مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

ازدواج اینترنتی یک سرگرمی برای بیشتر پسرها

خطر ایجاد بی‌اعتمادی، زندگی زوجینی را که به‌ واسطه آشنایی در فضای مجازی با یکدیگر ازدواج کرده‌اند، تهدید می‌کند زیرا آن‌ها همیشه در این فکر هستند که همسرشان با افراد دیگری هم در این فضا آشنا شده باشد.

یک روانشناس در گفت‌وگو با میراث‌آریا (chtn)، گفت: آشنایی در فضای چت‌، در روابط آینده زوج‌ تاثیرات عمیقی می‌گذارد، چرا که آنها در مرحله نخست برای برقراری ارتباط با یکدیگر ناگزیرند در برخی از موارد خود را بسیار ایده‌آل معرفی کنند اما این مساله زمان زیادی طول نخواهد کشید.

به باور این روانشناس این نوع ارتباط زمانی می‌تواند به یک آشنایی سالم تبدیل شود که با بلوغ هیجانی هر دو فرد، نظارت موسسات ذی‌صلاح در این امر و مشاوره متخصصان فضای مجازی همراه شود.

«بابک سعیدی»، حمایت خانواده‌ها از فرزندانشان را راهکار مناسبی برای کنترل آسیب‌های ناشی از همسریابی اینترنتی دانسته و افزود: اگر والدین از دریچه منع به این وسیله ارتباطی نگاه کنند قطعا فرزندانشان به شکل دیگری آسیب خواهند دید چراکه اینترنت واقعیت روز جامعه ماست و نمی‌توانیم این واقعیت را انکار کنیم اما این سخن نیز به آن معنا نیست که فرزندمان را در برابر ابزارهای جدید تنها رها کنیم بنابراین والدین مسوول، کسانی هستند که علاوه بر دلسوزی، با بصیرت به این فناوری و خدمات آن نگاه کنند.

این روانشناس معتقد است گاهی دختران ترجیح می‌دهند از شیوه همسریابی اینترنتی برای انتخاب همسر مناسب استفاده کنند و این در حالی‌ است که پسران بیش‌تر با نگرش سرگرمی ‌وارد این فضا می‌شوند.

«سعیدی» تصریح کرد: در حالی که گفته می‌شود آشنایی در چت‌روم‌ها می‌تواند به کاهش سن ازدواج کمک کند، اما نمی‌توان توقع داشت این الگو در جامعه ما نیز جوابگو باشد. بیش‌تر تعاملات جوانان در فضای مجازی انتزاعی و دور از واقعیت است و همین موضوع زمینه‌ای برای افزایش مشکلات و آسیب‌های همسریابی اینترنتی در جامعه ماست.

او در ادامه گفت: مشکل کنونی ما این است که پسران حاضر به قبول مسوولیت ازدواج نیستند و در نهایت این جامعه زنان هستند که از این شیوه ازدواج آسیب می‌بینند.

این روانشناس تاکید کرد: بهترین راهکار برای رفع مشکلات ناشی از فضای مجازی فرهنگ‌سازی است به این معنی که مسوولان فرهنگی جامعه با ارایه مشاوره به والدین و همچنین تولید برنامه‌های مختلف خانواده‌ها و جوانان را نسبت به نقاط قوت و ضعف استفاده از اینترنت و خدمات آن آشنا کنند.

آینده زندگی مشترک از روی فرزند چندم بودن خواستگارتان!



در دنیای روانشناسی، هیچ قانون مطلق و همیشگی‌ای وجود ندارد. گرچه برخی از پژوهشگران می‌گویند به دلیل کفش خاصی که می‌پوشید، ویژگی‌های شخصیتی خاصی هم دارید، اما گاهی تیر آنها خطا می‌رود و شخصیت شما با کفش، مدل مو و حتی رنگ لباس‌تان جور درنمی‌آید. این بار هم می‌خواهیم شما را با برخی دیگر از اصول شخصیت‌شناسی، که از نظریه‌های مربوط به مدل لباس و شکل ابرو قدیمی‌تر هستند، آشنا کنیم.
بسیاری از روانشناسان می‌گویند ترتیب تولد خواستگار شما، می‌تواند رازهای شخصیت او و البته آینده زندگی مشترک‌تان را آشکار کند. گرچه محیط، خانواده و سبک تربیتی در تغییر این قانون‌ها بی‌تاثیر نیست، اما برای شمایی که می‌خواهید شخصیت خواستگارتان را در کوتاه‌ترین زمان کشف کنید، دانستن آنها بد نیست. پس در ادامه این مطلب با ما باشید.

فرزندان اول چگونه همسرانی می‌شوند؟
ویژگی‌های شخصیتی: وظیفه‌شناس، مسئولیت‌پذیر، حمایتگر، رقابت‌جو، سلطه‌جو و جاه‌طلب
زندگی در کنار مرد وظیفه‌شناس و مسئولیت‌پذیری که نمی‌گذارد آب توی دل‌تان تکان بخورد، شما را در دنیای امنی وارد می‌کند و بار نگرانی از انجام کارها و آینده‌نگری را از روی دوش‌تان برمی‌دارد. اگر با یک بچه اولی ازدواج کنید دیگر دلیلی ندارد خودتان به فکر هزینه‌های سفر سالانه باشید یا اینکه تاریخ بیمه‌نامه اتومبیل را در ذهن داشته باشید و خودتان دنبال کارهای اداری‌اش بروید. اما اگر می‌خواهید چنین احساس امنیتی را تجربه کنید، باید بدانید که در زندگی با یک بچه اول، هیچ وقت مهره اصلی تصمیم‌گیری نخواهید بود. این افراد عاشق سلطه‌گری هستند و چون به توانایی‌های خودشان ایمان دارند، دوست دارند مسئولیت تصمیم‌گیری‌ها را هم به‌عهده بگیرند. اما اگر شما یک فرد سلطه‌گر نباشید، زندگی در کنار چنین مردی برای‌تان دشوار نخواهد بود، چراکه او با جاه‌طلبی و قدرت مدیریتش، نگرانی‌ای را برای‌تان باقی نمی‌گذارد که بخواهید در موردش تصمیم بگیرید.

