مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

هورمونی که در پایداری ازدواج مؤثر است



یافته های دانشمندان آلمانی و چینی حاکی از آن است که اوکسیتوسین که هورمون عشق بین مادر و فرزند خوانده می شود، هورمون پیوند بین زن و شوهر نیز هست.

دکتر "رنه هورلمان" پزشک ارشد بخش روانشناسی و روان درمانی مرکز پزشکی دانشگاه بون، گروهی از دانشمندان دانشگاه بون و دانشگاه روهر بوخوم در آلمان و دانشگاه چنگدو در چین، تاثیرات هورمون اوکسیتوسین را در زوجین بررسی کردند.
هورلمان می گوید: مدتهای طولانی دانشمندان تلاش کرده اند تا نیروهای ناشناخته ای را که موجب بروز عشق وفادارانه بین زوجین می شود کشف کنند.
وی افزود: یک نقش مهم در پیوند بین زن و شوهرها، ناشی از ترشح هورمون اوکسیتوسین در مغز است. پژوهشگران در این بررسی تصاویری از همسر و همکاران زن را به مردان نشان دادند. آنها نخست یک دوز اوکسیتوسین در قالب اسپری بینی به این مردان داده و سپس در یک روز دیگر به آنها دارو نما دادند.
دانشمندان فعالیت مغزی این داوطلبان را با کمک اسکن توموگرافی مشاهده کردند. وقتی مردان به جای دارونما، اوکسیتوسین، دریافت و به عکس همسرشان نگاه می کردند، سیستم پاداش در مغزشان بسیار فعال بود و همسر خود را بسیار جذاب تر از زنان دیگر می دیدند.

در یک سری آزمایش دیگر، محققان بررسی کردند که آیا اوکسیتوسین فعال سازی سیستم پاداش را فقط وقتی که مرد به تصویر همسرش می نگرد ارتقا می دهد یا خیر و آیا تاثیر مشابهی وجود دارد وقتی که این مرد به تصویر دوستان و آشنایان و همکاران زن که سابقه آشنایی طولانی با آنها وجود دارد.

این پژوهشگران اعلام کردند: فعال سازی سیستم پاداش با تماشای تصویر همسر با کمک اوکسیتوسین تاثیر بسیار انتخابی داشت ما این تاثیر را با تصاویر دوستان و آشنایان قدیمی تشخیص ندادیم. بر اساس این یافته ها دانشمندان می گویند آشنایی های ساده کافی نیست برای تحریک تاثیر پیوند، زن و مرد باید زوج عاشق باشند.

این مطالعه که نتایج آن در نشریه مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم آمریکا منتشر شده، دریافته است اوکسیتوسین سیستم پاداش را در مغز فعال می کند از این رو پیوند بین همسران را حفظ کرده و وضعیت همسر داری را ارتقا می دهد. این سازوکار زیستی در یک رابطه همسری بسیار شبیه مواد مخدر است. آنهایی که عاشق هستند و آنهایی که مواد مخدر مصرف می کنند به شدت مشتاق تحریک سیستم پاداش در مغز خود هستند.
همین امر می تواند توضیح دهد چرا افراد پس از شکست های عاطفی دچار افسردگی می شوند. محققان می گویند افسردگی در این افراد ناشی از توقف ترشح اوکسیتوسین است و عدم تحریک سیستم پاداش در مغز آنهاست.

تعامل با جنس مخالف و آموزش های صحیح آن




وقتی همسر مورد علاقه ام را یافتم و قرار بود هر چه زودتر زندگی مشترک مان را شروع کنیم، واقعا در پوست خود نمی گنجیدم. من همسر رویاهام رو پیدا کرده بودم و برای شروع زندگی مشترک لحظه شماری می کردم. همسرم از خانواده ای خوب و آبرومند بود. در حقیقت تناسب زیادی با هم داشتیم و در ظاهر مشکلی نبود. ولی...

