مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

راه های کاهش ریسک طلاق


طلاق ۱۰۰% قابل پیش گیری نیست، اما راه هایی وجود دارد که می‌توان با بکارگیری آن از سناریوی کابوس گونه طلاق اجتناب کرد. اگر شما آماده طلاق هستید دلسرد نباشید، خوشحال باشید که شما تجربه کافی دارید برای ایجاد یک رابطه عالی.
برای افزایش شانس یک ازدواج موفق، می‌توانید از این رهنمودها پیروی کنید.
۱) فرصتی را برای شناخت روحیات یکدیگر فراهم کنید.
محققان می‌گویند: اگر ارتباط یک زوج به طور میانگین در حدود ۲ سال و ۴ ماه باشد احتمال طلاق کمتر خواهد بود. زن و شوهرهایی که عجولانه ازدواج می‌کنند و یا زوجهایی که زمان آشنایی طولانی تری دارند، احتمال جدایی در آنها بیشتر است.
۲) منتظر باشید که کمی بزرگتر شوید برای ازدواج.
آمار نشان می‌دهد که اگر ازدواج بعد از ۲۵ سالگی اتفاق بیفتد، این ازدواج شانس بهتری خواهد داشت.
۳) درباره مسائل مهم قبل از ازدواج صحبت کنید.
هر دوی شما چند فرزند می‌خواهید؟ این مهم است که تمام این سؤالها قبل از ماه عسل مشخص شود. آموزش قبل از ازدواج و یا مشاوره می‌تواند در این موضوع به شما کمک کند. مطالعات نشان می‌دهد زوج هایی که این عمل را انجام داده اند رضایت خاطر بیشتری از ازدواجشان دارند و نسبت به همسرشان تعهدات بیشتری دارند.
۴) شما می‌توانید بحث کنید، اما اجازه ندهید که به جنگ جهانی سوم تبدیل شود.
بحث کردن قسمت طبیعی یک رابطه است و از طلاق پیشگیری می‌کند. محققان می‌گویند با دیدن نحوه بحث کردن یک زوج می‌توان طلاق را پیش بینی کرد.
آنها بر طبق عکس العمل های منفی و مثبت زوجین، این را پیش بینی می‌کنند. مواردی که در هنگام بحث کردن باید از آنها اجتناب کرد: انتقاد، تحقیر، حالت دفاعی و کارشکنی. بیاموزید که در هنگام مباحثه های داغ برای ایجاد لحن مناسب از شوخ طبعی و واژه های محبت آمیز استفاده کنید.
۵) زمانتان را با هم پر کنید.
هر دوی شما نیاز دارید که منافع فردیتان را داشته باشید، اما اگر مرد هر شنبه به زمین فوتبال رود و زن هم جمعه ها به استخر رود و هر کدام زندگی خود را تفکیک کنند و جدا از هم رشد کنند، آنها در حال طی کردن پله های نزدیک شدن به طلاق خواهند بود.
بیاموزید که با یکدیگر مرتبط باشید، با داشتن فعالیت ها و سرگرمی های مشترک از کنار هم بودن لذت ببرید. راههای بسیار عالی برای نزدیکی بیشتر شما وجود دارد مثل بازی کردن، قدم زدن عاشقانه در پارک و در کنار هم استراحت کردن...
۶) در کارهای روزانه شریک هم باشید.
اگر یکی از زوجین اکثر کارهای خانه را انجام دهد و دیگری با شلوار راحتی روزنامه بخواند این نسخه ای دیگر از طلاق است.
۷) مؤدب بودن با یکدیگر همچون غریبه ها.
در بعضی موارد ما با یکدیگر بدون کمترین احترام رفتار می‌کنیم بدون اینکه بدانیم که چقدر این رفتار می‌تواند خطر ساز باشد، حتی بعضی اوقات با اطرافیان هم همین گونه رفتار می‌کنیم.
از خودمان بپرسیم آیا این رفتاری که با همسر، دوستان، آشنایان، همکاران حتی غریبه ها دارم، می‌پسندم که با من داشته باشند؟
با یکدیگر به گونه ای احترام آمیز صحبت بگویید، تعارفات و لطفاً و متشکرم را بیشتر از کلمات آزاردهنده بکار ببرید.
۸) مشکل دارید؟ کمک بگیرید.
آیا شما از افسردگی رنج می‌برید؟ آیا یکی از شما فریب خورده اید؟ اگر نشانی‌هایی از مشکلات در بین شما وجود دارد ریسک طلاق در بین شما بالا رفته است. برای حل این مشکلات، تا وقتی که دیر نشده، به مشاوره روید و یا از وسیله دیگری استفاده کنید، فقط در صدد حل آن باشید.
۹) با کسی ازدواج کنید که در صدد ازدواج است.
به نظر واضح و آشکار است اما واقعاً این طور نیست، بسیاری از مردم این را نادیده می‌گیرند اما قبل از ازدواج اتمام حجت کنید نه چاپلوسی و نه خواهش.
۱۰) بعد از ازدواج هیچ چیز تغییر نمی‌کند.
اگر شما فکر می‌کنید که بعد از انگشتر دست کردن همه چیز آنطور خواهد شد که شما می‌خواهید، سخت در اشتباه هستید. شما نمی توانید کسی را تغییر دهید، پس کسی را انتخاب کنید که آن چیزی را بخواهد که شما می‌خواهید.

حرکت بر لبه تیغ


مادر همیشه می‌گفت: «دوران عقد مثل لبه تیغ می‌مونه، اگر صادقانه و با محبت قلبی و دلسوزانه باشه. اگر مودبانه و از راه درستش رفتار بشه. حتی اگه همه اینها باشه ولی با ظرافت خودش انجام نشه درست برعکسش نتیجه می‌ده و می‌شه...»

مادر همیشه می‌گفت: «دوران عقد مثل لبه تیغ می‌مونه، اگر صادقانه و با محبت قلبی و دلسوزانه باشه. اگر مودبانه و از راه درستش رفتار بشه. حتی اگه همه اینها باشه ولی با ظرافت خودش انجام نشه درست برعکسش نتیجه می‌ده و می‌شه...» محترم همیشه می‌گفت خانواده همسرش بی‌دلیل حسادت می‌کنند و باعث ناراحتی می‌شوند. همسرش هیچ‌وقت از حق او دفاع نمی‌کرد. مدام حرفهای مادرش را تکرار می‌کرد و از او می‌خواست بهش حق بدهد. از انتخاب لباس گرفته تا خرید وسایل. مدام می‌گفت نظر مادر را پرسیدی؟

انگار که مادرش مثل آنتن به او وصل بود. وقتی به شوهرش می‌گفت بچه ننه، ناراحت می‌شد!

رابطه تازه عروس و دامادها با خانواده‌های طرف مقابل از عوامل مهم در استحکام رابطه همسران است.

با توجه به اینکه خانواده اولین و تاثیرگذارترین نهادی است که فرد در آن رشد کرده، والدین قابلیت دخالت مثبت و منفی را در همه مراحل زندگی فرزندان حتی زمانی که آنها مستقل شده‌اند را دارند و البته شرایط فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه نیز به این مسئله دامن می‌زند که متاسفانه دخالت های نابجا و نادرست والدین از حیطه‌های مشکل‌زا برای زوج‌های تازه شکل گرفته تا آنجا که آمار بالایی در زمینه طلاق را به خود اختصاص داده است.


بی تجربگی و عدم مدیریت

روانشناسان به این اعتقادند که دوران عقد می‌تواند برای خیلی از زوجین دوران سختی باشد. چرا که آنها به دلیل بی‌تجربه‌گی قادر به مدیریت درست مسائل نیستند. برای اینکه از استرس‌ها و درگیریهای احتمالی کاسته شود، افراد باید از همان روزی که تصمیم به ازدواج می‌گیرند درست رفتار کردن، مدیریت برنامه‌ها و آینده‌نگری را نیز از اصول اولیه یک ازدواج موفق بدانند و در جهت آن گام بردارند. وابستگیهای بیش از اندازه پسر به خانواده نشانه وجود آسیب روانی و وجود اختلال عاطفی در مرد می‌باشد که جز با روان‌درمانی نمی‌توان از عوارض این آسیب در امان ماند. اما پس از روان‌درمانی با توجه به میزان این وابستگی می‌‌توان راه‌کارهایی را اجراء نمود از قبیل صحبت کردن با خانواده پسر و درخواست عدم دخالت خانواده. دادن مسئولیتهای بیشتر و پر کردن خلاء عاطفی به شکل صحبتهای سالم و روابط سالم از طرف همسر.


