کلمه شناخت در لغت به معنی عمل یا فرایند دانستن است. رویکرد شناختی به
شخصیت، بر نحوه ای که افراد از محیط و خودشان آگاه میشوند، نحوهای که
درک نموده و ارزیابی میکنند، یاد میگیرند و مسایل را حل میکنند، تمرکز
دارد. این واقعا یک رویکرد روانشناختی به شخصیت است؛ زیرا منحصرا روی
فعالیتهای ذهنی هشیار تمرکز دارد. این تمرکز روی ذهن، مفاهیمی را که سایر
نظریه پردازان به آنها پرداخته اند، نادیده نمیگیرد. برای مثال،
در رویکرد شناختی، نیازها، سایقها یا هیجانات را جنبه هایی از شخصیت
می دانند که تحت کنترل فرایندهای شناختی قرار دارند.
تـاریخچـه شنـاخت درمــانی
جورج کلی در سال 1905 متولد شد. او تنها فرزند خانواده بود. کلی تمایلات
گوناگونی داشت. مدرک لیسانس او در فیزیک و ریاضیات بود، اما او عضو تیم
مناظره دانشگاه نیز بود که به همین علت عمیقا به مسایل اجتماعی علاقه
داشت. به همین دلیل او مدرک فوق لیسانس خود را در رشته اصلی جامعهشناسی
پرورشی و رشته فرعی روابط کارگر و کارفرما در جامعه شناسی دریافت کرد.
کلی در این مقطع از زندگی خود به صورت تفننی آموزش و پرورش، جامعه شناسی،
اقتصاد، روانشناسی خوانده بود. بعد از مدتی با تمام جدیت رشته ای را در
روانشناسی دنبال کرد. او در سال 1930 وارد دانشگاه شد و سال بعد دکترای
خود را با رساله ای درباره عوامل مشترک در معلولیتهای گفتاری و خواندن
دریافت کرد.
موضوع فلسفی کــلی
فرد به عنوان دانشمند :
کلی معتقد است که افراد مانند دانشمندان، با ساختن فرضیه هایی درباره محیط
و آزمودن آنها در برابر واقعیت زندگی روزمره، دنیای تجربیات خود را درک
کرده و سازمان میدهند و این درک و تفسیر تجربه، برداشت منحصر به فرد ما را
از رویدادها نشان میدهد. کلی گفت: "ما از طریق الگوهای شفافی که متناسب
با واقعیتها هستند که دنیا از آنها تشکیل شده است به دنیا مینگریم". ما
میتوانیم این الگوها را با عینک های آفتابی مقایسه کنیم که رنگ خاصی را
به هر چیزی که میبینیم، میدهد. عینک یک نفر ممکن است آبی رنگ و عینک
دیگری سبز رنگ باشد. امکان دارد چند نفر به یک صحنه نگاه کنند و بسته به
عینکی که زدهاند آن را به صورت متفاوتی ببینند. بنابراین، با توجه به
فرضیههایی که میسازیم، به دنیای خود معنی میدهیم. این دیدگاه خاص، که هر
کسی آن را به وجود میآورد، همان چیزی است که "سیستم سازه" نامیده میشود.
سازه، روش منحصر به فرد شخص برای در نظر گرفتن زندگی است. یک سازه، شیوه
نگاه کردن فرد به رویدادهای موجود زندگی و شیوه تعبیر و تفسیر آن فرد از
جهان است.
دانشمند به عنوان فرد :
اگر بتوان افراد را به صورت دانشمند در نظر گرفت، پس دانشمندان را هم
میتوان به صورت افراد در نظر گرفت. بنابراین، اظهارات دانشمندان را باید
با همان شک و تردیدی در نظر گرفت که هر رفتاری را در نظر میگیریم. هر
نظریهای را میتوان از زاویه تازهای در نظر گرفت و نام دیگری روی آن
گذاشت. این رویکرد به این معنی است که نظریه کلی از بازسازی معاف نیست.
