بسیاری از کودکان با مشکلات رفتاری و تربیتی و روحی و روانی بسیاری دست و پنجه نرم می کنند. یکی از مشکلاتی که در بین سیل عظیمی از افراد به خصوص در سنین کودکی رواج دارد مشکل و اختلال جویدن ناخن است.
جویدن ناخن به عنوان یک واکنش روحی و روانی که می تواند نشان از استرس و اضطراب باشد بیشتر در سنین بین ۴ تا ۵ سالگی بروز پیدا می کند. از نظر علم روانشناسی دلایل متعددی برای بروز این عارضه در بین کودکان وجود دارد که از استرس و اضطراب به عنوان یکی از اصلی ترین آن هاد یاد می شود. البته دلایل عمده دیگری نیز برای اختلال ناخن جوی مطرح می شود که از ناخن جوی برای بروز دلگیری ها و ناراحتی ها نیز یاد می شود و در واقع عده زیادی معتقدند که کودک با کار ناخن جوی می خواهد دلخوری و یا دلگیری خود را از امری نشان دهد که در واقع نسبت اعتماد به این گفته بسیار پایین تر از نسبت دادن آن به استرس و تنش می باشد. از جلب توجه نیز به عنوان یکی دیگر از دلایل روی آوردن کودک به ناخن جویدن یاد می شود که در بعضی موارد می تواند کاملا درست و به جا باشد. دلیل دیگری که می توان برای ناخن جوی در کودکان برشمرد این است که وقتی کودک نمی تواند خشم خود را در مقابل یک خواسته برآورد نشده فرونشاند به ناخن جوی به عنوان یک وسیله اعتراضی روی می اورد که این امر نیز می تواند درست باشد اما به هر حال به قطعیت و محکمی علت استرس نمی باشد.
در نهایت ناخن جویدن در کودک هر دلیلی که داشته باشد بد و خطرناک بوده و می تواند باعث ایجاد آسیب های جسمی و روحی به او شود که این آسیب ها شدت بیشتری در دوران دبستان و راهنمایی داشته و می تواند موجب ایجاد افت تحصیلی نیز در کودک شود. یکی دیگر از عوارضی که می تواند در کودکان مبتلا به ناخن جوی بروز نماید عقب ماندگی اجتماعی است که در واقع نیاز است تا والدین با دقت وارد عمل شده و برای از بین بردن این اختلال در دوران کودکی فرزند خود تلاش نمایند چرا که حل این مشکل در دوران کودکی که فرد هنوز از نظر روحی و جسمی کاملا شکل نیافته آسان تر خواهد بود. برای جلوگیری از مشکل جویدن ناخن در کودکان راه های زیادی وجود دارد که می تواند مثمر ثمر واقع شده و اختلال را در کودک کم نماید و یا به طور کامل آن را برطرف نماید و یا جلوی وقوع آن را بگیرد.
نکته بسیار مهم این است که والدین هیچ گاه نباید کودک را به خاطر جویدن ناخن سرزنش کرده و به او سرکوفت بزنند بلکه می بایست برای علت آن فکر چاره کرده و دلیل این کار را بفهمند چرا که هیچ گاه با سوال پرسیدن از کودک نیز نمی توان دلیل آن را فهمید و حتی ممکن است آن را بد تر نماید. برای این کار دقت نمودن به کودک و این نکته که کودک در چه زمان هایی این کار را انجام می دهد می تواند بسیار موثر واقع شود. فهمیدن این که چه دلیلی باعث بروز مشکل ناخن جوی در کودک شده و ارامش او را به هم زده است بسیار مهم است. کوتاه نمودن ناخن های بلند کودک می تواند جلوی این مشکل را تا حد بسیاری گرفته و آن را بهبود دهد اما به هر حال راهکار قطعی نیست چرا که این مشکلات ریشه در شرایط ذهنی و روحی کودک دارد. باید توجه کودک را از جویدن ناخن پرت کرده و مثلا او را به بازی جدیدی مشغول نمایید که کودک نیز باید حس خوبی به آن داشته باشد و در غیر این صورت می تواند مشکل او را تشدید کند. هیچ گاه نباید کودک را سرزنش نمود.
از ابتدای تولد تا دو سالگی، کودک شما صفاتی را از خود نشان می دهد که هنوز ساده به نظر می رسند، به دلایل مختلفی، شما را هیجان زده می کند و به شما احساس غرور دست می دهد. این اتفاق طبیعی است. به عبارتی، رشته رشد در روانشناسی با دانستن اینکه چه فرایند روحی و رفتاری در حال تغییر و رخ دادن است زیاد نمی توانست لذت بخش باشد. در حالی که مغز کودک شما به لحاظ اجتماعی رشد می کند، شما باید به یاد داشته باشید که عکس العمل های و فعالیت های شما چه نقش مهمی در سرعت رشد کودک بازی می کند.
کودک شما مثل آینه است
در حالی که رشد اجتماعی کودک در ابتدای دوسالگی اتفاق می افتد این فرایند باید تحت نظارت باشد، برخی از مهمترین فرایندهای رشد اجتماعی واکنش در مقابل تغییرات رفتاری کودک می باشد این مسئله در روند رشد کودک بسیار مهم است.یک نوع واضح و روشن از رشد اجتماعی فرایند روانی است که کودک از دیگران دریافت می کند، این مسئله تشخیص ارتباط کودک با والدین را توصیف می کند. روانشناسان فرایند دریافت رابطه ی اجتماعی را به چهار دسته طبقه بندی می کنند: امنیت، اشتیاق، اجتناب، و آشفتگی. والدین بسته به اینکه چه واکنشی در مقابل کودکشان دارند، کنترل زیادی بر روی دریافتی های کودکشان دارند.
با توجه زیادی و نگرانی زیاد ممکن است کودک «مضطرب» شود، و با زمانی که والدین بلافاصله به او در کنار او حاضر نمی شوند کودک دچار اضطراب می شود.
تقلید کردن از شما به مانند یک بزرگسال
والدین نوجوان تمایل بیشتری دارند که فرزندشان فعالیت های رسمی اجتماعی یا مطالعه را به جای بازی کردن انجام دهد، ولی برای کودکان زیر دوسال، بازی کردن سریع ترین راه برای دستیبابی به مهارت های اجتماعی است که برای آینده ی کودک کارآمد می باشد. در یک سالگی، کودکان ظرفیت شناختی را دارا می باشند که درگیر بازی های وانمودی شوند، آنها با تقلید از بزرگسالان کارهایی را انجام می دهند که بزرگسالان انجام می دهند، مانند قرار دادن چیزها، درست کردن چیزها یا رفتن به خرید. با وانمود کردن، کودکان تمرین می کنند که با تصور کردن کارهای بزرگسالان را انجام دهند، و چرخه ی رشد بیولوژیکی و اجتماعی به وجود بیاید.
