ممکن است عجیب به نظر برسد که کودکانی که به دیگران صدمه میزنند در واقع کودکانی ترسو هستند!
ترسهایی که منجر به ایجاد مشکل در کودک آسیب رسان می شود، معمولا ریشه در تجارب ترس اولیه در زندگی اش دارد، با وجود اینکه کودک به هیچ وجه ترسو به نظر نمی رسد!
کودک وحشت زده برای مدیریت ترسش، رفتارهای پرخاشگرانه ای را تولید می کند که این رفتارها هر زمانی که او احساس تنش کند، شعله ور می شوند. به جای گریه یا صحبت کردن، وقتی که از چیزی میترسد، وحشت زده و هول می شود، و این امر ترسش را تشدید می کند طوری که نمی تواند درخواست کمک کند.
به منظور کمک به یک کودک ترسو، لازم نیست که حتما دلیل ترسو بودنش را بدانید. آنچه که لازم است انجام اقداماتی برای افزایش حس ایمنی اش و برقرار کردن ارتباط با شماست، چه پدر مادر او باشید چه یک مراقب و یا یک دوست محبوب او. همچنین شما باید اقداماتی برای جلوگیری از هرگونه اسیب رساندن تکانشی او به دیگران انجام دهید.
همانگونه که شما با او ارتباط برقرار می کنید و از او محافظت می کنید، کودک احساسات اتشینی که وی را به کتک زدن سوق می دهد با شما در میان می گذارد. گوش دادن به احساسات یک کودک در حالی که مانع از آسیب رسانی او به شخص دیگری می شوید، به او اجازه می دهد تا ترس های پنهانش را آزاد کند. بنابراین او آرام می شود و به دیگران به عنوان دوستانش نگاه می کند نه به عنوان یک تهدید. در زیر روش هایی برای مقابله با این رفتارهای ذکر شده اند:
اول، یک ارتباط قوی تر بسازید:
فرصت هایی را برای ارتباط بیشتر و کامل تر ایجاد کنید. صرف کردن زمان های خاص برای او ابزاری است که برای ایجاد ارتباط،ایده آل است. اگر او بچه خودتان است، تلاش کنید که یک زمان خاص کوتاهی را در همان اوایل روز به او اختصاص دهید، شاید به محض بیدار شدن، به طوری که کودک شما روز را با پیشنهاد شما درباره ی آنچه که او می خواهد برای ۵ یا ۱۰ دقیقه اول روز انجام دهد، آغاز کند. این کار را با صمیمیت انجام دهید، با مهربانی به او توجه کنید.
این کمک می کند که یک کودک بفهمد که برای شما مهم است، حتی با وجود خواهر و برادرهای دیگر، یک برنامه ی صبحگاهی و یا تماس های تلفنی در ابتدای روز که شما باید به آنها هم بپردازید.
اگر کودک فرد آشناییست که جزء خانواده شما نیست، تلاش کنید که در اولین فرصتی که او را دیدید برایش زمان ویژه ای در نظر بگیرید و به او اهمیت دهید.
برای مثال،در زمان بازی ،شما ممکن است تعدادی بازی پرسرو صدا یا بازی هایی مثل قایم باشک را برای ارتباط برقرار کردن بین بچه هایی که با هم بازی می کنند راه بیاندازید. خودتان را به جمع آنها اضافه کنید، روی زمین بنشینید و با آنها به شکلی محبت آمیز بازی کنید. اگر میتوانید با برعهده گرفتن نقش فردی که قدرت کمتری دارد باعث خنده و شادی آنها شوید، شرایطی فراهم کنید که بچه ها با هم به منظور”دستگیرکردن”شما با بالش ها یا بادکنک ها، یا با بیرون پریدن از جایی که در بازی قایم باشک برای “ترساندن” شما قایم شده اند، با هم همکاری کنند.
وقتی آنها می خندند (بدون اینکه غلغلک شوند) و حس”برنده” شدن دارند، این نشان می دهد که شما امر اهمیت دادن به آن ها را به خوبی انجام داده اید. خندیدن و احساس ایمنی و قدرت بچه ها که نتیجه ی اهمیت دادن به آنهاست،کمک میکند که با هم پیوند داشته باشند و تنش هارا کاهش می دهد و این امر به آنها کمک می کند که در حضور شما احساس امنیت و ارزشمندی و اطمینان خاطر داشته باشند.
در یک گردهمایی خانوادگی، شما ممکن است یک بازی گرگم به هوا و یا “من می خواهم شما را بگیرم” که بچه ها می توانند در آن برنده شوند، راه بیاندازید. برای مثال، شما ممکن است دست هایتان را باز کنید و سعی کنید به آنها نشان دهید که یک خرس بزرگ هستید. اما تلوتلو بخورید و مغلوب شوید ونشان دهید که از آنها شکست خوردید. ان ها عاشق این هستند که بهتر از شما باشند.سپس آنها را نوازش کنید و مطمئنشان کنید که آنها از شما بهترند. درحین بازی با انها تماس چشمی برقرار کنید. توسط آنها گول بخورید اما دوباره بلند شوید و تلاش کنید. این نوع بازی منجر به ایجاد احساس قدرت خالص در این نوع کودکان می شود.
