مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

تحول مسائل جنسی در کودکان (۷ تا ۱۲ سالگی)

تحول مسائل جنسی در کودکان (۷ تا ۱۲ سالگی)

دوره ی پنج ساله ی دبستان، دوره ای حساس و از نظر تثبیت شخصیت اخلاقی و تربیتی، مهم و سرنوشت ساز است. این دوره، دوره ی فراگیری آموز شهای زیربنایی و اساسی، پایه گذاری عادت ها، روابط کودک با دیگران است. بر این اساس ویژگی های جنسی کودکان این دوره را می توان به صورت زیر خلاصه کرد:

  • اغلب کودکان ۹-۶ ساله مایل به دوست شدن و بازی کردن با کودکان همجنس خودند . این گروه کاملا به نقش‌های جنسیتی‌شان حساس و هوشیارند .
  • تشخیص خصوصی بودن مسایل مربوط به جنسیت . (اگر والدین از صحبت کردن درباره‌ی مسایل جنسی احساس شرم و گناه کنند ، این گروه از کودکان به تدریج از صحبت کردن و در میان گذاشتن سوالات و پرسش‌های جنسی خود امتناع خواهند کرد .)
  • توجه به صحبت‌های دوستان ، اعضای خانواده ، رسانه‌ها و … درباره‌ی مسایل جنسی .
  • درک کامل نقش‌ها و تصورات قالبی خانواده‌ها درباره‌ی مسایل جنسیتی . برای مثال ، این کار پسرانه است و این کار دخترانه .
  • تشکیل خود پنداره‌ای قوی درباره‌ی نوع جنس و تن‌انگاره‌ی خود . مادر و پدر می‌توانند به منظور کمک به کودکان ۹-۶ ساله‌ی خود و رشد ویژگی‌های جنسی سالم در آنان ، به نکات آموزشی زیر توجه داشته باشند .

 

۱- سعی کنید آگاهی‌ها و دانسته‌های فرزندتان را در مورد مسایل مربوط به جنس خود بالا ببرید . گاهی کودکان این سن و سال ، از پرسیدن چنین نکات و سوالاتی طفره می‌روند یا اجتناب می‌ورزند . در این گونه موارد والدین و اعضای موثر خانواده می‌توانند اطلاعات سالم و مورد نیاز او را که موجب ارضای حس کنجکاوی‌اش می‌شود ، در اختیار او قرار دهند .

۲- زمانی که سعی می‌کنید تفاوت‌های دختر و پسر را برای فرزندتان شرح دهید ، بر رعایت حقوق هر یک و نقش‌های مساوی آنان در انجام کارها و وظایف روزانه ، تاکید کنید .

۳- توضیحات ساده ، مختصر و قابل فهمی درباره‌ی بلوغ و تغییرات گوناگون جسمانی ، عاطفی و رفتاری به کودک ۸ ساله‌ی خود بدهید. هر چند کودکان این سن و سال هنوز تجربه‌ای از این گونه تغییرات ندارند، ولی صحبت درباره‌ی آن موجب صمیمیت، یکرنگی و ایجاد فضایی احترام‌آمیز برای گفت‌وگوی‌های بعدی شما با نوجوانتان می‌شود. برای مثال ، گفتن این که در دوران بلوغ زیری و بمی صدای بچه‌ها تغییر می‌کند و از این قبیل، راه را برای راهنمایی‌ها و هدایت‌های بعدی شما باز می‌کند (سلحشور، ۱۳۸۴).

بسیاری از روان شناسان ۷ تا ۱۲ را سن نهفتگی یا اختفای جنسی معرفی کرده اند. بنابراین، برنامه ی تربیت جنسی هم باید با این نهفتگی هماهنگ باشد. اطلاعات نباید به گونه ای باشد که باعث بیداری زودرس جنسی گردد. تردیدی نیست که مدرسه در رابطه با تربیت، به ویژه تربیت جنسی، نقش مکمل را دارد و مسئولیت اصلی تربیت جنسی کودک و نوجوان به عهد هی پدر و مادر است.

اختلال فوبی یا هراس در کودکان

اختلال فوبی یا هراس عبارتست از نوعی ترس بیمارگونه و پایدار  در فرد که باعث اختلال در زندگی روزمره وی می‌شود. بر خلاف ترس معمولی که واکنشی زودگذر و طبیعی به یک عامل خطرناک خارجی است، هراس بیشتر ترس از قرار گرفتن در یک موقعیت خطرناک است مانند ترس از پرواز یا ماشین‌سواری. در برخی موارد، فرد هرگز در تماس با چیزی که از آن می‌ترسد نبوده‌است. اگر در معرض آنچه که از آن «هراس» دارد، قرار بگیرد موجی از اضطراب، ترس شدید و حتی وحشتزدگی بر او مستولی می شود و این تجربه چنان برایش ناخوشایند است که سعی می کند همیشه از آن مورد «هراس آور» دوری کند.

ترس طبیعی یا مرضی؟

قبل از بحث در مورد اختلالات هراس دوران کودکی، بهتر است از خود بپرسیم: آیا هیچ گاه به شدت احساس نگرانی یا ترس شدید هیجانی کرده ایم؟ به احتمال زیاد پاسخ مثبت است. همه ما این قبیل هیجان ها را تجربه کرده ایم و این تجربه ها به تنهایی دلیل کافی برای دادن این حکم نیست که نابهنجاری یا نقص در شخصیت و منش وجود دارد. کودکان نیز ترس و اضطراب-همان چالش های هیجانی طبیعی- دارند و این ترس و اضطراب تنها زمانی که شدید، مزمن،ممتد و مزاحم باشد علامتی از اختلال روانشناختی است.

همراه با جریان رشد نوع ترس ها نیز تغییر می کند، یعنی در سنین متفاوت ترس های متفاوتی مطرح می شود. مثلا کودکان ۸ ماهه تا ۲ساله از جداشدن از مراقبان خود می ترسند، اما این ترس بین ۱ تا ۲ سالگی کاهش می یابد. بین ۲ تا ۴ سالگی از شدت دلبستگی کاسته می شود وترس های دیگری مانند ترس از حیوانات وتاریکی ظاهر می شود. بین ۴ تا ۶ سالگی، قدرت تصور و تصویرسازی کودک رشد می کند و تصویرهایی از ارواح، هیولاهای نیمه انسان-نیمه حیوان و صداهای غیرقابل توضیح در شب را می سازد. بعد از۶ سالگی کودک احتمالا بیشتر از آسیب، مرگ یا بلایای طبیعی می ترسد. هم نوجوانان سفیدپوست و هم نوجوانان آمریکایی آفریقایی تبار ترس هایی مشابه درباره صدمه دیدن خود یا دیگران ابراز می کنند (نیل، کنیزلی، ۱۹۹۱)[۱]، کودک با نزدیک شدن به دوران نوجوانی،ممکن است از پذیرفته نشدن در گروه بزرگسالان بترسد.

بر اساس متون و ادبیات تحولی، بسیار معقول است که کودکان و نوجوانان نسبت به تجربه ترس ها و اضطراب های مختلف در مراحل مختلف تحول خود اسیب پذیرتر باشند. با وجود این، چه چیزی واکنش و ترس و اضطراب بهنجار را از اضطراب هراس بالینی جدا می سازد؟ متخصصان بالینی دستورالعمل هایی را برای متمایز کردن واکنش ترس طبیعی از شرایط اضطرابی که از نظر شدت، فراوانی، محتوا، دفعات و نشانه های اضطرابی با همتایان بهنجار خود متفاوت هستند تهیه کرده اند (کندال، ۲۰۰۰).

  1. شدت واکنش ترس بیش از انست که برای مقابله با موقعیت لازم است. برای مثال ممکن است کودکی را که هنگام معاینه شدن توسط پزشک، لگد می زند، تکان می خورد و گریه می کند، به عنوان کودک هراسان مشخص کنیم.
  2. واکنش ترس با فراوانی زیادی رخ می دهد، و از راه اطلاع دادن و اطمینان دادن به فرد کاهش نمی یابد. بسیاری از والدین شکایت دارند که ترس کودکان با هیچ نوع اطمینان خاطر دادنی به انها کاهش نمی یابد.
  3. محتوای این واکنش های ترس بر محرک ها یا موقعیت های بی خطر متمرکز است، به عبارت دیگر موقعیت هایی هستند که به هیچ وجه خطری را ایجاد نمی کنند. چنین محرک هایی شامل ترس از مدرسه رفتن، صداهایی مانند بمب یا بالا رفتن از اسانسور است.
  4. به نظر می رسد که واکنش ترس خود به خود بوده و ورای کنترل عمدی کودک است.
  5. واکنش ترس به فرار یا اجتناب از موقعیت منجر می شود. برای مثال کودکی که هنگام بارش باران های شدید از تنها ماندن در خانه اجتناب کند، به عنوان کودکی که از رعد و برق و تندر هراس دارد مد نظر قرار می گیرد.

درک رشد و هیجان نوجوان

برای والدین همواره رفتارهای نوجوان بسیار عجیب بوده و درک رشد نوجوان برایشان سخت تر بنظر می رسد.

به یاد داشته باشید:

نوجوان شما یک موجود بیگانه از یک سیاره دور نیست، ولی او یک مقداری تغییر کرده است. مغز نوجوان همچنان در حال رشد فعال می باشد، و فرآیند مربوط به تجزیه و تحلیل اطلاعات در آن، با ذهن افراد بالغ و رشد یافته ، تفاوت دارد. قشر پیشانی مغز– بخشی از مغز که برای مدیریت احساسات، تصمیم گیری، استدلال و بازداری استفاده می شود – در سال های نوجوانی ساختار جدیدی پیدا می کند، سیناپس (پیوند گاه و محل تماس دو عصب) را با سرعت باور نکردنی تشکیل می دهد، در حالیکه مغز قبل از رسیدن سن به دهه دوم عمر فرد،  به رشد و بلوغ کامل نمی رسد.

ممکن است که نوجوان شما نسبت به خود شما، بلند قد تر باشد، ولی وی در اغلب موارد، نمی تواند در سطح یک فرد بالغ، نسبت به چیزهایی که در محیط اطرافش وجود دارد، تفکر نماید. هورمون هایی که در طول تغییرات فیزیکی مربوط به نوجوانی تشکیل می شوند، می تواند همه چیز را سخت تر و پیچیده تر نماید. در زمان فعلی، این تفاوت های بیولوژیکی نمی تواند بهانه ای برای رفتارهای نادرست نوجوانان باشد، یا آنها را نسبت به عواقب اقداماتی که انجام می دهند، مصون دارد، ولی این موارد می تواند برای توضیح رفتار های بدون اراده نوجوانان یا ناامیدی والدین و معلمان نسبت به تصمیمات نادرست نوجوانان، اضطراب اجتماعی ، و تمرد و یاغی گری نوجوانان، عامل کمک کننده ای باشد. درک مسئله رشد نوجونان می تواند برای پیدا کردن روش هایی به منظور پایداری ارتباط با نوجوانان خود و غلبه بر همه این مشکلات، کمک کننده باشد.

همه نوجوانان نیاز دارند تا احساس کنند که بقیه آنها را دوست دارند

نوجوانان افرادی هستن که ویژگی ها و علائق  منحصر به فرد دارند، با این وجود یک چیز در مورد آنها جهانی است. این نکته که فرزند شما از لحاظ عاطفی، چقدر از شما فاصله می گیرد، مهم نیست ، یا اینکه چگونه به این مشکل گرفتار شده است. نکته مهم این است  که وی همچنان به توجه شما نیاز دارد و اینکه احساس کند که شما وی را دوست دارید

نوجوانان همه جا فقط خشم را می بینند!

نوجوانان ، در توانایی خواندن و فهمیدن احساسات مربوط به چهره دیگران، نسبت به بزرگسالان تفاوت دارند. بزرگسالان از قشر پیش پیشانی برای خواندن علائم هیجانی استفاده می کنند، ولی نوجوانان این کار را با استفاده از آمیگدال انجام می دهند، که بخشی از مغز است که مسئول واکنش های عاطفی می باشد. در تحقیقات صورت گرفته، نوجوانان، در اغلب موارد درک نادرستی از بین گری هیجانی چهره دارند؛ در حالیکه تصاویر نشان داده از چهره افراد بزرگسال بیانگر احساسات متفاوتی بود، ولی نوجوانان، آن را به عنوان حالت عصبی در نظر می گیرند.

سوگ و کودکان

برای هر فردی صحبت کردن در مورد مرگ سخت و دشوار است و سختی کار زمانی بیشتر می شود که بخواهیم در مورد مرگ با کودکان صحبت کنیم. برای همین سختی است که بسیاری از بزرگسالان از صحبت درباره مرگ با کودکان فراری و گریزان هستند. بی آنکه اثر امتناع خود از صحبت با کودکان درباره مرگ را بر روحیه کودک در نظر بگیرد.

بزرگسالان باید آگاهی داشته باشند که کودکان نیز سوگواری می کنند اما فرایند سوگواری آنان مانند بزرگسالان نیست. وقتی کودکی با مرگ یکی از نزدیکان خود مواجه می شود، واکنش های مختلفی از خود نشان می دهد برای مثال ممکن است : بی تفاوت باشد ، انکار کند و با ناباوری به آن برخورد کند، شوکه شود و با تغییرات جسمانی واکنش دهد، بی تفاوت باشد ، خشمگین شود ، بازگشت به دوره های قبلی رشد داشته باشد، خود را مقصر بداند و احساس گناه و سرزنش خود داشته باشد. حملات اضطرابی آشفتگی با ترس داشته باشد. بسیار مهم است که واکنش کوک را بشناسیم و با شیوه ای صحیح با آن مواجه شویم زیرا واکنش صحیح در چنین موقعیتهایی در سلامت روانی کودک داغدیده سهم بسیاری دارد.

اگر والدین یا سایر بزرگسالان مراقب کودک از پاسخدهی به سوالات کودک امتناع کنند و یا حتی از صحبت درباره مرگ با کودک فراری باشند، به این دلیل که کودک پاسخ سوالاتش را دریافت نکرده و احساس می کند که نادیده گرفته شده است دچار خشم و احساس تنهایی می شود. اگر بزرگسالان مراقب کودک به سوالات او درباره مرگ پاسخ دهند یا حتی گوش دهند این کار باعث خواهد شد که افکار و  احساسات ناراحت کننده کودک تعدیل شود. وقتی شما به سوالات آنها گوش میدهید و پاسخ صحیحی متناسب با سن و درک آنها برایشان فراهم می کنید در جلب اعتماد آنها به خود و دادن احساس امنیت به آنها سهیم شده اید. اما واقعیت این است که ما برزگترها از مواجه شدن با سوالات کودکان در مورد مرگ وحشت زده و گیج هستیم و خودمان هم نمی دانیم چه پاسخی یا  واکنشی  به آنها بدهیم لذا گاهی نا خود آگاه ( یا شاید هم خود آگاه) پیام توفق و یا اینکه دیگر سوال یا حرفی نزن را برای کودک می فرستیم. برای مثال خانم رضائی که به تازگی مادر همسرش را از دست داده اند، پسر ۵ ساله شان امیرحسین ، مدام سوالاتی در مورد مرگ می پرسد، خانم رضائی برای فرار از این سوالات به امیر حسن گفته است « تو می توانی هر پنج شنبه که خرما پخش می کنیم یک سوال بپرسی» این حرف مادر برای امیر حسین فقط یک معنی دارد، درباره مرگ مادربزرگت کمتر سوال کن ، کمتر حرف بزن و یا اگر می توانی اصلا حرف نزن و سوال نکن و نتیجه این امر تنهایی و آشفتگی کودک درباره اندوه و ترس او درباره از دست دادن مادربزرگش اینکه الان کجاست کی دوباره او را می بیند و سوالات …. .سوگ و کودکان

لازم است خانم رضائی  متناسب با درک و فهم کودکش که ۵ ساله است پاسخی برای او فراهم کند و شنونده حرفهای پسرش که به تازگی مادر بزرگش را از دست داده باشد و با او احساس همدردی کند نه اینکه از شنیدن حرفهای پسرش یا سوالات او آشفته و وحشت زده شود و خودش دچار اندوه و ناراحتی شود و فکر کند با تشویق کودک به حرف نزدن کمک بزرگی به او کرده تا نارحت نشود و زودتر فراموش کند واقعیت این است که او با این طرز برخورد  به کودکش این پیام را داده است درباره این مسئله تو تنها هستی ، اندوه و ناراحتی و سوالات بسیاری که داری خودت به تنهایی باید راه حل برایشان پیدا کنی و من نمی توانم به تو کمک کنم .

تصور کنید در این صورت کودک چقدر احساس تنهایی می کند و واکنش های مثل ترس، حملات اضطرابی، پرخاشگری و ….( که قبلا عنوان شد) قابل انتظار است.

بر اساس رویکردهای مختلفی که درباره مراحل رشد بحث می کنند، کودکان از تولد تا ۱۶ سالگی چندین مرحله رشد شناختی را که پایه سایر رشد ها نیز می باشد سپری می کنند، بر اساس نظریه پیاژه ، مرحله حسی حرکتی تا دو سالگی، مرحله پیش عملیاتی دو تا هفت سالگی، مرحله عملیات عینی هفت تا دوازده سالگی، مرحله عملیات صوری دوازده سالگی به بعد. کودکان در مراحل مختلف رشد ( که عنوان شد) یعنی با رسیدن به هر مرحله رشد در مورد مرگ اندیشه و برداشتی جدید دارند و مجددا به مرگ عزیزانشان فکر کرده و دچار حزن و اندوه می شوند و سوالات جدیدی برای بحث کردن دارند، لذا صبر والدین را می طلبد و اینکه هرگز والدین از این سوالات تکراری خسته نشده و متناسب با درک جدید کودک به سوالات او پاسخ دهند. برای مثال در اوایل کودکی اغلب کودکان با یک توضیح ساده قانع می شوند در این سنین آنها فکر می کنند مرگ برگشت پذیر است و عقایدی در این مورد دارند که در مرگ اطرافیانشان مقصر بوده اند مثلا  برای اینکه بچه بدی بوده اند خدا از دست آنها ناراحت شده و یکی از والدین یا پدربزرگ یا مادربزرگ یا اقوام مورد علاقه کودک ، را از او گرفته است.

با بزرگتر شدن مثلا رسیدن به سنین ۸ تا ۱۰ سالگی ، کنجکاوی آنها بیشتر شده و مجدا سوالاتی در باره مرگ از بزرگسالان مراقب خود می پرسند اما با ورود به دوره نوجوانی و نگاه مجدد به مسئله مرگ این بار پایگاه همسالان را علاوه بر بزرگسالان مراقب مورد جستجو قرار می دهند .

مهم است بدانید که سوالات کودک درباره مرگ ماهیت اساسی دنیای درونی آنها از مرگ را روشن می کند و نشان دهنده درک عمیق و حزن و اندوه آنها از مرگ اطرافیانشان می باشد. اغلب آنها با بیان این سوالات در حال نشان دادن ترس ها نگرانی ها خود درباره مرگ عزیزانشان هستند زیرا از گفتگو مستقیم در باره این مسایل یا ناتوان هستند یا امتناع می کنند . بنابراین توجه و درک احساسات یک کودک که پشت سوالاتش مخفی شده است مهم است. در این میان یکی از مرگ هایی که کودک را بسیار درگیر می کند فوت پدر است. مرگ هر کدام از والدین ضربه سختی برای کودک است یکی از دلایل این مسئله آن است که یک کودک تمام احساساتش و عشق خود را در روابط مهم زندگی اش تقسیم می کند  یعنی والدین پدر و مادر سرمایه گذاری می کند اما یک بزرگسال منابع متفاوتی جهت سرمایه گذاری عاطفی دارد مثل خانواده ، دوستان ، همکاران و … . پیوند یک کودک با پدر یک رابطه و و دلبستگی منحصر به فرد و یگانه است که پایه ای مهم و موثر در روابط بعدی او در زندگی اش می باشد. این رابطه خاص می تواند رشد کودک را در دوران کودکی اش تحت تاثیر قرار دهد این تاثیر گذاری از جنبه های مختلفی حایز اهمیت است برای مثال در تشکیل ارزش های کودک بر سلامت روانی او اثر گذار است. بنابراین مرگ پدر یکی از رویدادهای آسیب زای زندگی کودک است.

آنها در واکنش به مرگ پدر ا اغلب واکنش های رفتاری، هیجانی، جسمانی، متفاوت مثل خشم، ترس، بی تفاوتی و…. ( که عنوان شد) .. ابراز می کند. وجود چنین نشانه هایی در کودک امری طبیعی است و در صورت وجود عوامل حمایت کننده ای مانند رابطه گرم و صمیمی با مادر، ثبات شرایط زندگی پس از فوت پدر، انسجام خانوادگی، دریافت حمایت های مناسب از سوی اطرافیان  … این واکنش ها به تدریج کاهش پیدا می کند اما برای بسیاری از کودکان به علل متفاوتی ممکن است این عوامل حمایتی فراهم نباشد و در نتیجه رفتارهای واکنش های نامناسب کودک برای مدت طولانی باقی بماند در نتیجه این گروه از کودکان نیازمند دریافت خدمات تخصصی ویژه ای هستند. این مداخلات عمدتا از طریق روانشناس کودک بر اهمیت صحبت کردن پیرامون فرد از دست داده شده و احساسات سوگ تاکید می کند. دریافت این خدمات نه لزوما برای کودکی که پدرش را از دست داده بلگه برای هر کودکی که عزیزی را از دست داده و واکنش های رفتاری، هیجانی و… نامناسب ابراز می کند الزامی است زیرا سلامت روان کودک در خطر می باشد.

در مورد کودکانی که پدر خود را در سنین کم از دست داده اند، یکی از ترس ها این است که آیا ممکن است او را فراموش کنم؟ برای مثال امیرعلی ۶ ساله است و یک و سال و نیم قبل پدرش را در حادثه تصادف از دست داده. او گاهی شبها گریه می کند و نزد مادرش می رود و می پرسد :« آیا ممکن است من بابا را فراموش کنم؟» مادر امیرعلی نمی داند چه باید بکند، مادر او می تواند از عکسهای که امیر علی و پدرش دارند یکی را که مورد علاقه امیرعلی است انتخاب کند و سپس با هم برای عکس مورد نظر قاب عکس درست کنند و در یک جای مناسب در خانه یا اتاق امیرعلی قرار دهند تا او بابایش را فراموش نکند. حتی نگرانی کودکان ممکن است تا مرز فراموش کردن صدا و هر علامت دیگری از فرد متوفی پیش برود. لازم است سایر مراقبین کود ک با صبر و حوصله به کودک اطمینان دهند که او را یاری می کنند تا فرد متوفی را فراموش نکند. صحبت درباره خاطراتی که با هم داشتید و نوشتن درباره احساسات راه حل های متفاوتی برای کنترل دلتنگی کودک است.

به عبارتی دیگر زمانی که شما کودک را با فعالیتهایی که خاطره های فرد متوفی را زنده می کند، درگیر می کنید مثل دیدن فیلم، عکس یا گوش کردن به صدای ضبط شده، روش های مفیدی برای معنا بخشیدن و تسلی دادن کودک است. اگر مراقبین کودک به جای تسلی دادن او، به فکر فراموشی دادن کودک باشند به سلامت روان او خدشه ای عمیق وارد کرده اند آنها باید بپذیرند که این مسئله زندگی کودک است و آنها باید در این راه کمک حال کودک باشند نه اینکه صورت مسئله را پاک کنند.

هوش هیجانی و موفقیت در عصر حاضر

درست به همان  صورتی که افراد از نظر هوش عمومی با همدیگر تفاوت دارند، از لحاظ هوش هیجانی هم از یکدیگر متفاوت هستند. هوش هیجانی ، توانایی درک و مدیریت هیجانات فرد است .

در قرن حاضر، هوش بالا و آموزش های مناسب تضمینی برای کنترل شما بر روی احساساتتان و یا موفقیت در زندگی نخواهد بود. برای مثال آقای هاشمی مدیر بخش مالی یک شرکت بنام ایت او به تازگی به سمت مدیریت رسیده است ، ارتباطات در این سمت بسیار چالش برانگیز است.

روزی در سرکار ایشان و یکی از مراجعین دعوای بدی صورت گرفت و ایشان نتوانستند خود را کنترل کنند و کار به زدو خورد کشید و ایشان مشتی به صورت مراجع زدند و از این سمت عزل شدند.

مدیریت ضعیف هیجانات می تواند مشکلاتی جدی را در روابط ما سبب شود. فریاد خشمگینانه « من ازت متنفرم» بر سر یک کودک یا یکی دیگر از عزیزان به روابط ما با آن فرد صدمه می زند. استفاده از شیوه های ناسازگارانه برای آرام کردن خود منجر به مشکلات هیجانی یا ارتباطی فزاینده می شود.

برای استفاده از شیوه های کار آمد در کنترل هیجانات ابتدا باید بدانیم که کدام عوامل بیشترین اثر را بر هیجانات ما دارد؟

از مهم ترین عوامل تاثیر گذار بر روی هیجانات ما تفکر و ارزیابی ما از رویدادها و خود گویی ها ی درونی ماست.

هیجانات ما عمدتا – اما نه به طور کامل- به وسیله باورهای ما ، شیوه تفکر ما درباره مشکلات و خودگویی های درونی ما ، کنترل می شوند. بنابر این بسیار مهم ا ست که بتوانید رویدادهایی را که این هیجانات منفی را در شما بیدار می کنند شناسایی کنید، این رویداد ها در شرایطی مثل زمانی که رویداد بد اتفاق افتاده و یا رویداد خوبی اتفاق نیافتاده باشد.دیگر زمانی که اتفاق هایی که در گذشته ، حال یا آینده می تواند شما را تحت تاثیر قرار دهید و افکار و خودگویی های شما را تحت تاثیر قرار دهد . هوش هیجانی در یک قدم شناخت این موقعیت ها و حکومت بر این شرایط است. چگونه که یک فرد با هوش صورت یک مسئله را به درستی می خواند و پاسخ مناسب می دهد اما بسیاری دیگر در درک صحیح صورت مسئله عاجز می مانند فرد دارای هوش هیجانی بالا چنین موقعیتهایی را شناسایی و آماده هیجانات و خودگویی های منفی و مقابله با آن است نه آنکه مغلوب چنین شرایطی باشد. چنین فردی خود را مجهز به خود گویی ها و ارزیابی های واقع بینانه ،خود گویی ها و ارزیابی های مثبت انگارانه می کند تا در چنین شرایطی خود را مجهز به راههای مقابله و گرفتن نیجه مثبت کند.