گشتالت
درمانی شکلی از درمان است که بر اصول روان شناسی ادارک و پدیده شناسی
استوار است. بنابراین، گشتالت درمانی بر دنیای نمودی فرد و بر افکار و
احساسات او، آن طور که در زمان و مکان بلافصل او تجربه می شوند، تمرکز
دارد و به تاریخچه توجی ندارد. از این رو در این شیوه درمانی به مسائلی
نظیر اینکه فر چگونه بدان حالت درآمده است، یا دلیل انجام کارهایش چه بوده
است و یا فردا چه خواهد کرد و چه پیش خواهد آمد، توجهی نمی شود و مشکلات
آگاهی و کل نفس در ارتباط خلاق با محیط مورد تأکید است. معمولاً گشتالت
درمانی به تمرکز درمانی نیزمعروف است. زیرا هدفش آن است که به فرد کمک کند
تا به تجربه اش از طریق آگاهیش بیافزاید و به تجارب و تلاش های ناکام
کنده ای که این آگاهی را سر و متوقف می کنند واقف شود. جنبه دیگر تمرکز آن
است که فرد روابط بین شکل و زیمنه را توسعه می دهد، بطوریکه بتواند توجه
کاملش را به شکل یا هیئت اصلی معطوف دارد و هر چیز دیگری را در زمینه رها
کند. در شیوه درمان گشتالتی، با آوردن رفتارهای اجتنابی به آگاهی سعی می
شود حالت به تعادل برگردانده شود. هدف آن است
که فرد هر چه بیشتر با محیط خود در تماس و تعامل طبیعی قرار گیرد، از
عواطف و تحریک های ناخواسته خویش آگاهی یابد، با خود و با محیط واقعی
کاملاً در تماس قرار گیرد و کلیت ارگانیزم او حفظ شود. اساس درمان گشتالتی
توجه ره زمان و موقعیت موجود و کسب حداکثر آگاهی است. در سایه ی وجود
آگاهی، فرد می تواند بر اساس اصل سالم گشتالت عمل کند، یعنی مهمترین
موقعیت یا کار ناتمام را تشخیص دهد و با آن برخورد اصلاحی داشته باشد.
موقعیت ناتمام، یا کار و امر ناتمام، همان نیازهای ارضا نشده ای هستند که
گشتالت های ناقص را تشکیل می دهند. موقعیت ها و امور ناتمام معمولاً نیرو و
فشار زیادی وارد می آورند و رفتار فرد را شدیداً تحت تأثیر قرار می دهند.
(بارکلی ، 1971؛ پاپن، 1974 ؛ کرسینی، 1973)
انتظار یا هدف از گشتالت درمانی:
هدف
اصلی گشتالت درمانی کمک به فرداست تا دریابد که نیازی به وابستگی به
دیگران نداردو می تواند موجود مستقلی باشد. به عبارت دیگر، گشتالت درمانی
موانع و سدها را از سر راه «شدن» فرد بر می دارد، تا فرد از حمایت محیطی
به حمایت شخصی، که همان بلوغ است، برسد. به عبارت دیگر، هدف گشتالت درمانی
کشف زندگی است، تابدان وسیله فرد رشد کند و به بلوغ شخصی برسد. انسان در
جریان رشد یک تعارض و یا یک کشمکش اساسی دارد و آن این است که هر فردی فقط
یک هدف ذاتی دارد و آن هدف تحقق بخشیدن به «خود» است، آن طور که هست، و
گشتالت درمانی سعی می کند آن چیزی بشود که هست (پرز، 1969؛ پاپن، 1974؛
شرتزر و استون، 1974.) از طریق گشتالت درمانی،
خلأها و شکاف های موجود در زندگی فرد (امور ناتمام) شناخته می شوند و نیز
به فرد کمک می شود تا چگونگی پر کردن این شکاف ها را بیاموزد و در ایجاد
وحدت و کلیت در زندگیش توفیق حاصل کند. این دو خصوصیت در سایه افزایش
آگاهی، تمرکز و قبول مسئولیت شخصی حاصل می شود. همچنین گشتالت درمانی
درصدد است که به افراد در ارائه و بیان سالم میزان تهاجم و خشونتشان کمک
کند. زیرا کششهای تهاجمی اگر به طور مناسب و
درستی بیان و ارائه نشوند، بطور نادرستی به کارگرفته خواهند شد. آنچه که
سعی می شود فرد در جریان درمان به آن دست یابد، آن است که فرد اجزای سلب
شده ی شخصیت خویش را قدم به قدم کشف و آنها را مجدداً کسب کند تا اینکه به
اندازه ای قوی شود که بتواند رشد و بلوغ خود را تسهیل و تأمین کند.
