آندره موروئا(Andre . Maurois) زندگینامه نویس فرانسوی
میگوید: « دوست شما عاشق هوشتان است و معشوقه شما عاشق جذابیتتان، اما
عشق خانواده دلیل نمیخواهد؛ شما در خانواده متولد میشوید و با اعضای آن
همخون هستید. با این حال، خانواده میتواند بیش از هر کس دیگری در دنیا،
شما را عصبانی کند (سانتراک،۱۳۸۵).
"خانواده" (Family) به عنوان یک سیستم اجتماعی، شامل گروهی از افراد است
که از طریق ازدواج، تولیدمثل و پرورش فرزندان با هم زندگی میکنند. این
سیستم و سازمان اجتماعی در طول تاریخ نقش حیاتی برای رشد و پیشرفت و
اجتماعی شدن نوع انسان ایفا کرده است. خانواده بدون شک مهمترین سازمانی
است که بسترساز رشد و رفاه جسمی، روانی و اجتماعی کودک و عامل رسیدن وی به
تعادل (فیزیکی، روانی و اجتماعی) است (وود ، ۱۹۹۶). اجتماعیشدن و آشنایی
با قوانین، نقشها و ارزشهای فرهنگی به طور طبیعی در خانواده صورت
میپذیرد (وتر و گیل ۱۹۸۷)؛ و کودک در تعاملات ابتدایی خود با خانواده به
یک موجود اجتماعی تبدیل میشود. به همین دلیل هم از دیربازعملکرد خانواده
مورد توجه روانشناسان بوده است (والش، ۱۹۹۳).
اما خانواده نه تنها یک سیستم است، بلکه به عنوان یک زیرسیستم از جامعه
انسانی نیز محسوب میشود وعواملی از قبیل نژاد، موقعیت اقتصادی و اجتماعی،
آموزش، نقش جنسی، کشور محل اقامت، مهاجرت، مذهب، ارتباطات سیاسی و مرحله
چرخه زندگی خانواده، برآن تاثیر میگذارد (کاسلو و همکاران، ۱۹۹۵).
پیچیدگی ناشی از نحوه تاثیر و تعامل این عوامل متعدد در شکلگیری ماهیت و
مفهوم خانواده در هر فرهنگ، تعریف "عملکرد خانواده"(Family Functional) یا
"ناکارآمدی خانواده"(Dysfunctional) را مشکل میسازد (والش، ۱۹۹۳).
"کارآمد" اساسا به معنی "کارآ"(Workable) است. این مفهوم به قضاوت درباره
سودمندی الگوهای خانواده در کسب هدفها اشاره دارد. ناکارآمدی به الگوهای
خانوادگی ناسودمند و ترسیم تعاملات همراه با استرس و رفتارهای مرضی
برمیگردد. در موقعیتهای مشکلساز، فشارزا یا تنشآمیز خانوادهها استرس
را تجربه میکنند و اعضای خانواده در این شرایط احساس ناراحتی، تنش و عجز
میکنند. موقعیت استرسزا ممکن است سیستم خانواده را مختل کند، مگراینکه
خانواده بتواند الگوی ناکارآمد موجود خود را با شرایط جدید تطبیق دهد و آن
را اصلاح نماید (بالارد ، ۱۹۷۹). مک کوبین و همکاران (۱۹۸۰) خاطرنشان
کردهاند استرسهایی که خانوادهها با آنها مواجه هستند به دو نوع تقسیم
میشوند: طبیعی و غیرطبیعی. در این نگرش استرس «طبیعی» خانواده در ارتباط
با دورههای انتقالی به دوره والد شدن، جداشدن فرزندان، بازنشستگی و مانند
آن برمیگردد.
استرسهای «غیرطبیعی» خانواده همراه با جنگ، بلایا، بیماری، از دست دادن
عضوی از خانواده، مهاجرت و غیره است. (به نقل از موسوی، ۱۳۸۲)
واقعیت این است که اگر یکی از اعضای خانواده دارای اشکال رفتاری ـ روانی
باشد، میتوان ردپای آن را در روابط خانوادگی جستوجو کرد. در بسیاری از
موارد اشکال رفتاری عضو خانواده مانند کودک یا نوجوان مستقیما از روابط
غلط خانوادگی سرچشمه میگیرد. (احمدی، ۱۳۸۴).