ابزارهای اجتماعی ذخیره شده
اجتماع بدون ارتباط نمی تواند وجود داشته باشد. در حالی که در ابتدا کودک شما توانایی زبانی کودک دو ساله را دارا نیست کودک شما روند رشد سریعی را پشت سر می گذارد. به دلیل رشد سریع مغز کودک شما توانایی های زبانی کودک گسترش یافته و می تواند از صداهای آوایی که از مادرش دریافت می کند می تواند قواعد گرامی پایه را ذخیره سازی کند. فراتر از فرایند زبانی بسته به چیزهایی که از والدینش می شنود رشد می کند. در صورتی که کودک بیشتر در معرض تنوع ساختار زبانی مانند صداها و کلمات قرار گیرد کودک با سرعت بیشتری در این ابزار اجتماعی مهارت پیدا می کند.
بخش های مغز و سیستم مغزی
بخش بزرگی از توانایی هایی که ما دریافت می کنیم با توجه به توانایی های الگوی مغز می باشد. الگوهای به رسمیت شناخته، یا توانایی اثر مناسب با توجه به تقسیم بندی ها، در حدود یک سالگی کودک شروع می شود. در این زمان، کودکان می توانند موضوعات یکسان را با یکدگیر مطابقت دهند. به تدریج، او می تواند گروه بندی و تقسیم بندی موضوعات یکسان را یاد بگیرد، تقسیم بندی هایی مانند حیوانات و رنگ ها. همانطور که پایه ی اجتماع بر گروه بندی می باشد و مکالمات متفاوت در رابطه با گروه های متفاوت تشخیص داده می شود، این مهارت برای رشد اجتماعی حیاتی است. یکی از اولین مثال هایی که در این رابطه می توان مطرح کردن این است که کودک می تواند کودکان را از بزرگسالان تشخیص دهد.
محیط خانواده اولین و مهم ترین محیطی است که کودک شاهد روابط انسانی در آن است. تحقیقات زیادی توسط روانشناسان و جامعه شناسان در مورد تجارب سالهای اول کودکی انجام شده است. این تحقیقات نشان میدهند تجربه های کودک در سال های اول زندگی که بیشتر در خانواده اتفاق می افتد نقش سازنده و زیر بنایی در شخصیت کودک و رفتارهای بعدی او دارد.
لذا پژوهش های دامنه داری درباره اثر عوامل خانوادگی بر شخصیت و رفتار کودک صورت گرفته و عوامل چندی مشخص شده است در اینجا قصد داریم به اختصار اثر عواملی از خانواده مانند: شیوه تربیتی والدین، جایگاه سنی کودک در خانواده، تعداد اعضای خانواده، روابط فرزندان خانواده، را بر شخصیت و رفتار کودک بررسی کنیم.
شیوه تربیتی والدین:
هدف والدین از تربیت کودک، آماده سازی او برای زندگی در آینده پذیرفتن مسئولیتها و نقش های متعدد در جامعه است. شیوه های تربیتی کودکان در طی چند دهه گذشته دگرگون شده است. در گذشته انضباط سختی برای کودکان در نظر گرفته می شد، اما اکنون محور اصلی تربیت فرزندان توجه به نیازهای آنها ست و باور بزرگسالان تغییر یافته است که نیاز کودک باید برآورده شود.
در هر حال، چه والد امروزی و چه والد دیروزی، زمانی که پای تربیت فرزندش به میان می آید ، از همان شیوه تربیتی استفاده می کند که در مورد خودش اعمال شده است. چنانچه پدر و مادر به یک شیوه تربیتی، پرورش یافته باشند در انتخاب سبک تربیتی فرزند خود دچار مشکل نخواهند شد اما اگر هریک از آنها با سبک های تربیتی متفاوتی پرورش یافته باشند، در انتخاب شیوه تربیتی فرزند خود دچار اختلاف می شوند و ناچار خواهند شد که نظرات خود را در مورد تربیت فرزندشان تعدیل کنند. علم روانشناسی نیز در این میان بر شیوه تربیتی که والدین انتخاب می کنند اثر می گذارد و خود باعث دگرگونی در تربیت فرزندان شده است.
به طور کلی شیوه های پرورشی کودکان به دو گروه کلی تقسیم می شود: شیوه های مسبتدانه و شیوه های آزادمنشانه. زمانی که صحبت از شیوه تربیتی مستبدانه برای کودکان است، منظور وجود انظباط سخت از طرف والدین، پیروی بی چون و چرا از مقررات و دستورات سخت و خشک استاد و تنبیه های قهر آمیز در برابر اشتباهات کودک می شود. اما بر شیوه های تربیتی آزاد منشانه اصول برگفتگوی دوستانه، توضیح علت ها و آوردن استدلال برای رفتارها و گفتارهای کودک و همچنین تنبیهات ملایم در برابر اشتباهات کودک است. هر یک از دو گروه امکان تقسیمات فرعی بر اساس شدت و ضعف پایندی والدین به شیوه تربیتی را می توان مشاهده کرد. ممکن است والدین مستبدانه سخت گیر باشند تا اعمال محدودیت منطقی پیش روند و در والدین آزادمنشانه از یک برنامه دقیق و منسجم تا سهل انگاری به پیش روند. گروه دیگری از روانشناسان سه سبک تربیتی مستبدانه، سهل انگارانه، مقتدرانه را معرفی می کنند که با توجه به شدت و ضعف در هر سبک قبلا عنوان شده تضادی بین دو تقسیم بندی وجود ندارد.
پس شما والدین عزیز با انتخاب سبک تربیتی مناسب برای فرزندتان در شکل گیری صحیح شخصیت او در ساله ای اولیه زندگی گام موثری برداشته اید. انتظاری می رود شما جهت کنترل رفتارها و گفتارهای فرزندان نه بسیار سخت گیر، نه سهل گیر باشید بلکه با شیوه ای مقتدرانه و قاطعانه او را متوجه کنید قوانینی وجود دارد که برای شما حائز اهمیت است و او باید آنها را رعایت کند و چنانچه رعایت نکند عواقبی در انتظار اوست و در مورد بعضی فعالیت ها او می تواند خود به تنهایی تصمیم بگیرد.
