مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

کتابهای مناسب برای کودکان کدامند؟


والدین همان گونه که برای خوراک و پوشاک کودک زمان می گذارند، برای رشد صحیح ذهنی او باید از خود همت نشان دهند.

وقتی انسان پا به دنیا می گذارد و با حواس خود با پیرامونش ارتباط برقرار می کند. با اولین چیزی که لمس می کند، می شنود و می بیند، کنجکاویش تحریک می شود. پرسش کردن به دنبال ایجاد علامت سوالی در ذهن شروع می شود.

عدم دریافت پاسخ صحیح به این پرسش ها در کودکان منجر به رشد فکری ضعیف، کاهش خلاقیت، بی انگیزگی، بی علاقگی به تحصیل و... می شود.

کودکان بر اساس جواب های دریافتی یاد می گیرند که چگونه زندگی، افکار و شخصیت خود را شکل دهند. در همین راستا والدین هم می خواهند، در این شکل گیری سهیم بوده و نظارت مستقیم داشته باشند. این امر، زمانی تحقق می یابد که کودک به والدینش اعتماد کامل داشته باشد. و نیز احساس کنند که والدینشان برای تمام پرسش های آنها جواب درستی دارند.

هیچ وقت به کودک خود دروغ نگویید و برای او داستان سرایی نکنید. اگر از شما دروغی بشنود اعتمادش نسبت به شما از بین می رود. اعتمادی که دیگر به سختی می توان آن را دوباره به دست آورد.

یکی از مهمترین و در دسترس ترین منابعی که ازهمان ابتدا برای پاسخ به پرسش های کودکان وجود دارد، خود والدین، کتابها و در حال حاضر اینترنت می باشد. زمانی دغدغه والدین، کوچه- خیابان و بچه های بی ادب بود که مبادا آنها تربیت کودکشان را خراب کنند. در صورتی که این روزها فرزندانشان دیگر با بچه های کوچه و خیابان خود را سرگرم نمی کنند. بلکه آنها دوستان جدیدی پیدا کرده اند. دوستانی که ممکن است بی ادب تر از بچه های کوچه و خیابان باشند.

در حال حاضر آمارهای حاصل از تحقیقات حاکی از آن است که بیش از دهها میلیون کودک با کامپیوتر و اینترنت سرو کار دارند. آنها برای دست یابی به اطلاعات مورد نظرشان و بازی های آنلاین ساعت ها پشت میز کامپیوتر وقت صرف می کنند.

این مسئله ممکن است، گذشته از تاثیر مخرب بر رفتار و واکنش های آنها ، تاثیرهای سوء، هم از لحاظ جسمی و رشد نامناسب بر روی کودکان داشته باشد.

اما سوالی که در این جا مطرح می شود، این است که چه نوع کتابی مناسب کودک ما است؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت که این مسئله مستقیما به سن کودک بستگی دارد.

نکته اول: کتاب خردسالان باید پر از تصاویر با رنگ های شاد و براق باشد و نوشته های کمی داشته باشد.زیرا یک تصویر بهتر از هزار کلمه مفهوم را می رساند. برای آموزش و خلاقیت هم تصویر حرف اول را می زند.

نکته دوم: کتاب باید محتوای خلاقانه داشته باشد و خواندن آن برای کودک هیجان انگیز و جالب باشد. علاوه بر آن باید اتفاقات در داستان سریع باشد. شخصیت های داستان باید به خوبی معرفی شده و برای کودک باور پذیر باشند. مشکلات و مسائل شخصیت های داستان باید مشابه مشکلات و مسائلی باشند که کودک در آن سن با آنها مواجه می شود.

نکته سوم: وجود صحبت های خنده دار و لطیفه های بامزه در لابه الای گفتگوهای شخصیت ضروری است.

نکته چهارم: تقسیم بندی کتاب باید به گونه ای باشد که خواندن کتاب را برای کودک آسان کند. قلم و خط نوشته ای کتاب باید به چشم کودکان آشنا باشد. این نکته به فهم و شناخت بیشتر کلمات توسط کودک کمک می کند.

نکته پنجم: بهتر است کتاب با اطلاعات کمی شروع شود. فقط اطلاعات ضروری مانند اطلاعات کلی در مورد شخصیت اصلی داستان، اسامی و محل زندگی آنها باید در ابتدای کتاب باشد. اطلاعات اضافی کودک را خسته کرده و دیگر میلی به کتاب خوانی نشان نخواهد داد.

نکته ششم: قسمت پایانی کتاب هم بسیار مهم است. در انتها، همه مشکلات و مسائل باید حل شده باشد و کتاب پایان خوشی داشته باشد. بویژه اگر مخاطبان آن کودکان خردسال باشند.

نکته هفتم: تعداد صفحه های کتاب هم از اهمیت خاصی برخوردار است. کتاب هایی که نوشته و عکس با هم دارند. باید بین 25 تا 35 صفحه باشند و کتاب های مصور نباید بیشتر از 16 صفحه داشته باشند.

نکته هشتم: داستان باید دارای محتوای آموزشی نیز باشد. یک داستان خوب باید به کودک نکات اخلاقی ، فرهنگی و ارزش های مذهبی را بطور غیر مستقیم آموزش دهد.