تناوبگرایی تعبیری :
ما در طول زندگی، با هر نوع آدم یا موقعیتی که روبرو میشویم، سازههای
متعددی را شکل میدهیم. هنگامی که با افراد جدید آشنا شده و با موقعیتهای
تازه روبرو میشویم، فهرست سازههای خود را گسترش میدهیم. علاوه بر این،
وقتی موقعیتها تغییر میکنند، ممکن است هر از گاهی سازههای خود را تعدیل
کرده یا کنار بگذاریم. تجدیدنظر در سازهها فرایندی ضروری و مستمر است. اگر
سازههای ما نمیتوانستند اصلاح شوند، در این صورت قادر نبودیم با
موقعیتهای تازه کنار بیاییم. کلی این سازگارپذیری را تناوبگرایی تعبیری
نامید تا بیان کند که ما به وسیله سازههای خود کنترل نمیشویم بلکه آزادیم
تا در آنها تجدیدنظر کنیم.
رویکــرد عقلـانی به مشـاوره
کلی
خود را نسبت به روش درمانی خاص متعهد نمیدانست. او احساس میکرد که آزاد
است از روشهای سنتی درمان و روشهای خاص خودش استفاده کند. تجربیات بالینی
او بر ماهیت نظریه سازه شخصی وی عمیقا تأثیر گذاشتند. افرادی که درمان
کرد، بیماران روانپریش شدیدا آشفته نبودند. بیماران او دانشآموزانی بودند
که معلمان آنها را برای مشاوره
ارجاع داده بودند. آنها قادر بودند درباره مشکلات خود بهطور منطقی بحث
کرده و آنها را به صورت عقلانی مطرح کنند. در کلاس به ما آموزش میدهند که
تجزیه و تحلیل کنیم و درباره اطلاعات بهطور منطقی فکر کرده و آنها را
پردازش کنیم. این نگرش عقلانی از کلاس به موقعیت مشاوره انتقال مییافت.
اگر شرایط طوری بود که کلی در معرض کار کردن با بیماران روانپریش در
بیمارستان روانی قرار میگرفت، نظریه او نمیتوانست تا این حد به
تواناییهای پردازش اطلاعات شناختی وابسته باشد.
کلی، نظریه شخصیتی خود را از تجربههای خود با افراد دارای مشکلات به دست
آورد، چنانچه در مورد بیشتر صاحبنظران همینطور بوده است. اما به دلایل
چندی از جمله نوع مراجعانی که او با آنها سر و کار داشت، آموزشهای که دیده
بود و نداشتن جهتگیری روانکاوی، او این تجربههای بالینی را به شیوهای
متفاوت تعبیر و تفسیر میکرد. الگوی ماهیت انسان
که کلی تدوین کرد بود، شباهتی به هیچ یک از الگوهای دیگر در روانشناسی
ندارد. او مردم را دانشمندانی میدانست و معتقد بود که مردم به همان شیوه
دانشمندان عمل میکنند. کلی مینویسد: "دانشمندان چه میکنند؟ آنها
فرضیههایی میسازند و بعد آنها را با واقعیات شکل گرفته خود با بهکار
بردن تجربه های آزمایشگاهی میسنجند. اگر فرضیه آنها تأیید شد، باقی
میماند و اگر تأیید نشد، رد شده و دوباره سنجیده میشود".
به
خاطر تأکیدهایی که ما در مورد دیگر نظریه های شخصیتی دیده ایم، تعجبی
ندارد اگر نظریه ای که به جای هیجانی بودن انسان بر عقلانی بودن او و به
جای سایقه های غریزی جهانی بر تعبیرات شخصی از تجربه های انسان تأکید
دارد، از محبوبیت چندانی برخوردار نباشد. اما شاگردان او فعالانه این
دیدگاه منحصر به فرد را در مورد کارکرد انسان دنبال کرده و از آن دفاع
میکنند و از آن به عنوان یک حرکت اصیل و یک کمک روحبخش به روانشناسی
شخصیت یاد میکنند.
