مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

حتی در ازدواج هم زیادی خوب نباشید!




در روابط دو فرد، سبک های ارتباطی تعیین کننده آخر و عاقبت یک رابطه هستند. شما برای شروع زندگی باید بدانید که آیا سبک ارتباطی درستی را در مقابل طرفتان در پیش گرفته اید یا نه. اینجا درباره مهرطلب ها صحبت می کنیم. کسانی که سبک رابطه شان می تواند ازدواج شان را منجر به شکست و نارضایتی کند.

مهرطلب ها

آدم مهرطلب، عملا از بخش بالغ شخصیتش که تصمیم هاى منطقى مى گیرد و حساب و کتاب مى کند، استفاده نمى کند. همین هم مى شود که رفتارهایش یا از بخش کودک یا والدش نشأت مى گیرد یا باید و نباید مى کند (والد)، یا دائم نق مى زند (کودک). این حالت باعث مى شود هویت یابى هاى او با حالت هاى نامطلوب و نقش هاى مخربش در زندگى انجام شود. مثلا خم کردن و سختگیر بودن، یا همیشه معترض بودن. بالغ باید بین خواسته هاى کودک و باید و نبایدهاى والد درون، تعادل ایجاد کند و منطقى فکر کند اما مهرطلب اجازه این حسابگرى را به خودش و حتى دیگران نمى دهد. نکته اینکه، مهرطلب گاهى با کمال طلبى اش بیشتر حال دیگران را خوب کند تا خودش را. اما او اصرار دارد خودش هم همیشه خوب باشد و دیگران از این آدم مفید استقبال کنند. در حالى که باید بپذیریم لازم نیست همیشه حالمان خوب باشد. غم بخش جدایى ناپذیرى از زندگى است و یکى از لوازم معنابخشى زندگى است.اصرار به خوب بودن گاهى ناشى از انکار بخش هاى مهمى در زندگى درونى است. به تعبیرى سپرى است در برابر بى اعتنایى، ترک شدن و خشم. رصد کردن این خوب بودن کار سختى است. به ویژه وقتى آدم به ناچار چند نقش در زندگى مى پذیرد. دختر بابا، همسر، کارمند در محیط کار و...؛ بپذیریم خوب بودن جاى مناسبش را دارد و شناخت این جا مهم است. اصل این است که شما باید یک نظام ارزشى داشته باشید (1-دین -2 خانواده 3- دانش 4- ملیت 5- تجربه فردى) و خوب بودن را براساس آن بسنجید نه عکس العمل دیگران یا حتى کل جامعه. منطقى بودن در روابط به معناى سنگدلى و بد بودن نیست، هر چند اطرافیان و جو حاکم این جور بهمان القا کنند. یادمان باشد که یک شخصیت سالم همزمان، جاذبه و دافعه دارد. ضمن اینکه اصرار به خوب بودن نه تنها زندگى را سخت مى کند، الزاما باعث مصونیت هم نمى شود.

فردیت از دست رفته

بعضى وقت ها قوانین عرفى و خانوادگى ما به گونه اى است که اجازه نمى دهد فردیت در ما رشد کند. حتى براى مهرطلبى مان یک عنوان بسیار باکلاس مى گذاریم؛ مثلا «مهربانى» یا عبارات قشنگی مثل اینکه: «دوست دارم به آدم ها کمک کنم» یا «رسالت زندگى من اینه که حال بقیه رو خوب کنم» و...مهرطلب خیلى زود انرژى هایش تمام مى شود. مثل کسى که سرکار همه انرژى اش را از دست مى دهد و خالى خالى به خانه مى رسد. او از همین جا اولین ضربه را مى خورد چون حوصله هیچ حرفى را ندارد، او یک فداکارى کنترل نشده دارد که در وجودش نهادینه شده و آزارش مى دهد. نکته مهم این است که همیشه حال همه خوب نیست تا مهرطلب به آنها رسیدگى کند و ازشان رسیدگى بگیرد. یک فرض در وجود او وجود دارد که فکر مى کند اگر کسى مشکلى دارد، حتماً به او ربط دارد و حتماً مى تواند آن را حل کند. او دچار تفکر جادویى است و از توانایى هاى خودش اطلاع کافى و درست ندارد.خوب بودن نباید از یک حدى که ظرفیت رابطه است بیشتر شود. نباید ماجراى رابطه هایى که در آنها یک سلطه گر وجود دارد را فقط با نقش و انگیزه هاى سلطه گر تفسیر کرد. باید دید آن آدم سوءاستفاده کننده، در زندگى این آدم خوب و بى غل و غش چه کار مى کند؟فردیت در موقعیت هاى اصطکاک ایجاد مى شود. اما آدم مهرطلب از این اصطکاک فرار می کند. در یک ازدواج خوب، هر دو طرف از بخشى از فردیت خودشان کوتاه مى آیند. در واقع عقب نشینى مى کنند، نه پیشروى. شما قرار نیست مثلا دوست هاى او را عوض کنید. حذف فردیت طرف مقابل در آینده نزدیک منجر به یک انفجار مى شود. نداشتن فردیت یا سرکوب کردن آن به خاطر چیزى که اسمش را مى گذاریم فداکارى هم همین انفجار را البته به شکلی دیگر در پی دارد. باید بین خوب بودن افراطى و بدون حساب و کتاب و فردیت داشتن، دومى را انتخاب کنیم. بازى زندگى، داشتن فردیت با گاهى خوب بودن است، زمانى که شرایطش مهیاست. خوب بودن افراطى مستلزم نداشتن فردیت است و نداشتن فردیت یعنى فراخوان دادن به سلطه گرها!



