به طور کلی در تعیین کیفیت روابط والدین با فرزندان، عوامل گوناگون و متعددی دخالت دارند که در این قسمت این عوامل را برشمرده، نقش هر یک را بررسی می کنیم.
شخصیت پدر و مادر: شخصیت والدین نیز در طرز تفکر و رفتار آنان با فرزندان شان موثر است. باید توجه داشت که والدین گوناگون، رفتارهای گوناگونی با فرزندان خود دارند و حتی یک پدر و مادر مشخص ممکن است در سال های مختلف، رفتارهای گوناگونی داشته باشند. برای نمونه، ممکن است پدر و مادری گاه سهل انگار و آسانگیر و گاه بی اندازه، سختگیر باشند. این ناپایداری رفتاری در نزد والدین معمولا ارتباطی به رفتار کودک ندارد و بیشتر معلول وضعیت جسمانی و روانی آنان است. خاطرات پدر و مادر از نوع رفتاری که در شرایط مشابه ، در دوران کودکی، با آن برخورد داشته اند، دگرگونی های ناشی از تولد کودک در وضعیت خانواده و همچنین میزان محدودیتی که کودک در آزادی والدین ایجاد کرده است نیز در ناپایداری احساسات و رفتارهای آنان با فرزندان شان موثر است. از سوی دیگر، رفتار والدین ممکن است بازتابی از سازگاری یا ناسازگاری آنان در زندگی زناشویی با یکدیگر باشد. روابط زن و شوهر، دخالت های خویشاوندان نزدیک، تنگناهای مالی و وضعیت تندرستی آنان در خوشبختی، دلبستگی و همبستگی خانوادگی، و در نتیجه ، در مناسبات والدین یا فرزندان، تاثیر فرواوان دارند. تاثیر روابط میان والدین بر فرزندان خردسال ، که محیط زندگی شان محدود به خانواده است، بیش از فرزندان بزرگسال است. پریشانی ها و آشفتگی های موجود در روابط زن و شوهر تاثیر منفی فراوانی بر سازگاری کودک با شرایط و عوامل گوناگون زندگی به جا می گذارد. نابسامانی عاطفی مادر بیشتر از پریشانی عاطفی پدر موجب اختلال در رفتار فرزندان آنان می شود. چنانچه مادری که دچار مشکلات عاطفی است، آگاهانه یا ناآگاهانه، کودک خود را برای حل مشکلات عاطفی خود به خدمت گیرد و از او وسیله ای، برای برآوردن نیازهای روانی خود سازد، به مصالح و حقوق کودک توجهی نداشته، به سدی در راه تکامل شخصیتی وی تبدیل می شود.
برداشت مادر از «نقش مادرانه» عامل دیگری است که در شیوه ارتباط های وی با فرزندانش موثر است در این رابطه باید گفت که تولد نوزاد جدید معمولا از گرمی روابط پدر و مادر با فرزندان دیگران می کاهد. در دوران بارداری، کار و فعالیت مادر کاهش می یابد و از آمادگی وی برای فهم و تحمل رفتار فرزندان کاسته می شود.
سن کودک: نیز در شیوه رفتار پدر و مادر با او موثر است. با افزایش سن کودک، معمولا از میزان گرمی و محبت والدین به او کاسته می شود و سختگیری و محدودیت جایگزین آن می گردد. این امر، به خصوص هنگامی که پای نوزاد محبوبی نیز در میان باشد دو چندان می شود. این وضعیت موجب مقاومت کودک در برابر محدودیت ایجاد شده می گردد که خود افزایش سختگیری والدین را در پی دارد. نتایج به دست آمده از مقایسه والدین کودکان سه و نه ساله نشان می دهد که در نزد والدین کودکان نه ساله سختگیری و جدیت، بیشتر و محبت و چشم پوشی از خطاها کم تر است. با افزایش سن، احساس و طرز تفکر کودک نسبت به محبت های والدین نیز دگرگون می شود. خردسالان به برخوردار شدن از نوازش والدین بسیار علاقه مندند، اما کودکان بزرگتر می کوشند تا از نوازش پدر و مادر بگریزند و حتی گاه به دست و پا زدن، مقاومت و نارضایتی خود را نشان می دهند.
نقش عامل آرمان ها و انتظارات والدین را در رفتار با فرزندان نمی توان کوچک انگاشت. پدر و مادر از هنگام تولد کودک ، یا حتی پیش از آن، نقشه هایی برای او دارند و به شدت خواهان آن هستند که فرزندشان آن نقشه ها را عملی سازد. والدین جاه طلب بدون توجه به توانایی ها و علائق فرزندشان از پیش راه کودک را تعیین می کنند. انگیزه آنان از این کار، تنها برآورده شدن علائق، خواسته های باطنی و احیانا آرزوهای برآورده نشده دوران جوانی خودشان است. والدین اغلب تصویری از یک کودک آرمانی در ذهن خود دارند و پیوسته کودک خود را به این کودک آرمانی ذهنی مقایسه می کنند. ماهیت و مشخصات این کودک آرمانی، متناسب با وضعیت اجتماعی و میزان تحصیلات والدین است.
فرزندانی که فاقد ابتکار و مسئولیت باشند و به هر بهانه کوچکی تحریک و عصبانی شوند و پیوسته علیه خواسته های پدر طغیان کنند، موجب نگرانی شدید او می شوند. در مجموع می توان گفت که توجه پدران به فرزندان پسر، بخصوص نخستین فرزند پسر، بیشتر از دیگر کودکان است.
