مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

روایــت درمــــــــانی

یکی از رویکردهایی که از فضای پست مدرن بیشترین تاثیر را گرفته است، نظریه روایت است که ریشه‌های آن به درمان در نظریات اجتماعی، نهفته است (کارلسون،١٩٩٧). پسامدرنیسم منکر وجود یک جهان عینی قابل فهم است و قبول ندارد که دانش بی‌ طرف و مستقلی وجود داشته باشد که بتواند حقیقت را منعکس کند. درعوض، اظهار میدارند که چندین حقیقت مصنوع اجتماع وجود دارد که تحت فرمان قوانین جهان شمول نیست.دیدگاه متفاوت افراد مختلف راجع به واقعیت، مبنایی اجتماعی و تجربه‌ای دارد و شکل و محتوای آن وابسته به فردی است که آن دیدگاه را حفظ می‌کند. مایکل وایت و دیوید اپستون با طرفداری از نظریه‌ی گفتگو بر اساس داستانها، مجموعه‌ی کاملا متمرکزی از فنون مداخلاتی را برای اولین بار مطرح ساختند که از نفوذی بین المللی برخوردار است (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ١٩٣٤).



روایت‌درمانی ‌و ‌روایتها:


یکی از موضوعات جالب توجه در روانشناسی معاصر، روایت است و پایه‌های نظری آن در قالب نظریه روایت و کاربرد آن در قالب روایت درمانی به‌ طو قابل توجهی مد نظر قرار گرفته است (نقل ازاسمعیلی نسب،١٣٨٣). داستان درمانی، درمان کوتاه مدت جدیدی است که بر تغییرو چاره‌جویی برای مشکلات‌ تمرکز می‌کند وبه علت مشکل کاری ندارد (پروچاسکا،ترجمه سیدمحمدی،١٣٨٥).


داستان درمانگران ضدواقع گرا هستند.آنها معتقدند که در پس داستان‌های ما، واقعیت عینی وجود ندارد."واقعیتی" که در آن وجود داریم، داستان‌‌های ماست.واقعیت هر درمانجو داستان اوست که منحصر به فرد، ذهنی و خوشبختانه پذیرای تغییر است(پروچاسکا،ترجمه سیدمحمدی،١٣٨٥).
روایت درمانی عبارت است از فهم داستان‌هایی که زندگی یک فرد را تشکیل داده‌اند و تنها تجاربی که بخشی از یک داستان بزرگتر باشند، تاثیر معناداری بر زندگی فرد دارند. روایت درمانگر به تعیین موضوعی علاقه مند است که بتواند اجزای مختلف زندگی فرد را به هم متصل کند (نقل از ربیعی،١٣٨٦). روایت، طرحی است که به کمک آن انسان به تجربه های گذرا و اعمال شخصی خود معنا می‌دهد و قالبی است برای فهم و درک رویدادهای گذشته‌ی زندگی شخص و برنامه های آتی او (نقل از امینی خو،١٣٨٧).


اهداف درما‌نی:


مشکل، داستانی است که نیازمند دوباره تالیف شدن از طریق گفتگوی درمانی است (وایت،١٩٩٥). بر اساس این فرض که مشکلات ما حاصل داستان‌هایی است که ساخته‌ایم، باید برای حل مشکلاتمان داستان‌های کهنه را ساخت زدایی کنیم و داستان‌های جدیدی بسازیم.


ابتدا باید آگاه شویم که چقدر از داستان ما بر اساس موعظه‌های حاکم در خانواده‌ها و جوامعمان ساخته شده‌اند.
برای ساختن داستانی جدید به کلمه‌ها، تصاویر ذهنی و معانی جدید نیازمندیم. وقتی که زبان ما غنی‌تر شود، تجربه ما نیز غنی‌تر خواهد شد. اگر زندگی ما خیلی پوچ، مقید یا بی‌رمق باشد، علت این است که زبان ما بسیار محدود است (پروچاسکا، ترجمه سیدمحمدی، ١٣٨٥). درمانگران روایتی حل کننده مسایل نیستند، درعوض آنها به افراد کمک می‌کنند که خود را از داستان‌های آکنده از مشکل جدا کنند تا بتوانند برای نگرش جدیدی به خود،‌ فضایی باز کنند (نیکولز و شوارتز، ترجمه دهقانی و همکاران، ١٣٨٧).


رابطه‌ی درمانی:


در وضع ایده‌آل لازم نیست مطالب زیادی گفته شود. اما در عمل‌ اگر اصول کلی راهنما وجود نداشته باشد، مطلبی هم وجود از یک جلسه به جلسه دیگر تعمیم داد. تداوم درمان را داستانی که درمانجویان می‌گویند، ‌تعیین ‌می‌کند. داستان درمانگران درمانجویان را راهنمایی می‌کنند که داستان‌های خود را به گونه‌ای ویرایش کنند که کمتر محدودکننده و بیشتر آزادی بخش باشند (پروچاسکا، ترجمه سیدمحمدی، ١٣٨٥). به اعتقاد پلکینگ هورن (٢٠٠٤) روایت درمانی عمدتا از درون مایه‌های وجودی درکار درمانی بهره می‌گیرد درحالیکه برای مقاصد تشخیصی از درونمایه‌های پسا مدرن بهره می‌جوید.




نتیجه‌گیری:

در طول دهه گذشته استعاره جدیدی حوزه‌های نظری و عملی روانشناسی را تحت تاثیر قرار داده است. استعاره‌ی روایت به شدت در کتب، مقالات و کنفرانس‌ها نفوذ یافته است (ماکادو و گونزالس،١٩٩٩). اگرچه درمانگران روایتی می‌کوشند تا قضاوتی نکنند اما ممکن است غیرممکن باشد که فرضهایی درباره افراد و نحوه تغییرآنها نداشته باشند. پیش فرضهای پایه‌ی درمان روایتی برای خانواده‌های عادی عبارتند از:


1) نیت مردم خوب است، آنها دنبال دردسر نیستند.2) عمیقا تحت تاثیر مباحث اطراف خود هستند.3) آنها مشکل خود نیستند.4) میتوانند به محض اینکه از مشکلات واز بدیهیات درونی شده‌ی خود جدا شدند، داستانهای نیروبخش و جایگزینی تدوین کنند (نیکولز وشوارتز، ترجمه دهقانی و همکاران، ١٣٨٧).

به‌ طور کلی، روایت درمانگران به مراجعین کمک می‌کنند که به جای تمرکز بر داستان‌های سرشار از مشکل وبیهوده، توجه خود را به سمت داستان‌های پسندیده که آنها را به سمت هویت و زندگی بهتر می‌کشاند، هدایت نمایند‌‌‌ (گلدنبرگ وگلدنبرگ،٢٠٠٨).

نظریه انسان گرایی

روانشناسی انسان گرایی:

در نخستین سال های دهه ی 1960 جنبشی در روانشناسی آمریکا به وجود آمد که به عنوان روانشناسی انسان گرایی یا " نیروی سوم " شناخته شده است . این جنبش قصد آن نداشت که مانند بعضی از دیدگاههای نو فرویدی ها یا نو رفتار گرایان ، شکل تجدید نظر شده یا انطباق یافته ای از مکتبهای فکری موجود باشد . برعکس چنانکه از اصطلاح نیروی سوم استنباط می شود ، روانشناسی انسان گرایی می خواست جای دو نیروی عمده روانشناسی ، یعنی روانکاوی و رفتارگرایی را بگیرد . زمینه های اصلی روانشناسی انسان گرایی به شرح زیر است :
1. تاکید بر تجربه هشیار ،
2. اعتقاد بر تمامیت طبیعت آدمی ،
3. توجه به آزادی اراده ، خود انگیختگی ، و نیروی خلاق فرد ،
4. مطالعه همه عامل های مربوط به وضعیت انسان .