نکته نهم: کتاب خوب برای کودکان باید شخصیت هایی داشته باشد که بتوانند در شرایط سخت قادر به تصمیم گیری درست شود. شجاعانه برای زنده ماندن و زندگی خود تلاش کرده و در تمام مراحل از اصول صحیح اخلاقی پیروی کنند.

نوجوانان و روزهای رنگارنگ زندگیشان!


هر روز در زندگی نوجوان رنگ خاص خود را دارد. طی کردن دوران نوجوانی با فراز ونشیب هایش خانواده را نیز درگیر می کند.

او در این سنین دچار تغییرات جسمی و روحی می شود و تمام راهها را هر چند پر هزینه برای بدست آوردن استقلال و هدف خود طی می کند. در این میان وظیفه شما والدین این است که با زندگی نوجوان خود درگیر باشید و به او نشان دهید که از او حمایت می کنید و دوستش دارید.

گاهی اوقات، نوجوان صبر و شکیبایی شما را محک می زند ، همیشه خود را کنترل کنید و به او یاد دهید که رفتار نامحترمانه قابل پذیرش نیست. شما غیر مستقیم به او می آموزید که در بدترین شرایط مناسب ترین رفتار را داشته باشد.


آرامش خود را حفظ کنید
تحت هر شرایطی آرامش خود را حفظ کنید. هیچگاه در مقابل یک نوجوان فریاد زدن یک راه حل نیست شاید بتوان گفت این امر بدترین کار ممکن است.

هر چند که شما از نوجوان تان عصبانی باشید اما در مواجهه با او خود را کنترل کنید. بهترین راه در این مواقع این است که به مکان دیگری بروید، کمی پیاده روی کنید. معمولا در این امور مادران نقش واسطه و خاتمه دادن بحث را بازی می کنند. بهترین حالت این است که مادرخانواده، نوجوانش را به اتاقش ببرد. مطمئنا با آرامش، شما بهتر می توانید در مورد مسئله پیش آمده بحث کنید و به یک راه حل خوب برسید. در هر مسئله ای با نوجوان تان با تدبیر رفتار کنید. شما سرمشق او هستید و در هر مرحله ای از شما الگو برداری می کند.


برای صحبت کردن با او وقت بگذارید
با آرامش سخن بگویید. تند و با تنش صحبت کردن شما، نوجوان را دچار استرس می کند. محترمانه صحبت کردن را آویزه گوش او کنید. این عمل جزء با رفتار شما امکان پذیر نیست. به او بگویید که فرد غیر محترم و رفتار نامناسب در جامعه جایگاهی ندارد. از او بخواهید دلیل رفتار بدش را توضیح دهید. برای صحبت کردن با او وقت بگذارید. به سوالات او واضح و روشن جواب دهید. مطمئنا نوجوان یاد خواهد گرفت که به سوالات شما جواب دهد و برای شما وقت بگذارد.


بی محلی نکنید
قهرهای طولانی مدت نمی تواند زندگی نوجوان تان را بهبود بخشد. اینکه شما بخواهید با بی محلی رفتار نوجوان تان را تغییر دهید، سخت در اشتباه هستید. به فرزند نوجوان خود عواقب رفتار بد او را شرح دهید. شما به عنوان پدر و مادر به نوجوان یاد می دهید، چگونه در طول زندگی رفتار کند.

تنبیه و پاداش از سوی شما به نوجوان کمک می کند که در رفتار خود ثابت قدم باشد. مهمترین هدف شما این است که فرزندتان در مقابل رفتارهایی که انجام می دهد، مسئول باشد. شما هم باید همیشه ثابت قدم باشید تا به او نشان دهید رفتارهای نامناسب عواقب دارد.


نباید با نوجوانان لجبازی کرد
والدین و نوجوانان معمولا در بعضی مباحث با یکدیگر بحث و جدل دارند، عدم علاقه مندی های مشترک گاهی بین نوجوانان و والدین فاصله می اندازد اما نکته حائز اهمیت این است که فراموش نکنید که نباید با نوجوانان لجبازی کرد آنها علی رغم اینکه ما احساس می کنیم بزرگ شده اند، سن شان کم است و نیاز به محبت دارند. آنها نیاز دارند تا بدون قید وشرط دوست شان داشته باشیم و بدانند این حد و مرزی که برای آنها گذاشته اید برای کنترل آنها نیست بلکه از روی نگرانی و محبت است.

این موارد را به کودکتان نگویید!


رفتار ماست که شخصیت فرزندانمان را شکل می دهد و استفاده از اصول روانشناسی در تربیت کودکان باید مد نظر هر پدر و مادری باشد . شما در برابر او مسئول هستید ، پس وقت بیشتری بگذارید و این نکات را به خاطر بسپارید .

تحقیقات نشان می دهند که برخی عبارات مثبتی که ما به کودکان می گوییم ، در واقع بسیار مخرب هستند. باوجود اینکه نیت بدی نداریم، اما با بکار بردن این جملات باعث می شویم که کودکان به آنچه که واقعا هستند باور نداشته باشند. بعضی از جملات ما گول زننده اند و باعث می شوند کودک کمترین تلاش ممکن را برای کاری انجام دهد و یا در زمان سخت شدن کاری آنرا رها کند.