بنابراین، از نظر رابطه ارانیزم با محیطش، هدف درمان برقراری مجدد تماس و
تعامل طبیعی و جذب کامل محیطی است. از نقطه نظر آسیب شناسی، بیماری اختلال
در عملکرد «خود» تلقی می شود و هدف درمان ایجاد وحدت در «خود» است. اساس
تمام هدف های گشتالت درمانی کسب آگاهی است، که فی نفسه می تواند شفا بخش
باشد.
وظیفه درمانگر در گشتالت درمانی:
وظیفه
درمانگر این است که به مراجع کمک کند تا بر موانعی که جلوی آگاهی او را
کرفته غلبه کند. در دوران درمانی درمانگر علاوه بر تأکید روی محتوای
گفتاری مراجع به حرکات و سکنات و رفتار غیر کلامی وی نیز توجه دارد. درگشتالت
درمانی روان درمانگر مراجع را در وضعیت تعارضی قرار می دهد تا مراجع خود
راه حل خاص خود را بیاید و استعدادهای خاص خود را رشد دهد. حالا
و ایجاد از جمله موضوعاتی است که در گشتالت درمانی دارای اهمیت خاصی است.
باید در حال و ایجاد زندگی کرد و شامل آن چیزی می شود که ما از آن آگاه
هستیم. پرلز گشتالت راگرایش مشترک نوع بشر به
سوی تمامیت و کامل کردن خویش کمال گرایی می خواند و هر چه گشتالت یعنی
کمال گرایی را منع کند به وضعیت ناتمامی می انجامد که زیان آوراستو باعث
ناسازگاری است.
فنون گشتالت درمانی:
برخلاف
درمان های انسان گرا و وجودی که فنون اندکی در آنها به چشم می خورد،
گشتالت درمانی به واسطه ی تأکیدی که بر فنون دارد شهرت یافته است. در
ادامه بخشی از شیوه های کنونی گشتالت را توصیف می کنیم:
1ـ زبان من : I-Language دراین
فن به درمانجو کمک می شود تا مسئولیت زندگی حال و آینده خود را به عهده
بگیرد و لذا درمانگر به او می آموزد که زبان «او» یا «آن» را به زبان «من»
تغییر دهد. این تغییر ساده در زبان علاوه بر
تشویق بیمار به قبول احساسات و رفتار خویش، احساس بیگانگی بیمار نسبت به
جنبه هایی از وجود حقیقی خود را کاهش می دهد. این فن به بیمار کمک می کند
تا خود را موجودی فعال بداند نه بی اختیار، و خود را فردی گشوده و جستجوگر
و طالب بداند نه شخصی که رفتارش تماماً به دست رویدادهای بیرونی تعیین می
شود.
2ـ صندلی خالی : the empaty chair در
این فن، درمانجو ابتدا به فراکنی می پردازد و بعد با همان احساس فرافکنده
یا با یک شخص، شیء یا موقعیت به گفتگو می پردازد. برای مثال، اگر بیماری
گریه می کند، گشتالت درمانگر ممکن است از بیمار بخواهد تصور کند که این
اشک ها روی یک صندلی خالی در برابرش نشسته اند و بعد با این اشک ها صحبت
کند. این شگرد ظاهراً در اغلب موارد به آدمی کمک می کند تا با احساسات
خویش مواجه شود. در حقیقت، تصور می رود که اگر به جای چنین کاری از شخص
بخواهیم راجع به اشک هایش سخن بگوید، وی را تشویق کرده ایم تا حتی نسبت به
سابق نیز فاصله بیشتری از احساسات خود بگیرد ـ نکته ای که به نظر گشتالت
درمانگر مانع بهزیستی روانی است.