به نظر روانشناسان انسان گرا ، رفتار گرایی رویکردی کوته بینا نه ، ساختگی و عقیم نسبت به مطالعه ماهیت انسان است . به زعم آنان ، تاکید بر رفتار آشکار ضد انسانی است ، و نوع آدمی را تا حد حیوان یا ماشین کاهش می دهد . رفتارگرایی تنها آماج روانشناسان انسان گرا نبود . آنان با گرایش های جبر گرایی روانکاوی فرویدی و به حداقل رساندن نقش هشیاری نیز مخالف بودند . آنان همچنین طرفداران فروید را که فقط افراد روان رنجور ( نوروتیک ) و روان پریش ( پسیکوز ) را مطالعه می کردند مورد انتقاد قرار می دادند . هدف روانشناسی انسان گرایی این بود که جنبه هایی از طبیعت انسانی را که تا آن زمان مورد غفلت قرار گرفته بود به طور جدی مطالعه کند . این هدف در کارهای آبراهام مازلو و کارل راجرز بیان شده است .

شهرت راجرز به سبب رویکرد درمانی معروفی است که درمان متمرکز بر شخص نامیده می شود . راجرز بر اساس داده های حاصل از روش درمانی خود ، نظریه ای در شخصیت تدوین کرد که به انگیزه ای نیرومند و منحصر به فرد معطوف است و به مفهوم خود شکوفایی مازلو شباهت دارد . اما برخلاف مازلو ، اندیشه های راجرز نه با مطالعه افرادی که از نظر هیجانی سالم بوده اند ، بلکه با به کار بستن درمان متمرکز بر شخص در مورد کسانی که به مراکز مشاوره دانشگاه او برای درمان می آمدند تدوین شده است .
نام روش درمانی وی دیدگاهش را نسبت به شخصیت انسان بیان می کند . راجرز با قرار دادن مسئولیت تغییر درمانجو به دوش خود وی به جای درمانگر فرض می کند که اشخاص می توانند هشیارانه و بخردانه افکار و رفتار نامطلوب خود را به صورت افکار و رفتار مطلوب تغییر دهند . او باور نداشت که اشخاص تا ابد به وسیله نیروهای نا هشیار یا تجارب کودکی کنترل می شوند . شخصیت به وسیله زمان حال و اینکه آن را چگونه ادراک می کنیم ، شکل می گیرد .

نظریه دلبستگی- جان بالبی

دلبستگی یکی از برجسته ترین و مهمترین دستاوردهای روانشناسی معاصر است.برخی محققان نظریه دلبستگی را به عنوان رستاخیز دوباره روانکاوی و عامل مهم احیای دوباره این مکتب می دانند از نظر جان بالبی دلبستگی یکی از نیازهای بنیادین انسان است.

● نظریه دلبستگی:
▪ تاریخچه ـ بالبی (۱۹۰۷ـ۱۹۹۰)
در لندن به دنیا آمد تحصیلات خود را در روانپزشکی و روانکاوی به پایان رساند از سال۱۹۳۶ به بعد به طور عمده در کار راهنمایی کودکان بود بالبی با مشاهده کودکانی که در موسسات و شیر خوارگاها پرورش می یافتند متوجه شد که این کودکان عمدتا برخی مشکلات عاطفی از جمله ناتوانی در برقراری روابط صمیمانه و پایا با دیگران دچار هستند وی علایم مشابهی هم در کودکانی که تا مدتی رشد طبیعی خود را در خانه سپری کرده بودند و بعد از آن دچار جدایی طولانی مدت از والدین شده بودند مشاهده کرد این کودکان از برقراری برقراری روابط نزدیک با دیگران اجتناب می کردند بالبی در سال۱۹۵۰ مشاهدات خود را در گزارشی تحت عنوان مراقبت مادری و بهداشت روانی به سازمان بهداشت ارئه کرد وی از برسی های خود به این نتیجه رسید که کودکان موسسات و شیر خوارگاه ها فرصت برقراری روابط عاطفی و گرم و محکم و دیر پا با مادر یا جانشینان وی را نداشته اند چنین مشاهده هایی بالبی را متقاعد کرد که نمی توان بدون توجه به تعامل مادر- کودک فرایند رشد را درک کرد وی در این راستا نظریه دلبیتگی خود را مطرح ساخت و به سوالاتی چون چگونگی شکلگیری دلبستگی – دلیل اهمیت این رابطه- ارزش تکاملی آن و غیره به کردار شناسی(اتولوژِی) روی آورد .کردارشناسی یک نظام بین رشته ای است که اطلاعات فرضیه ها و روش شناسی خود را از طیف وسیعی از علومی چون زیست شناسی و روانشناسی و مردم شناسی و علوم اعصاب گرفته و هدف آن بررسی رفتار جانداران در یک محیط طبیعی و در یک زمینه تکاملی است.

● تعریف دلبستگی:
به سیستمی تنظیم کننده اطلاق می شود و فرض بر این است که این سیستم در درون فرد وجود دارد. هدف آن تنظیم رفتارهایی است که موجب نزدیک شدن و برقراری تماس با فردی است متمایز و حامی که تکیه گاه نامیده می شود البته هدف این سیستم در فرد وابسطه از لحاظ روانی معطوف به ایجاد احساس امنیت است.به نظر بالبی دلبستگی در انسان موازی نقش پذیری در حیوانات عمل کرده و در یک دوره حساس شکل می گیرد.
دلبستگی پیوند عاطفی نسبتا پایداری است که بین کودک و یک یا تعداد بیشتری از افرادی که در تعامل واقعی و منظم با آنها می باشد ایجاد می گردد.
تمایل کودک به برقراری نوعی رابطه نزدیک با افرادی معین و احساس امنیت بیشتر در حضور این افراد دلبستگی نامیده می شود.
مفاهیم کلیدی در کردارشناسی در نظریه دلبستگی مطرح می شود:
۱) رفتار غریزی:
رفتاری است غیر اکتسابی که
الف) توسط محرک خاصی راه اندازی می شود یکی از مفروضه های اتولوژی این است که رفتار مجموعه ذخایر ژنتیک رفتاری برای بروز نیازمند محرک های محیطی ویژهای به نام محرک های رها ساز هستند به عنوان مثال رفتار مادرانه بو قولمون برای بروز و فعال شدن نیازمند جیک جیک جوجه هایش است.
ب) رفتار غریزه ویژه نوع است: به عنوان مثال رفتار مادرانه در هر گونه از جانداران منحصرا ویژه همان گونه است و با سایر گونه ها کاملا فرق دارد.
۲) نقش پذیری: واکنشهای جاندار در مقابل محرک ها رها ساز در طول دوره خاصی از زندگی روی می دهدو قبل و بعد از این زمان دیگر رخ نمی دهد مثل رفتار دنبال کردن شئء محرک توسط جوجه اردک ها به طور خلاصه نقش پزیری نوع ویژه ای از یادگیری است که در دوره ویژه ای از سالهای آغاز عمر آموخته شده و دوران بعد را تحت تاثیر قرار می دهد .
۳) دوره حساس: این دوره مناسب ترین زمان برای بروز توانمندی های ویژه است در این دوره فرد آمادگی پذیرش تاثیرات محیطی را دارد.



