مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

با چه دخترانی هرگز نباید ازدواج کرد?!


آقایان مجرد توصیه می‌کنیم بی‌دلیل روی همه دختران عیب نگذارید زیرا زن خوب بسیار زیاد است و حتی به جرات می‌توان گفت زنان خوب، بیشتر از مردان خوب هستند. پس نگویید قصد دارید برای همیشه مجرد بمانید. برای اینکه بدانید چه زنی زن زندگی نیست و بی‌جهت به همه خانم‌ها انگ نزنید به مشخصات زنانی که با ازدواج با آنها دچار دردسر می‌شوید، اشاره کرده‌ام.










مال‌دوست‌ها
در این تقسیم‌بندی بیشترین توجه به دخترانی است که به خاطر داشتن چنین امتیازی، از هنرهایی مثل خانه‌داری، توجه به همسر، احترام به خانواده و اقوام همسر و محبت‌ و رعایت حرمت‌های زناشویی بهره‌ای نبرده‌اند و اعتقاد دارند چون ثروتمندند، کسی نباید به آنها بگوید بالای چشمشان ابروست و کسانی که فاقد این امتیاز هستند، بی‌ارزش و بی‌عرضه می‌دانند. البته در مقابل آنها هستند دختران ثروتمندی که چنین نمی‌اندیشند و به سایر ارزش‌های واقعی زندگی واقفند.


خانم های پولکی
خیلی ساده و راحت بگوییم آنها تنها به خاطر پول با شما ازدواج می کنند و از آقایون انتظار دارند که تمام هزینه های غیر ضروری زندگی آنها را برآورده سازند، او هیچ چیز نیست جز یک انسان مادی. فکر می کند که تمام وجودش از طلا درست شده است. او فقط به فکر بر آورده کردن نیازهای خودش است و برای دیگران هیچ اهمیتی قائل نیست. و بهتر است که حواس خود را جمع کنید، چراکه عده بسیاری از دخترهای جوان جزء این گروه قرار دارند.


خانم های فمینیست
این دست از خانم ها تصور می کنند که تمام ناخوشی های زندگی از مردها نشئت می گیرد. آنها تصور می کنند که وجود خانم ها، فرشته وار است و می توانند تمام دنیا را عوض کنند، البته فقط در صورتیکه معضل "مردسالاری" از جلوی پای آنها برداشته شود. رفتار این مدل خانم ها با آقایون اصلا مناسب و قابل قبول نمی باشد." بهتر است در هر شرایطی از آنها دوری کنید.


مدپرست‌ها
به زبان طنز، دختران مدپرست را دختران «مخ کوچک» لقب داده‌اند زیرا از واقعیت‌های زندگی و از دشواری‌هایش بی‌اطلاعند بنابراین در بحران‌ها و در فشار و تنگناهای زندگی تاب و تحمل خود را از دست می‌دهند. از آنجا که آراستگی زینت هر زن است هیچ‌کس حق ندارد در خارج از چارچوب اخلاق، قانون و شرع، به دختران بگوید موی خود را آرایش نکنید یا اینکه لباس‌های زیبا نپوشید و...، فقط کار از جایی عیب پیدا می‌کند که زن بخواهد خود را هر دم به رنگی درآورد.»یکی از بزرگان می‌گوید: «خداوند همه زنان را زیبا آفریده است»، اما یکی از معایب جامعه ما این است که اگر دختری کمی هم از زیبایی بهره‌مند باشد، تمام فامیل و دوستان دائم از کودکی می‌گویند چه دختر زیبایی است! و آنقدر این جمله طی سال‌ها تکرار می‌شود که دخترک معصوم حتی اگر خودش هم نخواهد، ناخودآگاه لوس و از خودراضی بار می‌آید.

دخترانی که چنین شخصیتی دارند به دلیل اینکه مدام موردتوجه اطرافیان قرار می‌گیرند، دیگر نیازی نمی‌بینند برای ارتباط با اطرافیان یا بهبود روابط اجتماعی با دیگران تلاشی‌ کنند. آنها تصور می‌کنند هنرهای آشپزی، خانه‌داری و خلاصه کدبانوگری برای آنها لازم نیست

. این قبیل دختران غرور زیاد و مخربی دارند چون در کودکی توجه زیادی به آنها شده و هرچه را که می‌خواسته‌اند پدر و مادر در اختیارشان گذاشته‌اند، فکر می‌کنند پس از ازدواج هم بقیه درهای زندگی روی همین پاشنه می‌چرخد و حاضر نیستند در ناملایماتی که در هر زندگی‌ای پیش می‌آید، صبر یا تلاشی بکنند زیرا آنها آموخته‌اند که زیبایی تنها عامل موفقیت در زندگی است و کسی هم آنها را متوجه نکرده که زیبایی بعد از چند صباحی که گاهی به 6 ماه و یک سال هم نمی‌رسد، برای شوهر عادی می‌شود.البته هستند پدران و مادران آگاه و فرزانه‌ای که فرزندانشان را طوری تربیت کرده‌اند که علاوه بر زیبایی صورت، به سایر زینت‌های اخلاقی و اجتماعی و محاسن پسندیده دیگر نیز مزین و آراسته‌اند.


وابسته‌ها
این دختران باید قبل از انجام هر کاری، حتما آن را با دیگران در میان بگذارند، حتی کارهای بسیار جزئی و پیش‌پا افتاده. گرچه مشورت بسیار خوب است، اما نه برای هر کار کوچکی. در میان گذاشتن هر مشکلی حتی یک سوءتفاهم جزئی با همسر، راهنمایی خواستن از دیگران، نشانه متکی بودن فرد است که به‌تدریج در زندگی زناشویی مشکل‌آفرین می‌شود.


از خودراضی‌ها
برای ازدواج با چنین دخترانی عجله نکنید و به امید اینکه وقتی به خانه شوهر می‌روند، خوب می‌شوند، نباشید. به خود وعده ندهید که چون بچه است، من او را می‌سازم. البته شاید موفق شوید ولی به چه قیمتی؟ این کار سخت و طاقت‌فرساست.


گرچه مخالف جاه‌طلبی همراه تلاش سازنده، نیستیم، اما زنانی که چنین خصوصیتی دارند، همه چیز را فدای کار خارج از خانه می‌کنند. آنها برای مردانشان به صورت رقیب درمی‌آیند و دائما در فکر مقایسه با همسرشان هستند. این زنان به آشپزخانه نمی‌روند، لباس یا ظرف نمی‌شویند و صراحتا می‌گویند چرا باید چنین کارهایی را انجام دهم؟




جاه‌طلب‌ها
گرچه مخالف جاه‌طلبی همراه تلاش سازنده، نیستیم، اما زنانی که چنین خصوصیتی دارند، همه چیز را فدای کار خارج از خانه می‌کنند. آنها برای مردانشان به صورت رقیب درمی‌آیند و دائما در فکر مقایسه با همسرشان هستند. این زنان به آشپزخانه نمی‌روند، لباس یا ظرف نمی‌شویند و صراحتا می‌گویند چرا باید چنین کارهایی را انجام دهم؟ آدم جاه‌طلب در زندگی‌اش هدفی مشخص دارد و می‌خواهد با پشتکار به آن برسد.


جاه‌طلبی زمانی مشکل‌آفرین می‌شود که کسی بخواهد همه چیز را تحت کنترل خود درآورد و به صورتی بیمارگونه، در تعقیب اهداف بلندپروازانه صاحب آن ایده جلوه‌گری و خانه و کاشانه شخص را فدای آن کند. اینکه چرا نباید با این زنان ازدواج کرد، به دلیل فراوانی پرونده‌‌هایی است که منجر به جدایی و طلاق شده است.


همه چیزدان‌ها

عنوان بالا خیلی چیزها را روشن می‌کند، اگر زنی تصمیم بگیرد شوهرش را تغییر دهد و برای او یک معلم اخلاق شود یا همه‌چیزدان، باید بداند فقط همسرش را از خانه فراری خواهد داد زیرا مردها نمی‌توانند تحت کنترل زن‌ها بودن را تحمل کنند
. البته حتما این ضرب‌المثل را شنیده‌اید که می‌گوید: «پشت سر هر مرد موفق همواره یک زن خوب ایستاده است» این مطلب گویای این واقعیت است که «مشاور مهربان» مرد بودن، با «عقل کل» شدن در خانه تفاوت بسیاری دارد.


