مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

10 عـلامـت آلـزایـمـر در سالمندی


1) کاهش حافظه:
فراموشی و عدم یادآوری اطلاعات تازه از شایع ترین علائم زودرس زوال عقل است. فرد به تدریج خاطرات کوتاه مدت را فراموش می کند و قادر به یادآوری خاطرات کوتاه مدت نیست.

حد طبیعی:به یاد نیاوردن اسامی یا فراموشی گهگاه قرار ملاقات.



۲) اشکال در انجام وظایف معمول:آنها اغلب در انجام یا تکمیل وظایف روزمره شان دچار مشکل می شوند. ممکن است یکی از مراحل تهیه غذا یا تماس تلفنی یا قرارملاقاتشان را فراموش کنند.

حد طبیعی: گاهی اوقات به یاد نیاوردن اینکه برای انجام چه کاری یا به قصد گفتن چه موضوعی به اتاق آمده اند.




۳) مشکلات گفتاری: آنها اغلب کلمات ساده را فراموش می کنند یا برای بیان خواسته هایشان کلماتی نامفهوم و اشتباهی به کار می برند. اغلب درک و فهم مطالب یا صحبت های افراد مبتلا به بیماری آلزایمر برای اطرافیان مشکل است. مثلا هنگامی که به دنبال پیداکردن مسواکشان هستند هنگام طلب کمک از اطرافیان خواسته خود این طور بیان می کنند: «چیزی که برای دهان من است را می خواهم.»

حد طبیعی: فراموش کردن اسامی یا قرار ملاقات.




۴) سردرگمی نسبت به زمان و مکان:معمولا آنها فراموش می کنند که در چه مکانی هستند و چرا و چگونه در آنجا حضور دارند در این موارد اکثر آنها راه برگشت به خانه را از یاد می برند.

حد طبیعی: فراموشی روزهای هفته یا جایی که قرار است بروند.




۵) اشکال در قضاوت:آنها ممکن است پوشش مناسبی در فصول سال نداشته باشند مثلا در یک روز گرم چندین لباس و در یک روز سرد لباس کمی بپوشند. حتی ممکن است در مواردی به دلیل اینکه قدرت تشخیص ضعیفی دارند برای خرید یک شی کم ارزش، مبلغ بیشتری بپردازند.

حد طبیعی:گرفتن تصمیمی قابل بحث یا اختلاف برانگیز به صورت گاه گاهی.




۶) اختلال در تفکر انتزاعی: آنها به طور غیرمعمول در انجام فعالیت های ذهنی پیچیده دچار اشکال هستند. مانند فراموش کردن شماره هایی (شماره تلفن و...) که در ذهن دارند و اینکه شماره ها مربوط به چیست و چگونه از آن استفاده کنند.

حد طبیعی: مشکل در تعیین اولویت های کارهای روزانه.




۷) گذاشتن اشیا در جاهای غیرمعمول:آنها ممکن است وسایل یا اشیا را در مکان هایی غیر از مکان اصلی آن قرار بدهند مثلا ساعت مچی را در ظرف شکر و عینک را در فریزر.

حد طبیعی: قراردادن کلید یا کیف پول در مکانی اشتباه آن هم در دفعات کم.




۸) تغییر رفتاری یا خلق و خو:آنها ممکن است دچار نوسانات خلقی شوند و در یک لحظه بدون هیچ دلیل منطقی از حالتی آرام و معمولی تبدیل به فردی عصبانی شود یا اینکه اشک بریزند.

حد طبیعی: گاهی اوقات احساس ناراحتی داشتن یا اخم کردن




۹) اختلال شخصیت:شخصیت آنها می تواند به طور چشمگیری تغییر کند.

حد طبیعی: تاحدودی تغییر شخصیتی با توجه به بالارفتن سن.



۱۰) از دست دادن انگیزه و اشتیاق در فعالیت های روزمره:آنها ممکن است منفعل باشند و ساعت های طولانی در مقابل تلویزیون بنشینند و تمایلی به انجام فعالیت های روزمره نداشته باشند.

حد طبیعی:
گاهی اوقات احساس خستگی از کار یا وظایف اجتماعی.

