مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

همدلی کردن را بلدید ؟

شده گاهی همسرتون خواهرتون دوستتون و ..... نالون و خسته بیاد کنارتون بخواد باهاتون دردل کنه ؟
تونستید تاحالا به طور صحیح باهاش همدردی کنید ؟
که هروقت صحبتی داشت شمارو همدل و هم صحبت خوبی بدونه ؟
اگر آه پس همدل خوبی هستید
اگر نه همدلی کردن و یاد بگیرید :


همدلی به معنی تایید کار طرف مقابل نیست

همدلی به معنی همدردی نیست

همدلی به معنی همراه شدن نیست

همدلی ارائه راهکار نیست

همدلی ارائه تجربه نیست

همدلی دفاع از شخصی چه شوهر و یا پدر نیست

همدلی توجیه کارهای پدر نیست

همدلی این نیست که بگویید پدرم واقعا مهربونه و تو رو دوست داره! اما زبونش تلخه، رفتارش اینطوریه، تو ناراحت نشو عزیز دلم! تو به دل نگیر!! ( این غلط ترین حرف ممکنه که می تونه یک فرد به همسرش بگه)

همدلی این نیست که که بگید خب تو هم اشتباه کردی...

همدلی این نیست بگید خب دیگه نیا اونجا...

همدلی سرزنش هیچ کسی نیست! چه این طرف و چه طرف مقابل

همدلی داوری نیست

همدلی دفاع از خود نیست

همدلی یعنی شما کمی بالاتر از احساس خودت قرار بگیری و احساس طرف مقابلت رو درک کنی... فقط احساس طرف مقابلت رو درک کنی! همین! نه کارش رو تایید کنی و نه بهش راهکار

بدی ... نه سرزنشش کنی و نه باهاش بد رفتاری کنی... فقط بگی می فهمم چه حسی داری!
در همدلی باید چند تا کار رو انجام بدید:

1. عزت نفس خودتون رو چند لحظه ای خاموش کنید! ( تا جیزی گفت که پدرت فلان... جوش نیارید که ای وای من نباید پشت پدرم رو خالی کنم)

2. با دقت و ارتباط چشمی و حتی لمسی، ( تو چشماش نگاه کنید و دستاش رو بگیرید، چون ارتباط چشمی در اتومبیل بر قرار نمی شه برای همین زمان رانندگی،‌ زمان خوبی برای

گفتگوهای مهم نیست) به حرفاش گوش کنید و حرفهاش رو براش خلاصه کنید...

3. احساس طرف مقابل رو درک کنید نه کارش رو یا دردش رو!

4. زیاده روی نکنید


همدلی یک مهارت و توانایی است و مانند هر مهارت دیگر نیاز به آموزش، تمرین و تجربه دارد.
همدلی به فرد این امکان را می دهد که بتواند احساسات و حالاتی را در دیگران بفهمد که تاکنون تجربه نکرده است.
همدلی باعث می شود که از سطح خودمان فراتر رفته و دیگران را عمیق‌تر درک نماییم.
به این ترتیب، همدلی قدرت و ظرفیت درک انسان‌ها را افزایش می دهد.

موانع همدلی عبارت‌اند از:

انتقاد
برچسب‌زدن
تشخیص‌گذاری
ستایش همراه با ارزیابی
نصیحت کردن
اغراق کردن یا بزرگ کردن مشکل
بی اهمیت و کوچک کردن مشکل
به رخ کشیدن و مقایسه کردن
سرزنش کردن
نصیحت کردن، راهنمایی کردن و ارائه راه‌حل

مهم‌ترین تکنیک های همدلی عبارت‌اند از:

گوش دادن فعال
بازپردازی
انعکاس احساسات
انعکاس محتوا یا معانی
انعکاس تلخیصی
تمرکز بر کلمات احساسی
توجه به محتوای کلّی پیام
مشاهده زبان بدن (Body Language)
پرسیدن این سؤال از خود که «اگر من چنین وضعیتی را تجربه می کردم، چه احساسی داشتم؟»

مشکلات زندگی و حکمتی الهی

خداوند پناه و قدرت ماست!

من بعنوان یک مشاور این شکایت را از زبان خیلی‌ها، حتی از زبان خودم، می‌شنوم، «چرا خداوند در مشکلاتم کمکی به من نمی‌کند؟» این سوال کاملاً منطقی است. خیلی از افراد از اینکه بخواهند چرای چیزی را از خداوند سوال کنند یا اینکه بخواهند این بحرانی که برایشان پیش آمده را حل کنند، می‌ترسند. از اینکه تصور کنند ایمانشان به اندازه کافی قوی نیست یا قدرت نداشته‌اند با این مشکلات کنار بیایند. و نمی‌خواهند هم که دیگران چیزی بدانند چون ممکن است فکر خوبی درموردشان نکنند.



اگر شرایط زندگی برایمان سخت می‌شود، باید بدانیم چرا و اینکه چه باید بکنیم. در غیر اینصورت سردرگم، خسته و ناامید خواهیم شد. در متون مذهبی داوود پیامبر را می‌بینیم که باوجود همه دشواری‌هایی که برایش پیش می‌آید، باز ایمان و اطمینان خود را از دست نداده و بیشتر از هر کس دیگری از دستورات خداوند پیروی می‌کند. او این کارها را بدون اینکه کتاب آسمانی از قبل برایش مهیا شده باشد و بدون هیچ منبعی برای کمک گرفتن انجام می‌دهد. بااینکه سوالات سختی از خداوند می‌پرسد اما دست از تلاش نمی‌کشد. داوود پیامبر صمیمانه و با همه وجود، حتی در مواقع سختی، به خداوند ایمان و اطمینان داشته و بااینکه مشکلات پی‌درپی برایش اتفاق می‌افتد، ایمان خود را از دست نمی‌دهد.

اول باید نگرش خود را به زندگی اصلاح کنیم. خیلی از ما بااینکه افرادی مذهبی هستیم اما گاهی با گوش دادن به آموزشهای غلط و توصیه‌های مخرب، دیدگاه‌ها و انتظارات اشتباهی پیدا می‌کنیم. قبل از هر چیز باید بدانیم که اتفاق بد همیشه می‌افتد! این اتفاقات برای آدم‌های خوب هم می‌افتد. همه ما در طول زندگی با آزمایش های مختلف، مشکلات و سختی‌های زیادی روبه‌رو می‌شویم. بنابراین چیزی که باید بفهمیم این است که در مواجهه به این مشکلات باید چه بکنیم.

اینکه چه درس‌هایی از آن اتفاقات بگیریم و از آنها در مسیر رشد و تعالی خود استفاده کنیم.




نگاه خداوند به مشکلات و سختی‌ها مثل نگاه ما نیست. جایی که ما استرس می‌بینیم او فرصت می‌بیند. چیزی را که ما بحران می‌بینیم، او رشد و تعالی می‌بیند. هدف خداوند در زمان‌های بحران و سختی، درس دادن به بندگان خود است. این مشکلات برای آموزش دادن و رشد ما هستند. و وقتی از آنها درس بگیریم و طوفان‌های زندگی را پشت سر بگذاریم، وعده بزرگ خداوند را خواهیم دید. پاداش فوق‌العاده‌ای که برای ما در نظر گرفته است، از طریق جاودانگی به ما می‌رسد. ما باید در زمان‌های سختی، لذت و فرصت‌ها را ببینیم. چون یاد خواهیم گرفت که در سختی‌ها هم لذتی شیرین و فوق‌العاده وجود دارد. نباید تا رفتن به بهشت صبر کنیم. می‌توانیم یاد بگیریم زندگی‌مان را سراسر از لذت کنیم، کسی شویم که هم خودمان می‌خواهیم هم خداوند.

