مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

پنج روش برای مدیریت وسایل و اسباب بازیهای کودک شما

کودکان می توانند بیش از حد بی نظم بوده و محیط شلوغی را برای خودشان درست کنند. ممکن است نسبت به این موضوع آگاه باشید که کودکان کمی هستند که دوست دارند منظم باشند , واقعا ذات تمیز و مرتبی داشته باشند، ولی بیشتر کودکانی که ما با آنها آشنا هستیم، کودکانی هستند که کمتر منظم هستند.

شما به عنوان یک مادر، ممکن است با مشکلاتی مواجه شده باشید در رابطه با اسباب بازی هایی که به طور نا منظم در اتاق پخش می شوند، وسایل مربوط به شهر بازی که در کف اتاق پخش می شوند، موارد و لوازم عادی که در سرتاسر خانه پخش شده است و سایر موارد شلوغ کاری که از طریق بچه ها ایجاد می شود، و نسبت به آنها اعتراض داشته باشید.

موارد محدودی وجود دارد که می تواند به مدیریت این مشکلاتی که والدین با آنها مواجه هستند، کمک کند. برخی از این روش ها را که بهترین می باشند ، را در ادامه لیست شده اند. سعی کنید آنها را امتحان کنید و ببینید که چقدر برای شما مناسب می باشند.

  1. جمع و جور کن! این یک کلمه ای است که در سال های گذشته زیاد مورد استفاده قرار گرفته است، ولی داشتن یک خانه آرام و منظم، یک نکته بسیار مهمی می باشد. به طور اصولی، در حوزه و ناحیه مربوط به کودک ، که کودک در آنجا فعالیت دارد، پیشنهاد می کنیم که همه چیز (بله، همه چیز) مرتب باشد و اسباب بازی های شکسته ، وسایل غیر ضروری، دور انداخته شود و تعداد موارد موجود کاهش یابد ( برای مثال اگر ۵۰ تا اسباب بازی مربوط به حیوانات باشد، آنها را به ۱۰ اسباب بازی حیوانات کاهش دهید). بلی، این روش مدت زمان زیادی طول خواهد کشید و ولی به صورت کلی خوب است و زمان کمی را در روز به آن اختصاص دهید ( برای مثال ۱۵ دقیقه در هر روز یا مواردی شبیه آن، و اگر فرصت مناسبی داشتید ، می توانید چند ساعتی را صرف این کار کنید).
  2. جای هر چیزی! هر چیزی باید یک جای خاصی داشته باشد و در جایگاه مختص به خودش قرار بگیرد. شما مجبور نیستید که سبدها یا سطل های اسباب بازی گران قیمتی را بخرید ( اگر چه داشتن سبدهای مناسب اسباب بازی ها جمع و جورتر نشان می دهد). مطمئن شوید که در هر سبد یک نوع خاصی از وسایل یا اسباب بازی ها را انبار کرده اید، و هر سبد را برچسب بزنید.
  3. ” نظارت مادر”. کودک یک عادت بد دارد و سایل را جایی قرار می دهد که نمی توان به صورت سریع خانه را تمیز کرد. گاهی مجبور هستید که همه جاهایی که وسایل جمع شده است را نگاه کنید و همه چیز را در جایگاه مناسب خودشان قرار دهید، تا مطمئن شوید که همه وسایل در جایگاهی قرار گرفته اند که به راحتی می توان آنها را پیدا کرد.
  4. این کار را به صورت یک بازی و سرگرمی انجام دهید. حتی در صورتی که شما این احساس را نداشته باشید که برای هر کاری که باید بچه هایتان انجام دهند، از آنها قدر دانی کنید، ایجاد کردن یک بازی یا سیستم قدردانی، که شامل تمیز کردن و فرآیند نگه داری می باشد، می تواند مفید باشد. برای مثال، اگر برخی وسایل بر روی کف زمین قرار داشته باشد، به بچه های خود بگویید که ۲۰ تا از وسایل را بردارید و آنها را در جایگاه مناسب خوشان قرار دهید، و در عوض آن به اندازه یک چهارم وسایل یا بخشی از آن، به آنها شکلات دهید یا ده دقیقه به آنها زمان دهید که بازی الکترونیکی انجام دهید، یا هر کار دیگری که فکر می کنید برای بچه های شما منطقی باشد.
  5. کار خود را به صورت مستمر انجام دهید! قواعدی برای نگهداری و تمیز کردن مناطق مربوط به اسباب بازی ها تعیین کنید. اگر از بچه خود انتظار دارید که وسایل را از روی زمین بردارد، هر روز زمانی را تعیین کنید که آنها وسایل خود را از روی زمین بردارند. سعی کنید که انتظاراتتان از فرزند خود منطقی باشد، ولی کار خود را به صورت مستمر انجام دهید. هر چیزی را که مد نظرتان هست به آنها بگویید و به گفته های خودتان عمل کنید. اگر والدین بچه ها دارای انتظارات ثابت باشند و پیامد های مربوط به اجرای آن ( پیامد های خوب و بد) نیز به صورت مستمر اجرا شوند ، که در نتیجه رفتار بچه ها صورت می گیرد، بچه ها به صورت بهتری این انتظارات را قبول خواهند کرد.