خانم های رمانتیک
این نوع خانم ها زندگی خود را بر طبق فیلم های عاشقانه و کتاب های رمان سپری می کنند. و در عین حال در انتظار شاهزاده ای هستند که با اسب سفیدش از میان آسمان به زمین فرود آید و او را سوار بر اسب سفیدش کرده ، به جایی ببرد که هیچ مشکلی وجود نداشته باشد، تا بتوانند به خوبی زندگی کنند. آنها دخترهایی هستند که توسط پدر و مادرها و خانواده هایشان نازپرورده بار آمده اند و چیزی از واقعیات زندگی نمی دانند. او انتظار دارد کسی تمام مدت از او مراقبت و نگهداری کند، تا مبادا او خواب بدی ببیند و بترسد. فرار کنید!



خانم های بدگمان

این خانم ها تمام خصوصیات منفی افراد رمانتیک را با خود به همراه دارند. و همیشه جزء "زخم خوردگان" اجتماعند. افراد احساساتی که از ازدواج گذشته خود شکست خورده و به طور ناخودآگاه از ازدواج مجدد واهمه دارند. ارتباط شما با این افراد به جایی راه نمی برد، چرا که آنها در ابتدا علاقه فراوانی از خود نسبت به شما نشان می دهند، اما پس از چندی اثری از آن باقی نخواهد ماند. شما همیشه در رابطه خود با او سردر گم هستید. تنها چیزی که تحویل شما می دهد یک مشت معذرت خواهی بیهوده است. هیچ وقت به اندازه کافی برای شما زمان ندارد؛ پس بهتر است با چنین زنی ازدواج نکنید.



خانم های عصبانی
مثل خانم های فمینیست خانم های عصبانی نیز دل خوشی از مردها ندارند. آنها به مردها اهانت می کنند، و می توانند بدی ها و خطاهای تمام مردان را به سادگی به خاطر بیاورند. برای خانم عصبانی چیزی به عنوان "مرد خوب" وجود ندارد. خون آنها از دست مردها به جوش می آید و در هر لحظه می توانند مانند یک کوه آتشفشان منفجر شوند. ازدواج با این نوع خانم ها مساوی است با ورود به تراژدی و داد و فریاد ، پس بهتر است عقب بایستید!



خانم های نامطمئن
در نگاه اول چنین خانم هایی خیلی خوب جلوه می کنند؛ با شما به مهربانی رفتار می کنند و خوش مشرب هستند. اما چیزی نمی گذرد که ترس های درونی آنها پدیدار می شوند. روزی چند مرتبه به شما تلفن میزند. او می خواهد مطمئن شود که به اندازه کافی جذاب و پذیرفتنی است؛ او محتاج و نیازمند است و همواره با این ترس زندگی می کند که مبادا در نظر همسرش مثبت نباشند.





خانم های مغرور

اخلاق این خانم ها واقعا عجیب و غریب است. آنها افراد نا مطبوعی هستند که به دیگران با چشم حقارت نگاه می کنند و فقط به خودشان اهمیت می دهند و اصلا مهم نیست که قلب دیگران را بشکنند و آنها را آزرده خاطر سازند. او می خواهد که همیشه مرکز توجه قرار گیرد و هر کاری که می خواهد، انجام دهد و هر کجا که می خواهد، برود. او خود خواه و خود محور است. شیفته خودش می باشد و به عنوان "دختر کوچولوی بابایی" بزرگ شده، و انتظار همان توجهات را از شما دارد. بیشتر آنها به فکر پول و مال و منال نیز هستند. درست مثل خانم های پولکی. آنها معمولا خوش قیافه و خوش لباس هستند و به راحتی با اخمی که در چهره دارند قابل شناسایی می باشند. لذا باید تا آنجا که می توانید خود را از آنها دور نگاه دارید.






خانم های قدرت طلب
آنها انسان هایی هستند که می خواهند قدرت کنترل تمام امور زندگی شما را به دست گیرند. آنها به شما می گویند چه لباسی بپوشید، کجا بروید، با چه کسی صحبت کنید، و خلاصه همه چیز... و اگر بخواهید در مقابل عقاید آنها از خود مقاومت نشان دهید، اخم هایشان در هم فرو می رود، و چاره دیگری جز سر فرود آوردن در مقابل خواست هایشان را برایتان باقی نخواهند گذاشت.




دختران کم سن وسال دخترانی که سنشان از پسران کمتر است
بر خلاف اداعای کلیه روانشناسان خانوادگی که سن دختران وپسران را از نظر علمی در سنینی خاص تخمین زده اند که معمولا پایین بودن سن دختران را معقول دانستند . در طول گذشت سالیان سال تجربه ثابت کرده است که اکثرا ازدواجهایی که سن دختران پائین تر از سن پسران بوده اکثرا با شکست مواجه شده دختران که فاصله سنیشان ازهمسرانشان کمتر است بااعمال رفتارها بچه گانه ودور از منطق منجربه ایجاد ناهنجاریهای اخلاقی وتشنجهای روحی بین خود وهمسرانشان می شوند .

که اگر خوب به ازدواجهای که سن دختران بیش از پسران بوده توجه کنید به خوبی متوجه چنین تفاوت از نظر نوع واکنشها خواهید شد . بر خلاف اینکه همیشه گفته شده دختران زودتر از سن پسران به بلوغ می رسند از نظر فکری هرگز چنین نبوده واین قائده همیشه شعار بیش بر سر زبانها نبوده که اگر چنین بود شاهد چنین رفتارهای از سوی دختران نبودیم که البته رفتارهای کودکانه ودور از منطق به نوع تربیت خانوادگی نیز بر می گردد وتنها نمی توان سن را ملاک قرار داد ولی چون دختران با بالا رفتن سن ترجربیاتشان افزایش می یابد به طبع پخته تر شده ورفتارهای معقولانه تری را در زندگی در پیش می گیرند . با اینکه از دیر باز در فرهنگ خانواده های ایرانی مرسوم بوده که هرگاه مادری جهت خواستگاری دختری برای پسر خود اقدام می کرد قبل از هر چیز برای به تحت سلطه گرفتن دختران توسط پسرانشان ویا خودشان سراغ کم سنترین دختران می رفتند . با خود گمان می کردند دختران کم سن را انگونه که می خواهند تربیت کرده وزیر سلطه خود در می اورند به محض اینکه متوجه می شدند سن دختری از پسرانشان بزرگتر است زود عقب نشینی می کردند .که دقیقا بر عکس ان اتفاق می افتاد . زیرا دختران کم سن وسال معمولا تحت سلطه مادران خویش هستند و به دلیل عدم رسیدن به بلوغ فکری با رفتارهای نا معقول ودور از منطق که تشنجهای خانوادگی را به همراه داشت عمل می کردند .

وهرگز هیچگونه سازگاری با مادر شوهرانشان را نداشتند. و زندگی را برای پسران به جهنمی غیر قابل تحمل مبدل می سازند زیرا اکثر پسران بنا به دلیل تعهد اخلاقی نسبت به خانواده خویش بدلیل کهولت سن مادر ویا پدران ویا تنهایی انان سر پرستی خانواده خویش ناگذیر مادران ویا پدران خویش را اداره می کردند و به همبن دلیل به خاطر پایین بودن سن دختران با مشکلات اخلاقی بسیاری مواجه می شدند.. پس در نتیجه پسرانی موفق ترند که سعی کنند دخترانی را که یا هم سن خود می باشند جهت زندگی مشترک انتخاب کنند یا اینکه چند سال از خودشان بزرگتر باشد زیرا دختران در سن بالا با تدبیرترند وعاقلانه تر عمل می کنند .





با دخترانی که تک فرزند هستند ودارای خانواده متمول وسرشناس هرگز ازدواج نکنید
زیرا ازداج با اینگونه دختران جز سرخوردگی وناکامی چیز دیگری به همراه ندارد . زیرا ثروت ودارایی پدران متمول اینگونه دختران ناز پرورده همیشه مانند پتکی بر سر این پسران می باشد . و فخر فروشی وغرور اینگونه دختران موجب می شود که خوشبختی وسعادتی را که پسران پیش از ازدواج با اینگونه دختران در ذهن خود ساخته اند را با خود به گور ببرند . و هرگزطعم خوشبختی را در کنار اینگونه دختران نخواهند چشید .