شب عروسی مان، بنا به اعتراف خود همسرم (و البته به خاطر احساس گناه شدیدی که داشت) متوجه شدم که او بر اساس ناپختگی و حتی حیله یک مرد وارد رابطه با وی شده ولی خوب خیلی زود متوجه اشتباهش شده و این رابطه تمام می شود...........
البته دیگه برای من فرقی نمی کرد. من در یک لحظه احساس کردم تمام آنچه را که به دست آورده بودم، ناگهان از دست دادم. نمی توانستم او را به عنوان شریک زندگی ام بپذیرم و این شد که از همان شب اول ناسازگاری ما شروع شد. ناسازگاری که چه عرض کنم. منظور دعوا و مشاجره نبود. من دیگه او را دوست نداشتم نمی توانستم او را به همسری بپذیرم. صبحها زود از خانه میرفتم و شبها بعد از بازگشت از کار، آن قدر در خیابان پرسه میزدم تا وقت خواب شود و به خانه برای خواب بروم. حتی دیگر دوست نداشتم خانه پدری خود بروم، خانواده ام را ببینم وکلا از دنیا بیزار شده بودم. این درد بی درمان را نمی توانستم برای کسی هم بازگو کنم. همسرم بارها از من عذرخواهی کرد، التماس کرد او را ببخشم، فراموش کنم ولی من توانایی آن را نداشتم.
با چند مشاور صحبت کردم آنها متفق القول معتقد بودند این زندگی سرد و یخی بهتر است زودتر خاتمه یابد. وقتی صحبت از طلاق شد همسرم به دست و پای من افتاد. گفت هر کار دوست داری بکن، دوباره ازدواج کن، اصلا با من حرف نزن، منو بذار و برو حتی خرجی هم نده فقط طلاقم نده، آبرومو نبر؛ تو منو طلاق نده، اجازه بده صوری همسرت بمانم. راستش خودم هم وقتی به یاد چهره مظلوم و آبرومند مادر و پدر همسرم می افتادم از خودم بدم می آمد ولی واقعا توان تحمل او را نداشتم. زندگی ما با همین سردی می گذشت و من شاهد آب شدن همسرم بودم. ایمان قلبی داشتم که از کارش پشیمان است. شبها با گریه می خوابید و صبحها با چشمان ورم کرده بیدار می شد. زندگی برایم جهنم بود. از اینکه چنین زندگی برایش ساخته بودم در عذاب بودم ولی اصلا نمی توانستم با این مقوله کنار بیایم. چند ماه با همه این فشارهای روحی گذشت. دخترک آن قدر با گریه خوابید و بلند شد که در نهایت یک روز صبح ایست قلبی کرد و در جا از دنیا رفت و من ماندم یک دنیا احساس گناه. خواهش می کنم هیچی نگو،
منو قضاوت نکن،
برای من یا همسرم ناکامم حکم صادر نکن،
فقط سرنوشتمو بخون، ببین از میان این جملات چیزی برای درس گرفتن پیدا می کنی؟

به نظر خودم این یکی از تلخ ترین یادداشتهایی است که تا به حال به دست من رسیده و به جرات می توانم بگویم روزی نیست که به یاد این اتفاق نیفتم. هدفم برای نوشتن این یادداشت صرفا بیان کردن این سرگذشت تلخ بود. تصور می کنم این سرگذشت آنقدر گویا هست که دیگر نیاز چندانی ندارد برای شما خواننده گرامی آسیب شناسی کنم، مقصر را شناسایی کنم و یا در چند شماره برای تان شرح دهم که چرا این اتفاق افتاد؟ احتمالا دیگر دختران و پسران جوان ما می دانند نتیجه هر سبک زندگی چه تاثیراتی در زندگی حال و آینده آنها دارد. برای همین تصور می کنم بهتر است کمی به عقب تر باز گردیم.

زمانی که تربیت کودکان بی گناه در دستان ما والدین است. اینکه چقدر نقش پدر و مادری خود را درست ایفا می کنیم؟ چقدر اصول اساسی و حیاتی زندگی را درست آموزش می دهیم و یا اصلا آموزش می دهیم یا اینکه فرزندان را به امان خدا در جامعه رها می کنیم تا خودش کوشش و خطا کند و نهایتا به هر قیمتی شده، چیزی یاد بگیرد.
آیا فرزندانمان را از لحاظ ارتباطات اجتماعی ساده لوح پرورش می دهیم یا بدبین و شکاک و یا.... آموزش رابطه با جنس مخالف یکی از آموزشهای بسیار مهمی است که والدین باید در دستور کار خود قرار دهند و در هر دوره سنی، آموزشی فراخور سن فرزندان دختر و پسر ارایه دهند.
گرایش به جنس مخالف و حتی تمایل به برقراری رابطه با وی بخشی از فرآیند رشد نوجوان است. نوجوانان بر اساس گروه اجتماعی که به آن تعلق دارند، ممکن است در مورد نحوه ارتباط با جنس مخالف، دارای دیدگاههای شخصی بسیار محکمی باشند مثلا کلا با برقراری این دست رابط مخالف باشند و یا اینکه تصور کنند این دست روابط الزامی است.
به طور کل به نظر می رسد که در سالهای اول نوجوانی، احتمال دارد که نوجوان هیچ تمایلی به برقراری رابطه با جنس مخالف نداشته باشد؛ اما در اواخر نوجوانی ممکن است ارتباط با جنس مخالف برای وی جذاب شود و تقریبا این زمان است که امکان بروز عشق و عاشقی های نوجوانی افزایش می یابد. آنچه مهم است این است که این گرایش در هر حال ایجاد می شود لذا نوجوانان در این زمینه خاص، نیازمند درک و توصیه والدین خود هستند اما توجه کنید که این راهنمایی ها باید قبل از ایجاد این دست تعلقات خاطر به نوجوان ارایه شود نه بعد از آن!