اصول اولیه شناخت درمانـــی
اصول
اولیه در شناخت درمانی همچون سایر روشهای روان درمانی است. به عبارتی
لازم است شناخت درمانگر برای شروع تکنیکهای شناختی خود اقدامات و شرایط
اولیهای را بوجود بیاورد. برقراری رابطه مناسب و استفاده از مهارتهای
روان شناختی برای مدیریت این رابطه ، تشویق بیمار به بیان جریان بیماری
برای به دست آوردن اطلاعاتی راجع به علل بیماری و استفاده از سایر منابع
برای کسب اطلاعات دقیقتر مثل پرونده پزشکی بیمار و اطلاعات از خانواده و
... کشف میزان علاقه و انگیزه بیمار برای درمان و بکار بردن روشهایی برای
تحریک انگیزه بیمار برای درمان ، مشخص نمودن این که مشکل بیمار مناسب برای
شناخت درمانی است یا نه ... و بسیاری موارد دیگر به عنوان اصول اولیه در
هر نوع روان درمانی و بویژه شناخت درمانی به کار میروند.
بررسی افکار و شناخت های بیمار
شناخت
درمانگر در طول جلسات ملاقات خود با بیمار و تلاش میکند افکار و باورهای
او را مورد بررسی قرار دهد. اغلب افرادی که مشکلات روانی را تجربه میکنند
دارای افکار و باورهای مخربی هستند که به عنوان علت احساسات ناخوشایند
بیمار به شمار میروند. مثلا بیمار افسردهای که احساس کسالت ، بی حالی و
غمگینی میکند و از بی حوصلگی ، بی اشتهایی و بی خوابی خود گله میکند
ممکن است باورهایی منفی از این قبیل داشته باشد: "من همیشه باید خوشخال و
سرحال باشم، من همیشه باید پیروز شوم، من انسان بی ارزشی هستم، من فاقد
تواناییها و مهارتهایی هستم که دیگران دارند."
بطور کلی این افراد باورهایی دارند که عزت نفس آنها را مرتب در هم میکوبد
و وجود آنها را به سرزنش میگیرد. در این حالت شناخت درمانگر تلاش میکند
با استفاده از تکنیکهای مختلف به بیمار نشان دهد که این باورها ، خطاهای
شناختی هستند و در همه حال نمیتوانند صحت داشته باشند. مثلا لازم نیست ما
همه تواناییها و مهارتهایی را که دیگران دارند داشته باشیم ما به عنوان
یک انسان تواناییها و مهارتهای خاص خود را داریم که باید آنها را شناسایی
کنیم، با اینکه تمام لحظات زندگی ما با خوشحالی و سرحالی تمام و کامل
نمیگذارد گاه ممکن است خوشحال نباشیم و حتی گاهی ممکن است احساس غمگینی
کنیم.
یا یک فرد پرخاشگر ممکن است باورهایی از این قبیل داشته باشد. همه باید
مطابق خواست من رفتار کنند، من همیشه باید پیروز شوم و ... شناخت درمانگر
به این فرد کمک میکند تا به این نکته ایمان پیدا کند که همیشه همه انسانها
مطابق میل ما رفتار نمیکنند و یا همیشه همه امور مطابق میل ما پیش
نمیرود. و گاهی ما شکست میخوریم. شناخت درمانگر به این فرد کمک میکند تا
شناختهای خود را تغییر دهد و روشهای مفیدتری برای کنترل هیجانات خود
بیابد.
تکنیکهای شناخت درمانـــی
شناخت
درمانگران در آگاه سازی بیماران و افراد به شناختهای منفی و خطاهای خود
از تکنیکهای مختلفی استفاده میکنند. برای این کار لازم است ابتدا فرد به
خطاهای شناختی خود پی ببرد و سپس تلاش کند شناخت دیگری را جایگزین آن کند.
در مراحل اولیه این کار را به کمک شناخت درمانگر انجام میدهد و به تدریج
شناخت درمانگر تلاش میکند بیمار را در این کار به خود نهایی برساند.
تکنیک یادداشت بـرداری از تکنیکهای رایج و مورد استفاده شناخت درمانگران
است. آنها به افراد توصیه میکنند دفترچهای برای خود تهیه کرده و در
مواقع احساس ناراحتی باورهایی را که منجر به بروز این ناراحتی شده شناسایی
کنند و یادداشت نماید و سپس تلاش کنند باور و فکری را پیدا کنند که در
مقابل باور غلط قبلی قرار میدهد و احساس ناراحتی آنها را کاهش میدهد.