مادرانی که پیش از زندگی زناشویی، شاغل و در شغل خود موفق بوده اند و به خاطر زندگی زناشویی دست از کار کشیده اند، نسبت به فرزندان خود پرتوقع شده ، خواهان آن هستند که فرزندان شان به درجات عالی برسند. کودکانی که ناچارند بر طبق نقشه از پیش طرح شده والدین زندگی کنند، در معرض توقعات و انتظارات بیشتری هستند. مادرانی که از موقعیت اجتماعی- اقتصادی خود به شدت ناراضی اند و می کوشند تا به طبقات بالای اجتماع راه یابند، سر رشته زندگی فرزندان را در دست گرفته، به شیوه ای مستبدانه می کوشند راه و رسم زندگی آرمانی خود را به آنان تحمیل کنند. اما مادرانی که از زندگی خود خشنود و دلشاد هستند، آماده اند که آزادی بیشتری به فرزندان خود بدهند.
کودک نیز در ذهن خود تصویری از رابطه آرمانی با والدین دارد. این تصویر آرمانی به تدریج، از طریق کتابهایی که میخواند یا داستان های و حکایاتی که می شنود در ذهن او شکل می گیرد. در این تصویر آرمانی، والدین موجوداتی هستند پرمهر و محبت ، نگاهبان و سرپرست وی، فهیم و پر تحمل، مشوق و تایید کننده ، شریک در کار و بار وی و متمایل به اعطای آزادی و استقلال به کودک.
کودک به خوبی از خواسته ها و انتظارات والدین آگاه است و چنانچه نتواند همپای این توقعات حرکت کند دچار احساس شکست و ناتوانی می شود. هنگامی که کودک به این احساس دچار شد ، به ستیزه جویی و طغیان در برابر والدین می پردازد . نگرانی و پریشانی خاطر حاصله از این وضعیت در کودک موجب کوتاهی در انجام تکالیف درسی و پناه بردن به خیالبافی و تفکر رویایی می شود . هنگامی که پدر و مادر، با خود خواهی و خودبینی آشکار، بخواهند سرنوشت فرزند خود را تعیین کنند و از این طریق، زندگی آرمانی خود را در وجود فرزند پی گیرند، جز زیر پا گذاشتن استقلال شخصیتی کودک و نفی فردیت وی کار دیگری نکرده اند. چنین رفتاری از سوی والدین موجب بروز کشمکش و اختلاف نظر زیان آور میان آنان و فرزندشان می شود.
رفتار پدر و مادر: به طور ی کلی رفتار والدین مهم ترین عامل در تعیین چگونگی روابط میان آنان با فرزندانشان است. گرچه والدین گوناگون، رفتارهای گوناگونی با فرزندان شان دارند، تا حدودی می توان رفتار آنان را از لحاظ کیفی تقسیم بندی کرد رفتار والدین، به هر کیفیت ، محصول سنتها و هنجارهای محیطی، آموخته ها و تجربیات آنان در طول زندگی است. والدین عموما رفتار کودکی را می پسندند که سر به زیر باشد و در محیط خانه هرج و مرج و اغتشاش برپا نکند و ارزش های معتبر خانوادگی را رغایت نماید، اما کم تر به تکامل شخصیتی وی اهمیت می دهند. رفتار والدین را با فرزندان، از نظر چگونگی آن، می توان به انواع زیر تقسیم کرد:
یکی از زیان آور ترین و جدی ترین اثرات نظارت سرپرستی شدید، وابستگی بیش از حد کودک به دیگران است. گرچه توجه ، مهربانی و کمک به کودک امری ضروری است، باید متوجه بود که این امر آنچنان شکل افراطی به خود نگیرد که موجب وابستگی عاطفی شدید وی به دیگران و در نتیجه، عدم توانایی در دستیابی به استقلال گردد.
انتظار پدران و مادران از فرزندان مبنی بر مراجعه آنان به والدین برای کسب راهنمایی در هر مشکلی، موجب تشویق کودکان به احساس نیاز بیش از حد به والدین می شود. افزون بر این ، پناه بردن کودک به والدین به هنگام پیشامدهای ناگوار، این حالت را تشدید می کند. وابسته و متکی شدن کودک به دیگران یا فردی مستقل و متکی به خود شدن کاملا به شیوه ای که والدین به هنگام بر آوردنی نیازهای کودک در پیش می گیرند، بستگی دارد.
کودکی که بیش از حد به دیگران متکی است ، نیاز شدیدی به توجه کمک ، ستایش و تایید دیگران دارد. اما کودکی که مستقل و متکی به خود است. با حل مشکلات خود و به پایان رساندن کارهایی که آغاز کرده ، از نتیجه کار و موفقیت خود شادمان می شود. کودکانی که سازگاری بهتر با همسالان و همبازی ها دارند، بیش از کودکان ناسازگار به استقلال دست می یابند، کودکان سازگار، به دلیل داشتن دوست و همبازی در خارج از محیط خانه ،کم تر از کودکان ناسازگار به مهر و محبت والدین نیازمندند.
والدین با گذشت و مداراگر می بایست صبر و حوصله بیشتری به خرج می دهند، مخارج بیشتری را صرف کنند و تحمل آشفتگی ناشی از شلوغی و سر و صدای فرزندان را داشته باشند. اما هنگامی که به منافعی ناشی از این گونه رفتار خود برای فرزندان بیندیشند، آن را پذیرفته، شرایط محیط خانه را با چنین اوضاعی بهتر آن است که آزادی فراوان به کودکان خود ندهند، زیرا موجب کشمکش، اختلافات و نگرانی شدید میان خود و فرزندان شان می شوند. در مجموع می توان گفت چنانچه گذشت و رفتار مداراگرانه به شکل سهل انگاری در نیاید، رابطه بهتری میان والدین و فرزندان به وجود می آورد.
