آن چه به زندگی ما پویایی و تحرک می بخشد، نگاه به آینده است که از آن به
«امید» یاد می کنیم. پیامبر خدا(ص) در این باره می فرماید: همانا آرزو،
رحمتی از جانب خدا برای امت من است (1) . اگر آرزو نبود، هیچ مادری فرزندش
را شیر نمی داد و هیچ کشاورزی درخت نمی کاشت.
امید داشتن
شیر ندادن به فرزند یعنی انقطاع نسل، و کشت نکردن درخت یعنی از میان رفتن
غذای زندگی. تصوّر کنید زندگی در این وضعیت چه صورتی می یابد. گویند روزی
حضرت عیسی(ع) به پیرمردی که مشغول کشاورزی بود، می نگریست. حضرت عیسی(ع)
به خداوند عرض کرد: «خداوندا! امید را از دل او برگیر». در این هنگام،
پیرمرد، بیل خود را به کناری نهاد و روی زمین دراز کشید. مدتی گذشت. حضرت
عیسی به خداوند عرض کرد: «خداوندا! امید را به دل او بازگردان». ناگهان
کشاورز پیر برخاست و شروع به کار نمود. حضرت عیسی نزدیک رفت و ماجرا را از
وی پرسید. پیرمرد گفت: «مشغول کار کردن بودم که با خود فکر کردم و گفتم:
تا به کی می خواهی کار کنی ای پیرمرد؟! از این رو، بیل را کنار گذاشتم و
خوابیدم. کمی گذشت، با خود گفتم: به خدا سوگند، تا زنده هستی باید زندگی
کنی! از این رو، برخاستم و بیل را دوباره به دست گرفتم».
نقش امید
و ناامیدی در این جریان، به خوبی مشهود است. اما هر چیزی حدی دارد و اگر
آن حد، حفظ نشود، دو جنبه ی افراط و تفریط پیدا می کند. امید نیز همین
گونه است. جنبه ی تفریط آن، «ناامیدی» است و جنبه ی افراطی چیزی است که در
فرهنگ دین از آن به عنوان «آرزوهای دور و دراز» یاد می شود. آرزوی دور و
دراز، یعنی آرزویی که از اندازه ی عمر انسان تجاوز می کند و دنیا نیز
ظرفیت برآوردن آن را ندارد. این افراط در آرزوها، خود یکی از عوامل
نارضایتی از زندگی است. به همین جهت، امام علی(ع) می فرماید: هر کس که
آرزوهایش زیاد بشود، رضایتش کم می شود.
به راستی چرا چنین اتفاقی می افتد؟
کسی که صاحب آرزوهای طولانی است، همواره لذت
را در چیزی می داند که ندارد و به همین جهت، از آن چه دارد بهره مند نمی
شود. چنین افرادی همواره از آن چه دارند، نالان و ناراضی اند و چیزهایی را
آرزو می کنند که ندارند. مهم نیست که چه دارند، مهم آن است که همواره آن
چه را ندارند، مایه ی خوش بختی می دانند و وقتی به آن چه زمانی آرزویش را
داشتند، دست یافتند، باز هم احساس بهره مندی و خوش بختی نمی کنند و به آن
چه در دور دست ها وجود دارد، می اندیشند. این، معنای آروزی دور و دراز است.
برای احساس بهره مندی، داشتن فلان نعمت، کافی نیست؛ باید انسان از وجود
نعمت، باخبر شود و از داشتن آن، احساس بهره مندی کند، تا لذت آن را بچشد.
چه بسا نعمت هایی که وجود دارند، ولی کسی از وجود آن ها خبر ندارد و یا از
داشتن آن ها لذت نمی برد.
ناخشنودی بسیاری از کسانی که از زندگی خود راضی نیستند، محرومیت نیست،
بلکه ناچیز شمردن و اهمیت ندادن به چیزهایی است که دارند. اگر روحیه ی
فرد، این گونه باشد که آن چه را دارد ناچیز می شمارد و لذت خود را در آن
چیزی می داند که ندارد، در این صورت، راه تحقق رضایت از زندگی، تأمین خواسته ها و افزایش سطح زندگی
نیست؛ زیرا او به هر سطحی از زندگی که برسد، باز همین الگوی فکری را دارد
که: «آن چه دارم ناچیز است و خوش بختی در چیزهای بالاتری است که ندارم».
