باور کرده و آگاهانه همراه با برنامه به سوی آینده قدم بردارند که آینده متعلق به آنهاست و یقیناً بر اساس خواسته های به حق و شایسته ایشان رقم خواهد خورد.

دخترتان را به ملکه زیبایی تبدیل کنید ...

فشاری که برای زیبا بودن به یک دختر جوان وارد می شود، یکی از بزرگ ترین فشارهای روحی زنانه است، مخصوصا در دنیای آشوب زده ی امروز!

باباها! شاید ندانید که زیبایی ظاهری تا چه حد برای دخترتان مهم است. برای تان می گوییم که بخاطر دخترتان، چطور می توانید با دروغ های جامعه درمورد زیبایی مبارزه کنید و به او زیبایی حقیقی را یاد دهید.
تحت فشار بودن برای زیبا جلوه کردن، مهیب و طاقت فرساست و با تعریفی که جوامع امروزی از زیبایی ارائه می دهند حتی می تواند خطرناک هم باشد. زیرا این تعریف ها و الگوها می توانند غرور کاذب، احساس پوچی، مادی گرا بودن، به خطر انداختن سلامتی و نقص های رفتاری بسیار زیادی را در سر راه دخترهای جوان ما قرار دهند. آیا دختران ما امیدی برای فرار از دام ها و اغواشدگی هایی که افکار و رفتارشان در مورد زیبایی و ظاهر را هدف گرفته دارند؟ چطور می تواند با تصورات اشتباه متداولی که تقریبا در همه ی فرهنگ ها بی رحمانه به افکار عمومی مخصوصا به دختران جوان تحمیل می شود مبارزه کرد؟

کلید این راه حل در " محیط خانه " نهفته است، در دستان والدین و مخصوصا " پدر " !

دخترتان را زیبا کنید
پدرها: شما به عنوان اولین قدرت تجربه ی مردانه در زندگی دخترتان نقش ویژه ای دارید تا این اطمینان را به او بدهید که نه تنها احساس زیبا بودن کند بلکه بداند و درک کند که زیبایی حقیقی چیست.

چطور می توانیم دخترمان را به شیوه ای درست و مقدس زیبا کنیم؟ جواب این پرسش در فهم این موضوع نهفته است که خداوند اولین زن را چگونه زینت بخشید. وقتی خداوند آدم و حوا را آفرید، آنها را با پوست حیوانات پوشاند؛ یعنی از پوست حیوانات جامه بر تن شان کرد. در روایاتی که در کتب مقدس آمده درمورد پوشاندن بدن آدم و حوا از کلماتی استفاده شده که فراتر از پنهان کردن شرمگاه های شان بوده و جذابیت و زیبایی نیز به آنها بخشیده است.
به او بیاموزید که جنبه ی ظاهری زیبایی او، فقط مربوط به بدن و لباسش نیست بلکه در رفتار و گفتار او نیز هست؛ در نگاه و لبخندش!

لباس و پوشاک می تواند دخترتان را زیباتر جلوه دهد اما جامعه ی امروزی ما که بیشتر تحت سلطه ی افکار شیطانی است معمولا " زیبایی " را با این معیار تعریف می کند که چقدر از " بدن " نمایان باشد. اگر می خواهید دخترتان زیبا باشد، او را به شیوه ای پاک و مقدس بیارایید. به او یاد دهید پوشش در حد متعارف و متعادل زیباترش می کند و بی حیایی باعث زشتی او می شود؛ بی حیایی یعنی ظاهرشدن به گونه ای که موجب برانگختگی شهوت در یک مرد می شود.
به او بیاموزید که جنبه ی ظاهری زیبایی او، فقط مربوط به بدن و لباسش نیست بلکه در رفتار و گفتار او نیز هست؛ در نگاه و لبخندش!
زیباترین ابزارش را به او یادآوری کنید

صورت هایی که بهترین و سنگین ترین آرایش ها را دارند و از گرانقیمت ترین و درخشان ترین زیورآلات استفاده می کنند اما خودخواهی و بدخلقی از نگاه و رفتارشان می بارد در نگاه هیچ مردی زیبا و جذاب نیستند؛ البته هر مردی این را می داند که حالات و احساساتی که یک زن در چهر ه اش دارد، بسیار بسیار مهم تر از لباس و نمایش های اندامی اوست، اما واقعا یک مرد در جایگاه پدر چندبار این موارد را به دخترش یادآوری می کند و به او یاد می دهد که زیباترین ویژگی او لبخندش است؟ به دخترتان بیاموزید وقتی نگرش مثبتی دارد و این حالت را در چهره اش نمایان می کند، زیبایی از او می تراود.