کمتر خوب باشید!

خوب بودن نباید از یک حدى که ظرفیت رابطه است بیشتر شود. نباید ماجراى رابطه هایى که در آنها یک سلطه گر وجود دارد را فقط با نقش و انگیزه هاى سلطه گر تفسیر کرد. باید دید آن آدم سوءاستفاده کننده، در زندگى این آدم خوب و بى غل و غش چه کار مى کند؟سرویس دادن بیشتر، فهمیده نشدن بیشتر مهرطلب ها بایدهاى سمى در ذهن و روابطشان دارند و همین ها باعث مى شود على رغم ماسک خوب بودن که تلاش مى کنند به صورت داشته باشند، سازگاریشان با زندگى خوب نباشد. خوب که دقت کنید، گزاره هایى از این دست در حرف هاى آنها دیده مى شود.

گزاره هایى که شاید در ذهن شما هم وجود داشته باشد:

1. من باید کارهاى خوبى بکنم تا دیگران را راضى کنم و مورد محبت افراد مهم زندگى ام قرار بگیرم، در غیر این صورت، آدم بى ارزشى هستم (افسردگى و اضطراب)؛ نکته اینکه، خیلى خوشبینانه است انتظار داشته باشیم این خوبى از طرف دیگران فهمیده شود یا فهمیدن آن بروز داده شود. این مى شود که او روى دور سرویس دادن بیشتر و فهمیده نشدن بیشتر قرار مى گیرد. مهرطلب بعد از این دوره خودش وارد واکنش خشم مى شود.2. تو باید با من خوب رفتار کنى. در غیر این صورت خطاکارى؛ (خشم و نومیدى)3. شرایط زندگى باید طورى باشد که من مى خواهم و گرنه افتضاح است؛ (خشم و ابهام و افسردگى)

چه باید کرد؟

براى رهایى از بایدهاى سمى، گزاره «باید» را باید به «بهتر است» و... تبدیل کرد. مهرطلب، فقط گزاره «گاهى اوقات»، «دوست دارم» و «باید» را قبول دارد و مى خواهد. البته درستش این است که «باید» حاکم باشد. اما در عمل همیشه اینطور نیست. اصرار به گزاره باید ممکن است باعث قمار روى تمام زندگى می شود. آدم حواس، جمع اگر ببرد، خوشحال مى شود، اگر ببازد به همان اندازه ناراحت مى شود. اما قمارباز، مى افتد روى کل بازى، مى بازد و مى بازد. در حالى که حرفه اى هایش مى دانند کى باید از پشت میز بلند شوند. در زندگى هم همین است. نباید اصرار کرد. خیلى از مهرطلب ها مطلقگرا مى شوند. از کلمات همیشه، هرگز و... استفاده مى کنند. در حالى که بهتر است بگویند: «ترجیح مى دهم» یا «اغلب اوقات»

براى برون رفتن از این وضعیت:

رفتار بد را پاداش ندهید.بدانید که مردم، خشنود کن ها را دوست ندارند، تحمل مى کنند.کمى حسابگرى کنید.زیاد روى اتفاق هاى بد کلید نکنید، در عین حال کارهاى خوبتان را جدى بگیرید.اجازه ندهید دیگران حال شما را خراب کنند. سکوت نکنید. نه الزاماً براى اینکه او رفتارش را درست کند، براى اینکه حال شما بد نشود.