همسر ایده‌آل: بهترین گزینه برای ازدواج با بچه‌های اول، فرزندان دوم‌ خانواده هستند. فرزندان دوم آرام و زودجوش، به‌راحتی از خواسته‌های آنها تبعیت می‌کنند و از آنجا که به سلطه‌گری بچه‌های اول عادت دارند، وقتی با یک دستور بی‌چون و چرا از طرف او روبه‌رو می‌شوند، زیاد سخت نمی‌گیرند و نمی‌رنجند. اما این ازدواج تنها به نفع بچه‌های اول نیست، چون حمایت‌های همیشگی آنها می‌تواند به بچه دومی‌های حساس، دلگرمی بیشتری بدهد و زحمت آنها را برای روبه‌رو شدن با چالش‌های زندگی کمتر کند. چنین فردی می‌تواند زندگی خوبی را در کنار فرزندان دوم داشته باشد، اما ازدواج او با همتای خودش، یعنی با یک بچه اول دیگر، می‌تواند به یک جنگ هر روزه تبدیل شود.گرچه ممکن است آنها به‌دلیل توانایی‌های‌شان از نظر مالی یا کاری پیشرفت زیادی داشته باشند.
در زندگی دو بچه اول که هر دوی آنها معتقدند توان گرفتن تصمیم‌های مهم یا ایفای نقش راهنما را دارند، احتمال رسیدن به نظر مشترک یا کوتاه آمدن یکی از دو طرف چندان بالا نیست و به همین دلیل بیشتر از آنکه تصمیم‌ها پشت میز مذاکره گرفته شود، در میدان جنگ و قهر گرفته می‌شود.

فرزندان دوم چگونه همسرانی می‌شوند؟

ویژگی‌های شخصیتی: حرف گوش‌کن، آرام، سازگار، توانا در برقراری ارتباط، میانجی در بحث‌ها
فرزندان دوم معمولا در یک فضای سرشار از رقابت به دنیا می‌آیند. فرزند بزرگ‌تر که احساس می‌کند با آمدن این تازه‌وارد پایگاهش را از دست داده، تمام تلاشش را برای سلطه داشتن بر این عضو جدید به خرج می‌دهد تا قدرتش را حفظ کند. روانشناسان می‌گویند فرزندان دوم معمولا ویژگی‌هایی را در خود می‌پرورانند که دقیقا عکس فرزند بزرگ‌تر است. از طرف دیگر، گاهی مهر خود شیرینی به بچه دومی‌ها چسبانده می‌شود چراکه آنها بیشتر از دیگر فرزندان خانواده با بزرگ‌ترها وقت می‌گذرانند و خصوصیاتی را در خود ایجاد می‌کنند که رضایت بزرگ‌ترها را جلب می‌کند.
همسر ایده‌آل: بچه‌های دوم اغلب با هر کسی می‌توانند ازدواج کنند و خوشبخت شوند. خلق‌وخوی سازگار آنها باعث می‌شود که هم از پس حمایت بچه‌های آخر بر بیایند و هم با شنیدن زورگویی‌های بچه اولی‌ها زندگی را خیلی سخت نگیرند. از آنجایی که بچه‌های اول بیشتر خوددار و قانون‌محور هستند، زندگی با یک بچه دومی که حواسش به احساسات دیگران هست، می‌تواند برای آنها لذت‌بخش باشد.

تک فرزندان چگونه همسرانی می‌شوند؟
ویژگی‌های شخصیتی: جاه‌طلب، سلطه‌جو، خسیس، حسود، با اعتمادبه‌نفس، انحصارطلب
برای آنکه با یک تک فرزند زندگی موفقی داشته باشید، باید صبور و باگذشت بار آمده باشید. تک‌فرزندها نمی‌توانند ناامیدی و فشارهای روانی را تحمل کنند؛ اگر از مسئله‌ای برنجند، این حالت را تا مدت‌ها در خود نگه می‌دارند و آنچه گذشته را به‌راحتی فراموش نمی‌کنند. آنها فقط به برقراری روابطی علاقه‌مندند که دربرگیرنده منافع‌شان باشد و احساسات‌شان را جریحه‌دار نکند. البته همه شخصیت تک‌فرزندها به حساسیت و زودرنجی خلاصه نمی‌شود.میگنا دات آی آر،آنها اغلب اعتماد به نفس بالایی دارند و از آنجا که در زندگی‌شان همه‌چیز و همه‌کس در خدمت آنها بوده، حس امنیت در آنها شکل گرفته است. از طرف دیگر، آنها در تمام زندگی‌شان زیر چتر حمایت دیگران بوده‌اند و به همین دلیل تحمل چالش‌ها یا پذیرش مسئولیت و دشواری‌هایی که با آن روبه‌رو می‌شوند را ندارند.
همسر ایده‌آل: تک‌فرزندها خصوصیاتی شبیه فرزندان اول دارند و به همین دلیل کسانی که توانایی کنار آمدن با یک بچه اولی را دارند، اغلب در زندگی مشترک با یک تک‌فرزند هم چالش خاصی را تجربه نمی‌کنند. بچه‌های دوم می‌توانند گزینه مناسبی برای ازدواج با آنها باشند، چراکه زودرنجی‌شان را درک می‌کنند و با پرتوقع بودن‌شان هم کنار می‌آیند.

فرزندان آخر چگونه همسرانی می‌شوند؟

ویژگی‌های شخصیتی: حرف گوش کن، بله قربان‌گو، در جست‌وجوی حمایت، خلاق، عاشق خودنمایی، متکی به دیگران
خلاقیت و جذابیت بچه‌های آخر از دیگر فرزندان خانواده بیشتر است. آنها برای آنکه خود را از سلطه فرزندان بزرگ‌تر بیرون بیاورند، گاهی به تجربه‌های تازه رو می‌آورند و گاهی هم با این خیال که دیگران به فکر همه چیز هستند، به امنیتی که دیگر اعضای خانواده به آنها هدیه می‌کنند، تکیه می‌کنند. آنها از نعمت استفاده از تجربه‌های دیگران برخوردار هستند و به همین دلیل زودتر از دیگر فرزندان خانواده، راه خود را پیدا می‌کنند.

همسر ایده‌آل: بچه‌های آخر به خدمت‌رسانی دیگران عادت دارند و از آنجا که بچه‌های اول هم عاشق راه انداختن کار دیگران هستند، زندگی با یک بچه اول برای آنها جالب و آرام به نظر می‌رسد. از طرف دیگر، بچه‌های آخر عادت دارند در مقابل خواسته‌های دیگران تمکین کنند و به همین دلیل بچه‌های اول از نظر آنها زورگو و غیرقابل تحمل به نظر نمی‌رسند اما گذشته از تمام حسن‌های بچه‌های آخر، برخی می‌گویند ازدواج دو ته‌تغاری با هم می‌تواند نگران‌کننده باشد چراکه هر دوی آنها دوست دارند به دیگران کمک کنند اما در بیرون کشیدن گلیم‌شان از آب بدون حمایت دیگران به مشکل جدی برمی‌خورند.

دختران بزرگتری که با پسران کوچکتر از خود ازدواج می کنند




گسترش سریال های ماهواره ای و برخی فیلم ها و سریال های داخلی که در آنها ازدواج با دختران بزرگتر تبلیغ می شود یکی از دلایل افزایش این نوع ازدواج ها در سطح جامعه است.