از سوی دیگر، چنین افرادی به جهت آرزوهای بی حد و مرزی
که دارند، هیچ گاه به خواسته های خود دست نمی یابند و همواره به خاطر آن
ها حسرت می خورند. لذا آرزوهای دور و دراز، سبب می شود که انسان، داشته
های خود را کوچک ببیند و از آن ها لذت نبرد و نسبت به نداشته ها نیز حسرت
بخورد. به همین جهت امام علی(ع) می فرماید: از آرزوها [ی طولانی]
بپرهیزید؛ زیرا نشاط نعمت هایی را که دارید، از میان می برد و آن ها را
نزد شما کوچک می سازد و حسرتِ آن چه را که آرزو دارید، در پی می آورد. (2)
بدون شک، زندگی «داشته ها» و «نداشته ها»ی فراوانی دارد. اگر انسان به
داشته های خود توجه کند و از آن ها لذت ببرد، راحت تر می تواند نداشته ها
را تحمل کند. اما اگر کسی داشته های خود را نبیند، زندگی را یک سره
محرومیت می داند و در آن هیچ نقطه ی امیدی نمی یابد و همه ی زندگی، یک
پارچه برای او سختی و تلخی است و واقعاً چنین زندگی ای را نمی توان تحمل
کرد. لذا بردباری نیز از میان می رود و فرد، توان تحمّل سختی ها را نخواهد داشت .
"به
نظر می رسد میزان شادی در زنان نسبت به مردان کمتر است ، به نظر شما علت
اصلی آن چیست ؟ دلایل زیادی شامل مسایل اجتماعی، خانوادگی ، فرهنگی
و...دراین امر دخیل هستند ،اما ما به بررسی برخی علل فردی شاد نبودن
بانوان می پردازیم ، البته توجه داشته باشید که این مسئله درمورد همه خانم
ها صدق نمی کند ولی باید این مشکل را بپذیریم تا برای حل آن راهکارهای
درستی اتخاذ کنیم "
بر اساس نوشته هایِ دکتر الیزابت لومباردو نویسنده کتاب "یک تو یِ شاد :
نسخه نهایی برای شاد بودن" هیچ دلیلی وجود ندارد که نا راحتی را به عنوان
یک مسئله عادی بپذیریم. او شایع ترین موانع خوش بینی زنان را به همراه
راهکارهای داشتن یک قلب شاد نام می برد .
موانع خوشحالی
دکتر لومباردو معتقد است که شادی خصلتی ذاتی نیست که مردم با آن به دنیا
آمده باشند بلکه خوشحال بودن یک مهارت است." برخی مردم توانایی های ذاتی
بیشتری نسبت به بقیه دارند، مثلا بازی گلفِ یک کسی بهتر از دیگری است" او
در ادامه توضیح می دهد :" اما اگر آموزش و تمرین به درستی انجام شود هر
کسی می تواند مثلا در بازی گلف خود پیشرفت کند. در مورد توانایی خوشحال
بودن هم این مسئله صدق می کند."
مشکل بسیاری از خانم ها این است که آنها در دایره ای از افکار منفی گیر
افتاد ه اند و هرگز این فرصت را نداشته اند که خوشحال بودن را تمرین
کنند.از نظر دکتر لومباردو شایع ترین موانع خوشحال بودن خانم ها عبارت است
از :
• سندرم ِ " اگه فقط...."
خانم هایی که فکر می کنند "اکر فقط" این اتفاق افتاده بود آنها خوشحال
بودند به دنبال یک عامل خارجی برای شاد بودن می گردند." بساری از خانم ها
این احساس را دارند که "اگه فقط من میتونستم---- اونموقع می تونستم خوشحال
باشم." جای خالی می تواند با "کم کردن وزن"،"بچه دار شدن"، "ترفیع گرفتن"
و یا هر چیز دیگری پر شود. کارشناس خشنودی در ادامه می گوید " اما خوشحال
بودن یک امر درونی است و اگر ما برای خوشحال بودن به اتفاقات بیرونی
وابسته باشیم ، تا زمان به دست آوردن آنها ناراحتیم و زمانی که آنها را به
دست می آوریم تنها به مدت کوتاهی می توانیم شاد باشیم." او همین طور یاد
آور می شود که هر گاه این منبع خارجی خوشحالی به دست آمد ، زنان به دنبال
"مورد" بعدی برای یافتن خوشحالی می گردند.
• مقایسه های غیر منصفانه:
بسیاری از زنان احساس رضایت از خود نمی کنند در نتیجه همیشه غمگین هستند
برای اینکه خود را با دیگران مقایسه می کنند. دکتر لومباردو اضافه میکند
"وقتی خودت را با شخص دیگری مقایسه میکنی از خودت نا امید می شوی چرا که
به اندازه کافی باهوش،لاغر (قلمی)، پولدار، یا هر چیز دیگری...نیستی و در
نتیجه هیچ وقت احساس خوبی نسبت به خودت نداری."
• استفاده از کلمه "باید..."
دکتر لومباردو می گوید : چرخه دیگری از افکارمنفی زنان زمانیست که با
خودشان فکر می کنند "باید " خودشان یا دیگران این طور یا آن طور می بودند.
زنانی که مدام به این فکر می کنند که بهتر بود فلان کار را می
کردم...احساس گناهکار بودن و شکست خوردگی می کنند.علاوه برآن فکر کردن به
اینکه بقیه باید این کار را انجام دهند یا این طور باشند (مثلا شوهرم باید
بیشتر به من کمک می کرد) آنها را عصبی و دلخور می کند. کارشناس خوشحالی
می گوید راه حل خیلی ساده است : " کلمه "باید..." را از دایره لغات خود
پاک کنید آن وقت می بینید که احساس بهتری خواهید داشت."