● ویژگی های دلبستگی:
۱) پناهگاه امن: هنگامی که کودک احساس خطر می کند یا می ترسد می تواند نزدیک پرستار یا مراقبش باز گردد و احساس آرامش کند
۲) پایه مطمئن : مراقب یا پرستار پایه مطمئن و قابل اتکایی برای کودک به وجود می آورد تا به کشف جهان بپردازد.
۳) حفظ نزدیکی: کودک سعی می کند که نزدیک مراقب یا پرستارش بماند و این امر به او احساس امنیت می دهد .
۴) اندوه جدایی: هنگامی که کودک از پرستار جدا می شود ناراحت و اندوهگین می شود.



● آیا دلبستگی ژنتیکی است:
ظرفیت دلبستگی که دلبستگی شکل داده و تعیین می کند اکثرا ژنتیکی هستند کشاننده بقاء برای همه انواع جانداران اساسی است.نوزادان بی دفاع هستند و باید وابسته به مراقبی برای زنده ماندن باشند.محتوای این وابستگی اولیه و پاسخ به مادر به این وابستگی رابطه را گسترش می دهدکه برای بقائ حیاتی است.مادری با سلامت فیزیکی و هیجانی نوزاد را به سمت خود جذب خواهد کرد. وی تعلق فیزیکی به بوئیدن –در آغوش گرفتن-تکان دادن- زل زدن به نوازش را حس می کند در مقابل نوزاد به آغوش وی پناه می برد-زمزمه کردن- لبخند زدن- مکیدن و در آغوش مادر ماندن پاسخ می دهد.



● تجربیات دلبستگی:
اعمال نگهداری. تکان دادن. آواز خواندن برای بچه.غذا دادن به نوزاد .زلزدن. بوسه زدن نوزادو دیگر رفتارها پرورشی در ارتباط برقرار کردن با نوزاد و کودکان تجربیات دلبستگی است. عوامل حیاتی برای دلبستگی شامل زمان با هم بودن . تعامل رودررو. تماس چشمی . مجاورت بدنی. لمس کردن . ودیگرتجربیات حسی اولیه چون بوئیدن. صدا زدن. و چسبیدن است. دانشمندان معتقدند که مهمترین عامل در ایجاد دلبستگی تماس بدنی است. جای شگفتی نیست که نگاه داشتن بچه. تکان دادن بچه . لبخند زدن. بوئیدن . لالائی خواندن . همه باعث فعالیت نوروشیمیایی خاص در مغز می شود این فعالیتهای نوروشیمیایی به ارگانهای نرمالی از سیستمهای مغزی که مسئول دلبستگی هستند ختم می شوند در طول سه سال اول زندگی مغز انسان به اندازه ۹۰درصد مغز یک بزرگ سال رشد می کند و اکثر سیستم ها و ساختار ها در جاهائی که در آینده مسول زیر بنائی هیجانی و رفتاری و اجتمایی و فیزیولوژیک اوست قرار بگیرد.
چهار اصل کلی برحسب دیدگاه بالبی نشاندهنده رشد دلبستگی است:
۱ ) نگاه خاصی و تمایز یافته به برخی از صور در مقایسه با اشکال و صور دیگر و پایه اشیاء در حال حرکت و تکان خوردن
۲) تشخیس دادن قیافه های آشنا از غریبه
۳) گرایش به نزدیک شدن به آشنا و دور شدن از غریبه
۴) پس خوراند به نتایج یعنی برخی از نتایج موجب تکرار فرکانس های رفتاری می گردند و برخی دیگر آن را کاهش می دهد.



● دلبستگی به مثابه نقش پذیری:
همان طوری که می دانید نقش پذیری فرایندی است که از طریق آن حیوانات محرکهای راه اندازی را برای غرایز اجتمایی خود را فرا می گیرند حیوانات کم سن و سال به ویژه یاد میگیرند به تعقیب کدام شئ محرک بپردازند آنها در ابتدا اشیاء گوناگون را دنبال می کنند ولی دامنه این اشیاء مختلف خیلی زود محدود می شود و در پایان دوره نقش پذیری آنها معمولا فقط مادر را دنبال می کند در این مرحله پاسخ ترس توانایی ایجاد دلبستگی های جدید را محدود می کند می توانیم فرایند مشابهی را در انسان نیز مشاهده کنیم.
اگرچه این فرایند بسیار آهسته صورت می گیرد. نوزادان در اول زندگی نمی توانند فعالانه اشیاء را از طریق حرکاتشان تعغیب کنندولی نسبت به افراد پاسخ های اجتمایی مستقیمی ابراز می کنند. نوزادان لبخند می زنند . غان و غون می کنند . چنگ می زنند و غیره که همه اینها موجب نزدیک شدن افراد به آنها می شود در ابتدا نوزادان این پاسخ ها را به هر کسی ابراز می کنند اما در شش ماهگی آنها دلبستگی خود را به افراد معدودی به ویژه به یک فرد خاص محدود می کنند. آنها عمدتا می خواهند این فرد نزدیک آنها باشد در این مرحله آنها از غریبه می ترسند و یاد می گیرند که سینه خیز روند و نماد اصلی دلبستگی شان در هر زمانی که دور می شوند دنبال می کنند بنابر این آنها نسبت به فرد معینی نقش پذیر می شوند و این فرد است که دنبال کردن را در آنها راه اندازی می کنند.



● مراحل دلبستگی بالبی:
به عقیده بالبی برای تامین سلامت روانی کودک برقراری روابط گرم و دایمی بین او و مادرش یا کسی که بتواند به طور شایسته جایگزین وی شود ضروری است. چنان روابطی که مورد رضایت هر دو طرف بوده و از آن لذت برند به نظر بالبی برای رشد هیجانی و عاطفی انسان ها هم یک دوره حساس وجود دارد و معتقد است تجارب عاطفی در برخی مراحل زندگی ممکن است اثر حیاطی و طولانی مدتی بر جای گذارد بررسی های بلبی نشان داده است که شش ماه دوم سال اول زندگی به ویژه سه ماه آخر دوره حساسی براری برقراری روابط دلبستگی است.
بالبی شکل گیری این ارتباط عاطفی را در چهار مرحله تقسیم می کند:
۱) مرحله پیش دلبستگی(واکنش نامتمایز نسبت به دیگران تولد تا سه ماهگی )
کودکان در آغاز واکنش های غیر انتخابی به انسان ها دارند تا قبل از سه هفتگی نوزادان خنده های بازتابی دارند آنها صداها و بوی مادر را تشخیص می دهند ولی کاملا به وی دلبسته نیستند زیرا به سر بردن با افراد ناآشنا واکنشی را دنبال ندارد
۲)دلبستگی در حال شکل گیری (تمرکز بر روی افراد آشنا سه تا شش ماهگی )
کودکان در این مرحله به تدریج لبخند خود را به افراد آشنا محدود می کنند ولی هنوز در مقابل جدایی از مراقب یا والدین واکنش اعتراض آمیز نشان نمی دهند
۳) دلبستگی واضح (تقرب جویی فعال شش ماهگی تا سه سالگی )
بالبی معتقد است کودکان در این مرحله به یک سیستم تصحیح شونده به وسیله هدف مجهز می شوند و از این طریق حضور و غیاب موضوع دلبستگی را کنترل می کنند در حدود هشت ماهگی اضطراب جدایی تجلی می یابد تا پیش از این رابطه کودک و مراقب از طرف کودک وابستگی و از طرف مادر دلبستگی است اما بعد از این مقطع این رابطه از هردو طرف به صورت دلبستگی در می آید و این حالت ناشی از شکل گیری پیوند عاطفی است
۴) تشکیل رابطه متقابل (رفتار مشارکتی بعد از سه سالگی )
در پایان سال دوم زندگی رشد سریع بازنمایی ذهنی و زبان به کودک امکان پیش بینی رفت و آمد مراقب را می دهد در این مرحله کودک به جای تعقیب از مذاکره و مشارکت استفاده می کند .
علل دلبستگی کودک به مادر یا نگهدارنده کودک در سه پدیده مشهور است:
۱) اول اینکه یک تکیه گاه بهتر از هرکس دیگری می تواند کودک را آرام کند
۲) کودکان برای بازی یا حرف زدن بیش از هرکس دیگری به سراغ تکیه گاه می روند
۳) کودکان در حضور تکیه گاه کمتر می ترسند تا در غیاب او