بر اساس آمارهای رسمی کشور در سه ماه آغاز سال گذشته 24 هزار و 967 پسر با دخترانی که یک تا 20 سال از خودشان بزرگتر بوده‌اند ازدواج کردند. این خبر در روزهای اخیر بازخوردهای بسیاری در رسانه های مختلف داشته ست.
به همین بهانه گفتگویی در خصوص عوامل گرایش پسران به ازدواج با دختران بزرگتر و تبعات اجتماعی این پدیده گفتگویی با دکتر امان الله قرائی مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه انجام داده این که در ادامه می خوانید.
آقای دکتر! بر اساس آمارهای رسمی کشور در سه ماه آغاز سال گذشته 24 هزار و 967 پسر با دخترانی که یک تا 20 سال از خودشان بزرگتر بوده‌اند ازدواج کردند. نظرتان در خصوص این آمار چیست؟
این مسئله به نظر من یک آفت است و یک فرو ریختگی فرهنگی. به باور من جوانانی که تن به چنین ازدواج هایی می دهند، بر اساس علاقه و عشق واقعی ازدواج نمی کنند بلکه برای استفاده از منافع مادی و امکانات اقتصادی، دختری را که بزرگ تر است و شغل و در آمد و خودرو و خانه مستقل دارد، انتخاب می کنند. چنین پسرانی معمولا خود یا دانشجو هستند یا بیکار و اگر هم شغلی داشته باشند با درآمدش نمی توانند از پس پرداخت هزینه های یک زندگی مشترک برآیند و به همین دلیل به سمت ازدواج با دختران بزرگتر از خودشان گرایش پیدا می کنند .
بررسی هایی که من در 35 سال گذشته در خصوص تاثیر این ازدواج بر طلاق داشته ام نشان داده است که، یکی از مهم ترین عوامل موثر بر طلاق همین بالا بودن سن دختر نسبت به پسر است. چنین ازدواج هایی پس از گذشت چند وقت، به دلیل عدم مقبولیت در فرهنگ عمومی کشور، دچار مشکل می شوند.




چرا آقای دکتر؟
در فرهنگ کشور ما ازدواج با دختر جوان تر، ارزش محسوب می شود. به عنوان مثال چه اشعار محلی ای که برای ازدواج با دختر کم و سن و سال وجود دارد. در تمام فرهنگ های قومی و محلی ما ازدواج با دختر کوچکتر است که مطلوب محسوب می شود.
به نظر شما چه عوامل دیگری باعث افزایش ازدواج پسرها با دختران بزرگتر از خودشان شده؟
گسترش سریال های ماهواره ای و برخی فیلم ها و سریال های داخلی که در آنها ازدواج با دختران بزرگتر تبلیغ می شود یکی از دلایل افزایش این نوع ازدواج ها در سطح جامعه است.
از سوی دیگر مشکلات مالی و تورمی که در این دوره و زمانه گریبان مردم را گرفته باعث می شود که پسران در سنین پایین توانایی تقبل مالی یک زندگی مشترک را نداشته باشند و به همین دلیل تصمیم بگیرند با دختری ازدواج کنند که از خودشان مسن تر است اما در عوض دارای شغل و درآمد دارد و می تواند هزینه هالی زندگی را به دوش بکشد. شاید این روزها تعداد این ازدواجها انقدر زیاد هم نباشد اما همین تعداد هم آسیب زا است.

منظورتان از آسیب زا چیست؟
بگذارید یک مثال برایتان بزنم. زمانی که یک پسر با دختری بزرگتر از خودش ازدواج می کند کافی است یکی از اقوام یا دوستان به این تازه داماد بگوید که نتوانستی با یک دختر جوان ازدواج کنی و مجبور شدی یک پیر دختر را برای زندگی مشترک انتخاب کنی. این حرفها است که تاثیرات مخرب بسیاری بر مردانی می گذارد که با دختران بزرگتر از خود ازدواج کرده اند، و در نهایت به اختلاف و طلاق ختم می شود.

آقای دکتر به نظر شما این ازدواج ها چه تبعات اجتماعی را به دنبال دارند؟

بیشتر این ازدواج ها به طلاق ختم می شود، پس از طلاق مردان و زنان سرخورده می شوند و مشکلات روحی و روانی بسیاری ممکن است برایشان اتفاق بیفتد. این افراد در ازدواج های بعدی شان هم نمی توانند موفق باشند و دیگر روحیه سابق را ندارند. در این میان زنان مطلقه ای که دیگر نمی توانند همسر مناسبی پیدا کنند هم برای تامین نیازهای اقتصادی شان ممکن است به راه های نامناسب کشیده شوند.

آقای دکتر! با تغییرات جمعیتی که در سالهای گذشته اتفاق افتاده و در نتیجه اش این همه دختر با سن بالا مجرد باقی مانده اند و جمعیت شناسان هم همسان گزینی را راه حل ازدواج دختران مجرد عنوان کرده اند، تکلیف دخترانی که سنشان بالا رفته و ازدواج نکرده اند چیست؟

اگر گزینه دیگری جز ازدواج با پسر کوچکتر نداشته باشند چه؟ به نظر من فرهنگ ما ازدواج پسر با دختر کوچکتر را نمی پسندد و آسیب این نوع ازدواج ها گاه از مجرد ماندن هم بیشتر است چون ممکن است به طلاق بینجامد. چنین دخترهایی باید همه جوانب امر را بسنجند چون ازدواج نکنند بهتر است که ازدواج کنند و بعد طلاق بگیرند. وقتی آمارها می گویند که بیش از 2 میلیون و 800 هزار جوان بیکار در سن اشتغال در کشور داریم یعنی معضل ازدواج. اثرات این مسئله باعث می شود که دختران نتوانند در سن 18 تا 25 سال و پسران در سن 23 تا 27 سالگی ازدواج کنند.

به نظر شما با توجه به تحولات جمعیتی، جامعه ما نیازمند تغییرات فرهنگی نیست؟
از آنجا که در کشورهای توسعه یافته پسر 25 ساله با زن 45 ساله ازدواج می کند بدون اینکه مشکلی در جامعه داشته باشد. خب در فرهنگ خارج طلاق و روابط خارج از حدود خانواده، مانند ایران قبح ندارد اما در جامعه ما این مسائل قبیح است.

برای مقابله با این روند چه راهکارهایی را پیشنهاد می کنید؟
ما باید شرایط ازدواج در سن مناسب را برای دختران و پسران مهیا کنیم. به عنوان مثال با توجه به گرانی های اخیر جهیزیه یکی از مشکلات بزرگ بر سر راه ازدواج دختران است. در این دوره، کدام خانواده ای دارد که 30 یا 40 میلیون هزینه خرید جهیزیه برای دخترش کند؟ این هزینه ها باید کاهش پیدا کند. با 5 میلیونی که برای ازدواج دختر و پسر جوان می دهند چگونه می شود زندگی مشترک را آغاز کرد. دولت باید تمهیداتی بیندیشد که ازدواج را برای دختران و پسران جوان اسانتر شود. وقتی آمارها می گویند که بیش از 2 میلیون و 800 هزار جوان بیکار در سن اشتغال در کشور داریم یعنی معضل ازدواج. اثرات این مسئله باعث می شود که دختران نتوانند در سن 18 تا 25 سال و پسران در سن 23 تا 27 سالگی ازدواج کنند و میانگین سن ازدواج بالا می رود و در نتیجه اش هم پسران مجبور می شوند با دختران بزرگ تر از خودشان که توانایی مالی دارند ازدواج کنند.