یک کودک ممکن است در طول زمان بازی فرصتی پیدا کند تا ناراحتیش را به شیوه ای عملی تر نشان دهد، او ممکن است با آرنج محکم به شما ضربه بزند، یا در کلوچه ای که به او تعارف می کنید نقصی پیدا کند، یا به چشم های شما خیره شود و شروع کند با مداد رنگی دیوار خانه تان را خط خطی کند. وقتی شما به ارامی به او نزدیک می شوید تا محدودیت هایی را برای او ایجاد کنید، دلیلی برای گریه کردن، اوقات تلخی پیدا می کند. این ابراز احساسات در واقع شروعی برای درمان احساساتیست که او به همراه دارد، و به احتمال زیاد همان احساساتی هستند که گاهی اوقات او را تحریک به صدمه زدن می کنند.
دوم، وقتی که او گریه و زاری میکند شنونده باشید:
به این معنی که نزدیکش بمانید و متقابلا طوفان عاطفی به راه نیندازید و به کودک اجازه دهید که بداند شما کنار او هستید. اگر شما از او حمایت کنید، او ترس ها و ناراحتی هایش را بیرون می ریزد. اغلب یک کودک به سرعت ،گفتن:”کلوچه من شکسته شده،من یک کلوچه جدید می خواهم” را با”من مادرم را می خواهم” عوض می کند. به مرور شکایت او تبدیل به وحشت می شود. شنونده باشید. شما لازم نیست که تلاش کنید چیزی را رفع و رجوع کنید. شما فقط فرد مناسبی برای گوش کردن به او هستید. اجازه دهید در مورد ضریه خوردن دست یا آرنجش، در مورد نیاز داشتن به یک کلوچه کامل، یا در مورد هر نیاز فوری دیگری در ان لحظه احساس وحشت کند. بعدا وقت برای باندپیچی کردن دستش یا تهیه کلوچه کامل برای او وجود دارد. در حال حاضر، اجازه دهید او به شما نشان دهد که چقدر و چطور ناراحت است.
اگر دلتنگ پدر و مادرش است، به او اجازه دهید که بداند که آنها همیشه باز خواهند گشت. به او اطمینان ببخشید که مراقبش هستید، و ایمنی او را حفظ کنید. احساسات او به شدت و با نیروی زیاد برون ریزی خواهند شد، هرچند به نظر می رسد این اتفاقی وخیم است، اما این فوران احساسات تسکینی برای ذهن عاطفی کودک است. احساسات تند و شدیدی که شما شاهد آن هستید همان چیزیست که رفتارهای تکانشی او را تهدید می کند. اکنون یک درمان واقعی درونی رخ داده است.
همه ی کودکان به محبت، تماس چشمی، و کمی صحبت درباره ی این حقیقت که جای او کنار شما امن است نیاز دارند. وقتی این طوفان عبور کند، کودک احساس می کند که هزار درصد نسبت به قبل با شما راحت تر و درکنار شما امن تر است، حالا چه کودک خود شما باشد و یا کودک دیگری که شما به هر دلیلی از او مراقبت می کنید.
سوم،اگر برقراری ارتباط به سرعت منجر به داد و فریاد زیاد برای مسائل کوچک نشود بنابراین لازم است که شما به کودکی که تکانشی عمل می کند نزدیک بمانید:
مراقب نشانه های افزایش تنش باشید. بچه ها اغلب (اما نه همیشه) به شما نشانه هایی پیرامون اینکه احساسات منفی شان در حال بالا امدن و فوران شدن است نشان می دهند. صدای آنها تیز و زننده می شود، چهره آنها پویاییش را از دست می دهد، وگاهی اوقات هم رنگشان می پرد. از تماس چشمی طبیعی و ارتباطی دوری می کنند، و شروع به کنترل شرایط می کنند. وقتی شما این اوضاع را دیدید نزدیک تر شوید. سعی نکنید که از کتک زدن آنها با بیان کلماتی مثل”خب، بیا ببینیم چه میشه کرد، نیازی به ناراحتی نیست” جلوگیری کنید. در حال حاضر ناراحتی در درون کودک رخنه کرده است. وقتی یک کودک نشان می دهد که دچار مشکل شده است، با هیچ کلمه و حرفی نمی شود این مشکل را ناپدید کرد. آنچه که شما می توانید انجام دهید این است که مطمئن شوید رفتار تکانشی او به کسی صدمه نمی زند.
به شکلی فعالانه محدودیت هایی را وضع کنید:
به عنوان مثال، شما ممکن است سعی کنید که بازوهایتان را در اطراف کودک آسیب رسان قلاب کنید، و به آرامی او را یک گام از بچه های دیگر دور کنید. شما بازی کردن بیشتر را ممنوع نمی کنید، بلکه شما به سادگی امنیت ایجاد می کنید. شما می توانید بگویید: “سارا، من لازم است که بازویم را اینجا بگذارم،تو می توانی بازی کنی،اما من با تو می آیم و برای مدتی بازویم را اینجا می گذارم تا برای همه امنیت ایجاد شود”.
حس آرامش و تماس همراه با ملایمت از جانب شما احتمالا به او کمک می کند که متوجه تنشی که در حال افزایش است بشود. او نمی خواهد شما آنجا وجود داشته باشید. او ممکن است پیچ و تاب بخورد و سعی کند که از شما دور شود. ایستادگی کنید، بگویید:”من قصد دارم از تو محافظت کنم، من می دانم که تو می خواهی بازی کنی، و می توانی هم بازی کنی. من هرجا که بروی به همراه تو می آیم”. او ممکن است شما را گاز بگیرد و یا با یک گریه خوب کارش را راه بیاندازد.