وابستگی بیش از حد

نرگس و رضا هر دو شاکی بودند. رضا می‌گفت نرگس بیش از اندازه حساس و وابسته به مادرش است. هر خریدی که انجام می‌دهیم باید طوری باشد که مادرش هم خوشش بیاید و آبرویش جلو خانواده‌اش نرود. نرگس هم می‌گفت رضا می‌خواهد طوری رفتار کنم که خوشایند خانواده‌اش باشم. باید هر جشنی می‌خواهیم برویم و هرکاری می‌خواهیم بکنیم، با خانواده‌اش باشیم. دیگر خسته شده‌ام! مهمترین اختلالات در دوران عقد، ناشی از وابستگی است و از جمله آسیبهایی که به وجود می‌آورد، شکستن اقتدار مرد در تصور زن و حساس شدن مرد به رفتارهای همسر و اطرافیانش است. ناپخته بودن شخصیت زن و مرد سبب عدم انتقال حس حمایت از سوی مرد به زن و زن به مرد می‌شود. عدم قدرت تصمیم‌گیری در مورد مسائل مهم زندگی و اختلاف بین روابط زن و شوهر باعث آسیبهای عاطفی عمیق می‌شود. در واقع این آسیبها کاملا به شرایط تربیتی و نحوه تربیت زوجین بستگی دارد و شکل بروز این آسیبها کاملا متفاوت است.


هنوز بچه هستید!

به واقعیتی فکر می‌کند که این روزها تبدیل به رویا شده است. می‌خواهند خانواده شوند با چهارچوب‌هایی که بنا می‌کنند. ولی کسی آنها را باور نمی‌کند. می‌گویند: «هنوز بچه هستید.» می‌خواهند چهارچوب‌های زندگی خودشان را به او و همسرش دیکته کنند. می‌گوید: «شاید چهارچوب‌هایمان هنوز ضعیف است ولی کم‌کم قوی می‌شود.» با ناراحتی می‌گویند: «این حرفها هنوز برایتان زود است. حتما می‌خواهید ما را کنار بگذارید، چون فکر می‌کنید بزرگ شده‌اید.» به اینجا که می‌رسد می‌خواهد بگوید: «مگر می‌شود آدم از ریشه‌اش جدا شود؟ فقط می‌خواهیم تجربه کنیم تا بزرگ شویم. تا کودک نمانیم.» اما اینها را توی دلش می‌گوید.



فرق میان نصیحت و دخالت

برای تمایز و تشخیص بین پند و نصیحت‌های والدین و دخالت باید گفت که رابطه محترمانه‌ای که در آن مرزها رعایت شود، تعیین‌کننده است. اگر در ابتدا روابط بین زوج‌ها و خانواده‌ها محترمانه باشد آن وقت دختر و پسر تلاش والدین برای حل مسئله را به‌عنوان نصیحت و ارائه راهکار می‌پذیرند اما اگر این ارتباط محترمانه نباشد، مسلما آن را دخالت می‌بینند. یکی از نیازهایی که زوجین دارند این است که در سال‌های اولیه تشکیل زندگی می‌خواهند با والدین طرف مقابلشان صمیمی شوند و بیش از اندازه به معاشرت کردن روی می‌آورند یا در هر کاری از آنها مشورت می‌گیرند و در واقع خود زوج‌ها هستند که این اجازه را می‌دهند که رابطه از حالت احترام خارج شود و این را باید دانست که صمیمیت‌های زیاد درگیری و تنش ایجاد می‌کند.


قطع ارتباط با خانواده

زهرا چند ماهی که از عقدش گذشته و ارتباطش را با خانواده همسرش قطع کرده است. نمی‌خواسته دخالتی در زندگیش باشد. خواسته است مستقل باشند. حالا همسرش مدتی است که می‌خواهد با خانواده‌اش ارتباط داشته باشد ولی او این را به حساب بی‌ارادگی همسرش می‌گذارد.

روان شناسان می گویند: در باب معاشرت و رفت‌و‌‌آمد زوج‌ها با خانواده‌های طرف مقابل نمی‌توان نسخه خاصی پیچید و این مسئله براساس انتظارات زوج‌ها پایه‌گذاری می‌شود. بهترین نوع حالت دیدارها و رفت‌وآمدها این است که باعث به هم خوردن خلوت‌های دو نفره زن و شوهر نشود. اما به هیچ عنوان قطع ارتباط کردن با خانواده درست نمی‌باشد. زیرا خانواده و روابط بین فردی موجود در خانواده زمینه‌ساز استقلال فرد در دورانهای بعدی رشد است. در این دوران والدین با بحران روحی دیگری مواجه می‌شوند و آن ترس از دست دادن فرزندشان است. آنان از اینکه فرزندشان جذب خانواده همسرش شود وحشت دارند و کشاکشی بین والدین به وجود می‌آید که برای زوجین نیز ایجاد مشکل می‌کند. زوجهای جوان باید بدون قطع ارتباط و بصورتی آگاهانه ارتباطی درست و سالم داشته باشند.


استقلال، گوی همیشه گمشده
دوست دارد روی پای خودش بایستد. از این وضع خسته شده است! فکر می‌کند داشتن استقلال خیلی سخت است. آن هم بعد از ازدواج. اصلا فکر می‌کند این کار نشدنی است!

کارشناسان می‌گویند: «خیلی از خانواده‌ها می‌خواهند مثلا به فرزند خود کمک کنند تا گره‌ای از مشکلات را باز کنند ولی متاسفانه با دخالتهای بی‌جا باعث کور شدن آن گره می‌شوند. زوجهای جوان خیلی راحت و با نهایت احترام می‌توانند خود مانع دخالتها شوند.»

می‌خواست تعادل بین ارتباط خانواده و استقلال همسرش وجود داشته باشد. دوست داشت همه‌چیز به جا و در کنار هم باشد. می‌ترسید پازلها درست کنار هم چیده نشوند. ولی نمی‌دانست همیشه راههایی وجود دارد که این پازلها به درستی کنار هم قرار بگیرند.

اولین راهکار، آگاهی خانواده‌ها در زمینه اهمیت استقلال در زوجین و عوارض مخرب ناشی از عدم تعادل است. دوم عدم دخالت والدین در تصمیم‌گیریهای زوجین و هدایت نامحسوس آنها در مواردی که تصمیمهای نا‌درست گرفته می‌شود.


حضورهای همیشه پررنگ و نا به جا
با وجود داشتن مشکلات مالی همسرش و کمکهایی که از طرف خانواده‌اش در دوران عقد می‌شد روز به روز حضورشان پررنگ‌تر می‌شد. به طوری که احساس می‌کرد دیگر نقشی در زندگی ندارد. وقتی دلایل نگرانیش را به همسرش می‌گفت جواب می‌شنید چاره‌ای نیست.

مشاوران می‌گویند: «گاهی مدیریت نادرست خانواده باعث می‌شود، زوج جوان با مشکلات جدیدی مواجه شوند. در این دوران همسران جوان عمدتا هنوز با خانواده خود زندگی می‌کنند. به دلیل اینکه هنوز وابستگی اقتصادی به خانواده وجود دارد و این می‌تواند مشکلاتی برای زوجین ایجاد کند.‌ راه‌کاری که در این شرایط می‌توان ارائه داد در درجه اول مستقل شدن مالی پسر از خانواده خود است استغناء روانی مرد و نحوه مدیریت مالی وکسب و کار و مرزبندی در مسائل اقتصادی بین او و خانواده‌اش می‌تواند مثمر ثمر باشد. و در صورت دخالت های بیش از اندازه از حد و عدم توانایی در مدیریت، جدا شدن کسب و کار از والدین شاید بتواند به این وضعیت پایان دهد.