اگر یک پیشنهاد مفید دیگری داشته باشید، که ابزار مفید دیگری را برای والدین ایجاد می کند تا مادران در مدیریت اسباب بازی ها و دیگر وسایل متعلق به فرزندان، از آنها استفاده کنند، آن را برای ما بفرستید.

کمک به کودکان بعد از آسیب روانی

اگر کودک شما ضربه روحی را تجربه کرده باشد، ممکن است با احساسات اضطراب ، خاطرات ترس آور یا حس خطر دایمی دست و پنجه نرم  کند، یا ممکن است احساس کرختی، تنهایی و ناتوانی برای اعتماد به دیگران را تجربه نماید. وقتی رویداد های بد رخ می دهند، زمان می برد تا درد برطرف گردد و یک بار دیگر حس اطمینان و ایمنی در شما شکل بگیرد . اما  شما با راهبرد های صحیح می توانید به کودک کمک کنید.

آسیب  روانی و هیجانی (تروما) چیست؟

ضربه عاطفی و روانی می تواند ناشی از حوادث پردغدغه غیر عادی باشد که حس  امنیت کودک شما را دستخوش طوفان می کند و  در دنیای خطرناک به کودک حس درماندگی و بیچارگی می دهد. این نکته حایز اهمیت می باشد که پس از آسیب روانی با کودک به صورت باز ارتباط داشته باشید . به آنها فرصت دهید تا بدانند که احساس ترس یا اضطراب عادی می باشد . همچنین کودکانتان به شما نگاه می کنند تا به انها نشان دهید چگونه با اسیب برخورد کنند، به انها اجازه دهید که ببینند شما به صورت مثبت با اسیب روبرو می شوید

 کودکانچگونه به آسیب هیجانی و روانی واکنش نشان می دهند

بعضی واکنش های متداول به تروما و روش های کمک به کودکتان برای رسیدگی به این مشکلات عبارتند از :

  • واپس روی . بیشتر کودکان نیاز دارند به مراحل قبلی رشدی واپس روی کنند، زمانی که احساس ایمنی بیشتری داشتند. کودکان کم سن تر ممکن است جای خودشان را خیس کنند یا شیشه بخواهند ؛ کودکان مسن تر ممکن است از تنهایی واهمه داشته باشند. اگر کودکتان در این روش واکنش نشان می دهد ، این موضوع مهم است تا فهمیده ، صبور و آرام باشید .
  • در مورد حادثه ای که کودکان رقم می زنند ، فکر کنید . کودکان با سن کمتر از ۸ سال تمایل دارند تا این گونه فکر کنند که اگر چیز اشتباهی رخ می دهد ، آن حادثه حتما اشتباه آنها است. اطمینان یابید که فرزندتان می فهمد که او عامل حادثه نبود .
  • اختلالات خواب : بعضی کودکان در خوابیدن مشکل دارند ؛ بعضی دیگر به کرات از خواب بیدار می شوند یا دارای خواب های آشفته هستند . یک حیوان پارچه ای ، روکش نرم یا چراغ قوه بدهید تا به خواب رود . تلاش کنید تا وقت اضافه را در عصر با فرزندتان بگذرانید و فعالیت های آرام یا کتاب خواندن را انجام دهید . صبور باشید. تا کودک شما در طول شب دوباره به خواب برود کمی زمان می برد.