غلبه بر موانعِ خوش بینی:
از خوشحالی خود در برابر تنش ها محافظت کنید ، شکی در این نیست که استرس
می تواند خوشحالی شما را مختل کند اما برای دکتر لومباردو استرس توجیه
خوبی برای خوشحال نبودن نیست. موارد زیر را مدنظرداشته باشید :
• حواستان به نیازهایتان باشد
اگر از خواب و خوراک کافی بهره مند شوید و ورزش کنید با بهترین شرایط
فیزیکی آماده اید که استرس های خانه و کار را به خوبی مدیریت کنید.
• برنامه ای برای تفریح در نظر بگیرید
ناخن های خود را مانیکور کنید . به سالن ماساژ بروید.برای شام با همسر یا
دوستِ خود بیرون بروید و هر کاری که باعث می شود به شما خوش بگذرد انجام
دهید. یک برنامه منظم بچینید و آن را دنبال کنید. اگر بدانید که یک برنامه
ِ تفریحی در آینده ای نزدیک دارید به شما کمک می کند تا شرایط استرس زا
را به راحتی پشت سربگذارید.
• از کمال گرایی بپرهیزید ( وسواس را کنار بگذارید )
خودتان را در مضیقه قرار ندهید که حتما بهترین لباس ها را بپوشید ، بهترین
ظروف را داشته باشید، و یا بهترین وسایل مدرسه را برای کودک خود بخرید.
به جای فکر کردن به اینکه چه کاستی هایی دارید ، روی نقاط قوت خود و
چیزهای زیبایی که دارید تمرکز کنید .
• برنامه های اضافی را کاهش دهید
لازم نیست که خود را وادار به انجام کاری کنید که به آن علا قه ای ندارید.
روی فعالیت هایی که از انجامش لذت می برید تمرکز کنید و داشتن یک برنامه
هفتگی را برای بهبود کیفیت خانواده در اولویت قرار بدهید.به زودی احساس
درماندگی کمتری خواهید داشت و همان طور که با خانواده خود بیشتر رابطه
برقرار می کنید میزان شادی خود را افزایش می دهید.
سر مشق شادی برای بچه های خود باشید
بدیهی است که کودکان آنچه را از والدین می بینند می آموزند. هر چقدر شما
شادتر باشید بچه های شما هم می توانند خوشحال تر و سر حال تر باشند. دکتر
لومباردو می گوید اینکه به کودکان خود بگویید که شاد باشند به تنهایی
کفایت نمی کند شما باید خودتان شادی را برای آنها الگو سازی کنید. به آنها
بیاموزید که چگونه اعتماد به نفس داشته باشند و آنها در قالب آنچه که
هستند شاد خواهند بود. به آنها بیاموزید که چطور انعطاف پذیرو خوشبین
باشند بدین صورت آنها می توانند از هر موقعیتی-حتی اگر اوضاع به خوبی پیش
نرود- بهترینش را خلق کنند. مهم تر از همه اینکه سپاسگذاری را به آنها
بیاموزید تا آنها روی بعد مثبت زندگی تمرکز کنند.
یک
کارشناس حوزه خانواده تأکید بر حقوق بیش از وظایف را یکی از علل تشدید
فردگرایی و رفاه طلبی در خانواده ها برشمرد و با اشاره به تبعات بی
اعتباری جایگاه پدر در خانواده، گفت: در گذشته پدر جایگاه و اعتبار ویژه
ای داشت اما امروزه تبلیغات نامناسب تفکرات فمنیستی و بحث برابرخواهی و هم
عرض شدن زن و مرد باعث شده آن جایگاه ویژه پدری در خانواده آسیب ببیند.
جایگاه پدر در خانواده
“این بابامه که داره تو خونه ظرفا رو میشوره”
“این مامانمه که رفته یه ظرفشویی بخره تا به بابا کمک کنه”
“این منم که خوشحالم چون ظرفشویی باعث خوشحالی هممون شده”
این دیالوگ باید برای بسیاری از مخاطبان آشنا باشد. دیالوگ مربوط به یکی
از پیامهای بازرگانی هست که امروزه لابه لای برنامههای تلویزیون پخش
میشود.
البته در نگاه اول ممکن هست برای بسیاری (حتی آنهایی که ذوب در مدرنیته
شدهاند!) هم کمی سنگین بیاید اما بعد از اندکی بالا پایین کردن مطلب، همگی
(حتی مادربزرگترها هم!)به خودمان میگوییم که با توجه به شرایط امروزه
طبیعیست و چیز خاصی نیست..
این دیدگاه، که در این تبلیغ خیلی ظریف گنجانده شده است، را میتوان غالبا در فیلمهای تلویزیونی هم پیدا کرد.