کدام شخصیت ها در ازدواج با هم تناسب دارند؟




می‌گویند اگر دنبال همسر ایده‌آل‌تان می‌گردید، راهش این است که اول، شخصیت خودتان را بشناسید و بعدش براساس شخصیت خودتان، دنبال شخصیتی بگردید که با شما سازگار باشد. اگر شما هم این تئوری را قبول دارید، با ما همراه شوید…

ماجراجویان با ماجراجویان ازدواج کنند

افراد ماجراجو عاشق ریسک کردن هستند. اگر چنین شخصیتی داشته باشید، احتمالا بسیار کنجکاو، خلاق و پرانرژی هستید و معمولا فرد خودانگیخته‌ای هستید. علایق فراوانی دارید؛ از کوهنوردی و ماهی‌گیری گرفته تا رفتن به سینما و تئاتر.
گزینه ازدواج:
شما با افراد ماجراجویی که درست مانند خودتان باشند، به خوبی رابطه برقرار می‌کنید. اگر دنبال همسر ایده‌آل خودتان هستید، عجله نکنید؛ چون ماجراجویی شما باعث می‌شود خیلی سریع در عشق گرفتار شوید و عاقلانه‌ عمل نکنید. اگر به کسی واقعا علاقه دارید، به خودتان فرصت دهید تا بهتر او را بشناسید. در عین حال گاهی ماجراجویی بیش از اندازه ممکن است شما را وسوسه‌ کند که روابط جدید را امتحان کنید ولی باید با این خصوصیت نادرست مبارزه کنید.


روان‌شناسی شخصیت:
افراد ماجراجو شخصیت خود را بیش از همه مدیون میزان ترشح زیاد هورمون دوپامین در مغزشان هستند. این هورمون، همان هورمونی است که به شما احساس شادی و شادابی و سرزندگی می‌بخشد.

اگر آدم خلاقی باشید، احتمالا خصلتا باوفا هستید و وظیفه‌شناسی و آبروداری از خصوصیات عالی شخصیت شماست. آرامش، اجتماعی بودن و مدیریت عالی منابع انسانی از خصوصیات عالی شخصیت شماست
خلاق‌ها با خلاق‌ها ازدواج کنند

اگر آدم خلاقی باشید، احتمالا خصلتا باوفا هستید و وظیفه‌شناسی و آبروداری از خصوصیات عالی شخصیت شماست. آرامش، اجتماعی بودن و مدیریت عالی منابع انسانی از خصوصیات عالی شخصیت شماست. شما دوست دارید از قوانین پیروی کنید و می‌توانید به راحتی برای زندگی خودتان برنامه‌ریزی داشته باشید و طبق آن برنامه قدم به قدم به هدف‌تان برسید. دیگران از شما بسیار راضی و خشنود هستند و شما را به عنوان آدمی قابل اعتماد می‌شناسند.
گزینه ازدواج:
افراد خلاق و سازنده درست مانند خودتان، زوج مناسبی برای شما هستند. طرف مقابل‌تان ممکن است قدرت حمایت‌گری شما را بپرستد ولی مواظب باشید این حمایت همه‌جانبه، این احساس را در همسرتان ایجاد نکند که دارید مرتب او را کنترل می‌کنید. شما و همسرتان احتمالا سال‌ها با هم زندگی خواهید کرد چون افرادی مثل شما برای حفظ و تداوم زندگی‌شان هر کاری می‌کنند و وفاداری به طرف مقابل رکن نخست زندگی‌شان است.



روان‌شناسی شخصیت: شخصیت آرام و موقر خود را باید مدیون هورمون سروتونین باشید. این ماده شیمیایی می‌تواند اخلاق شما را تعدیل کرده و عصبانیت و حالت تهاجمی شما را کنترل کند.

مدیرها با سازگارها ازدواج کنند

اگر مدیریت بخش غالب از شخصیت‌ شما است، حتما می‌دانید که بسیار رک و راست هستید و بدون پرده نظرتان را می‌دهید. از سوی دیگر با مسایل بسیار منطقی و واقع‌بینانه برخورد می‌کنید.قاطعیت و استواری از شما جدانشدنی است. شما به آسانی می‌توانید در روابط و کار خودتان تمرکز کنید و در ریاضیات، مکانیک و موزیک می‌توانید زبردست باشید. رقابت‌جویی و جاه‌طلبی عشق همیشگی زندگی شماست.
گزینه ازدواج:
افرادی می‌توانند برای شما بهترین زوج باشند که خصوصیت اصلی شخصیت‌شان کنار آمدن و سازش با طرف مقابل باشد و طبیعت انعطاف‌پذیری داشته باشند و گرنه کار شما با یک مدیر به دعوا و جنگ قدرت می‌کشد. اگر شما در روابط خانوادگی و عاشقانه خود دست از کنترل و امر و نهی بردارید، عشق آرام آرام وارد زندگی شما خواهد شد و از درگیر شدن در رابطه عاشقانه که نمی‌توانید آن را کاملا کنترل کنید، نمی‌هراسید. شما شخصیت محکمی دارید که مشکلات خود را نشان نمی‌دهید ولی این خصوصیت شما ممکن است باعث شود همسرتان فکر کند شما پنهان‌کار، مرموز، سرد و بی‌روح هستید. اجازه دهید دست‌کم در روابط خانوادگی احساسات شما بر قدرت مدیریت مطلق و محکم و دست‌نیافتنی شما غلبه کند.