برخورداری از آزادی درست و مطلوب، میل به همکاری و حس اعتماد به نفس را در کودکان برانگیخته ، موجب سازگاری مطلوب آنان را اوضاع متغیر اجتماع می شود. چنین کودکانی خویشتندار و مسئولیت پذیر هستند و رفتارهای نامطلوب کم تر در آنان مشاهده می شود. واکنش های عصبی در فرزندان پدران و مادران با گذشت و مداراگر کم تر از فرزندان والدین سختگیر بروز می کند. اما افراط در گذشت و مداراگری، که به سهل انگاری می انجامد، موجب بروز مشکلات در سازگاری اجتماعی کوک می شود. سهل انگاری، کودک را شخصیتی خودخواه، پرتوقع و مستبد می سازد که پیوسته خواهان، توجه، محبت و خدمت دیگران است. چنانچه خواسته های چنین کودکی برآورده نگردد و یا به حفظ انظباط فراخوانده شود، با بی صبری و تندی به پرخاشگری پرداخته ، به هر وسیله سعی می کنند تا حرف خود را به کرسی بنشاند. در نهایت باید گفت که این گونه کودکان به هنگام تنهایی دچار بیتابی و اندوه می شوند.
رفتار طرد کننده والدین، احساس امنیت کودک را به خطر انداخته ، اعتماد به نفس او را متزلزل می سازد و موجب نگرانی و پریشانی در وی می شودو این شرایط کافی است تا سازگاری اجتماعی کودک را کاملا مختل سازد.
۱- محترم و به رسمیت شناختن احساسات فرزندان و حق ابراز این احساسات.
۲- عدم نگرانی از بروز احساس منفی در فرزندان و کوشش برای برانگیختن احساسات مثبت در آنان
۳- تشویق کودکان به بیان احساسات و عواطفشان
۴-آمادگی و علاقه برای شنیدن سخنان فرزندان، و در صورت بروز اختلاف ، کوشش آگاهانه و صبورانه برای حل آن.
سازگازی میان والدین نقش مهمی در پذیرش فرزندان و ایجاد رابطه دوستانه و آزادمنشانه با آنان دارد. کودکانی که از رابطه دوستانه و ازادمنشانه با والدین برخوردارند، احتمالا خوشرو و متمایل به همکاری با دیگران هستند این کودکان مسئولیت پذیرند و از اموال خود و دیگران بخوبی نگهداری کرده ، معمولا راستگو، رک و قابل اعتماد هستند و نکات ضعف و قدرت خود را بخوبی می شناسد.
۵- رفتار سلطه آمیز و مستبدانه: بسیاری از والدین تمایل شدیدی به تسلط و حکمفرمایی دارند. این گونه والدین در دوران کودکی، خود نیز پدران و مادران مستبدی داشته اند که ناگزیر از تسلیم در برابر آنان بوده اند و دوره بزرگسالی، همانند پدران و مادران خود ، خواهان تسلط و حکمفرمایی بر فرزندان هستند. کودکانی که در خانواده های مستبد و سلطه جو پرورش می یابند، رفتاری اجتماعی دارند و راستگو ، مودب و دقیق هستند. اما از سوی دیگر، کودکانی شرمسار ، مطیع و حساس نیز هستند، این گونه کودکان به آسانی از سوی والدین هدایت پذیرند، اما تلقین پذیری آنان از همسالان بسیار کم است.
۶- اطاعت از کودک: در مقابل پدر و مادر حکمفرما، پدر و مادر فرمانبردار قرار دارند که اختیارات و سر رشته اداره کارها را به دست فرزندان خود می دهند. این گونه والدین تا سر حد امکان می گوشند تا آرزوها و خواهش های فرزندان خود را ، حتی اگر مخالف اعتقاد خودشان باشد، برآورده سازند. شخصیت برتر در چنین خانواده ای کودک است که احترام چندانی برای والدین خود قائل نیست. پدران و مادران فرمانبردار از شخصیت محکمی برخوردار نیستند ، تکامل عاطفی و اجتماعی بسیار پایینی دارند ، گاه رفتارهای کودانه ای از آنان سر می زند و میزان مسئولیت پذیری آنان کم است.
کودکان خردسال به طور کلی پرتوقع هستند. خردسالان، بخصوص در حضور کودکان دیگر، انتظار کمک، همراهی و توجه کامل از بزرگسالان دارند و گرایش به رفتار دلخواهانه در آنان مشهود است. چنانچه والدین، با سهل انگاری خود ، کودک را در رفتار دلخواهانه آزاد گذارند، وی به این شیوه رفتاری خو گرفته ، با بی اعتنایی به دستورات والدین، از آنها سر باز می زند. رفتار فرمانبردارانه والدین باعث می شود کودک بیش از حد به خود به اعتماد یابد، خود را شخص مهمی پنداشته ، به گزافه گویی بپردازد.
فرزندپروری دوستانه فرزندان، با همسر قبلی، می تواند منجر به یک رابطه پایدار و تعادلی ما بین بچه ها و والدین شود – ولی انجام دادن آن واقعا آسان است. مسائل مربوط به داشتن رابطه جدا، به صورت توافقی با والدین مشترک می تواند پر از استرس باشد. با این حال، بر خلاف چالش های زیادی که وجود دارد، امکان توسعه رابطه کاری صمیمانه با شریک قبلی خود و به خاطر بچه ها، وجود دارد. با این توصیه ها، شما می توانید آرامش خود را حفظ کنید، با یکدیگر هماهنگ باشید و از ایجاد تضاد با همسر قبلی ممانعت کنید یا در صورت وجود، آن را از بین ببرید و به صورت مشترک از بچه ها مراقبت کنید.