3ـ فرافکنی احساسات : projection of feeling در
این فن که بصورت گروهی اجرا می شود، درمانگر افراد را دو به دو رو به روی
هم قرار می دهد و از آنها می خواهد که چشم هایشان را ببندند و به کسی که
دلبستگی عاطفی فراوانی نسبت به او دارند، فکر کنند. درمانگر آنها را تشویق
می کند که بر احساساتی که نسبت به آن شخص دارد تمرکز کنند. بعد، همگی
چشمهایشان را می گشایند و به طرف مقابلشان نگاه می کنند. پس از مدت کوتاهی
به آنان گفته می شود مجدداً چشم های خود را ببندند و این با به یک موضوع
خنثی مثلاً یک مسئله ریاضی، فکر کنند. سپس آنها مجدداً چشمان خود را باز
می کنند و به طرف مقابل می نگرند. سرانجام از آنان پرسیده می شود که آیا
در این دو موقعیت از لحاظ نوع احساسی که نسبت به طرف مقابل داشته اند
تفاوت چشمگیری بوده است یا خیر. هدف از این تمرین عبارت از اغراق در چیزی
که تصور می رود در تمامی تعامل های اجتماعی ما حضور دارند، یعنی داخل شدن
احساسات ما به درون وقایعی که در هر لحظه خاص رخ می دهد.
4ـ توجه به علایم غیر کلامی : Attending to nonverbad cuses
تمام
درمانگران به علایم و اشارات غیر کلامی و فرازبانی مراجع توجه می کنند.
علایم غیر کلامی عبارتند از: حرکات بدن، تجلیات چهره، حرکات بیانگر و
نظایر آن. نشانه های فرازبانی عبارتند از:
آهنک صدا، سرعت بیان کلمات و سایر مؤلفه های قابل سمع گفتار که در زمره ی
محتوای آن گفتار قرار ندارد. ممکن است آدمیان آنچه را که از گلویشان خارج
می شود به کمک دست یا چشم خویش نفی نمی کنند. پر از تأکید خاصی بر این
علائم غیر زبانی داشت و برای آنکه دریابد درمانجو حقیقاً چه احساسی می
تواند داشته باشد، عمیقاً این علائم را تحت نظر می گرفت.
5ـ استفاده از استعاره : matephor در
خلال جلسه درمان، گشتالت درمانگرها غالباً به خلق نمایشنامه هایی غیر
عادی می پردازند که باید آنها را اجرا کرد و بدین طریق مشکلی راکه به
اعتقادشان درمانجو دارد، صراحت بیشتری یافته و قابل فهم تر شود.
مسیرهای آینده : ادامه
نفوذ گشتالت حداقل در دو زمینه پیش بینی می شود: یکپارچگی روان درمانی و
ارایه ی آن برای اختلال ها درمانجویان خاص. هر درمان یکپارچه نگر یا
التاقطی رضایت بخشی باید بیشتر از کلمات و مفاهیم را جذب کند. متخصصان
یکپارچه نگر به دنبال روش هایی برای برانگیختن هیجان ها و مشارکت در
تجربیات شدید هستند، خواه آن را روش بیانگر بخوانند یا گشتالتی، تجربی،
عاطفی، و یا هیجان مدار، در عین حال، کار هیجانی همیشه کافی نخواهد بود و
درمانگر گشتالتی بطور فزاینده ای به دنبال گرایش های دیگری مانند روان
پویشی، شناختی، و سیستم ها خوانده بود تا دیدگاه خود را متعادل و کامل
کنند.