ازدواج با دختران که ذاتا حسود هستند وچشم روهم چشمی دارند
این نکته در دختران نز حائز اهمیت میباشد زیرا چشم ودل اینگونه دختران بدلیل حسادت به اطرافیان وداشتن چشم روهم چشمی هرگز نمی گذارند همسرانشان اب خوش از گلویشان پایین رود . زیرا تنها چیزی که هرگز انان را سیراب نمی کند مال دنیا وزرق وبرق ان است . حس حسادت موجب عدم سازش با خانواده پسران را موجب می شود وهمیشه پسران بین خانواده خود وهمسرانشان قرار می گیرند که به ناگذیر برای رهایی از جهنم ساخته شده مجبور می شوند در نهایت یکی را انتخاب کنند یا مادر وپدر وخانواده خویش را یا همسرشان را که غیر از این شود هرگز روی ارامش را از سوی همسران خویش نخواهند دید .




ازدواج با دخترانی را که دارای غرور بیش از اندازه هستند ورفتار وکردارشان بیشتر شبیه یک عروسک کوکی میباشد
تا یک زن مهربان وعاطفی . که برای پسران بعد از مدتی مبدل به عروسکانی با روحیات خشک در می ایند . یعنی شکل ساختار اخلاقی انان به شکلی تکراری وخسته کننده در می اید با بروز تلخ زبانی گستاخی _ پرخاشگری _ ناسازگاری _ بهانه جویی قهر های مکرر تحقیر همسران خود در جمع _ نامرتب بودن ونازیبا بودن در منزل برای همسرانشان که هیچ مردی هرگز حریف اینگونه از زنان نخواهند بود . واینگونه مردان برای چنین زنانی مانند نوکران وغلامان حلقه به گوشند . که می بایست همیشه دست به سینه بله قربانگو باشند که اگر غیر از این باشد روزگار این مردان در کنار چنین زنانی سیاه می شود همانگونه که به وضوح در خانواده های خویش ویا خانواده های دیگران می بینید .
و اینگونه دختران برای رسیدن به هدف خویش از بروز واعمال هیچ گونه رفتار غیر اخلاقی دریغ نخواهند کرد .



ازدواج با دخترانیکه ذاتا اعتقادات ضعیفی دارند
کار بسیار بیهوده ای است البته منظورم گروه خاصی هستند . گروه بیشماری از دختران در بستر خانواده های که کاملا بی بند وبار هستند تربیت شده وهیچ اعتقاد معنویی ندارند وتنها در زندگی به چیزی بیشتر از خوشگذرانی وعیش ونوش دنیا فکر نمی کنند واز زندگی وآیین همسرداری و تعهد ووفاداری به همسر هیچ باور و تعهد اخلاقی در ذهن خود ندارند زیرا اعتقادت اصولی انان بسیار ضعیف می باشد وهمیشه برای درست حرکت کردن ویا جلوگیری از بروز رفتارهای غیر اخلاقی و دور از شان یک زن همسرانشان به زورشمشیر بالای سرشان باشند که در این مورد من اعتقاد شدید دارم منظور به اسارت وبندگی کشیدن دختران نیست منظورم این است که اگر دختری ذاتا خویشتن دار باشد وخصلت نجابت وحجب وحیا بطور ذاتی در وجودش شکل گرفته شده باشد راه وشیوه زندگی خویش را بدرستی طی می کند که نیازی به نگهبانی ندارند بدست اوردن خوشبختی ویا داشتن یک زندگی ایدال تنها زمانی میسر میباشد که مدیریت خانواده را دخترانی عاقل وکاردان به عهده بگیرند که از نظر روانشاسی دارای اطلاعات کافی بوده وبا عقل ودرایت بدانند که چگونه با همسر ویا خانواده همسرانشان رفتار کنند که پایه های زندگی همیشه استوار وبر قرار باقی بماند و هرگز نمی توان قدرت بی اندازه ای را که یک زن دارا می باشد که میتواند در خانواده اعمال کند انکار کرد که وظیفه زنان در خانواده با توجه به سنگینی وظایف بیشتر می باشد که خداوند روزی پاداش خیر اینگونه زنان را به دلیل افکار پاکشان وسختی ها ورنجهای کشیده اشان به انان خواهد داد واکثر زنان ایرانی همیشه به زندگی خویش بیش از مردان پایبند بودن که نمی توان انکار کرد که دقیقا زندگی درست وبی دغدغه و با ارامش تحقق پیدا نخواهد گرفت مگر به اینکه در خانواده ای زنی کاردان وبا ایمان به خداوند مدیریت کند که دختران بی بند وبار بیشتر مواقع با اینکه به ظاهر به همسران خویش عشق می ورزند وابراز علاقه می کنند مخفیانه ودوراز چشم همسر خویش به انان وفادار نبوده وحتی به دلیل عدم داشتن اعتقادت معنوی مرتکب خیانت جنسی نیز به همسرانشان می شوند که باز بر می گردد به اعتقاد وباور یک زن که حتی اگر خیانتی را از سوی همسر خویش می بینند به دلیل اعتقادات وباورهای خود به خواست خداوند هرگز دست به عمل غیر اخلاقی نمی زنند زیرا ذاتا چنین رفتارهای را دوست نمی دارند .

و می دانند که روزی جدا از همسرانشان به پیشگاه خداوند خواهند رفت ودر مقابل او می بایست به اعمال مرتکب شده خود پاسخ دهند که خداوند جز پاکی وزیبایی فکر برای بندگانش چیزی نمی خواهد که زیرا خداوند ذاتش زیباست وزیبای ها را دوست می دارد هدفش از خلق زن و مرد و زندگی روی زمین بسیار مقدستر وپاکتر از این حرفاست هرزگی و افسارگریختگی تنها در افکار ناپاک شکل می گیرد وقوت بخشیده می شود که بدست اوردن زنی که ذاتا دارای اعتقادات قوی نیستند از بد شانسی گروهی از مردان بشمار می اید که اسیبهای غیر قابل جبران ناپذیری به زندگی مشترک یک مرد وارد میاورد . و وقتی انسانی حالا در موضوع بحث ما یک زن فرمانبردار خداوند خویش نیست واز خشم وغضب خداوند نمی هراسد به خانواده وهمسر خویش نیز پایبند نبوده و همسران مناسب برای پسران نیستند پس پسرا ن دخترانی را به همسری بگیرند که اول اعتقاد قلبی به خداوند داشته باشند نه اینکه در حد یک باور معمولی .


رموز ارتباط با قوم شوهر

رموز ارتباط با قوم شوهر!
یکی از سخت ترین رابطه هایی که ما برقرار می کنیم، با خانواده شوهر است. وقتی ما ازدواج می کنیم، اکثر ما توجه نمی کنیم که با یک خانواده دیگر وصلت کرده ایم. ممکن است این خانواده رسم و رسوم، رفتارها، و عادتهایی برخلاف ما داشته باشند. زمانی که این اختلاف نظرها یا اختلاف در زمینه رسم و رسوم و غیره وارد خانواده شما شد، کشمکش و درگیری شروع می شود. بنابراین چقدر درگیری قابل تحمل و پذیرفتنی است؟ این موضوع بستگی به افرادی دارد که وارد بحث می شوند. بنابراین یک قاعده کلی درمورد خانواده شوهر این است که از احساساتتان به عنوان یک راهنما کمک بگیرید.
ارتباط
اگر می خواهید رابطه تان بحرانی نشود،به نکات زیر توجه کنید:
خودتان را با شرایط وفق دهید: زوج‌ها در اوایل ازدواج اغلب تصور می‌کنند که رابطه شان با خانواده همسر باید یکی از بهترین رابطه‌ها باشد.اما وقتی بچه دار می‌شوند، ناچارا درگیر کارها و وظایف بیشتری می‌شوند و نوع رابطه شان تغییر می‌یابد. در این بین مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها و همچنین دیگر بستگان سعی می‌کنند که بفهمند چگونه می‌توانند خودشان را با این وضعیت وفق دهند.اگر زمانی تعارضی بوجود آمد ، هیچ وقت نگذارید همسرتان احساس کند که باید بین شما و خانواده اش یکی را انتخاب کند.

