مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

زنگ خطرها در زندگی مشترک


افراد از ازدواج انتظارات بالایی دارند و خیلی ها در روابطشان این انتظاراتشان برآورده نمی شود. تقریباً همه کسانی که ازدواج می کنند در ابتدای رابطه شان سطح بالایی از رضایت زناشویی را تجربه می کنند. اما رضایت از رابطه در طی زمان و در میان خیلی از زوج ها کاهش می یابد.


دعوای همسران

در این مقاله به عواملی که باعث آشفتگی و سردی روابط زن و شوهر می شود اشاره شده. این عوامل مقدمه و زمینه طلاق های عاطفی و فروپاشی زندگی است. اگر یک یا چند مورد از موارد زیر را در زندگی مشترک خود تجربه می کنید، توصیه می شود به یک مشاور مراجعه کنید.


1. رفتار منفی: از شکایت های معمول زن و شوهرها، منفی بودن تعاملات روزمره آن هاست.

زوج های آشفته بیشتر تمایل دارند که بر اساس " مقابله به مثل" به رفتارهای منفی همسرشان پاسخ بدهند. یعنی در یک رابطه آشفته اگر یکی از زوج ها به طور منفی رفتار کند، دیگری نیز به طور منفی پاسخ می دهد.


2. کمبود فعالیت مشترک: میزان کم فعالیت های مشترک مثبت، باعث فروپاشی رابطه می شود. فعالیت های مشترک مثبت، عاطفه مثبت تولید می کند و باعث افزایش فعالیت های صمیمانه جدید بین همسران می شود. در مقابل، میزان کم فعالیت های مثبت در افراد آسیب پذیر باعث احساس کسالت و افسردگی می شود.


3.کمبود صمیمیت: شاخص دیگر آشفتگی در رابطه، کمبود صمیمیت است. صمیمیت باعث احساس نزدیکی، عشق و توجه در میان همسران می شود. احساس صمیمیت برای افراد مختلف با روش های متعددی حاصل می شود. بعضی افراد وقتی احساس صمیمیت می کنند که همه مسائل را با همسر خود مطرح کنند، بعضی دیگر وقتی احساس صمیمیت می کنند که تجارب مثبت مشترک داشته باشند و برای عده ای صمیمیت یعنی داشتن رابطه جنسی.

زوج های آشفته، در مورد جنبه های مثبت رابطه شان با یکدیگر صحبت نمی کنند، به طور روزمره خیلی کم به یکدیگر ابراز صمیمیت، نزدیکی و محبت می کنند. برقراری گفتگوی صمیمانه و ابراز علاقه در رابطه همسران بسیار مهم است.




4.ارتباط ضعیف و حل نشدن مشکلات: رایج ترین مشکلی که زوج ها بیان می کنند، ناتوانی در برقراری ارتباط است. هنگام بحث و گفتگو در مورد مشکلات، زوج های آشفته غالباً عجله و انتقاد می کنند و می خواهند یکدیگر را تغییر دهند.همین طور به طور مداوم به یکدیگر گوش نمی دهند.از بحث پیرامون مشکلات طفره می روند. زوج های آشفته به رفتار همسرشان با دشمنی و خصومت پاسخ می دهند. این عوامل به مرور زمان باعث کناره گیری از بحث درباره مشکلات می شود. و با این که ممکن است حتی مشاجره کمی داشته باشند اما نارضایتی از رابطه شان زیاد است. تعامل ضعیف، درک همسران از هم را کاهش می دهد و همسران نمی توانند همه نیازهای یکدیگر را ارضا کنند و مسایل مهم رابطه، حل نشده باقی می ماند و مشکلات تکراری می شوند. خیلی از زوج های آشفته همیشه بحث های یکسانی درباره یک موضوع دارند، بدون این که مشکل را حل کنند.


5.رابطه جنسی ضعیف: رابطه جنسی، ابزاری مهم برای تجربه صمیمیت است. رابطه جنسی کم و ناخوشایند، منشأ تعارضاتی در زوج های مشکل دار است. مردان می خواهند اصلِ رابطه را با رابطه جنسی بهبود بخشند اما زنان می گویند ابتدا باید اصل صمیمیت ایجاد شود تا رابطه جنسی بهبود یابد.


6. تعصبات ادراکی: زوج های آشفته در نحوه نگرششان نسبت به رویدادهایی که در رابطه شان ایجاد شده تعصب دارند. زوج های آشفته عمدتاً رفتارهای منفی همسرشان را می بینند و در ذهن خود نسبت به این رفتارها تعصب منفی دارند. در مقابل زوج های راضی رفتارهای منفی طرف مقابل را نادیده می گیرند.