کمک به کودک برای ایجاد احساس خوب و عزت نفس

کودکان دارای عزت نفس بالا، نسبت به خودشان احساس خوبی دارند، و طبق گفته ی یکی از نویسندگان، «اشخاصی که نسبت به خود احساس خوبی دارند، نتایج خوب ننیز به بار می آورند». آنان در پیدا کردن دوست و حفظ آن، موفق ترند زیرا کمتر حالت دفاعی به خود می گیرند، کمتر پرخاشگرند، احساس می کنند دوست داشتنی ترند، و از سازش کردن با سایرین و دادن فرصت و توجه به دیگران،، خوشحال می شوند. آنها در بازی ها بهتر عمل می کنند، چون می دانند دوست دارند چه چیزی را انجام دهند و در زمینه ی کشف افکار، عقاید و مکان ها، احساس ایمنی می کنند. در کار کردن از آن رو شایسته ترند که کنجکاو هستند، بهتر می توانند تمرکز کنند، قدرت خطر کردن دارند، و خرسند می شوند که موضوعات تازه را امتحان کنند. از انجام دادن کارهای خوب احساس رضایت می کنند. اطمینان دارند که هر یک از این شیوه ها، به تقویت عزت نفس در آنها کمک می کند. کامیابی، می آفرینند. هر چه بیشتر احساس اعتماد کنیم، جدی تر تلاش می کنیم و بیشتر خطر می کنیم، در نتیجه بهتر می توانیم موفق شویم و مزایای بیشتری به دست بیاوریم. بدین ترتیب، کارکردن بسیار حائز اهمیت است.

اگر کودک ما احساس نیرومندی می کند و موفق است، معلوم می شود که صحیح عمل کرده ایم. می توانیم احساس رضایت و خوشحالی کنیم، عقبتر بایستیم و از دور مراقب او باشیم وو بگذاریم او رد زندگی خودش پیش برود. برای تجدید نیروی درونی کودکانی که اعتماد به نفسشان ضعیف است و در معرض ناامیدی و دلسردی هستند و اوضاعی نابسامان دارند، چه می توانیم بکنیم و چگونه می توانیم به آنان یاری دهیم تا از نو شروع کنند؟ ما می توانیم:

  • کاری کنیم که آنها احساس کنند دوستشان داریم و خواستنی هستند.
  • شرایط لازم به منظور ایجاد تجربه ی موفقیت را برای آنها فراهم کنیم.
  • از عیبجویی و سرزنش بیهوده آنها بپرهیزیم.
  • چارچوبی مناسب برای نظم و انضباطشان در نظر بگیریم.

کاری کنید که کودکان احساس کنند دوستشان دارید و خواستنی هستند

همه ی کودکان، والدین خود را به حد پرستش دوست دارند. کودکان احتیاج دارند به کسانی که آنان را به دنیا اورده اند، اعتماد کنند. در عوض، انتظار دارند که دوستشان بدارند، احترامشان را حفظ کنند، و مورد اعتماد و خواستنی باشند. اگر کودکان ایهن را احساس نکنند، زمانی که نیاز دارند بدانند که جزئی از چیزی هستند که برایشان بسیار شایان اهمیت است، – یعنی خانواده- احساس خواهند کرد که جدا و تنها هستند. کودکانی که احساس کنند وجودشان برای والدینشان بی اهمیت و بی ارزش است، از نظر عاطفی و اجتماعی تک و تنها خواهند ماند و مسلما قادر نخواهند بود توانایی های خودشان را کاملا به منصه ی ظهور برسانند.

ما می توانیم با توجه به موارد زیر، کودکان را یاری کنیم تا احساس کنند دوست داشتنی و خواستنی هستند:

  • مراقب تندرستی و ایمنی شان باشیم و نسبت به اضطراب هایشان حساسیت داشته باشیم.
  • از همراه بودن و مصاحبت با انان لذت ببریم.
  • به اندیشه ها، مهارت ها و عقایدشان ارج بگذاریم.
  • بخشی از زمان فراغت خود را با آنها بگذارنیم، با آنان صحبت کنیم، گردش و بازی کنیم، و به تفریح بپردازیم.
  • به چیزهایی که برای انان اهمیت دارد، علاقه نشان دهیم.
  • وقتی کاری را خوب انجام می دهند، به آن توجه کنیم.
  • درباره ی چیزهایی که آنان را تحت تاثیر قرار می دهد، همواره به آنها اگاهی بدهیم.
  • به خود آنها، روش آنان برای انجام دادن کارها، و توانایی شان در رسیدن به نتیجه ی مطلوب، اعتماد داشته باشیم.
  • به نیازها و حقوق آنان احترام بگذاریم.
  • به آنان فرصت دهیم تا بتوانند درباره ی سلیقه ها و پسندهای خود بیشتر بیاموزند و دریابند که چه چیزهایی برایشان اهمیت دارد و در مورد آنچه برایشان پیش آمده است، حرف بزنند.

… و مهم تر از همه ی این ها زمان است. بررسی و ارزیابی های مکرر نشان می دهد که کودکان دوست دارند پدر و مادرشان دور و برشان باشند، حتی اگر عملا هیچ کاری با کودکان انجام ندهند. آنان دوست دارند که پدرشان را نیز به همان میزانی که مادر خود  را می بینند، ببینند. در انگلستان، نسبت به دیگر کشورهای اتحادیه ی اروپا، ساعت کار مردان بیشتر است. این بدانن معنا است که آنان زمان کمتری را در خانه و با خانواده ی خود می گذرانند. اگر چه کودکان خردسال آشکارا نیاز بیشتری به مراقبت جسمانی مستقیم از سوی والدین خود یا دیگر مراقبان دارند، کودکان بزرگتر هم به وقت و محبت و توجه والدین نیاز دارند. در پژووهشی که به تازگی در یک همایش کمیته ی اجرایی اتحادیه ی اروپا درباره ی نوجوانان و خانواده ی آنان مطرح شد، چنین به دست آمد که حتی نوجوانان، اشتیاق زیادی به دیدن والدین از خود نشان می دهند. وقتی پدرها و مادرها نخواهند یا قادر نباشند زمانن بیشتری را در خانه خود بگذرانند، به نظر می رسد این وضعیت پیام هایی در برداشتبه باشد. مدیران آموزشی گزارش داده اند که در چنین شرایطی کودکان در رویارویی با موانع یادگیری یا مشکلات دیگر، انعطاف پذیری خود را از دست می دهند. در پژوهشی دیگر که مایکل راتر به عمل آورد، نشان داده شد که انعطاف پذیری کودکان بر سه عامل گرایش مثبت (عزت نفس، خوددمختاری و اجتماعی بودن)، داشتن خانواده ای حامی، و دیگر نظام های حمایتگر اجتماعی، مبتنی است. جامعه و خانواده – و بخصوص پدران – داارای اهمیت هستند. اگر کودکان احساس کنند که مورد توجه اشخاص مهم زندگی خود هستند، درباره ی خودشان احساس خوبی خوااهند داشت. اگر ما در کنار فرزند خویش حضور نداشته باشیم، گاهی اوقات صرف نظر از علت حضور نداشن خود، مشکل می توانیم کودک را متقاعد کنیم که وجودش دارای اهمیت است. به این ترتیب، هم عزت نفس او و هم احساس توانایی او در هدایت و اداره خود، لطمه خواهد دید.

علل دروغگویی در کودکان

دروغگویی نیز مثل سایر مسائل اخلاقی و عاطفی، خالی از علت نیست. علل و انگیزه‌ها هستند که کودکان را در مسیر انحرافات قرار می‌دهند و یا برای سال‌های بعد و انحرافات عارضی در آنان، زمینه‌سازی می‌کنند. بعضی از والدین با امتناع یکی دو تا از غرایز خیال می‌کنند که کار تمام شده و از سایر مسائل غریزی کودکان غافل می‌مانند.

بچه ها به دلایل زیادی دروغ می گویند که بسته به شرایط و انگیزه شان متفاوت است. ان ها ممکن است برای پنهان کردن چیزی، پوشاندن اشتباهات و تقصیراتشان، اجتناب کردن از پیامد های عملی و یا پیشگیری از تنبیهی که در انتظارشان است، دروغ بگویند. اغراق کردن در مورد موضوعی و یا تحت تأثیر قرار دادن دیگران، مورد توجه قرار گرفتن، احساس فشار و ناراحتی و یا ضعف و ناتوانایی، حسادت و رقابت، خودنمایی و غرور، امیدها و آرزوهای تحقق نیافته، انتقام گیری از دیگران، بازی و یا تخیلات کودکانه و آزمودن والدین ، از دیگر علّت های دروغ گویی است. پی بردن به دلایل رفتاری که در پشت دروغ گویی پنهان است، در حل آن بسیار مؤثر خواهد بود.