رازهای خانه را برملا نکنید!: با همسرتان توافق کنید که چه چیزهایی را نباید به خانواده همسرتان بگویید. یادتان باشد که هر خانواده جدیدی رازهای خودش را دارد و برملا شدن این رازها هم استقلال خانواده جدید را زیر سوال می برد و هم راه را برای دخالت خانواده ها باز می کند.

هرگز نباید مسائل مالی تان را با خانواده همسر در میان بگذارید: زمانی که خانواده همسر سعی می کنند زوج را از لحاظ مالی حمایت کنند یا اهداف مالی در سر دارند، عاقلانه آن است که موضوع را عوض کنیم. مطمئنا در بیشتر موارد خانواده همسر سعی می کنند که به فرزند و یا عروس و دامادشان کمک کنند اما اگر آنها این قصد را داشته باشند که روش زندگی خودشان را بر زندگی فرزندشان پیاده کنند، نشان می دهد که آنها قصد دخالت و فضولی در زندگی شما را دارند. دلیلی ندارد که خانواده ها از فرزندانشان به خاطر نحوه خرج کردن پولشان، یا پس انداز کردن آن یا حتی مقدار درآمد ماهیانه شان عیبجویی کنند. اگر نیاز مبرمی به پول پیدا کردید عاقلانه تر آن است که از افراد دیگری پول قرض بگیرید. بهترین راه این است که برخی مسائل زندگیتان را بین خودتان خصوصی و شخصی کنید و در خانواده های همسرتان نفوذ نکند.

نظرخواهی نکنید، اگر...: ببینید، والدین همسر یا والدین خودتان چه طور شخصیتی دارند. اگر جنبه این را دارند که فقط در مقام مشورت با آن ها حرف بزنید، خب حرف بزنید اما اگر حس می کنید نظرخواهی کردن مساوی است با در منگنه قرار گرفتن و آن ها نظر رابا دستور اشتباه می گیرند، در کل نظرخواهی نکنید.

دخالت نکنید!: بله! درست خواندید! بعضی ها درباره مسائل خانواده همسر در ظاهر و باطن دخالت می کنند و بعد راه را برای دخالت متقابل باز نگه می دارند. مثلا می گویند نظرت در مورد این خواستگار جدید چیست؟ این جور وقت ها وسوسه نشوید و بگویید: «هر جور که خودتان صلاح می دانید».
سعی کنید با مادرشوهرتان رابطه مخصوصی ایجاد کنید. زمانی را با همدیگر بگذرانید. اجازه دهید او بفهمد که شما چقدر به نظرات و عقایدش احترام می‌گذارید. مطمئن باشید به حمایت‌های وی نیاز پیدا خواهید کرد
مراقبت از بچه هایتان را به خانواده همسرتان نسپارید: شاید سخت ترین مورد بین همسر و خانواده همسر بچه ها هستند. نگهداری فرزندتان توسط خانواده همسر یک اشتباه بزرگ است.
حتی اگر آنها صلاحیت و توانایی این کار را داشته باشند اما نگهداری فرزندتان توسط آنها می تواند به یک موضوع ناراحت کننده بین شما تبدیل شود. خانواده همسر پدربزرگ و مادربزرگ هستند نه یک مراقب. اگر پدربزرگ و مادربزرگ ها در نقش یک مراقب باشند آنها می توانند تمام رفتارهای شخصی خودشان را وارد تربیت بچه شما بکنند. در این صورت بچه ها دو سری پدر و مادر خواهند داشت و خانواده همسر هم حق دخالت بیشتری در تربیت و شکل گیری شخصیت فرزند شما دارند.

نگرانی های خانواده همسر را به مهربانی پاسخ دهید: برای بیشتر افراد، ارتباط برقرار کردن با خواهرشوهر و مادرشوهر بسیار سخت است. حتی اگر مادرشوهرشان را به عنوان بهترین دوستشان بدانند. موارد بسیاری وجود دارد که زن ها توسط مادرشوهرانشان احساس تحقیر و سرزنش می کنند. تنها علت قابل قبول آن حس حسادتی است که در این رابطه وجود دارد.
بسیاری از مادرشوهرها نگران نحوه رفتار کردن عروسشان با پسرشان هستند. حتی اگر رابطه عروس و مادرشوهری بسیار دوستانه باشد، مادرشوهر هر شب با عروس تماس می گیرد تا ببیند عروسش برای دردانه اش بعد از پشت سر گذاشتن یک روز سخت کاری چه غذایی درست کرده است. زیرا او نمی تواند تحمل کند که پسرش بعد از یک روز سخت کاری یک غذای آماده و سطحی بخورد.
درچنین مواردی بهترین طرز برخورد با مادرشوهر، تشکر کردن از اوست. اجازه دهید هرآنچه که می خواهد انجام دهد، و به یاد داشته باشید که این شما هستید که هر شب همسرتان را در خانه می بینید. اگر او فکر می کند شما تنبلید پس چه کسی کارهای خانه پسرش را انجام می دهد؟ او همسر و فرزند شما را دوست دارد و می خواهد بهترین کارها را برای آنها انجام دهد.
فامیل شوهر
بدگویی همسرتان را نزد خانواده اش نکنید: قانون بعدی با فامیل شوهر این است که آنها هرگز نباید از رفتارهای همسرمان که برای ما ناخوشایند است آگاه شوند. هرگز.
پدر و مادرها عیوب فرزندانشان را خوب می دانند، و نیازی به یادآوری آنها نیست. انجام دادن این کار مشکلات عدیده ای را سبب می شود. اگر همسرتان مشکلاتی دارد با دوستانتان در میان بگذارید نه با مادرشوهرتان. زیرا زمانی که مشکلتان با شوهرتان حل شد، هرآنچه که شما درمورد همسرتان با مادرشوهرتان مطرح کردید به خاطرش می ماند. بهترین راه این است که مشکلات زناشویی تان را با دوستانتان و یا غریبه ها مطرح کنید یا در دفتر خاطراتتان یادداشت کنید.

با خانواده شوهرتان صمیمی شوید: سعی کنید با مادرشوهرتان رابطه مخصوصی ایجاد کنید. زمانی را با همدیگر بگذرانید. اجازه دهید او بفهمد که شما چقدر به نظرات و عقایدش احترام می‌گذارید. مطمئن باشید به حمایت‌های وی نیاز پیدا خواهید کرد.
خواهر شوهرشما وضعیت خاصی دارد. کسانی که احساس کمبود محبت و توجه می‌کنند معمولا از خودشان مطمئن نیستند. زمانیکه وی راجع به موضوعی حرف می‌زند که شما را ناراحت می‌کند، - سخت است – اما دندان‌هایتان را بهم فشار دهید، لبخند بزنید، و موضوع را عوض کنید.

به این راه فکر کنید: داشتن یک رابطه خوب با خانواده همسرتان نعمتی است که در آینده فرزندانتان به شما هم خواهند داد.

رازهـایی در مورد خـانم هـا کـه بهـتر است مــردان بــداننـد

shopping_1480947f.jpg

در زندگی روزمره ممکن است اتفاقاتی رخ دهد و یا شرایطی پیش آید که مجبور به گفتن دروغ مصلحتی شویم ؛ زنان معمولا سعی میکنند با توسل به دروغهای ظریف و بی ضرر برخی موقیعتها را به سود خود تغییر دهند.

دروغ شماره ۱۰ : من تو رو همین جوری که هستی دوستت دارم
آیا واقعا” تصور می کنیـد که او دوست ندارد هیچ تغـیـیـری در شمـا بـوجـود بـیاید؟ هیچ تغییری؟ ممکن است همسرتان خواستار تغییرات زیادی در شـما باشـد مگـر ایـنکه در ماه عسل بسر ببرید چون در این زمان شما یک مرد کامل برای همسرتان هستید. دیر یا زود او متوجه اشتباه خود خواهد شد.