7.عاطفه منفی: افراد، همسر و رابطه شان را در قالب این عاطفه کلی (مثبت یا منفی) مشاهده می کنند. یعنی اگر شما دارای عاطفه منفی باشید، اکثر رفتارهای همسرتان را منفی و برعکس اگر شما دارای عاطفه مثبت باشید، دقیقاً همان رفتارها را مثبت می بینند.

افرادی که روی جنبه منفی همسر و رابطه شان تمرکز می کنند ، ناخودآگاه واکنش منفی نسبت به همسرشان نشان می دهند. ریشه آشفتگی رابطه زناشویی در عواطف منفی است که در تعامل با همسر آشکار می شود.


8.شناخت و افکار منفی نسبت به همسر: زوج های آشفته، باورهای غیر واقع بینانه ای را در مورد روابط و همسرشان در ذهن خود دارند. به ویژه معتقدند که هر عدم توافقی، مخرب است و تغییر رفتار همسرشان غیر ممکن است. زوج های آشفته، همه مشکلات ارتباطی را به همسر نسبت می دهند و این باعث می شود احساس کنند قدرت بهبود رابطه شان را ندارند. زوج های آشفته پیش داوری های منفی از تعامل و ارتباط در ذهنشان دارند و حتی انتظار ندارند که بتوانند مشکلات ارتباطی شان را حل کنند.

همسرتان را بیش از حد کنترل نکنید!

سئوال: خانمی هستم ۲۷ساله همسرم مردی بسیار حرف گوش کن است ولی من خیلی و بیش از حد حساسم دوست ندارم با هیچ خانمی هم صحبت شود، لطفا راهنمایی ام کنید . دیوانه شدم.


حجت الاسلام دکتر مهدی هادی- روان شناس:
در پاسخ به شما خواهر گرامی باید مقدمه ای را بیان کنم. علاقه به حفظ زندگی و آنچه مالک آن هستیم رفتاری کاملا طبیعی در همه موجودات از جمله انسان است.ما انسان ها می خواهیم چیزهایی که داریم و به دست آورده ایم به خصوص چیز های ارزشمند زندگیمان را برای خود حفظ کنیم و در مقابل خطرات احتمالی واکنش نشان می دهیم.

شما دارایی با ارزشی دارید که آن هم شوهرتان است بنابراین به صورت فطری و طبیعی می خواهید او را حفظ کنید. تا اینجا این ویژگی تقریبا در همه انسان ها دیده می شود اما یادمان باشد بسیاری از رفتارهای طبیعی اگر کنترل نشوند به مشکل و دردسر تبدیل می شوند. درست مثل آب که مایه حیات ما انسان هاست اما اگر کنترل نشود و بیش از حد جمع شود سیل می شود و ما در آن آبی که قرار بود مایه حیاتمان باشد غرق می شویم؛ بنابراین کنترل نکردن رفتارهای طبیعی نیز می تواند آسیب زا باشد.

این که یک خانم نسبت به شوهرش حساس باشد و خطرات احتمالی را جدی بگیرد و نگذارد شوهرش از دست برود رفتاری طبیعی است اما یادمان باشد وقتی ما بیش از حد به یک نفر بد بین باشیم و تلاش کنیم او را محدود کنیم باعث می شویم زندگی برای او تلخ شود. حتی در بعضی موارد عکس العمل های شدیدی را ممکن است به دنبال داشته باشد؛ مثلا مرد وقتی احساس کند از طرف خانمش تحت کنترل و مراقبت است ممکن است واکنش نشان دهد و دست به رفتارهای نادرست و لجبازی بزند.
خواهر گرامی مناسب است به عاقبت کار خودتان بیندیشید که این رفتار شما دو ضرر جدی به همراه دارد :
۱-زندگی به عزیزترین آدم زندگی یعنی شوهرتان تلخ می شود.
۲- ممکن است همین مراقبت افراطی عامل اصلی از دست دادن شوهرتان شود. در روایات آمده است که سوء ظن زیاد باعث انحراف و اشتباه می شود.