یادگیری

به عقیده روان شناسان دروغ جنبه اجتماعی و یادگیری دارد، یعنی اینکه کودک از خانواده، اجتماع و کسانی که در اطرافش هستند دروغ را می آموزد، دروغگویی نیاز به فراگیری و تحمل تجربه های مختلف دارد. کودک به آسانی نمی تواند دروغ بگوید و به همین دلیل در موقع دروغ گفتن با دشواریها و اشکالاتی مواجه می شود که می توان به پریدگی رنگ چهره، ضربان شدید قلب، خشک شدن دهان، گرفتار شدن به به لکنت در حین سخن گفتن، بی سر و ته حرف زدن، پریشان گویی، عدم کنترل بر اعضا و … اشاره کرد. کسانی که جدیداً شروع به دروغگویی کرده اند این علائم واضح تر بوده و به تدریج که عادت کرده اند این علائم از بین می روند تا جایی که فرد در مواردی قادر است به مظلوم نمایی پرداخته و در حین دوغگویی گریه و زاری کند، خود را محقق بداند و چند سوگند دروغ هم بخورد.

ناتوانی

در حال اسارت و به صورت زندانی نگه داشته اید و آزادی های او را ندانسته از دستش می‌گیرید و همراه خشونت هایی که از خود بروز می‌دهید او را در احساس عجز و ناتوانی غوطه‌ور می‌سازید ناچار است که از دست شما و ستمکاریهایی که مسبت به وی روا می‌دارید بگریزد و امیال و غرایز خود را به نوعی و به هر نحو ممکن ارضا نماید و برای این کار ناگزیر است که در مقابل شما به دروغ متوسل شود.

مادر می‌گوید با “الف” بازی نکن زیرا “الف” کودک بی‌تربیتی است. اما کودک وقتی از منزل خارج می‌شود و در کوچه “الف” می‌بیند. بنابه نیازهای غریزی و عاطفی ، یا با او صحبت می‌کند. به بازی مشغول می‌شود و بعد که زمان برگشتن به منزل فرا رسید به محض ورود به خانه ، مادر می‌پرسد: در کوچه با چه کسی بازی می‌کردی؟ جواب می دهد با “ج” زیرا اولا دلش می‌خواهد مادر را راضی نگهدارد و خود را حرف شنو نشان دهد. ثانیا دلش نمی‌خواهد که مادر با علم و اطلاع از اصل قضیه به ممانعت خشونت آمیزی دست بزند لذا به حربه‌ای که در نظر او راحت‌ترین و کارآترین حربه‌هاست یعنی به دروغ متوسل می‌شود.

ترس از والدین

بعضی از والدین رفتار خشونت بارتری با فرزندان خود دارند. به کوچکترین بهانه آنها را کتک می‌زنند در مقابل دیگران پرخاش و تحقیرشان می‌کنند به خیال اینکه با خشونت و پرخاش و تنبیه و نیش زبان خواهند توانست جلو انحرافات روانی کودک را بگیرند. اینگونه خانواده‌ها علاوه بر اینکه نمی‌توانند کار مثبتی به عنوان کامل بازدارنده از انحرافات در تربیت کودک خود انجام دهند بلکه یا باعث می‌شوند که ترس کودک به تدریج ریخته و کارهای خلاف خود را با جرات و جسارت بیشتری انجام دهد.

یا اینکه والدین را مثل دژخیم چاق به دست بالاتر خود احساس کرده و از ترس آنان بنابه مختصات زمانی و مکانی متوسل به دروغ گردد و کودکی که از ترس و اجبار فرامین والدین را می‌پذیرد و در این فرمان‌پذیری هیچگونه علایق عاطفی از خود بروز نمی‌دهد پایه‌های اخلاقی سست و نااستواری خواهد داشت و در غیاب والدین ، چون دیگر حضور ندارند برخلاف آنچه را که میل آنها بوده انجام خواهد داد و رفته رفته به طرف فساد اخلاقی که دروغ نیز یکی از آنهاست کشیده شده و به درجات پایین‌تر انسانی نزول پیدا خواهد کرد. بنابراین بهتر است والدین برای انجام کاری که از فرزندشان می‌خواهند قبل از آن که متوسل به جبر و خشونت شوند میل انجام کار را در دل کودک برانگیزانند تا در چنین صورتی لزوم خشونت نیز از بین رود.