دروغ شماره ۹: من عاشق رفت و آمد و معاشرت با دوستان تو هستم
گذشته از اینکه دوستان شما تا چه اندازه جالب می باشند، هـمـسرتـان علاقه ای به حضور مداوم آنها در کنار شما ندارد. اگرچه ممکن است در روزهای اول بروز ندهد ولی بالاخره صبرش تمام شده و شما را از این کار منع خواهد کرد.

دروغ شماره ۸: جم و جور کردن خونه را دوست دارم
این هم از آن دروغ هایی است که همسر شما ممکن است در اوایل ارتـباط شـما بیان کند. اینکه “دوست دارم ظرفهای نشسته را بشویم”، “لبـاسـهای کثیف تو را شسته و اتو کنم”، دیری نخواهد انجامید که این دروغ او نیر برملا خـواهـد شد و از شـما خــواهد خواست که نوبتی ظرفها را بشویید و زحمت جوربهایتان را خودتان بکشید.

دروغ شماره ۷: من عاشق خانواده تو هستم
اگر مرد خوش اقبـالی باشیـد همـسرتان ممـکن اسـت دروغ نـگـوید که دوست دارد با خانواده شما رفت و آمد کند. اگرچه شاید او از آنها شما متنفر باشد ولی برای اینکه احساسات شما جریحه دار نشود راستش را نخواهد گفت. برای اینـکه عـلاقه واقـعی همسرتان را نسبت به خانواده خود بفهمید کافی است به او بگویید که مادرتان بـرای فردا شما را به نهار دعوت کرده و به عکس العمل هـمـسرتان توجـه کنیـد: اگر تمامـی عضلات صورتـش سـفت شـد و با یـک لبـخـند زوری زیـر لب و آرام گفت “خیلی خوبه” آن وقت نتیجه بگیرید که او کشته مرده خانواده تان نیست.

دروغ شماره ۶: من عاشق ورزش هستم
این هم از آن دروغـهای روزهـای اول زندگی است. او برای ایـنکـه نـشان دهـد با زنهای دیگر متفاوت است و اینکه دارای علایق مشترک با شما میباشد پا به پای شما جلوی تلویزیون می نشیند و تا دیر وقت فوتبال تماشـا می کنـد ولی بعد از گذشـت چـند ماه شکایتها شروع شده و متاسفانه دیگر نـخـواهید تـوانسـت با خـیال راحـت بـه تماشای فوتبال بنشینید.

دروغ شماره ۵: از اینکه می گویی چاق هستم اصلا دلخور نمی شوم
فرقی نمی کند که شما چه می گویـید، در هر صورت او عـصبـانی مـی شود. اگر بگویید که خیلی زیبا است متهم میشوید به دروغگویی چرا که او فکر می کند گفته شما صرفا برای آرام کردن او و نرنجیدن بـخاطر چربــیهای اضـافه اش اســت. از طـرف دیگر اگر اضافه وزنش را گوشزد کنید قطعا” یک دعوای حسابی در اتاق نشیمن شما رخ خواهد داد.

دروغ شماره ۴: حق با تو است
خیلی وقت ها بحث و جدال شما با همسرتان با این جمله او تمام می شود: “باشه حق با تو ست، تو خیلی بهتر از من می فهمی”. همسر شما فقط برای بریدن صدای شما این جمله را می گوید در حالیکه هنوز اعتقاد دارد که حق با اوست و کسی که اشتباه می کند شما هستید و پیش خودش میگوید: ” بالاخره می فهمه که اشتباه می کنه” و سپس به دنبال دلیلی برای توجیه حرفش خواهد گشت.

دروغ شماره ۳: برایم مهم نیست که به زن های دیگر نگاه کنی
اگرچه ممکن است همسرتان برای ایـنـکه وانـمود کند که زن خونسـرد و روشـن فکری است این دروغ را بشـمـا بـگوید اما او دوست ندارد که شما حتی به یک ماکت زن مو قرمز پشت ویترین مغازه نگاه کنیـد. او مـی خـواهـد که نگاه شـما فقط به او باشد و نه دیگری. بنابر این اگر او به شما گفت که مهم نیست و اذیت نمی شود هیچ گاه چشمان خود را بیش از اندازه به اطراف منحرف نکنید چون در غیـر این صورت باید منتـظر ضـربات محکم به سر و صورتتان باشید!

دروغ شماره ۲: پول برای من هیچ اهمیتی ندارد
پول اهمیت ندارد، ولی مقدارش چرا! هر چند ممـکـن اسـت درسـت نبـاشـد که بگوییم همه زن ها موجودی حساب بانکی همسرشان برایشان مهم است ولی اکثر آن ها دوست دارند که از لحاظ اقتصادی در یک حد متـعادل و رفاه نسبی قرار داشته و دارای استقلال مالی باشند.

دروغ شماره ۱: نگران نباش عزیزم، این برای همه پیش میاد
اکثر مردان در مرحله ای از زندگیشان موقتا دچار ناتوانی جـنـسی می شـوند و اکثر زنان نیز از این موضوع مطـلع هـسـتند. با این حال این مـساله بـدان مـعنا نیست که همسر شما شاکی و دلـخور نمی شود. این دروغ یـکـی از چـنـدیـن دروغ جنـسـی میباشد که زنان بـرای جریـحه دار نشدن احساسات همـسرشان بـه آنـها مـی گویند، دروغهایی که خوشبختانه مضر نیستند. در نـهایت حتـی اگر شـما برای همسرتان یک شریک جنسـی ایـده آل نـباشـید، هـمسرتـان از بین همه مردان شما را انتخاب کرده بدون اینکه خـوب یا بد بودن آمیزش برایش فرقی داشته باشد.



حال که با دروغهای احتمالی همسرتان آشنا شدید می توانید خودتان را آماده کنید. خبر خوب اینکه آنچه که تا بحال دروغ نامیده شد فقط پیچاندن های ظریفی می باشند که نه تنها مضر نیستند، بلکه برای تجدید روحیه و تحکیم زندگی شما مفید خواهند بود. دروغهای مشابهی نیز می گویـنـد کـه دانـسـتـن آنـها خالی از لطف نیست.

ازدواج کنید

ازدواج امری ضروری در زندگی همه انسان ها می باشد. این روزها در مورد ازدواج حرف های چندان خوبی نمی شنویم. متاسفانه برای بسیاری از ما در مورد لذت های زندگی مجردی و مشکلات ازدواج به شدت اغراق شده است. اما آیا این تمام قضیه است؟
می گویند اگر ازدواج نکنی و همسر و فرزند نداشته باشی مسئولیت هم نداری و زندگی برایت راحت تر است.
قضیه ازدواج مثل این ضرب المثل است که می گوید: "هرکه بامش بیش برفش بیشتر". اگر اصلا خانه نداشته باشید دیگر بام هم ندارید که لازم باشد پارو کنید. اما در عوض برف مستقیم روی سر خودتان می بارد! اگر ازدواج نکنید مسئولیت هم ندارید، اما از مزایای آن هم بی بهره خواهید ماند.
در مورد مشکلات و محدودیت هایی که ممکن است ازدواج برای فرد ایجاد کند زیاد شنیده اید. در اینجا می خواهیم درمورد مزیت های ازدواج برایتان بگوییم. البته جای تاکید دارد که مزایای ازدواج مربوط به ازدواج سالم است. اینکه چطور درست ازدواج کنیم مقاله ای دیگر می طلبد. فقط این نکته را به خاطر داشته باشید که ازدواج سالم بهتر از ازدواج نکردن است و ازدواج نکردن بهتر از ازدواج ناسالم.
اگر باز هم بخواهیم به ضرب المثل فوق اشاره کنیم، ازدواج ناسالم مثل داشتن یک خانه سست و بی بنیاد است: اگر برف روی سر آدم ببارد بهتر است تا اینکه سقف خانه روی سرتان خراب شود!
اما اصلا چرا باید ازدواج کنیم؟ شاید تا به حال به این موضوع فکر نکرده باشید. اگر تا به حال هزار دلیل برای ازدواج نکردن شنیده باشید، ما می خواهیم هزار و یک دلیل برای ازدواج کردن برایتان بیاوریم!