این یک راه حل است
** شما و همسرتان باید در مورد قوانینی که در زمینه رابطه با جنس مخالف وجود دارد، به یک اتفاق نظر برسید.
**اگر نوجوان شما با نظر شما مخالف است به او گوش دهید و برای او شرح دهید که چرا عقیده دارید دوستی با جنس مخالف در این سن مضر است
**از قبل با همسرتان تصمیم بگیرید که اگر نوجوان تان خط مشی ها را بر هم زد، چه خواهید کرد؟
**والدین در اتخاذ تصمیمات تربیتی با یکدیگر متفاوت هستند لذا اگر شرایط جامعه شکل خاصی یافته دلیلی ندارد که شما بخواهید از اصول و ارزشهای خود تخطی کنید.
** اگر تمایل دارید فرزندتان در ارتباط با جنس مخالف حریمها را رعایت کند خودتان هم در این ارتباطات محتاط بوده و درست رفتار کنید.
** والد غیر همجنس می تواند با افزایش ارتباط عاطفی خود با فرزندش نقش یک جایگزین خوب را ایفا کرده و مانع از ایجاد این دست دوستی ها شود(مثل رابطه عاطفی پدر با دختر یا مادر با پسر)

برای جهت دهی مطلوب به نیازهای جنسی نوجوان تان توصیه می شود که:
**تمایلات جنسی نوجوانتان را بپذیرید(منظور گرایش نوجوان به جنس مخالف است) و آن را در مجرای درست هدایت کنید. ** بعد از پذیرش این مساله سعی در تبیین اهداف این گرایشات جنسی داشته باشید.
**پیامدهای نامطلوب بی بند و باری های جنسی و ارتباطات آزاد را برای نوجوانتان شرح دهید
**شیوه های کنترل هیجانات جنسی را به نوجوانتان آموزش دهید.
**تشویق به ادامه تحصیل و علم اندوزی از بهترین روشهای کنترل میل جنسی است.

زنان و رویاهای دست یافتنی شان



شیوه زندگی شما و پدر و مادرتان در دوران کودکی ، آثار عمیقی در زندگی تان دارد،به رشته تحریر درآوردن گذشته تان به شما کمک می کند تا خود را بهتر بشناسید.

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که بعضی روزها، یاد دوران کودکیتان افتاده باشید ، آرزوهایی که برای رسیدن به آن ها تلاش می کردید، دوست داشتید چه کاره شوید؟ دکتر ، معلم و یا یک فضانورد؟ چه تصوری از دوران سی یا چهل سالگیتان داشتید؟

با نگاهی به وضعیت کنونیتان، خانه به هم ریخته ، ظرف های نشسته، لباسهای اتو نشده به یکباره ناامید و افسرده شده و بقیه روز را با اوقات تلخ به سر برده و همسر و فرزندانتان را عامل نرسیدن به رویاهایتان می دانید.

امروزه بسیاری از زنان ، واقعیت موجود خودشان را باور ندارند. بسیاری از آنها در رویاهای خود می گویند:« اگر من زیباتر بودم ... اگر پول بیشتری داشتم ... اگر با کس دیگری ازدواج کرده بودم ...اگر درسم را ادامه داده بودم...اگر در فلان کلاس ثبت نام کرده بودم...» چه زندگی غم انگیزی، تنها تعداد محدودی از زنها با مردهای میلیونر ازدواج می کنند، و فقط شمار اندکی از زنان شبیه به ملکه های زیبایی هستند. دوستی می گفت ما فقط یک رئیس جمهور داریم و او هم فقط یک پسر دارد ، و مسلما شانس شما از بین این همه دختر، برای ازدواج با او بسیار کم است.

نا امید نشوید. می توانید به رویاهای خود دست بیابید.نگاه دقیقی به خودتان بیندازید. شما می توانید از خود سوال کنید که من چه کسی هستم؟ چه کار می کنم؟ چرا اینجا هستم؟

شاید در ابتدا دچار وحشت شوید. اما زمانی را برای پاسخ دادن به این پرسش ها در نظر بگیرید. اگر فلسفه زندگیتان را به عنوان یک زن بنویسید به کار زندگی زناشویی شما کمک می کند. با پاسخ به این پرسش ها بزرگترین تغییر را در زندگیتان به وجود آورید، خودتان را به طور دقیق ارزیابی کنید که چه هدفی را دنبال می کنید؟برای پاسخ به این پرسش ها و پیدا کردن هدف فراموش شدتان، ابتدا یک لیست از نقاط قوت خود تهیه کنید.

استعدادهای بزرگی در شما وجود دارد، منابع رشد نیافته ای که هنوز به آنها دست نزده اید. به کارهایی که خوب انجام می دهید، فکر کنید. آیا غذا درست کردن شما را به وجد میآورد؟ آیا شما در مردم تاثیر خوبی به جا می گذارید؟ آیا توانایی خاصی دارید که می توانید به جامعه خدمت کنید؟ این استعداد های نهفته را به کار گیرید. آنها را رشد دهید، شما می توانید بهتر از آن باشید که تا به حال بوده اید.!



