نتایج یک پژوهش در کشور نشان میدهد: بین انواع کودکآزاری در دو گروه والدین معتاد و عادی تفاوت معناداری وجود دارد.
این پژوهش در ابتدا با اشاره به این که کودکآزاری یکی از مشکلات شایع و
پیچیده روانی اجتماعی جامعه امروزی است، این پدیده و تجربیات ناگوار
دوران کودکی را دارای آثار و پیامدهای درازمدت و ناخوشایندی بر تحول و
سازگاری شخصیت در دوران بزرگسالی دانسته و میافزاید: کودکآزاری طیف
گستردهای داشته و در هر جامعهای دارای شدت و ضعف است. در مجموع،
کودکآزاری به روشهای مختلف از جمله کار، استثمار کردن، ایذای کودکان
توسط والدین یا ناپدری و نامادری یا نابرادری و ناخواهری، نظام آموزشی
ناکارآمد و ... ظهور میکند.
بر اساس این پژوهش، بدرفتاری با کودکان از دیدگاههای مختلف قانونی،
پزشکی، اجتماعی و ... تعریف شده است و شامل هر گونه بدرفتاری جسمی و جنسی و
روانی با کودک یا غفلت فرد بالغ (بالای 18 سال) از کودک (زیر 18 سال)
معیار قضاوت بدرفتاری معمولات قضاوت اجتماعی یا به عبارت دیگر همه اعمال
خشونتآمیز یا غیرخشونتآمیز یا غفلت است که کودک را در معرض خطر قرار
میدهد.
پژوهشهای بسیاری هم نشان داده است که سابقه بدرفتاری دوران کودکی که
پیامدهای منفی و فراوانی دارد ممکن است منجر به اختلالات و آسیبهای روانی
شود. امروز پدیده کودکآزاری و عوارض ناشی از آن بخش وسیعی از مطالعات و
تحقیقات را در برگرفته است. از سال 1990 به بعد روانشناسان ، جامعهشناسان،
پزشکان، روانپزشکان، و مددکاران اجتماعی، سالانه بیش از 500 مقاله درباره
موضوع کودکآزاری منتشر کردهاند که این پژوهشها خود شاهدی بر اهمیت
موضوع است.
بر اساس آمار موجود، سالانه حدود 3 میلیون کودک (4 درصد تمام کودکان زیر
17 سال جهان) به شدت مورد ضرب و جرح قرار میگیرند. طبق گزارش اداره خدمات
بهداشتی و انسانی آمریکا در سال 2000 از هر یکهزار کودک آمریکایی، 30
کودک مورد غفلت قرار گرفته و 18 کودک از نظر جسمی و جنسی و روانی آزار
دیدهاند. فشار روانی ، فقر، ارزشهای پدرسالارانه، بیماری روانی و
اختلال شخصیتی را عوامل عمده در سببشناسی بدرفتاری با کودک یا خشونت
خانگی ذکر کردهاند.
انزوا، بیکاری، مشکلات خانوادگی، بیسوادی و نداشتن مهارتهای سرپرستی نیز به عنوان علل کودکآزاری مطرح شده است.
پژوهش حاضر که با همکاری فخرالسادات خسروانی ، مختار ملکپور ، احمد
عابدی و مریم حریری انجام شده، در ادامه به وضعیت کودکان آزار دیده والدین
معتاد پرداخته است: در خانوادههایی که پدر یا مادر در بدترین حالت ممکن
هر دو معتاد هستند کودکان در شرایط گوناگون در معرض آزار قرار میگیرند.
والدین معتاد قادر نیستند یک الگوی رفتاری درست را با فرزندان خود دنبال
کنند. گاهی قبل از استفاده از مواد مخدر یعنی زمانی که به شدت تحت فشار
قرار میگیرند در برابر کوچکترین عمل فرزندانشان واکنشی خشن از خود نشان
میدهند اما ممکن است پس از مصرف مواد مخدر یعنی زمانی که به آرامش رسیدند
به شکل افراطی به کودکانشان محبت کنند. فرزندان چنین والدینی هیچ گاه
مفهوم درست عمل درسد و غلط را درک نمیکنند.
بنا بر این پژوهش، اغلب کودکآزاری را باید نشانهای از یک اختلال در کل
خانواده تلقی کرد و فقط با درک عواملی که در رویداد چنین امری دخیل هستند
می توان اقدام مقتضی برای رفع آن انجام داد.
اعتیاد والدین اثری طولانی بر سلامتی و ایمنی کودکان دارد . یکی از
ریسکفاکتورهای کودکآزاری را وابستگی به مواد و تغییرات خلقی ناشی از آن
ذکر کردهاند. مصرف الکل و سایر مواد نیز از ریسکفاکتورهای کودکآزاری
جسمی است.
هیچ یک از دو فرد آزارگر دقیقا مانند یکدیگر نیستند اما عوامل مشترکی
برای شناسایی آزارگران مستعد وجود دارد. بسیاری از مطالعات نشان میدهد که
احتمال کودکآزاری در والدین با سابقه افسردگی، اضطراب، مشکلات سلامت
روانی و عمومی بیشتر است. از سوی دیگر به نظر میرسد برخی ویژگیهای کودکان
نیز ممکن است در آزار دیدن آنها نقش داشته باشد. البته بسیاری از این
ویژگیها خود جزء پیامدهای آزار محسوب میشوند. به عبارت دیگر بین
ویژگیهای کودک و آزار دیدن آنها رابطه متقابل وجود دارد.
