مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

روانشناسی تکاملی چیست؟

روان‌شناسانى نظیر دیوید باس، لِدا کاسمیدس و جان توباى براى توضیح رفتار انسان از نظریه تکامل کمک گرفته‌اند. بدین ترتیب، رشته روان‌شناسى تکاملى پدید آمده است.
نظریه «زیست جامعه‌شناسى» (sociobiology) ادوارد ویلسون، مفهوم وراثت ژنتیکى ویژگى‌هاى رفتارى را مطرح ساخت. در روزهاى اولیه، روان‌شناسى تکاملى بسیارى از ایده‌هایش را از زیست جامعه‌شناسى وام گرفت.
در کتاب «مقدمه‌اى بر فلسفه زیست‌شناسى» که در سال ١٩٩٩ انتشار یافته است، روان‌شناسى تکاملى، شاخه جدیدى از زیست جامعه‌شناسى خوانده شده است. با وجودى که روان‌شناسى تکاملى بسیارى از پیشرفت‌هایش را مدیون زیست جامعه‌شناسى است امّا اینک به عنوان گرایش جدیدى در رشته روان‌شناسى نیز مطرح گشته است.
اثرات انقلابِ شناختى
در اواخر دهه ١٩٥٠، رفتارگرایى رو به افول گذاشت و روان‌شناسى شناختى رفته رفته محبوبیت یافت. کارهاى نوام چامسکى و دونالد برادبنت پایه‌گذار چیزى شد که بعدها «انقلابِ شناختى» نام گرفت. دانشمندانِ شناختى با رد ایده‌هاى مطرح شده در رفتارگرایى، براى درک استعدادهاى ذهنى انسان به مطالعه هوش مصنوعى و سامانه‌هاى رایانه‌اى پرداختند.
ظهور رشته زیست‌شناسى تکاملى
روان‌شناسى تکاملى، همان طور که از نامش برمى‌آید، ترکیبى از تکامل و روان‌شناسى است. مفاهیم تکاملى موجود در زیست جامعه‌شناسى با فرضیات نظرى انقلابِ شناختى در هم آمیخت و درک زیست‌شناسانه‌اى از رفتار انسان به وجود آورد.
با وجودى که غالباً از کتاب «تکامل جنسى انسان» نوشته دونالد سایمون در سال ١٩٧٩، به عنوان نخستین کار در زمینه ظهور تکامل در روان‌شناسى نام برده مى‌شود اما کارهاى چند روان‌شناس مهم دیگر در دهه ١٩٨٠ و اوایل دهه ١٩٩٠، زمینه را براى بروز گرایش جدید روان‌شناسى تکاملى فراهم ساخت. این کارهاى تأثیرگذار شامل کارهاى دیوید باس در زمینه انتخاب همسر و کارهاى لِدا کاسمیدس و جان توباى در زمینه نسل‌هاى فرهنگ می‌شود بنیان‌گذاران روان‌شناسى تکاملى تفکر منطقى و انتزاعى داشتند.
جالب است بدانید که بسیارى از دانشمندانى که در رشد و توسعه روان‌شناسى تکاملى نقش داشته‌اند گرایش خاصى به ریاضیات داشته‌اند. ویلیام همیلتون از طریق ریاضى به قانون «گزینش خویشاوند» دست یافت، رابرت ترایورز و دیوید باس استعداد فوق‌العاده‌اى در ریاضیات داشتند و لِدا کاسمیدس و جان توباى طرفدار مطالعه رفتار انسان بر پایه الگوهاى الگوریتمى بودند.
نکته جالب توجه این است که اغلب این دانشمندان در عالم هنر نیز دست داشتند. ترایورز طراح بود، دونالد سایمونز سرگرم پژوهش‌هایى درباره داستان‌هاى علمى، تخیلى است و باس علاقه‌مندى ثابتى به نوسندگى خلاقانه، از دوران کودکى داشته است. شاید این قابلیت توأم تفکر منطقى و انتزاعى به این دانشمندان اجازه داده است که رویکرد سیستماتیکى به چنین ایده‌هاى نظرى (تئوری) داشته باشند.
آینده روان‌شناسى تکاملى
روان‌شناسى تکاملى به عنوان یک جریان نسبتاً آرام در روان‌شناسى باقى مى‌ماند. و البته مطمئناً رشد خواهد کرد. در مقاله‌اى که در سال ١٩٨٩ درباره زیست جامعه‌شناسى و کردارشناسى منتشر شده آمده است: «روان‌شناسى تکاملى دوران جنینى را پشت سر می‌گذارد.» با وجودى که بیش از ٢٠ سال از آن تاریخ مى‌گذرد این حوزه روان‌شناسى همچنان در حال رشد و توسعه است.
به دلیل آن که روش‌ها و نتیجه‌گیرى‌هاى روان‌شناسى تکاملى بحث‌انگیز است، به زمان بیشترى نیاز است تا آنچنان که طرفدارانش انتظار دارند، به صورت نیروى فراگیر و غالب در روان‌شناسى درآید. از آنجا که نظریه تکامل هر سال مورد پذیرش بیشترى قرار مى‌گیرد، بنابراین زمان زیادى طول نخواهد کشید تا کتاب‌هاى درسى روان‌شناسى در برگیرنده توضیحات تکاملى درباره نظریه‌هاى جا افتاده روان‌شناسى گردند.