فرزندپروری مشترک بعد از جدایی یا طلاق
مقررات و قوانین مربوط به حضانت، به خصوص بعد از یک جدایی سخت، می تواند خسته کننده و ناراحت کننده باشد. چشم پوشی و غلبه بر مشکلات گذشته ای که با همسر قبلی خود داشتید، بی نهایت سخت بوده و همچنین، گذشتن از خشم و تنفر گذشته به سختی امکان پذیر است. تصمیم گیری های مشترک، رابطه داشتن با هم، یا فقط صحبت کردن با شخصی که همه چیز را در باره اش فراموش کرده اید، ممکن است تکالیفی غیر ممکنی به نظر برسند. در حالیکه این نکته درست می باشد که سرپرستی مشترک یک راه حل آسانی نمی باشد، ولی بهترین راه برای اطمینان از این نکته می باشد که نیاز های بچه های شما تامین خواهد شد و آنها قادر به برقراری مجدد رابطه صمیمی، با والدین خواهند بود.
همچنین ممکن است که فکر کردن در مورد داشتن رابطه با همسر خود، به صورت کاملا جدید، امیدوار کننده به نظر برسد- ارتباطی که کاملا متمرکز بر بهزیستی کودک است نه یکی از شما دو تا. ممکن است که ازدواج شما به پایان برسد، ولی خانواده شما همچنان پایدار است؛ انجام دادن کاری که برای بچه های شما بهترین گزینه باشد، باید مورد اهمیت واقع شده و به عنوان اولویت قرار داده شود. اولین قدم برای بالغ بودن، تامین کردن نیازهای بچه های شما از طریق فرزندپروری مشترک می باشد.
فرزندپروری مشترک بهترین گزینه برای بچه های شما می باشد
از طریق رابطه فرزندپروری، بچه ها شما به این نکته پی خواهند برد که آنها مهمتر از اختلافی هستند که منجر به اتمام ازدواج شده است – و به این نکته پی می برند که شما آنها را دوست دارید و این دوست داشتن بیشتر از اتفاقات صورت گرفته ، دارای اهمیت می باشد. بچه هایی که والدین طلاق گرفتهشان یک رابطه اشتراکی را ادامه می دهند ویژگی های زیر را دارا هستند:
مسئله فرزند پروری و مراقبت کودک بعد از طلاق بسیار مهم است و در مطالب آتی در همین سایت به تفضیل به این موضوعات می پردازیم.
مادر و پدر، اعضای تعیین کننده ی خانوادهاند که نقشی مؤثر در پرورش صحیح رفتارهای جنسی فرزندا نشان بر عهده دارند. آنان باید سعی کنند با شناخت مراحل رشد جنسی کودکان و نوجوانان، واقعیت های ظریف و آداب تربیتی مرسوم فرهنگ و جامعه ی خود را به فرزندا نشان منتقل کنند. آموز ش های زود هنگام و ناشیانه ی مسائل جنسی به کودکان و نوجوانان، گاه آنان را چنان دچار دلهره و اضطراب می کند که اصول بهداشت روانی خانواده را خدشه دار می سازد. از طرف دیگر، اگر این آموز ش ها دیرهنگام، ناکافی و غیر واقعی باشند، نمی توانند مفید واقع گردند. اگر پدر و مادر بتوانند به پرسش ها و کنجکاوی های جنسی فرزندان خود پاسخ های مناسب و سنجیده بدهند، می توانند مانع انحراف فکری، سرکوب جنسی و منفی کاری آنان شوند.
پدر و مادر و مراقبان نزدیک کودکان می توانند با برقراری رابط های دوستانه، همراه با اعتماد و احترام، درباره ی مسائل و موضوعات مختلف ازجمله امور جنسی، اطلاعات و آگاهی های لازم و صحیحی به آنان دهند. توصیه هایی که والدین به فرزندا نشان (چه دختر و چه پسر) می کنند، باید شامل اطلاعات و دانسته هایی دربارهی روابط انسانی، هویت جنسی، رعایت مسائل بهداشتی، مهار تهای زندگی، ارز ش ها و اخلاقیات انسانی، بیان احساسات و نیازها، تصمیم گیری های مسؤولانه و حفظ و افزایش عزت نفس آنان باشد.
کودکان، نیازمند شرایط و موقعیتهایی اند که بتوانند مهار تهای اساسی زندگی را براساس اصل احترام گذاشتن به اخلاقیات و دیدگاه های خانوادگی بیاموزند و تجربه کنند. پایه ریزی ارز شهای سالم اخلاقی در خانواده، به بچه ها کمک می کند در هنگام بلوغ و نوجوانی، بهتر تصمیم بگیرند و مسؤولیت زندگیشان را بپذیرند. پژوهش های مختلف نشان می دهد فراگیری موضوعات جنسی مانند سایر درس ها، باید به تدریج و گا م به گام باشد. گفتگو و پاسخ گویی به پرسش های جنسی فرزندان هم باید متناسب با سن، شیو ه ی آموزش و درک آنان باشد.
برخی از پدر و مادران به دلیل عقاید و بینش های خود، علاقه ای به صحبت درباره ی مسائل و آموزه های جنسی ندارند زیرا اعتقاد دارند که ارائه ی اطلاعات در این زمینه، موجب بیداری غریزه ی جنسی می شود، در حالی که هرچه اطلاعات در این زمینه، بیشتر و صحیح تر باشد، فرزندان، رفتارهای جنسی آگاهانه تری از خود بروز می دهند. پدر و مادر بهتر است هنگام صحبت در مورد مسائل جنسی، به رفتارهای خود توجه بیشتری داشته باشند و با اخم کردن یا عصبانی شدن، موجب نشوند فرزندا نشان دیگر رابطه ی صمیمانه ای با آنان نداشته باشند و برای آگاه شدن، از دیگران اطلاعات بگیرند یا درصدد سرکوب سؤالات خود برآیند.