جایگاه سنی کودک در خانواده :
اگر یک خانواده را مانند زنجیره به هم پیوسته در نظر بگیریم، هر یک از این زنجیره ها، متناسب با جایی که قرار گرفته است مسائل و مشکلات خاص خود را دارد،از فرزند اول تا آخر و حتی تک فرزند بودن. پژوهش ها ی نسبی در مورد جایگاه هر فرزند صورت گرفته است. در توضیح جایگاه سنی کودک در خانواده ، جایگاه فرزند اول، دوم ، میانه و فرزند آخر بررسی می شود و در آخر تک فرزندی نیز مورد بررسی اجمالی قرار می گیرد.
فرزند اول:
پژوهش ها در باره فرزند اول نتایجی به شرح زیر ارائه می کند، بزرگترین کودک خانواده در برآورده شدن خواسته های خود پافشاری و اصرار کمتری دارند. بررسی ها نشان داده است که بهره هوشی فرزندان بعد از فرزند اول بیش تر است. فرزند اول در سازگاری، به دلیل جایگاه خاص خود در خانواده مشکلاتی دارد. فرزند اول با مادر خود رابطه بسیار گرم و صمیمی دارد، اما پس از تولد دومین فرزند، از گرمی و صمیمیت این رابطه کاسته می شود. در کل می توان گفت نخستین فرزند خانواده وضع نامطلوب و دشواری دارد زیرا در سال نخست به دلیل مهر و محبت فراوان والدین معمولا فرمانراوای مطلق خانواده است و تمام وسایل و امکانات در خدمت رفع نیازهای اوست. اما با تولد دومین فرزند، دوران فرمانروایی مطلق او یکباره به اتمام می رسد. به همین دلیل امکان اینکه فرزند اول برای پدر و مادر مشکلات فراوانی به وجود آورد زیاد است. فرزند اول مجبور است بار بی تجربگی و ناپختگی والدین را در شیوه نگهداریش تحمل کند و محکوم به نظارت و سرپرستی شدید والدین است. علاوه بر این مسئولیت نگهداری از برادران و خواهران کوچکتر نیز بر دوش فرزند اول است. زمانی که والدین فرزند اول را تحت نظارت و سرپرستی شدید قرار می دهند، به طور کلی از او شخصیتی محتاط و محافظه کار می سازند و همچنین با چنین کاری کودک فاقد اعتماد به نفس لازم برای خصوصیات رهبری است و به آسانی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرد.از آنجایی که وقتی فرزند اول به دنیا می آید، والدین می خواهد تمام توانایی و هنر خود را در پرورش و پرستاری از کودک به کار ببرند، با نظارت و سرپرستی شدید خود ، وی را به شخصیتی وابسته تبدیل می کنند و بیش از سایر فرزندان احساس ناتوانی می کند و از طرف دیگر تجربه تلخ او از تولد فرزند دوم و از دست رفتن موقعیت فرمانروایی اش به او می آموزد که موقعیت های او در زندگی به آسانی از دست می رود و کس دیگری می تواند جای او را بگیرد به همین دلیل عموما فرزند اول پیوسته نگران است و از یک بدبینی کلی رنج می برد.
اما فرند دوم از بسیاری نگرانی ها و نابسامانی ها پدر و مادر ، بی تجربگی و نا پختگی پدر و مادر در امان است. تجربه اندوزی والدین در نگهداری فرزند اول به آنها کمک می کند تا پختگی لازم را در تربیت فرزند دوم به کار بسته و در نظارت و سرپرستی فرزند دوم زیاده روی نکنند و علاوه بر این افزایش تجربه مادر باعث می شود ارتباط او با فرزند دوم از ثبات بیشتری برخوردار باشد. در آغاز دومین سال زندگی ، فرزند دوم تلاش می کند خود را به فرزند اول برساند اما چون معمولا قادر به رقابت با فرزند اول نیست دچار احساس شکست و ناتوانی می شود. هر چند والدین برای تعلیم و تربیت کودک دوم کم تر تلاش می کنند، فرزند دوم در آزمونهای هوشی بهتر عمل می کند و معمولا فرزند دوم گشاده رو تر و شادمان تر از فرزند نخست است.
کودک میانه:
از سومین فرزند به بعد اما به استثنای فرزند آخر را کودک میانه می گویند. پدر و مادر اغلب به دلیل توجه خاصی که به نخستین و آخرین کودک دارند در پرورش فرزند میانه کمی غفلت می کنند. کودک میانه بر خلاف فرزند اول درگیر اثبات برتری خود بر سایر خواهران و برادران نیست، کودکان میانه به آسانی تلقین پذیر و به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرند و توانایی چندان در تمرکز و دقت بر یک مطلب خاص ندارند.
آخرین فرزند:
باقی ماندن حالت های کودکانه در آخرین فرزند، آشکار است. افراد خانواده معمولا داوطلبانه، کارهای آخرین فرزند را انجام می دهند ( که خودش توانایی انجام دادن آن کارها را دارد) و این مسئله باعث لوس شدن او می شود. علاوه بر این به دلیل اینکه سنش از بقیه کمتر است احتمال اینکه وظیفه ای را به دوش او بگذارند کمتر است و همین مسئله لوس شدن فرزند آخر را تشدید می کند و این شیوه برخورد که مسئولیت کارها را خانواده به دوش می گیرد اثر بسیار منفی در رفتار و شیوه برخورد وی با زندگی دارد. در روابط بین فرزند آخر و دیگر فرزندان، خواهران و برادران بزرگتر با ایفای نقش پدر و مادر در اطلاح رفتار وی تنبیه و تشویق می کنند و اغلب سایر خواهر و برادرها از بی ادبی و مسئولیت ناپذیری کوچکترین خواهر یا برادر خود گله مندند و کوچکترین فرزند خانواده در چنین شرایطی گاه زود رنج و جسور بار می آید و متوقع از اینکه اعضای خانواده او را کمک کنند در نتیجه چنین حالتی فرزند آخر فکر می کند کارها به خودی خود به وفق مراد وی انجام می شود و در این رابطه دیگران زحمتی نمی کشند.