بنابراین وقتی خداوند آزمایشتان می‌کند، و اتفاق‌های بد برایتان می‌افتد، باید به آن بعنوان زمانی برای درس گرفتن و اعتماد به خداوند نگاه کنیم. و وقتی این سختی‌ها تمام شد، می‌توانیم به عقب نگاه کرده و ببینیم که این سختی‌ها برایمان لازم بوده است و الان به لطف خداوند آدم بهتری هستیم.


من هیچوقت دوست نداشتم مورد آزمایش و امتحان قرار بگیرم. سالیان سال همه تلاشم را می‌کردم که از امتحان بیرون بیایم. اما این امتحانات همچنان اتفاق می‌افتاد. به همین دلیل باید راهکارم را عوض می‌کردم تا ببینم در پس این امتحانات چیست. این یعنی باید تشخیص می‌دادم که این بحران‌ها چالشی از طرف خداوند است تا درس‌هایی ارزشمند برای رشد کردن و قوی‌تر شدن بگیرم. آنوقت پاداشی گرفتم که قبلاً تجربه نکرده بودم. خداوند رشد بیشتر و بیشتر را برایم فراهم کرد. اینجا بود که وقتی طوفان مشکلات و سختی‌ها دوباره به سراغم می‌آمد، برای آن آماده بودم، چون دیگر آنها را به عنوان فرصتی برای به دست آوردن رشد و قدرت بیشتر می‌دیدم. به این ترتیب سختی‌ها ابزاری برای رشد و رسیدن به تعالی خواهد شد.



برای اینکه انسانی شاد باشیم و در زندگی احساس خوشبختی کنیم، باید به زندگی بعنوان یکسری فرصت‌های حل مشکل و درس گرفتن نگاه کنیم. چون مشکلاتی که با آنها روبه‌رو می‌شویم یا همه قدرت و توان ما را گرفته و یا رشدمان می‌دهند. درنتیجه، راه به سمت خوشبختی با واکنش ما به اینها مشخص می‌شود. متاسفانه بیشتر آدم‌ها قادر به دیدن دست خداوند در زندگی‌هایشان نیستند. به همین دلیل انتخاب می‌کنند که اجازه دهند تمرکز زندگی‌شان را روی مشکلاتشان قرار داده و عنان اختیار زندگی‌شان را دست آن دهند. مثل تروریستی که تفنگ روی شقیقه‌شان قرار داده و به آنها اجازه کمک گرفتن از کسی نمی‌دهد.

خداوند می‌خواهد از مشکلات ما به نفعمان استفاده کند، برای اینکه ما را به انسان‌های بهتر و قوی‌تری تبدیل کند تا بتوانیم هم خودمان زندگی بهتری داشته باشیم و هم به دیگران در زندگی‌هایشان کمک کنیم. بنابراین انسان‌های ناراحت، سردرگم، بی‌انگیزه به مشکلاتشان واکنش غیرمنطقی می‌دهند تااینکه از آن بعنوان یک آموزش معنوی استفاده کنند. اما چطور می‌توانیم خودمان را در مسیر درست قرار دهیم؟


طوفان‌های زندگی در راهند

مشکلات غیرقابل‌پیش‌بینی بخشی از زندگی هستند. آنها مثل طوفانند. ممکن است در یکی از سه دسته طوفان‌های زندگی قرار داشته باشید: یا یکی از آنها را پشت سر گذاشته‌اید، یا الان در یکی از این طوفان‌ها هستید، یا یکی از این طوفان‌ها را پیش رو دارید. درست مثل طوفان، راه گریزی از این مشکلات ندارید، حتی اگر خودتان را در سرپناهی مخفی کنید، طوفان هنوز همانجاست. به همین دلیل باید یاد بگیریم چطور برای آن آمادگی پیدا کرده و بیرونشان کنیم.



دلیل طوفانتان را بفهمید

هوای بد به دلایل علمی اتفاق می‌افتد، بخاطر مناطق کم‌فشار، چرخه‌های تبخیر و از این قبیل. مشکلات ما در زندگی هم یک دلیل ریشه‌ای دارند. دلیل مشکلات شما چیست؟ برای اینکه این را بفهمید باید به عمق ترس‌ها و تجربیاتتان نفوذ کنید. باید از چیزهایی که دوست ندارید با آن روبه‌رو شوید پرده بردارید.

نباید فقط به چیزهایی که می‌دانید بسنده کنید. چون باعث می‌شود صبرتان را از دست بدهید و دیگر به توصیه‌های خوب دیگران گوش ندهید و درنتیجه تصمیمات غلط بگیرید. بنابراین وقتی ابرهای طوفان‌زا پدیدار می‌شوند، دیگر وقت بی‌صبری کردن و نادیده گرفتن آنها به این امید که خودشان از بین بروند نیست. زمان این است که دست خدا را در زندگی و دعاهایمان ببینیم.

از زمان برای پیدا کردن دلیل استفاده کنید. شاید انتخاب بدی داشته‌اید؟ توصیه بدی گرفته‌اید؟ گناه کرده‌اید؟ یا شاید هم ایمان و اعتقاد کافی ندارید و خدا میخواهد به او روی بیاورید، شاید نمی‌توانید دلیل را پیدا کنید. به حضرت ایوب هم هیج دلیلی داده نشده بود. بنابراین اگر نگاهی دقیق به درون خودتان بیندازید و فقط به توصیه‌های الهی عمل کنید و باز هم دلیل را پیدا نکردید، دیگر به دنبال دلیل نباشید. شاید خداوند نمی‌خواهد شما دلیل آن را بدانید یا شاید آمادگی کافی برای آن ندارید. اما در بیشتر موارد، دلیل خیلی ساده پیش رویتان قرار می‌گیرد، فقط کافی است که ترس و انتظاراتتان را کنار بگذارید تا آن را ببینید.



بفهمید نتیجه مشکل چه خواهد شد

نتیجه و احتمالات مسیر و تصمیمات ما چه خواهد شد؟ برای دیدن فرصت‌ها برای وسعت بخشیدن به نگرشمان، تقویت مهارت‌هایمان و ساختن شخصیتمان باید از مشکلاتمان درس بگیریم. و باید این کار را برای آماده‌سازی خودمان انجام دهیم و لازم نیست تا آخر کار برای فهمیدن همه چیز صبر کنیم. چون وقتی نگرش درس گرفتن داشته باشیم، طوفان‌ها دیگر سخت به نظر نخواهند رسید و با استرس و مشکل کمتر نعمت‌ها و رشد را به دست می‌آوریم. به جلو نگاه کنید، طبق آن برنامه‌ریزی کنید و همگام با خداوند پیش روید.