تحقیقات نشان میدهد بین کودکآزاری و مشکلات سلامت روان در والدین رابطه
وجود دارد . بر اساس این تحقیقات، پدرهایی با سابقه مشکلات روانی همچون
افسردگی و اضطراب کودکآزاری بیشتری مرتکب میشوند. این پدرها برای حل
مشکلات درونگروهی خانواده غالبا از زور و قدرت بدنی استفاده میکنند.
ادلسون نیز دریافت که بین ویژگیهای مادر و کودکآزاری رابطه وجود دارد و
مادرهای کودکآزار اغلب دارای مشکلات سلامت روان بویژه افسردگی و اضطراب
بوده و مهارتهای والدینی ضعیف دارند.
کودکآزاری به هر شکلی صورت گیرد پیامدها و عواقب ناگواری دارد اما خطر
مشکلات عاطفی و سازشی زیادتر است. پیامدهای کودکآزاری را میتوان در دو
جلوه جسمانی و روانی بررسی کرد. شکستگیها، کبودی بدن، معلولیت جسمانی،در
نهایت فوت کودک جلوههای جسمانی کودکآزاری است و اختلالات روانی مانند
افسردگی اضطراب فراگیر ، اختلال استرس پس از سانحه،پرخاشگری و ... تظاهرات
روانی کودکآزاری است.
با توجه به تاثیرات منفی کودکآزاری بر جنبههای مختلف رفتاری و عاطفی
فرد و پیامدهای منفی از جمله گرایش به مواد مخدر، پژوهش پیش رو به بررسی
این نکته پرداخته است که آیا بین کودکآزاری در دوران کودکی و اعتیاد در
دوران جوانی و بزرگسالی رابطه وجود دارد؟
این تحقیق بر روی افراد معتاد مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد در طول
سال 89 (50 نفر) و افراد عادی (50 نفر) با بهرهگیری از روش نمونهگیری
تصادفی مرحلهای انتخاب شدند. افراد عادی پرسشنامه سلامت عمومی را پر کرده
و سلامت آنها تایید شده و همچنین سن و جنس افراد عادی با افراد معتاد
همتاسازی شده بود.
پژوهش فوق، متشکل از 38 سوال از شرکتکنندگان بوده که 4 سوال از حوزه
آزار جسمی، جنسی ، عاطفی و غفلت را مورد تشخیص و ارزیابی قرار داده است.
از میان سوالات این مقیاس 8 سوال برای آزار جسمی، 5 سوال برای آزار جنسی،
14 سوال برای آزار عاطفی و 11 سوال برای بیتوجهی و غفلت در نظر گرفته شد.
یافتههای پژوهش نشان داد بین انواع کودکآزاری، در دو گروه معتاد و
عادی تفاوت معناداری وجود دارد بدین صورت که میانگین نمرات در هر چهار نوع
کودکآزاری در گروه معتادان بیشتر از گروه عادی است.
بر این اساس افراد معتاد در دوران کودکی نسبت به افراد عادی بیشتر در
معرض انواع کودکآزاری قرار گرفتهاند. یافتههای تحقیق حاضر همسو با
نتایج به دست آمده از تحقیقات اریکسون و دیگران بوده است. آنها در این
تحقیقات نشان دادند کودکانی که از لحاظ جسمی و روانی مورد غفلت واقع
شدهاند نسبت به همسن و سالان خود مشکلات در خور توجهی در سازگاری شخصی و
رفتارهای پرخطر هیجانی از جمله اعتیاد دارند.
همچنین نتایج این پژوهش نشان داد که آزارهای عاطفی دوران کودکی با
رفتارهای ناسازگارانه و رفتارهای پرخطر همچون اعتیاد در نوجوانی رابطه
دراد. سرزنش خود،احساس گناه به خاطر حادثه رخ داده، و مشکل در تنظیم
هیجانات از دیگر مشکلات کودکان آزار دیده است. کودکان آزار دیده عزت نفس، و
اعتماد به نفس پایینی دراند و خود را کمتر از دیگران میبینند.
نتایج پژوهش حاضر با یافتههای تحقیقاتی که نشان دادهاند بین سابقه
اعتیاد با کودکآزاری ناشی از غفلت ارتباط معناداری وجود دارد همسو بوده
است؛ بدین ترتیب که شیوع اعتیاد در خانواده کودکان آزار دیده به طور
معنیداری بالاتر از شیوع آن در خانوادههای کودکان آزار ندیده است.
در تبیین نتایج پژوهش حاضر میتوان گفت آزاردیدن در دوران کودکی به عنوان
عامل زمینهساز برای بروز بسیاری از نابسامانیهای بزرگسالی شناخته شده
است؛ اما تا کنون در ایران مطالعات در خور توجهی در خصوص افرادی که در
کودکی آزار دیده و در بزرگسالی مبتلا به اعتیاد شدهاند انجام نشده است.
همچنین از نتایج این تحقیق چنین استنباط میشود که سوءرفتار و آزار
کودکان به عنوان مساله عمده اجتماعی در سراسر دنیاست و عوامل بسیاری در
بروز آن موثر هستند. این پژوهش هشداری است برای والدین معلمان و مسوولان
تا با اجرای برنامههای گسترده آموزشی و مداخلهای موقع و کارا از شیوع
این پدیده در خانواده و جامعه جلوگیری کنند.