روان‌شناسی شخصیت: هورمون مردانه تستوسترون که در بدن مردان بیشتر و در بدن بانوان کمتر ترشح می‌شود این خصوصیت شخصیتی شما را پررنگ تر می‌کند.انعطاف‌پذیرها با مبادی آداب‌ها ازدواج کننداگر شما شخصیت انعطاف‌پذیری داشته باشید، دیگران از با شما بودن لذت خواهند برد چون شما توانایی زیادی در روابط اجتماعی دارید و در صحبت کردن عالی هستید. احساسات قوی و روشن و واضح از خصوصیات برجسته شماست.گزینه ازدواج: شما بیش از همه با افرادی که مبادی آداب و مۆدب هستند کنار خواهید آمد. این افراد که سیاست بالایی در روابط خود دارند، رفتار شما را می‌پذیرند. فقط مراقب باشید با زبان بازی و صحبت‌های بی‌توقف خودتان آنها را دل‌زده نکنید. در روابط با طرف مقابل‌تان رقابت نکنید. توصیه ما به همسر شما این است که در صحبت کردن کم نیاورید. گرچه طرف مقابل شما بسیار خوش‌صحبت است ولی شما هم با اعتماد به نفس از خصوصیات خودتان بگویید. افرادی مثل همسر شما دوست دارند که شما نظرتان را درباره شخصیت و رفتارشان بی‌پرده بگویید.
روان‌شناسی شخصیت: استروژن که یک هورمون زنانه است و در بدن بانوان بیش از آقایان ترشح می‌شود نقش اصلی را در بروز این خصوصیات شخصیت شما ایفا می‌کند.

افراد جذابی که شما را بدبخت می کنند!

افراد مبتلا به اختلال شخصیت، اغلب جذاب هستند و خیلی ها را شیفته خود می کنند. جنبه هایی از شخصیت هستند که مانع از شناخت افراد دارای اختلال شخصیت در همان اوائل آشنایی می شوند.

این افراد غالبا اول آشنایی تصویر خیلی خوبی از خودشان ارائه می دهد که بقیه را جذب می کند. افراد دارای اختلال شخصیت از نظر ظاهری با بقیه فرقی ندارند و آنها هم ممکن است زیبا و باهوش باشند و در کارشان حسابی افراد موفقی باشندکه این ویژگی ها باعث می شود برای دیگران جذاب به نظر برسند.

از سوی دیگر، برای تشخیص اختلال شخصیت، باید گذشته او را دانست و اطلاعات زیادی از روابط او با دیگران و الگوهای رفتاریش داشت که در آشنایی کوتاه مدت به دست نمی آید. علاوه بر همه اینها، افراد دارای اختلال شخصیت ویژگی هایی را از خودشان بروز می دهند که می تواند دیگران را مجذوب آنها کند؛ برای مثال آیا تا به حال کسی از اطرافیان تان شیفته فردی شده است که خیلی شیرین زبان است؟ یا با ساختن داستان درباره اینکه به چه موقعیت های بالایی رسیده و چه آدم های مهمی را می شناسد. او را به خود جذب کرده باشد؟ همین ویژگی ها که او را جذب کرده، اتفاقا مربوط به اختلال شخصیتی او بوده است.

به هر حال، در این باره دوستتان را سرزنش نکنید و یادتان باشد که همه ما دارای این گرایش درونی هستیم که به سمت افراد نابهنجار جذب می شویم! جواب او به این سوال ها، تا حدی دلیل های شخصی او را برای جذب شدن به چنین افرادی روشن تر می کند:
آیا چنان مبهوت ویژگی های ظاهری یا رفتاری او شده است که باعث می شود بسیاری از ویژگی ها و رفتارهای ناپسند از چشمش دور بماند؟
آیا فردی که به او علاقه دارد، دارای ویژگی هایی است که او به شدت فاقد آنها است؟
آیا او خودرا ملزم به کمک به این افراد و نجات آنها می داند؟
آیا هنگام اقدام به ترک فرد مورد علاقه اش، حتی اگر آن را ضروری هم بداند، دچار احساس گناه می شود؟
آیا نیاز به کمک به نیازمندان آنقدر دراو قوی است که خودش را ناتوان از ترک چنین آدمی می بیند؟
آیا او در همان لحظه اول آنچنان عاشق می شودکه دیگر معایب شخصیتی و رفتاری او را نمی بیند؟
آیا عزت نفس او آنقدر شکننده است که گفتن کلمه نه به فردی که فکر می کند در مقایسه با خودش موقعیت برتری دارد، برایش خیلی دشوار است؟
آیا فقط به این فکر است که از تنهایی فرار کند؟