واکنش‌تان را ارزیابی کنید



باید از خودمان بپرسیم که به این مشکل چطور واکنش می‌دهیم. بهترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم چیست؟ داشتن یک واکنش درست و الهی، سه ویژگی دارد:

۱. با مشکل مقابله کنید. نمی‌توانید با نادیده گرفتن مشکلات آنها را حل کنید. این فرایند به هیچ عنوان ساده نیست زیرا ما را ملزم می‌کند خودمان را فراموش کرده و خدا را باور کنیم. برای این کار، باید تمرکز را از اراده خودمان برداشته و به اراده خداوند نزدیک کنیم. آنوقت نگرش درست با دعا کردن به درگاه خداوند و وعده‌های او به دست می‌آید. باید بدانید که خداوند قدرت و استقامت لازم را به شما خواهد داد زیرا چیزی که ما را به جلو می‌برد قدرت خودمان نیست، قدرت خداوند است.



۲. به گناهتان اعتراف کنید و توبه نمایید. خیلی اوقات این مشکلات و بحران‌ها را گردن خودمان می‌اندازیم. با گناه یا تصمیمات اشتباه و گوش دادن به توصیه‌های نادرست. بنابراین باید تقصیر خودمان را فهمیده و آن را اصلاح کنیم. اگر لازم بود از خداوند یا دیگران بخشش بخواهید. باید آنقدر بزرگ باشیم که روح الهی در ما زندگی کند و با غذا خوردن نیست که بزرگ می‌شویم، بلکه با اعتراف به گناهانمان، قبول تقصیراتمان و اشتیاق به اصلاح است. نمی‌توانیم تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم یا بهانه بیاوریم. بااینحال خیلی‌ها ممکن است کارهایی بکنند که زندگی شما را خراب کند. در این شرایط هم باید به دنبال بخشی از مشکل که تقصیر خودمان بوده بگردیم، با نگاه کردن به انگیزه‌ها و رفتارهایمان. مسئولیت‌پذیر بودن شاید کار سختی باشد اما یک دستور الهی است.



۳. وعده‌های الهی را قلباً باور داشته باشید. به سراغ کتاب‌های آسمانی بروید. وعده‌های خداوند در کتاب‌های آسمانی بیان شده‌اند. فقط کافی است به آنها به عنوان یک کارت اعتباری بدون محدودیت نگاه کنید که نیازی به برگرداندن پول ندارید، مگر با عشق، اعتماد و اطاعتتان. کلمات این کتاب‌ها شما را در مسیر زندگی‌تان هدایت می‌کنند.

این روشی است که برای محکم کردن پایه‌های خانه‌تان برای محافظت دربرابر طوفان به آن نیاز دارید. به این ترتیب، وقتی بحران و مشکل پیش می‌آید، خواهید توانست آن را با قدرت بیشتر بیرون کرده و در زندگی احساس خوشبختی بیشتری کنید.

اما چرا باید دچار این مشکلات شویم؟ آیا راه بهتر و آسان‌تری نیست؟ چرا، می‌توانیم خدا را نادیده گرفته و انسانی ناراحت، بدون چارچوب، نادان و سردرگم زندگی کنیم. اما بعد از این مدت کوتاه زندگی در این جهان، تمام عمر در بهشت خواهیم بود، جایی که پاداش، شخصیت و روابطمان با چیزی که در این دنیا یاد گرفته‌ایم مشخص می‌شود.

من در طول دوران سختی‌ها و مشکلات زندگی‌ام، پنج روشی که خداوند از این مشکلات در زندگی ما استفاده می‌کند را یاد گرفته‌ام:



۱. خداوند از مشکلات برای آزمایش کردن شما استفاده می‌کند.

آدمها می‌توانند مثل قوطی‌های کنسرو غذا بدون برچسب باشند. اگر بخواهید بدانید درون آنها چیست، باید آنها را باز کنید! آیا لازم است خداوند شما را باز کند؟ آیا لازم است ایمانتان را با آزمایش کردن شما محک بزند؟ شما چطور واکنش می‌دهید؟ چه چیزهایی یاد گرفتید؟ فکر می‌کنید این مشکلات چه چیزی درمورد شما آشکار خواهد کرد؟ آیا میل و اراده‌تان به شما حکمرانی می‌کند یا خداوند تنها حکمران زندگی شماست؟



۲. خداوند از مشکلات برای هدایت شما در مسیر درست استفاده می‌کند.

گاهی لازم است برای اینکه بیدار شویم، خداوند به صورتمان سیلی بزند. بدون آن ممکن است کورکورانه در مسیر اشتباهی قدم برداریم که به ناامیدی بیشتر منتهی خواهد شد. ما آمدن آن را نمی‌بینیم چون اراده ما در مسیر اراده اوست. و حالا خداوند آنجاست و از ما محافظت می‌کند، حتی وقتی او را نمی‌بینیم. و اگر اراده‌تان در مسیر اراده خداوند بود مراقب باشید، چون ممکن است برای به حرکت درآوردن شما، شعله‌ای زیرتان روشن کند. اگر اینکار را نکند، یعنی دوستتان نداشته است. درست مثل والدینی که فرزندشان را از روی عشق به آنها تربیت می‌کنند. اگر اراده‌مان را در اختیار خداوند بگذاریم، مشکلات، ما را در مسیر درست می‌اندازند. عشق او برای انگیزه دادن به ما آنجاست و ما را به بهترین شکل خودمان تغییر خواهد داد.



۳. خداوند از مشکلات برای تربیت شما استفاده می‌کند.

گاهی اوقات تنها راه درس گرفتن در زندگی و تبدیل شدن به یک انسان بهتر فقط از طریق رنج و شکست است. مثل کودکی که والدینش به او می‌گویند به شعله گاز دست نزند. و همه ما در کودکی یکبار هم که شده اینکار را کرده‌ایم. بعد با سوختن درس گرفته‌ایم. اما اینطور نیست که خداوند از صدمه دیدن ما لذت ببرد. به هیچ عنوان. او آنقدر ما را دوست دارد که همه این کارها را برای نزدیک کردن ما به خودش انجام می‌دهد. درد بخشی از زندگی است. بنابراین بهتر است انتظار آن را داشته باشیم و از ‌آن درس بگیریم تا دیگر دچار سوختگی نشویم. بیشتر آدم‌ها فقط از طریق از دست دادن پول، سلامتی و روابطشان است که قدر آنها را می‌فهمند.



۴. خداوند از مشکلات برای محافظت از شما دربرابر آسیب‌های بزرگتر استفاده می‌کند.

مشکلات می‌توانند نعمت باشند زیرا می‌توانند از بروز آسیب‌های بسیار شدیدتر جلوگیری کنند. مثل خراب شدن ماشین درصورتیکه اگر جلوتر می‌رفت با قطاری که از ریل خارج شده برخورد می‌کرد. خراب شدن ماشین بسیار استرس‌زا و پرهزینه است اما برخورد قطار با ماشینتان از آن هم بدتر است.



۵. خداوند از مشکلات برای اصلاح و قوی‌تر کردن شما استفاده می‌کند.

مشکلات مهمترین عنصر ما برای ساختن شخصیتمان هستند. رمز این عناصر اصلی این است که باید به طریق درست استفاده شوند تا درست کار کنند. و این طریق درست همان راه واکنش دادن ما و یادگیری‌مان است. خداوند بیشتر به شخصیت ما علاقه‌مند است تا راحتی‌مان. معنای زندگی، دلیل زندگی‌مان، رابطه ما با خدا و بعد با اطرافیانمان است. بنابراین مهمترین چیزی که در این روابط داریم شخصیتمان است. دو چیزی که با خودمان از این دنیا می‌بریم روابط و شخصیتمان است.