تک فرزندی:
پژوهش ها نشان داده است که افرادی که تک فرزند خانواده هستند اغلب یکی از دو تیپ شخصیتی را شامل می شوند: ۱- تیپ بی ادب، از خود راضی، خود پسند و نامحبوب ۲- تیپ حساس و گوشه گیر که از تماس های اجتماعی گریزانند و پیوسته به دامان والدین پناه می برند. پژوهش ها تا حدودی مشخص نموده است که کودکان شیوه سازگاری با دیگران و ایجاد رابطه صمیمانه با گروه های اجتماعی را در محیط خانواده و به خصوص در روابطی که بین خود و خواهران و برادران دارند فرا می گیرند و کودک که یگانه فررند خانواده است به دلیل محدودیت از این امکان ، در فراگیری سازگاری اجتماعی با سختی روبه رو است. کودکانی که تک فرزند هستند چنانچه قبل از ورود به مدرسه هم از موقعیت ها ی مناسب برای یادگیری سازگاری اجتماعی محروم باشد به هنگام ورود به مدرسه با سایر همسالان تفاوت های بارزی دارند و دچار مشکلاتی می شوند اما اکثر تک فرزندها در طی گذر از سالهای اولیه دبستان سازگاری اجتماعی مطلوب را در ارتباط با همسالان خود فرا می گیرند.
تعداد اعضای خانواده:
هر خانواده ای را که در نظر بگیریم مجموعه ای از افراد است که می توانند در سنین متفاوتی از یکدیگر باشند، عده ای از آنان مذکر و عده ای مونث هستند و مهم است که برتری اعضای خانواده با جنس مذکر است یا مونث و یا دو جنس برابر هستند. هر یک از این عوامل اثر قابل توجهی بر رفتار تک تک اعضای خانواده می گذارد، علاوه بر این تعداد اعضای خانواده هم مهم می باشد، در خانواده های پر فرزند تقریبا از تمامی جهات با خانواده کم فرزند متفاوت است و این تفاوت تاثیر خود را بر تکامل شخصیتی هر یک از فرزندان به جا می گذارد. در خانواده هایی که بیشتر از ۶ فرزند دارند، والدین عموما کوشش چندانی برای تنظیم زندگی فرزندان به خرج نمی دهند و در این راه نمی توانند موفق باشند. در چنین خانواده هایی اغلب خواهر و برادرهای بزرگ جانشین پدر و مادر و نقش آنها می شوند، علاوه بر این فرزندان چنین خانواده هایی با واقع بینی و سازگاری با واقعیت های زندگی آشنا می شوند ، آنها به آسانی با تغییر نقش ، مقام و موقعیت و مسئولیت خو می گیرند.
اما در خانواده های کم فرزند اثری متفاوت بر تکامل شخصیتی کودک دارند یک خانواده کم فرزند موجب برتری های اقتصادی – اجتماعی می شود. در چنین موقعیتی توجه والدین به کودکان بیشتر شده ممکن است موجب زیاده روی کودکان در ارزشیابی و تخمین اهمیت خود شود. از جمله نکات مثبت در خانواده های کم فرزند آن است که بیشتر و بهتر می توانند به فکر آموزش و پرورش فرزندان خود باشند و هر فردی دارای فعالیت و نفش معینی می باشد.
روابط فرزندان خانواده:
روابطی که بین فرزندان خانواده حاکم است از جمله عوامل مهم و تاثیر گذار بر شخصیت کودک است، از جمله عواملی که این روابط را تحت تاثیر قرار می دهد می توان به تفاوت سنی ، جنسیت و روابط میان فرزندان اشاره کرد، برای مثال واکنش پسران در برار برادرانشان عموما با واکنش آنها در برابر خواهرانشان بسیار متفاوت است. رفتار برادر بزرگتر در برابر برادر یا خواهر کوچکتر خود حالتی حمایت گرایانه و حاکی از سرپرستی دارد . اما اگر تفاوت سنی با خواهر و برادر زیاد نباشد این رفتار حمایتگرایانه مشاهده نمی شود. علاقه و محبت فراوان والدین یه یکی از فرزندان، در روابط فرزندان دیگر با وی تاثیر بسزایی دارد حتی توهم چنین حالتی( یعنی واقعا والدین فرزندی را مورد توجه قرار ندهد اما فرزندان چنین چیزی را باور داشته باشند) روابط فرزندان با او را تحت تاثیر شدید قرار میدهد. رقابت و حسادت در میان کودکان خردسال متداول است اما اگر مادر یا پدری در دوران کودکی نتوانسته باشد مشکل حسادت و رقابت میان خود با برادران و خواهران را حل کند در بزرگسالی ممکن است خودش به وجود آورنده زمینه مناسب برای دامن زدن به رقابت زیان آور بین فرزندانش باشد. تاکید بر رقابت بین فرزندان چندان درست نیست زیرا بین آنها روابط عاطفی برقرار است. پژوهش ها نشان داده است که خواهران بزرگتر به هیچ وجه حاضر نیستند راهنمایی های خواهر کوچکتر را بپذیرند و به شدت در مقابل آن مقاومت می کنند. اما همین خواهر بزرگتر، اگر خواهر یا برادر کوچکترش دچار نگرانی یا ناراحتی شود، تمام تلاش خود را می کند تا وی را از خطرات احتمالی و نگرانی برطرف کند.
پدر یا مادر بودن کار آسانی نیست. در گذشته، وظیفه اصلی والدین فراهم کردن سرپناه، غذا و پوشاک برای فرزندان بود. امروزه وضع فرق کرده است. دنیای امروز به شدت رقابتی شده است و کودکان باید سخت تلاش کنند تا بتوانند موفق شوند. نسل ها روز به روز تیزهوش تر می شوند و دست یابی به موفقیت نیز روز به روز سخت تر می شود. پس وظیفه والدین چیست؟ والدین باید علاوه بر فراهم کردن وسایل رفاه و آسایش فرزندانشان به آنها کمک کنند تا استعدادهایشان را شکوفا کنند. به سخن دیگر آنها به فرزندانشان کمک می کنند تا توانایی های ذهنی خود را افزایش دهند و راه رسیدن به موفقیت در زندگی را یاد بگیرند.