حرف آخر:



یادمان نرود:

زندگی یک جدول کلمات متقاطع است. واژه درست پاسخ مورد نیاز را در اختیارمان می‌گذارد.


فراموش نکنید:

شاید آدمی خود را ناتوان و قربانی شرایط بپندارد ولی این در حالی است که هیچ‌چیز برای او نامیسر نمی‌باشد.


و سعی کنید:

گره‌های زندگی‌تان را بیابید تا موفقیت و خوشبختی و وفور نعمت، شتابان از رودخانه زندگی به سویتان سرازیر شود.

والدین بیمار روانی از بیماریشان به فرزندشان بگویند؟


درباره ی بیماری روانی با فرزندتان همان طور صحبت کنید که درباره ی دیگر بیماری ها صحبت می کنید.
فهمیدن بیماری روانی دشوار است و به راحتی نمی توان آن را توضیح داد، اما اگر شما به بیماری روانی مبتلا هستید، مهم ترین کاری که باید انجام دهید این است که در باره ی بیماری تان با فرزندتان گفت و گو کنید. وقتی کسی به بیماری روانی مبتلاست، همسر و فرزندانش تحت تأثیر قرار می گیرند.
بیماری والدین را چه کسی باید به بچه ها بگوید؟
شما دو راه دارید، یا خودتان بگویید یا از یک فرد قابل اعتماد یا یک متخصص مانند روان شناس بخواهید موضوع را با فرزندتان در میان بگذارد. شاید راحت تر باشید اول کس دیگری در این باره با آن ها صحبت کند.
چه زمانی بهتر است با آن ها صحبت کنید؟
بهتر است وقتی حال تان خوب است با بچه ها در این باره صحبت کنید و آن ها را این حقیقت اگاه کنید که بعضی وقت ها حال تان خوب نخواهد بود. در ضمن به آن ها بفهمانید که در ابتلا به بیماری، آن ها مقصر نیستند.
چگونه با آن ها صبحت کنید؟
اگر چند فرزند دارید بهتر است به صورت فردی با هر یک صحبت کنید. نحوه ی صحبت کردن شما بستگی به سن آن ها دارد.
شما می توانید آن چه را که می خواهید بگویید، تمرین کنید و در برابر پرسش های احتمالی آماده باشید. کودکان به طور طبیعی کنجکاوند، پس انتظار سؤال آن ها را داشته، و پذیرا باشید. تا می توانید صادقانه پاسخ دهید و اگر درباره ی پاسخ سؤالی مطمئن نبودید به آن ها بگویید مطمئن نیستید و جواب آن را پیدا خواهید کرد.
- شیوه های گفت و گو در باره ی بیماری روانی
من بیماری روانی دارم که....
گاهی باعث می شود احساس غم، خستگی، یا سردرگمی کنم یا ممکن است به مدت طولانی بخوابم یا گریه کنم. اما باید بدانی در همان حال هم باز شما را خیلی دوست دارم و می خواهم ازشما مراقبت کنم اما گاهی این کار برایم دشوار می شود.
کودکان کنجکاوند، این خصوصیت آن هاست. اگر با آن ها صادق باشید هرگز به شما بی اعتماد نمی شود. اگر جواب سؤالات آن ها را نمی دانستید به آن ها بگویید: «نمی دانم، ولی سعی می کنم پاسخ سؤالت را پیدا کنم».
کودکان موجودات حساس و دلسوزی هستند و همواره فکر می کنند مسئول بیماری روانی والدین هستند، آن ها را قانع کنید که وجود آن ها باعث بهبودی شما می شود و هرگز تقصیری ندارند.
من بیماری روانی دارم که ...
به خاطر آن داروهایی می خورم تا احساس بهتری داشته باشم. گاهی باید برای مراقبت بیش تر به بیمارستان بروم و وقتی من نیستم پدر، مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، عمه یا خاله از شما نگه داری می کنند.
آیا وقتی دل درد داشتی و حالت خوب نبود یادت می آید؟
همان طور که گاهی تو مریض می شوی بیماری روانی من را نیز مریض می کند و برای خوب شدن نیاز دارم در بیمارستان بستری شوم.
بیماری من، تقصیر شما نیست.
هیچ کدام از کارها یا حرف هایی که زدید باعث بیماری من نشده است. دوست داشتن و حمایت شما به من کمک می کند که بهتر شوم.
با چه کلماتی در باره ی بیماری روانی صحبت کنم؟
بیماری روانی به شکل های متفاوتی توصیف شده است. بهتر است از اصطلاحات و توصیفات صحیح استفاده کنید، طوری بیماری تان را برای فرزندان تان توضیح دهید که برای شما، توضیح داده شده است.
کودکان ممکن است با گویش های متفاوت مانند دیوانه، روانی، مجنون و خل مواجه شده باشند. مهم است به بچه ها توضیح دهید که این کلمات آسیب رسان هستند. آن ها باید بفهمند که روش های دیگری برای صحبت کردن درباره ی بیماری روانی وجود دارد که دیگران را ناراحت نمی کند.
اگر لازم بود در بیمارستان بستری شوم، به فرزندانم چه بگویم؟
اگر نیاز است در بیمارستان بستری شوید به بچه ها اطمینان دهید در مدتی که در بیمارستان هستید، از آن ها مراقبت می شود. شما می توانید هم راه با بچه ها برای چنین زمانی های برنامه ریزی کنید.
اگر برای مدت طولانی بستری می شوید، ممکن است بچه ها احساس کنند شما دوست ندارید در خانه کنار آن ها باشید. هنگامی که در بیمارستان هستید با آن ها در تماس باشید و به آن ها اطمینان دهید که بیماری، از عشق شما به آن ها کم نکرده است.
چگونه می توانیم با وجود بیماری روانی، فرزند بهتری تربیت کنیم؟
فرزند پروری مثبت دارای مؤلفه هایی است که همه ی والدین باید به آن توجه داشته باشند و تلاش کنند که این موقعیت ها را برای فرزندان شان فراهم کنند:
احساس امنیت و آرامش
وقتی کودکی در امنیت و آرامش بزرگ شود، می آموزد که به دیگران اعتماد کند. وقتی احساس نا امنی کند، دچار اضطراب و ناخشنودی می شود.
دوست داشته شدن
شما باید علاوه بر تماس فیزیکی مانند در آغوش گرفتن یا بوسیدن، با فرزندان تان بازی کنید و به آن ها بگویید دوست شان دارید.