این مقاله ویژه انجمن تخصصی مشاور می باشد

ازدواج طبیعت خلقت است.
یک لحظه تصور کنید که هیچ ازدواجی در طبیعت وجود نداشته باشد ... البته اتفاق خاصی نمی افتد؛ فقط خیلی زود همه ما به دایناسورها می پیوندیم!
ازدواج از همان روز نخست آفرینش جهان هستی جزء قوانین آفرینش بود. آدم و حوا اگر با هم ازدواج نمی کردند الان انسانی روی زمین وجود نداشت. نه فقط انسان، بلکه قانون زوجیت برای همه موجودات جهان از گیاهان و جانوران گرفته تا مولکول ها و اتم ها وجود دارد. و انسان هم برای اینکه به کامیابی حقیقی برسد باید خود را با قوانین هستی هماهنگ کند.
در اینجا جا دارد به این نکته هم اشاره شود که اصل ازدواج در جهان هستی و درمورد تمام موجودات بر پایه پیوند زن و مرد یا نر و ماده است، نه اشکال "مدرن" ازدواجی که در فرهنگ غرب به عنوان یک گرایش "طبیعی" رواج یافته است (ازدواج با هم جنس).


مارتین سلیگمن، روانشناس برجسته دانشگاه پنسیلوانیا و پایه گذار روانشناسی مثبت می گوید: "ازدواج بیشتر از هر پیوند دیگری بین انسانها، در خوشبختی آنها نقش دارد." او معتقد است که ازدواج است که به زندگی افراد معنا می دهد، و می گوید خوشبخت ترین افراد دنیا از میان افرادی هستند که ازدواج کرده اند.
طبق شواهد موجود و نظر کارشناسان، دو عاملی که بیشترین نقش را در خوشبختی تمام انسانهای کره زمین ایفا می کنند عبارتند از: 1) ازدواج و 2) مذهب.

ازدواج به ما آرامش می دهد.
وقتی ازدواج می کنیم رابطه مان را با کسی که به او عشق می ورزیم دائمی و همیشگی می کنیم و همین می تواند ما را از استرس ها و تنش های یک رابطه عاشقانه نجات دهد. با ازدواج رابطه ما از آنچه که هست استوارتر می شود و دیگر این نگرانی را نداریم که ممکن است او را از دست بدهیم.
یک علت این آرامش عشق است. نیروی عشق آرامشی بی نظیر به ما می دهد که در کمتر جایی می توانیم آن را پیدا کنیم. این مطلب را خود خدا هم امضا کرده است: " برای شما همسرانی از جنس خودتان آفریدیم تا بواسطه آنها به آرامش برسید و بین شما محبت و دوستی برقرار کردیم". دکتر افروز آرامشگری را مزیت اصلی ازدواج می داند.

ازدواج برای سلامتی مان خوب است!
همه می دانیم که برای حفظ سلامتی مان باید ورزش منظم و مصرف میوه ها و سبزیجات تازه را در برنامه روزانه مان داشته باشیم. اما من یک عامل دیگر را هم به آن اضافه می کنم: ازدواج! یک همسر خوب می تواند نقش موثری در سلامتی شما داشته باشد.
دانشمندان قدیم و جدید بارها و بارها ثابت کرده اند که ازدواج نقش مثبتی در سلامتی افراد دارد. در یک بررسی نشان داده شد که رابطه خوب با همسر سیستم دفاعی بدن را به میزان قابل توجهی تقویت می کند، و اینکه حتی زخم های افرادی که رابطه خوبی با همسرشان دارند زودتر خوب می شود!
شاید یکی از علتهایش این باشد که وقتی ازدواج می کنید کسی هست که مراقب شما باشد و در دوران بیماری و ضعف از شما پرستاری کند، و اینکه کسی هست که مدام به شما می گوید "مواظب خودت باش!"
نقش ازدواج در سلامتی روان هم به همین میزان ثابت شده است. نتایج یکی از این مطالعات بسیار جالب توجه بود: افراد متاهل کمترین درصد افراد بستری شده در بیمارستانهای روانی را تشکیل می دهند (بیشترین تعداد مربوط به کسانی بود که در رابطه شکست خورده و از همسر خود جدا شده بودند).
ازدواج می تواند شما را از گرفتاری به بسیاری از ناراحتی های روانی از جمله افسردگی نجات دهد – البته اگر در پی یک ازدواج غلط راهی تیمارستان نشده باشید!

ازدواج وضعمان را خوب می کند!
متوسط درآمد سالیانه متاهل ها بیشتر از مجرد هاست. بعضی از تحقیقات نشان می دهد که مردان متاهل حتی تا سه برابر بیشتر از همتایان مجردشان درآمد دارند. یکی از مطالعات جالب توجه که در سال 2004 در نشریه دیدگاه های روانشناسی به چاپ رسید حاکی از این بود که احتمال خانه دار بودن متاهل ها 7 برابر بیشتر از مجردهاست و متاهل ها 80 درصد بیشتر از مجردها دارای ثروت و سرمایه و پس انداز هستند.
ازدواج کردن یعنی شریک شدن زندگی با شخصی دیگر. و این شراکت نه فقط از نظر روانی و عاطفی بلکه از نظر اقتصادی هم اتفاق می افتد؛ وقتی زندگی مان را با کسی شریک می شویم یعنی هزینه هایمان، تلاشهایمان و سرمایه هایمان را هم با هم شریک می شویم.
اما مهم تر از مقرون بصرفه بودن، قولی است که خداوند در این باره به ما داده است: "مردان و زنان مجرد خود را همسر دهید،... اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بی نیاز می کند. خداوند گشایشگر و آگاه است." (32، نور).
البته هیچ کدام از اینها به این معنا نیست که می شود با دست خالی ازدواج کرد و چشم به درگاه آسمان دوخت. همیشه گفته اند از تو حرکت از خدا برکت.

عشق واقعی را در ازدواج تجربه می کنیم.
"دوستت دارم". حتی خواندنش هم شیرین است. اینطور نیست؟ در یک مطالعه که در سال 2000 در ایالات متحده منتشر شد بیان شد که مهم ترین چیزی که مردم از ازدواج انتظار دارند عشق ورزیدن و مورد عشق واقع شدن است.
در مطالعه ای دیگر وقتی از افراد مجرد خواستند که بگویند با ازدواج نکردن چه چیزی را از دست خواهند داد، 45 درصد مردان و سه چهارم زنان اعلام کردند "عشق و دوستی". زندگی بدون عشق برای اکثر ما معنایی ندارد.

ازدواج به زندگی ما معنای بیشتری می دهد.
مارک تواین می گوید: "ازدواج دو خط شکسته را یکی می کند، به دو زندگی بی هدف، کار می بخشد و نیروی هر کدام را برای انجام آن کار دو برابر می کند. به دو سرشت جست و جو گر دلیلی برای زندگی کردن می دهد و چیزی که به خاطر آن زندگی کنند."
ازدواج باعث می شود هدفمندتر زندگی کنیم. اگر پیش از ازدواج هنوز بچه مامان و بابا بودیم، حالا دیگر همسر کسی هستیم. و به زودی هم ممکن است پدر یا مادر کسی شویم. و این یعنی زندگی ما بیشتر از آن ارزش دارد که بخواهیم سرسری آن را بگذرانیم. بعد از ازدواج دیگر مال خودمان نیستیم بلکه مال همسر و فرزندانمان هم هستیم. به خاطر همین باید بیشتر به فکر زندگی مان باشیم. مسئولیتی که ازدواج برای فرد همراه دارد باعث می شود زودتر خودش را جمع و جور کند و آینده نگری بیشتری داشته باشد.

پیمودن مسیر زندگی با ازدواج لذت بخش تر می شود.
اگر بخواهید سینما یا پارک بروید با دوست مورد علاقه تان بیشتر به شما خوش می گذرد یا تنهایی؟ اگر بخواهید مسافتی طولانی را برای انجام کاری بپیمایید چطور؟ یا وقتی می خواهید به مسافرت تفریحی بروید؟
اگر انسان سالمی باشید قطعا در هر سه مورد همراهی دوستتان را به تنهایی ترجیح می دهید. در مورد زندگی هم همینطور است. وقتی با کسی که به او علاقه دارید باشید سفر زندگی برایتان لذت بخش تر می شود. در سختی ها به هم کمک می کنید و در خوشی ها هم شادی تان را با هم شریک می شوید.