قبلا تصور می شد که فقط ژنتیک در تیزهوشی تاثیر می گذارد، اما امروزه بسیاری از دانشمندان عقیده دارند که محیط نیز در رشد هوشی تاثیر چشمگیری دارد. به ویژه، پنج سال اول زندگی اهمیت زیادی دارد زیرا در این دوره رشد مغز سریع است. فراهم کردن محیط مطلوب، تغذیه مناسب و فعالیت هایی که به پرورش مغز کمک می کند می توانند توانایی های ذهنی کودک را به طور چشمگیری افزایش دهند. در واقع، والدین می توانند به تیزهوش تر شدن فرزندشان کمک زیادی کنند. ابتدا والدین بایستی تیزهوشی را بشانسند و ویژگی کودک تیزهوش را بدانند لذا در ابتدا به تعریف تیزهوشی و هوش می پردازیم.
در بررسی مفهوم هوش مشخص می شود که منظور از هوش همان ابزار و قابلیت یادگیری و شناخت است که به وسیله آن انسان می تواند بیندیشد، استدلال کند، خودش را با شرایط مورد نظر سازش دهد، اطلاعات و آگاهی های خودش را نظم و ترتیب دهد، با اعداد سروکار داشته باشد، چیزی را در ذهنش تصور و تجسم کند و آنچه را که می خواهد حفظ کرده بیاد آورد، استنتاج کرده و نتجه گیری کند و … . لذا هوش یک ابزار و وسیله است. استعداد نیز نوعی هوش است. هوش ویژه، یعنی توانایی یادگیری در زمینه ای خاص و مشخص.
هوش و استعداد، هر دو به عنوان یک ابزار و وسیله در هر جهتی می توانند به کار روند. یعنی هوش به تنهایی شبیه یک ظرف است و ما قادریم در آن هر چیزی بریزیم ، زهر یا نوشدارو. ارزشی که ظرف دارد بستگی دارد به آنکه چه چیزی در آن ریخته ایم. بنابراین هوش به تنهایی مثل یک ظرف خالی است و ارزشی ندارد.
تیزهوش کیست؟ کسی که چیزی را زودتر و تند درک کرده و بفهمد مانند افرادی که دست به اختراع یا اکتشاف بزرگی زده اند تا پیشرفت درخشانی را بدست آورده اند. یا فردی که جامعه وسیعی از افراد بشر را رهبری و مدیریت می کند، یا فردی که مهارتی برجسته را در حوزه ای خاص به نمایش می گذارد مثل وزشکار ، نوازنده یا نقاش بنام و … . ویژگی های همه این افراد بر حسب زمینه خاصی که در آن درخشیده اند از خصوصیات متمایز کننده ای برخوردار هستند، یعنی همه افراد رهبر در مقایسه با افراد خلاق (مخترع یا مکتشف) دارای خصوصیات مشترک و انحصاری می باشد علاوه بر این، چنین افرادی با مردم عادی و متوسط جامعه، از ویژگی های مشابه و مشترکی برخوردار هستند که می توان آنها را تیزهوش قلمداد کرد. بنابراین مهم است که بدانید تیزهوشی و نخبگی،قراردادی و تعیینی نبوده و نیست. بلکه برمبنای واقعیت و شواهد تجربی و طبیعی که در طی دهها سال پژوهش و تحلیل و بررسی دقیق رفتارهای نخبگان واقعی جامعه بشری استخراج شده است. درباره ویژگی های آدم های نابغه، پژوهش های زیادی در دست نیست اما تا حدودی معین شده است نوابغ از لحاظ تحصیلی بسیار زودرس هستند. در حدود ۱۴ ماهگی به راحتی صحبت می کنند و تکلم را شروع می کنند و از حدود ۳ سالگی به راحتی می توانند مطالعه کنند، علایق و مشغولیت های بسیار متنوعی دارند، زبانهای مختلف را به خوبی یاد می گیرند. در برخی زمینه های هنری مثل موسیقی و نقاشی در سالهای قبل از دبستان (۵-۶ سال اول زندگی) به توانایی ها و عملکردهای بالاتر از همسالان دست می یابند.
لازم است بدانید که افراد تیزهوش علاوه بر توانمندیهای خارق العاده ذهنی و هوشی که دارند از ویژگی های شخصیتی، علایق و سلیقه های خاص، رفتارهای ویژه ، عقاید ونگرش های اختصاصی و حتی خصوصیات بدنی و جسمانی منحصر به فردی برخوردارند. یعنی تفاوت یک فرد تیزهوش با یک فرد غیر تیزهوش صرفا یک تفاوت هوشی نیست. بلکه او نیازها، توانائیها و رفتارهای خاص خود را دارد یعنی با افزایش هوش در یک انسان ویژگی های غیرهوشی نیز دگرگون می شود و متمایز می شود مثل ویژگیهای شخصیتی و … . یعنی تیزهوشی به معنای وسیع کلمه، علاوه بر توانایی فوق العاده و برجسته در یادگیری و شناخت توام با ویژگی هایی در ابعاد نگرشی، انگیزشی، شخصیتی، ذهنی، رفتاری و حتی جسمانی است. علایق گسترده و نیازهای خاصی مانند کنجکاوی، پیشرفت علمی، نظم، امنیت ، کمال گرایی و سرگرمی های خاص از خصایص انگیزشی تیزهوشی است.
از لحاظ ویژگی های نگرشی فرد تیزهوش از خود باوری مثبت، انتقاد از خود، موضع درونی نظارت و کفایت برخوردار است. افراد تیزهوش از لحاظ جسمانی ، از سلامتی قابل ملاحظه ، نیرومندی و رشد پیشرس برخوردارند.