اینجا یک لیست از 10 عبارتی داریم که شما باید همین حالا از دایره لغات خود حذف کنید. همچنین در کنار این عبارات ما عبارات پیشنهادی به شما معرفی می کنیم که شما با استفاده از این عبارات بتوانید انگیزه درونی و اشتیاق کودک را تحریک کنید.


"کارت خوب بود"
این جمله معمولا مکررا برای کارهایی استفاده می شود که کودک در انجامش واقعا تلاشی نکرده، با بکار بردن این عبارت به او یاد می دهید که هرچیزی که مامان یا بابا بگوید " کار خوب " است( یعنی فقط در زمانی که پدر ومادر بگویند خوب است)

به جای آن بگویید " تو واقعا برای آن سخت تلاش کردی!" با تکیه روی تلاش کردن ،به او یاد می دهیم که تلاش از نتیجه مهمتر است. این به کودک یاد می دهد که در زمان روبرو شدن با یک کار سخت ، پافشاری بیشتری در انجام آن از خود نشان دهد و به شکست به دید یک گام به سوی موفقیت نگاه کند.


" پسر/ دختر خوب"
این جمله در حالیکه جزو عبارات مثبت به شمار می رود اما واقعا تاثیری متضاد چیزی که می خواهیم دارد. اغلب والدین از این جمله برای بالا بردن اعتماد به نفس کودک استفاده می کنند. اما متاسفانه تاثیر آن کاملا برعکس است. وقتی دختر شما جمله " دختر خوب" را بعد از انجام کاری که شما از او خواسته بودید می شنود، اینطور تلقی می کند که چون کاری که "شما" خواسته اید را انجام داده پس " خوب " است. و این سرآغاز این داستان است که کودک از این می ترسد که نکند دیگر " بچه خوبی " نباشد و انگیزه و اشتیاق او برای همکاری در سایر کارها از ترس دریافت نکردن همین بازخورد سرد شود.

درعوض بگویید: " زمانی که کمک می کنی واقعا لذت می برم" . این جمله به کودک می فهماند که شما چه می خواهید و رفتار او چگونه روی نظر شما تاثیر می گذارد. شما میتوانید حتی احساسات خود را به او بروز دهید و مثلا بگویید: " دیدم که عروسکت را به دوستت قرض دادی" این به کودک اجازه می دهد که برای خودش تصمیم بگیرد و بداند که قرض دادن کار خوبی است و به او این حق را می دهد که دوباره همین کار را با انگیزه درونی خود تکرار کند نه به این خاطرکه اینکار را برای خوشایند شما انجام دهد.


" چه عکس زیبایی "

وقتی که ما نظر و عقاید خود را درمورد کار هنری کودک تحمیل می کنیم، در واقع این حق قضاوت و اعتبار بخشیدن را درباره کار خودش از او می گیریم. به جای این جمله بگویید:" من قرمز ، آبی و زرد می بینم ! نظرت خودت درباره نقاشی ات چیست؟ " بوسیله مشاهده درعوض بیان ارزیابی خود، به کودک اجازه می دهید که تصمیم بگیرد نقاشی زیباست یا خیر. شاید در نظر او نقاشی ترسناک باشد و اگر از او بخواهید نظرش را درباره نقاشی بگوید ، در واقع از او خواسته اید که کار خود را ارزیابی کند و نیت و مهارتهای خود را که نشان دهنده خلاقیت او در زمان بالغ شدن می باشد را با شما درمیان بگذارد و او را همانند هنرمندی رشد دهید.


" اگر تو فلان کار را بکنی من به تو فلان چیز را می دهم"
رشوه دادن به بچه ها مانع مشارکت آنها به سهولت و سادگی می شود. این چنین معاملاتی با کودکان تبدیل به یک سرازیری لغزنده می شود و چنانچه بطور مداوم صورت گیرد،همیشه مجبور به عقب نشینی می شوید . مثلا " نه! اتاقم را تمیز نمی کنم اگر برایم فلان چیز را نخری".


به جای آن از جمله" از اینکه به من در تمیز کردن خانه کمک می کنی ممنونم "استفاده کنید . هنگامی که ما قدردانی واقعی خود را نشان می دهیم کودکان انگیزه ذاتی برای کمک کردن پیدا می کنند و اگر فرزندان شما چندان اهل کمک نبودند، به او وقتهایی را یادآوری کنید که کمکتان می کرد. مثلا بگویید:" یادت هست یک زمانی کمکم می کردی آشغالها را بیرون بگذارم؟ واقعا کمک بزرگی بود. ممنونم!" . سپس به او اجازه دهید که به این نتیجه برسد که کمک کردن به دیگران لذت بخش است و یک پاداش معنوی در بر دارد.




" تو خیلی باهوشی"
وقتی به بچه بگویید که باهوش است، فکر می کنیم که اعتماد بنفس و عزت نفس او را زیاد کرده ایم اما باید بدانید که اینگونه ستودن از شخصیت او واقعا تاثیر عکس دارد. با گفتن اینکه او باهوش است، بطور ناخودآگاه این پیام را به او می فرستیم که او فقط درصورتی باهوش است که نمره خوبی بگیرد، کارش را تمام کند و یا بهترین نتیجه را بگیرد . همه اینها فشار زیادی را روی یک کودک وارد می سازد. مطالعات نشان می دهند ،وقتی که کودک حل یک بازی پازل را تمام کرد و به او بگوییم که باهوش است ، حرف ما باعث می شود که او برای حل پازل های سخت تلاش نمی کند. دلیلش هم این است که او نگران می شود که شاید پازل را نتواند حل کند و ما او را باهوش ندانیم.

