مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

سلامتی با موسیقی

مقدمه:

در جوامع کنونی که تنش‌ها و فشارهای روانی سلامت انسان‌ها را مورد تهدید قرار می‌دهد، بهترین کار اتخاذ تدابیری است برای افزایش مقاومت جسمانی و روانی در برابر این ناهنجاری‌هایی که انسان به‌ناچار با آن‌ها روبه‌روست. علّت بسیاری از ناملایمات رفتاری و بیماری‌های جسمانی ناشی از این است که مردم آگاهی چندانی از شیوه‌های مقابله با این ناملایمات را ندارند. یکی از شیوه‌های شناخته شده در بهداشت‌روانی، شیوۀ "هنردرمانی" (art therapy) است.
از زمان‌های دور، روشن بود که هنر وسیله‌ای برای تهذیب روح و پالایش جان و سلامت روانی است و در میان هنرها موسیقی در روان‌درمانی و بهداشت‌روانی جایگاه ویژه‌ای داشته و دارد.
شکسپیر، شاعر و نویسندۀ مشهور انگلیسی، معتقد بود که "طلسم نغمه‌ها"، حتّی سینه‌های وحشی و دور از احساس را سحر می‌کند و به آرامش می‌کشد.
در تاریخ روان‌درمانی، نمونه‌های زیادی وجود دارد مبنی‌بر این‌که بیماری‌های درمان‌نشدنی به کمک نوای موسیقی، درمان شده‌اند و قدرت حیرت‌انگیز نغمه‌های موسیقی، آن‌ها را بهبود بخشیده است.
موسیقی، روان را نرم و آرام و جسم را زنده و پرنشاط می‌سازد. بی‌علّت نیست که در گوشه‌ای از تابلوی مشهوری که دکتر فیلیپ پینل (Philippe Pinel) را در حال باز کردن غل‌وزنجیر از دست و پای بیماران روانی بیمارستان امراض روانی پاریس نشان می‌دهد، مردی را در حال نواختن ویولن و آرامش بخشیدن به بیماران روانی می‌بینیم.


آثار موسیقی بر سیستم عصبی انسان:



طبیعت آدم، چه در اساس زیست‌شناختی و چه در ساختار روانی، تحول و مسیری آهنگین را می‌پیماید و ریتم و هارمونی در ساختمان آن ریشه دارد؛ از این‌رو، مجذوب نظم و هماهنگی و کنش‌های ریتمیک بیرونی می‌شود.
دربارۀ اثرات موسیقی بر سیستم عصبی انسان و درمان بیماران با موسیقی آزمایش‌های علمی مختلفی به عمل آمده است. این آزمایش‌ها نشان داده‌اند که موسیقی می‌تواند بر سلسله اعصاب انسان به‌شدّت اثر کند. این اثر بر عمل قلب، گردش خون، آهنگ تنفّس و ضربان نبض کاملاً آشکار است. موسیقی می‌تواند در تنظیم ضربان قلب و تنظیم فشارخون و نظم بخشیدن به تنفّس و متابولیسم بدن مؤثر باشد.
برای نمونه، در مطالعاتی که اخیراً انجام شده و در "مجلۀ پیشگیری" (Prevention Magazine) چاپ شده، تأثیر نوای موسیقی را در بهتر شدن آهنگ تنفّسی نوزادان زودرس نشان داده است. براساس این تحقیق، محققان در بخش مراقبت‌های ویژۀ نوزادان (neonatal ICU)، دو گروه از این نوزادان زودرس را انتخاب کرده و در گوش‌های یک گروه از این نوزادان گوشی‌های کوچکی گذاشتند و از آن زمزمۀ موسیقایی لالایی پخش می‌کردند. محققان مشاهده کردند که وقتی موسیقی پخش می‌شد، نوزادان میزان بیشتری از اکسیژن در خونشان داشتند و همین‌طور ضربان قلب و سرعت تنفّس‌شان به نسبت گروه دوّم که فقط وزوز دائم دستگاه‌های کنترل پزشکی را به‌همراه صداهای زمینه‌ای دیگر که در بخش وجود داشت می‌شنیدند، به حدّطبیعی نزدیک‌تر بود.
همچنین، تأثیر روانی موسیقی در ایجاد تغییر حالت، بالا بردن میزان دقّت، هماهنگی بخشیدن به رفتار و کردار و تکامل سطح فکر و فرهنگ، امروزه ثابت شده است.
موسیقی ملایم با صدای معمولی و طبیعی برحسب ریتم و سرعت و ضرب‌آهنگ خود منجر به آرام‌تر شدن ضربان قلب، ملایم شدن آهنگ تنفّسی و سبک‌سازی و تمدد اعصاب در سیستم عصبی می‌شود و نوعی روحیۀ مسالمت‌جویی، آرامش‌طلبی و نرم‌خویی در انسان به‌وجود می‌آورد.

موسیقی پرهیجان با همان حد از شدّت و بلندی، باعث طپش شدیدتر قلب و تندتر شدن ضربان قلب، متلاطم شدن آهنگ تنفّسی و حالت برانگیختگی و هیجان در دستگاه عصبی می‌شود و تحریک‌پذیری و کشش عصبی شدیدتری در انسان ایجاد می‌کند.
بنابراین، بین حالات مختلف موسیقی و شرایط عصبی انسان ارتباطی مستقیم و محکم وجود دارد و در اثر همین ارتباط بی‌واسطه است که موسیقی می‌تواند در لحظه‌ای آدمی را بخنداند، در لحظۀ دیگر بگریاند، در لحظه‌ای آرامش ببخشد و در لحظۀ دیگری او را به خواب برد! (اشاره به داستان معروف فارابی).
ابن‌خلکان در وفات‌العیان، حکایتی دربارۀ فارابی نقل کرده است که روزی فارابی وارد مجلس سیف‌الدوله می‌شود و هنگامی‌که نوبت موسیقی می‌رسد، شروع به نواختن می‌کند و چنان می‌نوازد که همه به خنده می‌افتند، پس لحن را تغییر می‌دهد و این بار چنان می‌نوازد که همه می‌گریند. سپس لحن دیگری چنان ساز می‌کند که همۀ حضّار به خواب می‌روند!

کاربرد موسیقی در درمان:



همان‌طور که در مقاله‌ها و کتاب‌های خاص "موسیقی‌درمانی" آمده است، موسیقی در درمان بیماری‌های جسمانی و اختلال‌های روانی و ... مؤثر بوده است. برای آشنایی بیشتر با حیطۀ کاری موسیقی‌درمانی مواردی را برمی‌شماریم:
کاربرد موسیقی در درمان عقب‌ماندگی ذهنی، ناتوانی‌های یادگیری، ناشنوایان، نابینایان، اختلال‌های ارتباطی، معلولیت‌های ارتوپدی، بیماران جسمی حاد و مزمن، معلولین چندگانه، مشکلات رفتاری و آشفتگی‌های عاطفی کودکان و نوجوانان، اختلال‌ها و بیماری‌های روانی بزرگسالان، بیماران پیر، بیماران پایانه‌ای (بیماران علاج‌ناپذیر)؛ موسیقی‌درمانی در زایمان و مراقبت‌های مربوط به نوزاد، کاربرد موسیقی‌درمانی در برنامه‌های مدیریت استرس و ...

مادری مادربزرگ ها برای نوه


رابطه نوه و مادر بزرگ بسیار مهم و قابل توجه و در عین حال از نظر تربیتی فوق العاده حساس است. چگونگی ارتباط "مادربزرگ" با "نوه" نقش تعیین کننده در تکوین وشکل گیری شخصیت کودک دارد.

مادربزرگ و نوه
"مادربزرگ ها" با توجه به ویژگی های شخصیتی، خصیصه های رفتاری و قابلیت ها و مهارت های اجتماعی شان در ارتباط با نوه ها عهده دار نقش های متنوعی می شوند.

نقش رسمی: بعضی از مادربزرگ ها رابطه ای کاملاً رسمی و جدی با نوه ها دارند. این گونه رابطه ها بسیار محدود و برای نوه ها خوشایند و دوست داشتنی نخواهد بود.
نقش غیر رسمی: در این ارتباط مادربزرگ رابطه ای کاملاً صمیمی با نوه ها دارد. در واقع بازی با بچه ها و گذراندن لحظات و اوقاتی خوش با آن ها، هدف اصلی مادر بزرگ ها در این نقش است.

نقش جانشینی: گاه مادربزرگ بنا به دلایلی عملاً جانشین مادر می شود . مادربزرگ مسئولیت نگه داری، مراقبت، تنظیم امور و رسیدگی به نیاز های اساسی کودک را عهده دار می شود. امروزه بیشترین زمانی که مادربزرک ها جانشین مادر می شوند، ایام و ساعاتی است که مادر در خارج از خانه به کار دیگری اشتغال دارد.

بدون تردید هرگز مهد کودک ها با همه مربیان و امکانات آموزشی نمی توانند همچون مادربزرگی فهیم، مهربان و صبور در رشد مطلوب شخصیت کودک مۆثر واقع شوند.لذا جانشینی مادربزرگ در غیاب مادر، نعمت بزرگی است که باید مادر و پدر کودک قدردان آن باشند.

نقش معلمی: در این قبیل رابطه ها مادربزرگ ها رسالت مربیگری و معلمی را عهده دار هستند و هرگز جانشین مادر نمی شوند.البته در این نقش آن ها معلمی خوش رو، خوش اخلاق ، مهربان و پرحوصله هستند.آن ها نمی توانند همه روز ها و ساعات عمر خود را صرفاً برای مراقبت از یک نوه صرف کنند و نسبت به نیاز های همسر و فرزندان شان بی تفاوت باشند. ضمن این که دوست دارند زیباترین رابطه را با نوه خود داشته باشند.

نقش میهمان: گاهی رابطه مادربزرگ ها از صمیمیت مور انتظار برخوردار نیست و جایگاه و منزلت مادربزرگ با حضور دیگر آشنایان تفاوت چندانی ندارد.

گاه عوامل جغرافیایی، بعد مسافت و زندگی در دیار غربت سبب این گونه روابط می شود؛ ولی عمدتاً به خاطر عوامل روانی، مسائل شخصی و تفاوت های اخلاقی و غربت عاطفی، دیدار مادربزرگ و نوه به ندرت صورت می گیرد. چنین رابطه سرد و کمرنگی نمی تواند برای مادربزرگ و نوه شیرینی و نشاطی در پی داشته باشد.

ایجاد و استمرار رابطه مفید و مۆثر بین نوه ها و مادربزرگ ها به شرایط و عوامل گوناگونی بستگی دارد. در اینجا به چند عامل مهم اشاره می کنیم:

**اصلی ترین عامل در رابطه موفق نوه ها و مادربزرگ ها چگونگی نگرش والدین کودک نسبت به منزلت و ارزشمندی شخصیت پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها است.

وقتی کودک مشاهده می کند به طور مستقیم و غیر مستقیم، کلامی و غیر کلامی با نگاه و رفتار در خلوت و جمع، شخصیت مادربزرگ توسط پدر و مادرش مورد تایید و تکریم قرار می گیرد، توجه و علاقه خاص کودک متوجه شخصیت مورد احترام و دوست داشتنی مادربزرگ می شود.

حضرت علی(ع) هم می فرمایند:بزرگسالان و سالمندان خود را مورد احترام و تکریم قرار دهید.

پیامبر هم می فرمایند:وجود سالمندان در کنار شما موجب برکت زندگی و فزونی نعمت های الهی است.

** نگرش مثبت و خوشایند کودک نسبت به شخصیت مادربزرگ عامل مهم دیگری است که می تواند در ایجاد و استمرار یک رابطه مطلوب و موفق بین نوه و مادربزرگ موفق باشد، و همان طور که اشاره شد والدین کودک نقش مهمی در ایجاد و شکوفایی این نگرش و بازخورد خوشایند دارند.

**و سرانجام عامل بسیار مۆثر دیگر در برقراری رابطه موفق و پربرکت میان نوه و مادربزرگ،ویژگی های مطلوب شخصیتی،بهداشت روان،نقش پرمعنا و پرجاذبه مادربزرگ و مهارت های اجتماعی او و روابط متقابل با کوچک تر ها و بزرگ تر ها، به ویژه نوه هاست.

مادربزرگ ها خوب می دانند که:
** عدم حضور موقت مادر در خانه، هرگز نمی تواند مجوزی برای مادربزرگ باشد که عهده دار وظایف مادری شود و شخصیت و اقتدار مادر کودک را نزد کودک ضعیف و متزلزل کند بلکه فقط باید حامی و پشتیبان مادر کودک باشد.مادربزرگ ها در اتخاذ روش ها و شیوه های تربیتی باید همواره با مادر کودک هماهنگ و هم مقصد باشند و در اعمال شیوه ها و رفتار های مطلوب تربیتی یکدیگر را تایید کنند.

** هرگز نباید مادرِ نوه خود را در حضور فرزندش مورد انتقاد قرار دهند بلکه در غیاب کودک نکته های تربیتی و توصیه های پرورشی را مطرح کنند.

** همه انسان ها فطرتاً محبت پذیر، اخم گریز و تنبیه ستیز هستند و این امر در رفتار صادقانه و معصومانه بچه های خردسال به خوبی مشهود است، از همین رو اگر کودک در شرایطی واقع شود که در برابر یک رفتار نامطلوبش(مثلاً پرت کردن اسباب بازی هایش)مادر با اخم کردن مراتب ناخوشنودی خود را ابراز کند اما مادربزرگ لبخند بزند تأثیر نامطلوبی بر روند رشد اجتماعی وی به جا می گذارد.فراوانی این موقعیت ها زمینه ساز حساسیت فوق العاده و زود رنجی کودک در تعامل بین فردی بخصوص دررابطه با مادر می شود. مادربزرگ ها دوست دارند که نوه ها آن ها را خیلی دوست داشته باشند و سعی می کنند اهل اغماض و گذشت باشند اما نباید رشد مطلوب شخصیت کودک را قربانی احساسات و انگیزه جلب محبت نمایند.

و در آخر این که در سایه رابطه بین نوه ها و مادربزرگ ها علاوه بر اینکه برای نوه ها لذت بخش و خوشایند است، برای سلامت جسم و روان مادربزرگ ها نیز فوق العاده مهم و ارزشمند است.مادربزرگ هایی که بخش قابل توجهی از اوقات روزانه خود را با احساس خوشایند و در شرایطی دوست داشتنی با نوه ها می گذرانند، در مقایسه با افراد سالمندی که تنها زندگی می کنند، از سلامت و سرزندگی و طول عمر بیشتری برخوردارند.

نماد رنگ ها در نقاشی



انتخاب رنگ از نظر روانشناسی مفهومی بی چون و چرا دارد. ولی برای تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری از آن حتما باید عامل سن کودک را در نظر داشت. در حالتی کلی ۲ گروه رنگ وجود دارد رنگهای گرم و رنگهای سرد ، رنگهای گرم (قرمز،‌زرد، نارنجی) تحریک کننده سبب فعالیت وجنب و جوش، الهام دهنده روشنی و شادی زندگی و مولد حرکتند.

رنگهای سرد
(سبز و آبی و بنفش) موجب فعالیت انفعالی حالت س************، بی‌حرکتی و تلفیق کننده غم واندوه هستند . به نظر کاندیکسی اگر رنگ سرد در یک شکل هندسی قرار گرفته باشد وقتی به طور مستقیم به آن نگاه شود موجب هیجان، ناراحتی، کوفتگی و برانگیزاننده حالتی غضبانک می شود اگر تونالیته این رنگ تشدید شود ممکن است برای چشم و مغز غیر قابل تحمل گردد.



رنگ آبی
، انسان را به سوی دقیق شدن و بی نهایت سوق میدهد و اگر هر قدر بیشتر روشن باشد انعکاسی موجی خود را بیشتر از دست می دهد تا آنجا که به آرامش خاموش رنگ سفید می رسد.



رنگ سبز
مطلق آرام ترین (آرام بخش ترین) رنگهاست. این رنگ هیچ انعکاسی موجی حاوی شادی و رنج یا ترس ندارد و به هیچ طرفی در حرکت نیست .بلکه آرام و ساکن و راضی از خود است.



رنگ قرمز
رنگ گرم و منبسط است برخلاف رنگ زرد که سبک و سطحی است. قرمز رنگی زنده و در عین حال پر نیرو و مصمم به نظر می رسد.



رنگ نارنجی،
حرکت رنگ زرد و قدرت رنگ قرمز را دارد و رنگی زنده و چابک است



بنفش
برعکس قرمزی است سرد شده یعنی هوسی مهار شده یا انتهای یک رویا . در این رنگ یک احساس درونی غم و تنهایی نهفته است



رنگ سفید
– که مجموع رنگهاست احساس سکوت می دهد. زیرا همه چیز در آن محو می شود این رنگ در خود حاوی بی نهایت امکانات و رنگی معرف سکوت است نه مرگ در واقع سفید نماد جوانی و عدمی است قبل از هست شدن.



رنگ سیاه
برعکس نشانگر عدم و نیستی و مانند سکوتی ابدی بدون آینده و امیدی است بدین معنی که پایان کامل راه یا آن توقفی را می‌نمایاند که در پایان کامل منطق پدید می‌آید تعادل بین سیاه و سفید در اصل رنگ خاکستری است که نه صدا و نه حرکتی دارد و دارای سکوتی تسلی ناپذیر است که با س************ سبز از رنگهای زنده به وجود می‌آید تفاوت دارد.





یک برگ کاغذ



پیکاسو
در لحظه‌ای از زندگیش برای آن که خود را از فرهنگ حاکم بر جامعه آزاد کند و شکل، بیان تازه‌ای را پیدا کند که با محتوای جدید فرهنگی تناسب نداشته باشد و ناتورالیسم قرن ۱۹ با مدل‌های تغییرناپذیر خود قادر به مقابله با آن نباشد، تصمیم می‌گیرد مدتی « کمتر از خوب» نقاشی کند. بدین ترتیب او با جابه‌جا کردن رئالیسم بصری با رئالیسم روشنفکرانه، راه کوبیسم را پیش گرفت. شیوه‌ای که تا آن زمان، کاری روی آن صورت نگرفته بود، به خاطر همین موضوع نیز هرکس برداشتی از آن داشت.


هنرمند کوبیست نیز درست مانند کودکی که توانایی نقاشی کردن دارد در تصویر‌نگاری خود، از مجموعه شناخت‌هایش استفاده می‌کند و درست مانند نقاشی‌های کودکان، حروف و کلمات او می‌توانند به تصاویر متصل شوند و حتی با آن یکی شوند. کودک نیز باید زمانی تصمیم بگیرد که “کمتر از خوب” نقاشی کند و راه خود را پیش گیرد. این فرصت را اطرافیان باید در اختیار او قرار دهند.

افسوس های 30 سالگی به بعد

برای همه ما پیش آمده که در یکی از مقاطع زندگی‌‌، افسوس بخوریم که چرا در دوره‌ای از زندگی‌مان، یا در مقطع پیشین عمرمان‌‌، کاری را که باید انجام می‌‌دادیم‌‌، انجام نداده‌ایم یا کاری را که نباید، انجام داده‌ایم. گاهی این افسوس‌ها در سنین میانسالی بیشتر خود را نشان می‌‌دهند. سنینی که در آنها به‌طور غریزی انسان گمان می‌‌کند شاید دیگر انرژی یا فرصت کافی برای انجام کارهایی را که دوست دارد‌‌، نداشته باشد. به نظر من هم همانطور که اندیشمندان می‌‌گویند زمان انسان در این دنیا محدود است و اگر کاری را که به نظر خود ما مهم است انجام ندهیم همیشه احساس پشیمانی خواهیم کرد. همچنین انرژی انسان محدود است و اگر آن را هدر بدهد یا به غلط‌‌، صرف کارهای بیهوده کند‌‌، این انرژی برای انجام امور اصلی‌تر زندگی کفایت نخواهد کرد. بنابراین شاید به دلیل آگاهی درونی و غریزی از این کمبود‌‌های آتی انرژی است که افراد در سنینی از عمر خود احساس ناراحتی می‌‌کنند و حسرت می‌‌خورند که چرا مثلا تحصیل نکردند، شغل خوبی نداشتند، ازدواج نکردند، بچه‌دار نشدند‌‌، برای ادامه تحصیل به خارج از کشور نرفتند، کار خوبی را که به آنها پیشنهاد شده بود را رد کردند و... . به همین دلیل من نمی‌خواهم در بحث افسوس‌‌های میانسالی یا سی‌سالگی‌‌، شما را دلداری بدهم و بگویم هیچ اتفاق بدی رخ نداده و نباید به فکر جبران باشید! از طرفی نمی‌خواهم بگویم که فرصت تمام شده و دیگر هیچ کاری نمی‌توان کرد و تنها باید نشست و غصه خورد یا لب حسرت گزید. بلکه می‌‌خواهم با کمک همدیگر با واقع بینی بیشتر به موضوع نگاه کنیم و موانع رشد و رضایت خود در زندگی را بشناسیم و از میان برداریم.

همیشه پلکان پیش ساخته‌‌، بالا برنده نیستند! منظور من از پلکان پیش ساخته‌‌، راههایی شرطی شده و از روی عادت هستند که افراد گمان می‌‌کنند همه انسان‌ها ناچارند در زندگی آنها را بپیمایند! این پلکان برخی افراد را به پشت بام زندگی می‌‌رسانند اما برای برخی دیگر کارایی ندارند. چرا که بالا رفتن از نردبان زندگی و رشد کردن و شکوفا شدن‌‌، برای همه معنای واحدی ندارد. رویاها و آرزوهای ما آدم‌ها، استعدادها و علائق‌مان متفاوت است و هر کس در زندگی راهی دارد که باید هر چه زودتر آن را پیدا کند و در مسیر آن به حرکت در آید. برای یک نفر راه درست این است که دانشمند شود، یک نفر استعداد فوق العاده در نجاری دارد. کسی دیگر مربی خوبی است و می‌‌تواند معلم یا استاد دانشگاه شود و برای یک نفر اوج حرکت در پرورش کودکان خوب و مادر یا پدر شدن است. متاسفانه بسیاری از ما‌‌، به جای این که راه خود، یعنی راه اختصاصی خود را برای پیشرفت پیدا کنیم می‌‌رویم سراغ راههای پیشرفت دیگران و همان نسخه‌‌های شرطی شده و تکراری را انتخاب می‌‌کنیم. نسخه‌هایی که شاید هرگز برایمان کارایی نداشته باشند. به همین دلیل نیز‌‌، وقتی به سرازیری‌‌های سنی خود می‌‌رسیم ناراضی یا پشیمان هستیم و می‌‌گوییم‌ای وای چرا کارهایی را که باید انجام می‌‌دادم‌‌، انجام ندادم؟ پیدا کردن راه اصلی در زندگی کار سخت اما بسیار لذت‌بخشی است. اگر امروز در مسیر آن قرار بگیریم بهتر است تا فردا. اما برای پیدا کردن راه اصلی مان باید بتوانیم سوالات موثری از خود بپرسیم و بدان پاسخ بدهیم و البته شاید ناچار باشیم ماهها و بلکه سالها روی آن کار کنیم‌‌، بدان فکر کنیم و با توکل به پرودگار سرانجام بدان دست یابیم. استعدادها و علائق من چه هستند؟ در چه زمینه‌‌های استعداد ندارم؟ چه کارهایی را دوست دارم؟ چه کارهایی را اصلا دوست ندارم؟ انجام چه کارهایی برایمان ساده و انرژی بخش‌تر است؟ از کودکی به چه نوع کارهایی علاقه نشان می‌‌دادم؟ اگر امکانات نامحدودتری داشتم‌‌، به چه کاری رو می‌‌آوردم؟ در چه کارهایی، خود به خود خلاقیت دارم؟ مطمئن باشید اگر در مسیر کاری که بدان عشق و علاقه دارید قرار بگیرید‌‌، هرگز مانند اکثر مردم دچار بحران‌‌های حاد میانسالی نخواهید شد. بحران میانسالی یا پیش از آن، برای کسانی رخ می‌دهد که محصولات کافی در زندگی نداشته و ندارند. چه این محصول‌‌، نوشتن یک کتاب، ساختن یک ساختمان شاخص، انجام یک تحقیق علمی موثر، یا انجام یک عمل جراحی موفق یا مثلا پرورش یک کودک باشد و چه حتی کارهای موثر کوچک‌تر یا حتی بزرگ‌تر. مشکل ما در بحران‌‌های میانسالی نداشتن محصولات شاخص و موثر است که بتوانیم از تولید و انجام آنها لذت ببریم و به دیگران نیز سود و خیر برسانیم . وقتی چنین محصولاتی وجود ندارد‌‌، طبیعی است که عمر خود را بر باد رفته بدانیم.

فرمول جدید رسیدن به خواسته‌‌ها همان‌طور که گفته شد راهی که کسی را به موفقیت می‌‌رساند ممکن است برای کسی دیگر نه تنها موفقیت‌آمیز نباشد بلکه او را به شکستی سنگین رهنمون شود. هیچ دو انسانی همانند نیستند و هر یک ما دراین جهان، یکتاییم، موجوداتی یکتا که حتی اثر انگشت‌مان هم مانند هم نیست. گرچه نیازهای غریزی ما یکسان هستند اما زندگی فقط به معنای رفع و پاسخگویی بدان نیازها نیست. به همین دلیل خود را کوچک و حقیر نشمارید و گمان نکنید همان کاری را باید انجام بدهید که اجداد‌تان انجام می‌‌دادند. وقتی خود را بزرگ ببینید برای خود اهداف بزرگتری در نظر خواهید گرفت و به سمت تحقق آرمان‌‌های متعالی‌تری پیش خواهید رفت. به نظر من یک فرمول موثر، برای رسیدن به اهداف بزرگ و همچنین اهداف کوچک‌تر وجود دارد و آن این است که اول یک هدف بزرگ‌‌، یک آرمان اصلی و اصیل (که آنرا از ته دل دوست دارید) در زندگی خود قرار دهید و با تمام وجود‌‌، با تمام عشق و علاقه‌ای که در خود سراغ دارید به سوی آن حرکت کنید. سپس‌‌، در جریان این حرکت‌‌، خود به خود‌‌، چیزهایی که بدان نیاز دارید به سوی شما جذب می‌‌شوند. گویی همه هستی و کائنات به فرمان خداوند‌‌، دست به دست هم می‌‌دهند تا به شما کمک کنند که به آن هدف بزرگ و هماهنگ برسید. هدفی که با استعدادها و علائق و همه وجود شما هماهنگی دارد. هر جا به اصطلاح چاله‌ای وجود داشته باشد‌‌، هستی‌‌، به فرمان و قانون الهی‌‌، آن را پر می‌‌کند و هر جا خلاء یا نیازی به شما فشار بیاورد‌‌، بدون آنکه نیاز به تلاشی مضاعف باشد‌‌، آن را برآورده می‌‌کند. برای مثال‌‌، حتی در ازدواج، وقتی شما به دنبال هدفی بزرگتر هستید، جنس مخالف شما به طرزی معجزه آسا‌‌، به سمت‌تان جلب می‌‌شود. چرا که هر انسانی در نهاد و ذات خود‌‌، خواهان ازدواج با کسی است که هدفمند و خیره به آرمان و هدفی بالاتر باشد و درگیر چیزهای کوچک‌‌، حقیر و روزمره نباشد. جالب این جاست وقتی که شما به جای محدود شدن به یک نفر و اصرار به ازدواج با او‌‌، به یک هدف بزرگتر می‌‌چسبید‌‌، جنس مخالفانی جذب شما می‌‌شوند که می‌‌توانند در راه رسیدن به آن هدف نیز یاری‌تان کنند و بودن شما در کنار هم‌‌، هر دو را با انرژی و توان بیشتر به سر منزل مقصودی ارزشمندتر می‌‌رساند . بدین ترتیب شما با یک تیر چند نشان می‌‌زنید و به چندین خواسته دست می‌‌یابید‌‌، آن هم بدون این که تلاش اضافه‌ای کرده باشید.

پرهیز از شرطی شدگی‌‌ها و تکرارها همان کارهایی را انجام ندهید که دیگران انجام می‌‌دهند‌‌، همان راههایی را نروید که دیگران می‌‌روند. ابتکار داشته باشید و برای خود کارها و راههایی را انتخاب کنید که در آنها خلاقیت و انرژی دارید و از انجامشان لذت می‌‌برید. اگر همان کارهای و روش‌‌های تکراری دیگران را انجام بدهید‌‌، حداکثر به همان مقصد‌‌ها خواهید رسید. گمان نکنید که اگر همه می‌‌گویند باید کار کنید، باید ازدواج کنید‌‌، باید درس بخوانید‌‌، باید پولدار شوید، باید در سن مشخصی به سفر بروید یا باید‌‌های مشابه اینها‌‌، ضرورت دارد که بدان باید‌‌ها تن بدهید. برخی از بحران‌‌های میانسالی زمانی پیش می‌‌آید که شما باید‌‌های اجباری و تکراری دیگران را می‌‌پذیرید و بدان تن می‌‌دهید. نسخه هایی که برای شما مناسب نیستند و حتی ممکن است روح و روان شما را بیمار یا آشفته کنند. بنابراین برای رضایت از زندگی این گام‌‌ها را دنبال کنید: هر چه بیشتر خودتان را بشناسید. کاری به دیگران نداشته باشید و زندگی‌تان را بر اساس چشم و هم‌چشمی یا حسادت یا تکرار کار دیگران نچینید. بلکه ساختمان اصلی زندگی خود را‌‌، بر اساس شناخت خود‌‌، شناخت استعدادها و شناخت علاقه‌‌های خود بنا کنید. با توجه به شناختی که از خود و علائق و نیازهای‌تان پیدا کرده‌اید‌‌، هدف‌گذاری کنید. هدف‌‌های بزرگ و کلان. هدف‌‌های بزرگ و کلان خود را به اهداف کوچک‌تر و جزئی‌تر تقسیم کنید. بدین وسیله راحت تر می‌‌توانید به هدف برسید. برای هر یک از اهداف کوچک‌تر، برنامه ریزی منطقی و زمان‌دار انجام دهید. برنامه‌ای که دقیقا به شما بگوید برای رسیدن به آن هدف‌‌، در چه زمان‌بندی‌‌، چه قدم‌‌های جزئی‌تری باید بردارید؟ با پشتکار قدم‌‌ها را دنبال کنید و هر جا به سد یا مانعی برخورد می‌‌کنید‌‌، با تکنیک‌‌های حل مسئله‌‌، مانع را بردارید و مشکل ایجاد شده را برطرف کنید. هرازگاهی انرژی خود را بشناسید و از هدر دادن امکانات و انرژی پرهیز کنید. برای حل مسائل یا پیدا کردن راههای کوتاه‌تر‌‌، از مشورت با متخصص‌‌ها بهره بگیرید. هر از گاهی اهداف کلان و بزرگ خود را مرور کنید و ببینید در انتخاب آنها درست عمل کرده‌اید یا نه؟ هر چه بیشتر خودتان باشید و از این که ادای دیگران را در آورید پرهیز کنید. حتما قبل از رسیدن به سی سالگی‌‌، راهی یکتا برای رشد و تعالی و شکوفایی استعدادهای خود پیدا کنید. نگذارید فرصت‌‌ها و موهبت‌‌ها در پیچ‌وخم‌‌های جاده تنبلی یا هرز انرژی از بین بروند. من یک جمله امیدوار کننده در این زمینه دارم که همیشه آنرا به خودم می‌‌گویم. اینک می‌‌خواهم آنرا به شما هم بگویم. اگر در کاری به اندازه کافی جهد و تلاش کنید و با خیرگی کافی به سوی هدفی بتازید، خداوند نیز شما را از برکت و لطف بی پایان خود بی‌بهره نخواهد گذاشت و به شما توان و حتی استعداد لیزری در همان زمینه خواهد بخشید.

ماهیـت رنگ ها از دیـد روانشنـاسـی

بهره گیری از رنگ ها

امروزه یکی از راه های شناخت افراد و تشخیص مشکلات عاطفی کوکان روانشناسی رنگ است و انسان ها از روزگاران بسیار کهن تاکنون تحت تاثیرات و نفوذ رنگ های پیرامون خود بوده اند.
در سال ۱۶۶۶، اسحاق نیوتن، دانشمند نامدار انگلیسی، کشف کرد که چنانچه نور خالص سفید از یک منشور عبور داده شود، به رنگ های قابل رویت تجزیه می شود. نیوتن همچنین کشف کرد که هر رنگ از یک طول موج منحصر به فرد تشکیل شده و قابل تجزیه به رنگ های دیگر نیست.


آزمایش های بعدی نشان داد که با ترکیب نورها می توان رنگ های مختلف را ایجاد کرد. برای مثال، نور قرمز در ترکیب با نور زرد، رنگ نارنجی را به وجود می آورد. رنگی که بر اثر ترکیب دو رنگ دیگر به وجود آید را ترکیبی می گویند. بعضی از رنگ ها، مثل زرد و ارغوانی، در صورت ترکیب شدن، همدیگر را خنثی می کنند و نور سفید می سازند. این رنگ ها را نیز رنگ های مکمل می نامند.

در طول تاریخ، فلسفه رنگ برای متفکران قابل توجه و تأمل بوده است؛ رنگ برای «سنت آگوستین» انعکاس افلاطونی خدا بود، برای «ولفگانگ فون گوته» یک ادراک ذهنی و برای «ایزاک نیوتن» انرژی نوری، برای «جان لاک» کیفیتی از اشیای قابل رویت، برای «الکساندر اسکریابین» رنگ تمثیل بصری موسیقی، برای «لودویک ویتگن اشتاین» یک مسئله معنایی و برای «واسیلی کاندینسکی» یک شیوه بیان روح بود بنابراین رنگ ضمن اینکه شامل همه معنای مذکور می تواند باشد در این حال یکی از شیوه های معتبری است برای شخصیت شناسی. مضاف بر این یکی دیگر از ارکان مهم مبحث علم روانشناسی رنگ ها، موضوع خواص درمانی آن است. انسان طی قرن ها از تاثیرات شگفت انگیز پرتو رنگی بر سلامت خودآگاه بوده است و امروزه کاربرد رنگ درمانی به عنوان طب مکمل (درمان نامتعارف) قابل توجه دانشمندان قرار گرفته است.


طی تحقیقاتی که در زمینه نقش و اثر رنگ ها در تمامی شئون زندگی انسان به عمل آمده است مبین این واقعیت می تواند باشد که آثار و نفوذ رنگ ها بر تار و پود ذهن، روح و جسم آدمی غیرقابل انکار است به طوری که آثار رنگ ها عموما در دو نقش مثبت و منفی ظاهر می شود. به عبارت دیگر دوگانه عمل می کند. شفا می دهد و بیمار می کند. آباد یا تخریب می کند. شادمان یا افسرده می نماید. آرامش یا اضطراب می دهد لذا بهره گیری آگاهانه از علم روانشناسی رنگ ها می تواند فواید بسیار مطلوبی را در جهت ایجاد و حفظ سلامتی و آرامش روحی، فکری و جسمی به ویژه در درمان کودکان مضطرب و ناآرام درپی داشته باشد. با وجودی که اثر رنگ ها تا حدودی ذهنی است و در مورد اشخاص مختلف فرق می کند اما برخی از تاثیرات رنگ ها دارای معنی یگانه ای در سراسر جهان هستند. رنگ هایی که در طیف رنگ ها در ناحیه قرمز قرار دارند به عنوان رنگ های گرم شناخته می شوند که این دامنه اش از احساسات گرم و صمیمانه تا احساس خشم و عصبانیت متغیر است.

رنگ هایی که در ناحیه آبی طیف قرار دارند، رنگ های سرد نامیده می شوند و شامل آبی، ارغوانی و سبز هستند. این رنگ ها معمولا آرامش بخشند اما گاهی نیز ممکن است احساس غمگینی و بی تفاوتی را به ذهن آورند. در برخی از فرهنگ های قدیمی، از جمله مصری ها و چینی ها از رنگ ها برای درمان استفاده می شده است. این کار که گاهی به آن نور درمانی یا رنگ شناسی نیز گفته می شود هنوز هم به عنوان روش درمان جایگزین مورد استفاده قرار می گیرد:


▪ از رنگ قرمز برای تحریک بدن و ذهن و افزایش تمرکز استفاده می شود.
▪ از رنگ زرد برای تحریک اعصاب استفاده می شود.

▪ از رنگ نارنجی برای بالا بردن سطح انرژی استفاده می شود.
▪ از رنگ آبی برای کاهش درد و تسکین بیمار استفاده می شود.

▪ از رنگ نیلی برای تسکین ناراحتی های پوستی استفاده می شود.


برخی از روانشناسان به رنگ درمانی به دیده شک و تردید می نگرند و می گویند که درباره تاثیرات احتمالی رنگ ها اغراق شده و رنگ ها در فرهنگ های مختلف، معانی متفاوتی دارند. پژوهش ها نشان داده اند که در بسیاری از موارد، تاثیرات رنگ ها در تغییر حالت افراد، تاثیراتی زودگذر و موقتی بوده است. برای مثال، قراردادن افراد در اتاق آبی ممکن است در ابتدا احساس آرامش در آنها به وجود آورد اما این اثر پس از آنکه آنها آرامش شان را بازیافتند، به تدریج کاهش خواهد یافت.


به عنوان نمونه طی مطالعاتی که در مرکز روانشناسی آلسن آلمان به عمل آمده است نشان می دهد که شاخص ترین رنگ های مورد علاقه کودکان چهار رنگ: قرمز، نارنجی، زرد و آبی است به همین دلیل کارخانجات اسباب بازی براساس سفارش روانشناسان وسایل بازی کودکان را اغلب در چهار رنگ مذکور تهیه و تولید می کنند. از طرفی رنگ های خاکستری، سیاه، قهوه ای و سفید مورد علاقه کودکان نیستند و اغلب آنها را می رنجاند بنابراین مسئولان و مربیان مهدکودک ها و کودکستان ها باید به مبانی اولیه علم روانشناسی رنگ ها آشنا شوند تا در تزئین محیط آموزش و نیز در پوشش لباس های خود و کودکان، آگاهانه دقت بیشتری به کار برند.
برای مثال: معلمان می دانند که اگر با پوشش سیاه رنگ در کلاس درس حاضر شوند، کودکان آنها را دوست نخواهند داشت ضمنا در روند تحصیلی شان افت درسی خواهند داشت لذا با توجه به اینکه رنگ ها اثرات عمیقی بر سلسله اعصاب و روان کودکان به جا می گذارد نباید از رنگ هایی مانند سیاه، قهوه ای یا سفید یک دست در لباس استفاده کرد زیرا نوعی اختلالات عصبی، خستگی روحی و بی قراری در کودکان ایجاد می کند و به بی علاقگی و گاهی احساس نفرت نسبت به مربیان و معلمانی که از این رنگ ها به صورت یک دست استفاده می کنند، می انجامد.


● ویژگی رنگ ها

▪ سیاه، تمام نورها در طیف رنگ ها را جذب می کند.سیاه معمولا به عنوان نماد ترس یا شیطان مورد استفاده قرار می گیرد اما به عنوان نشانگر قدرت نیز شناخته می شود. از رنگ سیاه برای نشان دادن شخصیت های خطرناک مثل دراکولا یا جادوگران استفاده می شود.
▪ رنگ سیاه؛ در بسیاری از فرهنگ ها برای مراسم سوگواری مورد استفاده قرار می گیرد. این رنگ همچنین نشانگر غمگینی، جذابیت جنسی و رسمی بودن است.در مصر قدیم، رنگ سیاه نشانگر زندگی و تولد دوباره بود.

▪ رنگ سفید؛ نماد معصومیت و پاکی است.رنگ سفید می تواند در انسان احساس فضای بیشتر به وجود آورد.رنگ سفید معمولا نشانگر سرما، پاکیزگی و آرامش است. اتاقی که کاملا به رنگ سفید نقاشی شده باشد ممکن است جادار و بزرگ به نظر آید اما خالی و سرد است. بیمارستان ها و کادر پزشکی از رنگ سفید برای ایجاد حس پاکیزگی استفاده می کنند.
▪ رنگ قرمز؛ رنگ گرمی است که برانگیزاننده هیجانات قوی است.رنگ قرمز، نشانگر عشق، حرارت و صمیمیت است.رنگ قرمز، به وجود آورنده احساس شور و هیجان است.رنگ قرمز، تحریک کننده احساس خشم و عصبانیت است.

▪ رنگ آبی؛ سمبل و نشانه الهام، گذشت و ایثار، خشنودی، صلح و آرامش، سکوت و س************، تعمق و تفکر، کامیابی، مراقبه، نیایش، شفابخشی و مظهر جاودانگی است.
▪ رنگ سبز؛ رنگ سردی است که نماد طبیعت است. رنگ سبز، نشانگر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت است.پژوهشگران دریافته اند که رنگ سبز می تواند باعث افزایش قابلیت خواندن شود. برخی از دانش آموزان و دانشجویان با قراردادن یک برگه شفاف سبز رنگ روی صفحه کتاب، می توانند مطالب را با سرعت بیشتری از حد معمول بخوانند و درک کنند. رنگ سبز باعث کاهش استرس می شود. کسانی که در فضای کاری سبز رنگ کار می کنند، کمتر دچار دردهای دستگاه گوارش می شوند.

▪ رنگ زرد؛ رنگی گرم و شاد است.رنگ زرد به دلیل مقدار زیاد نوری که منعکس می کند، بیشتر از بقیه رنگ ها چشم را خسته می کند.رنگ زرد می تواند احساس رنجیدگی و خشم را به وجود آورد. با وجودی که رنگ زرد به عنوان یک رنگ شاد شناخته می شود اما بیشتر مردم در اتاق های زرد رنگ، هیجان شان را از دست می دهند و بچه ها نیز در اتاق های زرد رنگ بیشتر گریه می کنند.رنگ زرد باعث افزایش سوخت و ساز بدن انسان می شود چون رنگ زرد، از بقیه رنگ ها زودتر دیده می شود، بیشتر از بقیه برای جلب توجه مورد استفاده قرار می گیرد.
▪ رنگ ارغوانی؛ نماد وفاداری و ثروت است. رنگ ارغوانی نشانگر عقل و معنویت است.

رنگ ارغوانی خیلی کم در طبیعت وجود دارد و به همین دلیل ممکن است به عنوان نشانه مصنوعی یا غیرعادی بودن در نظر گرفته شود.
▪ رنگ قهوه ای؛ رنگی طبیعی است که برانگیزاننده حس قدرت و اطمینان پذیری است.رنگ قهوه ای همچنین می تواند حس غم و انزوا را به وجود آورد. رنگ قهوه ای، حس گرما، محبت، آسایش و امنیت را به ذهن می آورد. رنگ قهوه ای معمولا بیانگر طبیعی بودن، زمینی بودن و متفاوت بودن است اما گاهی می تواند نشانگر پیچیدگی نیز باشد.

▪ رنگ نارنجی؛ ترکیب زرد و قرمز است و به عنوان یک رنگ انرژی زا در نظر گرفته می شود.
▪ رنگ نارنجی؛ احساس هیجان، گرما و شور و شوق را به ذهن می آورد. رنگ نارنجی، معمولا برای جلب توجه مورد استفاده قرار می گیرد.

▪ رنگ صورتی؛ در واقع همان رنگ قرمز کمرنگ و معمولا نشانگر محبت است. رنگ صورتی اثر آرام بخشی دارد. در ورزشگاه ها معمولا رختکن تیم حریف را به رنگ صورتی نقاشی می کنند تا بازیکنان آنها کم انرژی و منفعل شوند. با وجودی که اثر آرام بخشی رنگ صورتی مشخص شده است ولی پژوهشگران دریافته اند که این اثر تنها در خلال مواجهه اولیه به وجود می آید.