تبدیل شدن به پدر و مادر می تواند تاثیرات بدی روی روابط شما داشته باشد، در این مقاله راه کارهایی برای کمک به شما ارائه شده است:
تبدیل شدن به پدر و مادر یک اتفاق شادی بخش، شگفت آور، و گاهی خسته کننده و سخت است. با خود بهترین و بدترین ها را به همراه دارد (ممکن است در یک لحظه بهترین را تجربه کنید و لحظه ای دیگر بدترین را). برای اکثر ما، این اتفاق تجربه ایست که بیشترین تغییر در زندگی را ایجاد می کند. یکی از این تغییرات در زندگی شما به عنوان یک زوج است. گذر از جایگاه یک زن و شوهر که تمرکزشان روی یکدیگر است به پدر و مادری که مجبور هستند یک بچه را اولویت زندگی خود قرار بدهند، بسیار سخت است حتی برای زوج های بسیار شاد و سلامت. ممکن است برخی از روابط شما بخاطر نیازهای مبرمی که مسئولیت پدر ومادری ایجاد می کند ، کمرنگ شده حتی ازبین برود. و در نتیجه، زمانیکه وظیفه پدر و مادری را به عهده می گیرید، بعد از گذشت ماه ها متوجه می شوید شما وشریک زندگیتان، زمان کمتری برای با هم بودن دارید، همدیگر را بیشتر آزار می دهید، و یا نسبت به قبل بیشتر قطع ارتباط می کنید.
اگر شما اینطور هستید، بدانید تنها نیستید.
مطالعات روانشناسی بیشماری ، آنچه را که روانشناسان” کاهش رضایت زناشویی طی تبدیل شدن به پدر ومادر” می نامند، بررسی می کند. در مورد این نکته که این کاهش رضایت چقدر بد است واین اتفاق برای زن بدتر است یا برای مرد، و اینکه چه عواملی به جلوگیری از آن کمک می کند، اختلاف نظرهایی وجود دارد. از آنجا که محققان نمی توانند برای افراد به صورت تصادفی تعیین کنند بچه داشته باشند یا نه، نمیتوانیم مدارک تجربی لازم را داشته باشیم تا با قطعیت بگوییم پدر و مادر شدن برای ازدواج بد است. ولی نتایج مطالعاتی که روی زوج ها در طول دوره قبل از بچه دارشدن تا سال های بعداز تولد اولین فرزندشان انجام شده ( معمولا در مقایسه با زوج هایی که بچه ندارند) همواره اینطور نشان داده که برای بیشتر زوج ها بچه دار شدن ، مشکلاتی در روابطشان بوجود می آورد.
موضوع دیگری که این مطالعات به آن اشاره می کند این است که این نوع آسیب حتمی نیست.- روابط برخی از زوج ها بعد از تولد اولین بچه دچار افول نشد. ولی چطور می توانید یکی از این پدر ومادر ها باشید؟ تغییر دادن بعضی از این اتفاقات آسان نیست—داشتن امکانات مالی بیشتر، بارداری برنامه ریزی شده و والدینی که با هم زندگی می کنند، همگی عوامل حمایتی بالقوه ای هستند. اولویت بندی روابط بین زوج ها و تعیین زمانی برای باهم بودن عاملی است که کنترل آن در دست شماست. البته حرف زدن تا عمل کردن راحت تر است، زیرا که این کارها را برای نوزادی نیازمند و دوست داستنی انجام می دهید که زندگی اش برای شما ارزشمند است. بی شک می توانید با انجام اقداماتی به حفظ سلامت روانی و روابطتان طی سال های اولیه پدر و مادرشدن کمک کنید. وشرایط به گونه ای پیش می رود که حتی نیاز به استخدام پرستار بچه برای ملاقات های شبانه ندارید.
۱-اولویت بندی زمان خواب
محققان فکر می کنند یکی از دلایلی که تبدیل شدن به پدر ومادر برای روابط زوجین، مشکل ایجاد می کند
این است که بخاطرلذت های دوست داشتنی بچه دارشدن ، خواب دچار اختلا لات سختی می شود. وقتی کم خواب می شوید، ممکن است در برخورد با اتفاقات بد خود را عصبانی و بد خلق و متخاصم ببینید. نویسنده مطالعه وهمکارش به این نکته رسیدند که هر کدام از زوج هایی که شب قبل کمتر خوابیده باشند، بیشتر دعوا می کنند و در حل تعارضات بدتر عمل می کنند. اگر تا به حال شب بیداری را تجربه نکرده باشید، احتمالا از کم خوابی های زیاد رنج خواهید برد. بعد ازتحمل چند شب کم خوابی، افراد می گویند احساس خستگی نمی کنند ولی در انجام کارهای ذهنی ضعیف عمل می کنند.
برای بسیاری ، اولویت بندی خواب مشکل است- رها کردن ظروف نشسته، و اتاق پذیرایی مرتب نشده سخت است و اینکه گاهی تنها زمان باقی مانده شما را هم در انتهای یک روز سخت بخواهند بگیرند—ولی این سختی ها ارزش دارد. اگر همچنان شب ها از خواب بیدار می شوید تا از کودک خود مراقبت کنید راه هایی وجود دارد تا بتوانید خوابتان را برنامه ریزی کنید. به عنوان مثال، برای خودتان زمانی برای خواب در نظر بگیرید، در این زمان گوشی تلفن یا تبلت به رخت خواب نبرید، با داشتن خواب خوب و سلامت، در طول شب مشغول غلطیدن وچرخیدن در رختخواب نیستید و حتی خوب است اگر در تختی جدا بخوابید تا شریک خود را بیدار نکنید. در باره راه های دیگر تقسیم کردن ساعات خواب شبانه فکرکنید در اینصورت هر دونفر می توانند کمی خواب خوب و عمیق داشته باشند.