مقایسه نظریه جامعه‌سنجى با نظریه مدیریت وحشت

در این مقاله با دو نظریه «جامعه‌سنجى» (sociometer) و «مدیریت وحشت» (Terror Management) که در مورد حرمت نفس در انسان مطرح شده و مشابهت‌ها و تفاوت‌هاى آن‌ها آشنا مى‌شویم.
نظریه جامعه‌سنجى مى‌گوید که هر فرد داراى یک درجه تنظیم درونى به نام «جامعه‌سنج» است که محیط بیرونى را براى خطراتى که پذیرش اجتماعى را تهدید مى‌کنند، دیده‌بانى و پایش مى‌کند.
نظریه مدیریت وحشت، به توضیح و تشریح حرمت نفس بر پایه دو مؤلفه عمده مى‌پردازد: ترس از مرگ و درکى از دیدگاه جهانى فرهنگى.
مشابهت‌هاى نظریه جامعه‌سنجى و نظریه مدیریت وحشت
هر دو نظریه، پایه تکاملى دارند و عقیده دارند که حرمت نفس به خاطر مزایایى که براى افراد به همراه مى‌آورد در آن‌ها رشد مى‌کند (لیرى، ٢٠٠٤). روابط انسانى و تنظیم رفتارهاى انسانى، ویژگى‌هاى مهم در هر دو نظریه جامعه‌سنجى و مدیریت وحشت هستند.
نیاز به استانداردهاى فرهنگى و نیاز مردم به در نظر گرفتن خودشان به عنوان بخشى از یک گروه اجتماعى (لیرى، ٢٠٠٤) و درک این نکته که ارزیابى دیگران در یک گروه اجتماعى در حفظ حرمت نفس نقش دارد (پیشینسکى، گرین برگ، سولومون، آرندت و شیمل، ٢٠٠٤)، جزء ویژگى‌هاى هر دو نظریه جامعه‌سنجى و مدیریت وحشت هستند. رایان و دِکى (٢٠٠٤) خاطر نشان کرده‌اند که هر دو نظریه بر جنبه‌هاى دفاعى حرمت نفس بیش از جنبه‌هاى مثبت تمرکز دارند.
شباهت دیگرى که بین نظریه جامعه‌سنجى و نظریه مدیریت وحشت وجود دارد این است که هیچکدام از این دو نظریه نتوانسته‌اند شواهد دقیقى ارائه کنند که براى توضیح نقش و وظیفه حرمت نفس کافى باشد (لیرى، ٢٠٠٤). اگر چه پیشینسکى، گرین برگ، سولومون، آرندت و شیمل (٢٠٠٤) ادعا کرده‌اند که نظریه مدیریت وحشت تنها توضیح و تعریف حرمت نفس است که شواهد تجربى فعلى از آن پشتیبانى مى‌کند. این ادعا مورد انتقاد لیرى (٢٠٠٤)، کروکر و نور (٢٠٠٤) و رایان و دِکى (٢٠٠٤) که دیدگاه‌هاى متفاوتى دارند قرار گرفته است.