● اندازه گیری دلبستگی :
مری اینس ورث یکی از همکاران بالبی مشاهدات گسترده ای روی کودکان و مادرانشان در اوگاندا و آمریکا انجام داد و نوعی شیوه آزمایشگاهی برای سنجش استواری دلبستگی کودکان ۱۲ تا ۱۸ماه ابداع کرد این شیوه موقعیت ناآشنا خوانده می شود :
۱) مادر و فرزند وارد اتاق می شود
۲)غریبه به مادر و فرزند ملحق می شود
۳)مادر از اتاق می رود
۴)مادر به اتاق باز می گردد غریبه می رود
۵)مادر از اتاق بیرون می رود
۶)غریبه باز می گردد
۷) مادر باز می گردد و غریبه می رود
هر رویداد به گونه ای طراحی شده که سه دقیقه به طول بینجامد اما چنانچه کودک بیتابی کند می توان مدت رویداد را کاهش داد و در این مدت تمام عکس العمل های کودک ثبت شود کودکان با توجه به رفتارشان تقسیم بندی شدند توجه شود مبنای این طبقه بندی فقط رفتار های کودکان هنگام برقراری ارتباط بتا مادر (رویداد ۴ و۷ که مادر وارد اتاق می شود ) است
۱)دلبسته ایمن :به کودکانی که پس از رفتن مادر کمی ناراحتی نشان می دهند و پس از بازگشتن او به طرفش می روند و زود آرام می شوند (۶۰٪ کودکان آمریکایی )
۲)دلبستگی نا ایمن – اجتنابی : این کودکان در مراحل بازگشت مادر آشکارا از تعامل با او پرهیز می کنند (۲۰٪ کودکان آمریکایی )
۳) دلبستگی نا ایمن – دو سو گرا : شیر خوارندگان به عنوان دو سوگرا طبقه بندی می شوند که در رویداد های بازگشت مادر در آن واحد هم در جستجوی برقراری ارتباط جسمانی هم از آن پرهیز می کند برای مثال ابتدا گریه می کند تا مادر آنها را بقل کند با عصبانیت پیچ و تاب می خورد تا از آغوش مادر رهایی یابد (۱۰٪ کودکان آمریکایی)
۴) دلبستگی آشفته :گروهی از کودکان در هیچ گروهی جای نمی گیرند به عنوان آشفته شناخته می شوند شیر خوارگان گروه آشفته غالبا رفتار متناقضی را نشان می دهند برای مثال به مادر نزدیک می شوند در حالی که سعی می کنند به او نگاه نکنند یا به او نزدیک می شوند و سپس رفتار اجتنابی همراه با منگی نشان می دهند یا پس از آرام شدن ناگهان گریه سر می دهند بعضی از آنها فاقد احساس یا افسرده به نظر می رسند ( ۱۰٪ تا ۱۵٪ کودکان آمریکایی )



● چه عاملی باعث تفاوت های کودکان در زمینه دلبستگی می شود :
این امر در در جه اول به رابطه کودک با مراقب اصلی خصوصا مادر بر می گردد پاسخ دهی حساس مراقب به نیاز های کودک شیر خوار منجر به دلبستگی ایمن می شود مادران شیر خوارگان دلبسته ایمن در برابر گریه کودک غالبا به سرعت واکنش نشان می دهند و وقتی او را بغل می کنند رفتار محبت آمیز دارند آنها همچنین پاسخهای خود را با نیاز های شیر خوار هماهنگ می کنند اما در مورد کودکان دلبسته ناایمن هستند مادران بیشتر بر اساس تمایلات یا حالات خلقی خود و بر مبنای علائم در یافتی از کودک پاسخ می دهند مادران شیر خوران ناایمن اجتنابی فرزند خود را به اندازه شیر خوران وابسته ایمن در آغوش می گیرند ولی به نظر می رسد که تماس بدنی با فرزند خود به اندازه مادران کودکان دلبسته ایمن لذت نمی برند و حتی گاهی طرد کننده هستند به ویژهنگامی که کودک آشفته است و نیاز به تسلی دارد از تماس بدنی با او پاهیز می کنند این مادران در همین حال رفتار انعطاف ناپذیر و وسواسی دارند مادران کودکان دلبسته ناایمن دوسوگرا رویه همسانی در مراقبت از کودک ندارند آنها گاهی درپاسخ دهی به کودک بسیار حساسند و گاهی توجه ای به او ندارند و در مواقعی نیز رفتارهایشان مزاحم کودک است مشکل این مادران این است که شیوه و زمان تعاملشان با نیازهای کودک همسان نیست.



● عوامل موثر بر کفبت دلبستگی :
۱)حساسیت
۲) در دسترس بودن
۳) پاسخگو و حامی بودن
۴) فرصت برقراری یک رابطه نزدیک : عدم وجود یک فرصت مناسب برای شکلگیری دلبستگی به هر دلیل طرد شدگی و ترک و طلاق والدین و شغل مادر و مرگ والدین و غیره موجب اختلال در رشد هیجانی کودک می شود
۵) کیفیت پرستاری :مراقب با عاطفه و پاسخ دهی بی درنگ و مناسب موجب تمایز مادران کودکان ایمن از نا ایمن می گردد کودکان ناایمن اجتنابی غالبا دارای مراقب سرد و کم عاطفع بوده و یا به دلیلی هیچ مراقبتی دز یافت نکرده اند و نوزادان دو سو گرا معمولا پرستاری بی سباتی و بی اعتنایی تجربه می کنند
۶) ویژگی های جسمی یا روانی نوزادان :
برخی از نظریه پردازان معتقدند که برخی از ویژگی های نوزادان مانند عقب ماندگی ذهنی و اختلال رفتاری و بیماری های خاص بر ایمنی یا نا ایمنی دلبستگی تاثیر مستقیم دارد پژوهش های نهایی حاکی از این است که تاثیر ویزگی های کودک بر کیفیت دلبستگی توسط حساسیت والدین تعدیل می شود به این معنی که تاثیر ویزگی های نوزادان به میزان انطباق والدین بستگی دارد
۶) شرایط خانوادگی :
شرایط استرس زایی چون شغل و زندگی زناشویی نابسامان و مشکلات مالی و استرس های دیگر می تواند ایجاد اختلال در حساسیت والدین کیفیت دلبستگی را تضعیف کند .