چرا شما واقعا فلان کار را انجام دادید؟ چرا خانواده شما یک دفعه پیشرفت کرد؟
نقاط قوت و ضعف پدر و مادرتان را بررسی کنید، چه صفتی را در آنها دوست داشتیدو از چه اخلاق هایی در آنها بیزار بودید؟ مادرتان اگر چه کاری می کرد ، پدرتان خوشحالتر می بود؟

نقاط ضعف شما کجاست؟ تمامی زمینه هایی را که در آنها احساس ضعف می کنید، صادقانه بنویسید. این کار ممکن است خوشحال کننده و یا ناراحت کننده باشد. طبیعتا شیوه زندگی شما و پدر و مادرتان در دوران کودکی ، آثار عمیقی در واکنشهایی که شما نسبت به زندگی امروزتان دارید، بر جای گذاشته است.

ناراحت کننده ترین لحظات ، آزردگی ها و ترسهایتان را بر روی کاغذ بیاورید، لحظات کامیابیتان را به یاد آورید و ببینید که چگونه این موفقیت ها در ایجاد نقاط قوت کنونی شما را کمک کردند.به رشته تحریر درآوردن گذشته تان به شما کمک می کند تا خود را بهتر بشناسید.

لازم نیست چیزهایی را که نوشتید ، به کسی نشان دهید، احتیاجی نیست نقش بازی کنید، این خود شما هستید ، عیان و آشکار.

چرا شما واقعا فلان کار را انجام دادید؟ چرا خانواده شما یک دفعه پیشرفت کرد؟ نقاط قوت و ضعف پدر و مادرتان را بررسی کنید، چه صفتی را در آنها دوست داشتید و از چه اخلاق هایی در آنها بیزار بودید؟ مادرتان اگر چه کاری می کرد ، پدرتان خوشحالتر می بود؟ در مواقع استرس و فشار روحی، چگونه خود را آرام می کردید؟ آیا گریه می کردید؟ غذا می خوردید و یا پول خرج می کردید؟

همین الان شروع کنید. تمامی افکار خود را بنویسید، این کار یک روش درمان عالی است.این تمرین شاید هیچ یک از نقاط ضعف شما را ریشه کن نکند، ولی به شما کمک می کند که آنها را تبدیل به نقاط قوت کنید.

سپس ، هدف های کوتاه مدت شخصیتتان را بنویسید، آن هدف هایی را که به عنوان یک فرد، همسر و یک مادر به خاطر آن فعالیت می کنید، بر روی کاغذ بیاورید. هدف های فعلیتان را بنویسید ، بعد آنها را برای فردای خود، هفته دیگر و یا در طول ماه آینده برنامه ریزی کنید.

سعی نکنید خیلی عمیق فکر کنید. بعضی از هدف های اساسی شما ممکن است خیلی ساده به نظر برسد. مثلا خانمی می گفت:
هدف کوتاه مدت من این است که یک خانه تمیز ، آرام و بی صدا داشته باشم، غذای خوبی بپزم، یک مادر شنونده باشم، بیشتر خوشحال باشم و کمتر اخم کنم.بامداد روز بعد، او روزش را با یک تغییر در رفتار خود آغاز کرد. او عوض شده بود، زیرا به خاطر هدف هایش کار می کرد.

خانم دیگری هدف های کوتاه مدت خود را اینطور نوشته بود:در یک کلاس ورزشی ثبت نام کنم و به طور مداوم ورزش کنم، کمدهای دیواری را تا هفته آینده مرتب کنم، اطلاعات جدیدی در مورد کامپیوتر کسب کنم و وزنم را کم کنم.

هدف های کوتاه مدت شما ، در حکم یک صافی است که کارهای مهمتر را از بقیه جدا می کند.

گام بعدی نوشتن اهداف بلند مدت شماست،برای ده سال آینده چه آرزوهایی دارید؟ آنها را مشخص کنید. زمینه هایی از زندگیتان را که به عنوان همسر و یک مادر دوست دارید بهبود بخشید، بر روی کاغذ بیاورید. شما می توانید به آرزوهای خود برسید، دستیابی به رویاها برایتان غیر ممکن نیست.

اگر شما می توانید خودتان را عوض کنید ، پس این کار را انجام دهید ، ولی اگر قادر نیستید ، خودتان را به عنوان یک آفریده خدا قبول کنید که چه کسی هستید و چطور و چرا هستید. پس سلیقه خدا را در مورد خودتان بپذیرید و خودتان را حتی با 120 کیلو وزن و یا با شکم ورم کرده و قد کوتاه دوست بدارید.