تفاوت‌هاى نظریه جامعه‌سنجى با نظریه مدیریت وحشت
هر دو نظریه جامعه‌شناسى و مدیریت وحشت درصددند که نیاز به حرمت نفس در زندگى انسان را توضیح دهند امّا تفاوت‌هاى بنیادى در این دو دیدگاه نظرى وجود دارد. نظریه مدیریت وحشت بر این تمرکز دارد که حرمت نفس یک سازوکار بر پایه فرهنگ است که فعالیتش براى کاهش اضطراب ناشى از افکار مرگ است (پیشینسکى، گرین برگ و سولومون، ١٩٨٦). از سوى دیگر، نظریه جامعه‌سنجى تأکید دارد که حرمت نفس یک درجه تنظیم درونى است و براى اطمینان بخشى از این که فرد از گروه اجتماعیش جدا نمى‌افتد اهمیت دارد.

نظریه مدیرت وحشت با این توضیح نظریه جامعه‌سنجى در مورد عدم پذیرش در گروه اجتماعى مخالف است و مى‌گوید که حرمت نفس و دیدگاه‌هاى فرهنگى، هر دو ساختارهاى اجتماعى هستند که نیازمند اعتبارسنجى خارجى مى‌باشند. نظریه جامعه‌سنجى بیان مى‌دارد که حرمت نفس یک فرد براساس روابط میان فردى مثبت و منفى و قدرت گروه اجتماعى در مقایسه با گروه‌هاى دیگر محاسبه می‌شود (کرک پاتریس و الیس، ٢٠٠٣).

هیچکدام از دو نظریه جامعه‌سنجى و مدیریت وحشت نتوانسته‌اند مشخصاً اثبات کنند که تنها نظریه معتبر درباره نقش و وظیفه حرمت‌نفس مى‌باشند (لیرى، ٢٠٠٤). با وجودى که تفاوت‌هاى اساسى بین این دو دیدگاه وجود دارد، امّا هر دو نظریه اعتقاد دارند که نقش حرمت نفس، تنظیم رفتارهاى فرد به منظور بهبود و ارتقاء رفتارهاى اجتماعى است

تقویت هوش هیجانی در کودکان با نقاشی آدمک



کودکانی که خود را خوب و خواستنی نمی دانند و از اعتماد به نفس منفی برخوردار هستند، معمولاً کمتر ابراز وجود می کنند و از خودنمایی و تعریف از خود، علی رغم میل درونی شان، اجتناب می کنند. این فعالیت طرحی است که امکان ابراز وجود و تعریف از خود را به کودکان داده و آن ها ضمن احترام به نقاشی خود از طریق تزئین، نصب آن در مکانی که دیده می شود، ذکر قابلیت ها و توانمندی هایشان و ... قابلیت دیده شدن به شکلی بارز را، پیدا می کنند.
•خطوط پیرامون بدن کودکان را همان طور که به پشت یا به رو، دراز کشیده، روی کاغذ بکشید. کاغذ را در جایی روی کف اتاق به صورت ثابت نگهدارید. از کودکان بخواهید قسمت های مختلف بدن خود را روی طرح ترسیم کند. بینی، چشم ها، دهان، ناخن ها، انگشتان، دندان ها، مو، یا ناف.
•آرنج ها، کاسه های زانو، چانه، و پاشنه های پا، قسمتهای مشکل تری هستند که انتظار داریم کودکان بزرگتر قادر به کشیدن و نامگذاری آن باشند.
•پس از کشیدن نقاشی، از کودکان بخواهید درباره ی نقاشی خود صحبت کنند.
•اگر این فعالیت را با چندین کودک انجام می دهید، می توانید نقاشی ها را کنار هم بگذارید و در مورد تفاوت ها و ضرورت احترام گذاشتن به همدیگر صحبت کنید.
•از آن ها بخواهید در مورد ویژگیهای مثبت خود و مواردی که به داشتن آن افتخار می کنند با سایر افراد دیگر حرف بزنند.
•به آن ها توضیح دهید که چون این تصویرها شکل هر یک از ماست، بهتر است به آن ها احترام بگذاریم.
•پیشنهادهای کودکان مبنی بر چگونگی این احترام گذاشتن به خود را شنیده و از آنها بخواهید آن را نقاشی کنند. مثلاً: نقاشی را قاب بگیرند ـ به دیوار نصب کنند ـ دور نقاشی را گل بکشند و ...