ایجاد محدودیت توسط شما مفید است. شما به مشکل توجه داشتید و در محبت آمیزترین راه ممکن مداخله کردید.
شما از این امر جلوگیری کردید که یک کودک وحشت زده، به دلیل اینکه تکانه هایش بر او غلبه کرده اند و دوباره به کسی صدمه زده است، احساس شرمندگی کند. شما از قربانی شدن کودکان دیگر جلوگیری کرده اید. شما در حال مسئولیت پذیری به عنوان یک والد یا سرپرست در محیط بازی هستید.
شما او را شرمنده نمی کنید، جدا نمی کنید، و همچنین به او اجازه هم نمی دهید تکانه هایش کودک دیگری را قربانی کند. وقتی درنهایت شروع به گریه کردن کرد، همچنان شنونده باقی بمانید.
به او اطمینان دهید که او یک دوست خوب است و کودکان دیگر از بازی کردن با او خوشحال می شوند، و او امروز روز خوبی خواهد داشت، حتی اگر در حال حاضر همه چیز جور دیگری (ناخوشایند) احساس می شود. به او اجازه دهید که بفهمد که در کنار شما ایمن است و شما از بودن با او خوشحال هستید.
این فرآیند می تواند دوباره و دوباره تکرار شود، برای کمک به کودکی که یک عقده ی به اندازه کافی بزرگ از ترس دارد و نیاز به چند دور قرار گرفتن در محدودیت های فعال و آزادسازی عاطفی دارد.
ما شاهد تغییر شخصیت طیف بزرگی از کودکان در طول زمان بوده ایم که رفتار های مکرر تکانشی شان ذوب شدند و نسبت به کودکان دیگر حساسیت و همدلی کسب کردند، به وسیله داشتن فرصت مناسب برای بازی با یک بزرگسالی که به انها توجه میکند و سپس گریه و کج خلقی هایشان در حلقه بازوهای مهربان یک بزرگسال حمایت شده اند.
آیا اینها چیزی نیستند که همه ما بتوانیم استفاده کنیم؟
آیا وقتی ما حالی تند و زننده داریم و کسی به طرف ما نمی اید؟ آیا ما ناراحتیمان را به دیگری ترشح نمیکنیم و سپس وقتی که به ما گوش می دهد ناراحتی ما به احساس امنیت تبدیل نمی شود؟آیا کسی وجود دارد که به اندازه کافی مهربان باشد که تا زمانی که طوفان به پایان برسد به ما گوش بدهد و ما دوباره حس خوشایندی نسبت به زندگیمان بدست بیاوریم؟
بچههایی که گرایش به اسیب رساندن دارند به ما فرصت می دهند تا این نوع از مداخلات موثر را یاد بگیریم،-مداخلاتی برای ایجاد یک ارتباط دوستانه تر و قوی تر. مداخلاتی که مانع از رفتار تباه کننده از طریق گوش دادن و شنیدن می شوند، و بنابراین یک کودک می تواند دوباره در جهان خودش احساس امنیت کند.
یکی از مهم ترین و موثرترین عوامل خانوادگی که سبب می شود برخی از کودکان لجبازی و نافرمانی کنند، فقدان مهارت های ارتباطی موثر والدین است. در حالی که انتخاب یک شیوه ی صحیح و مناسب ارتباطی می تواند از شدت لجبازی و مخالفت جویی در هر کودکی بکاهد و سطح همکاری و پذیرش او را بالاتر ببرد، استفاده از یک روش ارتباطی غیر منطقی، نتیجه ای عکس دارد و می تواند حتی به روابط عاطفی بین والدین وفرزندان آسیب برساند وباعث بروز دردسر برای هر دو طرف شود .
یک ارتباط موثر، تنها وسیله انتقال اطلاعات بین والدین وفرزندان است. تنها راه نشان دادن احساسات به یکدیگر است. بهترین راه تصحیح سوءتفاهم هاست. پیش شرط هر نوع آموزش موثر ودر نتیجه لازمه ی رشد اجتماعی فرزندان است.یک ارتباط ناموثر باعث ایجاد سوءتفاهم می شود. منجر به نارضایتی، احساس تنهایی وتعارض در بین والدین وفرزندان می شود. در طول زمان اعتماد به نفس فرزندان وحتی والدین را مختل می کند واحساس درماندگی ودر نتیجه آسیب های روانی واجتماعی ایجاد می نماید. توانایی والدین وفرزندان را برای مقابله با مشکلات زندگی کاهش می دهد.
هنگام برقراری ارتباط با فرزندانشان پیام هایی را به آنها می دهند که موانع برقراری ارتباط موثر است و راه را برای تغییر رفتار در جهت صحیح می بندد. این پیامها عبارتند از:
۱- انکار احساسات فرزند
به طور نمونه فرزند:”من از مادر بزرگ بدم می آید.” والد: “چه حرف بیخودی می زنی.” فرزند:” گفتم که ازش خوشم نمی آید، همش می خواد نصیحت کنه.” والد:” اون تو رو دوست داره، خیلی بی انصافی.” فرزند:” ولی من ازش خوشم نمی آد.” والد:” دفعه آخرت باشه که پشت مادر بزرگت حرف می زنی، دیگه نمی خوام چیزی بشنوم.”