متأهل ها چرا بهتر از مجردها هستند؟


قدیمی‌ها می‌گفتند آدم‌های متاهل نسبت به مجردها هم سالم‌تر هستند و هم بیشتر عمر می‌کنند، حالا هم تحقیقات نشان داده که احتمالا این باور قدیمی درست است و در مورد اکثریت آدم‌ها صدق می‌کند. آخرین مطالعات انجام شده نشان داده که سن اولین حمله قلبی در مردان مجرد پایین‌تر از مردان متاهل است و سن متوسط فوت بر اثر سکته قلبی و مغزی مردان و زنان متاهل بالاتر از سن متوسط زنان و مردان مجردی است که به علت این سکته‌ها فوت می‌کنند. اما چرا؟ یعنی واقعا ازدواج فیزیولوژی خاصی را در بدن فعال می‌کند که طول عمر را اضافه می‌کند؟

1 +2 دلیل برای سلامت متاهل‌ها
1- رفتار و اخلاق سلامت: کریستوفر فاگوندس، فوق‌تخصص روانشناسی در دانشگاه ایالتی اوهایو می‌گوید: یک دلیل ساده سلامت بیشتر متاهل‌ها این است که آنها روابط و کارهای پرخطر کمتری دارند، با دقت بیشتری رانندگی می‌کنند، کمتر سمت مواد مخدر و الکل رفته و همچنین کمتر سراغ بی‌بندوباری می‌روند، طبیعی است که شیوه زندگی اینگونه سالم‌تر و کم‌خطرتر باشد.

2- سیستم حمایتی: دکتر رابرت دیویس، پروفسور طب داخلی در دانشگاه اوهایو می‌گوید: اگر متاهل باشید، احتمال اینکه دارای یک سیستم حمایتی مناسب باشید بیشتر است... به‌خصوص در مورد مردان. می‌توان دید که افراد مجرد عموما تنها هستند و حالت دورافتاده دارند، طبیعی است که چنین وضعیتی آنها را به سمت بیماری‌های اضطرابی و افسردگی سوق دهد و همه می‌دانند که افراد دچار بیماری‌های اضطرابی یا مبتلا به انواع افسردگی بیشتر از سایرین دچار مشکلات جسمی می‌شوند.

3- الگوی بهتر: دکتر تئودور روبلس، فوق‌تخصص روانپزشکی رفتاری می‌گوید: همسر، فرزندان و پدر و مادر نزدیک‌ترین افراد به انسان هستند، اکثر انسان‌ها در دوران کودکی از پدرومادر خود الگو می‌گیرند و بعد از دوران بلوغ تاثیرگذارترین فرد در زندگی اکثر انسان‌ها همسر آنهاست. این همسران در عموم مواقع تلاش می‌کنند الگوی رفتاری مناسبی را به یکدیگر ارائه دهند، مثلا سعی می‌کنند رژیم غذایی مناسبی برای همسر خود تدارک ببینند و توصیه‌های پزشکی را به آنها بگویند... . درضمن همسران مراقب قرص‌ خوردن‌ها و سایر تجویزهای دارویی هستند. مطالعات نشان داده افراد متاهل درست‌تر و در زمان مناسب‌تر داروهای خود را مصرف می‌کنند.


چرا متاهل‌ها بهتر هستند

دکتر فاگوندس می‌گوید: از قدیم در افسانه‌ها و روایت‌ها آمده که اگر انسان‌ها نیمه گمشده خود را پیدا کنند، بیشتر عمر می‌کنند، شاید موضوع همان ازدواج باشد، در واقع شاید نکته اصلی سلامت افراد متاهل این است که آنها حتی به خاطر همسر و فرزندان‌شان هم که شده، بیشتر مراقب سلامت 6020 ساعت شاد باشیم داده که سن اولین حمله قلبی در مردان مجرد پایین‌تر از مردان متاهل است، نشان داده که احتمالا این باور خود هستند و بیشتر از خودشان مراقبت می‌کنند، در ضمن طبیعی است که افراد متاهل به‌طور معمول هدفمندتر و منظم‌تر از افراد مجرد باشند.


مهم خوشبختی است

اما این‌ را یادتان باشد که صرفا در دست کردن حلقه ازدواج شما را سالم نمی‌کند و به طول عمرتان نمی‌افزاید، مهم این است که ازدواج همراه با خوشبختی می‌تواند عمری طولانی را برای شما به ارمغان بیاورد. مطالعات انجام گرفته توسط پژوهشگران دانشگاه ‌آکسفورد نشان داده که افراد متاهلی که در زندگی مشترک خود احساس خوشبختی می‌کنند، طول عمر بسیار بیشتری پس از جراحی قلب باز نسبت به افراد مجرد دارند و البته باید این را هم متذکر شد که در این مطالعه مشخص شد افراد مجرد هم نسبت به افراد متاهلی که زندگی مشترک مناسبی ندارند، پس از جراحی قلب باز، طول عمر بیشتری دارند.
دکتر کی‌کات گلاسر، مسئول انجام این تحقیق می‌گوید: یکی از دلایل احتمالی این موضوع این است که زندگی مشترک بد و نابسامان باعث اضطراب مزمن می‌شود که روی سیستم ایمنی حالت تضعیف‌کننده دارد و در کل باعث بروز بیماری‌های مختلف می‌شود... افرادی که به‌طور معمول مشاجره و منازعه دارند سطح هورمون‌های استرس‌شان بالا می‌رود، زخم‌های‌شان دیرتر بهبود می‌یابد و عملکرد سلول‌های دفاعی آنها هم ضعیف‌تر است. جالب است بدانید که در مطالعات ما مشخص شد در این مورد زنان آسیب‌‌پذیرتر از مردان هستند و سطح سلامت زنانی که در یک زندگی مشترک نامناسب هستند از سطح سلامت شوهران آنها پایین‌تر است.