نکتهای که بر اثر تکرار و البته گذر زمان و مسائل دیگری که قابل بحث هست،
نکاتیست که طبیعی جلوه کردهاند. حال این نکات که اشاره شد شامل چه چیز
هایی است؟
*ضعیف شدن جایگاه مرد در خانواده
*ضعیف شدن جایگاه زن در خانواده
*ایجاد اختلال در شکل و صورت طبیعی خانواده
اگر وضعیت زنان، مردان و خانوادهها را در زمانهای بسیار قدیم بررسیای
تاریخی کنیم، متوجه خواهیم شد که در آن زمانها زنان در جایگاه بسیار
حقارتآمیزی قرار داشتند. که این شرایط در همهی تمدنهای قدیم همچون تمدن
یونان، سومر، مصر، هند، چین، ژاپن، ایران باستان و تمدنهای دیگر مشابه
بوده است. برای مثال در اسطورههای یونانی زنی خیالی به نام پاندورا سرچشمه
بدبختیها و مصائب بشری است و یا در تمدن مصر که یکی از قدیمیترین
تمدنها بوده است، زن حق خارج شدن از منزل را جز برای خدمت کردن به معبودان
یا شاهان نداشته است. حتی در مواردی با زنان همچون کالا برخورد میشده
است و هیچ حق و اعتباری را برای زنان قائل نبودهاند. در آیین مسیح نیز
آمده است که زن همان حوای مجسم است که آدمی را از فردوس برین محروم ساخت.
این وضعیت که در شبه جزیره عربستان به حد زنده به گور کردن دختران هم
رسیده بوده است با ظهور اسلام و قوانین دینی و انسانیاش کاملا تغییر کرد.
اما در بسیاری از دینهای دیگر همچون مسیحیت و یهودیت، به دلیل
تحریفهایی که در کتب مقدسشان به وجود آمده بوده است، وضعیت محدود زنان
ادامه داشت، چنانکه علاوه بر متون عهد قدیم، عهد جدید هم شامل مضامینی با
همان محتوای دستکم گرفتن زنان بود.
در کتاب عهد جدید پولس رسول آمده است: اجازه نمیدهم که زنان به مردان چیزی یاد بدهند یا بر آنان مسلط شوند.
تا اینکه قرن هفدهم یک تحول بزرگ در غرب با عنوان “حقوق بشر” صورت گرفت
که حتی در این امر هم تماما دفاع یکجانبه از حقوق مردان صورت گرفت که منجر
به اعتراض عدهای شد که به این اعتراضها در چارچوب آرمانهای فمنیستی شکل
گرفت.
فمنیستها گرایشهای مختلفی پیدا کردند که آرمان مشترک همه آنها دفاع از
حقوق زنان بود که در بعضی از گرایشهای آنها این موضوع بیش از حد افراطی
دنبال شد تا جایی که زن و مرد را متقابل هم دانستند و زنده کردن حقوق زنان
را تنها با انتقام از مردان دستیافتنی دانستند.
شاهد این موضوع گفتههای خانم سیمین دوبوار است که گفته: مردان مصداق دوزخ
و برهمزننده فردیت و آزادی زنان هستند. این جنبش و آرمانهایش عامدانه یا
غیر عامدانه همراه با اهداف شوم سرمایهداران زمان شد و (تبدیل به ابزاری
در دست سرمایهداران گردید که) به اسم استقلال زنان، آنان را از کار در
خانه، به کار در کارخانهها مشغول کردند. توضیح همه مصایبی که فمنیستها
به اسم دفاع از حقوق زنان بر زنان وارد کردند، خارج از حوصله این مقاله
است اما به صورت خلاصه اگر در قدیم، انسانیت زن زیر پا گذاشته شده بود این
جنبش “زن بودن” زن را بکلی به دست فراموشی سپرد و با فعالیتهای خود به
تزلزل خانواده کمک بسیاری نمود.
در این بین همانطور که در زمان جاهلیت قدیم با وجود نبود رسانه، رفتارهای
تحقیر آمیز غرب و محدودیت فکری انها نسبت به این موجود از غرب به شرق
انتقال یافته بود. در جاهلیت مدرن به کمک ابررسانهها، آرمانهای فمنیستی
نیز به شرقیان منتقل شده است؛ اما باید اشاره کرد که در شرق مخصوصا جهان
اسلام زن از موقعیت متفاوتتری با دنیای توحشگونه غرب(حداقل در برخورد با
مسئله زن) داشت.
استاد بزرگ شهید مطهری در این زمینه بیان میکنند:
” نهضت اسلامی زن با نهضتی که در مغرب زمین روی داد، از دونظر تفاوت بنیادی دارد:
اول در ناحیه روانشناسی زن و مرد است که اسلام اعجاز کرده است. دوم این
که اسلام در عین آن که زنان را به حقوق انسانیشان آشنا کرد و به آنها
شخصیت و هویت و استقلال داد هرگز انها را به تمرد و عصیان و طغیان و
بدبینی نسبت به جنس مرد وادار نکرد.”