ترس از پیری

روزگاری بود که سن و سال افراد معنای چندانی نداشت، اهمیت زور بازو مطرح بود و توان از سرگذراندن زندگی. جهان نو، یک پدیده نو دیگر را به موضوعات فکری انسان‌ها افزود که همان توجه به سن و سال خود بود و این توجه تا جایی ادامه یافت ‌که در نهایت، این پدیده نو به استرسی نو تبدیل شد. گفته می‌شود طرح این موضوع و توجه به سن و سال مردم و نیاز به تفکر و دسته‌بندی جوانب مختلف آن از مجموعه دستاوردهایی است که کشورهای روبه‌رشد با آن مواجه شده‌اند.
توجه به موضوعاتی مانند سن کودکی و نوجوانی در فضاهای آموزشی شکل گرفت و به دنبال آن مسایلی چون سن شروع به کار و سن پایان کار و مقولاتی چون بازنشستگی و حقوق پرداختی به کارکنان و... از اوایل قرن هجدهم میلادی مورد توجه مهندسان و برنامه‌ریزان اجتماعی قرار گرفت، به‌ویژه که دستاوردهای تمدن بشری راه و شیوه‌های نوین زندگی، برخورداری از امنیت و توجه به فردیت آحاد جامعه را نیز دربرمی‌گرفت تا جایی ‌که امروز سازمان بهداشت جهانی، پیری و کهولت سن را به دقت تعریف می‌کند و با توجه به آن پیشنهادهایی برای افزایش بهداشت و سلامت جسمی و روحی- روانی مردم نیز دارد.چنین نگاه جدیدی به وضعیت و کیفیت و کمیت عمر انسان‌ها دریچه‌های تازه‌ای به روی محققان نیز گشوده است، به‌ویژه که اصلاحات و نوآوری‌های بعد از جنگ دوم جهانی، فضا را برای این‌گونه پرسش‌ها آماده کرده است.
واقعیت این است که همه ما در حال پیرشدن هستیم. با افزایش سن، استخوان‌بندی‌ها شکل عوض می‌کنند. چین و چروک صورت رازی پشت پرده را بازگو می‌کنند و حافظه همه‌جا همراهی نمی‌کند. این در حالی است که روزانه انبوهی از اطلاعات پراکنده درباره چگونگی زیربنای ساخت اندام‌های کودکان و نوجوانان می‌شنویم، توصیه‌های مربوط به تغذیه و تاثیر انکارناپذیر ورزش در تضمین زندگی طولانی و جلوگیری از بیماری‌ها به گوش همه می‌رسد.
توجه به خود و مقابله با آسیب‌های جسمی از دغدغه‌های روزمره همه ما شده است اما با وجود همه این تلاش‌ها، هنوز با اتوپیای (رویای) شخصی و ترسیم‌شده در ذهن‌ها بسیار فاصله داریم و ناچار همچنان باید از خودمان بپرسیم از چه چیز کهولت سن و سالخوردگی وحشت داریم؟

اکثر تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده‌اند، به جواب‌های مشابهی دست پیدا کرده‌اند. اگر منصفانه قضاوت کنیم باید بگوییم با افزایش سن، ترس‌های مداومی گریبانگیرمان می‌شود. احساس فرسایش، احساس‌ گناه یا نوعی سرزنش- مانند اینکه «ای‌کاش به گونه‌ای دیگر زندگی کرده بودم»- فکر مرگ، از دست دادن موقعیت‌ها و جایگاه‌ها، عدم توانایی در رقابت با جوان‌ترها و ترس از تنهایی و به انزوا کشیده شدن، همه ما را به اندیشیدن وامی‌دارد و گاه به چالشی روزمره بدل می‌شود.در مقابله با چنین تنگنایی هم کم ‌و ‌بیش به افسردگی، بی‌خوابی‌های مزمن و در نهایت، از دست دادن شور و شوق‌مان برای زندگی کشیده می‌شویم که بی‌تردید نتایج حاصل از آن احساس بی‌ارزشی و مشکلات ارتباطی و در نتیجه تنهایی است.در این میان، زنان موقعیت ویژه‌ای دارند. واقعیت این است که در نیم قرن اخیر، تغییرات زیادی در شیوه زندگی زنان دیده می‌شود. حضور آنها در شوون مختلف زندگی اجتماعی و بر عهده گرفتن موقعیت‌های شغلی، بسیار پررنگ شده ‌است. آنان در خانه و بیرون از خانه عقب‌ماندگی‌های تاریخی‌شان را نشانه گرفته‌اند و برای جبران آنها سخت می‌کوشند.
هرچند این تلاش‌ها هم قابل‌فهم و هم ستایش‌برانگیز هستند اما حقیقت تلخی نیز پابه‌پای این تحول و به صورتی نامحسوس و زیرکانه به دنیای بسیاری از زنان رخنه کرده ‌است. مفهوم سلامت و کارآیی رو به کاهش گذاشته و به ‌جای آن ترس‌هایی که به بخشی از آنها اشاره شد، گریبان زنان را گرفته است.در این میان، دنیای از ما بهتران بیرون - دنیای پرجاذبه مد، زیبایی‌اندام، جوانی بی‌پایان، تسلیم‌ناپذیری در قبال افزایش سن و عدم باور گذشت زمان- نیز بیکار ننشسته و هر روز راه‌ها و ابزارهای تازه‌ای را برای مقابله با پیری پیشنهاد کرده و می‌کند اما مسایل واقعی همچنان در جای خود باقی‌مانده تا جایی که تعریف سازمان بهداشت جهانی هم از بهداشت روانی -یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش‌های جسمی و روانی- کمرنگ شده است. باید اشاره کرد که بهداشت روانی افراد از عوامل متعددی تاثیر می‌پذیرد. به این معنا که افراد از شرایط و آموزه‌های محیطی‌شان اطلاعات گوناگونی دریافت می‌کنند که در شکل دادن به تعادل و آرامش روحی آنها نقش فعالی بازی می‌کند.حال، هر قدر این شرایط بیان‌کننده ناکامی‌ها، استرس‌های کوچک و بزرگ و بی‌سلاح و بی‌پناه در مقابل درخواست‌های بیرونی باشد، تعادل روحی و روانی فرد دستخوش نابسامانی می‌شود.