نقاشی آدمک گودیناف



آزمون آدمک گودیناف
استفاده از ترسیم برای نشان دادن عملکرد‌های هوشمندانه از آغاز قرن بیستم شروع شد. در همان موقع بود که نهضتی به‌نام روان‌سنجی پدید آمد. آلفرد بینه و تئودور سیمون (کسانی که اولین آزمون هوشی را ابداع کردند) اعتقاد داشتند که بین سن عقلی کودکان و رسد ترسیمی همبستگی بالایی وجود دارد. این نظر مورد استقبال روان‌شناسان آن زمان قرار گرفت، و از این شیوه برای ارزیابی توانایی‌های هوشی کودکان استفاده کردند. خانم فلورانس گودیناف نیز با تبعیت از همین الگو آزمون ترسیم یک آدم را برای سنجش هوش کودکان و نوجوانان زیر ۱۶ سال ابداع کرد.
این آزمون مورد استقبال روان‌شناسان بالینی و روانپزشکان قرار گرفته به صورت گسترده در کلینیک‌های روان‌شناسی و روانپزشکی مورد استفاده قرار گرفت.
امروزه از این آزمون (آزمون آدمک) چه به صورت مستقل و چه به صورت مکمل آزمون‌های وکسلر و استنفردبینه بکار گرفته می‌شود. در کشور ما نیز از این آزمون به صورت مکمل آزمون‌های وکسلر (کودکان و نوجوانان) ولایتر در مراکز سنجش کودکان استفاده می‌شود.
آزمون ترسیم آدمک یکی از آسانترین ، عملی ترین وجهانی ترین آزمونهای تصویری است. این آزمون به وسیله عده زیادی کد گذاری شده است که مهمترین آنها کار خانم آمریکائی فلورانس گودینافFlorence Goodenoughاست که در سال ۱۹۲۰ در ایالت نیوجرسی آمریکا روی چهار هزار کودک آن را آزمایش نمود . در فرانسه نیز دکتر فایFay در این زمینه کار کرده است.
هدف:

مهمترین هدف آزمون ، تعیین درجه هوشمندی سن عقلی و بهره هوشی کودک است . همچنین این آزمون را زمانی به کار می بریم که آزمونهای هوشی دیگر مقدور نیست و می خواهیم هر چه سریعتر درباره درجه هوشی کودک به نتیجه برسیم . علاوه بر این ، اطفالی که زبان نمی دانند و قادر به سخن گفتن نیستند بهترین ابزار سنجش این آزمون می باشند.