این جنبش همانطور که زنان را نسبت به مردان بدبین کرده است، مردان را نیز
به همان نسبت از جایگاه مدیریتی خود پایین آورده و در کل خانوادهها را
دچار تزلزل کرده است. در حالی که اسلام خانواده را محیطی میداند که زن و
مرد را درکنار هم و نه در مقابل هم هر کدام در جایگاهی که فطرتا مناسبشان
میباشد مسئول پیشرفت خانواده هستند.
اگر بنا بر آن چیزی که اسلام فرموده است، زن جایگاه مدیریتی خانه و مرد
جایگاه مدیریتی خانواده را حفظ کنند، به وضوح به الگوی خانواده مورد نظر
اسلام نزدیکتر خواهند شد و ارامش و س************ی که قرآن از آن یاد
میکند، بیشتر و بیشتر در خانوادههایمان موج خواهد زد.
در این وجیزه هر چند به صورت مختصر ریشههای تاریخی و اجتماعی پدیدهی
تغییر جایگاه مرد و زن را به صورت مختصر بیان کردیم ولی میتوان این مطلب
را مقدمهای برای ورود به این اصل مهم و تلاش در جهت رفع معضلات اجتماعی و
خانوادگی نمود که در این بین آن کسانی که بیشترین تاثیر را در این زمینه
میتوانند داشته باشند، اصحاب رسانه و صدا و سیما و مخصوصا مسئولین مربوطه
و متولیان فرهنگی هستند که پیشنهاد نویسنده در اینباره و برای شروع
فعالیت در این زمینه همت مسئولان مربوط در جلوگیری از انتشار و یا اصلاح
مطالبی با چنین محتواهاییست. قصد مقصر جلوه دادن یک نهاد و سازمانی را
نداریم ولی در این انحرافات پیش آمده که نمونهاش را در تبلیغ یاد شده
دیدیم که خیلی از سازمانها و ارگانها سهم دارند و همینطور برای اصلاح
این دیدگاه به وجود آمده در جامعه ایرانی اسلامیمان نیز بسیاری از همین
سازمان و ارگانها نقش به سزایی خواهند داشت که صدا و سیما در این بین نقش
پر رنگتری را ایفا خواهد کرد.
برای خانواده ها جدا شدن از فرزندی که اگرچه به 20 سالگی
نزدیک می شود اما هنوز دوره نوجوانی اش را پشت سر نگذاشته کار ساده ای
نیست. برای بچه های امروزی هم دور شدن از این دنیای آرام آسان نیست. اگر
شما هم نگران جدایی فرزندتان هستید، ما به شما کمک می کنیم تا با این
شرایط کنار بیایید.
برای دختری که جز محیط خانه و مدرسه، جایی را نمی شناخته و برای پسری که
تنها فاصله اش با خانه، چند ساعت فوتبال بازی کردن بوده، جدا شدن از خانه
کار ساده ای نیست. به همین دلیل روانشناسان می گویند بچه ها را قبل از
آنکه به 18 سالگی برسند، باید آرام آرام از خانه و دلبستگی هایش جدا کنید و
به آنها قدرت ایستادن روی پاهایشان را بدهید.
برای خانواده ها جدا شدن از فرزندی که اگرچه به 20 سالگی نزدیک می شود اما
هنوز دوره نوجوانی اش را پشت سر نگذاشته کار ساده ای نیست. برای بچه های
امروزی هم دور شدن از این دنیای آرام آسان نیست. اگر شما هم نگران جدایی
فرزندتان هستید، ما به شما کمک می کنیم تا با این شرایط کنار بیایید.
اگر فرزند کوچک ترتان دلتنگ شده ...
اگر قرار است فرزند بزرگتان از خانواده جدا شود، باید فرزندان دیگر را
آرام آرام با این شرایط تازه آشنا کنید و با جدایی ناگهانی آنها را آشفته
نکنید. قبل از آنکه فرزند بزرگتان از خانه برود، می توانید گاهی او را به
بهانه مسافرت های مدرسه ای و دوستانه از خانه دور کنید و یا فرزند کوچکتان
را با چنین برنامه هایی، به تنهایی عادت دهید.
از متخصص کمک بگیرید
اگر دلتنگی و اضطراب فرزند کوچکتان مهارناپذیر بود با از کمک روانشناس و یا روانپزشک
برای آرام کردنش استفاده کنید. در صورت مشاهده این علائم، باید نسبت به
آرامش فرزندتان تردید کنید. اگر علائم شدید ناراحتی، بیقراری و یا نبود
تمرکز را دیدید. نمی توانید از فرزند کوچکتان انتظارتداشته باشید که تنها
با گذشت زمان این بحران را پشت سر بگذارد.
بگویید اوضاع از چه قرار است
شرایط را برای فرزند کوچکتان توضیح دهید. به او بگویید که خواهر یا برادر
بزرگتر وارد مرحله تازه ای از زندگی و رشد خود شده است و تو هم در آینده
چنین شرایطی را تجربه خواهی کرد. از این راه، هم فهم شرایط جدید برای او
آسانتر می شود و هم برای اتفاقی که در آینده خودش باید آن را تجربه کند
آماده تر می شود.