کودک به خاطر ترس از کتک خوردن و خشونتهای والدین، کم‌کم از آنان فاصله گرفته و خود را جدا احساس می‌کند و گاه گاه در بعضی از موارد توسل به دروغ می‌گردد زیرا احساس می‌کند که اگر راست بگوید والدین در اثر عصبانیت کتکش خواهند زد چوب اجبار و خشونت را کنار نهید و بگذارید کودکتان با داشتن کمی آزادی عمل و احساس استقلال خود را فرد محترمی در اجتماع خانوادگی به حساب آورد. دیگر در این صورت لزومی ندارد که او با دروغ گفتن به خانواده خود خیانت کرده باشد.

خودنمایی

بعضی از کودکان به خاطر خودنمایی متوسل به دروغ می‌شوند اینان کودکانی هستند که مورد توجه والدین و اطرافیان قرار نمی‌گیرند، هر کاری می‌کنند کسی ، نیست که مشوقشان باشد و به حسابشان بیاورد و یا لااقل بفهمد که آنان چه کاری می‌کنند و چه می‌گویند و چه می‌خواهند. پدر یا مادر به علت گرفتاری‌های شغلی یا مشکلات خانوادگی کاری به کار آنان ندارند و گوششان به حزف آنان بدهکار نیست و اطرافیان نیز به خاطر اینکه در کار دیگران مداخله‌ای نکرده باشند و یه به خاطر سایر ملاحظات و محصولات ، کاری کودکان دیگر نداشند.

بالاخره خیال می‌کند که حرفها یا کارهایش مورد پسند والدین یا اطرافیان نیست و به ناچار برای خودنمایی هرچه بیشتر متوسل به دروغ و مغلطه و اغراق شود. گاه دروغگوهای چنان شاخداری می‌گویند که موجب تحریکات منفی عصبی والدین می‌شود و گاه ، کارهایی را به دروغ به خود نسبت می‌دهد که از خود قهرمانی بسازد تا بدین وسیله بتواند توجه اطرافیان را به خود جلب نماید و گاه واقعا دست به کارهای خطرناکی می‌زند که با جثه و سن و سالش جور درنمی‌آید.

حسادت و رقابت

منشاء ‌برخی از دروغهای کودکان حسادت و یا رقابت است . او می بیند که برادر  یا خواهر کوچکش با شیرین زبانی های خود نظر پدر و مادر را جلب کرده و محبت آنها را  به صورت انحصاری در گرو خود در آورده است. او از طریق رقابت که  در حقیقت منشائی جز حسادت ندارد می خواهد جای پایی برای خود ایجاد کند و چون قدرت انجام عمل و رقابت را ندارد تن به دروغ می دهد. زمانی هم دیده می شود که طفل  خردسال  را اذیت کرده و به گریه اش می اندازد و بعد منکر قضیه می شود .

تخیل کودکانه

منشاء ‌برخی از دروغهای کودکان حسادت و یا رقابت است. او می بیند که برادر  یا خواهر کوچکش با شیرین زبانی های خود نظر پدر و مادر را جلب کرده و محبت آنها را  به صورت انحصاری در گرو خود در آورده است. او از طریق رقابت که در حقیقت منشائی جز حسادت ندارد  می خواهد جای پایی برای خود ایجاد کند و چون قدرت انجام عمل و رقابت را ندارد تن به دروغ می دهد. زمانی هم دیده می شود که طفل  خردسال  را اذیت کرده و به گریه اش می اندازد و بعد منکر قضیه می شود.

تغییر رفتار کودکان با تقویت های درست

«روشی که باعث تقویت رفتارهای مثبت می شوند مهم تر از مقدار آن است.»

بی.اف.اسکینر

توجه: روش های رفتارگرایی محض به تنهایی برای تغییر رفتار کودکان کافی نیستند و حتما باید ملاحظات انگیزشی و .. را نیز در تغییر رفتار کودکان در نظر گرفت. با این حال در این مقاله اشاره مختصری بر این روش های رفتاری و چگونگی استفاده از انها شده است.