درکل وضع متاهل‌ها بهتر است

دکتر جیمزورما، متخصص روانشناسی بالینی در آکسفورد می‌گوید: مطالعات متعدد نشان داده که زنانی که ازدواج ناموفقی دارند بسیار بیشتر از سایر زنان دچار چاقی‌های شدید، افسردگی، فشارخون بالا و سکته‌های مغزی می‌شوند اما مردانی هم که یک زندگی مشترک ناراحت‌کننده و پر از درگیری دارند بیشتر از معمول به سمت استفاده از موادمخدر و روانگردان‌ها می‌روند و آمار افسردگی در آنها بیشتر است.

اما دکتر ورما متذکر می‌شود که در تمام مطالعات انجام گرفته، مشخص شده که در زندگی‌های مشترک طولانی‌مدت (بالای 10سال) سطح رضایت از زندگی به طور معمول بیشتر از افراد مجرد هم50عوامل تنش زا و استرس فراد مجرد طالعات انجام گرفته، مشخص شده که در زندگی‌های مشترک طولانی‌مدت (بالای 10سال) سطح رضایت از زندگ‌سن و سال است. او می‌گوید: درکل باید گفت که به دلایل متعدد، افراد متاهل به‌طور متوسط سالم‌تر و بهتر از افراد مجرد زندگی می‌کنند و کمتر و دیرتر دچار بیماری‌های مختلف خطرناک می‌شوند.

مطلقه‌ها مواظب باشند

دکتر دیوید سابارا، پروفسور روانپزشکی در دانشگاه آریزونا می‌گوید: اینکه بگوییم افراد مجرد به دلیل مشکل ارتباطی یا مشکل شخصیتی مجرد هستند غلط است و شاید تنها در مورد گروهی از مجردها اینگونه باشد. در این گروه طبیعی است که مشکلات ارتباطی یا مشکلات تیپ شخصیتی می‌تواند روی سطح سلامت کلی و نوع رفتارهای فرد هم تاثیرگذار باشد و در کل باعث شود که آنها زودتر از سایرین دچار مشکلات و بیماری شوند اما گروهی از مجردها هم هستند که هنوز فرد موردنظر خود را پیدا نکرده‌اند و به دنبال شریک زندگی خود می‌گردند، طبیعی است که این گروه رفتار بهتری داشته باشند و رعایت نکات بیشتری را بکنند اما در مجموع آنچه مسلم است این است که متاهل بودن به‌خصوص اگر همراه با احساس رضایت باشد، باعث بالا رفتن سطح سلامت و به تعویق افتادن بروز برخی بیماری‌های مهم می‌شود.

آخرین نکته هم اینکه، در مجموع به نظر می‌رسد که افراد مطلقه هم مثل مجردها بیشتر در خطر هستند. دکتر سابارا می‌گوید: مطالعات متعدد نشان داده است که بسیاری از افراد متاهل می‌توانند زندگی خود را مدیریت کنند و در نتیجه حس بدی به زندگی نداشته باشند‌ در این گروه احساس افسردگی و اضطراب ریشه‌دار زیادی وجود ندارد اما هم در این گروه و هم در گروه افراد مطلقه‌ای که رضایت از وضع زندگی خود ندارند آمار سکته‌های قلبی و مغزی بالاست و سن برز این بیماری‌ها هم پایین‌تر از حد معمول است. باید در این مورد تحقیقات بیشتری صورت بگیرد.

بدبینی و غلبه بر آن در زندگی زناشویی


آیا تاکنون بدبینی به همسر خود را تجربه کرده اید؟ دردی که شاید بتوان گفت درد دنیای مدرن است. آزادی ها به اندازه ای زیاد شده است که هرکس به خود اجازه می دهد به راحتی بر تعهدات و پیمان های خود پا بگذارد. بدبینی چیزی نیست که فقط فرد را آزار دهد. بیشترین لطمات روحی متوجه خود انسان بدبین است اما انسان های اطراف و نزدیکان نیز به نوبه خود اذیت می شوند.

این مشکل همان قدر که آزار دهنده و بی مروت است، راهکارهای بسیاری هم برای برطرف کردن دارد. زنان یا مردانی که تصور می کنند همسران آنها در حال خیانت هستند مانند زخمی هستند که مدام سوزن به آن زده می شود و همیشه و هر لحظه منتظر اتفاقی هستند تا ثابت کنند همسرشان به آنها خیانت می کند. آنها به قدری ریزبین و نکته سنج می شود که به تدریج خود نیز باور می کنند همه حرف هایشان صحت دارد و ممکن نیست همسرشان به او خیانت نکرده باشد!