دستور اجرا:

اجرای آزمون ساده است . به کودک گفته می شود:” یک آدم ترسیم کن و هر چه می توانی آنرا زیبا و خوب بکِش ” ، اضافه می نمائیم زمان این کار هر چقدر طول بکشد اشکالی ندارد.
نکاتی که در عمل و ارزیابی باید رعایت کرد:
۱٫ برای ترسیم بهتراست یک مداد سیاه یا یک خودکار راحت و روان دراختیار کودک بگذاریم . با مداد رنگی به دشواری می توان رسم کرد و اجزاء را تشخیص داد.
۲٫ اگر نقاشی با مداد رنگی کشیده شود ، شرایط دیگری برای ارزیابی لازم است که باید رعایت شود.
۳٫ کاغذ برای رسم نقاشی کودک باید حداقل ۳۰ × ۲۱ باشد.
۴٫ اجازه بدهید کودک چند تصویر بکشد ، سپس بهترین و کاملترین را برای نمره گذاری انتخاب کنید.
۵٫ اگر نتایج چند بار کشیدن آدمک با یکدیگر فرق داشت نشان ناراحتی های دیگری در کودک است که باید به متخصص مسائل روانی یا روان درمانی مراجعه کرد.
روش نمره گذاری:

الف: برای هر یک ازاجزا آدمک در صورتی که توسط کودک ترسیم شده باشد یک نمره منظور فرمائید. به شرح ذیل:
جدول نمره گذاری آزمون نقاشی آدمک گودیناف
ردیف
موارد
نتیجه
ردیف
موارد
نتیجه
۱
سر
۲۷
کف دست

۲
پا
۲۸
محل های الحاق بازوها

۳
دست
۲۹
محل الحاق ران ها

۴
تنه
۳۰
تناسب اندازه سرنسبت به تنه۱دوم تا۱دهم

۵
درازای تنه بلندترازپهنای آن باشد .
۳۱
تناسب اندازه دست ها نسبت به تنه

۶
شانه ها بوضوح دیده شوند .
۳۲
نسبت اندازه پاها

۷
دستها و پاها به نقطه ای از تنه چسبیده باشند .
۳۳
اندازه کف پاها

۸
دستها و پاها به محل مناسب تنه چسبیده باشند .
۳۴
دست ها و پاها دو بعدی

۹
گردن کشیده باشد .
۳۵
پاشنه پا یا پاشنه کفش

۱۰
حدود گردن
۳۶
هکاهنگی حدود کلی

۱۱
چشم ها کشیبده شده باشد .
۳۷
هماهنگی حدود کلی و خطوط جزئی

۱۲
بینی کشیبده شده باشد .
۳۸
هماهنگی ، تناسب و تقارن خطوط دور سر

۱۳
دهان کشیبده شده باشد .
۳۹
هماهنگی ، تناسب و تقارن دو طرف تنه

۱۴
بینی و دهان دو بعدی کشیبده شده باشد .
۴۰
هماهنگی ، تناسب و تقارن دو طرف صورت

۱۵
سوراخ های بینی کشیبده شده باشد .
۴۱
تناسب اندازه دست ها با پاها

۱۶
موها کشیبده شده باشد .
۴۲
گوشها وجود داشته باشند .

۱۷
موها سر جای خودشان باشند .
۴۳
تناسب اندازه گوشها

۱۸
لباسها کشیبده شده باشد .
۴۴
اجزاء چشم ها ( ابروها یا مژه ها )

۱۹
دو تکه از لباسها کشیبده شده باشد .
۴۵
مردمک چشم ها

۲۰
۴ تکه از لباس بخوبی قابل تشخیص باشد .
۴۶
نسبت اندازه چشم ها

۲۱
لباسها کامل باشد .
۴۷
نگاه(جهت نگاه به درستی ترسیم شده باشد(

۲۲
لباس کار یا یونیفرم کامل و بی نقص باشد.
۴۸
چا نه و پیشانی

۲۳
انگشت ها
۴۹
بر آمدگی چا نه

۲۴
تعداد انگشت ها درست باشند .
۵۰
نیمرخ با یک خطا

۲۵
شکل و قواره انگشتان درست باشد .
۵۱
نیمرخ بدون خطا

۲۶
جای مناسب انگشت شست
نمره کل


۱٫ نمرات داده شده را باهم جمع کنید . ( مجموع از ۵۱ بیشتر تجاوز نمی کند)


۲٫ با استفاده از جدول مخصوص ( جدول شماره ۱) نمره خام ، تبدیل به سن عقلی می شود .