شناسایی ریشه ها، اولین گام برای رفع بدبینی
پیدا کردن ریشه این بدبینی مهم ترین کاری است که شما باید انجام دهید. احتمالات مختلفی برای ریشه چنین بدبینی هایی وجود دارد.
اولین ریشه باقی ماندن افراد در کودکی شان است. ما انسان ها در زمان کودکی حسادت ها و خودخواهی های بچگانه داریم. بعضی از آدم ها رشد می کنند و سنشان بالا می رود اما روان شان بعضی از رفتارهای کودکانه را در خود نگه می دارد؛ به اصطلاح روان شناسی یک تثبیت اتفاق می افتد و صفتی که مربوط به یک دوره است در دوره های بعدی هم به وضوح قابل مشاهده است. اگر فردی در بچگی خودش باقی بماند و تثبیت بشود رفتارهایش در بزرگسالی نشانه هایی از رفتار بچه ها را دارد مثل همین حسادت ها و خودخواهی های بچگانه.
در این طور موارد افراد چه زن چه مرد حتی نسبت به رفتار همسرشان با والدین؛ خواهر و برادرهایش نیز حساس می شوند تا جایی که دلشان می خواهد همسرشان با والدین و خواهر و برادرهایش نیز رفت و آمد و رفتارهای محبت آمیز نداشته باشد.
گاهی ریشه بدبینی های افراطی خاطرات بد گذشته است. اگر فردی در گذشته چیزی را از دست داده یا شکستی را متحمل شده باشد حساسیتش بالا می رود و نسبت به از دست دادن عزیزان دیگر نیز حساس و رفتارش تلخ و سخت گیرانه می شود.

در بعضی موارد عامل اصلی برمی گردد به اتفاقاتی که برای اطرافیان افتاده است، یعنی ممکن است خود فرد خاطرات مستقیمی نداشته باشد اما اطرافیانش خاطرات بد زیادی داشته باشند و او بین آشنایان و حتی غریبه ها شنیده باشد بعضی افراد به خاطر این که مراقب نبوده اند عزیز و همسرشان را از دست داده اند به این معنی که دیگران دل و فکر او را تسخیر کرده اند و زندگیشان تحت تأثیر قرار گرفته است.



چگونه ریشه و علت ها را از بین ببریم
در گام دوم باید ریشه ها از بین برود. مثلا اگر فرد رفتارهایش بچگانه است نیاز دارد با کمک یک مشاور خودش را بازسازی کند و نسبت به رفتارهایش هوشیار بشود و بتواند رفتارهای کودک مآبانه خودش را به رفتارهای بالغانه و بزرگسالانه تبدیل کند.
اگر خاطرات بد باعث بدبینی شده است باید مقایسه کنید که آیا احتمال چنین پیشامدی برای زندگی شما نیز وجود دارد؟ یا آن افراد با همسر شما چقدر تشابه دارند؟ اگر همسر شما فردی است که حدود را رعایت می کند و با شما مشکل خاصی ندارد و شما نیز وظایف خود نسبت به همسرتان را به خوبی انجام می دهید، احتمال این که همسرتان از دست تان برود خیلی کم است و فضا با فضای آدم هایی که در اطراف شما از دست رفته اند متفاوت است.


توصیه ای به کسانی که همسران حساس دارند
در پایان به افرادی که همسرانی حساس دارند توصیه می کنم که توجه داشته باشند بعضی افراد ذهنشان آماده نشخوار است.
نشخوار ذهنی یعنی فرد یک فکر را که معمولا آزار دهنده است مرتب بررسی و وارسی و تلاش می کند آن را از ذهنش پاک کند اما آن فکر دوباره برمی گردد و گاهی هم با قدرت بیشتر. اگر کسی می بیند همسرش دچار این حالت است ضمن این که باید او را راهنمایی کند تا از یک مشاور و درمانگر برای رفع این مشکل استفاده کند باید مراقب باشد که بهانه به دست همسرش ندهد. متاسفانه در بعضی موارد دیده می شود وقتی همسر فرد حساس است آن فرد به جای رعایت حال همسر از این موضوع به عنوان یک ابزار شوخی و سربه سر گذاشتن استفاده می کند که مشکل طرف مقابل را افزایش می دهد.

تلاشی عاشقانه با همسر افسرده



تصمیم دارم به احترام همه روزهای شاد و عاشقانه ای که با پروانه داشتم، اونو به زندگی واقعیش برگردونم.....

ما زندگی خیلی شادی داشتیم. تقریبا در همه زمینه ها باهم تفاهم داشتیم. هر دو مان اون قدر با گذشت بودیم که اگر مشکلی هم پیش می اومد کار به جنجال و قهر های طولانی نمی رسید.