به نظر خودتان این روند گرایش پسران به سمت دختران بزرگتر رو به افزایش است؟

بله به نظر من این روند رو به رشد است چون فرو ریختگی فرهنگی توسط رسانه ها گسترش پیدا می کند و مسئله اشتغال و تهیه مایحتاج زندگی هر روز دشوارتر از روز پیش می شود.

در پایان اگر نکته ای دارید:
من توصیه می کنم ، دخترانی که می خواهند با پسران کوچکتر از خودشان ازدواج کنند پیش از ازدواج مطالعه کنند و همه جوانب امر را در نظر بگیرند چون فرهنگ عمومی جامعه می تواند زندگی شان را به هم بزند.

کدام خواستگاریها را میتوان جدی به حساب آورد؟




برای هر دختری پیش می آید که در زندگی چند بار درمعرض پیشنهاد ازدواج قرار می گیرد. سال ها قبل ا پیشنهادها سنتی بود و در قالب خانواده ها و با نظارت آنها مطرح می شد و خانواده ها با تجربه و درایتی که داشتند آنها را مدیریت می کردند. اما حالا در بیشتر مواقع دخترها خودشان در معرض پیشنهاد ازدواج قرار می گیرند و بعد آن را به خانواده منتقل می کنند. مشکل اینجاست کهدخترهای جوان تجربه کافی ندارند و ممکن است اشتباه کنند. ممکن است کسی که پیشنهاد را مطرح می کند قصد واقعی برای ازدواج نداشته باشد. برای اینکه بفهمید فردی که به شما پیشنهاد ازدواج می دهد چقدر در تصمیم خود مصر است، این سؤالات را از خودتان بپرسید. اگر جواب تان به آنها مثبت بود، می توانید پیشنهادی که به شما شده را جدی بگیرید.


آیا او شما را خوب می شناسد؟


طبیعی نیست کسی بعد از گذشت فقط ۲ هفته از آشنایی به شما پیشنهاد ازدواج بدهد. این پیشنهادها در چنین مدت کوتاهی یا از علاقه شدید می آید یا از قصد فریب. ازدواج تصمیمی است که افراد برای همه عمر می گیرند و هیچ کسی نمی تواند ادعا کند بعد از گذشت یک زمان کوتاه فرد مورد نظرش برای ازدواج را انتخاب کرده است. لازمه ازدواج شناخت متقابل است و لازمه شناخت گذشت زمان است. درباره فردی که به شما پیشنهاد ازدواج می دهد فکر کنید و ببینید او شما را چقدر می شناسد. سؤال های خاصی از شما پرسیده، رفتار خاصی از شما دیده یا شرایط بین شما به گونه ای بوده که از هم به شناخت کافی برسید یا نه؟ شما در آن لحظه به جای هیجان زده واحساساتی شدن باید دقیقا متوجه شوید او به خاطر چه به شما این پیشنهاد را داده. اگر به نظرتان پیشنهادش منطقی نیست و از شناخت کافی برنمی آید در صحت آن شک کنید. این شناخت باید درباره خانواده ها هم باشد. اگر خانواده ای کاملا سنتی دارید و کسی که به شما پیشنهاد ازدواج می دهد پسری با سر و وضع کاملا امروزی است به دلایلش عمیق تر فکر کنید.

آیا آماده است؟


اگر می بینید فردی که به شما پیشنهاد ازدواج داده، مدتی است دارد برای تغییر زندگی اش برنامه ریزی می کند، می توانید مطمئن باشید قبلا به این موضوع فکر کرده و در تصمیمش مصمم است. این تصمیم برای تغییر می تواند در قالب های مختلفی رخ دهد. مثلا او به فکر خرید خانه افتاده، شغل ثابتی برای خودش دست و پا کرده، دارد پول پس انداز می کند یا چیزهای دیگر. صرف وقت بیشتر در خانه به جای گذراندن آن با دوستان، خارج شدن از لباس های اسپرت و بیشتر مردانه پوشیدن و دست برداشتن از شوخی های زننده هم می تواند نشانه آماده شدن برای زندگی مشترک از طرف مردان باشد. به علاوه این شخص باید این آمادگی را در شما هم تشخیص داده باشد.
اگر شما دختری هستید که تازه در یک شهرستان مشغول تحصیل شده اید و فردی به شما پیشنهاد ازدواج داده، معلوم است که یا شناخت کافی از شما ندارد یا برنامه های زندگی شما برایش به اندازه کافی مهم نیست یا اگر سن تان خیلی کم است، تازه طلاق گرفته اید یا به تازگی پدرتان را از دست داده اید و با پیشنهاد ازدواج مواجه شده اید، بدانید که فرد مورد نظر در مورد ازدواج خوب فکر نکرده است. این موارد می تواند در مورد مردان هم صادق باشد. پسری که درآمد مناسبی ندارد و پدرش هم به تازگی ورشکست شده، آماده برای ازدواج نیست. این موارد را تعمیم دهید به پسری که سربازی نرفته، دانشجوست و تا چند سال دیگر موقعیت کار کردن ندارد و موارد دیگر.

آیا قبلا در این مورد با شما حرف زده؟


اگر فردی که به شما پیشنهاد ازدواج می دهد خیلی ناگهانی و غیرمنتظره پیشنهادش را مطرح کرده باید درباره آن بیشتر فکر کنید. معمولا مردها قبل از به نتیجه رسیدن درباره تصمیم به این مهمی، خوب درباره آن فکر کرده اند و همه جوانب کار را سنجیده اند. پس منطقی است شما متوجه این فکرها و روند تصمیم گیری آنها شده باشید. این فکرها لازم نیست مستقیم مطرح شوند. مثلا اگرنامزد شما قبلا درباره داشتن بچه نظر شما را پرسیده باشد، یعنی به مقوله ازدواج فکر کرده است. این فکرها می توانند در قالب سؤال های دیگری هم مطرح شده باشند. مثلا اینکه شما دوست دارید خانه تان کجا باشد، دوست دارید بعد از ازدواج کار کنید یا نه، درباره مهریه چه فکر می کنید، چه مجلسی را برای عروسی دوست دارید، درباره تربیت بچه ها چه فکر می کنید و سؤال هایی از این دست.