۳٫ اگر نمره خام آزمونی بر فرض مثال ۴۰ باشد در جدول تبدیل نمرات ، ( جدول شماره ۱ ) نمره خام را پیدا کرده و سن عقلی کودک را که ۱۳ می باشد، استخراج می کنیم. ( این نمره سن عقلی کودک است) سپس ۱۳ ( که سن عقلی کودک است) را در عدد ۱۲ ( ماه) ضرب می کنیم. ( هر سال ۱۲ ماه دارد)
سپس سن تقویمی آزمونی را محاسبه می کنیم . اگر آزمودنی به عنوان مثال ۱۰ سال و ۳ ماه داشته باشد ۱۰ را ضربدر ۱۲( هر سال ۱۲ ماه دارد) بعلاوه ۳ ( ماه) می کنیم نمره بدست آمده سن تقویمی کودک می باشد. حاصلضرب صورت و مخرج را در هم تقسیم کرده وضربدر ۱۰۰ کرده و بهره هوشی آزمودنی بدست می آید. بدین صورت:
IQ = ۱۳ * ۱۲ * ۱۰۰ = ۱۲۶
۳+۱۲*۱۰
۴٫ سپس نمره به دست آمده را در طبقه بندی هوشی ( جدول شماره ۲) پیدا کنید ، بهره هوشی کودک مشخص می گردد.

” جدول تبدیل نمرات خام به سن عقلی “

جدول شماره ۱

نمره خام سن عقلی نمره خام سن عقلی نمره خام سن عقلی نمره خام سن عقلی
۱ ۳-۳ ۱۱ ۹-۵ ۲۱ ۳-۸ ۳۱ ۹-۱۰
۲ ۶-۳ ۱۲ ۰-۶ ۲۲ ۶-۸ ۳۲ ۰-۱۱
۳ ۹-۲ ۱۳ ۳-۶ ۲۳ ۹-۸ ۳۳ ۳-۱۱
۴ ۰-۴ ۱۴ ۶-۶ ۲۴ ۰-۹ ۳۴ ۶-۱۱
۵ ۳-۴ ۱۵ ۹-۶ ۲۵ ۳-۹ ۳۵ ۹-۱۱
۶ ۶-۴ ۱۶ ۰-۷ ۲۶ ۶-۹ ۳۶ ۰-۱۲
۷ ۹-۴ ۱۷ ۳-۷ ۲۷ ۹-۹ ۳۷ ۳-۱۲
۸ ۰-۵ ۱۸ ۶-۷ ۲۸ ۰-۱۰ ۳۸ ۶-۱۲
۹ ۳-۵ ۱۹ ۹-۷ ۲۹ ۳-۱۰ ۳۹ ۹-۱۲
۱۰ ۶-۵ ۲۰ ۰-۸ ۳۰ ۶-۱۰ ۴۰ -۱۳






۵۱ بالاتر از ۱۳ سال
” جدول شماره ۲ “

طبقه بندی از لحاظ هوش معادل هوش
نابغه ۱۸۹-۱۷۰
تیز هوش ۱۶۹-۱۵۰
پر هوش ۱۴۹-۱۳۰
باهوش ۱۲۹-۱۱۰
متوسط ۱۰۹-۹۰
مرزی ۸۹-۸۰
مرزی ضعیف ۷۹-۷۰
کودن ۶۹-۵۰
کالیو ۴۹-۲۵
کانا ۲۵-۰

نقش امیل کراپلین( Emil Kraepline) در روانشناسی






مهمترین اقدام امیل کراپلین طبقه بندی بیماریهای روانی بود.