بیماری بدبینی را با نام پارانوئید می شناسیم. پارانویا گاهی تا حدی پیش می رود که فرد، بیمار روحی و نیازمند دارو می شود تا بتواند سالم زندگی کند. پارانوئید نوعی ترس بیش از اندازه است که اعتماد را از وجود فرد می گیرد و همیشه با یک عینک بدبینی به همه رویدادهای زندگی نگاه می کند. شاید حتی پوچی و بی هویتی تا اندازه ای در او نفوذ کند که دست به خودکشی بزند. اما این چاره کار نیست. پارانویای شدید هم قابل درمان است. پیش از هر چیز باید بدانید چگونه بر این ترس غلبه کنید و خود را از این دنیای ناامن خیالی که ساخته اید، بیرون بکشید. باید اضطراب کمتری داشته باشید و با آرامش بیشتری زندگی کنید. نباید اجازه دهید همسرتان تصور کند یک انسان بدبین و شکاک هستید که سر هر مساله ای دیوانه می شود و داد می زند و بی قراری می کند.

همسر شما خیانت نمی کند

اگر همیشه این توهم را دارید که او به شما خیانت می کند، فقط خودتان را آزار می دهید. فکر کردن به مسایل منفی و دلیل تراشیدن برای آنها آسان ترین کار است. اما بهتر این است هربار این تفکرات به سراغ شما آمدند به مسایل زیر فکر کنید:

- او شما را انتخاب کرده و هنوز در کنار شما است
- کاملا واضح است که او می خواهد در کنار شما بماند و زندگی کند
- به احتمال بسیار او قصدی برای ترک یا خیانت کردن به شما ندارد
- به ویژه زنان، هرگز در زمان خوشبختی و در یک رابطه سالم به همسرانشان خیانت نمی کنند
- شما توان خوشحال کردن او را دارید

بله. شما توان خوشحال کردن همسر خود را دارید. بنابراین، دست از نگرانی بردارید و او را خوشحال کنید. این مساله کمک می کند تا بر ناامنی که تصور می کنید غلبه کنید. تا زمانی که رویای شما خوشبختی دوطرفه باشد او نیز در کنار شما خواهند ماند. او شاید فقط گاهی از این که نیازهایش برآورده نمی شوند، دچار گیجی و سردرگمی بشود. و همسر بدبین چیزی نیست که او نیاز دارد. این شک های شما است که شاید روزی او را عصبی کند و فراری اش دهد.

باید بدانید پارانویا زمانی سراغ شما می آید که احساسات و تفکرات منفی در مورد خود دارید. بدبینی در نتیجه ترس های شما ناشی از عدم اعتماد به نفس است. اما فرد بدبین شاید این مساله را باور نکند و همچنان اصرار داشته باشد که همسرش به او خیانت می کند. اما شما به عنوان انسان بدبین، باید طرف مقابل خود را درک کنید. باید اعتماد به نفس داشته باشید. احساس ناامنی در هر رابطه ای ممکن است پیش بیاید اما مساله ای نیست که آن را ادامه دهید و در نتیجه آن بیمار شوید.

نمی توانید در ترس زندگی کنید!

بله! کاملا احتمال دارد که همسران به یکدیگر خیانت کنند. این از ابتدای خلقت بوده و هر روز نیز بیشتر می شود. اما لازم نیست این ترس را به زندگی خود تعمیم دهید. فائق آمدن بر ترس ها به این مفهوم است که بتوانید بدبینی های خود را کنترل کنید و آنها را کنار بگذارید. پارانویا می تواند یک زندگی سالم و بدون خیانت را به جدایی بکشاند. هیچ زوجی برای جدا شدن ازدواج نمی کنند. ترس و بدبینی همانند دوقلوهای به هم چسبیده هستند که با هم بروز می کنند.

بهتر است خیالات خود را به این سمت هدایت کنید که همسرتان به شما خیانت نمی کند و با همین تصور زندگی کنید. اگر زمانی متوجه شدید او به واقع این کار را انجام داده است، خیلی راحت می توانید این مشکل را حل کنید. می توانید جدا و از این زندگی دردآور رها شوید. اما زندگی با ترس دایمی و هراس از ترک شدن چیزی نیست که هیچ انسانی لایق آن باشد. همیشه بدترین شرایط را در ذهن خود نپرورانید و بر مبنای آن رفتار نکنید.

نمی توانید همسرتان را کنترل کنید!


غلبه بر حس ناامنی نه تنها زندگی شما را بهبود می بخشد بلکه به همسر شما هم اجازه زندگی کردن می دهد. هیچ چیز به اندازه کنترل شدن توسط همسر نمی تواند روح یک انسان را آزار دهد. هر زن یا مردی می تواند دوستانی از جنس مخالف داشته باشد و در کنار آنها نیز خوشحال باشد. اما به این مفهوم نیست که علاقه او به شما خدشه دار می شود و ممکن است شما را رها کند. این را قبول کنید. همسر شما، شما را می خواهد. برای همین است که در کنار شما زندگی می کند. اما دوست دارد که زندگی طبیعی و دوستان خود را هم داشته باشد. انسان آزاد آفریده شده است و به این آزادی نیاز دارد. همان طور که انتظار ندارید او شما را در قفس کند و طبیعی ترین آزادی های فردی را از شما بگیرد، شما هم نباید آزادی او را بگیرید.