تشویق کردن
وقتی کودک کار خوبی انجام می دهد باید او را تشویق کنید و به او بگویید چه خوب توانسته است آن کار را انجام دهد. شما باید به نکات مثبت فرزندان تان توجه داشته باشید و به خاطر رفتارهای خوب آن ها را تشویق کنید.
توجه نشان دادن
به آن ها لبخند بزنید، با آن ها زیاد صحبت کنید ، برای آن ها وقت بگذارید و با آن ها بازی کنید. بیرون رفتن با بچه ها به این معنا نیست که پول زیادی خرج کنید. آن ها را به پارک یا گردش ببرید و آنان را در این تصمیم گیری که چه کارهای لذت بخشی را می توانید با هم انجام دهید ، سهیم کنید.
احترام گذاشتن
در ارتباط با کودکان نباید از الفاظی نظیر «احمق» یا «بد» استفاده کرد. وقتی به کودک احترام بگذارید، او احساس می کند می تواند هیجاناتی مانند غم، شادی و اضطرابش را با شما در میان بگذارد. اگر به بچه ها احترام گذاشته شود، آن ها یاد می گیرند به دیگران احترام بگذارند.
ترغیب به یادگیری
کودکان را باید ترغیب کرد که «یادگیری» را یک تفریح بدانند. باید به آن ها آموخت دنیا مکان هیجان انگیزی است که پر از چالش های تجربیات جدید است. کودکان را باید با بچه های دیگر آشنا کرد تا با آن ها بازی کنند . باید برای کودکان کتاب خواند تا دامنه ی لغات و فهم شان از دنیای اطراف گسترش یابد.
نظم در برنامه های روزمره
اگر کودکان در زندگی روزانه برنامه ی منظمی داشته باشند و کار روزانه شان مشخص باشد، رشد و سلامت جسمی و روانی بهتر و امنیت و آسایش بیش تری خواهند داشت. زمان تغذیه و خواب را به طور مشخص برنامه ریزی کنید و به وضوح مشخص کنید که خانه چه قوانینی دارد. توضیح دهید چرا به قوانین و محدودیت ها نیاز داریم و وقتی بچه ها مطابق قوانین و محدودیت ها رفتار کردند، به آن ها پاداش دهید. پاداش می تواند به سادگی لبخند، در آغوش گرفتن و گفتن کلمات تشویق کننده باشد.
کنار آمدن با مشکلات رفتاری
در مقابل رفتارهای نامناسب کودک داد نزنید، تهدید نکنید و کتک نزنید به آرامی به فرزندتان بگویید چه رفتاری پذیرفتنی است. داد زدن، تهدید یا کتک از نظر هیجانی و جسمی به کودک آسیب می زند. «کتک زدن» راه حل کوتاه مدتی است اما به فرزند شما نمی آموزد که چه رفتاری درست و مناسب است.
وقتی کودک، رفتار نامناسب انجام می دهد از محروم سازی استفاده کنید. این روش هم برای والدین و کودک هر دو مؤثر است چون به آن ها فرصت می دهد آرام تر شوند. محروم سازی یعنی این که کودک را به مکانی ببرید که امن باشد و به او بگویید باید مدتی بدون این که کاری انجام دهد، آن جا بماند (مثلاً دو دقیقه). به او بگویید چرا از محروم سازی استفاده کردید و چرا رفتارش پذیرفتنی نیست.
وقتی محروم سازی تمام شد، او را به فعالیت دیگری مشغول کنید.
احساس گناه نکنید «اگر مادر / پدر بهتری بودم... اگر من بیماری روانی نداشتم فرزندم این طوری نمی شد».
چه مهارت هایی را باید به فرزندانی که والدین روانی دارند آموخت؟
وقتی کودک و نوجوان با والدینی زندگی می کنند که از بیماری روانی رنج می برند . اغلب نمی دانند وقتی آن ها بیمارند چه کارهایی را باید انجام دهند. به ویژه وقتی که فرد حمایت کننده ای هم در خانواده وجود ندارد.
مشکلاتی که کودک و نوجوان با والدین بیمار خود دارند:
- والدینی که غذا نمی خورند یا نمی خوابند.
- والدینی که داروهای شان را مصرف نمی کنند
- والدینی که تحت فشار مالی، خانوادگی یا دارای مشکل در روابط بین فردی هستند
- والدینی که با مصرف مواد یا الکل، خود درمانی می کنند
- والدینی که رفتارشان غیر قابل کنترل و غیر قابل پیش بینی است.
- والدینی که با افراد نامرئی مکالمه یا مشاجره می کنند.
- والدینی که توهماتی درباره ی اشیای بی جان مثل میز و دیوار و .... دارند.
- والدینی که با تلویزیون یا رادیو به مدت طولانی صحبت می کنند.
- والدینی که هیجانات ترس، خشم و لذت شدیدی را تجربه می کنند یا با صدای بسیار بلند می خندند یا گریه می کنند.
به کودکان و نوجوانان بیاموزیم در موقعیت هایی که والدین شان در بحران هستند:
- با چه کسی تمام بگیرند و کجا بروند.
- بیماری روانی، والدین شان را بشناسند.
- نام پزشک معالج و تلفن تماس را در دسترس بگذارند.
- تلفن بحران را داشته باشند.
- از چگونگی پذیرش در بیمارستان روانی مطلع باشند.
- وقتی والدین در خطر آسیب زدن به خود یا دیگران هستند با تلفن پلیس تماس بگیرند .
برخی اختلالات روانی به دلیل ویژگی شان، در اطرافیان بدبینی، بی اعتمادی، خشم، تنفر و احساس گناه ایجاد می کنند، باید به کودکان آموخت که نباید نظرات بی ادبانه یا رفتار فردی بی ادبانه ای، در باره ی والدین مبتلا به بیماری روانی، داشته باشند.
باید به کودکان آموخت هنگامی که والدین دوره ی بیماری را سپری می کنند، ممکن است آن ها ندانند چگونه باید از خودشان مراقبت کنند یا فعالیت های روزانه شان را برنامه ریزی کنند. باید به آن ها آموخت که از روان شناسان، مددکاران اجتماعی و متخصصین سلامت روان کمک بخواهند.
به خاطر داشته باشیم، کودکانی که والدین مبتلا به بیماری روانی دارند در اغلب موارد مؤسسه های بهداشتی و سلامت به آنان توجه ندارند و به ندرت از جانب ان ها حمایت می شوند.