ازدواج از تنهایی نجاتمان می دهد.
شما از یک خانواده پر جمعیت هستید. اقوام و فامیل زیادی دارید که همه دور و بر شما هستند. و دوستان و آشنایان زیادی هم دارید و با دوستانتان رابطه بسیار صمیمانه ای دارید. بنابراین به نظر نمی رسد که هیچ وقت تنها بمانید. 20 سال بعد چطور؟ آیا همه افراد خانواده تان مانند الان در کنار شما هستند؟
حتی اگر اینطور نشود، باز هم نمی توان رابطه با همسر را با روابطی که با دوستان و اقوام داریم مقایسه کرد. وقتی ازدواج می کنیم کسی را داریم که تمام مدت شبانه روز و در تمامی شرایط خوب و بد در کنار ماست و نمی گذارد احساس تنهایی کنیم.
ویلیام گود می گوید: "درست است که دوستان ما می توانند از ما حمایت عاطفی بکنند، بانک می تواند به ما پول قرض بدهد، و تعمیرکار می تواند لوله های خانه مان را تعمیر کند؛ اما فقط خانواده است که همیشه با ماست و حمایت عاطفی، دلبستگی و مساعدت آن دائمی و مادام العمر است."

ازدواج برایمان اعتبار می آفریند.
قبول کنیم یا نه، متاهل ها در جامعه اعتبار بیشتری دارند. در محل کار آنها را بیشتر تحویل می گیرند و در میان دوستان و آشنایان نیز افراد متاهل بیشتر از مجردها مورد اطمینان و احترام اطرافیان هستند. علاوه بر این، متاهل ها از مزایای بیشتری هم برخوردارند.
وام ها و پاداش ها و اضافه حقوق ها و خیلی چیزهای دیگر فقط برای متاهل هاست. حتی مجردها در بعضی از شغل ها هم نمی توانند مشغول شوند (این جمله حتما برایتان آشناست: به یک راننده متاهل و متعهد نیازمندیم!). در اماکن تفریحی و توریستی معمولا جاهای خوب و امکانات خوب برای خانواده هاست.
نه فقط در جامعه ما بلکه تقریبا در همه کشورها همینطور است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید در آمریکا افراد متاهل بیشتر از همکاران مجرد خود حقوق می گیرند، و هرچه هم از ازدواجشان سالهای بیشتری می گذرد اضافه حقوقشان بیشتر می شود.
متاسفانه اعتراض مجردها هنگام خواندن این مطلب تغییری در این فرهنگ ایجاد نمی کند!

با ازدواج جامعه بهتری خواهیم داشت.
شاید این حرف که خانواده رکن اصلی جامعه است برایتان خیلی تکراری و کلیشه ای باشد. ولی به هر حال، از دیدگاه اجتماعی هدف اصلی ازدواج این است که کانون مطمئنی برای پرورش فرزندان و اجتماعی کردن آنها شکل بگیرد؛ کاری که خود اجتماع نمی تواند از پس آن بربیاید. آدام اسمیت می گوید: "نخستین نشانه تمدن بشر، ازدواج و تشکیل خانواده است."
در جوامع غربی هم بعد از اینکه همه آزادی ها و ... را تجربه کردند باز به همان نقطه اول برگشتند که برای داشتن جامعه سالم ازدواج و تشکیل خانواده نقش حیاتی دارد. این نتیجه گیری از آنجا حاصل شد که معلوم شد هیچ رکنی در جامعه متمدن، نه آموزش و پرورش، نه کلیسا و مسجد، نه دانشگاه و ... هیچ کدام نتوانست مثل خانواده در درونی کردن ارزشها و ارائه آموزشها و همچنین برآورده کردن نیازهای روانی و عاطفی کودکان موثر باشد.

در ازدواج نیازهای ما برآورده می شود.
اینکه ازدواج سکوی امنی برای برآورده کردن نیازهای غریزی ما است دیگر جای تاکید ندارد. اما اینکه برآورده ساختن نیازهای غریزی چقدر می تواند در رفاه حال ما تاثیرگذار باشد کمتر مورد بحث قرار گرفته است. برخی نظریه پردازان معتقدند همه اختلالات شخصیتی به غریزه جنسی بر می گردد.
تحقیقات و آمار نشان داده است که ارضای نیازها و داشتن رابطه جنسی در جوامع مختلف همواره در قالب ازدواج بهترین شکل را داشته است.

ازدواج باعث می شود خودمان را بهتر بشناسیم.
شنیده اید که می گویند مومن آینه مومن است؟ این را رمورد همسر هم می توانیم بگوییم: همسر آینه همسر است. افراد متاهل در سایه یک رابطه نزدیک و صمیمانه و همچنین در شرایط جدید و مسئولیتهای تازه می تواند خودشان را بهتر بشناسند و به نقاط قوت و ضعف خودشان پی ببرند. البته فقط نقاط ضعف نیست که طی ازدواج برای ما آشکار می شود بلکه بسیاری از توانمندی ها و قدرت هایی که در وجود ما نهفته بوده و تا به حال شرایطی برای بروز پیدا نکرده بود نیز برایمان روشن می شود.
شاید تا پیش از ازدواج با غرور فکر می کردید که از پس خیلی چیزها بر می آیید یا خیلی از کارها را به خوبی بلدید، اما بعد از ازدواج وقتی در موقعیتش قرار گرفتید پی ببرید که به این سادگی ها هم نیست. یا برعکس، شاید اصلا فکر نمی کردید که بتوانید از پس بسیاری از کارهایی بر بیایید که ازدواج شما را در موقعیت انجام ٱن قرار داد.

با ازدواج نصف دینمان را خریده ایم!
ازدواج علاوه بر اینکه اطاعت از امر خداوند است، به واسطه همین که مامنی برای برآورده کردن نیازهای ماست ما را از ارتکاب به گناه باز می دارد. چه بخواهیم و چه نخواهیم ما در جامعه در معرض شرایط مختلف آلودگی به گناه قرار داریم که شاید تقوا و ترس از گناه نتواند جوابگوی این همه نیاز باشد. اینجاست که برآورده کردن نیازها از طریق ازدواج در واقع ما را در برابر این دست گناهان بیمه می کند.

ازدواج از ما محافظت می کند.
شاید در فیلم ها دیده باشید که گاهی زنان در یک ازدواج ناسالم می مانند تا "فقط سایه کسی بالای سرشان باشد". به نظر ناعادلانه می آید اما واقعا ازدواج می تواند برای ما چنین نقشی داشته باشد.
ازدواج به ما حمایت می دهد. این حمایت می تواند عاطفی باشد، یا اقتصادی، اجتماعی، جسمانی، معنوی، مذهبی .

مشکلات ناشی از فاصله سنی زیاد همسران


ازدواج پیوند بین دو انسان و دو خانواده است که اجزای اصلی و اساسی آن زن و مرد می باشند و هر قدر بین این اجزای و عناصر هماهنگی، تناسب و سنخیت بیشتری باشد، آن پیوند استوارتر، مستحکم تر، پرثمرتر و لذت بخش تر خواهد بود.علم و تجربه گویای آن است که علت اساسی بیشتر ناهنجاری ها و ناسازگاری های زندگی زناشویی عدم تناسب و ناهماهنگی بین زن و شوهر است، بنابراین شناخت اموری که موجب هماهنگی و تناسب بین زوجین است ضروری و لازم است و به هیچ وجه نباید این مساله را به بعد از ازدواج موکول کرد. یکی از امور مساله تناسب و هماهنگی در سن زوجین است.


فاصله سنی در ازدواج

لزوم تناسب سنی از اطلاق آیاتی مثل «فانکحوا ما طاب لکم من النساء» همسری مورد پسند و دلنشین انتخاب کنید استنباط می شود. همچنین در روایات اسلامی به صراحت هم کفو بودن مطرح شده است.


پیامبر اسلام می فرماید: با همسان و هم شان خود ازدواج کنید.


