مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

گاهی بدجنس باشید

ا ما همراه باشید تا ببینید چطور می توانید مغرور و خودخواه باشید. دوستانتان را از دست بدهید، با همسرتان دعوا کنید و باز هم دوست داشتنی ترین فردی باشید که همه آنها می شناسند!


دانستنیها: انسان گونه ای اجتماعی است چون ما برای زنده ماندن به یکدیگر نیاز داریم و تمدن را که محصول نهایی تلاش مشترک صدها نسل از انسان ها و بسیار بیشتر از دستاوردهای زندگی یک فرد به تنهایی است، طی قرن ها به وجود آورده ایم.

همین زندگی اجتماعی و تمدن انسانی باعث شده همانقدر که در برابر خطرات محیطی یا جانداران دیگر مصون شده ایم، در برابر انسان های دیگری هم که در کنار ما زندگی می کنند، آسیب پذیر شویم. اخلاق، قانون و قراردادهای زندگی اجتماعی که بسیاری از آنها با منافع شخصی ما در تضاد هستند، به وجود آمده اند تا جامعه انسانی را حفظ کنند. ما آنها را کامل و کامل تر کرده ایم چون به تجربه ثابت شده گروه هایی که به شکلی مسالمت آمیز رفتار می کنند از جوامعی که دائم در بحث و جدل هستند موفق تر عمل می کنند.
حداقل من و شما تا همین لحظه اینطور فکر میکرده ایم؛ اما امروزه مجموعه ای از پژوهش های متعدد نشان می دهد رو کردن جنبه های تاریک روحتان همیشه هم بد نیست؛ مخصوصا زمانی که می خواهید به موفقیت های فردی دست پیدا کنید!


خودستایی، غرور و از کوره در رفتن تنها استراتژی موفقیت پدرخوانده ها نیستند بلکه می توانند از ما هم انسان هایی قوی تر، دقیق تر، خلاق تر، تندرست تر و حتی محبوب تر بسازند!
البته بدجنس بودن خیلی هم ساده نیست. باید دقیقا بدانید کی و کجا آن روی دیگرتان را به دیگران نشان بدهید. با ما همراه باشید تا ببینید چطور می توانید مغرور و خودخواه باشید. دوستانتان را از دست بدهید، با همسرتان دعوا کنید و باز هم دوست داشتنی ترین فردی باشید که همه آنها می شناسند!





شغل دلخواهتان را به دست بیاورید


در محیط کار مغرور باشید و در مصاحبه شغلی فروتنی به خرج ندهید
احتمالا می دانید که در بازار پرهیاهوی کار یکی از بهترین برگ های برنده شما برخورد اول تاثیرگذار روی کارفرمای آینده تان است؛ اما مطمئنا شگفت زده خواهید شد وقتی ببینید که این برخورد اول فوق العاده چطور ممکن است شکل بگیرد.

آزمونی که دکتر ویکتور بایرسکول از دانشگاه ییل ترتیب داد، نشان می دهد هنگام مصاحبه شغلی با از کوره در رفتن، بهتر از پذیرفتن مسوولیت اشتباه خود و تلاش برای جبران آن، می توانید مسوولیت پذیر و شایسته رتبه های بالاتر سازمانی به نظر بیایید.
او در این آزمون دو مصاحبه شغلی از پیش ضبط شده را به داوطلبان نشان داد که در آن متقاضی شغل جدید در مورد از دست دادن یک مشتری با ارزش در شغل قبلی خود صحبت می کند. نیمی از داوطلبان مصاحبه ای را مشاهده کردند که در آن فرد با عصبانیت رفتار کرده و به سرزنش همکارانش می پرداخت و گروه دوم فیلم دیگر را دیدند که در آن متقاضی متأسف بود و به دلیل از دست دادن مشتری ابراز ندامت می کرد.
نتیجه اینکه کاندیدایی که با عصبانیت برخورد کرد و گناه را گردن همکارانش انداخت، نه تنها از نظر شرکت کنندگان در آزمون صلاحیت کاری بیشتری داشت بلکه می توانست مشاغلی را به عهده بگیرد که به مسوولیت پذیری بالایی نیاز داشتند!

شاید از نظر بسیاری از ما پذیرفتن مسوولیت اشتباهاتی که مرتکب آن شده ایم، نشانه بلوغ فکری باشد اما همانطور که از نتایج این آزمون برمی آید به راحتی می تواند بد قضاوت شود و شانس پذیرفته شدن در شغل مورد علاقه مان را از ما بگیرد.
علاوه بر این در دنیای مردانه رقبای مغرور و جسور نسبت به دیگر متقاضیان کار باز هم شانس بیشتری دارند. مطالعه مشابهی که توسط Corinne Moss-Racusin، روانشناسی، اجتماعی دانشگاه روتگرز در نیوجرسی انجام شده، نشان می دهد اگر هنگام مصاحبه فروتنی به خرج بدهید، ضعیف به نظر می رسید و این اصلا مردانه نیست.
او می گوید: «مردان به دلیل قدرت و جسارتی که از خود نشان می دهند پاداش می گیرند، چون این دقیقا همان چیزی است که ما از جنس قوی تر انتظار داریم. در مقابل زمانی که از خودشان ضعف نشان می دهند (مخصوصا در محیط کار که کارایی آنها بسیار حائز اهمیت است) به شکل غیرمنصفانه ای نادیده گرفته خواهند شد.»

سلطه جوها بیشتر درآمد کسب می کنند

تیموتی جاج، استاد مدیریت دانشگاه نوتردام در ایندیانا می گوید: «مردان سلطه جو که چندان سازگاری با اطرافیان خود ندارند، ۱۸ درصد بیشتر از مردانی که تصویری خوب و سازگار از خودشان دارند، درآمد کسب می کنند. مردان اجتماعی و سازگار در جامعه پذیرفته تر هستند اما درآمد پایین تری دارند و با روند کندتری پله های ترقی را طی خواهند کرد.»
در زنان نیز این قضیه صادق است؛ با این تفاوت که درآمد زنانی که همکاری با آنها در محیط کار دشوار است، تنها ۵ درصد بیشتر از همکاران سازگار آنهاست.
فکر می کنید رئیستان سنگدل است؟ شاید حق با شما باشد! روانشناسان می گویند ۴ درصد از مدیران سنگدل به نظر می رسند و از همدلی در وجودشان خبری نیست. رابرت هیر که استاد روانشناسی است، می گوید: «مشاغلی وجود دارند که در آنها رفتارهای اجتماعی که نکوهش می شوند، می توانند سازنده و سودبخش باشند.» بد نیست بدادنید تعداد افرادی که چندان اهل همدلی نیستند در میان مدیران ۴ برابر بیشتر از افراد عادی است.

زمانی بنجامین فرانکلین گفته بود: «زود به تختخواب رفتن و زود از خواب برخاستن مرد را سلامت، ثروتمند و عاقل می کند.» اما مطالعه ای که در سال ۲۰۰۵/۱۳۸۴ توسط محققان دانشگاه هاروارد انجام شده نشان می دهد افرادی که دیرتر از خواب بیدار می شوند درست به اندازه انسان های سحرخیز حقوق می گیرند؛ با این تفاوت که تعداد فنجان های قهوه کمتری در طول روز می نوشند.

کارایی خود را به قیمت سلامتی تان بالا ببرید

خشمگین شدن شاید برای سلامت قلبتان چندان مناسب نباشد اما می تواند به شما قدرت استدلال تحلیلی بهتری بدهد. در سال ۲۰۰۷/۱۳۸۶ دکتر وسلی مونز که روانشناس دانشگاه کالیفرنیا در دیویس است، نشان داد برانگیختن خشم داوطلبان می تواند به آنها کمک کند در یک پرونده دادرسی شواهد را با سرعت و دقت بالا پیدا کنند یا نشان دهند که در میان نوشته های ارائه شده چه کسانی و کی دچار پیش داوری شده اند.
زندگینامه موسیقی دانان، هنرمندان و نویسندگان نشان میدهد این اندوه بوده که در بسیاری از موارد الهام بخش آنها برای خلق آثار تازه شده است؛ اما به نظر می رسد خشم نیز می تواند مؤثر باشد.
دکتر Matthiijs Baas از دانشگاه آمستردام که روی اثرات خلق و خو در خلاقیت کار کرده می گوید: «مطالعات من نشان می دهند خشم می تواند قدرت خلاقیت را در فرد تقویت کند. البته نتایج حاصل از آن موقت هستند و می دانید که خشمگین شدن آثار منفی متعددی روی جسم و روح شما دارد.»

چطور یک قرارداد فروش را نهایی کنید

شاید زمانی که پای میز معامله نشسته اید تظاهر به از کوره در رفتن یکی از بهترین کارهایی باشد که می توانید انجام بدهید. این را Hajo Adam کارشناس رفتار سازمانی دانشگاه نورث وسترن در ایلینویز می گوید که از گروهی از داوطلبان خواسته تا تلاش کنند از طریق گفت و گوی آنلاین قراردادهای تلفن همراه را بفروشند. آنها تصور می کردند دارند آن سوی خط با یک انسان دیگر بحث می کنند اما در حقیقت پاسخ هایی که دریافت می کردند به صورت تصادفی توسط یک نرم افزار انتخاب می شد.
هنگامی که این برنامه عصبانی به نظر می رسید و از جمله هایی مانند «این بحث اعصاب من را به هم ریخته، با ۱۱۵ دلار تمامش می کنم» استفاده می کرد، فروشنده داوطلب به سادگی نتیجه بحث را واگذار و شروع به امتیاز دادن می کرد اما زمانی که برنامه جمله های دوستانه ای مانند «این معامله دارد خیلی خوب پیش می رود، من ۱۱۵ دلار پیشنهاد می دهم» را به کار می گرفت، دیگر از امتیازهای تازه خبری نبود.
دکتر آدام می گوید: «یادتان باشد که این تاکتیک همیشه مؤثر نیست. برای اینکه خشم شما نتیجه بخش باشد نه تنها باید گاهی وقت ها از آن استفاده کنید بلکه باید با برنامه ریزی دقیق و بیانی صحیح همراه باشد. علاوه بر این باید بدانید از کوره در رفتن شما در فرهنگ های گوناگون تعابیر مختلفی دارد و اگر رقبای تجاری شما در غرب آن را ناشی از درگیری ذهنتان برای رسیدن به تصمیم نهایی می دانند، این رفتار در قاره آسیا به حساب اینکه کنترل خود را از دست داده اید گذاشته خواهد شد.» به عبارت دیگر نه تنها بد بودن ساده نیست بلکه یک نسخه جهانی برای کسب موفقیت با انجام رفتارهای نادرست نیز وجود ندارد!»
————————————————� �————–
روابط انسانی و خانواده


خویشتن داری را کنار بگذارید. با نشان دادن احساساتتان می توانید سال های بیشتری را در کنار همسر محبوب خود زندگی کنید.

فرزند پروری


حتما شما هم در کودکی بارها و بارها جمله آشنای «بهترین کار این است که راستش را بگویی» را از پدر و مادرتان شنیده اید. بهتر است بدانید آنها تلاش می کرده اند به شما بیاموزند صادق بودن باارزش است و می خواستند به شما کمک کنند تا در بزرگسالی بتوانید به عضوی موفق و قابل اعتماد از جامعه بشری تبدیل شوید.

کنگ لی، مدیر مؤسسه مطالعه کودک در دانشگاه تورنتو می گوید: «دروغ گفتن فرایند پیچیده ای است و نیاز به مهارت های شناختی دارد. فرد باید قادر به درک شرایط گوناگون اجتماعی باشد و بتواند عکس العمل صحیحی از خود نشان دهد. او باید بتواند حقیقت را پنهان کرده و دلایل قابل قبولی برای باورپذیر کردن دروغی که گفته است، پیدا کند. تمامی این مهارت ها نیازمند توانایی های شناختی است.»
پژوهش های لی نشان می دهند کودکانی که پیش از دیگر همسالان خود به این مهارت های شناختی دست پیدا کرده اند، اغلب در بزرگسالی انسان های موفق تری بوده اند. البته نه به این دلیل که بزرگسالانی متقلب و دروغگو از آب درآمده اند؛ بلکه به این علت که مغزی تواناتر و خلاق تر داشته اند.

راز داشتن یک زندگی مشترک طولانی

می دانستید که بخشیدن و فراموش کردن با اینکه زیبا و عاشقانه به نظر برسد، همیشه نتیجه بخش نیست؛ گاهی یکی از دو زوجی که به تازگی با یکدیگر ازدواج کرده اند، رفتار بد دیگری را می بخشد، فراموش می کند و مدتی بعد دوباره با همان رفتار نامناسب مواجه می شود.
تحقیقات دکتر جیمز مک نولتی از دانشگاه نشان می دهد در این مواقع خشمگین شدن و عصبانی باقی ماندن می تواند کارساز باشد.
فکر می کنید راز زندگی مشترکی که سال های سال به طول انجامیده تحمل و خویشتنداری زوج ها باشد؟ تحقیقات نشان می دهد همیشه اینطور نیست! ارنست هاربورگ که استاد روانشناسی و همه گیری شناسی دانشگاه میشیگان است و زندگی مشترک ۱۹۲ زوج را طی ۱۷ سال بررسی کرده، معتقد است اگر احساساتتان را بیان نکنید، رابطه خود و همسرتان را به کشتن خواهید داد و در نتیجه زندگی مشترکتان زودتر از موعد به پایان می رسد!
او که میزان خویشتنداری زوج ها یا میزان ابراز ناراحتی و خشم آنها را هنگام عصبانیت بررسی کرده، می گوید: «تا ۵۰ درصد احتمال داشت زوج هایی که هر دو خشمشان را سرکوب می کردند، ارتباط خود را طی این مطالعه ۱۷ ساله از دست بدهند؛ اما زمانی که حداقل یکی از آنها احساس خود را ابراز می کرد این میزان تقریبا نصف شده و تا ۲۵ درصد کاهش پیدا می کرد.» می بینید که می توانید با بیان دلخوری ها و مشکلات باعث شوید سال های بیشتری در کنار همسرتان زندگی کنید.


خوب فکر کنیم یا بد؟

مغز انسان شبکه پیچیده ای از ارتباطات است و باعث می شود وقتی داریم در مورد چیزی فکر می کنیم گستره فعالیت نورون ها به مفاهیم مرتبط دیگری کشیده شود. به همین دلیل شگفت انگیز زمانی که داریم جنبه های تاریک روحمان را نشان می دهیم کمتر درد می کشیم و استقامت بیشتری از خودمان نشان می دهیم.migna.ir

دندانتان درد می کند؟ شاید با شمردن اسکناس هایی که همراه دارید، بتوانید درد را کاهش دهید! آزمون های دکتر کتلین وهس، کارشناس روانشناسی مصرف کنندگان در دانشگاه مینه سوتا نشان می دهد داوطلبانی که پول می شمردند، کمتر از گروهی که مسوول شمارش کاغذهای سفید بودند، هنگام فرو کردن دست دیگرشان درون آب داغ درد کشیده اند. او می گوید: «علاقه ای که به پول داریم باعث می شود درد را کمتر احساس کنیم.»
پیشنهاد آخر هم اینکه خوب یا بد فکر کنید تا جسمتان استقامت بیشتری به خرج بدهد! این را کورت گری از آزمایشگاه اخلاق، آگاهی و ذهن مریلند می گوید که دریافته داوطلبان می توانند با تصور انجام یک کار مثبت برای زمان بیشتری وزنه ها را نگه دارند و زمانی که تصورات شیطنت آمیز داشته اند، باز هم استقامت آنها بیشتر از پیش شده است.

شخصیت حقیقی تان را برملا کنید

آیا به خویشان ، آشنایان و دوستان و اشخاص غریبه این اجازه را می دهید که شخصیت واقعی شما را کشف کنند یا اینکه دوست دارید شخصیت شما مرموز و ناشناخته باشد و کسی که در حقیقت نیستید به چشم بیایید؟ در باره مثالهای آورده شده در تست پائین شما کدام جواب را انتخاب می کنید؟

 

  • آیا عواطفی مانند خودرای بودن، یکدندگی و حسادت از علائم ضغیف بودن شخصیت شما می باشند؟

الف: من این علائم را از خودم نشان نمی دهم چون عکس العمل طرف مقابل را در برابر این عواطف نمی دانم

ب: شاید مقدار کمی از این علائم را بروز دهم

ج: یقینا اگر این احساسات را در خود بیابم آن را بروز می دهم

د: چرا باید این احساسات را پنهان کنم؟


الف: در باره این جریان با کسی صحبت نمی کنم  چون نمی دانم همسرم چه واکنشی خواهد داشت

ب: ممکن است اندکی در باره این جریان صحبت کنم ولی در زمانی که احساس کنم در انتها به تفاهم خواهم رسید.

ج: ساعتهای متوالی در این باره صحبت می کنم.

د: بدون هیچگونه ترس و واهمه درباره این جریان صحبت می کنم.

  • در زندگی خود کارهایی کرده اید که در حال حاضر از انجام دادن آنها برای شما مایه شرمندگی است

الف: از بیان کاری که کرده ام خودداری می کنم چون نمیتوانم حدس بزنم که طرف مقابل پس ازآگاه شدن از جریان چه عکس العملی از خود بروز خواهد داد

ب: ممکن است اگر نیاز باشد بطور اختصار در مورد آنها صحبت کنم

ج: ساعتهای متمادی در باره آن صحبت می کنم

د: بدون دغدغه و ترس آن را با همه درمیان می گذارم  و هیچ دلیلی برای پنهان کردن گذشته خود نمی بینم

  • چیزهایی که شما موجب عصبانی شدن بیش از حد شما می شود برای مثال صف های عریض و طویل ، فروشگاههای پر از مشتری و مشتری هایی که رعایت ادب را نمی کنند….

الف: از عنوان کردن موضع  خودداری می کنم چون نمیتوانم حدس بزنم که طرف مقابل پس ازآگاه شدن از جریان چه عکس العملی از خود بروز خواهد داد

ب: ممکن است اگر نیاز باشد بطور اختصار در مورد آنها صحبت کنم

ج: ساعتهای متمادی در باره آن صحبت می کنم

د: بدون دغدغه و ترس آن را با همه درمیان می گذارم  و هیچ دلیلی برای پنهان کردن گذشته خود نمی بینم

  • احساسی را که در مورد شکل ظاهری خود دارید

الف: از عنوان کردن موضع  خودداری می کنم چون نمیتوانم حدس بزنم که طرف مقابل پس ازآگاه شدن از جریان چه عکس العملی از خود بروز خواهد داد

ب: ممکن است اگر نیاز باشد بطور اختصار در مورد آنها صحبت کنم

ج: ساعتهای متمادی در باره آن صحبت می کنم

د: بدون دغدغه و ترس آن را با همه درمیان می گذارم  و هیچ دلیلی برای پنهان کردن گذشته خود نمی بینم

  • موضوع هایی که همیشه موجب نگرانی شما می شود حتی ترسهایی که بدون منطق و کودکانه است

الف: از عنوان کردن موضع  خودداری می کنم چون نمیتوانم حدس بزنم که طرف مقابل پس ازآگاه شدن از جریان چه عکس العملی از خود بروز خواهد داد

ب: ممکن است اگر نیاز باشد بطور اختصار در مورد آنها صحبت کنم

ج: ساعتهای متمادی در باره آن صحبت می کنم

د: بدون دغدغه و ترس آن را با همه درمیان می گذارم  و هیچ دلیلی برای پنهان کردن گذشته خود نمی بینم

  • کسب موفقیت ها، تواناییها و مدارجی که تا این زمان بدست آورده اید

الف: از عنوان کردن موضع  خودداری می کنم چون نمیتوانم حدس بزنم که طرف مقابل پس ازآگاه شدن از جریان چه عکس العملی از خود بروز خواهد داد

ب: ممکن است اگر نیاز باشد بطور اختصار در مورد آنها صحبت کنم

ج: ساعتهای متمادی در باره آن صحبت می کنم

د: بدون دغدغه و ترس آن را با همه درمیان می گذارم  و هیچ دلیلی برای پنهان کردن گذشته خود نمی بینم

  • دلواپس هستید که اگر بعضی از کارها را انجام دهید به آن ها عادت کرده و زیاده روی کنید، مانند زمانی که با دوستان خود می گذرانید ، بیرون بودن از خانه تا پاسی از شب، غذا خوردن های متوالی در رستورانها، برقرار کردن ارتباطات بسیار صمیمانه با افراد غریبه

الف: از عنوان کردن موضع  خودداری می کنم چون نمیتوانم حدس بزنم که طرف مقابل پس ازآگاه شدن از جریان چه عکس العملی از خود بروز خواهد داد

ب: ممکن است اگر نیاز باشد بطور اختصار در مورد آنها صحبت کنم

ج: ساعتهای متمادی در باره آن صحبت می کنم

د: بدون دغدغه و ترس درباره آن به همه می گویم

  • گاهی اوقات برای انجام بعضی از کارها   توانایی ندارید و این مسئله را یکی از نقاط ضعف خودتان می دانید

الف: از عنوان کردن موضع  خودداری می کنم چون نمیتوانم حدس بزنم که طرف مقابل پس ازآگاه شدن از جریان چه عکس العملی از خود بروز خواهد داد

ب: ممکن است اگر نیاز باشد بطور اختصار در مورد آنها صحبت کنم

ج: ساعتهای متمادی در باره آن صحبت می کنم

د: بدون دغدغه و ترس درباره آن به همه می گویم

  • در خانه از حیوانات خانگی نگهداری می کند ولی بعضی از نزدیکانتان از این کار راضی نیستند

الف: در باره این جریان با کسی صحبت نمی کنم  چون نمی دانم عکسی العمل طرف مقابلم پس از آگاه شدن از آن چه خواهد بود

ب: ممکن است اندکی در باره این جریان صحبت کنم ولی زمانی این کار را خواهم کرد که احساس کنم در انتها با او به تفاهم خواهم رسید

ج: ساعتهای متوالی در این باره صحبت می کنم

د: بدون هیچگونه ترس و واهمه درباره این جریان صحبت می کنم.هیچ دلیلی وجود ندارد که از بیان آنچه باور دارم شرمنده باشم


حالا برای هر جواب الف ۱ نمره ، هر جواب ب ۲ نمره، جواب ج ۳ نمره و جواب د ۴ نمره به خودتان بدهید

نمرات ۱۰ الی ۱۷نشان می دهد که شخصیت شما بسته است.

 از ارتباط نزدیک با دیگران خرسند می شوید اما از اینکه کسی بخواهد از زندگی خصوصی و اطلاعات فردی شما آگاه شود ناراحت می شوید مگر اینکه با آن شخص ارتباط صمیمانه و نزدیکی داشته و بطور کامل به او اعتماد کنید. این کار خوبی است که شما اسرار زندگی خود را به کسی نمی گویید ولی پنهان کردن همه عواطف و عقیده هایتان زیاد خوب نیست. شما می توانید گاهی اوقات در شرایط نامساعد از افراد دیگر و عقایدشان بهره مند شوید و یا از اینکه آدمهای مطلع به شما مشورت دهند سود ببرید. داشتن شخصیت مخفی و مرموز چندان خوب به نظر نمی رسد و اطرافیانتان برای اینکه بیشتر شما را بشناسند نیاز به برقرای ارتباط با شما دارند.

رد و بدل کردن اطلاعات در یک حد عادی و نرمال بسیار خوب است . شما می توانید از بروز دادن ایده ها و گفتگوهای ساده و کوچک شروع کرده تا با دیگران بتوانید وارد صحبت شوید و ارتباطی صمیمی و خوب را بدست آوردید. برای شروع می توانید با اعضای خانواده و یا دوستان نزدیکتان وارد صحبت شوید.

نمره ۱۸ الی ۲۸شما آدمی میانه رو هستید.

یعنی در عین اینکه اسرار زندگی خصوصیتان را  برای خود حفظ می کنید، می دانید که چگونه می بایست ارتباط صمیمی و خوبی با دیگران داشته باشید و چگونه از ایده ها و هدفهایتان با آنها صحبت کنید و از این طریق به خودتان و دیگران فرصت ایجاد دوستی و صمیمیت را می دهید.

نمره های ۲۹ الی ۴۰شما بسیار آزاد و بی محابا در مورد زندگی شخصی و مسائل خصوصی خودتان با اطرافیانتان به صحبت می پردازید.

شما می بایست کمی بیشتر احتیاط کنید. این کار خوب نیست که شما اینگونه بی پروا اطلاعات شخصی و با ارزش زندگی خودتان را به دیگران بگویید. در بعضی اوقات  این کار شما نشانه ای از بی امنیتی و داشتن احساس  گناهکار بودن و نیاز داشتن  بیش از اندازه به اینکه از جانب دیگران پذیرفته شوید. اگر گاهی مواقع احساس می کنید که دیگران عکس العمل مناسبی به صحبت های شما بروز نمی دهند و حتی در بعضی موارد  معذب می شوند باید پی ببرید که شما بیش از اندازه آنها را  به حریم خصوصی تان وارد کرده اید

شما به چه اندازه فضول هستید؟

۱-فرض کنید صبح شده و شما خواب ماندید و دیر شده است. موقع خارج شدن از خانه، همسایه شما در حال دعوا است . آیا شما ایستاده و کنجکاو می شوید که بدانید چه اتفاقی افتاده است؟

بله ( ۱۰) خیر( ۰)

۲-به دیدار دوستی رفته اید او برای پذیرایی از شما از اتاق خارج می شود . بر روی صفحه لپ تاپ او صفحه ای گشوده است . عکس کسی در آن توجه شما را جلب می کند. آیا شما به آن عکس نگاه می کنید؟

بله ( ۱۰) خیر (۰)

۳-در تاکسی و یا اتوبوس نشسته اید و کسی در کنار شما در حال خواندن کتابی است. شما در این حال چکار می کنید؟

- آیا مستقیما به چیزی که او در حال خواندن آن است نگاه می کنید و بهمراه او شما هم مطالعه می کنید(۱۰)

- هر چند وقت یکبار یواشکی نگاهی می کنید تا بفهمید او چه می خواند؟ (۵  )

- کاملا برای شما بی اهمیت است و نگاه نمی کنید ( ۰)

۴-اگر شما متوجه شوید که یکی از آشنایان و یا دوستانتان مسئله ای را از شما مخفی می کند شما چکار می کنید؟

- به هر طریقی شده تلاش می کنید تا بفهمید او چه چیزی را از شما پنهان میکند.(۱۰)
- اگر کسی حرفی در مورد آن مسئله بزند شما نسبت به آن کنجکاو می شوید(۵)
- اسرار دیگران و مسائل خصوصی آنها به خودشان مربوط است و شما تلاشی در وارد شدن به محدوده شخصی آنها نمی کنید.(۰)

۵-اگر در خیابان و یا یک جای عمومی که همه رفت و آمد می کنند زد و خورد و یا تصادفی اتفاق بیفتد شما برای اینکه بفهمید چه شده نزدیک می روید. بله (۱۰) خیر (۰)

۶-اگر به سینما بروید و بطور تصادفی یکی از آشنایان و یا دوستانتان را با کسی که نمی شناسید در آنجا ببینید، کنجکاوی می کنید که بفهمید آن شخص غریبه کیست؟ بله (۱۰) خیر( ۰)

۷-آیا اکثر مواقع زمانی که دوستان و یا آشنایانتان چیزی می خرند شما سعی در مطلع شدن از قیمت و مکان خرید آن کالا می کنید؟ بله ( ۱۰) خیر(۰)

۸-آیا تاکنون کیف دیگران را بدون اینکه از آنها بپرسید گشته اید؟ بله ( ۱۰) خیر( ۰)

۹-آیا اگر شما رمز کامپیوتر و یا موبایل دوستان و یا آشنایانتان را بدانید سعی در یافتن اطلاعات آنها می کنید؟ بله ( ۱۰) خیر(۰)

۱۰-اگر زمانی که در حال صحبت تلفنی با یکی از دوستانتان هستید و او از شما می خواهد که منتظر شوید تا او بتواند به کسی که پشت خط است جواب بدهد. زمانی که مجددا با شما شروع به صحبت می کند آیا شما از او در مورد اینکه با چه کسی پشت خط صحبت کرده سوال می کنید؟

بله (۱۰ ) خیر(۰)


اکنون چگونه به خودم امتیاز بدهم؟

نمره هایی را که تاکنون به خود داده اید جمع کنید:
- اگر جمع نمرات شما از ۰ الی ۳۰ باشد : شما از دخالت در امور شخصی دیگران خوشتان نمی آید و به نظر شما امور شخصی دیگران برای شما مجذوب کننده نیست و یا اینکه بقدری به محدوه شخصی آنها بها می دهید که بخودتان اجازه ورود به آن را نمی دهید. ممکن است بقدری سرگرم کار و زندگی خودتان هستید که وقت و حوصله کنجکاوی کردن در اموردیگران را پیدا نمی کنید

- اگر جمع نمرات شما از ۳۵ الی ۷۰ باشد: شما شخصی فضول هستید ولی سعی می کنید تا زیاد در امور شخصی دیگران وارد نشوید. ولی بعضی مواقع بقدری این حس فضولی زیاد است که شما نمی توانید خودداری کنید و گهگاهی به زندگی دیگران وارد می شوید و سرکت می کشید ولی این کار شما دائمی نیست . ولی متوجه باشید که زیاده روی در این امر ممکن است موجب بروز مشکل و دردسر برای شما بکند

- اگر مجموع نمرات شما از ۷۵ الی ۱۰۰ باشد: شما شیفته فضولی و سرک کشیدن در امور شخصی دیگران هستید و دوست دارید که در مورد دیگران همه چیز را بدانید و برای رسیدن به این منظور به هرکاری دست می زنید.

شما از آن گونه مردم هستید که دائم مواظب مردم هستند و حتی بعضی اوقات نیز مستقیما از آنها درباره مسائل شخص شان پرس و جو می کنند. اگر تاکنون شما را بعنوان شخصی فضول در میان آشنایان و دوستانتان معرفی نکرده اند و به این عنوان شهرت پیدا نکرده اید ممکن است که چنین لقب و نامی را به شما داده باشند بدون آنکه خودتان بدانید.

خاطرات گذشته و حال

گاهی می‌توانیم برای خودمان زندگی کنیم…

آدمی برای خروج از انزوا، آماده پذیرش هر پیشنهادی است. هر کسی ۱۸ ساله می‌شود. این طبیعی است. اما خیلی وقت‌ها نمی‌داند چه کار کند. نمی‌داند چه باید بشود. غصه‌دار می‌شود برای همه‌چیز. خوشحال می‌شود برای هیچ. تازه یادش می‌افتد مفهوم زندگی را نمی‌داند. برای فهم خودش و دیگران و البته دنیا دچار مشکل است. همین‌طور الکی دلش شور می‌زند. دلهره وجودش را می‌خورد. لکه‌ای ابر مضطربش می‌کند.

تنهایی‌اش را با هیچ چیز معامله نمی‌کند. دلش از همه‌چیز و همه‌کس به هم می‌خورد. مغزش از هجوم فکرها و خیال‌های درهم و برهم در آستانه فروپاشی است. آینده برایش تونل تاریک و وحشتناکی است که هیچ روزنه‌ای در آن نمی‌بیند. با هیچ‌کس صحبت نمی‌کند، اما نیاز به حرف زدن بی‌تابش کرده. دلش می‌خواهد کسی به او اطمینان دهد.

این‌که همه‌چیز درست است و خوب پیش می‌رود. با این توصیف‌ها لابد عجیب نیست خیلی‌ها به سرشان بزند و همه‌چیز را بگذارند و بروند. بدون هیچ برنامه‌ای مثلا لندن را ترک کنند و وارد پاریس شوند. در یک آتلیه سکونت کنند. روزهایشان را در تنهایی بگذرانند. معمولی و یکنواخت. قدم زدن در خیابان‌های مختلف و کشف کافه‌های جدید تفریحشان شود. رفتن به سینما و دیدن چندباره فیلم‌ها درد تنهایی‌شان را کمی تسکین دهد.

در یکی از این کافه‌نشینی‌ها با کسی آشنا شوند و از ترس‌ها و دلهره‌هایشان برایش بگویند. دلشان می‌خواهد هرچه کلمه در ذهنشان تلنبار شده بیرون بریزند و آرام شوند. حتی داستان‌ها هم بدون نام هستند. با این حال هیچ‌کدام این‌ها مهم نیست.

«کاج» درخت زمستان است. اسم «کاج» فکر نمی‌کنم کسی را جز رنگ سبز، یاد رنگ دیگری بیندازد. زمستان‌ها بزرگ‌ترین اتفاقی که برای کاج‌های جوان و رعنا که شاد و خوشحال قد برافراشته‌اند می‌افتد، این است که مثل یک گوسفند تپل و مپل که برای قربانی شدن یا ذبح انتخاب می‌شوند، انتخاب شوند، اره شوند و مهمان‌خانه‌ای شوند، برای مراسم کریسمس. این مناسک و مراسم تا جایی که یادم می‌آید مربوط به خانواده‌های مسیحی و دوستان اقلیت بوده و هست.

یادم می‌آید بعد از جنگ، سال به سال به تعداد مغازه‌هایی که وسایل و تزیینات کاج و کادوهای بابانوئل عرضه می‌کردند، افزوده شد و من هم گاهی وسوسه می‌شدم و فرشته‌ای یا گاهی ستاره‌ای از این مغازه‌های پرزرق و برق می‌خریدم. نه برای هدیه و نه برای کاجی در خانه، فقط یادگاری‌هایی برای خودم. حس می‌کنم هنوز هم هرساله تعداد این مغازه‌ها بیشتر می‌شوند و خوشبختانه در سرما و غبار زمستانی شهر، اتفاق جالبی هستند و دیدنشان حتی، چشم‌ها را منور و درخشان می‌کنند. اتفاق جالب اینجاست که دیگر این سمبل گرمایشی منور و جذاب، این «کاج» صبور، سر به زیر و سخت، چه در ابعاد مصنوعی و چه واقعی جنگلی‌اش در خیلی از خانه‌ها و مغازه‌ها از همین شب یلدای خودمان حضور به هم می‌رساند و می‌گوید: «زمستان است!» دیگر اقلیت و غیراقلیت ندارد و برای خودش در دل شب‌های بی‌رونق و سرد و مرده زمستانی جا باز کرده و شده جزو تفرعن یک خانواده. خود من هرجا که ریسه‌های رنگارنش بهم چشمک می‌زنند، دلم گرم می‌شود و یک جورایی مثل سال تحویل، غم و شادی را با هم قورت می‌دهم و در دلم کیلوکیلو آرزو می‌کنم…

این کاج‌های کریسمسی هم شده‌اند مثل دیگر آیین‌هایی که یادم می‌آورند یک سال گذشت… نوروز… چهارشنبه‌سوری… سیزده‌به‌در… شب یلدا و… دریغ! دلم می‌خواست یادمان نرود، کرسی و منقل و انار و گلپر و حافظ و آجیل «شب یلدای» خودمان را… شاید بیشتر گرممان کرد!

سرما به مغز استخوانم رسیده. اولین برف بی‌امان می‌بارد و من سرگردان میان خیابان‌ها می‌چرخم. عاقبت برای رسیدن به جایی که دوستانم یلدایشان را زودتر برگزار می‌کنند، ناامیدانه گریه‌ام می‌گیرد. ترافیک عجیب و غریب و گره‌خورده و راننده‌ای بی‌حوصله که مدام اصرار دارد بی‌خیال این ملاقات دوستانه شوم…

نمی‌دانم چطور می‌رسیم، تقریبا ساعتی از رسیدن بقیه گذشته و من جلوی در آهنی بزرگی ایستاده‌ام تا به خودم بیایم. ساعت شش است و آسمان خدا بی‌وقفه می‌بارد و هوا به‌خاطر سپیدی آسمان هنوز تاریک نیست…

میان حیاطی مشجر ساختمانی سفید، مثل برفی که روی زمین نشسته، میزبان دوستان من است. به رسم خانه‌های مهربانی کفش‌هایم را در می‌آورم و وارد می‌شوم و دوستانم را می‌بینم که دورتادور میزبان یلدای زودهنگام ما نشسته‌اند.

نمی‌دانم چه می‌گذرد و نمی‌خواهم بدانم. هنوز هوا سرد است و من پاهایم می‌لرزد. پاهایم را به هم می‌چسبانم و گل‌های روی فرش سورمه‌ای رنگ اتاق را می‌شمارم.(خاطرات گذشته و حال)

یکی صحبت می‌کند و آقای میزبان می‌خندد، سرش را روی مبل تکیه می‌دهد، چشمانش را می‌بندد و می‌خندد. ما خودمان را معرفی می‌کنیم و با دقت نگاهمان می‌کند و گاهی سوالی هم می‌پرسد و هیچ‌کس سخنی نمی‌گوید. چندبار عزمم را جزم می‌کنم که حرف بزنم. حرف‌هایم را برای خودم تکرار می‌کنم، اما انگار حنجره‌ام توانای سخن گفتن ندارد. پنجره قدی اتاق درست پشت‌سرم است. پرده را کنار می‌زنم و زمین سپیدپوش را نگاه می‌کنم. پاهایم هنوز سردند و من پشت صندلی پنهانشان می‌کنم. ساعت از هفت گذشته و آسمان هنوز تاریک نیست…

میزبانمان فال حافظ می‌گیرد، هیجان‌زده می‌شویم و می‌خندیم. دوست داریم میزبان عزیزمان حرف حافظ را محترم بدارد و…

نمی‌دانم چقدر طول می‌کشد که دور جناب میزبان جمع می‌شویم تا عکس یادگاری بگیریم. عکسی که وسط چلچراغ قرار می‌گیرد و من دوست داشتم که یکی هم روی میزم داشته باشم و کنار عکس کوچک آقای میزبان بگذارم…

حالا دوستانم پراکنده شده‌اند و صحبت می‌کنند. آرام جلو می‌روم و از جناب میزبان عکس می‌گیرد، نگاه می‌کنم. آقای میزبان برایم دست تکان می‌دهد و من دلم خوش می‌شود. عکاسی که تمام می‌شود، جلو می‌روم و ناخودآگاه می‌گویم: «کاش بدانید از شما توقعی نداریم، فقط بیایید.» صورت مهربانش به لبخند باز می‌شود و آرام می‌گوید: «دخترم شما توقعی ندارید، اما می‌شود این‌گونه هم فکر کرد…»

تکه‌ای هندوانه برای خودم برمی‌دارم و در حیاط می‌ایستم و به عکس یادگاری‌ام با آقای میزبان فکر می‌کنم. برف هنوز هم می‌بارد و آسمان همآن‌طور است که بود. رویم را برمی‌گردانم و دوستانم را که دور آقای میزبان حلقه زده‌اند، تماشا می‌کنم. دوست دارم فریاد بزنم:

- میزبان عزیز! آسمان هنوز تاریک نیست‌ها!… اما صدایم گم می‌شود و لب‌هایم را نیمه‌باز رها می‌کنم…

نفرت، کلمه چندان مناسبی نیست. باید بگویم «تحمل نمی‌کنم» ولی عبارت تحمل نمی‌کنم از نظر حسی بار کلمه نفرت را ندارد، به‌خصوص وقتی که می‌خواهم بگویم، اصلا اصلا تحمل نمی‌کنم. مثلا موسیقی متالیکا را اصلا اصلا تحمل نمی‌کنم. نه پیر شده‌ام و نه از موسیقی پرسروصدا بدم می‌آید، فقط این گروه را تحمل نمی‌کنم…

این‌طوری منظورم را رسانده‌ام ولی راضی نیستم، چون مثل بقیه حرف زده‌ام، چون خودم را با شرایط وفق داده‌ام، چون از چهار نفر طرفدار این گروه رودربایستی کرده‌ام. من مجبورم که از کلمه نفرت استفاده کنم که هم منظورم را برسانم و هم…

راستش نفرت واقعی من از چیزهای دیگر است. از کسان دیگر، من در محدوده فرهنگ و هنر تا وقتی که درباره اثر حرف می‌زنم، از هیچ‌چیز متنفر نیستم… این‌بار هم که قصد دارم درباره کتاب «لولیتا»، اثر معروف ناباکوف حرف بزنم، به هیچ‌وجه از خود کتاب منزجر نیستم، من از دیدگاهی که منجر به خلق این کتاب شده و از آن بدتر از تاثیر این کتاب متنفرم. پس آن‌ها که از هم‌اکنون قلم دست گرفته‌اند و آماده‌اند که به من بفهمانند، ناباکوف چه نویسنده کبیری است، قلم‌هایشان را غلاف کنند که خودم بهتر از آن‌ها می‌دانم راجع به چه چیزی حرف می‌زنم و از کجای ماجرا متنفرم…

فکر می‌کنم دارم انتزاعی حرف می‌زنم، راستش آن‌قدر قصه‌های ساده و سرراست از این و آن شنیده‌ام و آن‌قدر به چشم خودم دیده‌ام که هنرمندی صاحب‌نام و پا به سن گذاشته در کافه‌ای، در‌هاله کوچکی در یک مهمانی صمیمی یا هرکجای دیگری با دخترکی که سن نوه‌اش است دست در دست هم وارد می‌شوند و بی‌خیال و سرخوش… آن‌قدر زیاد است و آشکار که لازم نیست سربسته بگویم… اشتباه نشود، اصلا بد نیست که آدم در سن بالا دلش جوان باشد و مثل تازه بالغ شده‌ها رفتار کند، ولی بدبختی آنجاست که وقتی به بازده این جماعت نگاه می‌کنم، حتی یک اثر قابل‌توجه هم نمی‌یابم، آن‌ها از گوته فقط یاد گرفته‌اند که در سن ۷۵ سالگی برای دختران ۱۴ ساله نامه عشقی بنویسند و از پیکاسو یاد گرفته‌اند که صغیر و کبیر را از منظومه‌های نانوشته عشقی‌شان بیرون نگذارند… و از ناباکوف هم فقط به لولیتایش چسبیده‌اند!

این ماجرا برعکسش هم به‌تازگی رواج یافته و من زن‌های مسن فراوانی را در عالم فرهنگ و هنر می‌شناسم که معتقدند لولیتا آن‌وری هم می‌شود…

خلاصه خیلی دلم می‌خواهد از خیلی هنرمند نماهای صاحب‌نام، یاد کنم و حتی نامشان را ببرم، ولی مجالش در این هفته‌نامه نیست و شاید باید در مجلات روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی به این موضوع پرداخته شود.

یادم نمی‌رود که در نوجوانی با چه ولعی مجله فیلم را می‌خواندم و چقدر برایم مهم بود که فلان منتقد درباره فلان فیلم چه حرفی زده است. از هیچ‌کس نام نمی‌برم، چون تقریبا همه عین هم هستند و این مختصر، عمومشان را در برمی‌گیرد.

مثلا، آقای فلانی یا فلان کارگردان رفیق است، تا ابد مدح و ستایشش می‌کند، حتی اگر بدترین فیلم سال را بسازد. فقط ممکن است یک روز میانشان به هم بخورد و جناب منتقد شروع به بد و بیراه گفتن بکند. در واقع اکثر منتقدان ما به اثر توجه ندارند و خالق اثر را هدف می‌گیرند، اگر با او چای قندپهلو خورده باشند، تعریف و تمجید است و اگر نه که کار آقا با کرام‌الکاتبین است.

عده‌ای هم هستند که برای نزدیک شدن به فلان هنرمند، نویسنده یا کارگردان مرتب آثار آن‌ها را مورد ستایش قرار می‌دهند.

حالا وقتی که شماره‌های قدیم مجله فیلم و گزارش فیلم و این‌جور نشریات را ورق می‌زنم، می‌توانم منتقدان سینمایی را تقسیم‌بندی بکنم. آن‌ها در دسته‌های مختلفی قرار می‌گیرند و مثلا اگر یک دوره فلانی با فلانی بد شده منتقدان دو جناح هم با یکدیگر در افتاده‌اند و…

خلاصه در مورد سینمای داخلی که این‌طوری بود، ولی وقتی که همین آقایان درباره فیلم‌های خارجی قلم‌پراکنی می‌کردند، اوضاع بدتر هم می‌شد. عموم منتقدان سینمایی در دهه ۶۰ و ۷۰ اسم‌های بزرگی داشتند و سوادی که به هیچ‌وجه با نامشان برابری نمی‌کرد. اگر تصمیم می‌گرفتند فلان کارگردان خارجی گمنام را به‌عنوان مهم‌ترین آرتیست قرن معرفی کنند، این کار را می‌کردند و از هیچ‌کس و هیچ‌چیز هم نمی‌ترسیدند، چون کسی نبود که جوابشان را بدهد. در نهایت یک روز تصمیم گرفتم از خواندن نقدهای سینمایی، ادبی و هنری در این کشور دست بکشم و اگر هم مجله‌ای می‌خرم، فقط اخبار آن را مرور کنم. در حال‌حاضر نمی‌دانم چه کسانی در عالم هنر و سینما قلم‌پراکنی می‌کنند، چون کمتر وقت می‌کنم نشریات را ورق بزنم، ولی همان چند نفری را هم که می‌شناسم و گاهی مطالبشان را می‌خوانم، از این قاعده قدیمی مستثنی نیستند و یکی دوست فلانی است و مدحش را می‌گوید و دیگری دشمن او، مهم هم نیست که چه کاشته و چه برداشته…

توصیه دوستانه:

اگر مایل به ساختن فیلم، نوشتن کتاب، یا خلق اثری هنری هستید، به‌جای فراگیری فنون آن رشته، ارتباطاتان را با جماعت منتقد بیشتر کنید. بعدش هرچه بسازید مورد تمجید و تحسین قرار می‌گیرد.

چند وقت پیش دنبال چیزی به انباری رفتم و لای کلی خرت و پرت که سال‌ها بود آن‌جا ریخته بود جعبه آتاری‌ام را پیدا کردم و یکدفعه یاد دوران کودکی‌ام افتادم. جعبه ‌را بردم تو اتاقم و شروع کردم به تمیز کردن، در جعبه ‌را که باز کردم دیدم دستگاه با نوارهاش هست، اما دسته و ترانس برق نبود. بعد از کلی پی‌گیری بین دوستان بالاخره یک دسته سالم پیدا کردم اما ترانس برق را هیچ کس نداشت. بعد از آن اینترنت را زیر و رو کردم که بازی‌هاش را گیر بیاورم. تا بالاخره یه برنامه گیر آوردم که همه بازی‌های آتاری را داشت. وقتی بازی‌ها را دیدم یاد بچگی‌ام افتادم. شب‌هایی که به زور بابام را بیدار نگه می‌داشتم تا باهام بازی کند. روز‌هایی که بابام را کچل می‌کردم که من را ببرد پشت شهرداری تا یک نوار جدید بخرم. دسته خریدن هم که کار هر هفته‌ام بود، چون معمولا دسته «گوشکوبی» می‌خریدیم، که زیاد فشار بازی را تحمل نمی‌کرد، چون فکر می‌کردم هر چی بیشتر به دسته فشار بیاورم بازی تندتر پیش می‌رود و این می‌شد که دسته می‌شکست… بابام هم برای این که مجبور نشود هر هفته برود پشت شهرداری و یک دسته بخرد، تعدادی از لوازم دسته را برایم خرید تا هر وقت دسته خراب می‌شد با یک پیچ‌گوشتی باز می‌کردم و درستش می‌کردم… سالی یکدفعه هم دسته خلبانی می‌گرفتم که دیگر کیفم کوک بود… برای اجرای بازی‌ها هم باید حتما یه کار‌هایی را می‌کردیم… مثلاً قبل از نصب نوار روی دستگاه باید نوار را خوب«ها» می‌کردیم؛ از همون «ها»‌های مرطوب که خودتان می‌دانید. خلاصه شب تا صبح بازی می‌کردم تا روز اول مهر که از مدرسه برمی‌گشتیم و جای خالی آتاری را زیر میز تلویزیون حس می‌کردیم و باید تا تابستان سال بعد با آتاری خداحافظی می‌کردیم.

بازی‌های آتاری را به هرکس که نشون می‌دادم، می‌گفت: «اَ ااَ اَ…. یادش بخیر، آتاری» از منِ ۲۰ ساله گرفته تا یک آدم ۳۵ ساله و بابای ۶۱ ساله‌ام… شاید شما هم با دیدن این عکس‌ها این را گفته باشید. دوباره بازی کردن این بازی‌ها آدم را می‌برد به دوران کودکی، اما به‌خاطر پیشرفت بازی‌ها دیگر نمی‌شود شب تا صبح آتاری بازی کرد… نیم‌ساعت که بازی کنید، خسته می‌شوید.