آیا وقت خواستگاری تعیین کرده؟


به هر حال مراحل ازدواج در فرهنگ ما سنتی انجام می شود و شما نمی توانید جدا از خانواده های تان در مورد این مسئله به توافق برسید. کسی که به شما پیشنهاد ازدواج می دهد باید بعد از توافق اولیه شما، بلافاصله درباره قرار گذاشتن خانواده ها با هم حرف بزند. شما تصمیم گیرنده نهایی نیستید و بعد از این مرحله این تصمیم باید به خانواده سپرده شود. فرد مورد نظر باید بلافاصله با پدرتان قرار بگذارد یا اجازه بگیرد مادرش برای قرار خواستگاری به مادر شما تلفن کند. اگر پیشنهاد ازدواج مطرح شد و مراحل بعدی و در جریان گذاشتن خانواده ها گفته نشد، یعنی آن تصمیم به اندازه کافی مصرانه و منطقی نیست.

آیا زمان و مکان مناسبی را انتخاب کرده؟


موقع راه رفتن، در ماشین، سر کار، بعد از یک روز خسته کننده در راه برگشت به خانه در مترو، در پارک، هیچ کدام از اینها جای مناسب برای دادن پیشنهاد ازدواج نیست. فرد پیشنهاد دهنده باید قبلا در مورد کاری که می خواهد انجام دهد، فکر کرده باشد و این فکر در انتخاب مکان و زمان مناسب و روش صحیح صحبت کردن نمود پیدا می کند. روش درست این است که پیشنهاد در یک رستوران مناسب و قابل احترام مطرح شود. شما آماده یک بحث مهم باشید، هر دو لباس مناسب به تن داشته باشید، خسته نباشید و وقت کافی برای حرف زدن داشته باشید. رستوران شلوغی که در آن مدام از دور و بر میزتان آدم رد می شود و باید بلافاصله بعد از صرف غذا از آن بیرون بروید جای مناسبی برای این جور حرف ها نیست. البته اگر او شما را غافلگیر کرده و برای دادن پیشنهادش به شکل غیرمعمول برنامه ریزی کرده آن را درک کنید و جزء نکات مثبت به حساب بیاورید. بعضی مردها دوست دارند متفاوت باشند. مثلا پیشنهاد ازدواج شان را روی جزوه ای که به آنها داده اید، بنویسند، به شکل یک نامه اداری به همراه دسته گل برایتان پست کنند یا در یک کنسرت از خواننده بخواهند پیشنهاد را در میکروفون از طرف او بیان کند.

آیا خانواده اش را در جریان گذاشته؟


ازدواج پیوند خانواده هاست. کسی که به شما پیشنهاد ازدواج می دهد باید قبل از آن با خانواده اش صحبت کرده باشد. اگر خانواده او شما را نمی شناسند پیشنهاد ازدواج نمی تواند خیلی منطقی و فکر شده باشد.



آیا برایتان هدیه گرفته؟


هدیه دادن هنگام مطرح کردن پیشنهاد ازدواج یک رسم است. به علاوه این کار نشانه احترام فرد متقابل به شماست. مطرح کردن چنین درخواست بزرگی با دست خالی کمی زشت و غیرمحترمانه به نظر می رسد. اگر توافق دارید و فرد مورد نظر می داند به احتمال زیاد پاسخ شما مثبت است، معمولا باید هدیه مرسومی آماده کرده باشد. اگر در خانواده شما این رسم نیست یا طرف مقابل از جواب شما مطمئن نیست، تقدیم کردن یک دسته گل زیبا هم مناسب به نظر می رسد.

چیزی برای گفتن آماده کرده ؟


نحوه عنوان کردن پیشنهاد ازدواج هم بسیار مهم است. کسی که به شما پیشنهاد می دهد باید از قبل حرفی برای گفتن آماده کرده باشد. باید کاملا محترم وارد صحبت شود و در صحبت هایش تمام جوانب را بسنجد. جواب شما باید برای او مهم باشد. این را از حرف هایش می توانید بفهمید. علاوه بر این او باید طبق شناختش از شما، خود را برای هر جوابی آماده کرده باشد و جواب شما را با روی باز پذیرا باشد. مردانی که بلافاصله و در همان روز منتظر جوابند یا خودخواه هستند یا غیرمنطقی. طبیعی است که شما برای فکر کردن درباره چنین سؤال مهمی چندین روز وقت بخواهید. حتی اگر فکر می کنید جوابتان مثبت است، باز هم بهتر است درباره آن فکر کنید و با چند نفر و از همه بهتر یک مشاور صحبت کنید.

ازدواج و عشق در ایران از نظر جامعه شناسی

علامت فلش‌نمای موس‌ام بر صفحه‌های‌ آبی‌رنگ‌ فیس‌بوک و روابط آدم‌ها مانده است و حرکت نمی‌کند. چند صفحه را باز می‌کنم و از سر‌ کنجکاوی نگاهی به وضعیت‌ روابط عاشقانه افراد می‌اندازم. شمارش آن‌هایی که تا سال‌ پیش همین موقع متاهل بوده‌اند و حال با یک کلیک در خلأ و بی‌وضعیتی‌ محض فرو رفته‌اند، از دستانم در می‌رود؛ نه مجردند، نه نامزد‌ کسی هستند، نه ازدواج کرده‌اند و نه در روابط‌ پیچیده به سر می‌برند. آن‌ها فقط «به هیچ وضعیتی» تعلق ندارند. همین؛ آن‌هم با یک کلیک. حالا دیگر با یک کلیک، بی‌آن‌که زحمتی متحمل شویم، می‌توانیم شکل روابط را تغییر دهیم و آن‌ها را از حالتی به حالت‌ دیگر درآوریم. فیس‌بوک و روابط‌ عاشقانه‌ بازنمایی‌شده‌ افراد‌ در آن اکنون، مانند آجرهای‌ بازمانده از ساختمانی هستند که چندی است فرو ریخته‌اند؛ که زلزله‌ای چندین و چند ریشتری آن‌ها را از هم گسسته و ویران کرده است. بر این ویرانه، بر تن‌ تک‌تک‌ خشت‌های ازجا دررفته آن می‌ایستم، سرم را مانند «فرشته‌ نو» نقاشی‌ پل کله ثابت نگه می‌دارم، مردمک‌ یکی از چشمانم به داخل‌ قاب می‌نگرد و دیگری به بیرون از آن نظاره می‌کند؛ و این‌چنین سعی می‌کنم متن‌ تاریخ را، متنی که در آن عشق و ازدواج درهم تنیده شده‌اند، رصد کنم.