وقتی از زنان درباره علت ترس‌هایشان از پیری و سالخوردگی سوال می‌شود، عموما به موقعیت «زن بودن» خودشان اشاره می‌کنند که به دنبال آن مسایلی چون مجرد ماندن، ازدواج نکردن، طلاق گرفتن، بیوه شدن و تبعات آنها اهمیت پیدا می‌کند. بسیاری دیگر نیز به کاهش حمایت‌های اجتماعی و خانوادگی اثرگذار در زندگی‌شان اشاره دارند. عده‌ای هم از این می‌ترسند که مبادا نتوانند در سال‌های سالخوردگی، زندگی موفقی را ادامه دهند.
ترس از تخریب و اضمحلال تدریجی بدن، احتمال ابتلا به بیماری‌های لاعلاج و عدم توانایی مقاومت در برابر آنها، ترس از مرگ در تنهایی، تحمیل تنهایی و بی‌پناهی در زندگی در دوران پیری، ناتوانی در برابر شیوه‌های فزاینده زندگی مدرن، ابتلا به بیماری‌هایی چون آلزایمر و دشواری ادامه زندگی و بسیاری دغدغه‌های کوچک و بزرگ دیگر، سالخوردگی را برای افراد تبدیل به کابوسی شبانه‌روزی می‌کند. نباید فراموش کرد که چنین افرادی بی‌تردید در تقابل دایمی با این ترس‌های خود هرچه بیشتر از پا می‌افتند و شرایط روحی و روانی سخت‌تری را برای خود موجب می‌شوند، تا جایی که افسردگی حاصل از ترس افزایش سن، یکی از انواع کاملا شناخته و تحقیق‌شده در اشکال متعدد افسردگی‌هاست. حال باید بپرسیم آیا راه یا راه‌هایی وجود دارد تا حدودی به تسکین ما کمک کند؟اول، ‌یکی ‌از ‌روان‌شناسان آمریکایی به نام گاتز معتقد است «اگر به خود باور داشته باشیم، با شجاعت بیشتری می‌توانیم واقعیت پدیده افزایش سن را بپذیریم و لازم است تا آنجا که در توان داریم، شرایط چنین پذیرشی را مهیا کنیم.» او می‌گوید مغز انسان از دو‌نیم‌کره تشکیل شده که هرکدام از آنها به امور و مسوولیت‌هایی می‌پردازد. ما می‌توانیم بیاموزیم که چگونه به‌طور مرتب و مداوم از توانایی‌های مغزی خودمان استفاده کنیم و باور کنیم که مغز ما می‌تواند وفادارانه و تا سال‌های پایانی زندگی، هدایت ما را بر عهده گیرد و برای مسایل‌مان راه‌حل جست‌وجو کند. آمادگی برای یادگیری‌ مداوم، محرکی بسیار جدی برای افزایش فعالیت‌های ذهنی ما محسوب می‌شود.متاسفانه بسیاری می‌پندارند که افزایش سن، قدرت یادگیری آنها را کاهش می‌دهد، هرچند این موضوع می‌تواند خلاف حقیقت نباشد اما مقابله با آن بر عهده ماست. توجه به تجربه‌های اندوخته شده بشری، راه‌حل‌یابی‌های موفق و توجه به نحوه اندیشیدن و قضاوت شرایط ذهنی‌ می‌تواند ما را فعال نگه دارد.دوم، هیچ‌کس نیست که نخواهد سالم و بانشاط و شاداب دیده نشود اما چنین چیزی به‌راحتی هم به دست نمی‌آید. خوب است بیاموزیم در کنار انتظارات اجتماعی خود که منجر به سلامت و نشاط ما می‌شود، در خلوت خودمان نیز بیکار نمانیم و تا آنجا که به ما مربوط می‌شود با انگیزه‌های انرژی‌دهنده و نیروبخش، شرایط را به‌‌گونه‌ای فراهم کنیم تا بتوانیم با ترس‌های درونی‌مان مقابله کنیم. تجربه نشان داده که در گذر عمر چیزی به اندازه فعالیت‌ها و تلاش‌های خود ما نمی‌تواند بهداشت روحی و روانی ما را تضمین کند.سوم، بالا بردن مهارت‌های فردی و ایجاد ارتباطات، برخورداری از حس مثبت از آشنایی‌های جدید و کنجکاوی‌های، فردی همه و همه کمک می‌کنند که ترس از تنها‌ماندن و تنها شدن را در خود کاهش دهیم. مهارت‌ها و آموخته‌هایمان، باور ما از خودمان را افزایش می‌دهد و اعتمادبه‌نفس عمیق‌تری برایمان فراهم می‌کند. مهم‌تر از همه این واقعیت را حس ‌کنیم که با سالخوردگی نمی‌توان جنگید اما می‌توان آن را به عنوان حقیقتی در زندگی انسانی پذیرفت و در خود درونی کرد.چهارم، اگر بیاموزیم که کنترل مناسب و موجهی بر احساسات تاثربرانگیز خود داشته باشیم، شرایط زندگی را آسان‌تر کرده‌ایم. این کنترل به معنای سرکوب یا نادیده گرفتن احساسات نیست بلکه عدم تسلیم در برابر امواج احساساتی است که می‌تواند ما را به‌راحتی تا وادی ترس و رعب و وحشت هدایت کنند.پنجم، تسلط و آگاهی یافتن به نحوه ایجاد استرس‌های روزمره، آن روی سکه آرامش درونی است؛ نگرانی‌هایی که از کنترل خارج می‌شوند، گاه بی‌پایه و اساس هستند اما ممکن است چنان آسیبی را به دنبال داشته باشند که جبران آنها ساده نباشد.استرس ناشی از افزایش سن قابل کنترل و هدایت است. ما قادر نیستیم با واقعیت حیات سر ستیز پیدا کنیم. در آن صورت قطعا روزهای زندگی‌مان را به حراج می‌گذاریم اما می‌توانیم عاقلانه به پیر شدن فکر کنیم و تا آنجا که از دست‌مان برمی‌آید شرایط آن را آسان‌تر کنیم. حال بر ماست که می‌خواهیم با روزهای عمر خود چه کنیم.