اختلالات شخصیت چیزی نیستند که شما بتوانید به طور قطع و یقین درباره آن نظر بدهید. تشخیص این اختلالات در حیطه کار روانشناسان و متخصصان است. شما فقط می توانید نشانه های آزاردهنده را مشاهده کرده و با مشاور مطمئن و با تجربه ای در میان بگذارید

آیا رابطه شما بسیار شورانگیز شروع شد و بعد به دلایلی نه چندان قابل قبول، به سردی گرایید؟
آیا خواستگارتان از تاثیر رفتارهایش روی دیگران آگاهی ندارد؟
آیا خواستگارتان رفتارهایی دارد که به نظر نامناسب است اما خودش با آنها مشکلی ندارد؟
آیا وقتی برای تصحیح رفتارت او اقدامی می شود، به آن اعتنایی نمی کند و یا واکنش منفی دارد؟
آیا خواستگارتان آنقدر به توجه و محبت نیاز دارد که شما را به ستوه آورده است؟
آیا خواستگارتان آنقدر منضبط و منظم است که هر تغییر برنامه ای او را عصبانی می کند؟
آیا رفتار خواستگار شما عجیب و غریب است و اصلا برای همین است که دوستش دارید؟
آیا بددلی ها، نگرانی ها و سوءظن های خواستگارتان امان شما را بریده است؟

اگر جواب ها به سوال های بالا مثبت است، طرف مقابل شما در جمع افراد مبتلا به اختلال شخصیتی قرار دارد. البته، دراین گروه افرادخیلی زیادی وجود دارند و شما یکی از متعدد آدم های دارای این تجربه هستید. یادتان باشد تنها جواب مثبت به یکی از این سوال ها، برای تشخیص اختلال شخصیت در کسی که او را دوست دارید یا قرار است زندگی تان را با او شروع کنید کافی نیست اما بد نیست قدری شک شما را برانگیزد.

در چاله نیفتید
اختلالات شخصیت چیزی نیستند که شما بتوانید به طور قطع و یقین درباره آن نظر بدهید. تشخیص این اختلالات در حیطه کار روانشناسان و متخصصان است. شما فقط می توانید نشانه های آزاردهنده را مشاهده کرده و با مشاور مطمئن و با تجربه ای در میان بگذارید.
اختلالات شخصیت طیف دارند. یعنی ممکن است به شکل ضعیف یا قوی در فرد بروز کنند. حتی این اختلالات در برخی افراد در زمان های مختلف افت و خیز دارد. به هر حال آنچه که مهم است، این که خصوصیات اخلاقی یک فرد وقتی به عنوان اختلال شخصیت شناخته می شوند که اولا مشخصه های معینی داشته باشند و ثانیا شدت آنها به گونه ای باشد که زندگی خود و اطرافیانشان را دچار مشکل کند.

این مساله آنقدر جدی است که روانشناسان می گویند بیشتر گزینه های نامناسب برای ازدواج افرادی هستند که اختلال شخصیت دارند یا دارای برخی از ویژگی های اختلال شخصیت هستند. در واقع شما شاید بتوانید برای تفاوت طبقاتی، عدم کفویت یا رشد نیافتگی فرد مقابل کاری بکنید اما با این یکی هیچ کاری نمی توانید انجام دهید چون مبتلایان به اختلالات شخصیت آنقدر سخت درمان هستند که تقریبا روانشناسان از درمان آنها قطع امید کرده اند. چرا؟ به دلیل آنکه هیچ کسی دوست ندارد شخصیتش را تغییر دهد و مبتلایان به این اختلال ها از آنجایی که سال هاست خودشان را با این ویژگی ها شناخته اند، تمایلی به تغییر نشان نمی دهند یا اگر تغییراتی هم در آنها ایجاد شود مقطعی و موقتی خواهد بود.