می‌توانیم در زمان مشکلات هم لذت ببریم. مشکلات به ما کمک می‌کنند که صبور باشیم و صبر شخصیتمان را قوی‌تر کرده و کمکمان می‌کنند هر بار بیشتر به خداوند اعتماد کنیم تااینکه در نهایت امید و ایمانمان بیشتر و قوی‌تر شود.



این نکته مهم را به خاطر داشنه باشید: خداوند مراقب شماست، حتی وقتی شما او را نمی‌بینید. ما بخاطر گناهانی که در دنیا اتفاق می‌افتد وارد امتحان و سختی می‌شویم اما با تشخیص گناهانمان و اعتراف به آنها و توبه کردن می‌توانیم رشد کنیم. آنوقت با درس گرفتن از این تجربیات می‌توانید بیشتر و بیشتر رشد کنیم. وقتی در مسیر الهی قدم بردارید و بگذارید عشق الهی به شما حکمرانی کند، شادی و خوشبختی‌تان در زندگی بیشتر خواهد شد.
اما وقتی اشتباه می‌کنیم چه می‌شود؟ چطور می‌توانیم سختی‌های زندگی را درست کنیم؟ وقتی اتفاقات بد برایمان می‌افتد چه باید بکنیم؟
هدف اصلی ما باید درس گرفتن از اشتباهات و تجربیاتمان باشد تا بتوانیم ایمان و اعتقادمان را تقویت کنیم.



از خداوند بخواهید که مشکلاتتان را کمتر کند. این انکار یا نادیده گرفتن مشکلات نیست، شما به دلیلی وارد این مشکلات شده‌اید.



برای کمک گرفتن از دیگران راغب باشید. خودتان را از آنها جدا نکنید. دین پدیده‌ای انفرادی نیست، یک کار گروهی است مملو از ارتباطات و فرصت‌های مختلف.



تلخی نکنید. انتخاب با شماست: بهتر شوید یا تلخ‌تر. چطور می‌توانید از تلخی دوری کنید؟ چیزی که نمی‌تواند تغییر کند را بپذیرید. روی چیزهایی که هنوز دارید تمرکز کنید، نه چیزهایی که از دست داده‌اید.



چیزهایی که در زندگی مهم است را به یاد آورید. مطمئناً اینها اموال و دارایی‌هایمان نیستند. کارمان، اتومبیلمان، اسباب‌بازی‌هایمان، تحصیلاتمان، قدرت، ظاهر یا شخصیت اجتماعی‌مان نیست. روابط است که اهمیت دارد نه چیزها.


تکیه‌تان بر خداوند باشد. این منبع اسرارآمیز قدرت است که در زمان‌های سختی قدرت و شکیبایی لازم را به شما می‌دهد.


چطور این کار را بکنیم؟

اعتماد و تکیه‌تان بر خداوند باشد. ثبات‌قدمتان از اینجا می‌آید.

یاد بگیرید که گوش کنید. با دعا و نیایش به صدای خداوند و توصیه‌های او گوش دهید

وقتی از رابطه‌تان راضی هستید

هم به طول انجامد. ممکن است با خودتان تصور کنید که می‌دانید چطور باید رابطه‌تان را اداره کنید. اما تا وقتی وارد یک ارتباط جدی نشده‌اید، نمی‌فهمید که هیچگدام از چیزهایی که قبلاً تجربه کردید واقعی نبوده‌اند. عشق واقعی احساسی متفاوت با ارتباطات عادی است — حتی اگر آن روابط سالها طول کشیده باشند. وقتی در یک رابطه خوب هستید، خیلی چیزها یاد می‌‌گیرید. متفاوت رفتار می‌کنید؛ مثل یک تیم فکر می‌کنید، نه یک فرد. طرفتان را به جای اینکه از دستشان خیلی زود خسته شوید، بیشتر درک کرده و می‌پذیرید.
۱. سوءتفاهمات اجتناب‌ناپذیرند.


همیشه سوءتفاهم اتفاق می‌افتد. اگر حرف طرفتان را طوری متوجه شوید که بعداَ بفهمید اشتباه بوده است، او را تنبیه نکنید. فراموشش کنید. اگر بخواهید دوباره و دوباره آن را وسط بکشید، بعدها مشکلات ارتباطی برایتان پیش خواهد آمد. گاهی ممکن است یک حرف یا عمل طرفتان را اشتباه متوجه شوید و از اینکه طرفتان شما را نمی‌فهمد خسته شوید. یک قدم به عقب بردارید و سعی کنید بفهمید که مسئله چندان پیچیده‌ای نیست. سوءتفاهمات را باید کلاَ دور بریزید، زیرا خیلی کوچک هستند و اگر بخواهید بزرگشان کنید، به مشکلات واقعی تبدیل خواهند شد.

۲. یاد بگیرید به او اعتماد کنید.


باید به طرفتان اعتماد کنید. چرا باید زندگی‌تان را با کسی تقسیم کنید که فکر می‌کنید هر وقت رویتان را برگردانید دچار لغزش می‌شود؟ اگر به وفاداری، صداقت، محبت و یا هر چیز دیگر طرفتان اعتماد نداشته باشید، پس در رابطه خوبی نیستید. بهترین روابط با اعتمادی عمیق شروع می‌شوند و حتی وقتی مشکلاتی ایجاد می‌شود، این اعتماد آنقدر قوی است که آنها را کنار هم نگه می‌دارد.

۳. بگذارید دلتان برای هم تنگ شود.


عاشق هم هستید، به همین خاطر می‌خواهید همیشه و در همه زمان کنار هم باشید! خیلی خوب است که همیشه، صبح و شب، با هم باشید اما کی برای تجربه کردن چیزهای مختلف وقت خواهید داشت؟ وقتی کارتان یا محل تحصیلتان از هم جدا باشد، موضوعی برای صحبت کردن با هم خواهید داشت. وقتی با دوستانتان بیرون بروید و طرفتان هم با دوستان خودش، آنوقت زمانی را برای خودتان خواهید داشت و با انرژی بیشتری به سمت هم برخواهید گشت. فرصت خواهید داشت که دلتان برای هم تنگ شود و این کمک می‌کند ارزش واقعی رابطه‌تان را درک کنید. دلتنگ شدن برای کسی فوق‌العاده است زیرا دوباره دیدن او احساسی عالی به شما خواهد داد.

۴. همدیگر را برای تغییر و رشد تشویق کنید.


در یک رابطه خوب، هر دو طرف برای رشد و تغییر تشویق می‌شوند. شما فقط یکبار زندگی می‌کنید — پس باید آن را تمام عیار تجربه کنید. اگر می‌خواهید کارتان را رها کنید و درستان را ادامه دهید، طرفتان باید از شما حمایت کند. اگر می‌خواهید کار جدیدی را امتحان کنید یا به کاری که در گذشته می‌کردید برگردید، باید پشت شما باشد. شما هم باید او را از همین حمایت بهره‌مند کنید. طرفتان را تشویق کنید کارهای جدیدی را امتحان کند، چیزهای تازه بیاموزد و با افراد جدید آشنا شود. اگر بخواهید طرفتان هیچ تغییری نکرده و همانطور بماند که هست، زندگی‌تان فوق‌العاده خسته‌کننده خواهد شد.