انکار احساسات موجب خشم وعصبانیت فرزند شما شده و زمینه جر و بحث و لجبازی را شدید تر می کند.
۲- دستور دادن، هدایت کردن وابلاغ کردن
به طور نمونه: مادر:” همین حالا می خوام اتاقتو تمیز کنی؟” “اینجوری نقاشی نمی کشند.” “این مدلی بازی نمی کنند.”
۳ – اخطار کردن، تهدید کردن یا هشداردادن
مانند:”بیا خودتو نسوزونی.” “اگر یک بار دیگه نمره هات کم بشه، من می دونم وتو.”
۴- پند واندرز دادن ونصیحت کردن
مانند:” ما در قدیم خیلی به والدین امان احترام می گذاشتیم و….” ” اگر حجابت را درست رعایت نکنی…”
۵- توصیه کردن، پیشنهاد ویا راه حل ارائه دادن
مانند:” به نظر من بهتره همین الان بری باهاش صحبت کنی…”
۶- وادار سازی از طریق استدلال، سخنرانی یا بحث کردن
مانند:” اگر خوب درس بخوانی می توانی دبیرستان خوبی قبول بشوی…”
۷- قضاوت کردن، انتقاد کردن، مخالفت کردن ومقصر شمردن فرزند
به طور نمونه:” معلومه توی مدرسه هم همین جوری رفتار می کنی که همه باهات بدند.”
۸- مقایسه کردن
مانند.” به خواهرت نگاه کن، ببین چه جوردرس می خونه.”
۹- مسخره کردن وتحقیر کردن
مانند:” آن قدر خنگ و کودنی که هر چی می خونی بازم توی کله ات جا نمی گیره.”
۱۰- پیشگویی منفی کردن
مانند:” با این طرز درس خوندنت مطمئنم تجدید می شی.”
۱۱- تفسیر وتحلیل وتشخیص روان پزشکی روی فرزند گذاشتن
مانند:” عقب مانده ذهنی، کودن، پارانویید، شکاک، بدبین، بیمار روانی، ماتم زده و….”
۱۲- وارسی، بازجویی وبازپرسی کردن
مانند:” تو ساعت چهار از مدرسه تعطیل شدی، الان ساعت پنج است، در حالی که از مدرسه تا خونه نیم ساعت بیش تر راه نیست.”
۱۳- مظلوم نمایی کردن
مانند:” از دست شما مریض شدم.” ” موهام به خاطر شما سفید شده.”
۱۴- پرت کردن حواس وعوض کردن موضوع صحبت
وسط صحبت فرزند راجع به یک موضوع دیگر ناگهان گفتن جملاتی مانند:” راستی مشق هاتو نوشتی.”
“راستی حمام رفتی.”
۱۵- فحش دادن وناسزا گفتن
مانند:” دست وپا چلفتی، بی عرضه.” “احمق ، بی شعور.”
۱۶- تهمت زدن
مانند:” تو برادرت رو تشویق به انجام این کار بد کردی.”
همان گونه که اشاره شد فقدان مهارت های ارتباطی موثر عامل نگهدارنده و تقویت کننده ودر مواردی ایجاد کننده لجبازی و نافرمانی در فرزندان است.
در بسیاری از موارد کودکان ونوجوانان لجباز که به اتفاق والدین به کلینیک مراجعه می نماید، علت لجبازی و حرف نشنوی خود را بد حرف زدن والدین اظهار می کنند و می گویند اگر والدین با ما بد صحبت نکنند، ما هم با آن ها لجبازی نمی کنیم.
خانواده بیش از هر عنصر دیگری در ایجاد رفتارهای نافرمانی و لجبازی کودکان نقش دارند، تا جاییکه می توان گفت یکی از بهترین راه های کنترل لجبازی کنترل و بهبود ارتباطات و روابط خانوادگی می باشد. در این مقاله در راستای سایر مقالات ارائه شده در این سایت در مورد لجبازی کودکان به دیگر عوامل مرتبط با خانواده که بر ایجاد این اختلال نقش دارند پرداخته شده است.
عدم کنترل خشم وعصبانیت در خانواده
خشم وعصبانیت معمولآ منجر به جنگ قدرت می شود. عصبانیت والدین که هدف از آن تغییر رفتار فرزندان است معمولآ نتیجه معکوس می دهد. فرزند مقاومت می کند ودر برابر عصبانیت والدین سرکش می شود.عصبانیت والدین می تواند موجب ایجاد ترس و وحشت در فرزندان شود، روحیه تمرد وانتقام رادر آنان تقویت کند واین پیام را به آن ها بدهد که تا عصبانی نشوی کسی با تو همکاری نخواهد کرد. در نتیجه از هر گونه همکاری منصرف شوند. ودر بزرگسالی هم عصبانیت به خرج بدهند وعصبانی باشند؟
خشم والدین به سمت فرزند موجب تحریک رفتار مقابله جویانه در وی می شود. او با خود فکر می کند” برای این که قدرتمند وارزشمند به نظر برسم باید به تو “نه” بگویم.” ” اگر جواب بزرگ ترها را بدهم ثابت می کنم که یک آدم بزرگ هستم.” فرزند شما با این تفکر معتقد است ارزش انسان و توانایی او با مقابله جویی ونا فرمانی نسبت به دیگران مشخص می شود. همچنین فکر می کند توانایی انسان فقط از طریق پرخاشگری کلامی نسبت به افراد بزرگ تر مشخص می شود. او با خود می گوید” برای این که ثابت کنم به خودم مسلط هستم باید نسبت به درخواست ودستور بزرگ ترها مقاومت نشان دهم.