یکی از کسانی که نقش مسلطی در ایجاد نظریه عضوی ایجاد کرد «امیل کراپلین» (Emil Kraepline) است. او علاوه ‌بر تاکید براهمیت آسیب شناسی مغزی در بیماریهای روانی نیز کمک شایانی کرد.
کراپلین گفت که همانند بیماریهای جسمی می‌توانیم از بیماریهای روانی را که دارای نشانه‌های مرضی مشخصی هستند، در یک گروه طبقه‌بندی کنیم. او یک طرح طبقه بندی ارائه داد که اساس طبقه بندیهای جدید قرار گرفت.
- در1858 امیل کراپلین نقش مهمی در ایجاد نظریه بدنی ایفا کرد و مهمترین اقدام او طبقه بندی بیماریهای روانی بود.

- عمر واژه اسکیزوفرنی به بیش از صد سال نمی رسد، در حالیکه نخستین بار در سال 1887 توسط دکتر امیلی کراپلین بطور مجزا به عنوان یک بیماری روانی شناخته شد و همواره این اعتقاد وجود داشته که این بیماری در طول تاریخ همراه بشر بوده اس امیل کراپلین و یوگین بلولر، دو شخصیت کلیدی در تاریخ اسکیزوفرنی هستند. قبل از کراپلین، مورل، اصطلاح دمانس پره کوژه(زوال عقل پیش‌رس) را درباره این بیماری به‌کار برده است. کراپلین، این اصطلاح را به شکل لاتین درآورد. بلولر، اصطلاح اسکیزوفرن را ابداع کرد.
امیل کراپلین اولین کسی بود که در 1893 میلادی ، این اختلال را به عنوان یک سندرم توصیف کرد. اما مفاهیم جدید درباره این بیماری بیشتر توسط ایوجی بلوئر و کورت اشنایدر شکل گرفته است امیل کراپلین فقط به عنوان یکی از پیشگامان روان پزشکی جدید این اختلال را به عنوان زوال عقل زود رس بیان کرد و کمی در مورد حالات آن توصیف و تشریح کرد.
-در سال 1893، امیل کراپلین، پارانوئیا را از پارافرنیا که یک اصطلاح متداول در اروپاست و معادل اصطلاح واکنش پارانوئید و یا حالت پارانوئید در آمریکا می‌باشد، تمیز داده و تفکیک نمود. کراپلین، همچنین بیماری پارانوئید را از اسکیزوفرنی پارانوئید متمایز ساخت. حالات بیماری پارانوئید تا حد بسیار زیادی شبیه حالات بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی پارانوئید است، اما از جهاتی با آن تفاوت دارد. اگر چه احتمالاً بیماری اسکیزوفرنی برای هزاران سال با ما بوده است. اما فقط از اواخر قرن نوزدهم این بیماری به عنوان یک اختلال متمایز شناخته شده است. اولین بار این بیماری در سال 1896 ، هنگامی که امیل کراپلین پیشنهاد کرد که سه نوع اصلی روان پریشی وجود دارد شناسایی گردید. کراپلین اعتقاد داشت که این بیماری معمولا در نوجوانی شروع می‌شود و موجب یک تباهی غیر قابل برگشت می‌شود. از دوره کراپلین و بلولر، اسکیزوفرن به انواع فرعی تقسیم شده است.
بر اساس نوشته های نجاریان و همکاران (1371) گرسینگر روانپزشک آلمانی عقیده دارد که اغلب اختلالات روانی معلول تأثیر مستقیم با غیر مستقیم آشفتیگهایی در کنش مغز است امیل کراپلین که مطالعاتش تحت تأثیر گرسنیگر قرار دارد بر این باور است که رفتار غیر عادی آشفتگیهای عضوی می باشد.

-در زمینه هنر درمانی، امیل کراپلین در سال 1912 و یوجین بلولر در سال 1918 پیشنهاد کردند که نقاشی بیماران روانی باید در تشخیص بیماری آن ها مورد توجه قرار گیرد.