۵. کوتاه آمدن به این معنی نیست که ضعیف هستید.


کوتاه آمدن به معنی تسلیم شدن نیست. به این معنی نیست که جنگ را باخته‌اید. اتفاقاَ دقیقاَ برعکس آن است. آیا می‌دانید گاهی‌اوقات کوتاه آمدن چه کار سختی است؟ دوست دارید حرف شما به کرسی بنشیند چون فکر می‌کنید درست است و حرف‌های طرف‌مقابلتان معنایی برایتان ندارد. یک قدم به عقب بردارید و کمی سیاستمدارانه‌تر به این مشاجره نگاه کنید. نتیجه منطقی آن چیست؟ اگر حق با طرفتان است، از اینکه آن را بپذیرید نترسید. حرف او را قبول کنید یا نظرات هر دوتان را کمی تغییر دهید که هر دو شما راضی شوید. نکته مهم این است که حرف خودتان را به کرسی ننشانید. کوتاه آمدن و صلح کردن به رشد رابطه‌تان کمک می‌کند.

۶. ضعف‌هایتان را بپذیرید.


طرفتان از شما انتظار ندارد فوق‌العاده باشید و احتمالاَ شما هم چنین انتظاری از او ندارید. همه ما انسان هستیم و جایزالخطا. هیچ اشکالی ندارد که اشتباه کنیم. درواقع، برای اینکه رابطه‌ای بادوام و جدی داشته باشید، باید اجازه دهید طرفتان از ضعف‌های شما آگاه شود. این باعث می‌شود نسبت به چیزهایی که اذیتتان می‌کند حساس‌تر شود و کمکتان کند خودتان را در آن زمینه‌ها تقویت کنید.

۷. خیلی وقت‌ها باید مسائل را بپذیرید چون قادر به اصلاح آن نیستید.


همه آدمها گذشته‌ای دارند. شما دارید، طرفتان هم دارد. آیا می‌توانید به گذشته برگردید و تجربیات بدتان را پاک کنید؟ خیر! مجبورید آنها را تحمل کنید و سعی کنید با آن کنار بیایید. گذشتن از بعضی از این تجربیات آسان‌تر است اما واقعیت این است که گاهی‌اوقات نمی‌توانید مسائل را اصلاح کنید. نمی‌توانید کاری کنید که مشکلاتتان رفع شوند. باید آنها را بپذیرید و از آنها بگذرید. در غیر اینصورت رابطه‌تان تاوان خواهد داد.

۸. زود و از ته دل ببخشید.


هر زمان که با هم دعوا کردید، نگران اینکه کی می‌برد و کی می‌بازد نباشید. از آن مشاجر درس بگیرید — از حرف‌هایی که زده می‌شود و از اینکه مشکلتان چطور حل می‌شود. وقتی از دعوایی درس می‌گیرید، می‌توانید آن درس را در رابطه‌تان پیاده کنید تا از بروز دوباره آن مشکل در آینده جلوگیری شود. همه اینها خیلی خوب است اما کارتان تمام نشده است! طرفتان را ببخشید! خودتان را هم همینطور! دعوا تمام شده است، حالا دیگر باید از آن بگذرید. هیچوقت از طرفتان کینه‌ای به دل نگیرید زیرا این خشم و کینه تا جایی ادامه پیدا می‌کند که دیگر دوست نخواهید داشت رابطه‌تان را با او ادامه دهید.

۹. هیچوقت انتظاری نداشته باشید.


انتظار نداشته باشید که طرفتان بتواند ذهن شما را بخواند، یا صبحانه‌تان را به اتاقتان بیاورد، ظرفها را برایتان بشوید. این اتفاق‌ها قرار نیست بیفتد. نباید هیچ انتظاری از کسی داشته باشید، مگر اینکه آن را به او بفهمانید. حرف بزنید. مطمئن شوید که طرفتان می‌داند که از رابطه چه انتظاراتی دارید. همچنین باید نظرات شما را درمورد مسائل مختلف بداند. این به او کمک می‌کند با ملاحظه دربرابر شما رفتار کند اما باز با اینحال انتظاری از او نداشته باشید.

۱۰. احساساتتان را نشان دهید.


بدترین کاری که می‌توانید در یک رابطه انجام دهید این است که بازی کنید. طرفتان را اذیت نکنید؛ به رفتارهای «خوبشان» با محبت و ابراز علاقه پاداش ندهید. باید مطمئن شوید که طرفتان احساس می‌کند که دوستش دارید. ممکن است از دست او خوشحال یا عصبانی باشید، اصلاً مهم نیستُ او باید احساس کند که دوستش دارید. او باید احساسات شما را بداند پس کاری نکنید که دچار سوءتفاهم شود.

اختلاف سن در ازدواج

بطور طبیعی تفاوت در سن بلوغ دختر و پسر این روند را طوری نهادینه کرده که پسرها باتوجه به دیرتر بالغ شدنشان باید از دخترها بزرگ تر باشند. با این حال فاکتور سن به تنهایی نمی تواند تضمین کننده یک ازدواج موفق باشد.


اختلاف سن در ازدواج

خیلی وقت ها زوجینی را می بینیم که با اختلاف سنی خیلی زیاد در کنار هم خوشبخت هستند و گاهی وقت های اختلاف سنی زوجین باعث کشمکش و جدایی گشته است. پس به نظر می رسد سن یکی از فاکتور های مهم در زمان ازدواج است که باید به آن توجه ویژه کرد به همین مناسبت گفتگویی ترتیب داده با خانم دکتر فهیمه ملک زاده عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد و از اساتید برجسته دانشگاه الزهرا تا به طور مبسوط این مسئله را مورد ارزیابی قرار دهیم.

فاصله سنی مناسب چه اهمیتی درموفقیت زندگی زناشویی دارد؟ و آیا نقش مهمی را در این زمینه ایفا می کند؟
ازدواج عبارت از فرایند علاقمندی، کشش جسمی، جنسی، روانی و به دنبال آن فراهم سازی شرایط اقتصادی، اجتماعی، علمی، شغلی، خانوادگی، شخصی دو جنس مخالف ( زن ومرد یا دختر و پسر) در جهت ایجاد یک زندگی مشترک توأم با تفاهم، محبت، پویایی، زایندگی، و هدفمند که در راس آن بیشترین تأثیرات را مذهب ، اعتقاد، عرف و دین دو طرف دارد.
موفقیت یک ازدواج به سطح بلوغ و تجربیات دو طرف بستگی دارد. واقعیت این است که وقتی پای عشق و ازدواج به میان می آید، فاصله سنی جادویی وجود ندارد.
نکته مهم این است که تعریف تفاوت سن و پذیرش آن، کاملا به فرهنگ و تربیت خانوادگی بستگی دارد. در مساله ازدواج درصورت فراهم بودن نیازهای اساسی و شناخت متقابل نمی توان فاصله سنی را از عوامل و عناصر اصلی دوام زندگی دانست. با این حال هرچقدر فاصله و اختلاف سنی بین زن و مرد کمتر باشد غالبا آنها به درک بهتری از یکدیگر می رسند.