زمانی که افراد خانواده نمی توانند خشم وعصبانیت خود را مهار کنند در موقعیتی قرار می گیرند که ناخواسته بر میزان لجبازی و مخالفت جویی در کودک ونوجوان می افزایند وسبب شکل گیری یک چرخه ی معیوب رفتاری می شوند. در این مواقع اصطلاحآ والدین در ” تله ی لجبازی” می افتند وخروج از این بن بست برای آن ها دشوار می شود. افتادن در این تله دو حالت دارد:
یکی هنگامی است که والدین با خشم وعصبانیت بر خواسته ها ونظرات خود اصرار وپا فشاری می کنند ودیگری هنگامی است که فرزند آن ها با خشم بر خواست های خود اصرار می کند. با بروز و شکل گیری این تعارضات هر دو طرف مصمم اند تا نظرات خود را عملی کنند وهمین امر ممکن است باعث ایجاد درگیری وتعارض بین آن ها شود.
فشار روانی واسترس بر والدین
برخی از والدین به علت ویژگی های شخصیتی خود آمادگی بیش تری برای تجربه استرس وناراحتی در زندگی دارند وهمین امر نیز به نوبه خود بر میزا ن آسیب پذیری آن ها تاثیر می گذارد.دراین زمینه متغیری به نام عاطفه مندی منفی مطرح است. عاطفه منفی یک خلق منفی نافذ است که با اضطراب، افسردگی وخصومت مشخص می شود. آمادگی کلی فرد برای منفی دیدن چیزها بیش تر از حوادث خاص در تجربه استرس وناراحتی اهمیت دارد.
والدینی که عاطفه مندی منفی بالایی دارند، در برابر طیف وسیعی از موقعیت ها، ناراحتی ونارضایتی زیادی را ابراز می کنند. طبیعتآ این والدین در برابر کوچکترین حرف نشنوی و نافرمانی فرزند خود ناراحتی ونارضایتی زیادی را ابراز می کنند.
شیوه توصیفی منفی گرایانه، عامل دیگری در افزایش استرس است. برخی والدین زمانی که وقایع پر استرس را غیر قابل کنترل می بینند، اختلالات ونقایص هیجانی، انگیزشی، شناختی ورفتاری شدیدی نشان می دهند. این والدین وقایع منفی زندگی خود را درونی، پایدار وغیر قابل کنترل می دانند . آن ها در موقعیت های دشوار بر مسئله متمرکز نشده و از مقابله های متمرکز بر هیجان استفاده می کنند. گاهی وقتی در مقابل بد رفتاری های فرزند خود قرار می گیرند، خود را درمانده احساس کرده واز اجتناب به عنوان راه حل استفاده می کنند وفرزند را به حال خود رها می کنند. والدینی که استرس زیادی را تجربه می کنند دچار افکار غیر منطقی ونشخوار فکری شده، مرتب منفی بافی کرده ودر حال انتقاد از فرزند خود هستند. گاهی نیز خسته وفرسوده ومنزوی شده، راه هر گونه ارتباط با فرزند را می بندند.
افکار غیر منطقی ونشخوارهای فکری موجب تشدید عصبانیت والدین از فرزند خود می شود وراه را برای برقراری هر گونه ارتباط خوب وموثر می بندد ودر نتیجه بر میزان لجبازی و نافرمانی کودک یا نوجوان می افزاید.
ضمن آن که افزایش استرس واضطراب والدین و کاهش اعتماد به نفس و افکار وباورهای غیر منطقی زمینه ایجاد افسردگی را در آن ها فراهم می کند. افسردگی والدین موجب بی انگیزگی آن ها نسبت به ایجاد تغییرات رفتاری در فرزندشان شده، لجبازی ونافرمانی را در فرزند تداوم می بخشد.
اختلافات شدید خانوادگی
وقتی هر یک از والدین دچار مشکل زناشویی ویا دشواری ارتباط با همسر خود شده باشند در بر آوردن نیاز های
فرزندان شان نیز ناتوان خواهند بود. این مشکلات می تواند از مشاجرات کوچک پرخاش جویانه به کشمکش های دایمی کشیده شود. تحقیقات نشان می دهد کودکان ونوجوانانی که مشکلات سازگاری متعددی دارند معمولآ والدینی با مشکلات زناشویی/ ارتباطی داشته اند……..
والدینی که با یکدیگر اختلاف نظر دارند و در مشاجرات از فرزندان خود می خواهند طرف یکی از والدین را بگیرد یا درگیر در مشاجرات والدین شود. فرزندان در نگرانی های والدین خود شریک می شوند. در این موقعیت ها اتحاد های پنهانی شکل می گیرند و مثلث روابط تشکیل می شود ومی تواند رابطه زن وشوهر را مشکل تر کند. ضمن این که یار کشی با یکی از فرزندان و تشکیل مثلث های خانوادگی موجب تشدید مشکلات رفتاری فرزندان می شود. اغلب مشاهده می شود یکی از والدین در مورد اختلافات با همسر با فرزندان خود مشورت کرده و آنان را در نگرانی های خود شریک می کنند. این موقعیت موجب تشدید نگرش منفی فرزندان نسبت به والد دیگر شده واین نگرش های منفی دامنه نا فرمانی ، حرف نشنوی ولجبازی را وسیع تر می کند. ضمن آن که فرزندان با مشاهده اختلافات، درگیر ی ها، جروبحث ها، خشونت ها، لجبازی ها وناتوانایی ها در حل مسائل همین رفتارها را یاد گرفته والگوبرداری کرده واز آن تبعیت وتقلید می کنند.