بسیاری از مشاورین از افرادی که خواهان ازدواج با هم هستند، تست شخصیت می گیرند .اما هر تست شخصیتی قدرت تشخیص اختلالات شخصیت را ندارد . بنابراین انجام تستی که بتواند اختلال شخصیت را قبل از ازدواج آشکار کند، یکی از وظایف اصلی مشاورین ازدواج است.

شیوه های گفتگو در خانمها و آقایون (تفاوتها)

همه ی شما حتماً می دانید که وقتی صحبت از شیوه ی برقراری ارتباط می رسد، خانم ها و آقایان کاملاً روی طول موج های مختلفی قرار گرفته اند. یک مجله در ماه این مشکل دیرینه را از دیدگاهی بسیار جدید و جالب بررسی کرده است. نویسنده ی این مطلب با یک روانشناس مصاحبه ای انجام داده است. تحقیقات وی نشان می دهد که تفاوت های بین روش ها و سبک های برقراری ارتباط در خانم ها و آقایان، فراتر از اجتماعی شدن محض است، و به نظر می رسد که ریشه در ساخت جنسیتی آنها داشته باشد.
او اولین بار وقتی متوجه این مسئله شد که نوارهای ویدئویی را که توسط محقق دیگری گرفته شده بود و در آن از دوستان نزدیک خواسته شده بود که با هم گفتگویی را آغاز کنند، بررسی میکرد. برخلاف دخترها، پسرها از این درخواست احساس ناراحتی میکردند. دخترها در تمام گروههای سنی وقتی با هم روبه رو می شدند، فوراً شروع به صحبت میکردند، و گفتگو را با حل مشکل یکی از دخترها به پایان می رساندند. از طرف دیگر پسرها، به موازات هم می نشستند و از یک بحث به بحث دیگری می پریدند و همه ی گفتگوها حول قرارهایی که می خواهند با هم بگذرانند می چرخید.

وی مشاهده کرد که، "برای مردها، گفتگو راهی برای استحکام بخشیدن به وضعیت و مقام خود در گروه است. آنها برای حفظ آزادی و استقلال خود گفتگو می کنند. از طرف دیگر خانم ها، برای ایجاد صمیمت و نزدیکی صحبت و گفتگو میکنند. برای آنها حرف زدن ذات و جوهره ی صمیمیت است، از اینرو دوستی نزدیک و صمیمی برای آنها به معنای نشستن کنار هم و صحبت کردن است. برای پسرها، فعالیت ها و انجام کارها با یکدیگر مهم است. نشستن و حرف زدن تنها جزء ضروریات دوستی نیست."

حتی از این مشاهدات ساده نیز، کاملاً مشخص است که چرا زن ها و مردها در صحبت کردن با یکدیگر اینقدر مشکل دارند. زن ها با صحبت کردن با دوستان و عاشقان خود، احساس نزدیکی و صمیمیت ایجاد می کنند. مردها از گفتگو در این راه بهره نمیگیرند، به همین خاطر است که نمی فهمند که خانم ها چرا اینقدر پشت سر هم حرف میزنند و حرف می زنند و ...در نتیجه بسیاری از مردها به روشی صدای زنها را قطع می کنند.

مردها از روش ها گفتگوی مختلفی که زن ها برای ایجاد صمیمت بین خود استفاده میکنند، کاملاً گیج و مبهوت هستند. یکی از این روش ها "گفتگوی مشکلات" است. او میگوید، "برای خانم ها صحبت درمورد مشکلات جوهر ارتباط است. من مشکلاتم را با شما درمیان می گذارم، و شما نیز همینطور، درمورد مشکلات خودتان با من صحبت می کنید. و این دلیل نزدیکی ماست. اما مردها، حرف زدن درمورد مشکلات را برای گرفتن توصیه می دانند. از اینرو با یک راه حل به آن پاسخ می دهند." و پیداست که وقتی مردها با چنین روشی به دردل خانم ها درمورد مشکلاتشان پاسخ می دهند، زن تصور خواهد کرد که او قصد کوچک کردن مشکل او و یا کم کردن شر او از سرش را داشته است.

در چشم زن، مرد از درِ حمایت و پشتیبانی برمی آید، چون مردها فقط برای گرفتن راه حل درمورد مشکلاتشان با هم بحث می کنند. مرد فکر نمی کند که زن با مطرح کردن مشکلاتش برای وی قصد نزدیک شدن بیشتر به او را داشته است. به خاطر این تفاوت ها، بیشترین شکایتی که مردها از زن ها دارند این است که، "زن ها مدام شکایت میکنند، و اصلاً هم کاری برای حل آن نمی کنند. مردها ذات شکایت کردن خانم ها را درک نکرده اند."
از این شیوه های مختلف، نکته ی جالبی برداشت می شود: زن، که به دنبال ایجاد نزدیکی و صمیمیت با مرد خود است، با او درمورد مشکلات خود صحبت می کند. او از آن مرد انتظار دارد همانطور پاسخگو باشد که دوستان دخترش پاسخگو بودند و با او درمورد مشکلات خودش حرف بزند. اما مرد، این گفتگوها به خاطر گرفتن توصیه و راه حل تلقی می کند، نه صمیمیت. او مشکل را بررسی کرده و یک راه حل ارائه می دهد، همانطور که دوستان پسرش سابقاً برای او می کرده اند. اما وقتی زن باز هم صحبت درمورد این مشکلات را ادامه می دهد، گویی توصیه ی او را نادیده گرفته است، ابتدا کاملاً گیج و مبهوت و بعد عصبانی می شود. مرد مطمئن می شود که زن ها فقط درمورد هیچ و پوچ حرف می زنند. و زن هم تصور خواهد کرد که مردش هیچ احساسی به او ندارد چون طوری با او صحبت نمی کند که احساس نزدیکی کند.

زن ها باید بدانند که گفتگوی مردها فقط به خاطر موقعیت است. یکی از اصلی ترین اهداف حیوانات نر در زندگی زوج گیری است. برای این منظور آنها باید آنقدر قوی و نیرومند باشند تا بتوانند با رقیبان دیگر برخورد کنند و آنها را شکست دهند. همینطور که بزرگتر می شوند، با اولویت بندی کارها زمان را می گذرانند. و وقتی این نر آنقدر بزرگ شد که بتواند در برابر حریفان نر دیگر بایستد، خواهد توانست که ماده ی مورد علاقه ی خود را انتخاب کند.

جنس نر انسان نیز به طریقی کاملاً مشابه عمل می کنند. پسرها برای گرفتن درجات اجتماعی بالا، دستور می دهند. آنها برای ایجاد نفوذ و تسلط دستور می دهند نه برای اینکه واقعاً می خواستند آن عمل انجام گیرد. و آن پسرهایی هم که مجبور به انجام آن دستورات بودند، شان و مقام پایینی داشتند.

این موضوع در مشاهده ی یکی دیگر از اختلافات زن ها و مردها با یکدیگر نیز اهمیت دارد. زن ها نمی توانند پایداری مردها را در مواقع درخواست کمک متوجه شوند. زن ها باید مطالب بالا را به خاطر آورده و بفهمند که، برای مردها انجام کارهایی که از آنها خواسته شده، به معنای از دست دادن شان و مقام خود در آن رابطه است. مردها معمولاً فکر میکنند که زن ها قصد کنترل کردن آنها را دارند. آنچه از نظر زن ها فقط یک درخواست کوچک است، از نظر مردها شیوه ای برای کنترل کردن به شمار می رود.
محقق این موضوع را گسترده تر بررسی می کند:

"زنها می خواهند که مردها هر چه آنان می خواهند انجام دهند. اگر زنی بداند که کاری که انجام می دهد واقعاً مرد را می آزارد، انجام آن کار را متوقف میکند. اگر بداند که مرد می خواهد او کاری را انجام دهد، سعی در انجام آن کار خواهد کرد. او این را معنای عشق می داند و تصور می کند که مردش هم باید مثل او فکر و عمل کند. اما مردها در برابر کارهایی که از آنها خواسته می شود، بسیار مقاوم و پایدار هستند. یعنی دقیقاً متضاد با خانم ها!" او یادآور می شود که، البته مردهایی هم وجود دارند که بسیار برای زنهایشان کمک کننده هستند.

کاملاً متغایر با شیوه ی گفتگوی مردها، که در پی ایجاد و حفظ مقام و رتبه است، گفتگوهای خانم ها بسیار تساوی طلبانه تر است. وقتی زن ها به هم می رسند، درمورد مشکل یکی از خودشان به بحث می نشینند و نتیجه ی بحث را بر مبنای خواست همه می گیرند. این نوع گفتگو بسیار مهمتر و تقریباً شبیه به سبک مدیریت ژاپنی هاست . مردهایی که با بازرگانان ژاپنی در دادوستد هستند، باید به کلی شیوه گفتگوی خود را تغییر دهند و مجبور می شوند نزدیکتر و صمیمانه تر برخورد کنند.

خوانندگان این مقاله احتمالاً این احساس را پیدا خواهند کرد که شیوه ی زنان برتر از شیوه ی مردان است. درواقع، از شروع جنبش های زنان، افراد بسیاری اعلان داشته اند که مردها اصلاً شیوه ی گفتگو را بلد نیستند (چرا؟ چون به شیوه ی خانم ها گفتگو نمی کنند). آموزش های زیادی برای تعلیم دادن روش های گفتگو به مردان انجام گرفته است. اما هیچ گونه آسیب و اشکالی متوجه شیوه و سبک گفتگوی مردان نیست، و شیوه ی گفتگوی زنها هم البته اشکالات خاص خود را دارد.

یکی از حقایق جالبی که من کشف کردم مربوط به شیوه ی گفتگو با توافق عموم خانم هاست. برای خانم ها موافقت و رضایت عموم به معنای مطابقت و یکسانی آنهاست. اگر یکی از زنان در جمع بخواهد که نظر خود را پیش ببرد، همیشه مشکلی وجود خواهد داشت. "اگر دختری کاری را انجام دهد که دختر دیگر نپسندد، مورد انتقاد قرار گرفته و گاهی طرد می شود..." من فکر میکنم دخترهای زیادی تا به حال با چنین طرد شدگی از جمع دوستان خود روبه رو شده باشند.

در خاتمه، هر دو جنسیت باید بتوانند اختلافات و تفاوت های موجود در شیوه ی گفتگوی یکدیگر را بدانند، و انتظار غیرممکن نداشته باشند. زن ها باید یاد بگیرند که آن نوع گفتگوی صمیمی که با دوستان همجنس خود دارند را فقط باید با همانها حفظ کنند و انتظار داشته باشند. اینکه بخواهند مردشان را هم به یکی از دوستان دخترشان تبدیل کنند، غیرممکن خواهد بود و شکست می خورند، چون مردان به طور کلی احساس صمیمیت و نزدیکی را به آن شکل ایجاد نمی کنند. مردها نیز باید بفهمند که وقتی زنشان صحبت میکند، سعی دارد که با او ارتباط برقرار کند، حرف نمی زند که فقط حرفی زده باشد، و همچنین مثل دوست های پسر او برای تحکیم موقعیت خود صحبت نمی کند. اگر او هم بتواند آنچه در خود دارد با او تقسیم کند، زن متوجه خواهد شد که مردش او را کنار نمی زند، و نیز دوستش دارد و می خواهد تا به او نزدیک شود.

پس از خواندن این مقاله، دیگر آسان است که بفهمیم یکی از منابع اصلی جنگ و جدل های بین جنسیت های مختلف، به خاطر تفاوت در شیوه ی گفتگو و ارتباط برقرار کردن آنهاست. شاید اگر مردها دیگر انتظار نداشتند که زن ها هم مثل آنها گفتگو کنند، ما انرژیمان را صرف بررسی نحوه ی تحسین کردن دو جنسیت از یکدیگر می کردیم. البته اگر زنها و مردها دقیقاً مثل هم بودند، زندگی بسیار کسل کننده و یکنواخت می شد .

ازدواج با فرزند چندم خانواده می تواند بهترین باشد؟




یافته های جدید دانشمندان نشان می دهد افراد اول خانواده افرادی منطقی تر هستند و در خانواده کنترل را بیشتر می گیرند.





از آن‌جا که معمولا خانواده خواستار بچه‌ اول هستند و زمانی متولد می‌شود که سن والدین پایین‌تر است و حوصله بیشتری دارند. محبت، انرژی و ذوق والدین در پرورش فرزندان اول بیشتر است از این رو امکاناتی که برای آنها به وجود می آید به مراتب بیشتر از سایر بچه های خانواده است.

پژوهش ها نشان می دهند معمولا فرزند اول باهوش تر و به مراتب مسئولیت پذیرتر هستند به ترتیب از فرزند اول تا فرزند آخر از میزان انگیزه پیشرفت فرزندان کاسته می­شود و فرزند اول بیشترین انگیزه پیشرفت و موفقیت را دارد زیرا والدین برای فرزندان بعدی وقت کمتری را صرف کرده و بیشتر توجه و حوصله خود را معطوف به فرزند اول می­ کنند.

روان شناسان با انجام آزمایشات و مطالعاتی روی زندگی 1800 زوج دریافتند اینکه فرزند چندم خانواده با شما ازدواج کرده است تاثیر زیادی روی زندگی مشترک نمی گذارد اما میزان عاطفه و احساسات بستگی به این مسئله دارد.
فرزندان آخر به مراتب احساسی تر هستند و خشم و عصبانیت خود را به بهترین نحو کنترل می کنند و فرزندان اول افرادی مسئولیت پذیر هستند که مسئولیت زندگی را به بهترین نحو در دست کنترل می کنند.