شما هم حتما دوستانی دارید و با آنها وقت می گذرانید، آیا هرگز در کنار آنها بودن باعث شده است که همسر خود را فراموش کنید یا عشقتان به او کم شود؟ مسلما خیر. پس چرا همین فکر را در مورد همسرتان ندارید. چرا فکر نمی کنید او هم انسان است و به اجتماع و روابط اجتماعی نیاز دارد؟ او هم مانند شما زندگی اش را دوست دارد و نمی خواهد به هیچ قیمتی خرابش کند یا شما را از دست بدهد.

ترس های شما واقعی می شوند


اگر به طور دایم و همیشه در این ترس باشید که همسرتان به شما خیانت می کند، احتمال وقوع این حادثه بسیار زیاد خواهد شد. او ترس ها و نگرانی های دایمی شما را می بیند و دیگر برایش ارزش ندارند و ممکن است به سراغ این کار برود تا دست کم کاری کرده باشد که مستحق این همه شک و کنترل و آزار باشد.

اما شما با کنترل ترس ها و بدبینی های خود می توانید وقوع این اتفاق ناگوار را پیشگیری کنید. با مهربانی و تسط بر افکار منفی خود، او را خوشحال کنید و اجازه دهید همچنان عاشق شما و زندگی باشد. هیچ انسانی نمی تواند برای مدت طولانی زیر بار بدبینی های طرف مقابل تاب بیاورد. شاید در آخر با شک های خود او را از دست بدهید.

ایمان داشته باشید همسر شما پاک است. زندگی مشترکتان را دوست دارد و همه هدف او بهتر کردن زندگی است. همان چیزی که شما هم می خواهید. مثبت فکر کنید. از اینکه او را دارید خوشبخت باشید. و باور کنید او نیز از داشتن شما خوشحال و خوشبخت است. در غیر این صورت دلیلی برای ادامه این زندگی باقی نمی ماند.

چطور بر ترس های خود غلبه کنیم؟

خودخواه نباشید : حس ناامنی زمانی پیش می آید که فرد خودخواه است و خود را حق به جانب می داند. همه زمان همسر شما برای شما نیست. او نیاز دارد زمانی را هم با دوستان خود سپری کند و شما باید به او اطمینان داشته باشید.

برای جلب موافقت او تلاش نکنید : اگر نگران هستید که او را ازدست بدهید شاید در نتیجه اصرار زیاد بر خیانت کار بودنش او شما را ترک کند. آن وقت باید بروید و عذرخواهی کنید. این رفتار منطقی نیست. تا زمانی که در کنارتان هست، او را قبول داشته باشید و باورش کنید. وقتی او هست یعنی دوستتان دارد پس با این تفکر با او رفتار کنید.

همه زندگی شما او نیست : آیا تصور می کنید همه دنیا و زندگی شما در همسرتان خلاصه شده است؟ او تنها دلیل زنده ماندن شما است؟ باید بدانید اشتباه ترین طرز فکری است که نوع بشر می تواند داشته باشد. این نوع تفکر باعث ایجاد حسادت می شود. زیرا نمی خواهید تنها داشته شما در زندگی به دست فرد دیگری بیفتد. انسان هایی که همه زندگی خود را در یک فرد خلاصه نمی کنند، زندگی سالم تریدارند و بیشتر از زندگی راضی هستند. مسایل دیگری هم در زندگی آنها هست که خوشحالشان کند و حالشان با آنها خوب باشد. این افراد، حتی اگر همسرشان ترکشان کنند زندگی خود را نابود نمی کنند و سعی می کنند به مسایل دیگری در زندگی مشغول شوند که روحشان آرامش بیشتری داشته باشد.

همیشه بهترین ها را تصور کنید : همیشه زندگی خود را طوری کنترل کنید که باور داشته باشید نگرانی های شما بی مورد هستند و هرگز واقعی نمی شوند. بر ناامنی های ذهنی خود غلبه کنید. خوش بین باشید و هر اتفاق کوچکی را دلیلی بر خیانت همسر فرض نکنید.

عمیق تر فکر کنید : اگر دچار ترس و بدبینی هستید باید روش هایی را تمرین کنید و ورزش هایی انجام دهید که ذهن و تمرکز شما را بیشتر و عمیق تر می کنند. بایدخودشناسی کنید و با سفر به درون خود افکار منفی را با خوش بینی های سازنده جایگزین کنید. شاید جلسه های روان درمانی یا مشاوره، مدیتیشن و هیپنوتیزم بتوانند در این مسیر شما را یاری برسانند. کلاس های درمانی، هیپنوتیزم، یوگا و مدیتیشن بسیاری در سطح شهر وجود دارند. ثبت نام کنید و به زندگی و تفکرات خود عمق بیشتری ببخشید.