● تاثیر نوع دلبستگی در رفتار آینده کودکان :
تحقیقات روی کودکان که قبلا دلبسته ایمن ارزیابی شده بودند در آینده می تواند نقش رهبری را قبول می کند در فعالیتها پیش قدم هستند و فعالعنه در آنها شرکت می کنند و مورد توجه دیگرانند افرادی هستند که مشتاق یاد گیری هستند در بدخورد با مشکلات با صبر و حوصله عمل می کنند و عصبانی نمی شوند .
کودکانی که قبلا دلبسته ناایمن اجتنابی شناخته شده بودند از لحاظ اجتماعی گوشه گیرند و نسبت به شرکت در فعالیتها دو دل هستند کنجکاوی کمتری نسبت به چیز های نوع نشان می دهند در پیگیری هدف خود چندان استوار نیستند و به سادگی دچار خشم می شوند و به ندرت تقاظای کمک می کنند و رهنمود بزرگسالان را یا نادیده می گیرند یا قبول نمی کنند و خیلی زود از تلاش برای انجام کاری دست می کشند
کودکانی که نا ایمن دوسوگرا هستند در بزرگسالی همسران رمانتیک انتخاب می کنند و در صد طلاق در آنها بالا است.



● برای کودکی که دلبستگی مطمئنی شکل نگرفته چه اتفاقی می افتد:
پژوهش ها نشان می دهد که ناکامی در شکل دادن دلبستگی مطمئن در ماه های اول زندگی می تواند تاثیر منفی بر روی رفتارهای دوران کودکی و نیز بزرگسالی داشته باشد کودکانی که اختلال استرس پس آسیبی و اختلال اضطراب جدایی و اختلال دلبستگی واکنشی . برایشان تشخیص داده شده است (در قسمت بعدی این بیماری ها بررسی می شود ) غالبا دچار مشکلات دلبستگی احتمالا به خاطر بد رفتاری و غفلت یا آسیب های دوران اولیه کودکی می باشند مطالعات نشان می دهد که کودکانی که بعد از سن شش سالگی به فرزند خاندگی در آمده اتد در معرض ختر بیشتر از نظر مشکلات دلبستگی قرار دارند .



اختلال اضطراب جدایی :
شیوع تخمین شده در کودکان سنین مدرسه ۴ تا ۲٪ و در نوجوانی ۱۰٪ است نسبت مرد به زن یک به یک است شروع آن از قبل از مدرسه تا نوجوانی است.

تشخیس علائم اظطراب جدایی :
الف) اضطراب شدید و نامتناسب از نظر رشدی که در بر گیرنده جدایی از خانه یا افرادی است که فرد به آنها دلبستگی دارد و با سه مورد از موارد زیر نشان داده می شود :
۱)نگرانی شدید و دائمی در مورد از دست دادن یا احتمال وقوع آسیب در مورد نماد اصلی دلبستگی
۲) نگرانی شدید و دائمی در این مورد که یک واقعه نامطلوب منجر به جدایی از یک نماد اصلی دلبستگی خواهد شد .
۳) ناراحتی شدید راجعه هنگامی که جدایی از خانه یا نماد اصلی دلبستگی روی می دهد یا انتظار میرود
۴) عدم تمایل دائمی یا خود داری از رفتن به مدرسه یا جایی دیگر به علت ترس از جدایی
۵) ترس شدید و دائمی یا عدم تمایل به تنها ماندن یا بدون نماد اصلی دلبستگی در خانه یا بدون بزرگترها با اهمیت در محیط دیگر .
۶) عدم تمایل دائمی یا خودداری از به خواب رفتن بدون نزدیک بودن یک نماد اصلی دلبستگی یا خوابیدن دور از خانه .
۷) کابوس شبانه مکرر در مورد موضوع جدایی .
۸) شکایات مکرر از علائم جسمی مثل ( سردرد – دلدرد – تهوع ) هنگامی که جدایی از نماد اصلی دلبستگی روی می دهد یا انتظار می رود
ب) مدت اختلال حداقل چهار هفته
ج) شروع قبل از ۱۸ سالگی
د )اختلال باعث ناراحتی بالینی قابل توجه یا نقص در عملکرد اجتماعی و تحصیلی یا سایر زمینه های مهم عملکرد
ه ) اختلال صرفا در طی یک اختلال فراگیر رشد اسکیزوفرنی یا اختلال سیکوتیک روی نمی دهد و در نوجوانان و بزرگسالان با اختلالات پانیک همراه با آگررافوبی بهتر توجیه نمی شود .



● ملاحظات کلی :
این اختلال تجمع خانوادگی دارد اما انتقال ژنتیک نا واضح است برخی اطلاعات کودکان دچار اختلا ل را با والدینی که سابقه این اختلال را به علاوه اختلال پانیک فعال و افسردگی دارند اختلال اضطراب تمایل به ایجاد شدن در نوزادان دارای مزاج مهار شده دارند و افزایش سیستم عصبی خود مختار نشان داده شده است احتمال خطر ناتوانی اجتمایی در موارد شدید وجود دارد .



● درمان :
۱)روان درمانی فردی : کودکان دچار اختلال اضطراب جدایی در مورد خطرات محیطی اغراق می کنند به طوری که نگران ایمنی خود و والدینشان هستند احساسات و نگرش آنها در درمان رفتاری و شناختی یا بینش مدار مورد توجه قرار می گیرد .
۲) خانواده در مانی یا راهنمایی والدین : در صورتی که والدین اضطراب جدایی را رواج دهند .
۳) تغییر رفتار : ممکن است در حصول موفقیت در جدایی از والدین و باز گشت به مدرسه مفید باشد .



● اختلال استرس پس آسیبی :
اختلالی است ا ضطرابی که در نتیجه روبه رو شدن کودک با نوعی ضربه روانی بروز می کند با این همه نشانه ایی در هر کودکی که با رویداد آسیب زا روبرو می شود دیده نمی شود تجربه مجدد آسیب روانی در کودکان مختلف متفاوت است با این وجود این آسیب در خردسالان از راه استفاده از اسباب بازی ها تجربه می شود کودکی که سوء رفتار را تجربه کرده است ممکن است آن را در مورد عروسک ها به اجرا در آورده این تجربه را بار ها و بار ها باز سازی کند .کودکی که یک فاجعه طبیعی را تجربه کرده است ممکن است آشفتگی و ناآرامی خود را مرتب ترسیم کند و کرارا تجربه یا موقعیتی را که حادثه در آن روی داده است با استفاده از اسباب بازی های مشابه به نمایش بگذارد .علاوه بر اضطراب و با سازی ذهنی آن آسیب خردسالانی که از اختلال استرس پس آسیبی رنج می برند اغلب از خود نشانه های اضطراب و مشکلات رفتاری و خشم و اجتناب از تماس های اجتماعی و مشکلات تحصیلی نیز نشان می دهند .وجود این اختلال در بعضی از این کوکان اولین نشان مشکل دارا بودن آنها است .
کودک آزاری یا سهل انگاری و مشاهده نابسامانی های اجتماعی و بلایای طبیعی و تصادفات و راهکارهای پزشکی درد ناک از معمولی ترین اشکال آسیب هایی است که کودکان خرد سال با آن روبرو هستند . پیشگیری از بروز نشانگان اختلال استرس پس آسیبی به دلیل ماهیت ویژه و غیر قابل کنترل / غیر قابل کنترل پیش بینی عوامل ایجاد فشار روانی مشکل است .واکنش کودکان مختلف به عوامل ایجاد فشار های روانی به دلیل یاد گیری های گذشته و ساختار های فیزیولوژی و حمایت های اجتماعی موجود و راهبرد های سازگارانه متفاوت است کودکی که به محرکهای آسب زا روبرو بوده و نشانگان استرس پس آسیبی را تجربه می کند باید برای کاهش شدت نشانه های اختلال فورا تحت درمان قرار گیرد .در صورتی که این اختلال درمان نشود بر رشد اجتمای و روانشناختی او تاثیر خواهد گذاشت و در عمل به رشد نا بهنجار و نا کار آمد وی خواهد انجامید .