مثل خیلی از زندگی های دیگه در کنار روزهای شاد، روزهای غمگینی هم داشتیم که با کمک هم اونا رو حل و فصل می کردیم.

البته یادم رفت بگم که همسرم زن خیلی حساس و عاطفی هست. وابستگی زیادی به من و بچه ها و حتی سایر اعضای خانواده خودش داره. همیشه این اخلاقشو، نگرانیهاشو، دلسوزیهاش و .. را یک امتیاز خاص و خارق العاده می دونستم تا اینکه....

دو هفته ای بیشتر از تولد فرزند دوم مان نگذشته بود که پدر همسرم طی یک سکته قلبی به طور ناگهانی فوت کرد.

همسرم به طور طبیعی بعد از زایمان فرزندمان دچار حالات افسردگی شده بود ولی این اتفاق مشکل مارو خیلی بغرنج تر کرد.

همسرم اصلا به بچه نمیرسید. دایما یک جا مات می شد و هر کاری که من و اطرافیان حتی مادرش می کردیم نمی تونستیم اونو به زندگی طبیعی برگردونیم.

الان دو سال ازاون روزها می گذره. همسرم بهتر شده چون مدتی تحت دارو درمانی بود ولی هنوز اون پروانه سابق نشده.

حرف می زنه، به زندگی میرسه(البته نه مثل قبل) ولی شاد نیست. چند ساعتم کنارت بشینه حرفی نمی زنه مگر اینه خودت به حرف بکشیش. این شرایط خیلی برام سخت شده و تمام تلاشمو برای بهبود حالش می کنم. از سفرهای سیاحتی و زیارتی گرفته تا ایجاد یک جو شاد در خونه و رفتن پیش متخصصان مختلف. می دونم سرعت بهبودش خیلی کنده ولی این تلاشها بی تاثیر هم نیست.

تصمیم دارم به احترام همه روزهای شاد و عاشقانه ای که با پروانه داشتم، اونو به زندگی واقعیش برگردونم.....

افسردگی، تنها به کسی که گرفتار آن شده است تاثیرگذار نیست بلکه مانند هر بیماری دیگر بر روی تمام افرادی که در زندگی این شخص هستند از جمله همسر و فرزندان و ... هم تاثیر می گذارد.

به گفته متخصصان بیماری های روانی از جمله افسردگی می توانند تاثیر بسزایی بر روابط افراد داشته باشد. اینکه این تاثیر به چه میزان است بسته به افراد مختلف متفاوت است. هر پیوندی یک رابطه منحصربه فرد و یکتاست و علائم افسردگی برای هر کسی می تواند منحصربه فرد و خاص خود او باشد و در نتیجه بر زندگی زناشویی وی هم تاثیری خاص و متفاوت از سایر زندگی ها داشته باشد . اگر با همسری زندگی می کنید که از افسردگی رنج می برد این شخص تفکرات منفی بسیار زیادی را تجربه می کند. ممکن است حس کند که آدم های بدی است و سزاوار عشق و توجه شما نیست. همچنین ممکن است علاقه اش نسبت به تمام مواردی که قبلا از انجامش لذت می برده از دست بدهند. حتی بسیار مشاهده می شود که این دست افراد از مشاجرات و چالشهای زناشویی هم دوری می کنند یعنی مشکلات و مسایل زندگی مشترک، دیگر دارای اهمیت قبل برای وی نبوده و همین سهل انگاری و بی توجهی، همسر را بیش از حد آزار می دهد.

چنانچه همسرتان تحت درمان باشد و دارو مصرف کند و یا مجبور باشد که الگوی خوابش را تنظیم کند ممکن است زندگی زناشویی شما هم تحت تاثیر قرار بگیرد. داروها می تواند باعث شود که شخص احساس بی حالی کند و چنانچه لازم باشد که او در ساعت خاصی به رختخواب برود شانس رابطه زناشویی شما با همسرتان کاهش می یابد. تمام این مشکلات به طور اجتناب ناپذیری روی رابطه شما قید و شرط و محدودیت قرار می دهند اما همیشه راههایی برای کنار آمدن با این دست مشکلات وجود دارد.




برای حمایت کردن از همسری که گرفتار افسردگی است پیشنهادهایی به شرح زیر ارائه می گردد:

1-قضاوت نکنید. برچسب های اجتماعی و درک نادرست از افسردگی، باعث شده که افراد شدت این بیماری را به درستی درک نکنند. مهم است که به خاطر داشته باشید افراد افسرده آدم های ناتوان و ضعیفی نیستند و شما نمی توانید به دلیل این بیماری آنها را ناتوان از انجام هر کاری دانسته و حق یک زندگی طبیعی را از وی بگیرید.