بازنشستگی را فراموش کنید!!

شما بازنشسته نمی‌شوید. هرگز. اگر می‌خواهید سالم، تندرست و با نشاط باشید دور بازنشستگی را خط بکشید.

این جملات را از پدربزرگ عزیز 4 نوه، صادق‌مروی بشنوید و عمل کنید. او یک کارگر بازنشسته است که بعد از بازنشستگی یک کارگاه کوچک برای خودش راه‌اندازی کرده و چندان که خسته و فرسوده نشود در این کارگاه آنچه را در دوران کارگری خود آموخته و او را به استادکاری زبده در زمینه تراشکاری بدل ساخته به شاگردانش می‌آموزد. آنها خود مغازه را می‌چرخانند. کار پدربزرگ خیلی سبک‌تر شده است، ولی وقتی بعد از عمری کارگری حالا بادی به غبغب می‌اندازد و می‌گوید حالا خودم صاحبکارم و 6 نفر دیگر را هم نان می‌دهم می‌فهمیم چرا می‌گوید اگر می‌خواهید با نشاط باشید باید هرگز بازنشسته نشوید.
او از این کارگاه در‌آمد خوبی دارد. حقوق بازنشستگی‌اش هم هست و همسرش هم از همه چیز راضی است. آقا صادق برای همسرش هفته‌ای یک روز مستخدم می‌آورد تا کارهای خانه را انجام دهد و از درد کمر ننالد. این زن و شوهر هر 6 ماه یک بار برای معاینه عمومی نزد پزشک می‌روند و سعی می‌کنند هیچ بیماری‌ای آنها را شوکه نکند و برای همه چیز آمادگی داشته باشند.
به قول خودش عمر و روزی دست خداست و ما فقط می‌توانیم تا قدرت داریم تلاش کنیم. این سالمند 70 ساله از تلاش خود راضی است.
بازنشستگی و اقتصاد

بازنشستگی هم مشکلات اقتصادی به همراه می‌آورد و هم مشکلات روانی. دکتر آرش میراب‌زاده، روانپزشک و استادیار دانشگاه اعتقاد دارد جنبه اقتصادی بازنشستگی هم برای خود سالمند و هم برای جامعه او از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. در بسیاری از سالمندان فقیر، نگرانی در خصوص پول و چگونگی گذراندن زندگی خود به یک اشتغال ذهنی دائم بدل می‌شود که با کسب لذت آنها در زندگی تداخل دارد، این نقصان در بنیه مالی، از یک طرف مراقبت جسمی مناسب و درمان اختلالات جسمی را با مشکل روبه‌رو می‌کند و از طرف دیگر با ایجاد استرس‌های ذهنی و از میان بردن یا تضعیف اعتماد به نفس چرخه معیوب خطرناکی از مسائل روانی را به وجود می‌آورد.

گفت‌وگو با چند بازنشسته مؤید این نکته است. نادر قاسمی بازنشسته یک اداره دولتی است. او می‌گوید:‌ برخی از ادارات بیمه‌های تکمیلی مناسبی دارند، اما بیمه تکمیلی‌ای که ما داریم خدمات کمی را در بر می‌گیرد. از حقوق من نیز در زمان بازنشستگی اضافه کاری و برخی مزایای دیگر حذف شده است که آن را تقریبا به نصف کاهش داده است. با این حقوق کم و بچه‌هایی که حالا دیگر خیلی دیر ازدواج می‌کنند و تا بتوانند تحصیل می‌کنند و برخلاف تصور عموم تحصیل حتی تا مرحله دانشگاه اصلا رایگان نیست نمی‌دانم باید کم و کسری‌ها را از کجا جبران کنم.
محمود ـ ش نیز کارگری بازنشسته است که معتقد است حقوق بازنشستگی با این افزایش قیمت‌ها و خدمات پزشکی کفاف زندگی را نمی‌دهد. او 65 سال سن دارد و می‌گوید: وقتی که پیر می‌شویم بیماری مدام در راه است؛ دندان‌های خراب، معده و روده‌های مشکل‌دار، اعصاب به‌هم ریخته و قلب ضعیف. تولد‌ها، زایمان‌ها، عروسی‌ها، کادو‌های رنگ و وارنگی که باید بگیریم و خیلی چیزهای دیگر. اگر خودم را به آب و آتش نزنم این همه مخارج را از کجا باید جور کنم. کار برای بازنشسته‌ها هم که مثل بیگاری است. کار زیاد با مزد کم و بدون مزایا. اگر شما جای من بودید حالتان چطور بود؟
بازگشت بازنشسته‌ها