● درمان اختلال پس آسیبی خرد سالان :
نخستین گام در درمان این اختلال تضمین امنیت کودک و اطمینان یافتن از این موضوع است که کودک دیگر در معرض شرایط آسب زا قرار نگیرد تلاش برای درمان آسیب روانی وارد بر کودک در حالی که کودک در محیط زندگی خود در معرض آسیب روانی مداوم قرار دارد تقریبا غیر ممکن است و بدیهی است که تامین امنیت روانی او نیز مهم است مانند درمان سایر نشانگان مختلفی که به سوء رفتار همراه است. درمان شناختی رفتاری (c.b.t) بهترین روش درمانی نشانگان اختلال استرس پس آسیبی به شمار می آید . بسیاری از برنامه های (c.b.t ) بخش هایی را به درمان کودکان و والدین آنها اختصاص داده اند این رویکرد آمیخته یکی از کار آمد ترین رویکرد های در مانی به ویژه برای خرد سالان است والدین می توانند به چند راه در درمان شرکت داشته باشند بسیاری از والدین به اطلاعات مقدماتی در باره اختلال استرس پس آسیبی کودکی از جمله ملاک های تشخیصی و نشانه های اختلال در کودکی و همچنین تشریح روند درمان آن نیاز دارند .
دادن اطلاعات لازم به والدین در مورد آزار جنسی و گرایش های طبیعی جنسی و روش هایی که به کمک آن بتوانند به کودکانشان کمک کنند تا شخصا احساس امنیت کند نیز می تواند سود مند واقع شود علاوه بر آموزش والدین کودکانی که مورد سوء استفاده واقع شده اند به دلیل اینکه به دفعات دچار اختلالات هیجانی می شوند خود به کمک های روانشناختی نیاز دارند .این والدین می توانند از تدابیر درمانی ویژه ای مانند راهبرد شناختی و فنون رویارویی برای کاهش خود – ملامت گری و افکار و احساسات مرتبط با سوء رفتار با کودک خود بهرمند شوند .
آموزش والدین نیز می تواند بخشی از برنا مه ( c.b .t ) برای کمک به والدین در جهت برخورد با رفتار های پر خاشگرانه و برون ریزی های هیجانی کودک و تقویت رفتارهای مناسب آنان و فراهم آوردن فرصتهای مثبت و مبتنی بر راهنمایی و هدایت کودک در خانه باشد .
از آنجا که سختگیری و تنبیه می تواند احساسات آسیب دیده و اعتماد به نفس ضعیف و نا ایمن کودک را تشدید کند روش های انظباطی باید با بردباری و بدون استفاده از تنبیه اجرا درآید . مولفه های که بر کودک محوری مبتنی است و ممکن است بخشی از مجموعه برنامه های درمانی ( c.b.t.) را تشکیل دهند عبارت اند از :
▪ برنامه های روانی و آموزشی
▪ آموزش مهارتهای سازگارانه
▪ آموزش مهارتهای اجتماعی و رویارویی تدریجی
خردسالانی که هنوز درگیر باز سازی آسیبهای روانی خود هستند نیز اغلب دچار کابوس و مشکلات خوابیدن و خوردن می شوند .در روند رویارویی کودک ممکن است برای خود او قابل تشخیص نباشد .خواندن داستان های آرامش بخش به هنگام خواب و مشغول کردن کودک با برنامه های منظم خواب و خوراک و ایجاد آرامش و اطمینان خاطر کودک توسط والدین از جمله روشهایی است که آنجام آن توصیه می شود .وجود ارتباط بین پزشک و والدین در سازمان دهی و درمان نشانگان اختلال مرتبط با کودک آزاری مهم است .


● اختلال دلبستگی واکنشی :
شیوع جنسی آن شناخته شده نیست . اغلب توسط متخصصان اطفال تشخیص داده شده و درمان می شود .
مراقبت ناکافی و عدم توجه به نیازهای جسمی یا احساسی و تعویض مکرر اطرافیان که منجر به اختلال قابل توجه در ارتباط اجتماعی در یک کودک کمتر از ۱۵ سال می شود نوع مهار شده یا ناتوانی در شروع یا پاسخ دادن به کنش فقدان تعقیب بینایی همراه است . نوع مهار گسیخته یا اجتماعی بودن سطحی و بی هدف مشخص می شود . این کودکان دچار ناتوانی در رشد بی تفاوتی هستند و فاقد تعقیب بینایی هستند .
از نظر جسمی اندازه دور سر در کل طبیعی و وزن بسیار کم و قد تا حدودی کوتاه است و عملکرد هیپوفیز طبیعی است با سطح اقتصادی و اجتماعی پایین و مادرانی که افسرده و منزوی هستند و سوء رفتار را تجربه کرده اند در ارتباط است .
از نظر سیر بیماری هرچه مداخله دیرتر صورت گیرد اختلال برگشت پذیر است ممکن است شخصیتی بی عاطفه شکل بگیرد .
▪ درمان:
در بسیاری موارد دور کردن کودک از محیط ممکن است مفید باشد . سوء تغذیه و سایر مشکلات طبیعی ممکن است احتیاج به بستری شدن داشته باشد برخی خانه ها پس آموزش والدین تامین کمک های خانه داری یا کمک مالی یا درمان اختلالات روانی اعضای خانواده با کیفیت می شوند.

روانشناسی بالینی جدیــد چیست؟







در روان‌شناسی جدید، تاثیر دو عامل را می‌توان از آغاز نهضت اندازه‌گیری روانی مشاهده کرد. یکی از این عوامل، ایجاد گروه‌های حرفه‌ای، موسسات و کلینیک‌های روان‌شناسی و عامل دیگر، تکامل تدریجی وسایل کلینیکی بود. بدون وجود این دو عامل، پیشرفت قابل ملاحظه روان‌شناسی امروز امکان‌پذیر نبود.

ارزیابی تحول و تکامل وسایل اندازه‌گیری در روان‌شناسی بسیار دشوار است. زیرا از زمان "بینه" تاکنون ابزارهای بی‌شماری توسط روان‌شناسان مختلف تهیه شده است.
در اینجا به چند ابزار مهم و اساسی در روان‌شناسی بالینی اشاره می‌شود.