می توان گفت اسلام معیار و دلایل هماهنگی در سن را به عقل و عرف و علم سپرده است. اگر فرد به تجارب فراوان و واقعیت های موجود در جامعه و استدلال های علمی در این مساله نظری بیفکند به راحتی پی خواهد برد که همسر دلنشین و مورد پسند همسری است که دارای هماهنگی و تناسب سنی باشد. قابل توجه است که کفو هم بودن از نظر سن تفاوت در سن است نه تساوی زیرا این تفاوت در آفرینش مرد و زن در مورد سن بلوغ قرار داده شده است.

بارها با خانواده هایی مواجه می شویم که فاصله سنی زوجین حتی به،25،20،15، 13 سال و سال های بین این ارقام بالغ می شود و با یکدیگر مشکلات عدیده ای دارند. ما دراینجا به بررسی معایب ازدواج هایی می پردازیم که فاصله سنی بین زن و شوهر در آنها زیاد است.


خارج شدن از معنای اصلی ازدواج

اگر چه در ابتدای ازدواج برای زوجین مشکلاتی به وجود نمی‌آید، اما به مرور زمان و پس از دوره‌های رمانتیک اول ازدواج افراد در صورت ناپختگی و فاصله سنی زیاد با مشکلات زیادی روبه رو می‌شوند. احتمال ایجاد مشکل برای یک زوج 20 ساله و 36 ساله نسبت به یک زوج 40 ساله و 56 بیشتر است زیرا زوج دوم تجربیات بیشتری در طول زندگی کسب کرده‌اند و شباهت بیشتری به یکدیگر دارند. دختری که در دهه سوم زندگی قرار دارد و با مردی در دهه چهارم ازدواج می‌کند تجارب لازم برای یک زندگی مشترک را کسب نکرده است، مسلما تفاوت‌های سنی بالا در بین زن و شوهر که یکی از آن‌ها در دهه‌های سنی پایین‌ است مخاطرات بیشتری به همراه دارد؛ زیرا تحمل بی‌تجربگی‌ها و خامی‌های اشتباهات همسر موجب احساس نارضایتی و تحت‌الشعاع قرار گرفتن آرامش می‌شود.

ازدواج بدین معناست که زن و شوهر در کنار هم و مکمل همدیگر باشند، زمانی که فاصله سنی مناسبی بین زوجین رعایت نمی‌شود ازدواج معنای اصلی خود را از دست می‌دهد و شبیه نقش والد و فرزندی می‌شود و فرد بزرگ‌تر مسلما تجربه بیشتری دارد و ممکن است شروع به پند و اندرز دادن و امر و نهی کردن همسر خود کند. تجربه بالاتر و رویارویی با مسایل و مشکلات بیشتر در طول زندگی موجب می‌شود فرد به همسرش به عنوان یک همسر نگاه نکند و با او مانند یک کودک رفتار کند و از دیدگاه روان‌شناسان ازدواج در دام ارتباط والد و کودکی بیفتد.


کنترل همسر
پند دادن به همسر، فرد با سن کمتر را دچار خشم، تنفر، انزجار می‌کند،‌ زمانی که رابطه از حالت زوجی خارج شود و به یک رابطه والد و کودک تبدل شود رفتارهای جنسی زوجین تحت و شعاع قرار می‌گیرد و در نتیجه کنترل فرد کم سن تر از مشکلات بارز تفاوت سنی زیاد میان زوجین است. کنترل همسر به تدریج زمینه‌های پرخاشگری را فراهم می‌کند، مسلما علاوه بر قدرت نمایی در مسایل مختلف ممکن است فرد بزرگ‌تر از نظر مالی نیز در شرایط بهتری قرار داشته باشد، در نتیجه از هر لحاظ بر همسر خود احاطه پیدا می‌کند و در نهایت زمینه‌های بروز پرخاشگری فراهم می‌شود. در برخی موارد نیز طرف بزرگ‌تر نقش یک قربانی را ایفا می‌کند، فردی که در دهه سوم و چهارم زندگی است نیازهای خاص خود را دارد، اما زمانی که سعی می‌کند خود را پایین‌تر از سن واقعی نشان دهد مسلما نیازهای خاص خود را پاسخ نمی‌دهد و در نتیجه نقش قربانی را پیدا می‌کند.

معمولا فرد بزرگتر برای این که فرد کوچکتر را جذب کند و زندگی تداوم یابد، باید مدام به او امتیازاتی بدهد که وی را به دوام زندگی دلگرم کند. اما هر کس قادر نیست که مدام چنین امتیازاتی بدهد، زیرا گاه دادن این نوع امتیازها برای فرد بزرگتر غیر قابل تحمل و یا غیر ممکن می گردد و بدین ترتیب از انگیزه طرف مقابل برای ادامه زندگی می کاهد. از سویی طرف کوچکتر که از نقطه ضعف همسر خویش اطلاع یافته درصدد اخذ امتیازهای بیشتری بر می آید و تقاضاهای فراوان جوانی پر انرژی و توانا، اختلافات خانواده را تشدید و جو ناامنی را بر خانه حکمفرما می کند و بدین ترتیب خانواده ای نابسامان شکل می گیرد.


عدم تناسب در تواناییهای جسمی
وقتی که فاصله سنی بین زن و شوهر زیاد باشد، هر یک در دوره ای از زندگانی به سر می برند که به لحاظ قوت و توان با همسر خود تفاوت های عمده دارند. مثلاً زنی که هفده سال دارد، در دوران جوانی به سر می برد و همسر او که در 35 سالگی است، به مرز میان سالی نزدیک شده است. یکی غالباً فعال است و دیگری زودتر خسته و در اوقاتی منفعل می شود، گاه این خستگی و انفعال از طرف همسر جوان به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرد و به حساب کم کاری گذاشته می شود، یا به عنوان شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت مطرح می گردد، و وقتی که با این عنوان طرح می نماید، طبیعی است که طرف مقابل احساس ناراحتی می کند و ممکن است این امر عاملی برای برانگیختگی او شود و در نتیجه محیط امن خانه تبدیل به فضایی ناامن و غیر قابل تحمل شود. در حالی که مرد قصد شانه خالی کردن از مسئولیت را ندارد ولی از طرف همسرش متهم به تنبلی و بی مسئولیتی می شود و از آنجا که در چنین مواردی مرد تنبلی را نمی پذیرد، مجادلاتی در می گیرد.


انعطاف پذیری کمتر فرد بزرگتر
وقتی دو جوان با یکدیگر زندگی می کنند، به دلیل جوانی انعطاف پذیری بیشتری دارند. فرد در سنین پایین تر چون نهال جوان است، امکان تغییر فراوانی را دارد. اما درختان، مجال کمتری برای تغییر باقی گذاشته اند.

همین امکان تغییر و تحول است که ما را به یاد کلام گهربار پیامبر اسلام (ص) می اندازد که فرمود : بیشتر کسانی که به من ایمان آوردند، جوانان بودند.

وقتی که دو نفر جوان با هم ازدواج می کنند، برای دست یافتن به سازگاری تلاش می کنند به نظر همدیگر توجه می کنند و خود را طوری تطبیق می دهند که مورد پسند دیگری واقع شوند و بدین ترتیب رضایت طرف مقابل را جلب نمایند، حال آنکه با افزایش سن، انعطاف آدمی کاهش می یابد و همین امر در زندگانی مشترک معضل آفرین است.


کمرویی با همسر
در این گونه خانواده ها معمولا فرد کوچکتر دچار نوعی کمرویی رنج آور است و نمی تواند به راحتی مشکلات خود را با همسر خویش در میان بگذارد. لذا حرف های ناگفته در این خانواده ها بسیار است و مجال مناسبی برای طرح آنها وجود ندارد. سخنان ناگفته بر دل فرد رنجیده سنگینی می کند و گاه به فضای بیرون از خانه کشیده شده، برای دیگران مطرح می شود و این امر مورد قبول و پذیرش فرد بزرگتر نیست. زیرا او فکر می کند که همسرش اسرار خانواده را به بیرون از خانه برده، برای این و آن نقل می کند و این خود موجب بروز اختلافات تازه ای می شود و اگر فرد کوچکتر دردها را بازگو نکند، آنها بر روی هم انباشته شده، او را افسرده می کند.