اگربه خوبی استراحت کرده باشید، روبه رو شدن با هر مساله ای راحت تر و بهتر است. اگر کارتان را سریع تر انجام دهید، کمتر اشتباه کنید، و کنترل بیشتری روی احساساتتان دارید و موثر تر خواهید بود. پس به جای بیدار ماندن و سروکله زدن با کارهای خانه، شغل، و مسائل شخصی، کمی بخوابید و ببینید که آیا حل مسائل درصبح آرام راحت تر نیست ؟! این ضرب المثل را فراموش نکنید، ” هیچ وقت با عصبانیت به رخت خواب نروید” در عوض تلاش کنید” اگر عصبانی هستید، بگویید دوستت دارم و شب بخیر” و ببینید صبح که بیدار می شوید هنوزآن مشکل وجود دارد یا نه؟
۲-به یکدیگر اعتماد کنید!
شب های بی خوابی، نوزاد نق نق کنان، و تمام الزامات پدرو مادری به هرمشکل دیگری که قبل از بچه دارشدن داشتید اضافه شده است. تبدیل شدن به پدر و مادر با وجود تمام لذت ها و شادی هایی که دارد می تواند به صورت غیر قابل وصفی استرس آور باشد. استرس باعث می شود به سختی بتوانید همسری آماده و عاشق باشید. بنابراین بدانید وقتی همسرتان به شما تلنگر می زند، یعنی فراموش کرده کاری که به او محول کرده اید را انجام بدهد و این معنی را ندارد که دیگر آنطور که دلتان می خواهد مهربان و عاشق نیست. به جای اینکه عصبانی وخشمگین شوید، سعی کنید این حقیقت را جایگزین احساس بدتان کنید که او دوستتان دارد و احتمالا کم خوابیده و استرس زیادی دارد. سرزنش مشکلات جزئی رابطه به خاطر دلایل خارجی مثل کمبود خواب، یا کم حافظه بودن به علت نگهداری از بچه، می تواند کمک کند شرایط را تحت نظر داشته باشید و در صورت امکان از تبدیل شدن چیزهای کوچک به مسائل بزرگ جلوگیری کنید.
البته اعتماد کردن به یکدیگر بسیار سخت است. مخصوصا اگر دچار کم خوابی باشید، پس سعی کنید برای خودتان قاونی وضع کنید. به عنوان مثال هر زمان احساس کردید ازجانب همسرتان متحمل آزار و اذیت شده اید با خودتان این جمله را تکرار کنید” این شخصیت واقعی او نیست، این کمبود خواب است” و یا چیزهای دیگری مثل این. همچنین باید تلاش کنید به خاطر آورید دفعه قبل شما کاری مشابه انجام داده و به خودتان یادآوری هر دوی شما می توانید اشتباهات زیادی داشته باشید.
البته، درست نیست که در برخورد با مسائل جدی بی اعتنا باشید. همچنان مهم است شرایط را تحت نظر بگیرید.
۳-قدرشناس باشید
زمان کم و داشتن کارهای زیاد، می تواند باعث شود هر کدام از شما ، دیگری را مسئول کارها بدانید. چه کسی وقت دارد بگوید برای درست کردن شام متشکرم وقتی که شما مشغول آماده کردن بچه برای خوابیدن بودید؟ ولی کمی حق شناسی می تواند نتیجه بخش باشد (مشکلات را قابل تحمل تر کند). تحقیقات نشان می دهد که هرچه افراد قدرشناس تر باشند، از روابطشان رضایت بیشتری خواهند داشت و این موضوع به ویژه در دوره های گذار مثل بچه دارشدن صحت دارد. پس مسائل کوچک مثل:۱- آگاهی از تلاش های همسرتان، ۲-صرف زمان برای داشتن احساس خوشبختی در این مورد که در این سفر پر هرج و مرج همراه همسرتان هستید، یا۳- بازگشت به زمان های قبل که وقتی همدیگر را برای اولین بار ملاقلت کردید چه احساسی داشتید و ابراز همان احساسات به همسرتان، این عوامل می تواند کمک کند روابطتان صمیمانه و برقرار بماند. وقتی شروع به بیان حق شناسی و قدردانی می کنید ، احتمالا متوجه می شوید همسرتان نیز مشتاق است قدر شناسی اش را ابراز کند. و این احساس چقدر بهتر می بود که برای تمام شام هایی که تهیه کرده بودید و پوشک هایی که عوض می کردید و فکرمی کردید به کارهایتان توجه نمی شود، تشکری ازصمیم قلب دریافت می کردید؟
۴-باهمدیگر یک سرگرمی تازه (که زمان بر نباشد) را شروع کنید.
تحقیقات نشان می دهد مشغول شدن ( باهمدیگر) به سرگرمی های جدید برای زوج ها خوب است و این موضوع به ویژه طی تبدیل شدن زوج ها به پدر ومادر، زمانی که بیشتر وقت شما صرف تمرکز بر روی چیزهایی غیراز روابطتتان می شود، صحت دارد. مخصوصا اگرتشخیص دهید سرگرمی های قدیمی که داشتید در این سبک جدید زندگی شما به خوبی قبل عمل نمی کند. مطمئنا وقتی دارید کالسکه بچه را هل می دهید، میتوانید به پیاده روی (عادتی که قبلا هم داشتید) ادامه دهید ولی دیگر منطقی نیست که بخواهید هرهفته تمام طول روز را صرف بالارفتن از کوه کرده یا غذا درست کنید و در صبح جمعه یک مسابقه دوی ماراتون در تلویزیون ببینید. پیداکردن یک سرگرمی جدید که بتوانید به عنوان یک زوج انجام دهید ارزشمند است—یک سرگرمی جدید شما دونفر را کنار هم می آورد و موضوعات جدیدی دراختیارتان میگذارد تا باهم گفتگو کنید، مخصوصا زمانی که اکثر اراتباطات شما مانند یک جلسه کاری بوده است.