چگونه به عنوان یک متخصص، معلم، و خویشاوند به کودک کمک کنیم؟
تو تنها نیستی
بیماری روانی برای فرد مبتلا و اطرافیانش ترسناک است. اگر شما کودک باشید و برای «مراقبت» به یک بزرگ سال مبتلا به بیماری روانی متکی باشید، مسائل پیچیده تر هم می شود.
بچه ها ممکن است سؤالاتی داشته باشند؛ «چرا پدر یا مادر من این جوری است؟، من هم این طوری می شوم؟، اگر پدر و مادرم مریض بشنوند چه کسی از من مراقبت می کند؟» توجه به این نگرانی ها و صرف زمان برای پاسخ گویی به سؤالات کودک اهمیت دارد.
چگونه باید با کودکان در باره ی بیماری روانی والدین شان صبحت کرد و باید چگونه به سؤالاتی که می پرسند، پاسخ داد برای یافتن پاسخ این پرسش ها توصیه می شود:
کودکان را تشویق کنیم تا در باره ی بیماری روانی صحبت کنند
اگر با این سؤال شروع کنید که فکر می کنند - چرا پدر / مادرشان گاهی «عجیب و غریب» یا «متفاوت» رفتار می کنند؟ - کم تر برای آن ها تهدید کننده است. سپس می توانید از نظرات و سؤالات شان برای گفت و گوی آزاد در باره ی بیماری روانی استفاده کنید.
اگر شما فکر می کنید که کودک می خواهد با شما صحبت کند اما می ترسد، می توانید با چنین سؤالاتی شروع کنید. اما به خاطر داشته باشید که اگر کودک نمی خواهد با شما صحبت کند، او را مجبور به گفت و گو کنید. به او اجازه دهید بداند که شما می خواهید به او کمک کنید و اگر او بخواهد صبحت کند، آماده اید به او گوش دهید.
کودکان ممکن است در باره ی بیماری والدین شان احساس گناه یا خجالت داشته باشند.
از کودکان در باره ی رفتار والدین سؤال کنید و بپرسید در باره ی رفتار آن ها چه احساسی دارند.
توضیح دهید که رفتار عجیب و غریب، گیج کننده یا ترسناک والدین آن ها ناشی از بیماری روانی است. «بپرسید: بیماری روانی چه احساسی در آن ها به وجود آورده است؟»
اغلب کودکان خود را مسئول بیماری والدین می دانند و احساس می کنند در این باره مقصرند.
«بپرسید: آیا گاهی این احساس را داشته اند که می توانستند کاری بکنند که آیا مشکل بر طرف شود. آیا آن ها به خاطر رفتاری که پدر / مادرشان داشته اند، سرزنش شده اند.» با این شیوه می توان مکالمه را شروع کرد. فقط در حین سؤال کردن محتاط باشید که به کودک القا نشود یا استنباط نکند که او مقصر بوده است.
رویکرد دیگر این است که این گونه، سخن بگویید: «می دانی که گاهی من آرزو می کنم ای کاش می توانستم کاری بکنم یا طوری عمل کنم که پدر / مادرت بهتر شوند. اما می دانم که بیماری روانی تقسیر کسی نیست...»
اگر کودک سؤالی کرد که شما پاسخ آن را نمی دانستید، صادق باشید و به او بگویید نمی دانید اما سعی می کنید، جوابش را پیدا کنید.
به کودکان کمک کنید احساسات شان را در باره ی بیماری روانی والدین بیان کنند
احساس کودک به سن و میزان اطلاعاتش درباره ی بیماری روانی والدین، بستگی دارد. به عنوان مثال، کودک کوچک تر اغلب احساس گناه یا ترس می کنند و کودکان بزرگ تر احساس خشم و خجالت دارند.
- کودک را برای صحبت در باره ی احساساتش تشویق کنید.
- در باره ی احساس خودتان در نقش یک الگو صحبت کنید.
- لحظاتی را که زمینه برای گفت و گو درباره ی احساسات کودک فراهم می شود، غنیمت بشمارید، به عنوان مثال، تلویزیون والدینی را نشان می دهد که بیمارند.
برای گوش دادن در دسترس باشید، اما کودک را برای این که در باره ی احساساتش صحبت کند، تحت فشار نگذارید.
کارهایی می توانید انجام دهید تا کودکان بتوانند به راحتی احساسات شان را ابراز کنند:
- به آن ها توجه کامل داشته باشید و تماس چشمی برقرار کنید.
- در کلمات و تفسیر رفتار کودکان آن چه را شنیده اید، بررسی کنید. به عنوان مثال «تو واقعاً از پدرت و مادرت عصبانی هستی، مادرت مجبور است به خاطر بیماری پدرت، بیش تر وقتش را صرف او کند و از این که کم تر به تو توجه می کند ناراحتی»، «در اتاقت را محکم بستی آیا چیزی تو را عصبانی کرده است،» من این جا هستم تا اگر بخواهی درباره اش صحبت کنیم.
اگر کودک احساساتی مانند غم، خشم، یا احساس گناه را در شما بر انگیخت، وسوسه نشوید که آن را نشان دهید. قضاوت یا هیجانی برخورد کردن مانع این می شود که کودک با شما صحبت کند و حتی درباره ی احساسی که فکر می کنید نباید آن را داشته باشد، قضاوت نکنید.
«تو نباید از من عصبانی باشی، تو باید خدا را شکر کنی که...».
کوک نیاز دارد که حتی دشوارترین احساساتش را ابراز کند تا بهتر آن را بفهمد و به عنوان تجربه از آن در س بگیرد.
مهارت هایی را به کودکان بیاموزید تا بتوانند احساسات شان را اداره کنند:
توضیح دهید که احساسات درست یا غلط نیستند و تجربه ی احساسات منفی مانند خشم، خجالت به اندازه ی تجربه ی احساسات مثبت مانند شادی و لذت طبیعی و سالم اند.
- تأکید کنید صحبت درباره ی احساسات مفید است و شما زمان خاصی را برای صحبت درباره ی احساسات آن ها قرار می دهید.
- توضیح دهید که «احساسات» مانند «رفتار» تحت کنترل ما نیست. مثال بزنید «تو واقعاً از پدرت و مادرت عصبانی هستی، اما رفتار داد زدن خوب نیست»، «تو از رفتار مادرت خجالت می کشی اما دوستی ات را با بچه های کلاس قطع نکن».
برای این کار که کلِ گفت و گو مثبت به نظر برسد شوخی کردن، می تواند کمک کننده باشد اما نباید احساس کودک را قطع یا نادیده گرفت.