2- گفتگو کنید. حرف زدن درباره احساسات کار ساده ای نیست به ویژه زمانی که شما قصد دارید درباره بیماری یک فرد حرف بزنید. اما بهر حال شما نباید از تشویق کردن همسرتان به صحبت کردن درباره علائم و نشانه هایش و آنچه که آزارش می دهد، بترسید.


3- محدودیت هایی وضع کنید. وقتی با کسی که دچار افسردگی است زیر یک سقف زندگی می کنید این که مواظب باشید تبدیل به یک مراقب و نگهدار تمام وقت نشوید بسیار مهم است. لازم است که برخی حد و حدودها و شرایط را لحاظ کنید و این را روشن کنید که شما همسر این فرد هستید نه درمانگر او. همسرتان را تشویق کنید که به دنبال دریافت کمک از متخصصین این فن باشد.


4- به همسرتان امید به زندگی بدهید. درست زمانی که همسرتان ممکن است حس کند افسردگی او هیچ وقت تمام نمی شود لازم است که او را تشویق کنید که با گذشت زمان و انجام درمان لازم بهتر خواهد شد به او آرزوی یک آینده مثبت را بدهید و اجازه دهید متوجه شود که شما در پستی و بلندی های زندگی او را یاری خواهید کرد.


هشدار: در برخی موارد نادر، ممکن است کسی که گرفتار افسردگی است تفکرات خودکشی را هم تجربه کند. این یک تصور غلط است که:
"اگر کسی درباره خودکشی حرف می زند، هرگز آن را انجام نخواهد داد"

در اینگونه موارد لازم است که نگران شوید و دنبال کسب کمک از افراد متخصص باشید. اگر نگران هستید و فکر می کنید که شریک زندگی تان در خطر صدمه زدن به خودش است لازم است که این موضوع را به سرعت با افراد متخصص در میان بگذارید.

عاشق شدن و مراقبت از عشق!


نمی‌خواهیم رؤیا ببافیم. ما هم می‌دانیم که بعد از گذشت یک دهه از زندگی مشترک شما، خیلی چیزها مثل روز اول نمی‌ماند. روزهای اول عاشق شدن، هیچ کاری برای‌تان سخت نیست. لبخند زدن بخشیدن یا هر روز عاشق‌تر شدن در آن روزها از هر کاری آسان‌تر است اما هر سال که از ازدواج‌تان می‌گذرد، سادگی این اتفاقات هم کمتر می‌شود. با این وجود، شما می‌توانید بعد از گذشت چند دهه از زندگی مشترک‌تان، باز هم آرام و عاشق بمانید. کافی است با چند راه ساده تزریق انرژی به زندگی مشترک‌تان آشنا شوید و با کمک این میانبرها، غباری که در این سال ها روی زندگی‌تان نشسته را پاک کنید.


به یک ریسمان چنگ بزنید

حرف ما نیست. محققان می‌گویند زوج‌هایی که پایه‌های اعتقادی‌شان محکم‌تر است، از زندگی‌شان راضی‌ترند و به هم متعهدترند. در کل زوج‌های مذهبی زندگی مستحکم‌داری دارند و آرامش بیشتری در خانه‌شان حاکم است. اما پیدا کردن معنایی برای زندگی، تنها به عشق میان‌تان کمک نمی‌کند. وقتی شما می‌دانید در کجای این دنیا قرار دارید و از آن چه می‌خواهید، با اطمینان بیشتری قدم برمی‌دارید و به جای ناامید شدن، برای جبران شکست‌های‌تان تلاش می‌کنید. پس بهتر است به دنبال راهی بگردید که به زندگی‌تان معنا می‌دهد.


پازل درست کنید

بازی‌های دو نفره، بیشتر از آنچه فکرش را می‌کنید می‌تواند شما را به هم نزدیک کند. محققان می‌گویند زوج‌هایی که با هم بازی می‌کنند، از هم دل نمی‌کنند. از نظر آنها دوام زندگی کسانی که برای چند ساعت هم که شده از دنیای جدی و عبوس بزرگ‌تر‌ها فاصله می‌گیرند و کمی با هم کودکی و تفریح می‌کنند بیشتر است. اگر نمی‌خواهید کار عشق‌تان تمام شود، همین امروز پازل، راکت بدمینتون، شطرنج و چند وسیله بازی دو نفره دیگر بخرید و با هم رقابت کنید. وقت نداشتن را بهانه نکنید. شما می‌توانید هر هفته تنها چند ساعت برای این بازی‌ها وقت بگذارید و با خنده‌ها و عصبانیت‌ها و اضطراب‌هایی که وقت برد و باخت سراغ‌تان می‌آید به زندگی‌تان جان دهید. حالا که انگیزه بازی کردن را پیدا کرده‌اید، می‌توانید گاهی سراغ بازی‌هایی بروید که کمی جسم‌تان را هم به حرکت وامی‌دارد و به سلامت بدن‌تان هم کمک می‌کند.