نیازی نیست از آسمان شیرجه بزنید. چیزی را انتخاب کنید که خیلی زمان بر نباشد تا بتوانید به زندگی جدید تان برسید. اگر هر دو به کتاب خواندن علاقه دارید، دونفری به باشگاه دوستداران کتاب ملحق شوید یا هرشب قبل از رفتن به رخت خواب به نوبت برای هم یک فصل از یک کتاب را بخوانید. یک بازی جدید انتخاب کنید. اسم ۱۰ رستوران درجه یک در اطرافتان را در لیستی جمع آوری کنید و متعهد بشوید که هر چند هفته یک بار یکی از آنها را امتحان کنید و قبل از رفتن به رستوران باهمدیگر مشورت کنید که در رستوران چه غذایی میل خواهید کرد.
۵-نسبت به یکدیگر دلسوز باشید
وقتی مسائل در بدترین حالت ممکن است، در سکوت به خود نپیچید. به خاطر بیاورید که شما دونفر با هم هستید. حتی اگر نخوابیدید و بد خلق شده اید و زمانی برای قدردانی و یا سرگرمی تازه ندارید، اگر مدت زمانی باهمدیگر درد دل کنید احساس بهتری به روابطتان پیدا خواهید کرد. اگر بشنوید که همسرتان می گوید چقدر خسته شده و بیش از هر چیز دیگری دلش می خواهد با شما به یک جزیره گرمسیری دورافتاده فرار کند، ممکن است دیگر احساس تنهایی و نا امیدی نکنید. این چیزها به این معنی نیست که همسرتان اهمیت نمی دهد، بلکه به این معناست که او هم در طول روز درحال تقلا بوده و فراموش کرده به شما بگوید که به مسائل اهمیت می دهد. حتی میتوانید برنامه ای تهیه کنید تا یک جلسه کنترل احساس به صورت هفتگی داشته باشید تا فقط ۵ دقیقه جمعه شب ها کنارهم بنشینید و به نوبت گلایه ها را بازگو کنید و در مورد افسوس های دیگری درد دل کنید. این کار باعث می شود به جای اینکه در جایگاه “من ” و ” تو ” قرار بگیرید ، “ما” باشید.
آیا وقتی پدرو مادر شدید با این لحظه سخت در رابطه مواجه شدید؟ آیا راهکاری پیدا کردید که موثر باشد؟ آخرین بار که وقتی زمانی برای کنارهم بودن داشتید فرزندانتان چند ساله بودند؟
شیوه های فرزند پروری هر والد معمولآ از تجربیات اجتماعی، نحوه تربیت خود والد در دوره کودکی وتکرار تجربیات ومشاهدات والگوبرداری از محیط اطراف ناشی می شود.
بر اساس نحوه تربیت کودکان می توان چهار الگوی تربیتی را تشخیص داد.
۱- الگوی تربیتی مبتنی بر عدم محبت وقاطعیت.
۲- الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و عدم قاطعیت.
۳- الگوی تربیتی مبتنی بر عدم محبت وعدم قاطعیت.
۴- الگوی تربیتی مبتنی بر محبت وقاطعیت.
تحقیقات وبررسی ها حاکی از آن است که در شکل گیری خصوصیات تربیتی کودکان، الگوی تربیتی حاکم بر خانواده سهم به سزایی دارد. محققین عقیده دارند که اکثر کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری در الگوی اول وسوم یعنی خانواده های سرکوب گر و طرد کننده بزرگ می شوند.
فرایند این حانواده ها بدین صورت است که والدین و بچه ها برای کنترل یکدیگر از رفتار های منفی استفاده می کنند و در واقع والدین توانایی لازم برای هدایت فرزندان شان را ندارند. در چنین خانواده ای، والدین هیچ پروایی از فرمان دادن، فریادزدن،سرزنش کردن وتنبیه نمودن بچه ها ندارند. بچه ها هم به همین ترتیب عمل می کنند تا بتوانند والدین شان را کنترل کنند. معمولآ هر دو طرف تسلیم یکدیگر می شوند و این باعث تقویت رفتار در هر دو طرف می گردد.
اکثر علائم عصبی که روزانه در افراد مشاهده می کنیم، از طریق این الگو به وجود می آید، نگرانی، تنش، اضطراب، افسردگی ودر نهایت خودکشی،خصوصیات عاطفی، هیجانی ای هستند که به واسطه این الگوی تربیتی ایجاد می شوند.
کودکانی که بر اساس این الگو تربیت می شوند،معمولآ به ترس های غیر منطقی مثل ترس از تنها خوابیدن، تاریکی، صدمه، عدم موفقیت،ترس از حیوانات بی آزار و…….مبتلا می شوند واین ترس ها با سرزنش وتحقیر هر چه بیشتر والدین، شدیدتر می گردد. والدینی که مطابق با الگوی شماره یک با فرزندان خود رفتار می کنند،مقررات شدید وسختی را وضع می کنند که موجب می شود در نهایت بین آن ها و فرزندان شان روابط حاکم و پیشخدمتی برقرار گردد. با ادامه این روند جهان در نزد کودک به دو بخش حقارت و برتری تقسیم می شود که در بخش حقارت،کودک و در بخش برتری والدین اش قرار می گیرند.