به کودکان کمک کنید که بیماری روانی را بفهمند
- از خودتان شروع کنید. چه نگرش و آگاهی در باره ی بیماری روانی دارید؟
- هر چه بیش تر درباره ی بیماری روانی بدانید جواب هایی که به سؤالات کودکان خواهید داد به واقعیت نزدیک تر خواهد بود.
- ممکن است نگرش های نادرست و غیر علمی درباره ی بیماری روانی وجود داشته باشد مانند این که بیماری مجازات یا نتیجه ی گناهی است که فرد انجام داده است. گفتن چنین چیزی موجب می شود که کودکان، والدین شان یا دیگران را سرزنش کنند.
- به توضیح کودک در باره ی رفتار بیمار گونه ی والدینش گوش دهید.
- اساس گفت و گو را بر توضیح کودک بگذارید، حقیقت گفته های او را تأکید کنید و با احترام اطلاعات نادرست او را که گاه بر اساس تخیل است تصحیح کنید. به عنوان مثال: «رفتار پدرت به خاطر کار اشتباه تو نیست».
- از کلمات و توضیحات، متناسب با سن و هوش کودک و از مثال های آشنا استفاده کنید. مثلاً شما ممکن است به یک کودک پنج ساله بگویید: «یادت می آید آبله مرغان گرفته بودی؟ زیاد گریه می کردی، دوست نداشتی هیچ کاری بکنی و با همه ی ما بد خلقی می کردی . این به خاطر این نبود که ما را دوست نداشتی بلکه به این خاطر بود که حالت خوب نبود. به همین دلیل است که مادرت زیاد گریه می کند،میگنا دات آی آر، نمی تواند کار کند و بدخلقی می کند، اما او هنوز تو و پدرت را دوست دارد اما حالا نمی تواند نشان بدهد».
اما ممکن است به یک کودک 10 ساله بگویید: «تو می دانی گاهی بعضی از اعضای بدن ما مریض می شود، مانند دل درد یا گلو درد. گاهی مغز آدم ها که احساسات شان را کنترل می کند، مریض می شود. این اتفاقی است که برای پدرت افتاده است. قسمتی از مغزش که احساساتش را کنترل می کند، مریض شده است . این بیماری نامش شیدایی - افسردگی است.»
- اگر کودک شاهد خشونت یا خودکشی بوده است یا در موقعیتی قرار گرفته است که پلیس مداخله کرده است، این را ساده و پیش پا افتاده فرض نکنید. به کودک توضیح دهید که والدینش در آن لحظه نمی دانند که چه کاری برای آن ها خوب است و توضیح دهید که دکتر، پلیس و همه آمدند که به والدینش کمک کنند.
- کودکان کارهایی را که دیگران انجام می دهند، یاد می گیرند. آن ها سعی می کنند نگرش، رفتار و حرف زدن شما را در باره ی بیماری روانی یاد بگیرند.
به کودکان کمک کنید احساس خوبی درباره ی خودشان داشته باشند.
کودکان مانند بزرگ سالان از بی عدالتی که برای شان پیش آمده است، عصبانی می شوند. گاهی از خودشان می پرسند که «چرا این ها برای خانواده ی من اتفاق افتاده است؟» شما می توانید کمک کنید که بدانند زندگی گاهی منصفانه نیست و هیچ ضمانتی در این باره وجود ندارد و آن ها برای این مسئله نمی توانند کاری انجام دهند.
کودکان والدین مبتلا به بیماری روانی نگران هستند که شاید بیماری والدین به ویژه اگر احساسات، رفتار یا تفکر را درگیر کرده است، به شکل وراثتی به آن ها منتقل شود. آن ها نیاز دارند به آن ها اطمینان دهید که «خوب» و طبیعی» اند. آن ها باید بدانند بسیاری از افرادی که والدین بیماری روانی داشته اند زندگی خوب و سالمی دارند. باید به آن ها بگویید که می توانند درباره ی مشکلات و نگرانی هایشان صحبت کنند و بیش تر مشکلات آن ها قابل حل یا حتی قابل اداره اند.
مطمئن شوید که کودک می فهمد داشتن احساسات ناخوشایندی مانند خشم، حسادت، غم، ترس یا شرم، «بیمار گونه» یا «بد» نیست. این احساسات برای همه پیش می آید و صحبت درباره ی آن ها با کسی که به او اعتماد دارند، مفید است.
داشتن اطلاعات به افراد کمک می کند که بهتر با احساسات منفی مقابله کند و همین موجب می شود پس از گذشت زمان این احساسات کم رنگ شود.
در توضیح بیماری برای کودکان و پاسخ گویی به سؤالات آن ها مزایای زیادی وجود دارد:
- کودکان اغلب رویدادها را بدتر از آن چه در واقعیت است تصور می کنند. حقیقت، به بدی ترس آن ها نیست.
- صادق بودن با کودکان به آن ها کمک می کند به شما اعتماد کنند.
- فهمیدن بیماری به کودکان کمک می کند احساس خوبی به والدین بیمارشان داشته باشند و به آن ها احترام بگذارند.
- فهمیدن بیماری به کاهش احساس خشم یا گناه آن ها کمک می کند.
- آگاهی از ماهیت بیماری روانی والدین، آسیب پذیری حساسیت و سردرگمی کودک را در مقابل اظهار نظر منفی دیگران درباره ی رفتار بیمار گونه ی والدین کاهش خواهد داد.
- به کودکان اطمینان دهید اتفاقاتی که می افتد فقط مخصوص تو است و امکان دارد بسیاری از خانواده ها با آن درگیر باشند.
به کودکان کنید احساس امنیت و آرامش کنند
در هر خانواده زمان هایی وجود دارد که شدت استرس افزایش می یابد و کودکان نیاز دارند، مطمئن باشند که کسی از آن ها مراقبت می کند و در این جا روش هایی ارائه شده است که به احساس امنیت و ثبات کودکان کمک می کند:
- یک برنامه ریزی مستمر به کودکان احساس امنیت می دهد. محیط قابل پیش بینی و سازمان یافته، احساس بهتری در کودکان ایجاد می کند.
- به کودکان توضیح دهید که گاهی صحبت کردن، کمک کننده است و مخفی کردن موجب احساس بد می شود.
- به کودکان کمک کنید بزرگ سالان و دوستانی را که می توانند به آن ها اعتماد کنند بشناسند و وقتی ناراحت هستند با آن ها صحبت کنند. کودکان را به صحبت با این افراد تشویق کنید (اگر شما را انتخاب کرده اند، شنونده ی بدون قضاوتی باشید).
- مطمئن شوید که کودکان می دانند برای این که در امنیت باشند باید چه کارهایی انجام دهند یا به چه کسی تلقن بزنند، به ویژه اگر با والدینی زندگی می کنند که سابقه ی خشونت یا خودکشی دارند.
- کودکان را تشویق کنید درباره ی آن چه که آن ها را ترسانده یا ناراحت کرده است با شما یا کسی که به او اعتماد دارند، گفت و گو کنند.
- باید کودک را برای مواردی مانند آتش سوزی یا مزاحمت یک غریبه آماده کرد که در چنین مواردی باید به او گفت دقیقاً به چه کسی تلقن بزند، هم چنین باید به آن ها آموخت اگر وقتی با والدین بیمار تنها بودند و اتفاق ترسناکی برای آن ها افتاد و به شما دسترسی نداشتند باید به کجا پناه ببرند.
«به خانه ی همسایه ای که هر دوی ما او را می شناسیم می روی. از آن ها بخواه که اجازدهنده از تلفن شان استفاده کنی. با شماره تلفنی که به تو دادم تماس بگیر تا کسی دنبالت بیاید. فردی که با او صحبت می کنی تو را راهنمایی می کند و تا زمان رسیدن او در خانه همسایه بمان».
به کودکان بیاموزید به افراد غریبه اعتماد نکنند و در مواقع خطر با کسانی تماس بگیرند یا به جایی روند که همه (والدین و مشاور) از آن مطلع هستند. این ها کمک می کنند که کودکان کم تر احساس خطر کنند.
- کودکانی که در موقعیت استرس زای شدید قرار می گیرند اغلب تنش دارند و همواره به دنبال خطر یا نشانه ای از دردسر هستند. مطمئن باشید کودک با وجود این که در خانه ی استرس زا با والدین بیمار زندگی می کند، احساس آرامش دارد، تغذیه اش خوب است و احساس امنیت می کند.