جامعه ی متقلب و طراحان مد امروزی فکر می کنند 95 تا 99 درصد زیبایی از گردن به پایین است و الگوهای مد سعی دارند تا جایی که ممکن است برهنه تر و عریان تر شوند، و انگار رقابت بر سر بیشتر نشان دادن انحناها و زیبایی هاست! بله، خداوند اندام ها را زیبا طراحی کرده است اما نمایش این زیبایی فقط در قالب رابطه ی زناشویی مجاز است. از دخترتان بپرسید: آیا دوست دارد صرفا یک شی ء دم دست باشد؟ یا این که ترجیح می دهد زیبایی اش را جوری که مقصود خداوند است حفظ کند. با داشتن یک زندگی شاد و سالم که درخشش چهره و چشم ها را دربر دارد و پوشاندن بدن درحد متعادل، زیبایی های او چندین برابر می شود و با لبخندی عمیق و دلنشین، توجه ها را به سمت خصوصیات اخلاقی و طرز فکرش جلب خواهد کرد.

چیزی که دختران ما بیش از هرچیزی به آن نیاز دارند، زیبایی حقیقی و ماندگار است. شما می توانید در دادن این زیبایی به دخترتان نقش مهمی داشته باشید. بزرگی می گوید: " خرد، صورت را زیبا می کند." واقعیت زیبایی جاویدان را به دخترتان بیاموزید؛ همان چیزی که باعث درخشش و جذابیت چهره او می شود، بیشتر از تمام هزینه هایی که ممکن است بخواهد صرف زیباسازی صورتش بکند!

به دخترتان کمک کنید تا خودش را به جامعه معرفی کند
زنی که رفتار و حرکاتش لطیف و مهرآمیز و وزین است و پاکی و بی ریایی را منعکس می کند، به هیچ مردی این فرصت را نمی دهد که بررسی کند آیا زیبایی ظاهری این زن مورد پسند و تائید معیارهای جامعه ی فریبکار امروزی است یا نه.

چطور می توانیم به دخترمان کمک کنیم تا شادی ذاتی اش را برای بیشترکردن زیبایی اش بروز دهد؟ موجب شادی اش شوید و تشویقش کنید! یک دختر برای حمایت و دلگرمی گرفتن به پدرش نگاه می کند و نیاز دارد بداند که تحسینش می کنیم. اگر توجه و عشق لازم و بجا را به او بدهید راضی و خشنودش می کنید تا حس کند مورد حمایت است و واقعا زیباست. دختری که پدرش توجه کافی به او ندارد، همیشه احساس می کند در نگاه یک مرد ارزشمند نیست و به شیوه های نادرست و مضر دیگری این توجه و عشق را جستجو خواهد کرد.

به دخترتان یاد دهید که حفظ سلامتی برای زیبایی ظاهر اش هم مهم است، و این که ورزش می تواند به داشتن پوستی زیبا و اندامی متناسب و قوی کمک کند.
رفتارهای ظریف و متین زنانه را به او آموزش دهید و این که زنان بسیار زیادی هستند که شاید در نگاه اول زیبا و جذاب به نظر نرسند اما به دلیل الگوهای خاص رفتارهای زنانه ای که دارند دلربا و دوست داشتنی هستند. و برعکس بسیارند زنانی که صورت و ظاهری زیبا و فریبا دارند اما رفتارهای عاری از لطافت شان هیچ مردی را تحت تاثیر زیبایی شان قرار نمی دهد.

زنی که رفتار و حرکاتش لطیف و مهرآمیز و وزین است و پاکی و بی ریایی را منعکس می کند، به هیچ مردی این فرصت را نمی دهد که بررسی کند آیا زیبایی ظاهری این زن مورد پسند و تائید معیارهای جامعه ی فریبکارامروزی است یا نه. پدرهای عزیز با کمی آگاهی، عشق و توجه، دختران تان را به ملکه های زیبایی تبدیل کنید!