تکنولوژی لعنتی را‌‌ رها کنید

تکنولوژی این روز‌ها فرصت با هم بودن را از ما گرفته و دیدن‌های حقیقی‌مان را هم مجازی کرده است. در مهمانی آدم‌ها به جای گپ زدن با هم، تبلت یا تلفن همراه‌شان را دست می‌گیرند و با کسانی که در آن جمع نیستند گفت‌و‌گو می‌کنند. موبایل‌ها و تبلت‌ها حتی نمی‌گذارند آرام و بی‌دغدغه غذای‌تان را بخورید و به سفره شما هم وارد می‌شوند. اما شاید بهتر باشد قانون‌های خانگی را برای استفاده از این ابزار‌ها وضع کنید. مثلا وقت دیدن فیلم یا غذا خوردن، از آنها دل بکنید یا تلاش کنید که در مهمانی کمتر سراغ‌شان بروید. باور کنید هیچ چیز مثل رابطه حقیقی و رو در رو حال شما را بهتر نمی‌کند.


آن جمله جادویی را مدام بگویید

اغلب ما، از نشان دادن احساسات‌مان می‌ترسیم. ترسی که گاهی اسمش را خجالت می‌گذاریم، اجازه نمی‌دهد عشقمان را فریاد زده و دلتنگی‌مان را نشان دهیم. اما باور کنید اطرافیان شما برای آنکه احساس آرامش کنند، به شنیدن برخی جملات نیاز دارند. درست است که می‌دانند دوست‌شان دارید و دلتنگ شان می‌شوید، اما گاهی می‌خواهند این عبارات لذتبخش را از زبان خودتان بشنوند. اگر همسرتان به ماموریت رفته، دلتنگی‌تان را برایش پیامک کنید. اگر کودک‌تان شیرین زبانی می‌کند، در آغوش بگیرید و بگویید دوستش دارید. بیان کردن احساسات را در خانه‌تان باب کنید تا فرزندان‌تان نمایش احساسات‌شان را یاد بگیرند. باور کنید دنیایی که در آن مهربانی به زبان آورده می‌شود، دنیای زیباتری است.

شنیدن را یاد بگیرید

حرف زدن برای اغلب ما آسان‌تر از شنیدن است. اما راه‌های آسان همیشه شما را به نتیجه نمی‌رساند. اگر می‌خواهید قدمی برای حل مشکلات بردارید یا به همسرتان نزدیک‌تر شوید، بیشتر سکوت کنید و بشنوید. در جریان شنیدن، نه تنها به همسرتان احساس خوشایندی می‌دهید وبه او نشان می‌دهید که برای‌تان تک تک عبارت‌هایش اهمیت دارد، بلکه شریک زندگی‌تان را بیشتر می‌شناسید و با انتظارات و نیاز‌هایش بیشتر آشنا می‌شوید. پس گذشته از وقت گذاشتن برای شنیدن حرف‌هایش، راه و رسم شنیدن فعال را هم یاد بگیرید. زبان بدن به شما کمک بزرگی خواهد کرد. گاهی سرتان را تکان دهید و با نمایش شادی یا ناراحتی در چهره‌تان، به او ثابت کنید که معنای حرف‌هایش را می‌فهمید اما مراقب باشید. شما روی لبه تیغ حرکت می‌کنید. نشان دادن یک واکنش نادرست و غیرمنتظره می‌تواند به رابطه شما صدمه جدی وارد کند.