- به کودکان توضیح دهید که حتی اگر والدین کاری انجام داده اند یا حرفی زده اند که موجب رنجش و صدمه به آن ها شده، اما آن ها را خیلی دوست دارند و تعمداً به آن ها آسیب نزده اند. هر چند همین موضوع هم تأسف آور است.
- از کودکان بپرسید وقتی احساس ناراحتی، ترس، درماندگی یا ناامنی دارند، چه کارهایی حال آن ها را بهتر می کند. اگر روش های مقابله ی آن ها با این احساسات مخرب است، به آن ها کمک کنید از روش های بهتری استفاده کنند. مشاور مدرسه یا متخصصین سلامت روان، مَراجع خوبی هستند که می توانند به آن ها راهبردهای مقابله ای سالم را بیاموزند.
به کودکان کمک کنید پاسخ های کلامی و رفتاری مؤثر را بیاموزند
در این جا پیشنهادی عملی وجود دارد که کودکان در پاسخ به بیماری والدین می توانند از آن استفاده کنند.
- هر رفتار یا مهارتی که در کنار آمدن با والدین مبتلا به بیماری روانی مؤثر است را می توان به کودک آموخت. به عنوان مثال، می توان به کودک گفت «من می دانم، این ناراحت کننده است که مامان درباره ی مسموم کردن غذا صحبت می کند اما بحث کردن با او کمکی نمی کند».
- کودکان را تشویق کنید بیماری والدین را بفهمند چون این آگاهی آن ها را در مقابل ترس یا خطر حمایت می کند.
- برای حمایت از خودشان پیشنهادهای اختصاصی دهید مثلاً قانون بگذارید که هر وقت یکی از والدین بیمار، آن ها را ترساند یا آن ها را در وضعیت ناراحت کننده قرار داد به شما بگویند. به کودک بیاموزید که با والدین در باره ی چنین ترس ها و ناراحتی ها صحبت کنند .
- به کودک اجازه دهید بداند که والدین دوستش دارند.
- انضباط مداومی در باره ی رفتار نامحترمانه با والدین بیماری یا خودتان قرار دهید.
به کودک مهارت مقابله با واکنش دیگران را نسبت به رفتار والدین بیاموزیم
در این جا پیشنهادهای عملی وجود دارد که کودکان می توانند در پاسخ به واکنش دیگران در باره ی بیماری والدین شان از آن ها استفاده کنند.
- از کودکان انتظار نداشته باشید و در خواست نکنید که بیماری والدین خود را محرمانه نگه دارند، زیرا این موضوع برای آن ها فرساینده است.
- طوری رفتاری کنید که کودک از رفتار شما بیاموزد، نه این که دایم به او بگویید چه کار کند.
- به کودک توضیح دهید که مردم بیماری روانی را خوب نمی شناسند و ممکن است بترسند یا آن را مسخره کنند، آن ها درباره ی بیماری روانی عقایدی دارند که ممکن است درست نباشد یا ممکن است هنگام صحبت کردن درباره ی بیماری روانی به دلیل عدم آگاهی موضوع را عوض کنند یا چیزی نگویند.
- به کودک بیاموزید که چه طور بیماری را برای دیگران توضیح دهد.
- با او تمرین کنید که به سؤالات یا اظهار نظرها پاسخ دهد.
کودکان در هر سنی ممکن است نسبت به همسالان شان رفتار آزاردهنده ای داشته باشند. مهم است که کودک را برای مقابله با طعنه ها و مسخره کردن های کودکان دیگر آماده کنیم .
در این جا پیشنهادهای عملی وجود دارد که به کودکان کمک می کند، تا بدانند می توانند فرسایش ناشی از محرمانه نگه داشتن بیماری روانی والدین را تحمیل نکنند.
- رفتار شما و سایر بزرگسالان بیش تر از آن چه می گویید بر کودکان تأثیر می گذارد. نقش الگویی را داشته باشید که بر اساس حقایق درباره ی بیماری روانی صحبت می کند.
- به کودک توضیح دهید که در خانواده های دیگر هم بیماری روانی وجود دارد. بعضی از مردم هنوز نمی دانند بیماری روانی هم یک بیماری است. فرد بیمار دیوانه نیست و رفتار بی هدف ندارد. به کودک کمک کنید بداند اگر درباره ی بیماری روانی والدینش صحبت کند، ممکن است بچه های دیگر (یا حتی بزرگ ترها) او را مسخره کنند یا عقاید نادرستی در این باره داشته باشند یا ندانند چه بگویند.
با کودکان تمرین کنید که به دیگران برای فهم بیماری روانی کمک کنند و مسخره کردن را متوقف کنند:
«پدرم چون بیمار است، این طور رفتار می کنند، من پدرتان را اگر بیمار بود مسخره نمی کردم؛ خواهش می کنم پدرم را مسخره نکنید».
«اگر واقعاً می دانستید مادرم چه مشکلی دارد، فکر نمی کنم چنین حرفی می زدید. او بیماری ای دارد که باعث می شود. این طور رفتار کند. او دارو مصرف می کند و تلاش می کند بهتر شود. برایم خیلی سخت است، خواهش می کنم در این باره من را مسخره نکنید».
کودکان را تشویق کنید، سؤال کنند. حتی اگر جوابی برای پرسش کودکان نداشتید اجازه دهید بدانند که فکر می کنید سؤالات شان خوب است. با تشویق به گفت و گو، شما کمک می کنید که ارتباط برقرار کردن با بیماری روانی والدین برای آن ها راحت تر شود.
پاسخ سؤالاتی که کودکان زیاد می پرسند:
چرا پدر/ مادرم این طوری رفتار می کنند؟
پدر / مادر شما بیماری روانی دارد. بیماری روانی بر مغز که احساسات، افکار و رفتار ما را کنترل می کند، تأثیر می گذارد. بنابر این گاهی بیماری روانی باعث می شود افراد چیزهایی بگویند یا کارهایی بکنند که به طور طبیعی و وقتی بیماری نیستند آن را انجام نمی دهند .
بیماری روانی انواع مختلفی دارد. این جا نام هایی که برای این دسته از بیماری ها استفاده می شود، آورده شده است: افسردگی، شیدایی - افسردگی (اختلال دو قطبی)، اختلال اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرینا، اختلال وسواس فکری - علمی و اختلال هراس. (اگر برای بیماری والدین تشخیص وجود دارد باید به کودکان گفت که تشخیص فقط به این منظور است که بهتر بیماری والدین را نام گذاری کند).
آیا تقصیر من است؟
بیماری روانی تقصیر کسی نیست. شما علت بیماری پدر/ مادرتان نیستید. دانشمندان هنوز نتوانسته اند علت آن را بشناسند اما تلا ش می کنند علتش را پیدا کنند.
پدر/ مادرم خوب می شوند؟
بیش تر افرادی که بیماری روانی دارند دارو مصرف می کنند، به بیمارستان می روند یا با افرادی صحبت می کنند که برای کمک به آن ها آموزش دیده اند. (در باره ی روش هایی که والدین کودک برای کمک گرفتن به کار می گیرند. یا در باره ی دلیل این که آن ها کمک نمی گیرند. صحبت کنید به عنوان مثال، «پدرت دارو نمی خورد چون آن قدر ترسیده است که نمی تواند بیماریش را بپذیرید». یا «مادرت نمی خواهد دکتر برود چون می ترسد دکتر دوباره او را بستری کند».
آیا پدر / مادرم هنوز دوستم دارند؟
بله. پدر/ مادرت رفتار عجیب و ترسناکی دارند اما آن ها بیمارند و این به این معنا نیست که دوستت ندارند.
آیا من هم مانند پدر / مادرم به بیماری روانی مبتلا می شوم؟
دکترها نمی دانند چرا مردم به بیماری روانی مبتلا می شوند. بسیاری از خانواده ها، عضو مبتلا به بیماری روانی دارند (1 نفر از هر 4 نفر) و بسیاری از آن ها تلاش می کنند با بیماری مقابله کنند تا کنار یک دیگر زندگی خوبی داشته باشند. کودکان زیادی هستند که فردی در خانواده شان مبتلا به بیماری روانی است اما چون آن ها خجالت زده اند یا می ترسند، درباره ی آن ها صحبت نمی کنند (از کودک بپرسید که کودکان دیگری را می شناسد که در خانواده شان فرد مبتلا به بیماری روانی داشته باشند).