در عوض سعی کنید به او بگویید که قدر تلاش او را می دانید. با تمرکز کردن روی تلاش بیش از نتیجه، به او اجازه می دهید که بفهمید چه چیزی واقعا برایتان با ارزش است. درست است که حل کردن یک پازل جالب است اما حل پازل های سخت تر به مراتب جالب تر است. در همان مطالعه دیده شده که وقتی که روی تلاش تمرکز می کنیم- " وای تو واقعا خوب تلاش کردی"- دفعه بعد کودک سعی می کند سعی کند پازل های مشکل تری را حل کند.


" گریه نکن "
دیدن گریه بچه ها همیشه راحت نیست اما وقتی که به او می گوییم " گریه نکن" احساسات او را نادیده گرفته و به او می فهمانیم که اشک هایش برای ما ارزشی ندارد. این باعث می شود که او احساساتش را مخفی کند و در نهایت دچار انفجار عاطفی شده و بیشتر ناراحت شود.

سعی کنید به کودک فضایی برای گریستن بدهید مثلا بگویید " ایرادی ندارد که گریه کنی. هرکسی بعضی وقتها به گریه نیاز دارد. منم همینجا هستم و به تو گوش می کنم." حتی ممکن است گاهی احساسی که کودک دارد را شما بیان کنید، " ناراحتی که نمیتوانیم برویم پارک ، آره؟ " این کمک می کند که کودک احساس خودش را بهتر درک کند و یاد بگیرد که در غالب جملات آنها را بیان نماید. با تشویق او به بیان احساساتش ، به او کمک می کنید که احساسش را تنظیم نماید که جزو توانایی های مشکل هر فردی در سراسر زندگی اش به شمار می رود.


" قول می دهم ..."
زیر قول زدن واقعا ناراحت کننده است. لحظه سنگینی است و از آنجاییکه زندگی کاملا غیرقابل پیش بینی است، من پیشنهاد می کنم که کلا این واژه را از دایره لغات خود حذف کنید.

در عوض سعی کنید که کاملا با کودک صادق باشید. " می دانم که تعطیلات دوست داری با سارا بازی کنی و ما همه تلاشمان را می کنیم که این اتفاق بیافتد. اما خواهش می کنم یادت باشد که بعضی وقتها اتفاقات پیش بینی نشده ای می افتد، من هم تضمین نمی کنم که حتما این هفته این اتفاق بیافتد." ولی هر زمانی که میگویید کاری را انجام می دهید مطمئن باشید که از پس آن بر می آیید . سر قول ماندن، اعتماد می آورد و زیر قول زدن ارتباط عاطفی شما را زیر سوال می برد پس مراقب حرفی که می زنید باشید، و تا آنجاییکه ممکن است کاری کنید که طبق حرفی باشد که زده اید.

یک نکته ای که باید درباره این مساله اشاره کرد این است که اگر سر قولتان نماندید ، به آن اذعان داشته باشید و از فرزندتان عذرخواهی کنید. به یاد داشته باشید که شما به او یاد می دهید که درزمان بدقولی کردن چگونه رفتار کند . بدقولی کردن چیزی است که اغلب ما حداقل یک بار دچارش می شویم. حتی اگر برای شما مهم نباشد ولی می تواند برای کودک مهم باشد. پس همه سعی خود را بکنید که الگویی از صداقت برای او باشید و چنانچه موفق نبودید حداقل سعی کنید پا پیش گذاشته و مسئولیت آنرا به عهده بگیرید.


" چیز مهمی نیست"
خیلی وقتها اتفاقاتی می افتند که ما احساسات کودک را نادیده می گیریم، ولی باید واقعا مراقب این قضیه باشید. برای کودک اغلب چیزهایی مهم است که برای ما بزرگسالان اهمیت چندانی ندارند. پس سعی کنید همیشه از دید او به قضیه نگاه کنید. با او همدردی کنید حتی اگر مرزی بین خود و او قائلید و یا به در خواست او پاسخ منفی داده اید.

" من واقعا متوجهم که تو آن چیز را می خواهید اما امروز نمی شود آن کار را انجام داد." یا " متاسفم که مایوست می کنم ولی پاسخم منفی است" اینها بهتر از پاسخ هایی هستند که شما برای متقاعد کردن او بکار می برید و به او می فهمانید که خواسته های او واقعا اهمیتی ندارند.


" همین حالا دست بردار، وگرنه!"
تهدید کودکان معمولا کار خوبی نیست. اول از همه ، شما به آنها مهارتی می آموزید که واقعا دوست ندارید داشته باشند: استعداد بکار بردن زور یا قدرت حیله گری برای گرفتن چیزی که می خواهند حتی وقتی که دیگران تمایلی به این کار نداشته باشند. دوم، شما خودتان را در یک موقعیت ناشیانه قرار می دهید یعنی مجبور می شوید که از تهدیدهای خود دفاع کنید- قرار دادن یک مجازات سختگیرانه در قبال تهدیدی که در حالت عصبانیت کرده بودید- یا می توانید عقب نشینی کنید و به کودکتان یاد دهید که تهدید شما بدون معنی بوده است. در هر حال، باعث می شوید که نتیجه مطلوب را نگیرید و رابطه خود را با کودک خراب کنید.