طلاق والدین
عوارض ناشی از طلاق و به ویژه اثرات شدید روحی و روانی آن بر روی فرزندان بر هیچ کس پوشیده نیست.بنا بر مطالعات انجام شده، فرزندان بعد از جدایی دچار ناراحتی ونگرانی های گوناگون می شوند. در سال اول جدایی، احساس خشم، ترس، افسردگی و گناه زیادی در فرزندان ظاهر می شود.(دارسی،۲۰۱۱ ومایو،۲۰۱۲)
واکنش فرزندان در سنین پیش از دبستان(سه تا پنج سالگی) به صورت خشم وافسردگی نمایان می گردد. پسرها معمولآ نآرام تر، خشن ترو شیطان تر می شوند.در بعضی موارد به اندازه سابق، شوقی به بازی باسایر کودکان نشان نمی دهند واغلب ترجیح می دهند تنها باشند. چنانچه در مهد کودک باشد، به جای همکاری به هنگام بازی دسته جمعی، سعی می کنند اخلال وبی نظمی ایجاد کنند بعضی از دخترها عصبی مزاج می شوند،اما برخی دیگر رفتار بزرگ ترها را در پیش می گیرند. این جور بچه های “کمال طلب” بیش از حد مراقب رفتار وپاکیزگی هستند وضمنآ سایر بچه ها را مثل پدر یا مادر یا معلم سرزنش می کنند یا پند واندرز می دهند. بچه های این سن وسال اغلب غمگین وافسرده، به نظر می رسند. زود به گریه می افتند وزیاده طلب می شوند(تایبر وتوراندخت تمدن ،۱۳۸۴)
ازدواج مجدد والدین
تحقیقات نشان می دهد که ازدواج مجدد والدین به ویژه اگر پس از طلاق صورت گیرد بر مشکلات رفتاری و لجبازی کودکان می افزاید (ایمری، ۱۹۹۹). معمولآ همین که یک فرزند طلاق می فهمد والدش تصمیم گرفته است با فرد دیگری ازدواج کند، درک می کند که پدر ومادرش آشتی نخواهند کرد. برای بسیاری از کودکان رویای آشتی پدر ومادر همواره سوسو می زند تا آن که ازدواج یک والد عملآ به این رویا پایان می دهد. بسیاری از کودکان ازدواج یکی از والدین شان را شکست خود تلقی می کنند وبه همین دلیل سوگوار می شوند. در نتیجه ممکن است نامادری یا ناپدری جدید را مقصر ومسئول این شکست بدانند. اگر آشنایی با همسر جدید به پیش از طلاق باز گردد، مشکل شدیدتر خواهد بود.
با ازدواج مجدد والد حتما تفاوت های کوچک وبزرگی در قوانین، رسوم، برنامه ها وحتی امور روزمره کودک (مانند وقت غذا خوردن وخوابیدن، جای نگهداری اشیا وحد قابل قبول نامرتبی) وجود خواهد داشت که پذیرش این قوانین واطاعت پذیری از آن ها برای او دشوار است. دیدار و آشنایی با خویشاوندان تازه برای او سخت است. برخی کودکان آشنایی با خویشاوندان جدید را خیانت به وفاداری آن ها به خویشاوندان قدیمی می دانند. بدین ترتیب بدخلقی و لجبازی در هنگام دیدار با آن ها در کودکان طبیعی است.
“خلاقیت مستلزم رفتن به جاییست که تاکنون هیچ کس دیگری به آن وارد نشده است. شما باید شهر امن و راحت خود را ترک کنید و برای کسب بینش و بصیرت به بیابان بروید. آنچه که شما کشف می کنید خارق العاده خواهد بود: شما در واقع خودتان را کشف می کنید”-آلن آلدا–
آیا شما به اینکه فرزندتان به بالاترین درجه خلاقیتش برسد علاقه مندید؟مسیر رسیدن به تفکرخلاقانه مسیر مستقیمی نیست،اما نشانه هایی و جود دارد که می تواند به ما در پیمودن راهمان کمک کند.
دراینجا ده راه برای بالابردن خلاقیت کودکان ارائه شده است:
۱-اجازه اشتباه کردن بدهید:
کارول داوک، پژوهشگر استفورد و نویسنده:”طرز تفکر،روانشناسی جدید موفقیت” بیان می کند که بچه هایی که از شکست می ترسند، به احتمال کمتری به صورت خلاقانه فکر می کنند.اگر فرزند شما وقتی که اشتباهی می کند ناامید می شود، سعی کنید به او چنین چیزی بگویید:”ما چطور می توانیم نتیجه را تغییر دهیم؟” یا “تو چطور می توانی دوباره آن را انجام دهی؟”.من دوست دارم همانطور این امر را شکست رو به جلو بنامیم و به اشتباهات به عنوان فرصت مناسبی برای رشد بجای شکست نگاه کرد، به این قضییه بپردازم.