چشمی که به بیرون از قاب چرخیده است از چشم‌ دیگر که به درون قاب نظاره دارد، می‌پرسد: به راستی افراد‌ این مرز و بوم در طول تاریخ چگونه به یکدیگر پیوسته‌اند؟ اشکال‌ ازدواج میانشان چگونه بوده است؟ آیا می‌توان نسبتی میان‌ قلب‌های‌ آنان و نهادهایی که به ازدواج‌کردن واداشته‌شان یافت؟ می‌توان عشق و ازدواج را در محور‌ همنشینی‌ یک عبارت نشاند؟ یا همواره کلیتی تاریخی این دو را با یکدیگر این‌همانی کرده است؟ با پیگیری‌ رد‌ این محور همنشینی، می‌توان فهمید که عشق و ازدواج چه صبغه تاریخی در ایران داشته‌اند. آنچه در زیر می‌خوانید، گزیده‌ای از چنین ردیابی است.


بیایید ازدواج را به‌عنوان یکتا نهادی که به احساسات‌ عاشقانه افراد به‌صورت‌ تاییدشده پاسخ می‌گوید و مانند دیگر مفاهیم‌ موجود در عرصه عمومی، برساختی فرهنگی و اجتماعی در نظر بگیریم؛ دالی تهی که محتوای آن هربار مبتنی بر برش‌های تاریخی، شرایط‌ اجتماعی و اقتصادی از یک‌سو و معانی‌ای که افراد به روابط عاشقانه خود در قالب ازدواج داده‌اند از سوی‌ دیگر، برساخته می‌شود. این‌چنین، بی‌آنکه ساخته‌شدن‌ معنای‌ ازدواج را به ریشه‌های زبانی‌اش فرو بکاهیم و آن را صلب و تغییرناپذیر تلقی کنیم، در بطن یک دوره تاریخی که خود در حکم یک متن است قرارش داده‌ایم و چگونگی ساخته‌شدن‌ معنای‌ آن را از نزدیک دریافته‌ایم. برای دریافتن چنین معنایی البته ناگزیریم به متن‌های به‌تقریردرآمده تاریخی سرک بکشیم و در میان آنچه نوشته شده غور کنیم.


در سفرنامه‌‌ها و متن‌ ادبیات‌ کهن فارسی آمده است که ازدواج در گذشته تاریخی ما هیچ‌گاه قرابت‌ چندانی با عشق نداشته و عشق و ازدواج اموری متفاوت و جدا از هم تلقی می‌شده است. بنابراین، برای یافتن معانی متفاوت این دو امر باید از مسیرهای‌ جداگانه و البته گاهی نزدیک به‌هم گذر کنیم. گذر از چنین مسیری این امکان را فراهم می‌کند تا مشاهده کنیم که ازدواج در ازمنه تاریخی چه شمایلی به خود گرفته است و آن امر کلی و ریسمانی که دوره‌های مختلف تاریخی‌اش را به بند کشیده و به آن شکلی قابل اشاره داده چه بوده است. در نظرگاه اولیه، آنچه توجه‌ها را به خود جلب می‌کند، «سلسله‌مراتبی بودن‌ ازدواج‌ها» و «تفاوت صورت‌های آن» نزد شاهان و عامه مردم است. چه، در دوران‌ هخامنشی شاهان عادت داشتند که چند زن را به همسری بگیرند و این زنان برای‌ آنان جز مفاخر و ابزاری برای‌ تولید مثل‌ هرچه بیشتر به حساب می‌آمد. در میان عامه مردم، داستان اما به گونه‌‌ای دیگر بود؛ زنان و مردان هخامنشی عمدتا یکدیگر را می‌پسندیدند و سپس عقد زناشویی خود را براساس‌ آیین‌ زمان‌ خودشان می‌بستند.


جالب است که حق انتخاب در همسرگزینی در میان‌ عامه مردم حقی اساسی به حساب می‌آمد و پیوندی که براساس‌ علاقه زن به مرد بسته می‌شد پیوندی بس مبارک و میمون بود. همچنین ازدواج در دوران‌ پارت‌ها، پیوندی جهت‌ تحکیم‌ علقه‌های سیاسی و ابزاری برای حفظ‌ قدرت درون‌ سلسله‌مراتب‌ پادشاهی بود. در این دوران نیز، تعدد زوجات امری عادی به حساب می‌آمد.


ازدواج‌های ابزاری و سلسله‌مراتبی‌ دوران‌ هخامنشی و اشکانی، در دوران‌ حکومت‌ ساسانیان نیز از محتوای‌ فرم‌های‌ پیشین خود تبعیت می‌کنند و تعدد زوجات و سیاسی‌بودن‌ آن‌ها، به مثابه فرمی تاییدشده، برسرجای‌ خود باقی می‌ماند. شکل‌ ازدواج‌های‌ پس از اسلام در ایران نیز البته تفاوت چندانی با دوران پیش از آن نمی‌کند؛ تعدد زوجات در سنگر‌ اهمیت‌ خود می‌ماند و شاهان و اعیان به خرید و فروش کنیزها و ایجاد حرمسراها همت می‌گمارند. ضمن این‌که در این دوران با توجه به اهمیت سنت پیامبر در شکل‌گیری‌ عقد‌ نکاح، بر ازدواج به‌مثابه امری مقدس بیش از پیش تاکید می‌شود و با تکیه بر دستورات‌ دینی و کتاب‌ مقدس درخصوص‌ پیوند زنان و مردان، این نهاد بیشتر شمایلی مذهبی به خود می‌گیرد.


از آن‌جا که در آیات و روایات‌ قرآنی ارضای غرایز جنسی و آمیزش میان زنان و مردان تنها از مجرای‌ ازدواج (و انواع آن) مشروع و ممکن است، در این دوران ویژگی‌های‌ مثبت‌ زیادی برای ازدواج برشمرده می‌شود که بقای‌ نسل، س************ت و آرامش، ارضای‌ غرایز جنسی، مشارکت در حیات‌ معنوی، شراکت در حیات‌ مادی و تربیت‌ نسل از جمله مهم‌ترین آن‌ها است. هرچند چنین متون، اسناد‌ تاریخی و سفرنامه‌هایی علت‌ پیوستن زنان و مردان ایرانی به ازدواج را تا مدت‌ها چنین ریشه‌های مذهبی برمی‌شمارند، با نیم‌نگاهی به دوران‌ تاریخی چون دوران‌ صفوی، که قواعد مذهبی در آن‌ها هژمونیک بوده است، می‌توان دید که اصول و قواعد‌ مذهبی ردی قابل‌ اشاره در ازدواج‌های‌ افراد انداخته است؛ دختران دوران‌ صفوی، به قاعده باقی‌مانده از صدر اسلام، در سنین کم ازدواج می‌کردند و گاه میان آنان و شوهرانشان تفاوت‌ سنی بالایی وجود داشت. همچنین در این دوران طبق‌ آیین‌ برآمده از دستورات‌ دینی باکرگی و بکارت‌ دختران اهمیت‌ بسزایی داشته و بن‌مایه اساسی‌ ازدواج به‌شمار می‌آمده است.