میزان موفقیت ازدواج هایی که با اختلاف سنی بالا رخ میدهد چه قدر است ؟
بدیهی است زن و مرد هرقدر تناسب و سنخیت بیشتری داشته باشند پیوند و ازدواج مستحکم تری خواهند داشت.در این راستا معیارهای زیادی وجود دارد از جمله:
یکی از معیارهای انتخاب همسر هماهنگی و تناسب بین زوجین از نظر فاصله سنی است. به هر حال افرادی که در محدوده سنی نزدیک هم باشند، تجربه ها و خاطره های یکسانی دارند و پیش زمینه فرهنگی مشابهی برای درک کردن یکدیگر خواهند داشت. دختر و پسری که در سن ازدواج قرار دارند باید حتی امکان از نظر فکری در یک سطح باشند. اگرچه تفاوت سن در فرهنگ ما اهمیت دارد ولی میزان آن را هیچ علم و منطقی با قاطعیت تخمین نزده است.

در مورد فاصله سنی زوجین زمانی که خانم از آقا بزرگ تر است غالباً در جامعه دیدگاه منفی تر وجود دارد، آیا این گونه از ازدواج ها موفق خواهد بود؟
بطور طبیعی تفاوت در سن بلوغ دختر و پسر این روند را طوری نهادینه کرده که پسرها باتوجه به دیرتر بالغ شدنشان باید از دخترها بزرگ تر باشند. با این حال فاکتور سن به تنهایی نمی تواند تضمین کننده یک ازدواج موفق باشد.
لیکن انگیزه زوج ها برای ازدواج با یکدیگر در این زمینه بسیار موثراست. گاهی افراد با انگیزه های اقتصادی با افرادی ازدواج می کنند که تفاوت سنی بسیار زیادی با آنها دارند؛ ازدواجی بدون پایه های عاطفی و شناخت که نبودن عامل علاقه در این نوع از ازدواج ها آنها را با شکست مواجه می کند. در این صورت نمی توان گفت شکست این زندگی تنها به خاطر بالابودن سن یکی از دو زوج بوده است.

اگر چه بهترین و معمولی ترین وضعیت ازدواج این است که سن پسر کمی از سن دختر بیشتر باشد، یا حداقل مساوی باشند( مثلا 1 الی 5 سال). این مسئله از یک جهت به خاطر این است که مدت باروری در خانمها محدود بوده و با آقایان متفاوت است. ونیز اینکه قدرت باروی در خانمها زودتر از آقایان شروع می شود، همچنین نیاز است که آقایان قبل از ازدواج، علاوه بر بلوغ جسمی و فکری، به استقلال اقتصادی نیز برسند، که این به زمان بیشتری نیاز دارد. به هر حال این نسخه غیر قابل نقض نیست که لازم به توضیح است.

توضیح اینکه فرد باید بداند که ازدواج امر مقدسی است. وباید با آداب وشرایط خاص خود صورت گیرد. همسر انتخابی می بایست تمام معیارهای اساسی و مهم مورد نظر فرد را که لازمه یک زندگی توام با خوشبختی هست را دارا باشد. این بدان معنا نیست که در تمام این پارامترها و معیارها صد درصد و کامل باشد چرا که معمولا نمی توان فردی را پیدا کرد که تمام معیارهای مورد نظر را داشته باشد، بلکه به این معناست که حداقل نمره قبولی را داشته باشد.
ازدواج عبارت از فرایند علاقمندی، کشش جسمی، جنسی، روانی و به دنبال آن فراهم سازی شرایط اقتصادی، اجتماعی، علمی، شغلی، خانوادگی، شخصی دو جنس مخالف ( زن ومرد یا دختر و پسر) در جهت ایجاد یک زندگی مشترک توأم با تفاهم، محبت، پویایی، زایندگی، و هدفمند که در راس آن بیشترین تأثیرات را مذهب ، اعتقاد، عرف و دین دو طرف دارد

نکته مهم اینکه اختلاف سنی دختر و پسر نباید آنقدر زیاد باشد که دوره رشدی آنها متفاوت شود و در علاقه ها، سرگرمی ها ، طرز نگرش و بینش و انرژیهای روانی با هم متفاوت و یا احتمالا درگیر شوند. مثلا ازدواج دختر 16 ساله ای را با پسر 30 ساله در نظر بگیرید. در حالیکه دختر در آغاز راه هیجانات، علاقمند به شیطنت های نوجوانی، کوهنوری و جست و خیز و مهمانی و .... است ، پسرکار و تفکر و مطالعه ، فیلم و موسیقی و گوشه ساکت خانه جهت استراحت را بیشتر می پسندد. همچنین دیدگاه آقا توام با تجربه و احتیاط است و دیدگاه دختر نوجوان ریسک و فعالیتهای نو و بدیع است.

نکته مهم بعدی این است که علاوه بر سن شناسنامه ای باید به سن و بلوغ عقلی، اجتماعی، فرهنگی و ظاهر وی نیز توجه کرد. بعضی وقتها دختری ممکن است 3 سال از پسری بزرگتر باشد، اما با نشاط و پرانرژی است. و علاقمندیها و تمایلات مشترکی با پسر دارد. لذا علاوه بر سن تقویمی، لازمست که به ظاهر ، طرز فکر و نگرش هم توجه عمیق شود.

آیا نوع نگرش خود همسران هم در این زمینه تاثیر گذار است؟
بطور کلی نحوه تفکر پسر و دختر، نسبت به اختلاف سنی در ازدواج ( بزرگتر بودن دختر از پسر)، بسیار مهم است. اگر پسری از همان اول با تردید به بزرگتر بودن همسرش بیندیشد، او آمادگی دارد که بعدها با کنایه اطرافیان به هم بریزد و این مسئله را مرتب به رخ همسرش بکشد. اما در برابر پسری که درگیر این گونه مسائل نیست به سادگی از کنار این مسئله می گذرد. همچنین دختری که به این مسئله (سن زیاد) حساس هست. بعدها هر مسئله را در رابطه اشان به خودش و سن بالایش نسبت می دهد. که این موضوع از آسیب پذیریها وبحرانهای چنین ازدواجهایی هست.

واکنش خانواده ها نسبت به این نوع ازدواج ها معمولا چگونه است؟ آیا دیدگاه خانواده می تواند باعث شکست و یا موفقیت در این نوع از ازدواج ها شود؟
نظر خانوادهای دو طرف هم در این زمینه از آنجا مهم است که ممکن است با سخت گیریهای خودشون منجر شوند که دختر و پسر نظرشان کم کم به هم عوض شود.
خانواده ها باید با این مسئله منطقی برخورد کرده وقبل از اینکه بررسی کنند واکنش منفی نشان ندهند گاهی این گونه ازدواجها نتایج خیلی خوبی داشته بلکه باید به آنان کمک کنند که بهترین تصمیم را بگیرند و توجه داشته باشند که سن یکی از معیارهای ازدواج است نه همه معیارها.اگردوطرف شرایطی خوبی برای زندگی مشترک دارند بهتر است با آنان همراه شد.