آزمون هوش
اندازه‌گیری دقیق و علمی هوش، از زمان بینه شروع شد. آلفرد بینه در سال 1905 اولین آزمون‌ هوش را به کمک همکارش سیمون منتشر کرد. در سال 1908 این آزمون به صورت کامل‌تر تجدید چاپ شد. این نسخه از آزمون نظریه "سن روانی" را نیز دربرداشت. مجددا در سال 1911 گذارد آمریکایی آزمون بینه را به انگلیسی ترجمه و منتشر کرد. چند ماه بعد در سال 1911 و بعد هم در سال 1912 کالمن، آزمون بینه را تجدید چاپ نمود.
در سال 1916 ترمن استاد دانشگاه استنفورد آمریکا، آزمون بینه را کامل‌تر نمود و آن را برای مردم آمریکا تنظیم کرد. این نسخه از آزمون، تا سال 1937 بهترین و مشهورترین آزمون هوش کودکان محسوب می‌شد. در سال 1937 ترمن و همکارش مریل این آزمون را مجددا چاپ کردند و تغییرات مطلوبی در آن دادند. در سال 1960 این آزمون با وسعت، تنوع و تکامل بیشتری تجدید چاپ شد. در سال 1986 چهارمین تجدید نظر این آزمون صورت گرفت. آزمون‌های هوش گروهی در سال‌های جنگ جهانی اول به وجود آمد. دو آزمون مشهور نظامی آلفا برای باسوادان و نظامی بتا برای بی‌سوادان تنظیم شد که در انتخاب سربازان و افسران از آنها استفاده زیادی به عمل آمد. تا سال 1920 آزمون‌های هوش فردی و گروهی، کلامی و غیرکلامی به نسبت قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت. اصطلاح بهره هوشی و اندازه‌گیری هوش عملی نیز در همین سال‌ها متداول شد.
آزمون‌های استعداد همزمان با جنگ جهانی اول ساخته شد. در کنار این آزمون‌ها، آزمون‌های علاقه و استعداد‌های مکانیکی نیز ساخته شد. این آزمون‌ها در راهنمایی تحصیلی و شغلی و جنگ مورد استفاده قرار گرفت.آرنولد گزل در سال 1928 تحقیقات وسیعی در زمینه تکامل کودکان انجام داد که تاثیر چشمگیری در پیشرفت و توسعه رشته آزمون‌سازی داشت. گزلآزمون‌هایی ساخت که اساس تحقیقات بعدی درباره کودکان شد. در سال 1927 ترستون تحقیقات خود را درباره تحلیل عاملی هوش شروع کرد. او پس از تحقیق و بررسی نظریه‌ای را مطرح کرد که با نظریه اسپیرمن تفاوت داشت. اسپیرمن، سال‌ها قبل به این نتیجه رسیده بود که اساس هوش، یک عامل کلی است، اما ترستون بیان کرد که هوش از تعداد عوامل مستقل تشکیل شده است و می‌توان آنها را تفکیک کرد. در سال 1939 وکسلر، آزمون وکسلر – بلویو را برای اندازه‌گیری هوش بزرگسالان درست کرد. تا این سال آزمون هوش مناسبی برای اندازه‌گیری هوش افراد بزرگسال موجود نبود. آزمون استنفورد بینه هم برای کودکان تا سن 15 سال مناسب بود.
به کمک آزمون وکسلر – بلویو هم هوشبهر افراد به دست می‌آمد و هم تا حدی استعدادهای افراد نیز تعیین می‌گردید. بعدها نام این آزمون به نام آزمون هوش وکسلر برای بزرگسالان تغییر یافت و چندین بار مورد تجدیدنظر قرار گرفت. در سال 1981 نیز آزمون وکسلر تحت عنوان WAIS-R تجدیدنظر شد.

آزمون شخصیت

تحقیقات در زمینه بررسی و سنجش شخصیت دیرتر از هوش شروع شد ولی با سرعت به پیشرفت منجر شد. مشکل اساسی در زمینه ساخت آزمون‌های شخصیت، عدم توافق نظر دانشمندان در زمینه تعریف و ماهیت شخصیت بود. در سال 1918 اولین آزمون اندازه‌گیری حالات عصبی به وسیله وودورث منتشر شد. این آزمون به منظور انتخاب افراد در ارتش ساخته شد اما بعدها از آن در موسسات غیرنظامی استفاده کردند.

این پرسش‌نامه که بر اساس علایم معمول حالات عصبی ساخته شده بود، الگویی برای آزمون‌های بعدی از این نوع شد. یکی از این آزمون‌ها، آزمون "تحقیق در ارزش‌ها توسط آلپورت – ورنون" بود. اغلب آزمون‌های اولیه شخصیت، امروزه از طرف روان‌شناسان مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. آزمون‌های فرافکن که در حال حاضر برای ارزیابی شخصیت کاربرد زیادی دارند، به وسیله روان‌شناسانی که به محرک‌های عمقی بشر توجه دارند، ساخته شده است. نظرات و عقاید فروید در ایجاد این آزمون‌ها تاثیر چشمگیری داشت.
پدر آزمون‌های فرافکن، گالتن است. او با انتشار "روش تداعی لغات" در سال 1885 افرادی مانند بلویلر و یونگ را به ساخت این‌گونه آزمون‌ها علاقمند ساخت. این تست‌ها با وجود تغییرات زیاد، هنوز هم رایج است. در سال 1921 هرمن رورشاخ ، روان‌پزشک سویسی بعد از تحقیقات بسیار، آزمونی را ساخت که مهمترین واقعه در تاریخ آزمون‌های فرافکن به شمار می‌رود. آزمون رورشاخ بر اساس این نظریه بود که برای تشخیص امراض روانی، می‌توان از لکه‌های جوهر استفاده کرد. او معتقد بود که افراد با نگاه کردن به لکه‌های جوهری که روی کاغذ پخش شده است، اطلاعات مفیدی درباره خود به متخصص می‌دهند. به این صورت که لکه‌ها انگیزه‌های مبهمی می‌شوند و عواطف، احساسات و افکار شخص را برمی‌انگیزانند. نحوه عکس‌العمل شخص به این انگیزه‌های مبهم، طرز رفتار او را در زندگی واقعی نشان می‌دهد.
از جمله آزمون‌های فرافکن مهم، آزمون تی‌.ای.تی است که توسط مورگان و مورای ساخته شد. این آزمون مانند آزمون رورشاخ از تعدادی کارت درست شده است ولی انگیزه‌ها در این آزمون روشن‌تر از انگیزه‌های رورشاخ است. کارت‌ها در این آزمون اشخاص و موقعیت‌های مختلف را نشان می‌دهند و آزمون‌گر باید درباره آنها داستانی بگوید که این داستان‌ها معرف روحیه او خواهد بود.

ایجاد کلینیک‌های روان‌شناسی
رشد روان‌شناسی بالینی جدید با پیشرفت وسایل تشخیص و درمان و ایجاد کلینیک‌های روان‌شناسی ارتباط عمیقی دارد. در سال 1896 لایتنر ویتمر، روان‌شناس آمریکایی، کودک عقب‌مانده‌ای را در لابراتوار دانشگاه پنسیلوانیا مورد آزمایش قرار داد. او در همین سال نتایج تحقیقات خود را در زمینه مشکلات کودکان و طرز تشخیص علمی آن در انجمن روان‌شناسان آمریکا بیان کرد.
تحقیقات این دانشمند، علاقه سایر روان‌شناسان را به مطالعه در این زمینه جلب نمود و در نتیجه مکان‌هایی برای نگاهداری، تشخیص و درمان این نوع کودکان تاسیس شد. از این فعالیت‌ها به عنوان اساس ایجاد کلینیک‌های روان‌شناسی یاد می‌شود و روان‌شناسان، ویتمر را پدر روان‌شناسی بالینی می‌دانند. روش ویتمر شبیه روشی است که امروزه در کلینیک‌ها به‌کار می‌رود، البته در آن زمان به اندازه کافی، آزمون‌های روان‌شناسی ساخته نشده بود. او از روش‌هایی مانند گرفتن تاریخچه مریض، معاینه طبی و مشاهده رفتار استفاده می‌کرد.
هدف او پیدا کردن علل اختلال رفتار کودکان و تجویز راه‌هایی برای معالجه آنها بود. در ابتدا کلینیک‌های روان‌شناسی به منظور کمک به کودکان عقب‌مانده به وجود آمد، اما به تدریج مشکلات بزرگسالان نیز مورد توجه قرار گرفت. امروزه کلینیک‌های روان‌شناسی در دانشگاه‌ها، موسسات دولتی و خصوصی به تشخیص و درمان بیماری‌های روانی و همچنین راهنمایی حرفه‌ای و شغلی می‌پردازند.