در طول بیست سال گذشته والدین همواره به دلیل عدم محبت وسخت گیری زیاد نسبت به فرزندان شان مورد انتقاد قرار گرفته اند. اما اکنون الگوی تربیتی خود را نسبت به گذشته تغییر داده اند. بر اساس الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت رفتار می کنند. اما این الگو نیز نه تنها بهبودی در وضعیت کودک بوجود نمی آورد، بلکه در عوض مشکلات بسیاری برای جامعه ایجاد می کند. در گذشته کودکان را مسئولیت پذیر و سخت کوش تربیت می کردند. اما آ نها خود سرزنش گر می شدند و از احساس بی ارزشی و گناه کار بودن در رنج بودند. امروزه شاهد کودکان بسیاری هستیم که از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند. منفعل وپر توقع هستند، احساس می کنند همه دنیا به آن ها بدهکار است. با وجود این، کودکان امروزی کمتر دچار احساس افسردگی یا گناهکاری و شرمندگی می شوند،اما در عوض با مشکلات دیگری دست به گریبانند، مشکلاتی از قبیل بی حوصلگی، نا رضایتی از زندگی ودرک این مطلب که از استعداد های خود به نحو بهینه استفاده نکرده اند.
آن ها درماندگی و ناتوانی خود را احساس می کنند،اما از اعتماد به نفس لازم برای رفع این نقایص برخوردار نیستند. آن ها مرتبآ در خواست ها و تقاضاهای بیش تری از والدین شان دارند وخودشان در جهت رفع خواسته های خود کم تر تلاش می کنند و مسئولیت پذیر نیستند.
این الگوی تربیتی کودکانی ناز پرورده، لوس، ضعیف النفس ووابسته تربیت می کند که تا سنین بزرگسالی هم مانند کودک رفتار می کنند. با این کودکان با مهربانی و ملاحظه بیش از حد رفتار می شود. اجازه هر کاری را دارند و والدین محدودیت های بسیار کمی برایشان قایل می شوند وتقاضاهای کمی از آن ها دارند ومسئولیت انجام کار را در خانه به آن ها واگذار نمی کنند.
در این الگوی تربیتی اعتقاد بر این است که کودک عمدآ بدرفتاری می کند واگر بخواهد می تواند به سادگی در تکالیف و کارهایش موفق شود. این والدین بر اساس رفتارهای اشتباه کودک خود، در مورد شخصیت اش قضاوت کرده و معتقدند کودک شان بدذات، پست وفرومایه است. آن ها معتقدند تعریف وتمجید کودک شان را شرطی و لوس می کند و رفتارهای خوب را تنها زمانی انجام خواهد داد که بخواهد هدیه و پاداش دریافت کند و با خشنود ساختن والدین اش جایزه ای بگیرد. این کودکان اگر بد رفتاری کنند طرد می شوند، اما اگر بد رفتاری نکند مورد تشویق والدین شان قرار نمی گیرند.همیشه مورد سرزنش ومقایسه قرار می گیرند.چه کار ناشایسته ای انجام دهند وچه انجام ندهند. این کودکان سر در گم، آشفته، پریشان، سرخورده وناکام هستند. زیرا هیچ راهی برای آن ها جهت کسب موفقیت وجلب رضایت والدین وجود ندارد. در نتیجه این کودکان خشمگین ورنجیده خاطر می شوند. در این زمان احساسات خصمانه خود را یا به درون خود برده ویا به نزدیکان خود وبه جامعه منتقل می کنند.
والدینی که بر اساس این الگو که بهترین و مطلوب ترین الگوی تربیتی است رفتار می کنند، درباره رفتارهای منفی کودک خود سخن می گویند، همیشه بر رفتار کودک تآکید دارند وهرگز خود او یا شخصیت اش را مورد خطاب قرار نمی دهند وبر اساس رفتارش در مورد شخصیت اش قضاوت نمی کنند.
کود ک را طرد نمی کنند. هرگز به او نمی گویند تو را دوست ندارم. محبت شان به کودک مشروط به رفتار کودک نیست و محبت بی دریغ دارند. تمام توجه خود را به حل مسئله اختصاص می دهند. هرگز سعی نمی کنند کودک را هراسان و پریشان سازند و یا او را مقصر جلوه دهند. این گونه والدین به فرزندان خود می گویند که از رفتار آن ها نا راضی اند وآن ها را توجیه می کنند که تنبیه شان صرفآ به منظور اصلاح رفتارشان است و هرگز قصد تخریب شخصیت آنان را ندارند.
این والدین به مسائل ومشکلات کودکان به عنوان جزئی از زندگی طبیعی کودک و به عنوان مشکلی که نیاز به راه حل دارد، توجه می کنند ، نه به عنوان رفتاری ناپسند که کودک عمدآ برای ناخشنود کردن والدین اش انجام می دهد. در هنگام مشکلات این والدین تلاش نمی کنند تا کودک را سرزنش کرده و مقصر جلوه دهند، بلکه سعی می کنند آگاهی او را بالا برده و به او مهارت های لازم و اندیشه منطقی را آموزش دهند.
آن ها بدون آن که کودک خود را سرخورده و ناکام کرده یا ناعادلانه با او رفتار کنند و بدون جنجال و غوغا، کودک را برای مقابله با مشکلات زندگی آماده می سازند. این والدین عقیده دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود، بدون کوچک ترین خشونت وفشاری به آن ها می آموزند که خود نظم باشند.
این والدین قاطع وجدی هستند وحتی زمانی هم که کودک را تنبیه بدنی می کنند، هرگز خشم خود را در تنبیه کودک وارد نمی کنند وکنترل خود را از دست نمی دهند. به عقیده آنان کودک به دلیل این که بیاموزد تا رفتارهای خود را اصلاح کند، تنبیه می شود،نه به این علت که مستحق تنبیه بوده است. آن ها تنبیه بدنی را به عنوان آخرین راه و زمانی که سایر روش ها موثر نباشد، به کار می گیرند.
هم چنین بخوانید:
عوامل تاثیرگذار بر رابطه والدین و فرزند