خصوصیات افراد تیزهوش در قالب یک فهرست قابل تشخیصی کوتاه و روشن می تواند به شکل زیر ارائه شود، به گونه ای که به خانواده ها و اطرافیان کودکان و نوجوانان یاری دهد تا آنان را شناسایی و کشف نمایند . این فهرست عبارتند از:
وظیفه شما والدین این است که در پنج سال اول زندگی این است که به کودک کمک کنید تا توانایی های مغزی اش را پرورش دهد. مغز نوزاد باید شبکه های ارتباطی ایجاد کند تا ۱۰۰ میلیارد سلول مغزی بتوانند باهم ارتباط برقرار کنند.هر سلول عصبی شاخه های کوچکی به نام دندریت دارد که باعث می شود پیوند سیناپس گسترده تری به وجود آید. بیشتر دندریت ها حدود ۸۰۰ درصد آنها پس از تولد ایجاد می شوند. در سه سال اول زندگی ، رشد مغز بسیار سریع تر است و بیش از نیاز خود سیناپس ایجاد می کند. این پیوند های سیناپسی مفیدند زیرا در یادگیری های آینده نقش مهمی دارند. سلولهای عصبی، بدون سیناپس های کافی نمی توانند به طور وسیع و کارآمد با هم ارتباط برقرار کنند. فعالیت های ذهنی نیز مثل یادگیری خاطره ها و پردازش اطلاعات جدید بدون وجود سیناپس های کافی نمی توانند انجام شوند . جنبه منفی تولید بیش از حد سیناپس ها این است که سرعت مغز را کم می کند. هر ذره از اطلاعات که از مغز کودک می گذرد باید از میلیاردها پیوند اضافی بگذرد. کودکان در پاسخدهی به دستورات شفاهی بسیار کند عمل می کنند، مثل «اسباب بازی ات را بردار»، « لباست را بپوش»، « بیا به پارک برویم». علت این است که مغز آنها به دلیل سیناپس های اضافی کند شده است. اگر به چهره یک کودک ۲ ساله نگاه کنید، می توانید ببینید که مشغول «فکر کردن» است و سعی می کند پیش از این که واکنش نشان دهد اطلاعات را پردازش کند. اگر همه سیناپس های اضافی از بین نرود، مغز نمی تواند به خوبی کارش را انجام دهد. چگونه می توان مغز را از وجود سیناپس های اضافی پاک کرد و آن را کار آمدتر کرد؟ چگونه می توان سیناپس های مهم (که مسیرهای موفقیت هستند) را حفظ کرد و سیناپس هایی که سرعت مغز را کم می کنند از بین برد؟
وقتی گیاهان بیش از حد رشد می کنند، آنها را هرس می کنند. یعنی شاخ و برگ های اضافی را می برند تا گیاهان دیگر نیز بتوانند رشد کنند. علاوه بر این ، باید به این گیاهان جدید آب و کود داد تا بتوانند زنده بمانند، مغز کودک شما نیز چنین است. وقتی که مغز ، سیناپس های جدید می سازد، به طور همزمان سیناپس های ناکارآمد را از بین می برد که به آن « هرس سیناپسی » می گویند. هرس سیناپسی در رحم آغاز می شود اما از تولد تا ۲ سالگی سرعت بیشتری پیدا می کند و تا ۶ سالگی کند می شود و سپس تا ۱۲ سالگی دوباره سرعت می گیرد. هرس سیناپسی هر چند کند می شود اما در نوجوانی نیز ادامه می یابد.
سیناپس هایی که به طور مرتب استفاده می شوند، تغذیه می شوند و زنده می مانند در حالی که سیناپس هایی که کمتر استفاده می شوند از بین می روند. هرس سیناپسی برای رشد مغز مهم است. هرس سیناپسی فقط به معنی از دست دادن سیناپس ها نیست بلکه به معنی حفظ و تقویت سیناپس های موجود است. اگر از یک مسیر سیناپسی خاص زیاد استفاده شود، مثلا اگر به کودک عکس ها، شکل ها یا کلمه های جدید و جالب نشان داده شود با دیگران گفتگو کند یا به موسیقی گوش دهد، پیوند های سیناپسی در مغز او ایجاد می شوند تا بعد ها بتواند این اطلاعات را به خاطر آورد.
والدین می توانند در ساختار فیزیکی مغز و نیز کارآیی آن به شدت تاثیر بگذارند فقط تجربه ها و فعالیت های کودک تعیین می کنند که کدام سیناپس ها زنده بمانند و کدام سیناپس ها از بین بروند. والدین و مراقبان می توانند تجربه ها و فعالیت های کودکان را کنترل کنند. والدین تعیین می کنند که کودک چه تجربه ها یا فعالیت هایی داشته باشد. هر چند بدون مشارکت والدین نیز فرایند هرس سیناپسی انجام می شود، اما اگر والدین در این فرایند مشارکت نداشته باشند، کارآیی مغز کاهش خواهد یافت کودکانی که به خوبی تغذیه و تربیت شده اند تحریک ذهنی و جسمی مناسب دریافت می کنند. این تحریک های ذهنی و جسمی موجب گسترش پیوندهای عصبی می شوند و پایه های یادگیری های پیشرفته را تشکیل می دهند. وقتی که برای مغز کودک فعالیت های مناسب فراهم می کنید، ژن هایی را فعال می کنید که سلول های عصبی در پیوندهای سیناپسی ارزشمند را تقویت می کنند. شما با این کار، ژن های تیزهوش بودن کودک را فعال می کنید. تجربه های حسی مختلف می توانند در رشد پیوندهای مغزی تاثیر بگذارند، از قبیل تجربه های حسی بویایی، شنوایی، چشایی، بینایی و لامسه. وقتی که کودک را در آغوش می گیرید، با او حرف بزنید، برای او کتاب بخوانید، غذای خوشمزه تهیه می کنید یا ترانه می خوانید، با او بازی های فکری انجام می دهید، به او یاد می دهید که شکل ها و رنگ های مختلف را بشناسد و او را به زمین بازی می برید ، در حال ساختن مسیرهای موفقیت هستید. استفاده از سیناپس به موجب تقویت و حفظ سیناپس می شود . اگر کودک مضطرب و غمگین باشد، تحریک کافی دریافت نکند یا سوء تغذیه داشته باشد یا در معرض مواد سمی موجود در محیط قرار گیرد، پیوندهای عصبی مهم از بین می روند، کارآیی مغز کودک کاهش می یابد و در نتیجه ، تیزهوش نخواهد شد. امید است مقاله حاضر گامی کوچک در جهت آگاهی به والدینی که به تیزهوشی فرزندشان علاقه مند هستند برداشته باشد.
در این مقاله با هدف آگاه سازی والدین از جنبه های روانی تغذیه و اثرات آن بر فعالیت غذا خوردن کودکان نوپا و بزرگتر مجموعه ای از نکات مهم گرد آوری شده است .
کودکان نوپا(بین یک و نیم تا دو سالگی) تا حدودی قادر به استفاده از غذای خانواده و هضم آن هستند. هر ماه این امکان وجود دارد که بر توانایی های آنها برای اینکه خودشان به تنهایی غذایشان را بخورند، افزود.