چه آسیب هایی ممکن است در کمین زوجی هایی باشد که در آن زن از همسرش بزرگ تر است؟
از آسیب هایی که ممکن است در صورت بزرگ تر بودن خانم پیش بیاید این است که:
ممکن است بجای نقش همسری نقش مادری به عهده بگیرید؛ یعنی زن با سن بالاتر از مرد چون خود را پخته‌تر، باتجربه‌تر و عاقل‌تر از مرد کم‌سن و سال می‌‌‌داند (که غالب اوقات می‌‌تواند نگاه درستی هم باشد) در طول زمان با تغییر نگاه همسری به نگاه مادری، شروع به نصیحت، اندرز، سرزنش و آموزش شوهر خود می‌کند و در عین حال ممکن است یکی از این اتفاق‌ها بیفتد: گاهی زن دچار خستگی، درماندگی و استیصال می‌‌شود چون شوهر در حال مبارزه و حل مشکلاتی است که زن آن را قبل‌تر به نوعی تجربه کرده و برخی رفتارها، ناپختگی‌ها و حتی خطرکردن‌های معقول مرد برایش جذاب نیست و حتی او را به نوعی بی‌مسئولیت تصور می‌‌کند. در برخی موارد، مرد برای حفظ اقتدار مردانه، شروع به مقابله و ایستادگی در مقابل همسرش می‌کند طوری که حتی شاید نظرهای پخته و منطقی او را هم نپذیرد و محیط پرتنشی ایجاد کند.
همچنین اگر بر اساس توانایی مالی زن ازدواج انجام شده باشد.، چند حالت ممکن است پیش بیایید؛ زن احساس عشق واقعی از مرد نگیرد، زن به خاطر مسئولیت امور مالی، دچار فرسودگی جسمی‌‌ و روانی شود و رابطه به تعارض کشیده شود. البته بعضی از مردان بخصوص مردان وابسته که همیشه دنبال فرد حامی‌‌ در زندگی خود بوده‌اند یا از لحاظ مالی وضعیت چندان مطلوبی ندارند، این وضعیت را احتمالا با رضایت می‌پذیرند.

ونیز اگر ازدواج با تصور تغییر کردن و خود را وفق دادن انجام شده باشد؛ این اشتباه رایج وجود دارد که افراد، مخصوصا خانم‌ها فکر می‌‌کنند با تزریق عشق و محبت و علاقه می‌‌‌توانند طرف مقابل را تغییر دهند که به‌هیچ‌وجه درست نیست. در بیشتر موارد این رفتار باعث بروز تغییرات ماندگار و نهادینه در طرف مقابل نمی‌‌‌شود. از طرفی، دور شدن از خود واقعی و خود را مطلوب دیگری کردن، بالاخره به‌تدریج باعث نارضایتی از خود می‌شود و کم‌کم تنش و بحران با بازگشت به خود واقعی ایجاد خواهد شد.
در هر حال توصیه اکید می شود با اختلاف سن (بزرگتر بودن خانم)قبل از دادن جواب مثبت به یکدیگر حتما از یک مشاورمتخصص کمک بگیرند. اگرتصمیم گرفتید جواب مثبت بدهید دیگر مردد و حساس نباشید.

اگر زوجی برای مشاور به شما مراجعه کنند که دارای اختلاف سنی مناسبی نباشند چه توصیه هایی به آنها خواهید کرد؟
*مراقب باشید به همسری کنترل گر تبدیل نشوید، از آنجا که تفاوت سنی میان زوجین خصوصاً زمانی که مرد بزرگ تر است و دختر هم در سنین بسیار پایین به سر می برد می تواند زمینه ناهمسانی در اندیشه و افکار فردی و اجتماعی را میان همسران فراهم آورد، این احتمال وجود دارد که دچار بحران شوند.
در واقع بسیاری از افراد بزرگ تر در ازدواج های بافاصله سنی زیاد معتقدند مسئولیت «تربیت» همسر نوجوان شان به عهده آنها واگذار شده است در نتیجه ممکن است ناخواسته در مقام یک والد شروع به سخت گیری و کنترل خارج از عرف همسر نوجوان شان کنند.

*مسلما در ازدواج هایی با شکاف سنی بالا خصوصا زمانی که زوجین کم سن و سال هستند، فرد کوچک تر ممکن است به تفریحات، سرگرمی ها و رفتارهایی علاقه مند باشد که شاد و پرهیجان است اما از نگاه فرد بزرگ تر چندان پسندیده و مقتضی مقام و شان فرد متاهل نیست.لذا توصیه می شود در کناریکدیگر باشید نه در مقابل.
بسیاری از خانم هایی که در سنین پایین و در اوج نوجوانی زندگی مشترک را آغاز کرده اند ممکن است بعد از گذشت سال ها از زندگی شان به دنبال شکوفایی استعدادهایشان باشند.

در چنین شرایطی مرد ممکن است شاهد آزمون و خطاهای زن برای به دست آوردن شغل، جایگاه اجتماعی، حل مشکلات شخصی و ارتباطی اش باشد. در واقع فرد کوچک تر با حرکت به سمت سنین رشد و پختگی، رفتارهایی را نشان می دهد که در واقع مقتضی سن اوست و بخشی از فرآیند طبیعی رشد محسوب میشود.
اینجا است که ممکن است شوهر (همسر بزرگ تر) که تاکنون همسرش را فردی صرفاً «تابع» می شناخته، ممکن است با ایجاد چنین تغییراتی به اشتباه بیندیشد که او مشغول سرکشی و طغیان است و باید در مقابل چنین تغییراتی ایستادگی کرد. در شرایط مذکور چنانچه زوجین از قدرت گفت وگوی منطقی و انعطاف بر سر تغییرات به وجود آمده برخوردار نباشند دیر یا زود شاهد جدایی عاطفی و روحی آنان از یکدیگر خواهند بود.لذا در این گونه موارد باید بتوانند بحران را مدیریت کنند.

ازدواج عبارت از فرایند علاقمندی، کشش جسمی، جنسی، روانی و به دنبال آن فراهم سازی شرایط اقتصادی، اجتماعی، علمی، شغلی، خانوادگی، شخصی دو جنس مخالف ( زن ومرد یا دختر و پسر) در جهت ایجاد یک زندگی مشترک توأم با تفاهم، محبت، پویایی، زایندگی، و هدفمند که در راس آن بیشترین تأثیرات را مذهب ، اعتقاد، عرف و دین دو طرف دارد

بعضی با تمسک به ازدواج پیامبر و حضرت خدیجه فاصله های سنی زیاد میان زوجین را توجیه میکنند آیا این یک استثناست یا میتواند الگو باشد؟

برخی باتمسک به ازدواج پیامبر (ص)با حضرت خدیجه(س)ازدواج با دختر سن بالاتر را توجیه می کنند باید عرض کنم ، اول اینکه ایکاش در تمام امور آن بزرگواران را الگو قرار می دادیم نه فقط مواردی راکه قصد داریم....
دیگر اینکه ازدواج چیزی نیست که ما از استثناها بهره بگیریم بلکه ازدواج در مورد هر فرد شرایط خاص خود را دارد و اهداف افراد در این مورد متفاوت است هر فرد باید در مورد مذکور شرایط ،خصوصیات واهداف خود را مد نظر قرار دهد .بله خیلی موارد داریم که علی رغم اختلاف سنی ازدواج های موفق و پایداری بوده اند بستگی به شرایط و اهداف طرفین داردکما اینکه ما بعنوان یک مسلمان وپیرو جضرت می توانیم زندگی آن بزرگواران را بعنوان زوج خوشبخت وموفق الگوقراردهیم.