۲-کثیف کاری کنید:
بسیاری از ما یک فضای تمیز را دوست داریم و وقتی شرایط از دستمان خارج می شود و الودگی به بار می اید احساس ضعف می کنیم. با این حال، وقتی که بچه ها در حال انجام فعالیت خلاقانه هستند، کثیفی و آلودگی به سرعت می تواند زیاد شود. دفعه بعدی که کودکتان می خواهد نقاشی کند یا می خواهد یک کیسه از گلوله های پنبه ای را درتمام زمین پخش کند، اتاقی را برای انجام این کارها او فراهم کنید (و یا مکانی دربیرون برای او فراهم کنید). شما ممکن است بشدت مخالف کثیفی باشید، اما مزایای خلاقیت از این ناراحتی موقت بیشتر است.
۳-تلاش را تحسین کنید:
ما همه درمورد اینکه پاداش چطور می تواند مانع تفکر مستقل یک کودک شود، زیاد شنیده ایم. در کتاب کوهن: “مجازات شدن توسط پادشاهان نوشته شده: با اعطای ستاره های طلا، طرح های تشویقی، تمجید و ستایش، وامثال اینها مشکل به بار می آید به طوری که پاداش ها، منجر به افزایش انگیزه مردم برای کسب پاداش های بیشتر می شود”(آنچه که مردم به خاطرش کار درستی انجام میدهند پاداش است و نه تحول درونی خودشان).
مشکل پاداش این است که می تواند یک کودک را از جستجوی انگیزه داخلی خود محروم کند. البته این بدان معنی نیست که همه ی پاداش ها بد هستند، اما دفعه ی بعدی که شما برای پاداش دادن وسوسه شدید، سعی کنید چیز معقولی بگوید، مثل: “من میبینم که تو داری کفش هایت را خودت می پوشی” یا “تو واقعا به سختی در حال حل کردن این مسئله ریاصی هستی”.
پاداش های کلامی بهترین انگیزه را ایجاد می کنند.
۴-ذهنی باز و روشن داشته باشید:
به فرزندانتان حق انتخاب بدهید، تا برای رسیدن به تفکر مستقل تشویق شوند. شما ممکن است عادت نداشته باشید که یک وعده غذایی شام را به عنوان صبحانه بخورید، اما اگر فرزند شما بگوید که می خواهد قبل از رفتن به مدرسه ماکارانی بخورد، شرایط را برای او فراهم کنید. اگر او می خواهد در آشپزخانه کمک کند، سعی کنید آشپزخانه خود را به شکل یک آزمایشگاه علمی دربیاورید و به او امکان دسترسی آزاد به تعداد انگشت شماری از وسایل آشپزخانه را بدهید.
۵-الگوی خلاقیت ارائه بدهید:
خروجی خلاقیت شما چیست؟ دوست دارید انرژی خلاقتان را کجا صرف کنید؟ پخت و پز، آواز خواندن، باغبانی، نقاشی، رقص؟ کودکانی که والدین خود را مشغول و فعال در زمینه ی فعالیت های خلاقانه می بینند، به احتمال بیشتری خودشان هم پذیرای این خلاقیت ها می شوند. هنگام انجام فعالیت های خلاقانه خود، به این فکر کنید که چه چیزی شما را در کودکیتان خوشحال می کرد، و حدود نیم ساعت زمان برای انجام آن خلاقیت با کودکتان صرف کنید. چه احساسای داشتید؟ می توانید تلاش کنید فردا دوباره ان را انجام دهید؟ و روز بعد؟
۶-یک قدم به عقب برگردید:
این ممکن است با ۵مورد قبلی متناقض به نظر برسد، اما مهم است که به یاد داشته باشید که همه ی اینها در رسیدن به تعادل موثرهستند. اگر یک بچه احساس کند که دوست دارد به طور مداوم تحت نظر باشد، به احتمال کمتری خطر پذیری می کند، و این امر خلاقیت او را کاهش می دهد. اگر شما استقلال را تشویق کنید،شاهد شکوفایی تخیل فرزندتان خواهید بود. دفعه بعدی که کودک شما مشغول انجام یک بازی آرام و ساکت، نقاشی کردن و یا درگیر نوشتن است، از اینکه بلند شود و به دنبال شما بیاید با گفتن این جمله” داری چه چیزی می کشی؟” جلوگیری کنید. این تنها باعث خواهد شد که او را از وابستگی به خود خارج کنید. در عوض،برای خودتان یک فنجان قهوه درست کنید و از لحظاتتان لذت ببرید.
۷-زمان های جداگانه ای را برای خلاقیت در نظر بگیرید:
این امر ممکن است سخت باشد،مخصوصا برای پدر مادرهای شاغل،اما بچه ها نیازمند زمانهای بدون مرزی برای تصور، ساخت، آزمایش و اکتشاف هستند. این زمان می تواند نیم ساعت بعد از شام، زمان نقاشی در بستر قبل از خواندن کتاب، یا انجام یک ساعت بازی تخیلی آخر هر هفته باشد. به برنامه تان نگاه کنید و مطمئن شوید که این زمان های جداگانه برای این امر اختصاص یافته اند.