چنین آیین‌هایی به علاوه حقوقی که مردان در اختیارکردن‌ زنان‌ صیغه‌ای داشته‌اند، تا زمان‌ افشاریه و زندیه نیز به طول می‌انجامد و سرانجام در دوران‌ قاجار به دلیل‌ معاشرت‌ ایرانیان با اروپاییان و واردشدن‌ فرهنگ‌ غربی به ایران، تغییرات‌ اندکی در ازدواج‌ها رخ می‌دهد. واردشدن‌ قانون و شکل‌گیری مجلس‌ قانون‌گذار در کنار‌ فعالیت‌های‌ جزیی که زنان را از ورطه انفعال به بیرون می‌کشاند، تاثیرات‌ ضمنی خود را بر حیات‌ خانوادگی‌ افراد می‌گذارد و آنان را نسبت به حقوق‌ اولیه خود حساس‌تر می‌کند. این تغییرات نه چندان چشمگیر البته تاثیر بسزایی در شکل‌گیری‌ نهاد خانواده نمی‌گذارد و در این دوران نیز عمده توجه جامعه و انتظاری که از زنان می‌رفت تبعیت از شوهران‌ خود و پرداختن‌ به امور و وظایف داخلی خانه چون تولید‌ نسل، پروریدن و نگهداری فرزندان بود. این‌چنین، ناخودآگاه‌ زنان در فرهنگ‌ پدرشاهی‌ ایرانی و به‌صورت‌ تاریخی به‌گونه‌ای تک‌بعدی ساخته شد و به موازات‌ آن ناخودآگاه‌ مردانه‌ای را آفرید که در آینه آن زنان پیش از آن‌که زن باشند، مادر به‌حساب می‌آمدند.


نکته اما بر سر آن است که همین مردان‌ زیسته در فرهنگ‌ پدرشاهی، نیز همین زنان‌ نگریسته در آینه مادرانگی، جایی بیرون از نهاد خانواده و به دور از دست‌اندازهایی چون ازدواج و مصائبش، عاشق و معشوق یکدیگر بوده‌اند و قصص و روایات‌ بیشماری را حول‌ امر‌ عاشقانه خود شکل داده‌اند. اگرچه که روایات و متون‌ کهن‌ بازمانده‌ درصددند نوعی از عشق را بازنمایی کنند که در پیوند با زناشویی بوده است. با اندکی مداقه می‌توان فهمید که چنین پیوندهایی نه از سر میل بل از سر تحمیل‌ ساختارهای‌ اجتماعی و برای‌ به‌دست‌آوردن دل‌ والدینی بوده است که ابزار‌ قدرت را در دست داشته‌اند. چه، زناشویی در عرف‌ جامعه، غالبا به سائقه دلدادگی و شیدایی انجام نمی‌گرفت و عشقنامه‌های‌ فارسی در بسیاری از موارد مملو از نفیر‌ عشاقی است که به کین‌خواهی از واقعیات‌ اجتماعی و برای پس‌گرفتن‌ معشوقه‌های خود از دستان آن‌ها سرداده‌ شده است.


اما چگونه است که عشق‌ ادبیاتی، عشقی که در تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران عمدتا در ادبیات (شعر کلاسیک و بعدها شعر نو و رمان‌ها) بازنمایی می‌شد در پیوند با نهاد ازدواج قرار می‌گیرد و یکی از مولفه‌های برسازنده آن تلقی می‌شود؟ با طرح این پرسش البته قصد نداریم که نافی تمام‌ اشکال‌ عاشقانه پیشینی شویم که به نحوی از انحا قصد در پیوند زدن‌ عشق و ازدواج داشته‌اند؛ بلکه‌ درصدد‌ تفسیر آنیم تا دریابیم چگونه عشق به‌مثابه پدیده‌ای مدرن جای خود را در نهاد ازدواج باز می‌کند و مولفه‌ای اساسی در شکل‌گیری و تخریب‌ آن محسوب می‌شود.


نهاد ازدواج در ایران، تا اواخر دوره پهلوی‌ اول که مدرنیزاسیون نفس‌های اولیه خود را می‌کشید به حیات‌ پیشینش ادامه داد؛ اما رفته‌رفته در بطن آن تغییراتی صورت گرفت که به شکل‌گیری فرم‌های‌ جدید روابط انجامید. در این دوران مشاهده می‌کنیم که حرمسرا‌ها و تعدد زوجات که تا پیش از این در متن زندگی‌ شاهان قرار داشت از اهمیتشان کاسته شده و به جایی می‌رسند که دیگر جایی برای حیاتشان باقی نمی‌ماند. مردان در این دوره برای اختیارکردن‌ همسر دوم باید اجازه دادگاه را می‌داشتند و تنها درصورتی می‌توانستند همسر دومی داشته باشند که دلایل موجهی برای دادگاه اقامه می‌کردند.


در دوران‌ پهلوی همچنان شاهد آنیم که رضایت‌ خانواده نقش‌ کلیدی در پیوند میان‌ زنان و مردان ایفا می‌کند و تنها قشر کوچکی هستند که به اجازه خانواده در ازدواج‌هایشان وقعی نمی‌نهند. اما، رفته‌رفته، با قوام یافتن‌ مدرنیزاسیون در ایران و شکل‌گیری‌ شهرنشینی و ایجاد خانواده هسته‌ای، نوع‌ خاصی از فردگرایی در جامعه رخ می‌دهد که دیگر ربط و بسط‌ مشخصی با ازدواج به طریقه سنتی‌اش ندارد. این فردگرایی موجد‌ شکل‌گیری‌ نوعی از احساس در افراد می‌شود که در آن عشق، معاشرت و دوستی پیش از ازدواج در حکم پایه‌های‌ اساسی‌ تشکیل هر زندگی است؛ به‌گونه‌ای که هر فرد دغدغه آن را دارد که نوع‌ زندگی‌ مشترک‌ خود را «انتخاب» کند.


آنتونی گیدنز در چکیده آثار خود درباره عشق رمانتیک می‌نویسد که این عشق در قرون‌ وسطا در حکم‌ نوعی ایدئولوژی بود که با ارزش‌های مردانه و سنتی برابری می‌کرد و با ارج‌نهادن به این ارزش‌ها زنان را در حاشیه نگه می‌داشت. عشق‌ رمانتیک، دربرابر‌ عشق‌ مدرن و مساوات‌طلبانه امروزی، نوعی ابزار سلطه بود که به‌راحتی می‌توانست زنان را خوار شمارد و آن‌ها را به گوشه‌ای ارجاع دهد. اما روابط عاشقانه در عصر مدرن‌ امروزی به‌گونه‌ای دموکراتیک و هم‌عرض شده‌اند و در آن سلسله‌مراتب و قدرت به‌معنای‌ پیشینش وجود ندارد؛ بلکه در این نوع روابط، چون عشق و امر جنسی تنها در پیوند با ازدواج و تولید مثل به معنای‌ گذشته نیست، افراد بیشتر به سعادت، لذت و آزادی دست می‌یابند. هرچند ‌نظریه‌ گیدنز درخصوص‌ عشق و ازدواج حول‌ نوعی از تفکر‌ انتزاعی می‌چرخد (چرا که گویی بستر تاریخی و اجتماعی هر جامعه را نادیده می‌انگارد و در دام‌ نوعی ایدئالیزه‌کردن عشق می‌افتد) به‌نظر می‌رسد وی نیز با محور قراردادن گونه‌ای از فردیت، همان نگاهی را به روابط‌ عاشقانه می‌اندازد که ما در این نوشتار قصدش را داشته‌ایم.