بازنشستگی اگر به دلخواه و قابل پیش‌بینی باشد می‌تواند توأم با لذت و افزایش اعتماد به نفس شود، ولی اگر در زمان بازنشستگی مطابق‌ شأن و منزلت سالمند با او رفتار نشود بازنشسته احساس درماندگی می‌کند و رو به فرسودگی می‌رود. او احساس عزت نفس و کنترل را از دست می‌دهد و خود را به افسردگی می‌سپارد. در هر حال باید به این نکته توجه داشت که یک فرد سالمند بازنشسته در گذشته فردی مفید و فعال برای جامعه بوده و دین خود را ادا کرده است.
به اعتقاد دکتر میراب‌زاده، روان‌شناس و استاد دانشگاه باید با سالمند به عنوان یک عضو ارشد در اجتماع برخورد کرد که منبعی از تجارب سال‌های کاری است و می‌تواند بازوی مشاوره‌ای خوبی برای شاغلان جوان باشد نه این که با او به عنوان فردی غیر مفید و از کار افتاده و خدای نکرده سربار جامعه رفتار کرد. این کارشناس می‌افزاید: ‌خیلی از اوقات با اشتغال مجدد این افراد در کارهای سبک‌تر و به صورت نیمه‌وقت می‌توان اعتماد به نفس درهم شکسته سالمندان بازنشسته را ترمیم کرد و آنها را از تنهایی در آورد و با پذیرفتن ناتوانایی‌های طبیعی خود و به کاربردن توانمندی‌های موجود، می‌تواند غبار افسردگی را از چهره‌اش پاک کند.

بازنشسته و کانون‌های اجتماعی

نرگس سلیمانی را در یک کانون سالمندی می‌بینم که مشغول فراگیری نقاشی است. او می‌گوید:‌ همه چیزی که ما می‌خواهیم در آوردن پول نیست. برخی سالمندان چیزهایی برای آموزش به دیگران دارند و برخی دیگر دوست دارند چیزهایی یاد بگیرند. این افراد می‌توانند در کانون‌ها با هم در تعامل باشند و ضمن این‌که از تنهایی درمی‌آیند فعالیت مفید وگروهی انجام دهند.
وی می‌افزاید:‌ کانون‌های سالمندی و گروه‌های خیریه برای سالمندانی که دغدغه مالی ندارند و دوست دارند از نظر اجتماعی فعال باقی بمانند بهترین گزینه است.
دکتر میراب‌زاده نیز توصیه می‌کند:‌ برای رهایی از عوارضی چون تنهایی، افسردگی و... در سالمندان بازنشسته تماس بیشتر با اعضای خانواده، راه مناسبی است. آنان می‌توانند ساعات تنهایی و بیکاری روزانه را با شرکت در اجتماعات مخصوص سالمندان پر کنند. در این اجتماعات نه تنها ساعات بیکاری فرد سالمند پر می‌شود، بلکه احساس مفید بودن به وجود می‌آید و این باعث بالا بردن و بالا نگه‌داشتن قدر و منزلت سالمند می‌شود.
تمام کارشناسان این نکات را تایید می‌کنند، اما هنوز زیرساخت‌های کافی برای بهره‌مندی از توان سالمندان در کشور وجود ندارد.
گرچه برای این نیاز در شهر تهران تدابیری توسط شهرداری اندیشیده شده است اما هنوز کافی نیست. گسترش این کانون‌ها در تمامی شهرها می‌تواند به ارتقای روحیه و سلامت سالمندان کمک کند و حتی فضای ورزشی و فرهنگی مناسبی نیز برای آنان پدید آورد.
هریک از این کانون‌ها می‌توانند بانک اطلاعاتی تشکیل دهند که توانمندی‌ها و حتی میزان رغبت سالمندان در سرمایه‌گذاری برای گروه سنی خودشان را مشخص کند. این سرمایه‌گذاری می‌تواند مالی یا تخصصی و با صرف وقت برای کمک به آموزش دیگران باشد.
همچنین در این بانک‌های اطلاعاتی تمامی نقاط ضعف و قوت سالمندان باید جمع‌آوری شود تا نیازها و توانمندی‌ها و خلأ‌های موجود در توانمندسازی و بهداشت آنان به صورت محلی و منطقه‌ای کاملا مشخص شود. این کار به هدفمندساختن تخصیص امکانات و استفاده از ظرفیت‌های سالمندان کمک قابل توجهی می‌کند.

رهایی از افسردگی در دوران سالمندی

مردی 72 ساله هستم در روزگار جوانی شغل و منصب و جایگاه اجتماعی داشتم و برای خودم کسی بودم، اما اکنون سال ها از بازنشستگی ام می گذرد و همه فرزندانم ازدواج کرده اند. من مانده ام و همسرم، با این حال هر دوی ما احساس تنهایی و افسردگی می کنیم.


با دوران سخت پیری چه باید کرد؟!


درباره سالمندی با همه اهمیت و تاثیری که در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی دارد کمتر سخن گفته شده است، با آن که می دانیم سرنوشت محتومی است که برای بسیاری از افراد رخ می دهد. با از دست دادن شغل و تحلیل قوا و تقلیل کارکردهای اجتماعی و خانوادگی، در منزلت و هویت اجتماعی سالمندان تغییرات زیادی به وجود می آید که شاید با بحران همراه باشد.

دشواری ها و مسائل مختلف از قبیل تنهایی، بیماری، از دست دادن شغل، تغییر ساختار نظام خانواده از حالت گسترده به خانواده زن و شوهری به دلیل ازدواج فرزندان و تغییرات سریع اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی به وجود می آید که حاصل آن ازدیاد فاصله سالمندان و دیگر اعضای خانواده به خصوص نسل جوان است. متاسفانه سالمند که در گذشته در طیف عاطفی و انجام روابط خویشاوندی فردی جدا از خانواده به حساب نمی آمد و دارای عزت و احترام و قداست بود اکنون دچار انزوای اجتماعی شده است و عزت و احترامی که در گذشته برای سالمندان قائل می شدند در برخی خانواده ها فراموش شده است. سالمندی دوره دگرگونی و از دست دادن برخی ویژگی هاست. تعداد کمی از سالمندان می توانند خود را با این تغییرات سازگار کنند و بیشتر سالمندان با وقایع خاص یا ترکیبی از رخدادها که فراتر از تحمل یا توانایی و مهارت های مقابله ایشان است مواجه و دچار یک حس درماندگی می شوند که در برخی مواقع به افسردگی منتهی می شود.

شواهد زیادی وجود دارد که در نیمه دوم زندگی روابط اجتماعی به طور منظم کاهش می یابد. بیشتر این تغییرات در پی از دست دادن برخی از روابط اجتماعی و به دلیل بیوگی، بیماری و مرگ یکی از افراد خانواده است. با این وجود شواهدی وجود دارد که بیشتر افراد سالخورده پیوند های عمیق خود را تا سال های آخر زندگی خود حفظ می کنند. روابط اجتماعی باعث ایجاد احساس خوب در سالمندان می شود. حمایت اجتماعی علیه افسردگی در سالمندان و احتمالا بحران معنای زندگی در آنان پیش گیری می کند. می توان انتظار داشت که اگر زنان و مردان مسن فاقد حمایت اجتماعی باشند احتمالا دچار بی معنایی و به تبع آن افسردگی شوند.


چگونه می توان به این بحران احتمالی معنا پاسخ داد؟
حدود 70 درصد افراد بالای 65 سال پدر بزرگ یا مادر بزرگ هستند و از طریق تعامل با نوه هایشان معنای جدید و مطلوبی را کسب می کنند و در جای دیگر هم در ارتباط با فرزندانشان به این نیازشان پاسخ می دهند. بر اساس نظریه "دلبستگی" کودک نسبت به انگاره دلبستگی که معمولا مادر است دلبسته است .

بر همین اساس می توان از دلبستگی بزرگسالان( زن و شوهر) به هم نیز سخن گفت و استنباط کرد که دلبستگی در دوره پیری هم ادامه می یابد اما این بار انگاره دلبستگی فرزندان و نوه ها هستند. بنابر این تعامل اجتماعی با فرزندان و نوه ها و حمایت اجتماعی نقش قدرتمندی در تقویت سلامت جسمی و روانی سالمندان دارد.

یکی دیگر از راه های موثر و مهم برای درمان افسردگی و بحران معنا در دوره سالمندی، روی آوردن به مذهب و شعائر مذهبی و انجام فرایض دینی است که خوشبختانه در فرهنگ و کشور ما از این نعمت زیاد بهره برده می شود. چرا که نام و یاد خداوند باعث آرامش دل ها می شود. همچنین تمرینات ورزشی زیر نظر پزشک را فراموش نکنید و سعی کنید به جای ورزش کردن در خانه به پارک بروید و با دیگر دوستان یا همکاران قدیمی ورزش کنید.

شما چه راه های دیگری برای پیشگیری از افسردگی و بی معنایی در زندگی سالمندان می شناسید؟

زوال عقلی در سالمندان



روانشناسی - راهنمائی برای افراد مبتلا به زوال عقلی و پرستارانشان:زوال عقلی بیماری می باشد که باعث می شود افراد حافظه خود و توانائی یادگیری و صحبت با دیگران را از دست بدهند. بمرور زمان، شخص مبتلا به زوال عقلی بصورت فزاینده ای دچار مشکلاتی در قوه تفکر، تصمیم گیری و انجام امور روزمره خود خواهد گردید. دانشمندان و پزشکان بصورت دائم در مورد این بیماری اطلاعات بدست می آورند.فراگیرترین نوع زوال عقلی بر اثر از دست دادن سلول های مغزی ایجاد می شود. انواع دیگر زوال عقلی در نتیجه آسیب به عروق خونی مغز بوجود می آیند. ضربه مغزی، سکته مغزی یا تعدادی از سکته های مغزی کوچک در کنار هم، روی جریان خون در مغز تاثیر گذاشته و می توانند نهایتاً منجر به شروع بیماری زوال عقلی شوند.مردم گاه گاه مسائلی را برای مدتی فراموش کرده و سپس آن را به خاطر می آورند و افزایش بمرور این حالت با افزایش سن طبیعی می باشد. این را نمی توان زوال عقلی دانست. افراد مبتلا به زوال عقلی نه تنها اطلاعات مهم را فراموش می کنند، بلکه دارای قابلیت محدود در یادگیری و به یاد آوردن مسائل جدید و همینطور قدرت تصمیم گیری درست می باشند.
چه کسی به زوال عقلی مبتلا می شود؟


احتمال ابتلا به زوال عقلی با افزایش سن بیشتر می شود. اگر چه زوال عقلی بیشتر در افرادی به سن ۶۵ سال یا بیشتر دیده می شود، ممکن است در سنین کمتر نیز شروع شود. زوال عقلی یک بیماری است و نتیجه طبیعی از افزایش سن نمی باشد.حدوداً ٨٪ از جمعیت بالا ۶۵ سال در کانادا دارای نوعی زوال عقلی بوده و ٣۵ ٪ کانادائی های بالای ٨۵ سال دارای علائم زوال عقلی می باشند. تخمین زده می شود که احتمالاً در بریتیش کلمبیا بین ۵١٠٠٠ تا ۶۴٠٠٠ نفر در حال حاضر به نوعی زوال عقلی مبتلا بوده و ۴٩ نفر از هر ١٠٠٠ مرد بالای ۶۵ سال دارای زوال عقلی می باشند در حالیکه ٧٠ نفر از هر ١٠٠٠ زن بالای ۶۵ سال دارای نوعی از این بیماری هستند.از آنجائیکه این بیماری اغلب بیشتر در افرادی با سابقه خانوادگی بوجود می آید، چنین بنظر می آید که زوال عقلی می تواند بیماری ارثی باشد. با وجود این داشتن پدر یا مادری مبتلا به زوال عقلی بدین معنی نیست که شما هم حتماً مبتلا خواهید شد. این بیماری واگیر دار نیست و نمی تواند در نتیجه لمس یا استفاده مشترک وسیله ای با فردی مبتلا به زوال عقلی، منتقل شود.
شناسائی زوال عقلی



در صورت مشاهده بعضی از علائم زوال عقلی در خود یا عزیزانتان، ملاقات دکتر خانوادگی مهمترین اقدام بعدی خواهد بود. دکتر شما در مورد نگرانی هایتان با شما صحبت نموده و از شما سوالاتی برای جمع آوری اطلاعات بیشتر در مورد حافظه، توانائی در منطق و هر گونه مشکلات احتمالی در قوه سخن گوئی یا انجام اعمال روزمره خواهد پرسید. این اطلاعات به دکتر شما در تشخیص بیماری و عامل ایجاد این علائم در شما یا عزیزانتان، کمک خواهد کرد. بعضی از عوامل ایجاد زوال عقلی را می توان بخوبی با درمان کنترل نمود. مانند:• افسردگی• تاثیرات سوء ناشی از تداخل داروهای مصرفی• چرک• بیماری های تیروئید یا قلب• وابستگی به مشروبات الکلی• تغذیه نامناسب: نداشتن غذا یا آشامیدنی کافیشناسائی عوامل این عوارض در اسرع وقت بسیار مهم می باشد زیرا این امر به معنی اجرای صحیح مراقبت، درمان و پشتیبانی بوده و به شما زمان کافی برای برنامه ریزی برای آینده می دهد.
تفاوت زوال عقلی و بیماری آلزهایمر (آلزایمر) چیست؟


بیماری آلزهایمر نوعی زوال عقلی می باشد. از میان انواع مختلف بیماری های زوال عقلی، آلزهایمر رایج ترین و شناخته شده ترین آنهاست. در حدود ۶٠ ٪ تا ٧٠ ٪ از مبتلایان به زوال عقلی، بتنهایی آلزهایمر داشته u1740 یا دارای ترکیب آن با انواع دیگر زوال عقلی مانند زوال عقلی عروقی (سکته مغزی کوچک) می باشند. انواع دیگر زوال عقلی با شیوع کمتر که ممکن است به گوش شما خورده،Lewy Body Dementia باشند عبارتند از: زوال عقلی لوی بادی بیماری پارکینسون و بیماری،Pick’s Disease بیماری پیکس Creutzfeldt-Jakob Disease کروتزفلدت-جی کاب
آیا زوال عقلی قابل درمان است؟