بگذارید هر شب تلفن بزند
بچه های کوچکتر دشوارتر از بزرگترها با شرایط تازه کنار می آیند. اگر
فرزند شما به خواهر یا برادر بزرگترش وابسته باشد، نمی توانید انتظار
داشته باشید که یک شبه از او جدا شود. پس رشته رابطه را قطع نکنید و لااقل
در شب ها و یا هفته های اول، با کمک تلفن و اینترنت، ارتباط او و فرزند
بزرگترتان را نزدیکتر کنید.
سوال هایش را بی پاسخ نگذارید
گاهی نه تنها دلبستگی زیاد که نگرانی از شرایط خواهر یا برادر بزرگتر،
کوچکترها را بسیار آشفته می کند. بد نیست هنگام همراهی فرزند بزرگتر تا
خوابگاه، خواهر یا برادر کوچکترش را هم با خود ببرید تا محیط را ببیند و
نسبت به شرایطی که فرزند دیگر قرار است در آن زندگی کند، اطمینان پیدا
کند. این مسئله باعث می شود فرزندان کوچکتر کمتر درباره امنیت و راحتی
خواهر و برادرانشان نگران شوند.
نشانه های پنهان را جدی بگیرید
همانطور که پیش از این گفتیم، اگر سن فرزندی که در خانه مانده پایین باشد،
تفاوتی میان واکنش های دختر و پسر وجود ندارد. اما هر چه سن بالاتر برود،
شما برای تشخیص مشکلات فرزند پسر به دقت بیشتری نیاز دارید. اگر پسر
کوچکتر شما، بعد از تنها شدن در خانه چنین حالات و رفتارهایی را بروز می
دهد، دلتنگی اش را جدی تر بگیرید.
یادتان نرود که شما تنها نباید منتظر دیدن علائم ظاهری و آشکار باشید،
بلکه بعضی از رفتارها و حالت های او به طور غیرمستقیم، شما را به سمت
احوال واقعی فرزندتان هدایت می کند؛ به عنوان مثال اگر نشانه های زیر را
در او دیدید، با دقت بیشتری مراقب احساست او باشید و در صورت نیاز حتی با
کارشناسان مشورت کنید:
- مدام مشغول فیلم و سریال دیدن است، در حالی که قبلا تا این اندازه سراغ تماشای فیلم نمی رفته؟
- بیش از قبل خودش را ساعت ها با بازی های رایانه ای سرگرم می کند؟
- تغییرات واضحی در رفتار و خلق خویش ایجاد شده است؛ برای مثال بیش از قبل تندخو، آرام، مضطرب و یا ... شده؟
- از سر دلتنگی مدام گریه می کند و یا بهانه های مختلف می گیرد؟
اگر فرزندتان بیقراری می کند ...
اگر کار از کار گذشته و شما با مراقبت های بیش از حد، جدایی را برای
فرزندتان سخت کرده اید، می توانید از این راه ها برای آرام کردن فرزندتان
کمک بگیرید.
به خودتان و او زمان بدهید
عجیب نیست اگر فرزندتان به محض دور شدن از خانه دچار اضطراب شود اما اگر
مراحل رشد را به خوبی طی کرده و مهارت تطابق با شرایط تازه را به دست
آورده باشد. احتمالا بعد از گذشت چند روز حال بهتری پیدا می کند و اضطرابش
کمتر می شود. پس قبل از قضاوت درباره حالش، چند روز و یا چند هفته شاهد
رفتارها و حالاتش باشید، تا نسبت به آرامش و یا بی تابی او مطمئن شوید.
مراقب باشید بی تابی طولانی نشود
اگر بعد از گذراندن چند روز دور از خانه، فرزند شما احساس کرد شرایط بهتری
پیدا نکرد و توان تطابق با محیط را ندارد، بیشتر مراقب باشید. طولانی شدن
این حالا ممکن است تاثیر مخربی بر روان فرزند شما بگذارد. پس اگر تغییرات
خلقی شدیدی در او مشاهده می کنید، از یک روانپزشک کمک بگیرید.
او را یکدفعه تنها نگذارید
همراهی با نوجوانی که قرار است به دنیای بزرگسالی وارد شود، اضطرابش را کم می کندو قدرت تطابقش را با محیط بالا می برد.
چراغ های رابطه را روشن کنید
وسایل ارتباطی جدید، حل مشکل را آسانتر کرده اند. می توانید روزهای اول،
سه بار در روز تلفنی صحبت کنید و یا از وسایل جدید ارتباطی برای تماس
مداوم کمک بگیرید.