آتاری در اواسط دهه ۷۰ میلادی به عنوان اولین کنسول بازی‌های ویدیویی وارد بازار شد و در دهه ۸۰ میلادی شرکت آتاری به‌خاطر انتشار بازی «River Raid» به اوج فروش خود رسید. آتاری توانست بین کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان شدیداً محبوب شود و آن‌ها را مجبور می‌کرد که ساعت‌ها جلوی تلویزیون بنشینند و بازی کنند. شاید سادگی بازی‌های آتاری نسبت به بازی‌های امروزی باعث شده تا آتاری به یک کنسول بازی خاطره انگیز و به یاد ماندنی تبدیل شود. تصاویر دو بعدی و طراحی کودکانه فضا‌های بازی که در چند رنگ خلاصه شده و حتی صدا‌های کاملا ساده و ابتدایی بازی‌های آتاری، کودکی خیلی از ما‌ها را ساخته و الان وقتش است که دوباره یادی از آن کنیم.

بازی دزد و پلیس در سال ۱۹۸۳ توسط گری کیچن طراحی شد. در این بازی شما یک افسر پلیس هستید و باید در یک ساختمان چهار طبقه دزد را قبل از فرارش دستگیر کنید. شما باید به وسیله پله برقی‌ها و آسانسور در یک زمان مشخصی به سمت دزد بروید. اگر در این زمان دزد فرار کند یا این که زمان بازی به پایان برسد یا افسر با یکی از موانع بازی برخورد کند یک «جون» خود را از دست می‌دهد. این بازی هیچ وقت تمام نمی‌شود، فقط بازی در هر مرحله سخت‌تر می‌شود تا این که افسر همه «جون»‌های خود را از دست بدهد. شما می‌توانید با استفاده از نقشه پایین صفحه جهت حرکت دزد و موقعیت آسانسور را ببینید.

بازی هواپیما در سال ۱۹۸۲ توسط «کارل شاو» طراحی شد. در این بازی شما باید یک هواپیما را که بالای یک رودخانه در حال حرکت است کنترل کنید و با تیراندازی به سمت کشتی‌ها و هلی‌کوپتر‌ها و اجسام مختلف باید مانع برخورد هواپیما با آن‌ها شود. شما باید با عبور از روی جایگاه‌های مخصوصی که روی آن نوشته شده «سوخت»، بنزین هواپیمای خود را تامین کنید. در این بازی هم شما سه هواپیما دارید که با برخورد با دیواره‌ها یا اجسام دیگر؛ یا تمام شدن بنزین، یکی از هواپیما‌های خود را از دست می‌دهید. این بازی هم تمامی ندارد و فقط سخت‌تر می‌شود.

بازی زیردریایی در سال ۱۹۸۲ توسط استیو کارت رات طراحی شده. این بازی هم جزو بازی‌های پرطرفدار آتاری بود. در این بازی شما با یک زیردریایی باید به اعماق آب بروید و غواص‌هایی را که از چنگ کوسه‌ها فرار می‌کنند نجات دهید. هنگامی که زیر آب می‌روید، از اکسیژن شما کم می‌شود و قبل از به پایان رسیدن اکسیژن باید به سطح آب بروید و دوباره اکسیژن بگیرید. شما باید در زیر آب شش غواص را نجات دهید و در عین حال از خود مواظبت کنید و مانع برخورد با کوسه‌ها و زیردریایی‌های دیگر شوید. بعد از نجات شش غواص باید به سطح آب بروید و غواص‌ها را پیاده کنید تا به مرحله بعد بروید. این بازی هم هیچ وقت به پایان نمی‌رسد و فقط رنگ و تعداد کوسه‌ها تغییر می‌کند.

بازی تارزان در سال ۱۹۸۲ توسط دیوید کرین طراحی شد. این بازی یکی از پرفروش‌ترین بازی‌های آتاری است و بیش از چهار میلیون کپی فروخته است. شما باید در یک جنگل جلو بروید و در مدت ۲۰ دقیقه ۳۲ جواهر را از روی زمین جمع کنید و مواظب خطرات زیادی شامل گودال‌های روی زمین، چوب‌های غلتان، تمساح‌ها، مار‌های زنگی، عقرب‌ها و… باشید. این بازی هم مثل همه بازی‌های آتاری تمامی ندارد و فقط شما مراحل را مثل یک حلقه دور می‌زنید….

خاطرات گذشته و حال : بازی بوکس در سال ۱۹۸۲ توسط باب وایتهد طراحی و ساخته شده و محبوب‌ترین بازی دونفره در آتاری بود. این بازی نمایی از بالا از یک رینگ بوکس است و دو بوکسور در رینگ هستند که فقط دو دست و سر آن‌ها قابل دیدن است و هنگامی که به هم نزدیک می‌شوند، می‌توانند به هم ضربه بزنند. این دو باید در مدت دو دقیقه با هم بجنگند و اولین کسی که امتیازش به ۱۰۰ برسد، برنده خواهد بود.

حتما دیده‌اید کسانی را که عتیقه بازی می‌کنند؟ خود من بعضی چیزهای قدیمی و به قول معروف کلاسیک را دوست دارم. اما به جای این‌که چیزهایی را جمع کنم که فقط به درد ویترین می‌خورند، سعی می‌کنم آنهایی را داشته باشم که هنوز کارآیی دارند و قابل‌استفاده هستند. البته استفاده از چیزهای کلاسیک معایب خاص خودش را هم دارد، چراکه مثلا وقتی با یک قرن تیبل دهه شصتی موسقی گوش می‌کنید، نمی‌توانید انتظارش را هم داشته باشید که در هر صفحه ۱۲۰ ترک وجود داشته باشد، اما در عوض می‌توانید ریزترین صداهای موجود در موسیقی‌مان را به وضوح بشنوید. در دنیای موسیقی هم عتیقه‌بازی وجود دارد. و اصلا تمام کسانی که واقعا شیفته سبک راک هستند، به نوعی عتیقه‌بازند. عتیقه‌های موسیقی راک هم دو دسته‌اند. آنهایی که فقط به درد ویترین می‌خورند و فقط زمانی که از تاریخ موسیقی می‌گوییم می‌توانیم اسمشان را بیاوریم و آنهایی که هنوز هم حرف‌های ناگفته زیادی برای گفتن دارند و به نوعی کهنه نمی‌شوند. بعضی از این ویترینی‌ها برحسب اتفاق طرفدارهای سینه‌چاک زیادی دارند و به محض این‌که بگویی بالای چشم آن‌ها ابرویی، پیشانی، رستنگاه‌مویی، چیزی هست، سریع شمشیر را از رو می‌بندند و اصلا گوش نمی‌کنند که قضیه از چه قرار است، ولی به هر حال شمشیر که هیچ، گیوتین هم ببندید، آن‌ها ویترینی هستند.