یکی دیگر از دردسر های شایع غذا دادن به کودکان نوپا، امتناع آنان از خوردن است. این کار والدین را نگرانی می کند پس به او برای خوردن غذا اصرار کرده یا سعی می کنند بزور به وی غذا بدهند در صورتی که با اصرار موفق نخواند شد. بنابراین انتخاب های مختلفی را پیش روی او قرار می دهند تا شاید بتوانند کودک را به خوردن ترغیب کنند، انتخاب برای کودکان نوپا بی معنا ست، و در آخر هم کودک غذایی نخورده اما کلی هم بیسکویت، پفک، شکلات و دیگر خوراکی های بی خاصیت را از شما دریافت کرده است.
کودک نوپا متوجه می شود که هنگام صرف غذا می تواند توجه شما یا سایر اعضای خانواده را جلب کند در نتیجه تا قاشق به دهان او نزدیک می شود، دهانش را می بندد و لبهایش را به هم فشار می دهد و صورتش را بر می گرداند به شکلی که قاشق در برابر گوش او قرار می گیرد. گاهی هم کودکتان غذایی را که همیشه دوست داشته، نمی خورد و شما را عصبانی می کند و به حدی که می گویید:« تو که همیشه اینو دوست داشتی…» اما او هیچ گونه تمایلی به خوردن ندارد و حتی تقاضای پفک و شکلات دارد و از اینجا ست که جنگ خوردن و نخوردن به جنگی همیشگی مبدل می شود. اغلب مشکلات مربوط به تغذیه کودک و چنانچه والدین آرامش خود را حفظ کنند برطرف می شود و نباید در مورد تغذیه فرزندتان مضطرب ونگران باشید زیرا این نگرانی در بیشتر مواقع بی مورد است. پیشنهادهایی در جهت تسهیل فرآیند غذا خوردن کودک نوپا ارائه می گردد.
کودکان گاهی اوقات اشتهای خوبی داشته و خوب غذا می خوردند، در مقابل بعضی وقتها هم اشتهایی به غذا ندارند و بدغذایی می کنند، گاهی هم هنگام ناهار غذا را بسیار با اشتها می خورند ولی برای شام بی اشتها می شوند یا برعکس در چنین مواردی پیشنهاد می شود میزان غذایی را که برای ناهار و شام کودک در نظر گرفته اید، اندکی کاهش دهید.
از زمانی که کودک نوپایتان می تواند از قاشق و لیوان استفاده کند، اجازه دهید خودش به تنهایی غذا بخورد، هر چند که آنها کثیف کاری می کنند و خیلی طول می کشد که غذایشان را بخورند اما اگر شما چنین اجازه ای به آنها بدهید استقلال طلبی را در آنها تشویق کرده اید( حتی اگر نتواند با قاشق غذا بخورد یکی در میان با دست غذا بخود)
اگر کودکتان خوب غذا می خورد از او بسیار تعریف و تمجید نمایید و اگر به اندازه کافی غذا نخورد، وی را مجبور به بیشتر غذا نخوردن نکنید.
تا حد امکان غذا ها و خوراکی های متنوعی به فرزندتان بدهید تا متوجه علائق غذایی او بشوید. اگر خودتان غذایی را دوست ندارید، کودک را از مصرف آن محروم نکنید، همچنین در صورتی که بچه به غذای خاصی علاقه دارد آن را در رژیم غذایی وی بگنجانید.
بعضی والدین از پرخوری فرزندشان تعریف و او را برای این کار تشویق می کنند ولی بهتر است از این کار اجتناب کنند زیرا کودک فکر می کند پرخوری رفتار خوبی است.
بهتر است اعضای خانواده حداقل روزی یک وعده را با هم غذابخورند. اگر امکان این کار وجود ندارد یا اینکه کودکتان زودتر از شما غذا می خورد سعی کنید همراه همسرتان در کنار بچه ها نشسته و در کنار آنها میوه یا غذای سبکی میل کنید مطمئن باشید اهمیت ارتباط بین اعضای خانواده در هنگام صرف غذا، کمتر از ارزش مواد غذایی که کودک دریافت می کند نیست علاوه بر این وقتی کودکی همراه والدین خود غذا می خورد آداب غذا خوردن را بدون تذکر دادن از طریق یادگیری مشاهده ای فرا می گیرد.
تا حد امکان روال و زمان معینی را برای غذا خوردن تعیین کنید و سعی کنید از آن پیروی کنید اگر یک روز زودتر و یک روز دیرتر به او غذا بدهید. منتظر بداخلاقی های او باشید زیرا افت قند خون مسبب تغییرات در خلق می شود، چنانچه بزرگتر شود تا نیم ساعت می توانید زمان غذا دادن او را زودتر یا دیر تر کنید.
تغذیه کودکان نوپا و بزرگتر
اگر فرزندتان به طور ناگهانی و یک دفعه تمایلش را به غذایی از دست می دهد و از خوردن آن امتناع می کند به موضوع توجهی نشان ندهید. اجازه دهید، آنچه را که دوست دارد، بخورد و آنچه را که نمی خواهد نخورد و زمانین که غذایش را تمام کرد بدون هیچ صحبتی با اشاره ای ظرفش را بردارید. اگر نوع غذا را برای شما معین کرده که دوست ندارد. مثلا « من خورشت کرفس دوست ندارم» بحث نکنید احتمال اینکه این غذا را در آینده بخورد هست زیرا کودکان نوپا در مورد علاقه هایشان ثبات ندارند اما اگر شما رفتار مناسبی نداشته باشید این قبیل موارد در آنها تثبیت می شود ولی با رفتار مناسب اکثر این رفتارها به مرور زمان اصلاح می شوند.
اگر فرندتان غذایش را نمی خورد، مجبورش نکنید تا تمام کردن غذایش سر سفره یا میز غذا بنشیند. کودکان نوپا در لجبازی استاد هستند بهتر است با او سازش کنید یعنی به او بگویید سه تا قاشق از غذایت را بخور و بعدش برو به هیچ وجه هم کوتاه نیایید. در چنین مواقعی به هیچ وجه باقی مانده غذایش را کسی از اعضای خانواده نخورد و چنانچه تقاضای شکلات، بیسکویت و … کرد ندهید. آرام باشید و با خونسردی برخورد کنید اگر فرزندتان یک وعده غذایی را کامل نخورد یا اصلا نخورد دچار سوء تغذیه نمی شود ولی می تواند آغاز جنگ شما و او باشد.