پر انرژی ظاهر شوید

نگاهی به چهره‌تان در آینه بیندازید. عجیب نیست اگر کمی چین و چروک به صورت‌تان اضافه شده باشد و خودتان را بیش از اندازه جدی و خشک ببینید. در دنیای پر مشغله امروزی که هزار و یک بهانه برای جدیت، اضطراب و خستگی به ما می‌دهد، خندیدن اتفاقی نیست که هر لحظه تکرار شود. اما اگر می‌خواهید چهره‌تان را با لبخند زیبا کنید و انرژی آن را به زندگی‌تان بیاورید، باید به جای آنکه منتظر بهانه بمانید، خودتان آگاهانه وارد عمل شوید. چند سی دی کمدی و مجله طنز بخرید و امروز در کنار همسرتان آنها را ببینید و بخوانید. نیازی نیست قهقهه بزنید. حتی چند لبخند کوچک یا بلند خواندن قطعه‌ای از یک شعر طنز می‌تواند آرام آرام زندگی شما را دگرگون کند.


ببخشید

زندگی‌تان را به میدان غر زدن‌های دائمی تبدیل نکنید. می‌دانیم که همسرتان باز هم کمد را به هم ریخته اما به جای غر زدن یا جنجال به پا کردن برای موضوعات ساده، به این فکر کنید که آیا خودتان بی‌عیب و نقصید؟ مطمئن باشید که همه ما گاهی به خاطر کاستی‌های‌مان دیگران را رنجانده یا ناامید می‌کنیم. پس به جای آنکه مدام خودتان را در مقام قاضی یا معلم قرار دهید، از کنار مشکلات کوچک آسان‌تر بگذرید و صحبت کردن در مورد آنها را به زمانی که آرام‌ترید موکول کنید. باور کنید انتخاب کلمات بهتر در زمان آرامش تاثیر حرف شما را چند برابر خواهد کرد.


درست دعوا کنید

نمی‌گوییم همه دلخوری‌ها را توی دل‌تان نگه دارید و هیچ وقت با همسرتان یکی به دو نکنید. دعوا کردن یکی از حقوق و حتی نیازهای اساسی شماست. تا زمانی که در مورد مشکلات بحث می‌کنید، برای حل شدن‌شان امید دارید. پس به جای سکوتی که تنها فاصله شما را زیاد می‌کند، با همسرتان بحث کنید. اما یادتان نرود که بحث و دعوا کردن هم آداب خودش را دارد. اگر رفتاری از همسرتان شما را آزار داده، زمین و آسمان را به هم ندوزید و در دعوا تمام اشتباهات پیشین او را رو نکنید. وقت بحث کردن بر‌‌ همان اشتباه او تمرکز کنید و کل شخصیتش را زیر سؤال نبرید. با رفتار منطقی و بحث‌های محترمانه و بی‌حاشیه، به او نشان دهید که مشکل شما‌‌ همان رفتار است، نه همه رفتارهای او.


از هم جدا نشوید
فعالیت‌های دونفره تنها مخصوص تازه عروس و دامادها نیست. حتی اگر ده‌ها سال از زندگی مشترک‌تان بگذرد، باز هم می‌توانید از لذت قدم برداشتن در کنار هم بهره‌مند شوید و با وقت‌گذرانی‌های دونفره آرامش بگیرید. چند وقت است که با هم تئاتر نرفته‌اید؟ از آخرین باری که فقط شما دو نفر پشت میز رستوران یا کافه نشسته بودید چقدر گذشته؟ آخرین بار که با هم آشپزی کردید کی بوده؟ اگر پاسخ دادن به این سؤالات برای‌تان سخت است، بدانید که بیش از اندازه از هم فاصله گرفته‌اید. همین امروز بلیت سینما بگیرید و دونفره فیلم ببینید و همین هفته در کنار هم کیک درست کنید و از با هم ساختن و حتی با هم خرابکاری کردن لذت ببرید.

طعنه های دیگران به دلیل مجرد بودن من!


من دختری ۲۸ساله با مدرک کارشناسی ارشد و کارمند هستم، ولی تا به حال خواستگار مناسب نداشتم. چون در شهرستانی کوچک زندگی می کنم. تمام دوستانم ازدواج کرده اند از طرف خانواده و محیط تحت فشار هستم. دیگر نمی توانم حرف ها و طعنه های دیگران را به خاطر مجرد بودنم، تحمل کنم. دوست دارم ازدواج کنم ولی نمی دانم چه کنم.


دوست عزیز! ازدواج، مهم ترین قدمی است که هر فرد در زندگی برمی‌دارد، این اقدام ممکن است تمام زندگی فرد را از نو بسازد یا خراب کند یکی از مواردی که باعث می شود زندگی انسان پس از ازدواج متلاشی شده یا به تعبیر دیگر زندگی پر تنش را برای او به همراه داشته باشد «ازدواج» بر اساس دلایل نادرست است که در این جا مختصرا به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1- اصرار خانواده، دوستان و شرایط سنی افراد؛ برخی اوقات اصرار بیش از حد دوستان و خانواده یا حتی برنامه ریزی احساسی خودتان باعث می شود شما وادار به انجام کاری شوید که شاید در شرایط معمولی هرگز آن کار را انجام نمی دادید. برخی افراد نسبت به عقاید خانواده و دوستان خیلی حساس و آسیب‌پذیر هستند به طوری که کارهایی را انجام می دهند که هیچ احساس رضایتی از انجام آن ها ندارند بنابراین تقویت خودباوری سالم و کار آمد می تواند تاثیر این فشار ها را کمرنگ کند.

2-تنهایی و گوشه گیری؛ اگر ازدواج تنها برای رفع احساس تنهایی باشد و رها شدن از گوشه گیری و منزوی بودن تنها دلیل و انگیزه برای ازدواج باشد در این صورت امکان شناخت دیگران و حتی خودمان از بین می رود، در نتیجه انتخاب فرد مناسب برای ادامه زندگی ضعیف و نامناسب خواهد بود.

3- فرار از مشکلات خانوادگی؛ گاهی دیده می شود که افراد بر اساس این تصور دست به ازدواج می زنند که می خواهند از مشکلات خانه پدری فاصله بگیرند و به آرامش برسند، درست است که یکی از اهداف ازدواج رسیدن به کمال و آرامش است اما زوجین در سال های اول ازدواج به دلیل نداشتن شناخت کافی از تفاوت های یکدیگر نیازمند آگاهی بالا و مدیریت مناسب رابطه ها هستند که حال اگر برای فرار از مشکلات قبلی و به خیال داشتن رابطه ای بدون مشکل و عاشقانه ازدواج کرده باشند احتمال آسیب پذیری بسیار بالا می رود و توان مدیریت روابط را از آن ها می گیرد.



بررسی ملاک های انتخاب همسر با تقویت خودشناسی

البته دلایل نادرست ازدواج بیشتر از موارد ذکر شده است. در باره شما دوست عزیز با توجه به این که از تحصیلات و شغل برخوردار هستید باید این مسئله را در نظر بگیرید که تحت تاثیر فشارهای بیرونی و گاهی درونی دست به انتخاب نامناسب نزنید و از طرف دیگر به این مسئله توجه کنید که آیا ملاک‌های درستی را برای انتخاب همسر در نظر گرفته اید؟ گاهی دیده می شود که افراد ملاک های سخت گیرانه و آرمانی دارند که شاید در جامعه بیرونی، یافتن چنین شخصی حتی غیرممکن باشد. بنابراین تقویت خودشناسی و خودآگاهی یکی از گام های بسیار اساسی است که می تواند افراد را در مسیر شناخت بهتر و دقیق تر خود سوق دهد و در نتیجه ملاک های منطقی و واقع بینانه ای را برای ازدواج مدنظر قرار دهند.


نگاه به ابعاد مختلف زندگی


دوست عزیز! درست است که ازدواج یکی از نیاز های اصلی و اساسی بشر است، اما انسان دلایل دیگری نیز برای زندگی کردن دارد که شاید شما به دلیل تحت فشار بودن، آن دلایل را نادیده گرفته اید بنابراین پرداختن به زندگی شخصی‌تان و در نظرگرفتن اهداف سالم و مختلف به شما کمک می کند تا زندگی تان را فقط به یک بُعد تقسیم نکنید و آن هم فقط ازدواج! بلکه می توانید در زندگی بخش های مختلفی را ببینید و برای آن ها نیز تلاش کنید از جمله: خانواده، توجه به مسائل معنوی در جهت رشد و کمال شخصیت، تحصیل، کار، انجام تفریحات مناسب و...

اگر دلایل مختلفی برای زندگی کردن داشته باشیم با نرسیدن به یکی از آن ها می‌بینیم که هنوز کارهایی وجود دارند که شوق زیستن را در ما زنده نگه می دارند.



راهکار پایانی


در باره مشکل شما چنین نتیجه گیری می کنم که ابتدا به بازبینی ملاک های انتخاب همسر آینده خود بپردازید تا ملاک های کاملا منطقی و واقع بینانه ای در نظر گرفته باشید، سپس در جهت توانمندی خود گام بردارید تا بر اساس فشارهای بیرونی و درونی مجبور به انتخاب نادرست نشوید و در کنار همه این ها هدف زندگی خود را فقط ازدواج قرار ندهید.