در حالیکه تهدید نکردن کودک خیلی سخت است، سعی کنید درباره خطرات احتمالی به او هشدار دهید و یا به سمت چیزمناسب تری هدایتش کنید. " اصلا خوب نیست که برادرت را بزنی. نگران اینم که او تو را بزند و یا او هم در عوض تو را می زند. اگر می خواهی به چیزی آسیب وارد کنید بهتر است آن چیز یک بالش، مبل و یا تخت خواب باشد." با مطرح کردن یک چنین پیشنهاداتی که امنیت بیشتری هم دارند همچنان به او این اجازه را می دهید که احساساتش را خالی کنید و شما هم بتوانید نقشی در تعیین رفتار او داشته باشد. در نهایت این امر باعث میشود که او خودش و احساساتش را بهتر کنترل کند.


" چرا اینکار را کردی؟"
اگر کودک کاری کرده که شما خوشتان نمی آید ، مطمئنا باید با او صحبت کنید. اما تنشی که در آن لحظه به وجود می آید اجازه نمی دهد که او از اشتباهاتش درس بگیرد. و وقتی که شما از او می پرسید " چرا؟" شما به او فشار می آورید که به کارش فکر کند و آنرا تحلیل نماید که یک مهارت بسیار پیشرفته حتی برای بزرگتر ها به شمار می رود. در زمان برخورد با چنین پرسشی ، بیشتر کودکان حالت تدافعی به خود گرفته و یا سکوت می کنند.

در عوض، یک مسیر ارتباطی با او برقرار کنید و حدس بزنید که او چه احساسی ممکن است داشته باشد و نیازهای اساسی او چه چیزهایی می تواند باشد. " مایوس شدی که دوستانت به نظرت گوش ندادند؟ " با تلاش به درک احساسات و نیازهای او ، ممکن است حتی حس کنید که از عصبانیت خودتان نیز کاسته شده است. " او دوستانش را کتک زد چون نیاز به فضایی داشت و احساس ترس کرده بود و نمی دانست که با دیگران به چه روشی ارتباط برقرار کند. او تروریست که نیست فقط یک بچه است"

دم دستی ترین درمان برای کودکان


بازی درمانی، یکی از رایج ترین شیوه هایی است که اغلب روان شناسان بالینی، روان تحلیل گران و مشاوران برای درمان مشکلات عاطفی کودکان به کار می برند.


بازی کودکان

بازی به هر گونه فعالیت جسمی یا ذهنی هدف دار که به صورت فردی یا گروهی انجام پذیرد و موجب بروز نیازهای کودک شود، گفته می شود. بازی وسیله ی طبیعی کودک، برای اظهار و بیان «خود » است.

بازی برای رشد اجتماعی، احساسی، شناختی، فیزیکی، زبانی و پرورش خلاقیت همه ی کودکان حیاتی است. بازی سبب تحکیم آموخته‌ها در تمامی کودکان و نوجوانان حتی برای آنانی که در برقراری ارتباط گفتاری مشکل دارند، می شود. کودکان از راه بازی، پشتیبانی عاطفی دریافت می کنند و مطالب زیادی درباره ی احساسات و اندیشه‌های خود می آموزند.

آنان گاهی تجربه های سخت و آسیب‌زای گذشته را در بازی‌های خود دوباره به نمایش می گذارند تا درک درست تری از آن ها به دست آورند و بتوانند تسلط بیشتری بر آینده داشته باشند. همچنین کودکان می توانند بیاموزند که چگونه روابط و کشمکش‌های شان را با شیوه های ‌بهتری مدیریت کنند.

«آلفردآدلر» روانشناس معروف می گوید: هرگز نباید به بازی به عنوان روشی برای وقت کشی نگاه کرد و «گری لندرث» اظهار می دارد که: «بازی کردن برای کودک مساوی است با صحبت کردن برای یک بزرگسال، بازی و اسباب بازی، کلمات کودکان هستند».

بازی 5 ویژگی اساسی دارد: از درون برانگیخته می شود، آزادانه انتخاب می شود، لذت بخش است، واقعیت گریز است و بازیکنان به طور فعال در آن شرکت دارند. برای درک بیشتر دنیای کودکان می باید آنها را در هنگام بازی مورد مشاهده قرار داد. بازی برای کودکان همانند کلام برای بزرگسالان است.

بازی به عنوان فرایند چند بعدی که به نحوی قابل توجه، درخدمت تکامل و رشد کودک است، می تواند راهی جهت تخلیه این انرژیها در مسیر رسانده باشد. کارل گروس از صاحبنظران قرن نوزدهم اعتقاد دارد : بازی عاملی است برای رشد نیروهای خام و آماده سازی آنها برای استفاده در زندگی , بازی فرایند یادگیری را برای کودک , این انسان کوچک لذت بخش می کند و همچنین منجر به ارضای بسیاری از نیازهای اساسی و زیر بنایی او می شود. اهمیت بازی در مباحث روانشناسی رشد تا حدی است که صاحبنظران آن را تفکر کودک نامیده اند.