در پایان لازم می دانم این نکته را یادآور شوم که در ازدواج سن نمی تواند مهمترین نقش را داشته باشد بلکه این ایمان، اخلاق، گذشت و محبت است که باعث استحکام پیوند زوجین می شود.

چگونه فرد صبوری باشیم ؟


یکم: (مقدمه مهم)
یک آفت بسیار مهم کارهای درمانی و مشاوره ای درفضای اینترنت ، سطحی نگری، عجله و عدم دقت هست.
بازدید کنندگان در فرصت کمی صفحات زیادی را به سرعت از پیش رو می گذرانند، بدون اینکه همه آن را با دقت بخوانند و موردتوجه قرار دهند و به کار گیرند.
نتیجه:
اگر می خواهید بهره ای بگیرید. به سرعت نگذرید. دقت کنید. تفکر کنید و به کار گیرید.





دوم: (مقدمه مهم)
بسیاری از اثر بخشی های این تالار همدردی از تعاملات مدیران و اعضای آن هست نه صرفا پاسخها و مقالات.
یعنی اینجا واکنش ما به یکدیگر یکی از راههای تمرین مهارتهای ارتباطی هست.
بسیاری از افراد در محیط واقعی نگرانی ها و ترس های موهوم دارند و منجر به مکانیسم های دفاعی ، انکار و واکنش سریع به دیگران هست و این موجب عجله شده وصبر را مشکل می کند. اما( دقت کنید) اینجا هویت ها مجازی هست ، لازم نیست مانند دنیای واقعی سریعا برآشفته شویم و با مخالفین درگیر شویم. اینجا فرصتی هست که بتوانیم تمرین کنیم.
نتیجه:
با تعویقی که گاهی در تاپیکی ایجاد می کنیم، یا نوعی از عمل که تند هست، مراجع فرصت پیدا می کند که خویشتنداری، صبرو تحمل خود را تمرین کند و بالا ببرد. کاری که ما در یک تاپیک در مورد مراجعی انجام دادیم و فرد عملا تمرین کرد..







سوم:
تحمیل به خود یک راه اساسی برای زدودن اکثر ضعفهای شخصیتی می باشد.
افکار انسان و رفتار انسان می توانندمتقابلاً روی هم اثر بگذارند.


مثال:
فکرمولد: او همه سعی خود را می کند که با من برخورد مناسبی داشته باشد
رفتار تولید شده: صبرو آرامش و برخورد مناسب در قبال او.

مثال عکس:
رفتار مولد: همکاری ، صبوری و برخورد نیکو با دیگران
افکار تولید شده: تشکیل عادت، خوشبینی نهادینه شده، بهبود تعامل دیگران با ما و افکار آرامش بخش و مثبت نسبت به دیگران
نتیجه:
پس برای اینکه صفت صبر داشته باشیم و حلم در ما و افکار ما ایجاد شود باید رفتارهایمان نماد حلم و صبر باشد. یعنی تظاهر به صابر بودن بکنیم.


یعنی در خود عادت خویشتنداری را شکل بده و تکرار کن تا کم کم درونی شود.

در این راستا چند تکنیک می تواند به ما کمک کند:
الف) سکوت یا لبخند زدن به هنگام عصبانیت. و وانمود کردن به صبر در واقع تلقین صابر بودن.
من چندی پیش در تالار مشاهده کردم که یکی از کاربران می گفت که من نمی توانم صبورباشم مثل کاربر x
در حالیکه یادم می آید سال پیش همین کاربر x در تالار کمک می طلبید که چگونه صابر باشد. اما واقعا تمرین کرد و تمرین کرد. تا به جایی رسید که بسیاری از کاربران دیگر مخصوصا تازه واردین ،صبر کاربرx تحسین می کنند.

ب) تکنیک تاخیر واکنش: یعنی به جای اینکه در موقعیت هیجان و احساس دست به رفتار سریع بزنید. زمانی را به عنوان پایه برای خود در نظر بگیرید و رفتارتان را موکول کنید به زمان آینده ای که مشخص کرده اید.
معمولا پایداری و استقامت برای مدتی معین منجر به تغییر رفتار یا کاهش شدت رفتار یا حتی از بین رفتن ضرورت انجام رفتاری خواهد شد.
ج) مهارت هم حسی: یعنی به جای واکنش دفاعی به دیگران، سعی کنیم انرژی خود را روی کشف احساس و انگیزه های فرد مقابل متمرکزکنیم. سعی کنیم فهرستی از جنبه های مثبت و منفی (توام) را در ذهن خود مرور کنیم و نسبت به جنبه های مثبت رفتار فرد واکنش مثبت بدهیم.
در هم حسی نیاز به تائید علل رفتار طرف مقابل نیست. بلکه شما به او نشان می دهید که احساسش را متوجه شده اید. دلخوری، عصبانیت، غم، نگرانی یا ترسهایش را می فهمید.(بدون رد یا قبول این احساسات).



د) تثبیت صبرو آرامش با فکر به نتایج صبرهای گذشته: وقتی تمرین صبر می کنید، به مرور شیرینی نتایج آن موجب تشویق شما می شود که در آینده هم همین روش را پیش بگیرید. در واقع در زمان صبر تلخی آن را حس می کنید و بعداً شیرینی آن را ، و این موجب تکرار صبر در آینده خواهد شد.
تلخی صبراگر گلوگیر است
عاقبت خوشگوار خواهد بود

هـ) رکورد بزنید و سیاه و سفید نکنید.
به خودتان نگویید که صبردارید یا ندارید. چون صبر یک طیف هست و یک نمره ای دارد.
مثلا نمره ای بین 1 تا 100.
برای تمرین برای خودتان یک رکورد را مرتب رصد کنید.
مثلا اگر در اوائل صبرشما کم هست مثلا 10، می توانید به مرور این میزان را افزایش دهید و به طرف 100 بکشانید.
برای نمره دهی هم می توانید یکسری معیارها را مشخص کنید.
مثال:
- میزان زمانی که می توانید دادن پاسخ به هنگام عصبانیت خود را به تعویق بیندازید.
- میزان زمانی که می توانید در یک صف بایستید و نق نزنید و خودخوری نکنید
- میزان زمانی که برای دریافت یک پاسخ به فردمقابل زنگ نمی زنید یا ایمیل خود چک نمی کنید.

و) جستجو برای موقعیت هایی که صبر می طلبد و تمرین در این موقعیت ها مانند:
- صفوف نانوایی و ...
- پیگیری کار اداری....
- الحمد الله موقعیت برای این تمرین همه جا به وفور پیدا میشه...






چهارم:
اطلاعات، دانش ، علم و آگاهی خود را در مورد جوانب مختلف صبر بالا ببرید. عمیق بنگرید. با دقت مطالعه کنید و از همه مهمتر سعی کنید در عمل به کار گیرید. در واقع تمرین و تمرین و تمرین.
آنچه که در یک صفحه می خوانید و می گذرید، برای عملی شدن شاید به سالها تمرین نیاز داشته باشد.
یک شبه و با یک مقاله صبورنخواهید شد. اما اگر راهش را بیاموزید و مرتب و مستمر تمرین کنید حتما نمرات شما روز به روز و ماه به ماه افزایش می یابد. و به تدریج به جمع صابران در خواهید آمد.