راه های پذیرش جدایی و طلاق


قــطع رابطه همیشه به عنوان مسئله ای دردناک شناخته می شود. در این قسمت نظراتی را برایتان مطرح کرده ایم که شاید بواسطه آن بتوانید پس از بـروز چنین واقعه تلخی به راحتی با آن کنار بیایید.
بهم خوردن رابطه ساده نیست. شما ناخواسته با توده ای از احسـاســـاتی نظیر: حسادت، خشم، زیان و جراحت، و تنـفـر روبـرو خـواهـیـد شـد. ایــن امـکان وجود دارد که دچار افسـردگــی شوید و به مروز زمان افسردگی شما تبدیل به خشم و نفرتی تلخ شود. به تنها چیزهایی کـه فکر میکنید این است که: چه خطایی از من سر زد؟ آیا میـتوانم دوباره بـا او ارتـبـاط برقرار کنم؟ بـه او نشـان خــواهم داد که با چه کـسی طــرف است؛ اما اگر بخواهید واقع بیـن باشید، می بینید که تنها مسئله ای که در ذهنتان می گذرد این است که " الان چه کاری میــتوانم انجام دهم که احساس بهتری پیدا کنم؟" در این قسمت چند پیشنهاد برایتان داریم که مطمئناً به شما کمک خواهند کرد.
۱) خانواده و دوستان.
شاید کمی پیش پا افتاده به نظر برسد، اما اگر به خانواده و دوستان خود تکیه کنید و سعی کنید مدت زمانی را با آنها بگذرانید وضعیتتان بهبود پیدا می کند. وقت خود را برای انجام کارهای متنوع با آنها صرف کنید و یادتان باشد که در طول این زمان حتماً لازم نیست که در مورد رابطه گذشته خود با آنها صحبت کنید. اگر این کار برایتان کافی نبود به راحتی می توانید به یک گروه حمایت اجتماعی و یا مشاوره جمعی بپیوندید.
۲) ءمقاومت در مقابل خواهش های باطنی. مطمئناً آرزو می کنید که ای کاش کسی را که از دست داده اید، مجدداً بازگردد؛ اما به چه قیمتی حاضر به انجام این کار هستید؟ شاید در یک لحظه این امر به نظرتان درست بیایید، اما سعی کنید کمی بیشتر روی آن فکر کنید. پس از سپری شدن زمانی طولانی، آنها ارزش اولیه را در نظر شما از دست خواهند داد. البته این امر به آن معنا نیست که برای درست شدن موقعیت خود تلاش نکنید. اگر احساس می کنید که شانسی برای برگشت وجود دارد، کوتاهی نکنید؛ اما اگر شریک قبلی شما با صراحت کامل مشخص کرده که دیگر این رابطه کار به جایی نمی برد، بهتر است دست از خواهش و تمنا بردارید چرا که نه تنها با این کار هیچ نتیجه ای عایدتان نخواهد شد، بلکه این امکان وجود دارد که شرایط را سخت تر نیز بکنید.
۳) ایجاد تغییر در زندگی شخصی. برای گذراندن وقت خود راههای جدیدی پیدا کنید. در کلاس های مختلف ثبت نام کنید، باشگاه بروید، یک حیوان خانگی بگیرید و یا دست به انجام به کارهای داوطلبانه بزنید. هر کاری که باعث می شود نسبت به خودتان احساس بهتری پیدا کنید را انجام دهید. ضمیر شما در چنین حالتی، آسیب دیده است؛ کاری کنید که جراحات آن از بین برود.
۴) اشتباهات خود را قبول کنید اما خود را بازنده تصور نکنید. با خودتان در گیر نشوید، اگر اشتباهی از جانب شما سر زده، باید آنرا بپذیرید، از آن درس بگیرید، و سعی کنید که دیگر هیچ گاه آنرا در زندگی خود تکرار نکنید. همانطور که برای ایجاد یک رابطه نیاز به دو نفر هست، برای خاتمه دادن به آن نیز وجود دو نفر ضروری است. شما تنها کسی نیستید که مرتکب اشتباه شده است. شاید الان به چشمتان نیاید، اما اگر بتوانید از اشتباهاتتان درس بگیرید و آنها را در روابطه بعدی به کار گیرید، آنوقت متوجه خواهید شد که تا چه اندازه روابطتان محکم تر و سالم تر خواهند شد.
۵) روابط جدید. شاید در ابتدا هیچ تمایلی به انجام چنین کاری نداشته باشید، اما نباید برای مدت زمان طولانی خودتان را از محیط های اجتماعی دور نگه دارید. بیرون رفتن با دیگران سبب می شود زخم های شما زودتر بهبود پیدا کنند و ضمیرتان آرامش بیشتری پیدا کند.
۶) بازیچه دست دیگران نشوید. بسیاری از افراد هستند که در یک چنین مواقعی شروع می کنند به تجویز کارها مختلف و به شما تضمین می دهند که اگر بر طبق گفته هایشان عمل کنید، حتماً شریک زندگی قبلی خود را از پای در می آورید. اجازه ندهید در زمانی که آسیب پذیر هستید، دیگران از شما سوء استفاده کنند. همیشه در نظر داشته باشید که همانقدر که احتمال برد در گفته های آنها وجود دارد، به همان میزان نیز احتمال شکست وجود دارد.
۷) انتخاب سرگرمی های جدید. یک چیز جدید یاد بگیرید. احتمالاً کارهایی هستند که همیشه دوست داشتید آنها را انجام دهید، اما هیچ گاه زمان آنرا پیدا نمی کردید. حالا وقتش رسیده؛
۸) عدم ورود شتبازده به روابط جدید. در حالیکه قرار ملاقات گذاشتن می تواند به شما کمک کند، اما بهتر است تا جایی که می توانید، یک مرتبه وارد یک رابطه جدید نشوید. پیش از اینکه آماده پذیرش هر گونه تعهد جدید شوید، باید به طور کامل شرایط روحیتان بهبود پیدا کند، در غیر اینصورت طرف مقایل به شدت آسیب می بیند.
۹) آزاد کردن افکار ذهنی. متوجه هستم که نمی توانید به این مسئله فکر نکیند، اما اگر این امر برای مدت زمان طولانی ادامه پیدا کرد، راهی پیدا کنید که به واسطه آن بتوانید ذهن خود را از آن مطلب منحرف سازید. به دوستتان تلفن بزنید، به باشگاه ورزشی بروید، هر کاری که به ذهنتان می رسد انجام دهید. اگر احساس کردید که هیچ کدام از این کارها جواب نمی دهند، این یکی را امتحان کنید: لیستی از دلایلی که "چرا بهتر شده که او را رها کرده اید" تهیه کنید. این لیست می تواند شامل مواردی از این دست باشد: به اندازه کافی وقت دارم که به کارهای دیگر خود رسیدگی کنم؛ می توانم با هر کسی که دلم می خواهد قرار ملاقت بگذارم، دیگر وقتم تلف نمی شود و میتوانم با کسی ارتباط برقرار کنم که به اندازه کافی برای من ارزش و اهمیت قائل باشد. همچنین می توانید به کارهایی که شریک قبلی انجام می داد و باعث دیوانه کردن شما می شد هم فکر کنید. لازم نیست یک عینک رمانتیک به چشم هایتان بزنید و فقط وقایع خوش و خاطرات شیرین گذشته را به یاد بیاورید. این عقیده را در ذهن خود پرورش ندهید که اگر یکبار دیگر می توانستیم در کنار هم باشیم، من خوشبخت می شدم و دیگر چیزی از دنیا نمی خواستم. اشتباه می کنید؛ آیا اگر یک بار دیگر به رابطه گذشته باز می گشتید، هویت و شخصیت او برایتان سوال برانگیز جلوه نمی کرد؟ ترک کردن شما، بزرگترین اشتباهی بود که او می وانست در کل زندگی خود انجام داده باشد. بگذارید همانجایی که هستند بمانند، شما به سمت جلو پیش بروید.
۱۰) باطن خود را بهبود بخشید. در قسمت های بالا اشاره کوتاهی به این نکته داشتم اما چون از اهمیت بالایی برخوردار است، یکبار دیگر نیز اشاره کوتاهی به آن می کنم. می باست کاری کنید که نسبت به خودتان احساس بهتری پیدا کنید. این کار را می توانید با کوتاه کردن موها و یا خریداری لباس های جدید شروع کنید. اگر باز هم هیچ یک از این موارد به شما کمک نکرد، این یکی را امتحان کنید: لیستی از مواردی که از شما یک انسان برجسته می سازد، تهیه کنید. فقط خواهش می کنم آنجا ننشینید و دست روی دست بگذارید و بگویید هیچ چیز به ذهنتان نمی رسد. من قبول نمی کنم. یکبار دیگر فکر کنید، مهربان هستید؟ صبور؟ با هوش؟ مانند یک آشپز حرفه ای غذا درست می کنید؟ توانایی تعمیر وسایل مختلف را دارید؟ چیزهای زیادی هستند که از شما یک انسان بزرگ می سازند. آنها را بر روی یک تکه کاغذ بنویسید و هر زمان که احساس حقاورت به شما دست داد، یک بار از روی آن بخوانید و اگر چیز جدیدی به ذهنتان رسید به انتهای لیست اضافه کنید. شما خودتان هستید و یک فرد بزرگ می باشید؛ هیچ گاه به هیچ کس اجازه ندهید که این حس را در وجود شما سرکوب نماید.

ازدواج دوم باچه کسی؟!


عبدالحسین میرسپاسی، رئیس انجمن روانپزشکان ایران در مورد اختلافات میان همسران گفت: آن چیزی که به آن تاکید می‌شود افزایش آگاهی و آموزش در جامعه است. امکانات زیادی وجود دارد که می‌توان با کمک آن آگاهی را در جامعه افزایش داد.

وی ادامه داد: آموزش توانایی و مهارت‌های زندگی به زوج‌ها بسیار مهم است و این افراد باید آموزش ببینند که چه مسائلی در زندگی زناشویی اهمیت دارد.

میرسپاسی گفت: زن و شوهر باید آداب گوش دادن را یاد بگیرند و بدانند که افراد به یک شکل فکر نمی‌کنند و این تفاوت‌ها را باید درک کنند.

رئیس انجمن روانپزشکان ایران افزود: زن و شوهر در زندگی باید اختلاف نظر یکدیگر را بپذیرند و با اختلافات منطقی برخورد کنند. اختلاف نظر به معنای این است که حتما در هر شرایطی عقیده طرف مقابل را قبول کنیم بلکه می‌توانیم با گوش دادن مناسب از عقیده خود هم دفاع کنیم.

وی افزود: ابراز عقیده نباید با جنگ و دعوا همراه باشد و اگر این اصول ابتدایی را زوجین بدانند بسیاری از مشکلات حل می‌شود.

رئیس انجمن روانپزشکان ایران در مورد اینکه پس از طلاق زمان مناسب برای ازدواج مجدد چه موقعی است گفت: هر فردی باید به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرد چرا که علت جدایی متفاوت است و زمان ازدواج مجدد نیز برای افراد متفاوت خواهد بود.

میرسپاسی گفت: افرادی که به دلایل کافی از همسر خود جدا می‌شوند و شواهد موجود، دلالت بر جدایی آنها می‌دهد. این افراد می‌توانند پس از گذشت چند ماه زندگی خود را از سر بگیرند.

وی تصریح کرد: بنابر این به هیچ وجه در چنین مواردی نباید نسخه واحدی را برای مردم تجویز کرد چرا که بسیار خطرناک است و افراد باید فرد به فرد مورد ارزیابی قرار گیرند.

وی با اشاره به اینکه برای ازدواج مجدد افراد به مشاوران مراجعه نکنند افزود: این افراد باید به روانپزشک مراجعه کنند چرا که مشاوران توانایی لازم را ندارند و بیماری‌های روانشناسی را نمی‌شناسند بنابر این افرادی که از همسران خود جدا شده‌اند با مراجعه به روانپزشک می‌توانند نسبت به ازدواج مجدد اقدام کنند.