نظریـه دلبسـتگـی

نظـــریــه دلبستـــگــی


1- دلبستگی چیست؟

دلبستگی عبارت از پیوند یا رابطه هیجانی با یک فرد دیگر است. جان باولبی، روان‌شناس، نخستین نظریه‌پرداز دلبستگی بود. او دلبستگی را چنین توصیف کرده است: «ارتباط روانی پایدار بین دو انسان» (باولبی، 1969). باولبی عقیده داشت که پیوندهای اولیه که بین کودک و پرستارش شکل می‌گیرد، تأثیر فوق‌العاده‌ای دارد و در طول زندگی ادامه می‌یابد. به گفته باولبی، دلبستگی باعث نزدیک نگاه داشتن فرزند به مادر می‌شود و بدین ترتیب، احتمال بقای کودک را افزایش می‌دهد.

موضوع اصلی نظریه دلبستگی این است که مادرانی که نیازهای کودکانشان را برآورده می‌کنند، نوعی حس امنیت در آن‌ها به وجود می‌آورند. کودک می‌داند که پرستارش قابل اتکاء است و این امر، پایه مطمئنی برای او به وجود می‌آورد تا به کشف جهان بپردازد.


2- ویژگی‌های دلبستگی



  • پناهگاه امن: هنگامی که کودک احساس خطر می‌کند یا می‌ترسد، می‌تواند نزد پرستار یا مراقبش باز گردد و احساس آرامش کند.
  • پایه مطمئن: مراقب یا پرستار پایه مطمئن و قابل اتکایی برای کودک به وجود می‌آورد تا به کشف جهان بپردازد.
  • حفظ نزدیکی: کودک سعی می‌کند که نزدیک مراقب یا پرستارش بماند و این امر به او احساس امنیت می‌بخشد.
  • اندوه جدایی: هنگامی که کودک از پرستار جدا می‌گردد، ناراحت و اندوهگین می‌شود.



3- «وضعیت عجیب» آینزوُرث

مری آینزوُرث، روان‌شناس، در پژوهش‌هایی که در سال 1970 انجام داد کارهای اولیه باولبی را وسعت بیشتری بخشید. مطالعه معروف او به نام «وضعیت عجیب»، تاثیرات عمیق دلبستگی بر روی رفتار را آشکار ساخت. در این مطالعه، پژوهشگران کودکانی در سنین بین 12 تا 18 ماهگی را زیر نظر گرفتند و واکنش آن‌ها را در وضعیتی که مدّت کوتاهی تنها مانده و سپس به آغوش مادرشان باز می‌گشتند مورد مطالعه قرار دادند (آینزوُرث، 1978).
بر پایه واکنش‌های مشاهده شده توسط پژوهشگران، آینزوُرث سه سبک عمده دلبستگی را توصیف کرد: دلبستگی مطمئن، دلبستگی دوسویه-نامطمئن و دلبستگی اجتنابی-نامطمئن. پس از آن دو پژوهشگر دیگر به نام‌های مِین و سولومن، بر پایه پژوهش‌های خود، سبک چهارمی را نیز به نام دلبستگی سازمان نیافته-نامطمئن بر سه سبک قبلی افزودند. مطالعات و پژوهش‌هایی که از آن تاریخ تا کنون صورت گرفته، سبک‌های دلبستگی آینزورث را تأیید کرده و مشخص نموده‌اند که سبک‌های دلبستگی بر روی رفتارهای بعدی در زندگی تأثیرگذارند.


4- ویژگی‌های دلبستگی مطمئن



  • کودکانی که دلبستگی مطمئن دارند، به هنگام جدایی از پرستار یا مراقب، کمترین میزان غم و اندوه را نشان می‌دهند. این کودکان احساس امنیت می‌کنند و قادرند به پرستارانشان اتکاء کنند. به هنگام ترک پرستار یا والدین، کودک احساس امنیت می‌کند ومطمئن است که آن‌ها باز خواهند گشت.
  • کودکانی که دلبستگی مطمئن دارند به هنگام ترس، برای دستیابی به آسایش به پرستارشان روی می‌آورند. این کودکان می‌دانند که والدین یا پرستارانشان آسایش و اطمینان خاطر برایشان به ارمغان می‌آورند. به این خاطر، به هنگام نیاز به جستجوی آن‌ها روی می‌آورند.




5- ویژگی‌های دلبستگی دو سویه



  • کودکانی که دلبستگی دو سویه دارند به هنگام ترک والدینشان بسیار اندوهگین می‌شوند. این سبک دلبستگی نسبتاً غیرمعمول است و در 7 تا 15 درصد کودکان وجود دارد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که دلبستگی دو سویه در نتیجه در دسترس نبودن مادر به قدر کافی، حاصل می‌شود. این کودکان نمی‌توانند بر حضور مادر (یا پرستار) به هنگام نیاز اتکاء کنند.



6- ویژگی‌های دلبستگی اجتنابی



  • کودکانی که دلبستگی اجتنابی دارند تمایل به دوری از والدین یا پرستاران دارند. این کودکان در صورتی که حق انتخاب داشته باشند، ارجحیتی بین پرستار و یک فرد غریبه قائل نمی‌شوند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که این سبک دلبستگی ممکن است نتیجه بدرفتاری یا غفلت پرستاران باشد. کودکانی که به خاطر وابستگی یا اعتماد به پرستار مورد تنبیه قرار گرفته‌اند یاد خواهند گرفت که در آینده نیز از درخواست کمک اجتناب کنند.



7- مشکلات دلبستگی

برای کودکی که دلبستگی مطمئنی شکل نداده چه اتفاقی می‌افتد؟ پژوهش‌ها نشان می‌دهند که ناکامی در شکل دادن دلبستگی مطمئن در ماه‌های اول زندگی، می‌تواند تاثیری منفی بر روی رفتارهای دوران کودکی و نیز بزرگسالی داشته باشد. کودکانی که اختلال بی‌اعتنایی مقابله‌ای (odd)، اختلال سلوک (cd) یا اختلال استرس پس از سانحه (ptsd) برایشان تشخیص داده شده غالباً دچار مشکلات دلبستگی، احتمالاً به خاطر بدرفتاری، غفلت یا آسیب‌های دوران اولیه کودکی، می‌باشند. مطالعات نشان می‌دهد که کودکانی که بعد از سن 6 ماهگی به فرزندخواندگی در آمده‌اند در معرض خطر بیشتری از نظر مشکلات دلبستگی قرار دارند.


با وجودی که سبک دلبستگی که در دوران بزرگسالی نشان داده می‌شود لزوماً مشابه دوران کودکی نیست امّا پژوهش‌ها نشان داده‌اند که دلبستگی اولیه می‌تواند تأثیری قوی بر روی روابط بعدی داشته باشد. برای مثال، کسانی که در دوران کودکی دلبستگی مطمئن دارند بعداً دارای اعتماد به نفس مناسب، رابطه عاطفی قوی و قابلیت خود-بیانگری خواهند بود.