مراقب دلتنگی پسرها باشید
اگرچه واکنش روانی پسر و دخترها در سال های کودکی تفاوت زیادی با هم ندارد
اما در سال های نوجوانی و جوانی، فرهنگ باعث به وجود آمدن تفاوت هایی بین
آنها می شود. ممکن است در خانواده ها، گریه دخترها و بیان اضطرابشان راحت
تر پذیرفته شود اما پسرها به روش دیگری به مشکل واکنش نشان می دهند. اگر
پسرتان این علائم را از خود بروز می دهد، دلتنگی اش را جدی بگیرید:
- بد خلق شده و زود از کوره در می رود و یا کم خواب شده است؟
- تمرکزش کم شده ونگران موفقیت تحصیلی اش هستید؟
اگر فرزند شما دانشجوی آینده است...
وقتی نوزاد به دنیا می آید، به اطرافیانش به شدت وابسته است؛ چرا که حیاتش
به آنها وابسته است. اما هر چه بزرگتر می شود، وابستگی ها هم کمتر می
شوند. فرزند شما هنگام وارد شدن به دوره دبیرستان، نباید اضطراب جدایی
بالایی داشته باشد. درست است که مادر و پدر و در درجه بعدی دیگر اعضای
خانواده، منابع اول مراقبتی هستندو جدا شدن از آنها ممکن است فرد را دچار
اضطراب کند؛ اما اگر فرزند شما مراحل رشد را به خوبی طی کند، رفتن از خانه
و وارد شدن به محیط خوابگاه برای او سخت نخواهد بود. گرچه مسلما چنین
جدایی هم برای شما و هم او ناراحت کننده است اما نباید زندگی طبیعی شما را
مختل کند. اگر شما و فرزندتان تا رسیدن به چنین روزی چند سال فاصله
دارید، می توانید با کمک این راه ها، آسیب بعد از دور شدن از یکدیگر را
کمتر کنید:
فرزندتان را در پر قو بار نیاورید
آنقدر از فرزندتان حمایت نکنید که توانایی محافظت از خودش را یاد نگیرد.
محافظت بیش از حد از فرزندان، مانع شکل گرفتن شخصیت مستقل در آنها می شود.
پس اجازه دهید توانایی مراقبت از خودش را به دست بیاورد و در عین حال،
بدون دخالت مستقیم، او را در مقابل آسیب های احتمالی حفظ کنید. فرزند شما
تا آنجا که می تواند، باید احتیاجات خود را برطرف کند و تنها در مواردی از
شما کمک بگیرد که به خاطر محدودیت ها و یا شرایط خاصش، در برطرف کردن یک
نیاز با مشکل مواجه است. نمی گوییم با زجر دادن کودکتان، او را مقاوم
کنید، بلکه تنها در مورد خطرهای مراقبت غیرضروری و افراطی به شما هشدار می
دهیم.
آرام آرام فاصله بگیرید
قرار نیست فرزندتان را رها کنید اما یا بالاتر رفتن سنش، دامه مراقبت ها و
نظارت های مستقیم شما باید هر روز کمتر شود. پس همانطور که برای کودک 10
ساله تان مادری می کنید، از فرزند 15 ساله خود مراقبت نکنید. فرزند شما با
رسیدن به دوره نوجوانی، بایدتکیه کمتری به شما داشته باشد و از اینکه
هنگام مواجهه با بحران ها و مشکلات کمتر از قبل از شما کمک بگیرد، نترسد.
به جای سرزنش، توضیح دهید
به کودک تان مسئولیت پذیری را یاد دهید. هنگامی که اشتباه می کند، او را
سرزنش نکنید بلکه برایش دلیل شکست خوردن واشتباهش را توضیح دهید. در عین
حال، به او نشان دهید که مسئول رفتارهایش است و قرار نیست به خاطر برخوردار
بدن از حمایت دیگران، با بی مسئولیتی دردسر درست کند.
بچه ها را در خانه حبس نکنید
زمانی که فرزند شما شما 17، 18 ساله می شود، باید توان تحمل جدایی و دور
شدن از خانه را داشته باشد. شما می توانیدمقدمات این موضوع را از سال های
قبل، یعنی زمان مدرسه آماده کنید. اردو رفتن یکی از راه های مناسب برای طی
کردن این سیر تکاملی است.
اگر حال خودتان خوش نیست
سندرم آشیانه خالی که یکی از بحران های زندگی پدر و مادرهاست، بیشتر متعلق
به دوره پیری است که بچه ها یکی یکی از خانه می روند و احتمالا یکی از
زوج ها هم از دنیا می رود و دیگری با وجودبالا بودن سن، تنها می ماند. اما
درباره پدر و مادرهای جوان تری که فرزندشان به خاطر ادامه تحصیل آنها را
ترک کرده، اگرچه با سندرم آشیانه خالی روبرو نیستند اما باز هم به مراقبت و
هوشیاری برای کنار آمدن با دلتنگی هایشان نیاز دارند. تحمل دور شدن فرزند
از خانه برای والدین آسان نیست.