در نظر داشته باشید پس از دو نیم سالگی، با بزرگتر شدن بچه ها ، توانایی های بیشتری بدست می آوردند بنابراین لازم است خطوط قرمز معین را در مورد آنها دور بریزید یا تغییر دهید ، آنها تمام سعی و تلاش خود را به کار خواهد گرفت تا این حد ومرزها را بررسی کنید. در این زمانی والدین مجبور هستند دوباره تمام قواعد و حد و حدود را به روشنی برای او مشخص و قاطعانه و عاقلانه آنها را حفظ و رعایت کنند. برای اینکه غذا را با آرامش بیشتری صرف کنید ( حالا که او بزرگتر شده ) می توانید در آماده کردن و چیدن سفره یا میز مشارکت دهید. برای مثال از او بخواهید:« می تونی بشقاب ها رو ببری؟» سر میز هم از او بخواهید بعضی وسایل را که می تواند به شما بدهد مثل ظرف سس و شما والدین هم بایستی به جا ومناسب پاسخ رفتارهای کودکتان را بدهید مثلا متشکرم، ممنونم و … .
هیچ وقت چند نوع خوراکی را باهم به کودکتان هرچند بزرگتر شده باشد پیشنهاد نکنید تا از بین آنها یکی را انتخاب کند زیرا این کار شما را با مشکل روبه رو می کند و مثل این است که دنبال دردسر می گردید حتی چند نوع غذا نپزید تا او یکی را انتخاب کند و بخورد چون خانه رستوران نیست و شما با این کار به فرزندتان پیام غلطی را می فرستید چنانچه از غذا خوردن فرزندتان راضی هستید بعد از ۵ سالگی به او حق انتخاب بین دو تا سه نوع غذا بدهید.
گاهی کودک سر میز یا سفره نمی ماند این مشکل وقتی کودک نوپا بزرگتر می شود شروع می شود و غذا خوردن را سخت می کند. وقتی بچه هنگام غذا خوردن اغلب از سر سفره یا میز بلند می شود و دوباره بر می گردد، ظرف غذایش را به جای دیگری می برد و یا وسط غذا زیر میز می رود، در واقع در حال محک زدن حد و مرزها و نیز بررسی امکان بهانه گیری از غذا و سرانجام تحمیل خود به شما والدین است. یادتان باشد که غذا خوردن باید فعالیتی لذت بخش باشد و همه اعضای خانواده در آن شرکت داشته و با یکدیگر ارتباط و تعامل داشته باشند، واقعیت این است که ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر هنگام صرف غذا به اندازه خود غذا ارزش و اهمیت دارد. پس قواعدی را که برای آن تعیین کرده اید قاطعانه حفظ و اجرا کنید. کودک باید بداند که همراه سایر اعضای خانواده باید سر سفره یا میز غذا بنشیند تا آداب غذا خوردن، نشستن، درخواست کردن و … را یاد بگیرد و شما هم با تشویق، رفتار های خوب و مورد پسندتان او را تقویت کنید، تا یادگیری حاصل شود، نشستن کودکان سر سفره، یا میز غذا برای سلامت آنان از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا وقتی کودک حرکت می کند و جنب و جوش دارد دستگاه گوارش کودک دچار مشکل می شود در ضمن وقتی کودک در کنار سایر اعضای خانواده سر سفره می نشیند نشانگر این است که او نیز عضوی از خانواده است و باید به قواعد احترام بگذارد.
بسیاری از والدین قانون و روال خاصی را در حین صرف غذا رعایت نمی کنند زیرا همه توجه آنها به میزان غذایی است که کودک خورده یا اینکه فرزندشان غذایش را تمام کند و حاضرند فقط برای خوردن کودک چمششان را بر هر رفتار ناشایست و غیره قابل قبول بندند. قابل تصور است وقتی والدین شروع به اجرای قوانین می کنند در ابتدا دردسرشان بیشتر می شود باید حواسشان را جمع کنند به موقع اقدام کنند و اجازه ندهند غذا خوردن جنگ اعصاب شود. در اکثر موارد یادآوری اینکه کودک باید سرسفره یا میز بنشیند و غذایش را بخورد، کافی است اما اگر او توجهی به حرف شما نمی کند یا رفتارهای پرخاشگرانه دارد، از روش « اگه یک بار دیگه این کار با بکنی تنبیه(محروم) می شی!» استفاده کنید که در بیشتر موارد اثر گذار است.
در مورد زمان نشستن کودک سر سفره واقع بین باشید کودکان زیر ۵ سال حداکثر ۱۵ دقیقه می توانند سر سفره بنشینند. برای فرزندتان روشن کنید که سر سفره یا میز غذا باید چه رفتاری داشته باشد. پرتاپ اشیاء یا مواد غذایی، جرو بحث ، داد و فریاد و رفتارهایی از این قبیل در تمام سنین غیر قابل قبول و ممنوع هستند.
در مورد مشکل بیش از حد تنقلات غیر ضروری خوردن، به نظر می رسد اولین گام غلط را والدین برداشته اند، وقتی مقدار زیادی کیک، شکلات، چیپس، پفک و نوشابه در دسترس کودک باشد، چگونه می توان او را برای خوردن آنها سرزنش کنید اگر شما والدین بدون تامل به تقاضای کودکتان برای خوردن اینگونه تنقلات جواب مثبت بدهید در مورد بی اشتهایی فرزندتان به غذا های سالم مقصر هستید. اینگونه تنقلات خوراکی های با ارزش غذایی کم هستند و در عین حال حاوی قند زیاد می باشند که اندکی بعد از مصرف کردن آنها، قند خون به شدت بالا می رود و بچه علائمی نظیر تقلا و سرو صدای زیاد از خود نشان می دهد و پس از مدت کوتاهی که قند خونش دوباره افت می کند( که شاید حتی پایین تر از میزان اولیه اش هم برود) شما با بداخلاقی، نق نق کردن، گریه و بهانه گیری های او روبه رو می شوید. برای جلوگیری از کشمکش با کودکتان در مورد خوردن چنین تنقلاتی از خریداری خوراکی های با ارزش غذایی کم خودداری کنید هر چقدر این خوراکی ها کمتر در دسترس باشند جر و بحث کاهش پیدا می کند حتی اگر خودتان استفاده می کنید در مقابل دیدگان فرزندتان نباشد. هرگز از چنین خوراکی هایی به عنوان پاداش برای غذا خوردن یا خوب غذا خوردن یا رفتار خوب استفاده نکنید. به هیچ وجه اجازه ندهید کودک بعد از غذای اصلی از این خوراکی ها استفاده کند و همیشه به کودک اطلاع و آگاهی بدهید که زمان غذا خوردن نزدیک است.