۸-به اصول اولیه برگردید:
اسباب بازی های آنچنانی که بوق و چراغ دارند شارژی هستند و یا باتری می خورند جالب هستند، و قطعا جای خود را دارند. اما آنها تفکرات خلاقانه ای که به وسیله ساخت و ساز با چوپ، لوله، آجر، عروسک، لوازم اداری، شن، ماسه و آب ایجاد می شود را تقویت نمی کنند. زمانی را صرف تماشای بازی کوکتان کنید، و به سرعت فهرستی از اسباب بازی ها بگیرید. آنها اغلب با اسباب بازی هایشان چه بازی هایی انجام می دهند؟ چه اشیایی آنها را به سمت بازی های تخیلی می کشاند؟ آیا یک اسباب بازی بسته و محدود (مثل،اسباب بازی هایی با دکمه هایی که یک یا دو کاربرد دارند) می تواند جای یک اسباب بازی آزاد که می توان با آن اشکال زیادی ساخت (مثل بلوک هایی که بازی آزاد را تشویق می کنند) بگیرد؟
۹-زمان تماشای تلوزیون را به حداقل برسانید:
این امر می تواند برای بعضی از خانواده ها سخت باشد که، زمان تماشای تلوزیون را به کلی حذف کنند، اما ما همه می توانیم تلاش کنیم که زمان کمتری را در مقابل تلوزیون بگذرانیم. زمانی که صرف فیلم های تلوزیونی یا کارتن ها می شود، می تواند صرف نقاشی، ساختن شهر با بلوک ها، و یا ساختن یک کیک با خمیر بازی شود. شما برای کاهش زمان تماشای تلوزیون چه کاری می توانید انجام دهید؟
۱۰-شما چه ایده های دیگری برای بالا بردن خلاقیت کودکان دارید؟
روش های زیادی برای تشویق خلاقیت یک کودک وجود دارد، و ما دوست داریم ایده های شما والدین مخصوصا مادرهای گرامی را در اختیار داشته باشیم، در زیر این مقاله ایده های خود را با ما و دیگر والدین در میان بگذارید:
چگونه می توان فکر کردن نوجوان در مورد خودش را متوقف کرد تا شروع به فکر کردن در مورد دیگران کند؟ ارزشش را دارد:
نوجوانان نوع دوست زندگی شادتر، سالم تر، و طولانی تری دارند.
اگر نوجوان فقط با جعبه ابزار سرگرم می شود، همه ی ما می دانیم که اگر این وسیله را از آنها بگیریم برای او مثل یک مشکل حل نشده باقی می ماند- بخصوص زمانی که به آنها قول یک ابزار خاص را داده باشید. این مسائل برای همه معمولی است که: شما یک کیسه محتوای یک گلدان شکسته و لگد زده شده را بر روی زمین و دو رو بر ماشین خانواده ببینید، سرتاسر و همه جا پر از ته سیگار است. یا اینکه متوجه شوید که کودک شما در یک رابطه جنسی محافظت نشده مشارکت دارد. واضح است که هر کدام از این موارد اشتباه و خیلی بد است.
تغییر دادن افکار و رفتار کودکان آنقدر سخت می باشد که غیر ممکن به نظر می رسد، ولی این مسئله بدین معنی نیست که با فرزندمان وارد جنگی دردناک شویم. محققین در مورد نوجوانان مطالعه کرده اند و در رابطه با نوعدوستی نوجوانان راه های امیدوار کننده ای را یافته اند. داشتن یک احساس طبیعی در کودکان باعث می شود که کودکان شادتر و سالمتر باشد، و زندگی طولانی تری داشته باشند. بر طبق فرهنگ ترویج شده ی فرد گرایی، این مسئله که نوجوانان با ذهن قوی داشته باشیم مسئله خوبی به نظر می رسد. این مسئله می تواند بد باشد که متوجه شوید فرزند شما خود را محور جهان اطرافش می داند.
برای علاقه مند شدن به دیگران راه های مختلفی وجود دارد. بر طبق نظریه ی استفان پست و جیل نیمارک، نویسندگان «چرا اتفاقات خوب برای آدم های خوب اتفاق می افتد»، هر کسی که کارهای خوب انجام می دهد قلب سالمتر، افسردگی کمتر، اعتماد به نفس بالاتر، و موفقیت بیشتری را کسب می کنند. جای هیچ تعجبی نیست، مدیران اجرایی پویا نوع دوست و بخشنده هستند. در حقیقت، بر طبق یک مطالعه که بر روی داروهای روانپزشکی صورت گرفت، کسانی که دست بخشنده ای دارند و به دیگران کمک می کنند سلامت روانیشان با بخشندگی شان پیوند خورده است. بنابراین کودکانتان را تشویق کنید که از تمرکز بر روی خودشان خارج شده و به دیگران بپردازند. این مسئله آنها را به سوی زندگی بهتر در حال و آینده هدایت خواهد کرد. در اینجا دلایل دیگری برای هدایت نوجوانتان به سوی نوع دوستی بیان شده است:
ولی چگونه می توانیم به روح فرزندمان کمک کنیم؟ این مسئله راه کارهایی دارد، بخصوص وقتی نوجوانان ترجیح می دهند که تا ظهر بخوابند و هیچ کاری انجام ندهند. بنابراین در اینجا چند راه کار برای اینکه نوجوانتان را تشویق کنید که کامپیوترش یا تختش را رها کند: