مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

درمان افسردگی بدون دارو

دارو‌های ضد افسردگی و هزار و یک چیز دیگر، در درمان خمودگی شما بی‌تاثیر نیستند اما آنچه می‌تواند زندگی شما را برای همیشه دگرگون کرده و شما را از مصرف چنین ترکیباتی بی‌نیاز کند، داشتن یک هدف در زندگی است. شادی حقیقی، با آمدن چنین هدفی، به زندگی شما می‌آید. هدفی که موجب می‌شود درجا نزنید و هر لحظه از زندگی‌تان، با لحظه قبل تفاوت داشته باشد. همین است که باعث می‌شود قدم برداشتن به جلو، به یک اتفاق عادی در زندگی شما تبدیل شود.
با مهار ذهنتان، شما تنها از پس افسردگی‌های مزمن یا گاه و بی‌گاه برنمی‌آیید، بلکه می‌توانید تمام زندگی‌تان را زیر و رو کنید و یک سروگردن از خود قدیمی‌تان بالاتر بروید. اگر می‌خواهید چنین زندگی‌ای را آغاز کنید، از راهنمایی‌های دکتر اوز کمک بگیرید. او که سال‌هاست کتاب‌هایش از پرفروش‌ترین کتاب‌های روانشناسی و سبک زندگی بوده‌، حتما به شما در این مسیر کمک می‌کند.

هوای خوابتان را داشته باشید


بی‌خوابی دشمن شادی است. ساعات خواب نامنظم و خواب آشفته، نه‌تنها در طول روز شما را خسته و بی‌رمق می‌کند، بلکه افسردگی و اضطراب را هم به یکی از مشکلات جدی زندگی‌تان تبدیل می‌کند. خواب، عمیق‌ترین تاثیر را روی هورمون‌هایتان می‌گذارد و باعث می‌شود بدنتان روی روال طبیعی قرار گیرد. بررسی‌ها ثابت کرده بی‌خوابی هم می‌تواند یکی از عوارض افسردگی باشد و هم یکی از عواملی باشد که شما را بیشتر به سمت افسردگی می‌برد. اما یاد‌تان نرود یک خواب آرام و شادی‌آور، اصول خودش را دارد؛ پس اگر می‌خواهید خنده از لب‌هایتان نرود، از این اصول پیروی کنید:
ساعات معینی را برای خوابیدن و بیدار شدن انتخاب کنید. بعد از ساعات کاری تنها 30،20 دقیقه چشم‌هایتان را ببندید و تاریکی شب را برای خواب اصلی‌تان انتخاب کنید. شب‌زنده‌داری می‌تواند خیلی زود شما را افسرده کند.
بدون نور چراغ و دیگر عوامل مزاحم بخوابید. سعی کنید یک اتاق آرام و بدون وسایل اضافی را انتخاب کرده و حتی عامل مزاحمی مثل ساعت‌هایی که صدای تیک‌تاک بلندی دارند را هم در اتاقتان نگذارید.قبل از رسیدن زمان خواب‌تان، 10 دقیقه برای مشخص کردن کار‌های فردایتان وقت بگذارید، 10 دقیقه به پوست و ظاهر‌تان برسید و 10 دقیقه هم برای رسیدن به آرامش، حرکات کششی ذهن و جسم یا راه‌های دیگر تمرکز را امتحان کنید.

رابطه‌های تلگرافی را کنار بگذارید


درست است که شبکه‌های اجتماعی باعث می‌شوند بیشتر از قبل با اطرافیان‌تان در ارتباط باشید، اما اگر می‌خواهید حس و حالتان بهتر از این باشد، ارتباط‌های اینترنتی‌تان را به حاشیه برانید و با افرادی که دوست‌شان دارید یا دوست‌تان دارند، رودررو صحبت کنید. نه‌اینکه از همین امروز بلکه از هر نوع ارتباط آنلاینی فاصله بگیرید. اما اجازه ندهید این ملاقات‌های رایانه‌ای، باعث شوند عزیزان‌تان را کمتر ببینید یا کمتر صدایشان را بشنوید. سعی کنید با دیدن کسانی که برایتان اهمیت دارند، انرژی‌تان را چند برابر کنید و اگر در این روزهای پرترافیک و پرکار، فرصت دیدنشان را ندارید، با یک تلفن کوتاه از حالشان باخبر شوید. یکی از جدی‌ترین آسیب‌هایی که می‌توانید به خود بزنید، زندگی در یک جزیره و بدون هم‌صحبتی با دیگران است. پس خود را از این جزیره خالی از سکنه بیرون بکشید.

قدرشناس باشید


دفترچه‌های خاطرات تنها برای نوشتن گلایه‌های شما از جهان نیستند. هرچند اگر شما احساسات منفی‌تان را بنویسید و بعد آن‌را پاره کنید و دور بریزید، می‌تواند کمک خوبی برای روان‌تان باشد. اما این بار ما می‌خواهیم از دفترچه‌ای صحبت کنیم، که قرار است با موضوعات مثبت پر شود. یک دفترچه با جلدی زیبا بردارید یا اینکه سعی کنید آن را با سلیقه خودتان زیبا کنید. سعی کنید انرژی بخش بودن این دفترچه، حتی از روی جلدش هم مشخص باشد. حالا وقت آن است که قدم‌های زیر را بردارید:

در پایان هر روز، 15 دقیقه برای نوشتن وقت بگذارید.


این 15 دقیقه را به نوشتن در مورد تمام آدم‌هایی اختصاص دهید که در طول روز به شما کمک کرده‌اند یا در برداشتن یک قدم مثبت به شما انگیزه داده‌اند.حالا یک متن کوتاه از سر قدرشناسی بنویسید. می‌توانید یک فهرست از تمام اتفاقات و افرادی که باید از آنها قدردانی کنید بنویسید یا روی یکی، دو مورد تمرکز کنید.بعد از چند روز، به عقب بر‌گردید و تاثیر این قدر‌شناسی را روی روزهایی که گذشته ببینید. این به عقب برگشتن باعث می‌شود که هرگز تاثیر این آدم‌ها را در زندگی‌تان فراموش نکنید و نگذارید که کینه‌های ریز و درشت شادی را از شما بگیرند.این یادداشت‌ها به شما یادآوری می‌کند حتی در سخت‌ترین روزها، افرادی در زندگی شما وجود دارند که اجازه نمی‌دهند به‌دلیل مشکلات زندگی از هم بپاشید.

با خودتان مهربان باشید


شما هم مثل هر فرد دیگری، نقاط ضعفی دارید اما اگر می‌خواهید چنین موضوعاتی به ویژگی‌های اصلی شخصیت‌تان تبدیل نشوند و از شما یک فرد ضعیف نسازند، باید مسیر دیگری را امتحان کنید. به جای اینکه مداوم از خود بپرسید «چرا نمی‌توانم هیچ کاری را درست انجام دهم»، با واژه‌های مثبت با خود صحبت کنید.روی کارهایی که «می‌توانید» انجام دهید تمرکز کنید و بعد از تمام‌کردنشان به‌خود بگویید «آفرین! کارت عالی بود!» پس در اولین قدم، مثبت حرف زدن با خودتان را فراموش نکنید و اگر نمی‌توانید از پس‌کاری بربیایید، زندگی‌تان را برای آنچه می‌توانید بگذرانید.با یک تیر دو نشان بزنید

شاید فکر کنید تمام این خستگی‌ها و افسردگی‌ها در ذهن شما می‌گذرند اما باید بدانید آرام شدن بدنتان تاثیر خارق‌العاده‌ای روی سلامت ذهن‌تان دارد. پس قبل از هر کاری، به جسم تان سروسامان دهید. ورزش‌هایی که تمرکز شما را بیشتر می‌کنند بهترین راه برای شاد کردنتان هستند. حرکات کششی ذهن و جسم (یوگا)، تای‌چی یا ورزش‌هایی از این دست، نه‌تنها استرس‌های روزمره را از شما می‌گیرند، بلکه بدنتان را هم سالم‌تر می‌کنند و با تزریق آرامش به بدنتان، شما را شادتر می‌کنند. با ورزش‌های سخت خود را خسته نکنید و سعی کنید با تمرین‌های آرام و آرامش‌بخش، هم بدنتان را قوی کنید و هم به ذهنتان آرامش دهید.

30 دقیقه مثبت ببینید

اینکه تمام روز به غم‌هایتان فکر کنید، کار سختی نیست. قدرت غم‌ها آنقدر زیاد است که بتواند تمام روز شما را به خود درگیر کند. اما اگر واقعا به دنبال شادی هستید، باید از هر راه باریکی برای رسیدن به آن بگذرید. به شکلی برنامه‌ریزی کنید که بتوانید 30دقیقه از روز‌تان را بدون این فکر و خیال‌ها بگذرانید. در این 30 دقیقه، هیجان‌انگیز‌ترین فعالیتی که می‌توانید را انجام دهید. مهم نیست این زمان را به ورزش، نقاشی یا هر کار دیگری بگذرانید. مهم این است که با تمام وجود از این زمان‌کوتاه لذت ببرید و به هیچ چیز منفی‌ای فکر نکنید. اگر در تمام روز باید سخت کار کنید، به بچه‌ها برسید و ریخت‌وپاش‌های همسرتان را جمع کنید، در این 30 دقیقه تنها به‌فکر خودتان باشید و ذهنتان را از هر استرس و نگرانی‌ای خالی کنید.


زنده زندگی کنید


قضاوت شما در مورد خودتان، می‌تواند شادی‌تان را تضمین کند یا شما را به ناامید‌ترین آدم روزگار تبدیل کند. اما تنها بخش کوچکی از این قضاوت، زاده ذهن شماست. بخش اصلی آن از طریق واکنش‌هایی که دیگران به شما، حضورتان و رفتارهایتان می دهند، شکل می‌گیرد. پس برای اینکه هم خودتان نگاه بهتری نسبت به خود داشته باشید و هم دیگران برداشت مثبت‌تری نسبت به شما داشته باشند، راه‌های زیر را امتحان کنید:صاف بایستید و یک قدم بلند بردارید. با شانه‌های عقب داده راه بروید و سرتان را بالا نگه‌دارید. با اعتماد به‌نفس و با نگاهی مثبت قدم بردارید. پایتان را روی زمین نکشید. بگذارید برای تک‌تک قدم‌هایی که برمی‌دارید، لذت ببرید.پیروز‌مندانه حرف بزنید. به صدای‌تان انرژی و شادی تزریق کنید و این انرژی را به مخاطب‌تان هم منتقل کنید. نشان دهید به حرف‌هایتان مطمئنید با صدایی حرف بزنید که نه گوش کسی را آزار دهد و نه آنقدر آهسته که شنیدنش دشوار باشد.امید را از واژه‌هایتان نگیرید. چه زمانی که با دیگران حرف می‌‍‌‌‌‌‌زنید و چه وقتی که در ذهنتان، سعی کنید از جملات و کلماتی استفاده کنید که بوی شکست و ناامیدی نمی‌دهند.با امید پیش بروید. با تمرکز کردن روی مشکلات، موفقیت به دست نمی‌آید. سعی کنید بیش از آنکه به گرفتاری‌هایتان فکر کنید، روی راه‌حل‌های ممکن تمرکز کنید و وقتی که نگرانی به شما هجوم می‌آورد، در ذهنتان تکرار کنید که برای هر مشکلی راهی وجود دارد.

شادی را بو بکشید


نمی‌توانیم بگوییم مشکلات در زندگی شما جایی ندارند. اما شما هم مثل تمام افراد روی زمین، با آنها روبه‌رو می‌شوید و به‌خاطرشان زجر می‌کشید. شاید نتوانیم آنها را از زندگی‌مان حذف کنیم ولی می‌توانیم بگوییم، با درس گرفتن از آنها، می‌توانید زندگی شادتری داشته باشید. به‌جای اینکه اجازه دهید سختی‌ها شما را از پا دربیاورند، در لحظه روبه‌رو شدن با آنها، به آنچه در زندگی دارید فکر کنید. به‌جای نابود کردن خود در آن لحظه، به این فکر کنید چه چیزهایی، واقعا در زندگی‌تان ارزش و اهمیت دارند و برای حفظ کردنشان چه راهی را باید بروید. یادتان نرود زندگی کوتاه است و شما برای در دست گرفتن چیزهایی که آرزو داشته‌اید، فرصت زیادی ندارید. پس این زمان کوتاه را برای غصه‌هایتان خرج نکنید.

تغذیه رو خود را ارتقاء بخشید


برای بالا بردن روحیه و جوان ماندن ذهنتان، باید به فکر خورد و خوراک‌تان هم باشید. غذاهای تند و شکلات می‌توانند شما را سرزنده و جوان نگه‌دارند. البته قرار نیست همه این خوراکی‌های انرژی‌بخش را با هم بخورید اما می‌توانید این تنقلات را، در کنار یک رژیم غذایی سالم و آرامش‌بخش میل کنید. شکلات تلخ، 70درصد کاکائو در خود دارد و یک نیروی کمکی برای بدنتان به حساب می‌آید و نمی‌گذارد فشار خونتان بالا برود. غذاهای تند و فلفل چیلی، نوعی مسکن قوی هستند که نمی‌گذارند روان شما به دلیل درد‌های بدنتان آسیب ببیند. پس بدون افراط در خوردن این خوراکی‌ها، هر روز میزان کمی از آنها را به رژیم‌تان راه دهید.

اثر محبت در فرایند یاددهی و یادگیری

در نظریه های تعلیم و تربیت با دو دسته افراد درگیر در فراگیری روبرو هستیم :
یکی فرادهنده و دیگری فراگیرنده که با بررسی آنها به عنوان دو نظام مجزای محاط در نظام کلی تعلیم و تربیت می توانیم با نگرشی جدیدتر و دقیق تر با تعلیم و تربیت برخورد کنیم و جهت اصلاح و بهبود آن درحد توان و امکانمان گام برداریم . لازمه این امکان جداسازی یکی از اجزای کوچک پیکره بزرگ تعلیم از دیگر اجزای آن است که با نگرشی تحلیلی و دقیق می توان از آن به عنوان ابزاری سودمند و کاربردی در تعلیم و تربیت استفاده کرد.



لازم به ذکر است که این پدیده شناختی تنها برای معلمان و در محیط آموزش و پرورش رسمی کاربرد ندارد بلکه در هر زمان و مکانی که تعلیم و تربیت مطرح می شود (رسمی و غیررسمی) و حتی در تعامل و ارتباطات اجتماعی که به صورتی کاملا معمولی صورت می پذیرند این فرآیند که ارتباط همراه با مهرورزی و تعامل عاطفی می باشد قابل به کارگیری است و مطمئناً یکی از محاسن آن بالا بردن سطح آگاهی و شناخت طرفین تعامل از یکدیگر و دنیای خویش خواهد بود.

درهرحال تعامل تربیتی باید دو طرفه باشد گرچه در جوامع مادر حال حاضر، همیشه فراگیر از گوش خود استفاده می کند و فراده از زبان خود و در چنین تعاملی که شنونده، اجازه گفتن ندارد آن هم گویشی تغییر دهنده، نظام آموزشی نمی تواند یک نظام فعال و مؤثر باشد اما در یک تعامل تربیتی دو سویه سرشار از عواطف انسانی فراگیر حس می کند که محیط اطراف از او اثر می پذیرند و می تواند در تغییرات محیط خود موثر باشد آنگاه در او حس مسئولیتی بر مبنای تغییر دهندگی ایجاد می شود و نیازی را حس می کند که به او دستور می دهد نا آگاه تر، داناتر و غنی تر باشد پس در خود شوق به فراگیری را به طور روشنی حس می کند و دیگر رابطه اش با فرادهنده مثل رابطه دانش آموز با مشق شب نخواهد بود.
اینگونه است که فراگیر درگیر در یادگیری به طور زنده پویا و فعال آموزش می بیند و این جریان فراگیری در او استمرار و دوام شخصیتی پیدا می کند.

کودکانی که اجازه نظر ،سؤال کردن و کنجکاوی را ندارند و تنها پذیرنده و تقاضا کننده محض هستند در تمام و اصل تحصیل و رشد حرف اول را از زبان اولیای خود خواهند شنید و در آینده نیز انتظار نمی رود که ا ین تقاضا کنندگان صرف فراگیری بتوانند به صورتی بالغ سالم و ارزشمند با مسائل و مشکلات خود برخورد کنند و در مورد خود تصمیمات درستی بگیرند.
این کودکان و نوجوانان همیشه از اعتماد به نفس ضعیف خود در رنج خواهند بود و سازگار با محیط و تغییرات احتمالی آن برایشان سخت خواهد بود اینها مدام درحال ذخیره سازی رفتارهای قالبی و مکانیزمهای دفاعی هستند و این احساس ناامنی که از بی کفایتهای القاء شده پدر و مادر ناشی می شود چیزی زودگذر نیست بلکه پایدار و ماندنی است .اینها پیشرفت تحصیلی را تنها به معنای گرفتن نمرات عالی می دانند نه بالا بردن سطح توانمندی و قدرت فنی، هنری، اجتماعی، ادبی و... و این به تدریج باعث می شود که نیروهایی که می بایست پس از طی دوره های آموزشی به صورتی فعال و پویا به تولید و باروری بپردازند پیوسته نیازمند بازآموزی با فراگیری مجدد باشند که این نه تنها باعث هدر رفتن وقت مفید و سرمایه ملی است بلکه فرصت فرادهندگی را از فرادهندگان و فرصت بکارگیری و استفاده صحیح از نیروهای موردنیاز جامعه را می گیرد درنتیجه بهروری مفید و مطلوبی از این تعامل حاصل نمی شود و پیامهای تربیتی فرهنگی آموزشی و... محتوا، ارزش و حساسیت خود را از دست می دهند انگیزش فرادهنده و فراگیرنده نسبت به کنش فراگیری کم می شود و فرایند انتقال دستاوردهای تاریخ، تمدن و علوم آسیب می بیند. آن گاه ما شاهد عوارضی چون افت تحصیلی و نافرمانی فرزندان در برابر والدین و کاهش نیاز به پیشرفت خواهیم بود اینگونه است که فرزندان و شاگردان به اولیا و آموزگاران خود تنها به عنوان وسیله نگاه می کنند و به تقاضاهای آنها به عنوان تکلیف و اجبار می نگرند.

درهرحال از آن جایی که فراگیر نمی تواند عصیان خود را متوجه فرادهندگانی که دارای تعلق عاطفی است بکند این عصیان را به موضوع فراگیری معطوف می کند و جامعه ستیز و بیزار از مقررات و قوانین اجتماعی می شود.

تنها چیزی که لازم است در اینجا ذکر کنیم این است که کودکان پیامهای درونی را خیلی سریعتر از پیامهای بیرونی و ساختگی می پذیرند و درک می کنند اما دراین میان بزرگسالان نیز از زبان نمادین و غیرکلامی بیشتر استفاده می کنند تا زبان ساده و کلامی و جنبه پنهان شخصیت آنان خیلی وسیع تراز جنبه آشکار آن است به همین دلیل خردسالان که فراگیران اصلی محسوب می شوند پیوسته در یک خلاء شناختی در رابطه با بزرگسالان خود به سر می برند و در هاله ای از ابهام با آنان ارتباط برقرار می کنند به همین دلیل لازم است که بزرگسالان خود را بیشتر در دسترس فرزندان خود قرار دهند و با آنان ارتباط عاطفی و نزدیکتری برقرار کنند و این ارتباط نزدیک تنها در آغوش گرفتن فیزیکی فرزندان خلاصه نمی شود.

در برخی خانواده ها، کلاسهای درس یا مراکز آموزشی فرادهندگان و اولیاء و مربیان احساس می کنند اگر کمتر اطلاعات روانی در اختیار فراگیر یا فرد مأدون خود قرار دهند و آنان را تحریم اطلاعاتی کنند روشهای تعلیم و تربیت آنان مؤثر واقع می شود و عموماً این روش به علت فشارزا بودن یا داشتن استرس تا حدودی هم موفقیت آمیز است ولی این تأثیر نوعی تسلیم شدن در برابر فشار روانی است که فراگیر از خودبروز می دهد و تغییراتی هم که در رفتار، عاطفه، شخصیت و ارزشهای فرد ایجاد می شود با بافت کلی شخصیت او همخوانی و هماهنگی نداشته و باعث یک رشته تضادهای روانی خصوصاً در حریم دستاوردهای ارزشی می شود. مسلماً وقتی فرد نمی تواند به منبع ارزش ساز و ارزش گذار حمله کند و او را مورد پرخاشگری قرار دهد به ارزشها به عنوان نماینده و جانشین او حمله می کند و آنها را مورد تخریب قرار می دهد.

از آن طرف می بینم که برخی از والدین هم شناخت و درک جامع و مانعی از رفتار فرزندانشان ندارند و سعی هم نمی کنند حواس خود را به طور صحیحی بکار گیرند تا کودکانشان را آنگونه که هستند درک کنند لذا این کودکان در تنهایی روانی عجیبی به سر می برند و والدین هم متوجه نیازهای روانی آنان نیستند فرزندان گاهی زبان شکوه و گلایه خود را از والدین بدین صورت باز می کنند که پدر و مادر ما احساس می کنند ما تنها به خوراک ، پوشاک و مسکن آنها نیاز داریم در حالی که یک رابطه چشمی عمیق برای ما بسیار گواراتر از بهترین غذاهاست.

این عدم درک منطقی و این تحریم عواطف موجب شکاف و فاصله بین اولیا و مربیان و فراگیران و مانع از همدلی و درک صمیمانه آنان می شود.
کودک باید توسط فرادهندگان خود مورد شناسایی قرار گیرد همان طور که آنان توسط کودک مورد شناسایی قرار می گیرند به هر حال خطا در این درک متقابل از طرف کودک به علت غیرآگاه و نابالغ بودنش توجیه پذیرتر از خطای والدین و سایر فرادهندگان است . درک معلم و والدین برخلاف شاگرد و فرزند که خام و غیرعلمی است باید پخته و علمی باشد بنابراین ضروری است که اولیا و مربیان با استفاده از کتب و نشریات تربیتی بدانند که جوان و نوجوان تحرک طلب، جویای هیجان، نوآور، تند و پرانگیزش علاقمند به برنامه های دارای نتایج آنی و فوری، دارای عواطف گرم، احساسات شکننده و حساس تفکرات وسیع و در حال طی کردن بحرانهای عاطفی، حسی، اجتماعی، هویتی و ارزشی است همچنین دارای انرژیهای روانی بسیار نیرومند، نیاز به نوازش، احترام و امنیت و بسیاری خصوصیتهای دیگر است.

درک متقابل به فرادهندگان کمک می کند تا متغیرهای مفید و مضر محیط های آموزشی و زیستی را کشف و در جهت تغییر و تعدیل آنها گامهای مؤثر و مفیدی بردارند تا با تسلط و کنترل بیشتر محیط، مدیریت عوامل انسانی را به صورت مطلوب پیاده کنند.
چرا که کودک از دستاوردهای علمی و فرهنگی محتوای آموزشی فضای زیستی و خانه همراه با ادراک خود از فضا، زمان، شرایط روانی و حس فردی، نوع برخورد و تضاد فرادهندگان ادراک های عاطفی خود را می سازد.

مثلا رفتار طردکننده و خشک اولیا و مربیان در فضای ساختمانی کسل کننده و ملال آور قسمتی از جذابیت محتوای آموزشی یا دستاوردهای علمی و فرهنگی را به علت قرار گرفتن در کنار این اجزای منفی به غرامت می گیرد. در هر حال باید بدانیم که تعلیم و تربیت یعنی فراهم کردن شرایطی که فراگیر بتواند در آن شرایط بهترین ادراک ها را از خود نیازها، ملزومات زندگی و شرایط جغرافیایی سیاسی و اقتصادی اش و... به دست آورد.

در هر حال این ادراک ها کل انگیزه های زیستی فراگیر را تحت تأثیر قرار می دهند. بنابراین ضروری است که فضای آموزشی را با عواطفی گرم و مطبوع دلپذیرتر کنیم و جهت همسویی با میل درونی فراگیران به نوجویی و تازه طلبی در کلاس تنوع و تازگی را هم در عناصر فیزیکی کلاس و هم در عناصر روانی کلاس بوجود آوریم.
البته باید توجه کنیم که این بهینه سازی تنها در فضای آموزشی نباشد و سعی شود که به حیطه خانواده و جامعه زیستی کودک نیز کشیده شود.
پس اگر معلمی رفتار کلامی یا غیرکلامی اش دارای آهنگ، وزن و تغییرات یکنواختی باشد تنها بیزاری از صدا و لحن او در شاگرد به وجود نمی آید. بلکه کل بافت ادراکی و عاطفی شاگرد را در معرض آلودگی و آسیب قرار می دهد. چه بسا درس ریاضی از آن جهت برای شاگردی نامطلوب است که معلم و روابط رفتارهایش چون بافتی نامطبوع و نامطلوب ریاضی را دربرگرفته اند نه اینکه خود درس ریاضی نامطلوب باشد. البته همانطور که منطق حکم می کند هر خواسته و میلی از فراگیر مورد نظر نیست و مطمئناً فرادهنده مانند خط کشی است تربیتی برای ترسیم خطوط تعلیم و تربیت و تصحیح کجی ها و ناراستی های این خطوط در این مورد اولیا و مربیان را در خط مشی دهی به شاگردان و فرزندان ترجیح داده ایم.

در هر صورت اگر فرادهنده مصداق مفهوم تصحیح کنندگی باشد به خوبی بجاها و نابجاهای فراگیرش را تشخیص می دهد و در بجاهای رفتاری با فراگیر خود هم سو و هم راستا شده و نابجاهای رفتاری او را تصحیح می کند.

علت اینکه بر همسویی و هم جهتی فراگیران در این زمینه تأکید داریم تنها این است که فرادهنده از نظر انگیزشی کهولت و فرسودگی بیشتری نسبت به فراگیر دارد و کنش متقابل این دو سیستمی انگیزشی موجب دفع متقابل می شود درست مثل شاگردی که از معلمش به علت کسلی، بی حالی، کم ذوقی، کلام سرد، برخورد غیرکلامی، بی روح و افسرده و بی حال بودن روابط انسانی او بیزار است لذا هر چه که او در کلاس ارائه می دهد نیز در نظر شاگرد کسل کننده بی حال سرد و افسرده کننده و بی روح خواهد بود و حتی کلاس مدرسه و تحصیل نیز به تدریج رنگ آن معلم را به خود می گیرد. به عکس فرادهنده ای که خوش ذوق، گرم، بشاش، مؤدب، زنده و در کلاس سرحال باشد، کلاس بی روح را به شیرین ترین، دلنشین ترین و خوش ترین فضاها برای دانش آموزان تبدیل می کند و درس را هم یادآور خوشدلی خود خواهد ساخت.
اینجاست که اگر درس معلم توأم با عاطفه و زمزمه های انسانی باشد نیش را نوش می کند، بار را بخت و دار را تخت و به قول مولانا:
از محبت نیش نوشی می شود
بی محبت شیر موشی می شود
از محبت باربختی می شود
و از محبت دار تختی می شود

و اینجاست که می بینم چون خدایی که ناصرخسرو قبادیانی را منقلب ساخت این نوع روابط فراگیر را نیز منقلب می گرداند. اما دگرگونی این معلم نه تنها در جهت فرسایش نخواهد بود بلکه با همسویی و همراستایی عاطفی نسبت به فراگیر و فراگیران. فراگیران را به عنوان یک نو رسیده و انسان سرسبزتر در محیط های آزادتر و در جو و فضایی سرشار از همسویی و هم نوایی عاطفی قرار خواهد داد. احساسی و عاطفی بودن او را در بافتی مطبوع و خوشایند قرار می دهند در حالی که در محیط مدرسه و حتی در پاره ای موارد در خانه این هم سویی و هم نوایی شکل خود را به تضاد و تناقض عاطفی می دهد. لذا خستگی، کسالت و اضطراب اخلاقی افزایش می یابد در صورتی که فرادهنده بایستی، خستگی و کسالت فراگیر را در یک فضا و جو گرم و عاطفی محو کند و با همسویی انگیزشی مشوقی برای رسیدن آنها به بی نهایت و رشد یافتن آنها باشد.
اگر ارتباط عاطفی و صمیمی ما با کودکانمان به طور صمیمی و جدی برقرار نشود و نتوانیم چنان که ایجاب می کند کودکانمان را در خود فرو ببریم نمی توانیم انتظار داشته باشیم با ما صمیمی گرم و صادق باشند.
پس باید مثل شاگرد شادمانه و سرزنده با حیات برخورد کنیم تا با ما ارتباط روانی عمیقی برقرار کنند و این ارتباط فرآیند انتقال و تبادل اطلاعات و آگاهی ها و در یک کلام فرآیند تعلیم و تربیت را بین ما و او سریع تر و مؤثرتر سازد.



ماندانا محمد سوهانکی / کارشناس مدیریت / آموزگار مقطع ابتدایی
منابع و مأخذ:
فرآیند انسان سازی در تعلیم و تربیت
عبدالرضا کردی
انتشارات ققنوس
بهار۷۵
آموزش و پرورش در روح
به سوی یک برنامه درسی معنوی
نویسنده جان، پی، میلر
ترجمه دکتر نادر قلی قورچیان
انتشارات تهران فراشناختی اندیشه ۱۳۸۰
میانجیگری در مدرسه
روش های بهبود رفتاری دانش آموزان
مؤلف؛ دکتر زهرا بازرگان
انتشارات مدرسه ۱۳۷۹

مدت زمان لازم برای درمان اعتیاد چقدر است ؟


اعتیاد یک بیماری قابل درمان است، اما در درمان این بیماری آگاهی و شناخت بیمار و خانواده نسبت به ویژگیهای و خصوصیات اعتیاد و درمانش لازم و ضروری . لازم است هم بیمار و هم خانواده اش بدانند که این بیماری مزمن است و بهبودی نیازمند صبر و بردباری آنها می باشد .
معنای بهبودی و توضیح آن از دیدگاه های افراد مختلف ، متفاوت است. بعضی بهبودی را به معنی قطع مصرف مصرف موادمخدر غیر قانونی و پرهیز طولانی مدت می دانند ؛ عده ای دیگر آن را به معنی تغییر رفتار بیمار و تبدیل اخلاق و روحیات او به وضعیت دوره قبل از مصرف تلقی می کنند؛ بعضی حتی توقع دارند رفتار بیمار آنان از قبل از سوء مصرف هم، بهتر باشد و ایده ال گردد ، تعدادی از خانواد هها نیز با وجود اینکه رفتارکنونی فرد بیمار را دوست ندارند و نمی پسندند، ولی معمولاً یک تعریف درست و دقیق از رفتار اید ه ال هم در ذهن ندارند و گاه رویا پردازی هم می کنند و دچار تعارض می شوند.
بسیاری از خانواده ها فرزند در حال بهبودی خود را با افراد دیگر خانواده که هرگز مصرف مواد نداشته اند و افرادی کاملا متعادل و منظم هستند مقایسه کرده ؛و هر روز افسرده تر می شوند و از اینکه روند درمان کٌند است و بیمار به ایده ال های خانواده نمی رسد ، آشفته و ناراضی می شوند و این افکار و احساسات منفی را به شکل تحقیر و سرکوفت به بیمارشان منتقل می نمایند.
بعضی از خانواده ها رفتار طبیعی را نمی شناسند و هرگز فرد بیمار را به صورت متعادل ندیده اند به شکلی برایشان نا آشنا و غریب است و نمی دانند چه می خواهند اینان نیز با خواسته های متعارض خود بیمار را آشفته و خسته کرده و خودشان هم سرخورده می گردند .
از نظر علمی، بهبودی فرایندی است که از زمانی که فرد مصرف کننده این واقعیت را می پذیرد که سالم ماندن او با ادامه مصرف و ادامه وضع کنونی امکان پذیر نیست شروع می گردد و با ادامه پرهیز وسعت و عمق پیدا می کند و تمام جنبه های زندگی فرد را در بر می گیرد .
داشتن انتظارات واقعی از بیمار و درمان سبب تسریع روند درمان و دلگرم شدن فرد بیمار به تداوم مسیر می گردد و خانواده نیز آرامش یافته و در این راه به بیمارش کمک می نماید . گذر زمان تغییراتی در خود فرد و روابط بین فرد ی اش ایجاد می کند و بیمار به تدریج به وضعیت ایده ال بهبودی و زندگی عادی و سالم نزدیک گشته، عملکردهایش در تمامی حوزه ها افزایش می یابد.
انتظارات غیر طبیعی و بسیار کمال گرایانه مخصوصا در اوائل بهبودی که تمرکز روی قطع مصرف و بالا بردن انگیزه در بیمار می باشد باعث بازگشت و عود بیماران می گردد . هماهنگ شدن خانواده با درمانگر و ارزیابی واقع بینانه نسبت به روند بهبودی باعث افزایش انگیزه می گردد و بدین شکل تاثیرات مثبتی در تسریع روند درمان خواهد گذاشت .
برای درمان اعتیاد یک زمان مشخص وجود ندارد .پیشینه اعتیاد ، میزان مصرف، ویژگیهای شخصیتی و خانوادگی ، نوع ماده مصرفی ، بیماریهای همراه با اعتیاد ، میزان حمایت، استفاده از درمانهای داروئی و غیر داروئی و عوامل دیگری در طول مدت بهبودی تاثیر گذار هستند و البته گاهی حتی بیمار برای درمان روش مناسب را انتخاب نمی نماید که این موضوع نیز باعث به تاخیر افتادن بهبودی می شود .
موضوع مسلم اینکه بیماری اعتیاد بسیار پیچیده است و درمان آن نیز گاه پیچیده و بسیار سخت می نماید و مسلم تر اینکه حمایت خانواده و پذیرش فرد بهترین تسریع کننده روند بهبودی می تواند باشد .

واقعیت درمانی{نظریه ویلیام گلاسر}



واقعیت درمانی مجموعه ای از اصول نظری و عملی است که در دهه ۱۹۵۰میلادی به وسیله روان پزشکی به نام ویلیام گلاسر مطرح شد.و در سال۱۹۶۵میلادی مبانی آن در کتاب واقعیت درمانی به طریق منسجم و سازمان یافته ای انتشار یافت. واقعیت درمانی نوعی روان درمانی است که در آن سعی می شود با توجه به مفاهیم واقعیت٬مسئولیت و امور درست و نادرست در زندگی فرد٬به رفع مشکلات او کمک کند.


نظریه شخصیت:

در این نظریه واژه شخصیت و هویت تقریبا مترادف بکار رفته است.هویت به دو جز هویت توفیق و هویت شکست تقسیم می شود.گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد٬که بدان وسیله احساس موفقیت یا عدم موفقیت نسبی می کند.او هویت را آن تصوری می داند که فرد از خودش دارد و این تصور ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند٬هماهنگ و یکسان و یا اینکه با آنها کاملا متفاوت باشد.در آغاز هویت تمام کودکان هویت توفیق به حساب می آید ولی بعدا مقارن با سنین چهار یا پنج سالگی ٬هویت شکست هم ظاهر می شود.به عبارت دیگر٬تشکیل هویت شکست همزمان با سنی است که کودک مدرسه را آغاز می کند.
گلاسر معتقد است که افرادی که هویت یکسانی دارند یکدیگر را جذب می کنند و آنهایی که هویتهای ناهمگنی دارند یکدیگر را دفع می کنند.به عبارت دیگر ٬افرادی که هویت توفیق دارند با هم و آنهایی هم که هویت شکست دارند با هم معاشرت و ارتباط نزدیک تری دارند و هویت یکدیگر را تقویت می کنند.
به نظر گلاسر ٬افراد موفق دو خصیصه بارز دارند .یکی آنکه مطمئن هستند که شخص دیگری در این دنیا آنها را آن طوری که هستند و به دلیل خصوصیاتی که دارند دوست می دارد٬و آنها نیز متقابلا فرد دیگری را در زندگی خود دارند که نسبت به او عشق و محبت می ورزند.دوم اینکه آنها این درک و احساس را دارند که انسانهای باارزشی هستند و حداقل یک فرد دیگر در این دنیا آنها را با ارزش می انگارد.
در واقعیت درمانی ارزشمندی و عشق و دوستی دو جز متفاوت هستند و وجود یکی دال بر وجود دیگری نیست.ارزشمندی از راه انجام کارهای توام با موفقیت حاصل می شود و کسی که در انجام امورش موفق نیست به چنین احساسی دست نمی یابد.از طرف دیگر کسی که زیاد مورد عشق و محبت است ٬به احتمال زیاد٬احساس ارزشمندی نخواهد کرد.
هویت به طرق مختلفی تشکیل می شود و رشد می یابد.یکی از راههای تکوین هویت داشتن ارتباط و درگیری عاطفی با خود و دیگران است.رشد هویت٬بر اساس آن چیزهای که دوست داریم و ما را ارضا می کنند نیز صورت می گیرد اما اساس تشکیل هویت٬ تلاشها و فعالیتهایی است که علاقمند به تعقیب آنها هستیم و بر اثر تلاشها و فعالیتها ی خود در می یابیم که ما که هستیم و چگونه عمل می کنیم. البته چگونگی برداشتها و نظرات دیگران نسبت به ما در روشن کردن هویت ما نقش عمده ای برعهده دارد.انچه دیگران درباره ما منعکس تا حد زیادی تصویر با معنایی از هویت ماست.ارزشیابی ما از خودمان در ارتباط با شرایط زندگی٬اوضاع اجتماعی و اقتصادی نیز مبین هویت ماست.و همچنین ٬تصورات ما درباره وضع جسمانی و شیوه لباس پوشیدن نوع هویت ما را در مقایسه با دیگران نشان می دهد.البته نباید فراموش کرد که مبادله عشق و محبت٬قبول مسئولیت ٬داشتن هدف٬یادگیری مفاهیم و پذیرش واقعیت در تکوین هویت موثرند.
هویت وحدت همه رفتارهای آموخته شده و نیاموخته شده است٬که به صورت "من"تجلی می کند.و نیز تغییر هویت به دنبال تغییر رفتار حاصل می شود.در این مکتب گفته می شود انسان همان چیزی است که انجام می دهد و اگر بخواهیم در او تغییری ایجاد کنیم باید در رفتارش و آنچه که انجام می دهد ٬تغییراتی به وجود آوریم.
این مکتب انسان را مسئول اعمال و رفتار خویش می داند.آنها دیدگاه جبری را درباره انسان مردود می دانند و فرد را قربانی تاثیر محیط و وراثت نمی دانند.اما در عین حال به تاثیر محیط و وراثت روی فرد اعتقاد دارند.
چون مسئولیت اعمال و رفتار فرد را به عهده خودش می دانند٬از این رو ٬فرد را در نهایت مسئول تحقق نفس خویش و تعیین کننده نوع هویتش می دانند.
گلاسر و پیروانش پیدایش نابسامانی های روانی را نتیجه عدم توانایی فرد در تحقق نیازهایش می دانند.آنها ٬همان طوری که گفته شد ٬برای انسان دو نیاز اساسی قائلند:نیاز به مبادله عشق و محبت و نیاز به احساس ارزش٬که این دو نیاز در تشکیل هویت فرد نقش عمده ای دارند.
در این نظریه آنچکه اصطلاحا بیماری روانی خوانده می شود ٬با توجه به سه مسئله واقعیت٬مسئولیت و درست و نادرست {اخلاق}مورد توجه قرار می گیرد.کسی بیمار به حساب می آید که نتواند دو نیاز اساسی خود را در حیطه واقعیت و پذیرش مسئولیت و تشخیص موارد درست و نادرست ارضا کند.شدت بیماری هم به درجه عدم ناتوانی فرد در ارضای نیازهایش بستگی دارد .بیماران به اصطلاح روانی کسانی هستند که دارای هویت ناموفقی هستند و از احساس تنهایی و بی ارزشی رنج می برند.از نظر تشخیص ٬آنها به دو صورت با جهان مواجه می شوند .یا واقعیت را انکار می کنند٬و یا آن را نادیده می گیرند.در حقیقت آنچه که اصطلاحا بیماری روانی خوانده می شود اشکال مختلف انکار واقعیت است که به صور متنوعی ظاهر می شود.کسانی که واقعیت را نادیده می گیرند ٬از آن آگاهند ولی برای فرار از درد و رنج حاصل از احساس بی ارزشی و مهم نبودن ٬بدان متوسل می شوند.
درباره مسئله مسئولیت و رابطه آن با زندگی بیمار٬گلاسر معتقد است که ناخشنودی و افسردگی نتیجه عدم احساس مسئولیت است و نه علت ان.به عبارت دیگر ٬رفتار غیر مسئولانه افراد باعث بروز اضطراب و ناراحتی روانی است ٬نه اینکه اضطراب و ناراحتی روانی باعث غیر مسئول بودن فرد بشود.او می گوید فرد غیر مسئول نه برای خود ارزش قائل است و نه برای دیگران٬و در نتیجه خود را رنج می دهد و یا دیگران را آزارده خاطر می کند.تمرکز بر بعد مسئولیت هسته اساسی کار تعلیم و تربیت و روان درمانی است٬و پذیرش مسئولیت به مثابه نشانه بارز سلامت روانی تلقی می شود.
واقعیت درمانی یکی از جدیدترین تلاشهای درمانگران در راه توصیف انسان٬تعیین قوانین رفتاری٬و چگونگی نیل به رضایت ٬خوشبختی و موفقیت محسوب می شود.در این شیوه درمان ٬مواجه شدن با واقعیت ٬قبول مسئولیت و قضاوت اخلاقی درباره درست و نادرست بودن رفتار ٬و در نتیجه نیل به هویت توفیث مورد تاکید است.البته این شیوه فقط در مورد اکثر رفتارهای غیر عادی بکار نمی رود بلکه در مورد تمام افراد عادی و مسائل مورد علاقه آنها و تدوین شیوه صحیح تعلیم و تربیت نیز از آن استفاده می کنند.

تفاوت های واقعیت درمانی با دیگر مکاتب:
۱-واقعیت بیماری روانی: روان درمانی کلاسیک به وجود بیماری روانی معتقدند و کسانی را که بدان مبتلا هستند٬پس از تشخیص ٬طبقه بندی می کنند و اعتقاد بر آن است که درمان باید پس از تشخیص و بر اساس نوع بیماری انجام پذیرد.در حالی که واقعیت درمانی مفهوم بیماری روانی مورد استفاده قرار نمی گیرد بلکه اختلالات روانی با رفتار غیر مسئولانه یکی است و درمانگر راه درمان را بدون توجه به علایم و طبقه خاص بیماری به شیوه خاص خود دنبال می کند.او بیمار را در جریان غیر مسئولانه بودن و غیر واقعی بودن رفتارش قرار می دهد و راههایی به او می آموزد تا بتواند بدان وسیله نیازهای شخصیش را به بهترین وجه ممکن ارضا کند.
۲-تجسس و تفحص بازسازنده در گذشته بیمار:در روان درمانی کلاسیک عقیده بر آن است که اگر ریشه های روانی رفتار مشخص شوند و فرد به وضوح آنها را درک کند٬قادر خواهد شد که رفتارش را تغییر دهد.در حالیکه واقعیت درمانی٬ضمن مخالفت با این تاکید ٬گذشته را مردود می داند و بر زمان حال و آینده تاکید می کند.
۳-انتقال:در روان درمانی سنتی درمانگر پذیرای حالت انتقال است.به این معنی که اگر بیمار نگرشهای خود را نسبت به افراد مهم دیگر به درمانگر منقل کند٬درمانگر به همراه بیمار مشکلات گذشته را تخفیف می دهد و به او می آموزد که چگونه رفتار نامناسب گذشته مشکل آفرین بوده است.در حالیکه در واقعیت درمانی درمانگر پذیرای انتقال نیست و به منزله یک شخص واقعی وارد جریان می شود.
۴-اعتقاد به ناخودآگاهی:در روانکاوی سنتی امور ناخودآگاه از امور خودآگاه مهمترند و پاره ای از مسائل فردزاده تسلط حوزه ناخودآگاه بر خود آگاه تصور می شود.روی این اصل٬برای تغییر فرد کسب آگاهی و بصیرت نسبت به محتویات ذهن ناخودآگاه لازم است٬که این امر از طریق تعبیر رویا٬تفسیر موارد انتقالی و تداعی آزاد عملی می شود.در واقعیت درمانی به بیمار اجازه داده نمی شود تا از انگیزشهای ناخودآگاه به منزله عذر و بهانه ای برای مشکل کنونیش استفاده کند.بیمار را وادار می کنند که درباره رفتارش نه تنها عذر نیاورد بلکه به قضاوت اخلاقی دست بزند.
۵-تاکید بر تعبیر و تفسیر رفتار به جای تاکید بر ارزشیابی آن:در روان درمانی سنتی ٬رفتار منحرف را ماحصل بیماری روانی می دانند و معتقدند که بیمار را اخلاقا نباید مسئول آن دانست٬زیرا کاری از این بیمار ساخته نبوده است.در واقعیت درمانی مشکل بیمار از ناتوانی او در فهم و کاربرد اصول اخلاقی و ارزشهای زندگی روزمره اش ناشی می شود.بیمار را با رفتارش مواجه می کنند و یادآور می شوند که او مسئول رفتارش است و تا خود مسئولیت تغییر رفتارش را به عهده نگیرد٬تغییری هم صورت نخواهد گرفت.

۶-اهمیت بصیرت:در روان درمانی سنتی اعتقاد بر ان است که اگر بیمار به علل ناخودآگاه رفتارش پی ببرد ٬خود به خود رفتارهای صحیح را می آموزد و جانشین می کند. بصیرت نسبت به امور گذشته ٬در این نوع درمان٬از اهمیت خاصی برخوردار است.درمانگر سنتی روشهای بهتر عمل کردن را به بیمار نمی آموزد و طرحهایی برای آموزش مراجعان ندارند.در حالیکه در واقعیت درمانی تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راههای صحیحتر رفتار به مراجع مورد نظر است تا بدان وسیله بتواند نیازهایش را بهتر ارضا کند و در نتیجه به هویت موفق و شخصیت سالم دست یابد.

شناخت انگیزش تحصیلی(academic motivation )

آیا تاکنون از خود سوال کرده اید که چرا بعضی ها انگیزش پیشرفت سطح بالایی دارند و در رقابت با دیگران برای کسب موفقیت به سختی تلاش می کنند ، درحالی که عده ای دیگر انگیزه ی چندانی برای پیشرفت ندارند و برای کسب موفقیت از خود تلاشی نشان نمی دهند؟؟؟

● انگیزش تحصیلی(academic motivation ) چیست؟
کودکان به طور طبیعی با انگیزه برای یادگیری متولد می شوند. دست زدن کودک به اشیا،غذا خوردن بدون کمک دیگران، راه رفتن و... از جمله ی اولین انگیزش ها برای یادگیری است که بعدها پاسخگوی فعالیت های وابسته به مدرسه مانند خواندن و نوشتن است.
زمانیکه کودکان انگیزه ای برای یادگیری ندارند، یعنی مانعی در راه انگیزش طبیعی آنها وجود دارد، احساس می کنند که به خوبی نمی توانند وظایف مربوط به مدرسه را انجام دهند و در نتیجه تلاششان را متوقف می کنند، یا به اندازه ی کافی تلاش جدی از خود نشان نمی دهند.این قبیل کودکان،براحتی سرخورده( frustrated ) می شوند واز آنجا که تلاششان را متوقف می کنندویادگیری آنها با موفقیت همراه نمی شود، تجربه ی شوروهیجان( thrill ) ناشی ازیادگیری مباحث جدید را کسب نمی کنند و معتقد می شوند همه ی موفقیتها به شانس و تصادف یا اوضاع و احوال( circumstance ) مربوط است.
برخی عوامل اثر گذار بر یادگیری ، مثل : یاد نگرفتن ، وجود مشکلاتی در خلق و خو ( temperament ) ،به تاخیر انداختن امور، فشارهای روانی و افسردگی ( depression )،یادگیری در مدرسه را سخت تر می کنند.

سه عامل ابتدایی در مدرسه ممکن است باعث انگیزش تحصیلی پایین در دانش آموزان شود:
۱) کودکانی که والدین یا همسالان آنها ، فکر می کنند مدرسه مهم نیست و اهمیت مدرسه را تشخیص نمی دهند و دائم این مسئله رادرگوش کودک می خوانند.
۲) رقابت در مدرسه ، برای کودکانی که ممکن است هرگز بهترین نباشند . گرچه آنها می توانند مطالب آموزشی فراوانی یاد بگیرند ولی موفقیت را تجربه نمی کنند یا موفقیت آنها تشخیص داده نمی شود.
۳) در برخی موارد، والدین انتظاراتی غیرواقع بینانه دارند که می تواند موجب مایوس شدن فرزندانشان شود.

● افزایش انگیزش تحصیلی
آموختن عادات مطالعه ی صحیح و مفید و فراهم آوردن فرصت کسب موفقیت برای خود ، دارای اهمیت فراوان است.
۱) وقتی برای خود مقرراتی در درس خواندن یا تفریح کردن ، در نظر می گیرید ، در برابر خود، قاطع و منصف باشید.
۲) برای مطالعه ی خود هدف های کوتاه مدت در نظر بگیرید و در صورت رسیدن به آن هدف ، پاداش و در غیر این صورت خود را تنبیه کنید.
(مثلا" اگر فردا برنامه ی خود را به موقع انجام دادم ، حق دارم نیم ساعت از اینترنت استفاده کنم . اگر ۳ روز متوالی از برنامه ام عقب ماندم ، یک هفته حق استفاده از اینترنت را نخواهم داشت.)
۳) تلاش کنید با اعضای خانواده روابط نزدیک و صمیمی داشته باشید، چون در هنگام درس خواندن به حمایت و کمک و آرامش نیاز خواهید داشت. سعی کنید در کنار خانواده ی خود، اوقات خوش و مرفحی داشته باشید .
۴) سعی کنید خیلی خوب و دقیق و منطقی (به دور از حرف و سخن دیگران ) به علایق و استعدادها و تواناییها و اهداف خود فکر کنید تا جایی که برای خودتان ، قانع کننده و آشکار باشد.
۵) وقتی موفقیتی بدست می آورید هر چند هم که کوچک باشد ، معتقد باشید که آن در نتیجه ی سعی و تلاش شما بوده ، نه شانس و اتفاق و...
۶) شما برای کسب انرژی لازم برای رسیدن به یک هدف (قبولی در کنکور) باید انگیزه ی قوی داشته باشید. انگیزه هم وقتی قوی می شود که درونی و خودجوش باشد نه بیرونی و با زور!
یعنی اینکه شما معتقد به ادامه تحصیل وداشتن زمینه ی شغلی مناسب باشید ،نسبت به مطالعه ، سطح سواد ، موقعیت اجتماعی و... احساس نیازکنید، از خواندن مطالب مورد علاقه ی خود لذت ببرید و نسبت به عملکرد خود احساس رضایت داشته باشید. نه اینکه به خاطر ترس از حرف دروهمسایه و فامیل ، به خاطر اینکه پدرو مادرم ازمن خواستند و چنین انتظاری دارند، درس بخوانید ، این دلایل شاید برای ایجاد انگیزه خوب باشند ولی برای پایدار نگه داشتن انگیزه به دلایل و عوامل درونی نیازمندیم.
(مثل کسانی که دائم می گویند:"خوب ، این همه لیسانس بیکار، اصلا" واسه چی آدم باید درس بخونه؟!" خوب چنین کسی ، هیچ اعتقادی به ذات ادامه تحصیل ندارد ، تنها هدفش شغل بوده ، که آنهم به خاطر دیدن چند تجربه ی اتفاقی ، به سرعت زیر سوال رفته، پس نمی توان از این
شخص انتظار انگیزه ی بالا برای درس خواندن و قبولی داشته باشیم ، مگر اینکه نگرش و دید خود را نسبت به مسائل تغییر دهد.)

● نکاتی در زمینه ی افزایش یادگیری

۱) شما باید با برنامه درس بخوانید ، اگر برنامه ریزی زمان بندی شده برای خود نداشته باشید، هرچقدر هم که درس بخوانید و نمره ی خوب بگیرید، هیچگاه متوجه ی جایگاه خود نمی شوید. متوجه نمی شوید در چه اوقاتی، چه درسی را بهتر می فهمید و یاد می گیرید ، متوجه نمی شوید چه زمانهایی را بی خود از دست داده اید . اصلا" تشخیص نمی دهید که برای چه درسی چقدر باید وقت بگذارید وچه درسی را به چه روشی بخوانید.
پس یک برنامه ریزی زمان بندی شده ، هرچقدر هم که ساده باشد ، خیلی چیزها را مشخص می کند.
۲) سعی کنید مکانی که در آن درس می خوانید ساده و آرام (نه سکوت محض)، حتی المقدور در منزل خودتان باشد . در غیر این صورت می توانید از کتابخانه ی نزدیک محل س************ت خود استفاده کنید.
۳) سعی کنید همیشه به کارهای مدرسه و درس خواندن ، الویت دهید و بعد از انجام آنها به فعالیتهای دیگر(تماشای تلویزیون ، استفاده از کامپیوتر، تفریح ، مهمانی و...) بپردازید.
برای تفریحات خود هم برنامه ی زمان بندی شده داشته باشید. حتما" برایتان پیش آمده که در طول روز ۸ ساعت می خوابید و مثلا" ۴ ساعت درس می خوانید ، ولی هرچقدر فکر می کنید ، نمی دانید ۱۲ ساعت بقیه را چه کار کرده اید؟!!!
این همان وقت تلف شده است ، شما چون نمی دانید در آن زمان طولانی ، چه کار خاصی انجام داده اید، پس به نظرتان می آید که با اینکه هیچ تفریحی نداشتید ، باز هم نتوانستید درس بخوانید و ساعات مطالعه اتان بسیار کم است ولی خسته اید و نتیجه ی مطلوبی هم نمی گیرید.

● چرا؟
چون برای آن ۱۲ ساعت برنامه ای نبوده و خیلی راحت به هدر رفته بدون اینکه احساس کنید کار خاصی انجام داده اید.
اما اگر دیروز برای این ۱۲ ساعت برنامه می ریختید( ۱۰ تا ۱۱ شب ، استفاده از اینترنت- ۱ تا ۳ ظهر، دیدن فیلم سینمایی کمدی – ۵/۵ تا ۶ عصر، حرف زدن با تلفن – ۵/۸ تا ۹ شب، کمک به مادر با شستن ظروف شام و....) آخر شب فردا با رضایت خاطر و بدون احساس بطالت ، به کارهایتان نگاه می کردید.

▪ اگر قبلا" مشکلاتی در زمینه ی پیشرفت تحصیلی داشته اید:
۱) درباره ی آن مشکل خوب فکر کنید و با معلمها و مشاورین و پدرو مادر خود ، مشکل را در میان بگذارید تا بتوانید نقاط ضعف را شناسایی کنید و قبل از اینکه مزمن و کهنه شود ، راه حلی برایشان پیدا کنید.(مثلا"دوست نداشتن درس خاصی ، احساس یاد نگرفتن درس خاصی، اضطراب امتحان ، خوب درس نخواندن و.....)
۲) در حین رفع نقاط ضعف ، روی نقاط قوت و تواناییهای خود نیز تاکید کنید و برای پروراندن آنها هم برنامه بریزید . دانستن نقاط ضعف نباید باعث شود که شما کل تواناییهایتان را زیر سوال ببرید.
۳) به تناسب پیشرفتها ، پاداشهایی را برای خودتان درنظر بگیرید.
هرچند وقت یکبار به عنوان پاداش به کارهای بسیار مورد علاقه ای که برایتان لذت بخش است ، بپردازید. مثلا" به خودتان قول بدهید که اگر یک هفته ی کامل از شنبه تا پنج شنبه ، برنامه اتان را به موقع به انجام برسانید و از برنامه عقب نیفتید ، جمعه ی آن هفته را به کوه بروید.
۴) عوامل مخل یادگیری را محدود کنید .
(زیاده روی در تماشای فیلم و تلویزیون ، انجام بازی های کامپیوتری یا استفاده ی بیش از حد از اینترنت ، بیرون رفتن از خانه به منظورهای مختلف و مکالمه ی بیش از حد با تلفن وخواب بیش از اندازه و....)
۵) ساعات مطالعه ی خود را کم کم (حتی اگر شده روزی ۱۰ دقیقه ) ولی پیوسته افزایش دهید .مثلا" یک روز ۷ ساعت مفید درس نخوانید و ۳ روز بعد روزی ۲ ساعت ، مگر اینکه اتفاق غیر مترقبه ای افتاده باشد.
چون ۵۰% کارآیی مدت مطالعه بستگی به عادت مطالعاتی شما دارد.
۶) از هدف هایی که نیازمند تلاش ، ولی قابل دسترسی اند، استفاده کنید . برای خود ، هدفهای بسیار سطح بالا که امکان دسترسی به آنها بسیارمشکل یا غیر ممکن است ، در نظر نگیرید.
۷) مراقب تاثیر مخرب رقابت بیش از حد باشید . به جای اینکه خود را با دیگران مقایسه کنید ،همیشه خود را با دیروز خودتان مقایسه کنید.
۸) برای خود علایق و یادگیری های جدید بوجود آورید ، چون لذت یادگیری های قبلی ، یادگیری های آتی را تشویق می کند.