بازی وسیله ای است برای احساسات، برقراری روابط، توصیف تجربیات، آشکار کردن آرزوها و خود شکوفایی. فعالیت بازی در واقع تلاش کودک برای کنار آمدن با محیط است که از این طریق او خود را می یابد و دنیا را درک می کند.«پیاژه» بازی را تحت عنوان «یکی ساختن واقعیت با خود» تعریف می کند.


تأثیر بازی بر رشد خلاقیت‌ها
کودک در نقش هایی که تمرین می کند. تجدید نظر می نماید و قسمت های جدیدی را جایگزین قسمت های قبلی می کند. او از این طریق، تجارب خود را با ادراکات و شناخت های جدیدش تلفیق می کند. در واقع، این بازسازی ها و ترکیب ها، کمکی است به رشد قدرت آفریندگی و خلاقیت کودک می باشد.


کمک به درک تشخیص کودک:
کودک در بازی مثلا با عروسک، مهارت هایی را جهت ایجاد ارتباط با دیگران به دست می آورد؛ توقعات دیگران از خود را در حین عروسک بازی، ارزیابی کرده و آرزوهای خود را نیز ابراز می کند که این راهی برای شناخت زندگی و مسائل آن است.


تقویت اعتماد به نفس:
عروسک، هم صحبت و مخاطبی است که پیوسته نزدیک کودک است و هر زمان کودک اراده کند، می تواند مورد مصاحبت قرار گیرد؛ مخاطبی که هیچ گاه از صحبت کودک خسته نمی شود، پیوسته چشم هایش باز است و حواس اش پرت نمی شود. هنگامی صحبت کردن کودک خمیازه نمی کشد یا راه آشپزخانه را پیش نمی گیرد و یا حتی به او گوشزد نمی کند که گرفتار است؛ حرف های تکراری کودک را گوش می دهد هرگز در وسط حرف های او نمی دود و در حین صحبت، اشکالات تلفظی اش را اصلاح نمی کند و یا به دلیل روند کند صحبت او، بی تحمل نیست.

پس ارتباط کودک با عروسک، یک رابطه ی ساده و بی ارزش نیست که برخی والدین، تنها برای پر کردن اوقات فراغت از آن استفاده می کنند. این ارتباط مبانی اساسی ارتباط عمیق و گسترده ی روانی- اجتماعی کودکان را در دوره های رشد و تکامل شخصیت آنان پی ریزی می کند و موجب می شود که آنان در آینده بتوانند با قدرت تحلیل بهتر و تجارب مثبت تری، به روابط خود با دیگران در جامعه ادامه دهند.



بازی درمانی چیست؟

بازی درمانی‏ کاربرد موقعیت‌های بازی در یک زمینه درمانی است.
بازی درمانی، یکی از روش های موثر در درمان مشکلات رفتاری و روانی کودکان است. به طور کلی، بازی نقش موثری در رشد کودک دارد. در خلال بازی می توان به بسیاری از ویژگی ها، مسائل و رشد کودک پی برد.

بازی درمانی، یکی از رایج ترین شیوه هایی است که اغلب روان شناسان بالینی، روان تحلیل گران و مشاوران برای درمان مشکلات عاطفی کودکان به کار می برند.

بازی درمانی به کودکان کمک می کند تا احساسات منفی و رویدادهای ناراحت کننده ای را که نتوانسته اند با آن کنار بیایند، درک کنند. آنان به جای استفاده از روش های رایج بزرگسالان مانند گفت وگو و توضیح در مورد چیزی که موجب ناراحتی شان شده، از بازی برای برقراری ارتباط به شیوه ی خود بهره می گیرند، بدون آن که احساس کنند مورد بازجویی یا تهدید واقع می شوند.

کودکان از طریق بازی، راحت تر می توانند احساسات و تخیلات خود را بیان کنند. درمانگر در واقع از موقعیت بازی برای ایجاد ارتباط با کودک استفاده می کند و تلاش می کند به تخلیه ی هیجانی و حل مشکلات او در زندگی عادی اش بپردازد.

بازی درمانی می تواند نتایج کلی مانند کاهش اضطراب و افزایش اعتماد به نفس با نتایج خاصی همچون تغییر در رفتار و بهبود روابط با اعضای خانواده و دوستان را در بر داشته باشد.

زمانی از بازی درمانی استفاده می شود که کودکان و نوجوانان، به صورت کلامی همکاری نمی کنند و به وسیله ی بازی، احساسات خود را آشکار می سازند.

کودک با قرار گرفتن در موقعیت های زندگی، از طریق نمایش در اتاق بازی، به مهارت هایی مانند حل مساله، تصمیم گیری، مهارت های اجتماعی و اعتماد به نفس بالاتر دست می یابد از آنجایی که دنیای کودکان با دنیای بزرگسالان متفاوت است، بازی وسیله ای برای نزدیک شدن به دنیای کودکان و یافتن علت رفتارهای نامناسب آنان است، کودکان معمولاً نیازها و ناراحتی های خود را به وسیله ی بازی، به عروسک ها، حیوانات و سایر وسایل اتاق بازی نشان می دهند.

روان شناس پس از علت یابی رفتارها، یک برنامه ی درمانی برای کودک در نظر می گیرد و علاوه بر آن، راهکارهای عملی نیز به خانواده می دهد. در صورت همکاری متقابل خانواده و استفاده از راهکارهای مناسب می توان بهبود رفتارهای کودک و پیشرفت او را مشاهده کرد.

هرگز فرزند خود را با دیگری مقایسه نکنید!


فرار از فکر مقایسه فرزند با فرزند دیگری، کار ساده‌ای است. کافی است، به خود بقبولانید که فرزند شما، موجودی مستقل و آزاد است که راه رشد و شیوه زندگی خودش را دارد و خواهد داشت.

بعضی‌ها، این اصل را همان روزی که روی صفحه مانتیور سونوگرافی، جنسیت کودک‌شان معلوم می‌شود، می‌پذیرند. این کودک قرار نیست همه خواسته‌های شما را موبه‌مو اجرا کند؛ همان‌طور که شما، خواسته‌های والدین‌تان را موبه‌مو انجام ندادید. فکر می‌کردید، دختردار می‌شوید، اما او پسر است. دل‌تان پسر می‌خواسته، اما او دختر است. او، به نظر شما، هیچ کاری ندارد. اگر هم همان جنسی است که می‌خواستید، از روی بخت و اقبال بوده، نه حرف‌شنوی کودک شما. هیچ فرزندی، به خواست مادر و پدرش، جنسیت‌ا‌ش را تعیین نمی‌کند.


مقایسه کردن، زمینه‌ساز دروغ گویی کودکان

انتظار و توقع بیش از حد از کودکان و مقایسه آنها با دوستان و همسالان در زمینه‌های گوناگون، یکی از علت‌های دروغ‌گویی محسوب می‌شود و والدینی که انتظارات بیش از حد توان و استعداد کودکان داشته باشند و آنان را زیر فشار قرار دهند، کودکان را به دروغگویی وامی‌دارند. والدین باید توجه داشته باشند که مقایسه کردن بچه‌ها، در هر سنی، کار غلطی است که سبب خودکم‌بینی کودک شده و سرخوردگی ایجاد می‌کند و این باعث می‌شود کودک، برای فرار از مقایسه شدن، در حقیقت، از والدینش فرار کند و این یعنی خطر! پس، باید به یاد داشته باشید که هرگز، بچه‌ها را با هم مقایسه نکنید.

در نظر داشته باشید که انسان‌ها، متفاوت از هم آفریده شده‌اند و توانایی‌ها و خصوصیات‌شان نیز متفاوت آفریده شده است. بنابراین مقایسه، امری دور از منطق است. هر کسی، در زمینه خاصی، توانایی و استعداد دارد و نمی‌توان انتظار داشت که دو نفر، مثل هم باشند. والدین باید اجازه دهند کودکان، خودشان باشند. کار والدین این است که شرایطی را فراهم کنند که استعدادهای خدادادی کودکان، شکوفا شود و پرورش یابد.


مقایسه کردن، زمینه‌ساز حسادت کودکان

متاسفانه برخی والدین مزیت یکی از کودکان را به رخ دیگری می‌کشند. برای مثال می‌گویند از برادر یا خواهرت یاد بگیر ببین شاگرد اول مدرسه شده پس کودک برای جلب محبت پدر و مادر درگیر یک رقابت ناسالم می‌شود و تصمیم می‌گیرد شاگرد اول شود، اما چون در درس ریاضی و علوم ضعیف است نمی‌تواند موفق شود در نتیجه احساس ناتوانی می‌کند و نیز درمی‌یابد پدر و مادر دیگر دوستش ندارند. بنابراین به خواهر یا برادرش حسادت می‌کند. حالا خودتان قضاوت کنید، آیا این رفتار شما درست است؟

پدران و مادران بهتر است به جای این‌گونه رفتارها، استعدادها و توانایی‌های کودکان را شناسایی و به آنها کمک کنند تا بتوانند استعدادهای خود را شکوفا کنند. همچنین اگر بچه‌ها را با هم مقایسه نکنند و آنها را مورد حمایت قرار بدهند، بچه‌ها خود را باور می‌کنند و اعتماد به نفس‌شان بالا می‌رود. در حقیقت والدین باید به کودکان نشان بدهند چقدر دوست شان دارند و همه را با یک چشم می‌بینند.

برای پرهیز از مقایسه چه باید کنید؟!

از شر افکار مقایسه ای خلاص شوید:
اگر می‌خواهید از شر افکار مقایسه‌ای خلاص شوید، بهتر است یک دم‌نوش گیاهی برای خود درست کنید؛ وقتی فرزند خود را به پدرش سپرده‌اید تا او را برای هواخوری، به بیرون از خانه ببرد. یک قلم و کاغذ جلوی‌تان بگذارید و لیستی از بهترین‌های فرزندتان را تهیه کنید. سعی کنید ذهن را از مقایسه با دیگری دور کنید. فقط به نکات مثبت او فکر کنید؛ این‌که چه‌قدر زیبا لبخند می‌زند، موقع بازی، چه‌قدر هیجان‌زده می‌شود، فلان روز، در میهمانی، چه‌قدر آرام بود تا شما به میهمان‌ها برسید، اگرچه برای راه افتادنش، استرس زیادی داشتید، اما به حرف افتادنش، خیلی شیرین بود، هرچند بدغذایی می‌کند و لاغرتر از آن حدی است که باید باشد، ولی پرانرژی و بانشاط است و...


فرزند خود را باور داشته باشید:
به کودک خود، اعتمادبه‌نفس بدهید زیرا بزرگ‌ترین سرمایه‌ای که یک مادر می‌تواند به فرزندش بدهد، ایجاد حس اعتمادبه‌نفس است. اگر مادری، فرزندش را باور نکند، چگونه او، خودش را باور کند. فرزند خود و روند رشدش را باور کنید. او، راه خودش را دارد، مانند هر انسان دیگری. مقایسه او با دیگر کودکان، بر سر این‌که زودتر به حرف افتاده‌اند یا شیرین‌تر با بزرگ‌ترها ارتباط برقرار می‌کنند و فرزند شما، چنین نیست، او را به‌مرور، از خودش مأیوس می‌کند. مبنای ذهنی‌تان را این بگذارید که فرزند شما، بهترین فرزندی است که می‌توانستید داشته باشید. دقت کنید؛ نمی‌گویم بهترین فرزند دنیا، که اگر چنین تصور کنید، یعنی فرزندتان را در مقام مقایسه با سایر کودکان، بهترین می‌دانید که این نوع نگرش، به‌مرور، می‌تواند برای شما، آفت شود.


کودک‌تان، برای شما، بهترین است:
کودک خود را تبلیغ نکنید. او را آن‌چنان تصویرسازی نکنید که بعدها، اگر طور دیگری رفتار کرد، توی ذوق خود شما بخورد. بگذارید سیر طبیعی زندگی‌اش را داشته باشد. فرزند خود را ملاک دیگران نکنید.

اگر فرزند خود را به بُت زندگی‌تان تبدیل کنید، ممکن است او، براساس طبیعت کودکانه‌اش، رفتاری نشان دهد که برای شما، آزاردهنده باشد و به‌مرور، شما، از او دور شوید؛ چون توقعات شما را برآورده نمی‌کند. شما، کودک‌تان را بهترین معرفی کرده‌اید، اما او، به‌یک‌باره، مثلا در یک میهمانی، در مقابل دیدگان همه اقوام و دوستان، از خودش رفتاری نشان می‌دهد که نظر همگان را نسبت به خودش تغییر می‌دهد. یادتان باشد که کودک شما، راه طولانی در پیش دارد. اگر از همین روزهای اول و سال‌های نخست زندگی‌اش، دید خود را نسبت به او تغییر ندهید، در نوجوانی و بزرگسالی‌اش، دچار مشکلات جدی‌تر می‌شوید.
اگر او را شخصیت مستقل و آزاد نپندارید، چگونه می‌خواهید او را در انتخاب رشته تحصیلی و محل زندگی آزاد بگذارید. اگر در کودکی‌اش، می‌خواهید آن باشد که شما دوست دارید، چگونه در نوجوانی بتواند علایق و استعدادهایش را شناسایی کند. اگر ذهن شما، براساس مقایسه فرزندان‌تان با دیگران باشد، چگونه او، خودش باشد. پس، بهتر است تا دیر نشده، ذهن‌تان را خالی کنید و بگذارید کودک‌تان، سیر زندگی خودش را داشته باشد و شما، به‌عنوان پدر و مادر، فقط مراقب او باشید و از دیدن رشد او، لذت ببرید.


با وجود هر تفاوتی فقط محبت کنید و محبت!: فرزندان ما همه با هم متفاوت هستند و والدین باید به این مهم توجه کنند که توانمندی، استعدادها، یادگیری ها و رفتار کودکان با هم متفاوت است.

فرض کنید در باغچه منزل شما هم درخت سیب وجود دارد و هم درخت گلابی، هر دو درخت نیاز به نور، آب، زمین خوب و کود دارند اما در نهایت میوه ای که به دست می آید با هم متفاوت است. بنابراین فرزندان ما نیاز به توجه، مراقبت و عدم تبعیض دارند اما در نهایت هر فرزندی با توجه به نیاز رفتار خاص خود را دارد.

محبت کردن به کودکان را از مهم ترین بایدهای تربیتی دانست . محبت باید بدون افراط و تفریط، به موقع، به جا و به اندازه باشد.


تحقیر و سرزنش هرگز! : والدین نباید کودک را تحقیر و سرزنش کنند حتی برای اشتباهات و خطاهای او. بلکه باید ملایم و با لحن درست به او تذکر دهند. اشتباهات کودک نباید به رخ او کشیده شود و از تکرار اشتباهات برای کودک باید پرهیز شود. نباید از کودک انتظار بیش از حد داشت. چرا که هر کودکی توانمندی خاصی را دارد. همانطور که اثر انگشت دو فرزند با هم متفاوت است. سلول های مغز و پیچیدگی های مغز او هم با فرزند دیگر ما متفاوت خواهد بود. بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که کودکان ما مثل هم باشند و یا بیشتر از توانشان خود را نشان بدهند.