در واقع، ازدواج‌های سنتی که تا پیش از ورود‌ زندگی شهری در ایران در نسبت مستقیم با فرهنگ‌ پدرشاهی و خانواده‌مدار‌ ایرانی قرار داشت، با ورود‌ امر نو و مدرن، اشکال دیگری به خود گرفت که تا حدودی با اشکال پیشین‌ خود متفاوت شد. این اشکال البته در هر دهه مبتنی بر منطق تاریخی که افراد در آن زیسته‌اند و معنایی که به کنش‌ عاشقانه خود داده‌اند، متفاوت جلوه می‌کند. اما ریسمانی که از میان‌ تمام این امور‌ جزیی حرکت می‌کند و آن را تبدیل به امری کلی می‌سازد آن است که صورت‌ ازدواج و روابط‌ عاشقانه افراد با ورود‌ امر مدرن و نو تغییر یافت.


این تغییر در سال‌های پیش از انقلاب به صورت مواجهه با اموری بود که تا پیش از این در تجربه زیسته ایرانی محلی از اعراب نداشت؛ اموری چون حیات‌ تازه دانشگاه، مهم‌شدن‌ هویت‌ دانشجویی، ورود‌ تازه تلویزیون، حیات‌ تازه شهری و تولد‌ فضاهای‌ عمومی (چون کافه‌ها) که افراد به میانجی آن می‌توانستند در جایی به‌غیر از بستر‌ خانواده یکدیگر را ببینند. این فضاهای‌ تازه گزینه‌های جدیدی برای انتخاب به افراد بخشید که البته سال‌های‌ انقلاب و تجربه‌های زیستی‌ حول و حوش‌ آن اندکی آن‌ها را مخدوش کرد. اشکال‌ ازدواج در سال‌های‌ پس از انقلاب و مصادف با زمان‌ جنگ، مبتنی بر ایدئولوژی زمانه شکل دیگری به خود می‌گیرد و در نتیجه ایدئولوژیک‌شدن‌ فضای جامعه تیپ جدیدی به نام‌ «مجاهد» و «رزمنده» خلق می‌شود که باید با جان و تن از ارزش‌های انقلاب‌ اسلامی و وطنش محافظت کند و آن را یک دستور‌ الهی بداند.


از سوی دیگر در این دوران، چون اکثر مردان درگیر‌ جبهه‌های جنگ هستند، مادران و زنان در عرصه عمومی حضور بیشتری دارند و خانواده‌ها به تبع کوچک‌تر می‌شوند. از همین‌رو، چون خانواده در شرف از بین‌رفتن است بر ازدواج به‌مثابه امر الهی و ارزشی الهیاتی تاکید بسیار می‌شود و عموما سه‌تایی عشق، ازدواج و امر جنسی در بسته‌ای ایدئولوژیک به افراد ارائه می‌شود. در نتیجه چنین امری عشق هرچه بیشتر رنگ‌وبوی‌ ایدئولوژیک می‌گیرد و به دوتایی عشق زمینی و الهیاتی منقسم می‌شود.


عشق برآمده از سال‌های‌ اضطرار، در دهه‌های‌ بعدی جای‌ خود را به‌کودکانی می‌دهد که کودکی خود را ‌در صدای‌ آژیر و خمپاره گذرانده‌اند و در نتیجه دارای‌ اذهانی متشتت‌اند. این کودکان که نوجوانی‌ خود را در دوران‌ شهرنشینی‌ بسط یافته، گسترش‌ زندگی‌ آپارتمانی، خانواده هسته‌ای، فرهنگ فردگرایانه، اقتصاد‌ سرمایه‌دارانه، رشد بی‌حدوحصر رسانه‌ها و زندگی‌ مصرفی گذرانده‌اند، در جوانی‌ خود، بیش از پیش در مواجهه با گزینه‌هایی هستند که می‌توان از میان‌ آنان برگزید.



در واقع، عشق و پیوند آن با ازدواج برای‌ آنان بیش از آن‌که اموری الهیاتی و قطعی باشد تنها یکی از امکان‌هایی است که تجربه مدرنیته در اختیارشان قرار داده است؛ به‌صورتی‌که می‌توان آن را برگزید یا نه. از همین‌رو، مدرن‌شدن‌ روابط‌ عاشقانه در ایران ‌مانند شمشیری دولبه عمل کرده است؛ از یک‌سو مراتب‌ پدرشاهی و خانواده‌محور‌ گذشته را تغییر داد و از دیگر سو، با قرارگرفتن در بطن‌ فرهنگی تازه، فرهنگی که به میانجی‌ رسانه‌ها وارد تجربه زیسته ایرانی شده بود، هرچه بیشتر به‌سوی‌ بی‌شکلی روابط، عدم قطعیت و تعلق به بی‌وضعیتی‌ محض گام برداشت.


این بی‌وضعیتی البته بیش از آن‌که بخواهد فرمی خودآیین و مستقل باشد، نتیجه وضعیت‌ ‌گذاری است که در آن افراد نه می‌توانند استیلای‌ ازدواج‌ سنتی را تاب بیاورند و نه عشق پیشین را یگانه فرم‌ بیان‌ احساسات‌ خود می‌دانند. در واقع، آنان در عصری زیست می‌کنند که الگوهای‌ بازاری مصرفی هر روز اذهان‌ سوژگی آن‌ها را به‌خود فرا می‌خواند و آنان نیز از همین‌رو سوژه‌اند.



نکته بر سر آن است که در نتیجه زیستن در چنین عصری، مختصات‌ میل‌ این سوژه‌ها هر روز و هر ماه از دالی به دال‌ دیگر و از ارتباطی به ارتباط‌ دیگر می‌پرد و بنابراین ازدواج در حالی‌که بخشی از نیازهای‌ عاشقانه آن‌ها را پاسخ می‌گوید، بخشی دیگر را به امیالشان احاله می‌دهد؛ حال دیگر این تصمیمی از آن خود سوژه است که آگاهانه یا ناآگاهانه سوار بر امواج‌ تنوع امیال شود یا در مقابل آن به سختی بایستد و مقاومت کند.