هدف از تقویت کننده کمک به افزایش انجام رفتارهایی است که در پی محرک های خاص باعث ایجاد این واکنش ها می شوند.

زمانی که افراد در مورد تقویت کننده فکر می کنند بلافاصله به یاد پاولف می افتند. پاولوف و اسکینر رفتارها را مطالعه کرده اند و به نوع خاصی از رفتاری که به وجود می آید اشاره دارند.

تقویت کننده های مثبت و منفی

دو نوع تقویت کننده وجود دارد. اولین تقویت کننده تقویت کننده های مثبت هستند، این نوع از تقویت کننده می تواند ابزای برای تغییر رفتار در کودکان باشد. کاربرد آن به صورت استفاده از آیتم های تشویق کننده (مانند بازی کردن با گوشی موبایل بعد از تمام کردن تکالیف مدرسه) می باشد، بنابراین فرد برای تمام کردن وظیفه اش انگیزه پیدا می کند.

در آینده والدین می توانند این تقویت کننده را دور زده و به صورت بالقوه کودک بدون نظارت والدین به صورت اتوماتیک به خودش می گوید، «اگر من این کار را انجام بدهم می توانم با گوشی بازی کنم.»

به هر حال اگر آنها بلافاصله به سراغ گوشی بروند و تکالیفشان را فراموش کنند می توان از تقویت کننده های منفی استفاده کرد، تقویت کننده های منفی نوع دوم تقویت کننده ها هستند.

تقویت کننده های منفی به صورت حذف برخی از ایتم صورت می گیرد، مانند گوشی یا کامپیوتر، در نتیجه کودک می داند که باید تکالیفش را قبل از اینکه از لوازم الکترونیک استفاده کند، انجام دهد.

فرایند هر دو نوع تقویت کننده های مثبت و منفی برای تغییر رفتار کودکان کاربردی و مفید می باشند.

محروم سازی چیست؟

اگر شما می خواهید که رفتار کودکتان را تغییر دهید، باید به این مسئله توجه داشته باشید قبل از برخی از رفتارها کودک باید از چه چیزهایی محروم شود. محروم سازی سوال پرسیدن؟ یا محروم سازی درخواست چیزی؟ اگر شما می خواهید که کودکان راحتتر باشد و چیزهایی را از شما درخواست کند. برای مثال اگر کودک بعد از اینکه بیرون از خانه بازی کرد آب بخواهد، اگر مادر به او بگوید نه، کودک دوباره این درخواست را تکرار نمی کند و این رفتار دوباره اتفاق نمی افتد.

به هر حال، اگر مادر به درخواست او پاسخ مثبت بدهد کودک دوباره این درخواست را تکرار می کند، کودک با تقویت کننده های منفی روبرو می شود. به هر حال، مادر باید رفتار کودک را تقویت کند و نه خود شخص را.

در مثال بالا مهم است که توجه داشته باشید که رفتار کودک تقویت شد و نه خود کودک. این کار اشتباه است که «کودک با دادن آب به او رفتارش تقویت شود» زیرا چیزی که تقویت شده است درخواست او نبوده است. زمانی که سعی ما بر این است که رفتار کودک را تغییر دهیم، مهم است که رفتارش تقویت شود نه اینکه خود کودک تغییر کند. اگر رفتارشان تقویت شود آنها احساس می کنند که دوست داشتتنی و پذیرفته هستند.

سیستم پاداش دهی

در سیستم مدارس، بخصوص در آمریکا در جایی که این کار به خوبی انجام می شود، تقویت کننده های مثبت می توانند به دانش آموزان کمک کنند که برای اینکه پاسخ های صحیح بدهند تلاش کنند. اگر معلم در رابطه با کلمات مرتبط با تصویر با دانش آموزان کار می کند، و دانش آموز بتواند تنها به دو تا از سوالات از ده سوال پاسخ صحیح دهد، سپس برای اینکه بتواند جواب های صحیح بیشتری بدهد پاداش دریافت می کند.