بشنوید و باور نکنید
تصور نکنید سکوت آدم ها به معنی بی احساس بودنشان است و انتظار نداشته
باشید اعضای خانواده مثل هم رفتار کنند. وقتی مادر ممکن است با گریه های
خود به این مشکل واکنش نشان دهد، پدر می تواند با انکار اهمیت موضوع به آن
واکنش نشان دهد و برای مثال بگوید او دیگر بزرگ شده و حالا برای مستقل تر
شدن، باید از ما دور بماند. در بعضی مواقع پدرها سعی می کنند از
فرزندانشان فاصله بگیرند و برای مستقل تر شدن، او را به حال خود رها می
کنند. این موضوع می تواند حال فرزندشان را از قبل هم بدتر کند.
در مورد حس تان حرف بزنید
اعضای خانواده می توانند دلتنگی ها و نگرانی هایشان را با هم تقسیم کنند و
به جای انکار این احساسات، به دیگری هم بگویندکه اتفاق مهمی افتاده است؛
برای مثال پدر می تواند به فرزند دیگر بگوید بلکه من هم مثل تو ناراحتم و
برای صحبت کردن در مورد این دلتنگی و شرایط تازه، اعضای خانواده را دور هم
جمع کند.
حس تان را پنهان نکنید
در خانواده از نشان دادن احساسات خجالت نکشید و به جای پنهان کردن. آنها
را بروز دهید. این کار درصد بالایی از مشکلات را کم می کند. پنهان کردن
احساسات باعث ایجاد اضطراب ثانویه می شود. دلیلی ندارد اعضای خانواده در
اتاق شان گریه کنند ولی بیرون از اتاق لبخند بزنند. بلکه می توانند با نشان
دادن احساس واقعی شان به یکدیگر و با حمایت هم، بر این شرایط غلبه کنند.
زمان را از دست ندهید
مراقب طولانی شدن دلتنگی ها باشید. اگر به مرور زمان این حالات در هر یک
از اعضای خانواده کمتر می شود، به متخصص مراجعه کنید. طولانی تر شدن این
دلتنگی ها، می تواند مشکلات دیگری را به همراه بیاورد که درمانشان ساده
نیست. پس اگر بیشتر از چند هفته، علائم شدید دلتنگی و بیقراری طول کشید، به
روانپزشک مراجعه کنید.
خودتان را مدیریت کنید
درست است که نزدیک بودن ارتباط شما و فرزندتان بخش مهمی از مشکل را آسان
می کند، اما حال و هوای شما هم در این مورد نقش بسیار مهمی دارد. اگر خود
شما سطح اضطراب بالایی داشته باشید. قطعا نمی توانید کمکی به فرزندتان
بکنید. نوجوانانی که والدین مضطرب دارند، گاهی برای جلوگیری از نگرانی های
تازه، مشکلات و احساساتشان را از آنها پنهان می کنند. پس سعی کنید
هیجانات تان را مدیریت کنید و با بالاتر بردن توان حل مسئله در خودتان، به
فرزندتان هم دلگرمی می دهید.
خانواده
شما چقدر شاد است؟ منظورمان این نیست که چقدر میخندید، میپرسیم چقدر
رضایت دارید و احساس آرامش میکنید؟ بررسیها نشان میدهد که کمتر از 20
درصد خانوادهها جو هیجانی شاد داشته و بیشتر خانوادهها جوی افسرده و
مضطرب دارند.
روانشناسان خانوادههای ایرانی را به چند دسته تقسیم میکنند. خانوادههای
شاد که 20درصد جمعیت را شامل میشوند، خانوادههایی که شکل خوابگاهی پیدا
کرده و اعضای آن بدون داشتن هیچ حسی فقط در کنار هم زندگی میکنند و
خانوادههایی که جوی خشن داشته و اعضای آن با آن که نسبت به هم بیاعتنا
نیستند اما پرخاشگرند.به جز اینها، یک شکل خانواده هم وجود دارد که
ایدهآلترین شکل آن به حساب میآید و البته کمیابتر از بقیه گونهها
است.
خانواده مقتدر که در آن کودک پذیرفته
شده و همه نسبت به هم احساس دلسوزی دارند. توقع والدین از کودکان بر اساس
اقتضای سنی آنها بوده و وظایف به راحتی قابل انجام است. همچنین کودکان
اجازه تصمیمگیری داشته و میتوانند افکارشان را به راحتی مطرح کنند.اساس
خانواده مستبد برخلاف خانواده مقتدر که اساس آن بر احترام است، ترس است.
رابطه
اعضای این خانوادهها سرد و طرد کننده بوده و تحقیر در آن نسبت به بچهها
زیاد است و همه حرفها به گونهای است که عزت نفس اعضا را به شدت تهدید
میکنند. همچنین والدین از طریق فشار، تنبیه و دریغ کردن محبت کودک خود را
کنترل میکنند.اما باید توجه داشت که این فشارها تنها تا سن نوجوانی ادامه پیدا میکند زیرا پس از آن فرد دیگر قابل کنترل نیست.