در حال حاضر درمانی برای زوال عقلی موجود نمی باشد. با این وجود داروهایی موجودند که می توانند حال شما را بهتر کرده یا توسعه بیماری را در بعضی از افراد برای مدتی، اگرچه نه برای همیشه، کندتر کنند. انواع داروهای دیگر می توانند در کنترل کردن اضطراب، افسردگی و مشکلات رفتاری کمک کنند. انواع دیگر داروهای جدید در حال ایجاد هستند. قبل از گرفتن هر گونه تصمیم در مورد نوع درمان، مشورت با دکترتان در مورد انتظاراتتان از درمان و خطرات و منافع احتمالی انواع درمان های مختلف، بسیار مهم می باشد.پرستاران شخصی می توانند علائم و وضعیت عمومی و سلامتی را زیر نظر داشته و باید در تصمیم گیری برای برنامه ریزی نوع درمان شرکت داده شوند.
جلوگیری از زوال عقلی


در حال حاضر هیچ مدرک علمی دال بر وجود راه جلوگیری از زوال عقلی وجود ندارد. با این وجود راه های بسیاری هستند که شما می توانید انجام دهید تا حافظه خود را قوی نگاه داشته و توانائی انجام اعمال روزمره را تقویت کرده و مستقل بمانید.١. بیماری های مرتبط را به نحو صحیح کنترل کردن: اگر فشار خون بالا داشته، بیماری قند یا عوامل خطرآفرین دیگری برای بیماری های عروقی دارید، مطمئناً به تجویزات پزشکی عمل کنید.٢. از مصرف مشروبات الکلی یا مواد مخدر خود داری نمائید.٣. ذهن خود را مشغول نگاه دارید: جدول کلمات حل کنید، روزنامه بخوانید، موسیقی بنوازید.۴. فعالیت بدنی داشته باشید: راه پیمائی کنید، به کلاس رقص بروید، در سالن ورزشی عضو شوید، شنا و دوچرخه سواری کنید.۵. رژیم غذائی صحیح داشته باشید: غذای سالم، مغذی با ویتامین کافی میل کنید.
زندگی با زوال عقلی


شخص مبتلا به زوال عقلی می تواند تا مدت زیادی بعد از ایجاد علائم اولیه بیماری، زندگی کند. بیشتر افراد دارای زوال عقلی بعد از تشخیص بیماری به زندگی در خانه خود با کمک افراد خانواده، دوستان و پرستاران ادامه می دهند.
فعال ماندن و ادامه ارتباط با خانواده، دوستان و علاقه مندی های خود برای سلامت u1608 و رفاه شخص مبتلا اهمیت دارند. با پیشرفت بیماری، پرستاری در خانه می تواند بیش از اندازه مشکل شود و شخص مبتلا احتمالاً نیازمند انتقال به یک مرکز مراقبتی بلند مدت خواهد بود. این تصمیم باید بصورت مشترک توسط پرستاران شخصی و دکتر خانواده گرفته شود.
برنامه ریزی


شما احتمالاً سوالاتی در مورد اینکه برای شما چه اتفاقی در شرف وقوع بوده دارید و ممکن است که نگران آینده باشید. این سوالات شامل موارد زیر هستند:
١. آیا خانواده من موقعیت مرا درک خواهند کرد؟٢. آیا باید از رانندگی خود داری نمایم؟٣. آیا دارای وصیت نامه می باشم؟۴. آیا وضعیت مالی من مرتب می باشد؟با دکتر خانواده خود صحبت کنید. یادگیری در مورد زوال عقلی به افراد خانواده و پرستاران شخصی در هماهنگی با تغییرات ناشی از آن کمک خواهد کرد. برای ارزیابی راه های موجود و پرسیدن سوالاتی که خود دارید، با دکترتان قراری بگذارید.بسیاری از افراد برای آینده برنامه های مالی بوجود خواهند آورد. برای مثال، دادن وکالت، ولی مهم است که اینک برای نیازهای پزشکی خود در آینده برنامه ریزی کنید.شما می توانید کسی را برای گرفتن تصمیمات پزشکی به جای خود با نوشتن توافق نامه ای انتخاب کنید. شخص منتخب شما قانوناً می تواند به نیابت شما تصمیمات لازم پزشکب را اتخاذ نماید. مهم است که این تصمیمات را با دکتر خود در میان بگذارید تا وی بداند که چه تصمیماتی گرفته شده و شما شخصی را برای تصمیم گیری به جای خود انتخاب نموده اید.
برای خانواده های افرادی که اخیراً مبتلا به زوال عقلی گشته اند


١. تا آنجا که می توانید بیاموزید.٢. بیاد داشته باشید این بیماری بر توانائی های شخص مبتلا تاثیر گذار است.٣. نگذارید شخص مبتلا از جلوی چشم شما دور شود.۴. بدنبال راه های درمان بگردید.۵. بیاد داشته باشید که در حال تجربه کردن حالات روحی مختلف می باشید.۶. برای آینده برنامه ریزی کنید.٧. بیاد داشته باشید که پرستاری آسان نخواهد بود.٨. از دیگران کمک بخواهید.٩. شبکه کمک بوجود بیاورید.١٠ . بدانید که جامعه آلزهایمر برای کمک به افرادی که به انواع مختلف زوال عقلی مبتلا هستند و پرستارنشان، آماده می باشد.