سیستم پاداش دهی می تواند متفاوت باشد، برای مثال، سیستم پاداش دهی می تواند به صورت دادن چیزی یا برچسبی به کودک باشد. کودک برای هر جواب صحیحی چیز خاصی دریافت می کند. پاداش می تواند به صورت پول باشد و زمانی که کودک به اندازه کافی پول جمع کرد می تواند برای خودش یک مداد بخرد. بر اساس این سیستم پاداش دهی دانش اموز باید به لحاظ نظری به سوالات بیشتری پاسخ صحیح بدهد.

اولین روزی که این سیستم اجرا می شود ممکن است دانش آموز از ده سوال به شش سوال پاسخ صحیح بدهد، و در دومین روز او به هشت تا از ده سوال پاسخ صحیح بدهد. و در سومین روز ممکن است حتی دانش اموز به همه سوالات پاسخ صحیح بدهد.

پاسخ های صحیح دانش اموز به دلیل تقویت کننده های مثبتی است که او دریافت کرده است. پاداشی که دانش آموز دریافت می کند به او کمک می کند که پاسخ های صحیح بدهد. قبل از هر سیستم پاداش دهی جدیدی دانش اموز به تصویر اشاره می کند و پاسخ اشتباه می دهد. این دانش اموز سعی نمی کند و رفتار های ناشی از تقویت کننده هایی که به او اعطا شده است دانش اموز تمایل بیشتری برای اینکه وظیفه اش را به درستی انجام دهد را دارا می باشد، در نتیجه دانش اموز می تواند برای رفتارش پاداش دریافت کند و یا اینکه پاداش او به صورت استراحت کردن باشد.

آیا پاداش دهی بهتر از تنبیهات منفی است؟

«تقویت کننده های مثبت مهم ترین و کاربردی ترین اصل در ایجاد رفتار می باشند»

کوپر، هرون و هوارد

بسیاری از متخصصان حرفه در زمینه ی روانشناسی به والدین توصیه می کنند که رفتارهای بد کودکان را نادیده بگیرند و به جای آن به رفتار های خوب کودک پاداش داده شود. اگر تقویت کننده ها بتوانند رفتارهای بد کودک را محدود سازند و به قالب سازی رفتارهای خوب کمک کنند، توجه کردن به رفتارهای بد هیچ سودی ندارد، و به وسیله ی بی توجهی می توان رفتار بد را متوقف کرد. همچنان گفتن این کار راحتتر از انجام ان است، رفتارهای منفی می توانند نسبتا اذیت کننده باشند.

ممکن است بسیاری از والدین نتوانند رفتارهای بد کودک را نادیده بگیرند و ممکن است سعی کنند تا رفتار بد کودکشان را اصلاح کنند. بهتر است رفتارهای منفی را تا انجا که می شود نادیده بگیرید و رفتارهای مثبت را به روش های مختلف پاداش دهید.

آیا تقویت کننده های مثبت بدون در نظر گرفتن سن کودک موثر هستند؟

تقویت کننده های مثبت تنها در برخی از سنین کارامد هستند. یادگیری کودکان هشت ساله با توجه به بازخوردهای مثبت می باشد (که می تواند به صورت تقویت کننده ی یک رفتار باشد) و زمانی که از تقویت کننده ها و بازخوردهای منفی استفاده می شود کودکان در این گروه سنی معمولا عصبی می شوند.

در حالیکه کودکان دوازده ساله می توانند بازخوردهای منفی را دریافت کنند و از طریق اشتباهاتشان یادبگیرند. همچنین بخش خاصی در مغز وجود دارد که واکنش شدیدی نسبت به بازخوردهای مثبت دارند و این بازخوردها از طریق غدد گانگیون پاسخ دریافت می کند. این غده در قمست خارجی قشر مخ قرار دارد. بخشی از مغز که به فعالیت های دیگر در همه ی گروه های سنی مربوط می شود.

نتیجه گیری

در پایان تقویت کننده ها و بازخوردهای مثبت تاثیر بیشتری نسبت به بازخوردهای منفیی دارند، ولی این مسئله بستگی به فرد دارد و بستگی به عکس العملی دارد که فرد نسبت به تقویت کننده های مثبت و منفی دارد که چه رفتار خاصی را از خود نشان دهند.

«تقویت کننده ها باعث بهتر شدن رفتار می شوند، در حالی که انتقاد می تواند باعث تثبیت رفتار عدم تغییر آن شود.»