سالها قبل، عدهای از رواندرمانگرها متوجه شدند که درمان کودکان
بهانهای برای والدین است تا خودشان جهت "مصاحبههای درمانی" به درمانگاه
مراجعه نکنند.
بسیاری از متخصصان بالینی از روی حدس متوجه شده بودند این خیلی بیمعنی
است که هفتهای دو ساعت روی کودک کارکنند و بعد او را به خانهای بفرستند
که تغییر نکرده است(محیطی که درایجاد مشکل وی نقش داشته است). درنتیجه،
گفتوگو با والدین در هنگام بازی کردن کودک در اتاق بازی درمانگاه متداول
شد. درحقیقت بسیاری از متخصصان بالینی متقاعد شدند که این مصاحبهها نقش
موثری در بهبود رفتار کودکان بازی میکنند تا تجربههای اتاق بازی.
خانوادههایی که دارای کودکان علامتی (بیمار) هستند، معمولا خواستههای ضد
و نقیضی (Contradictive) از درمانگر دارند و خواهان آن هستند که
نشانههای مرضی، بدون ایجاد هرگونه تغییر در سیستم آنان تغییر یابد. نحوه
برخورد درمانگر با این گونه تناقصها، استفاده از یک رشته تعاریف دوباره
جدی و موثر است که به گونهای نشانه مرضی را به سیستم ربط میدهد که شخص
نمیتواند بدون ایجاد تغییر در دیگری در خود تغییری ایجاد کند. با انجام
چنین کاری درمانگر امکان یک گفتوگوی درمانی را فراهم میسازد. در چنین
گفتوگویی موضوع اصلی، دیگر نحوه رفع نشانه مرضی نیست، بلکه محور بحث حول
عواقب حذف نشانه مرضی میچرخد. بدین معنی که گفتوگوی درمانی دیگر محدود
به بررسی مشکل و مسائل مربوط به آن، مانند بیمار کیست؟ علت آن چیست؟ و
چهطور میتوان از دست آن خلاص شد؟، نمیشود. بلکه مسئله اصلی مورد بحث
این است که سیستم خانواده چگونه قادر است بدون آن مشکل به کار خود ادامه
دهد؟ چه کسانی در غیاب آن مشکل متاثر خواهند شد؟ چگونه تحت تاثیر آن
قرارمیگیرند و بالاخره اینکه این بار چهکار خواهند کرد؟
از طریق این گونه تعریف دوباره مدون، ذهن اشخاص دچار بحران و تلاطم مفهومی
میشود و به تبع آن خانواده به طور فزایندهای حس میکند که نظم دادن از
طریق نشانه مرضی دشوار میباشد و برای نظم بخشیدن به شیوه دیگری روی
میآورد (مینو چین و فیشمن، ۱۳۸۱). این تجربههای بالینی راه را برای ظهور
جنبش خانواده درمانی هموار کردند (فریس ۲۰۰۲).
● تعریف خانواده درمانی
خانواده درمانی مداخلهای است که بر تغییر تعاملات بین اعضای خانواده
متمرکز است و در آن تلاش میشود کارکرد خانواده به عنوان واحدی متشکل از
تک تک اعضای خانواده بهبود یابد. بالینگری که به خانواده درمانی
میپردازد میکوشد الگوهای بین نسلی غیرقابل انعطافی را که سبب ناراحتی در
درون افراد یا در روابط بین فردی میشود، درهم بشکند. در خانواده درمانی
میتوان دغدغههای هر یک از اعضای خانواده را مطرح نمود. اما این روش
درمانی بیشتر بر روی کودکان موثر است. زیرا واقعیت روزمره کودکان مستقیما
تحت تاثیر بافت خانواده قرار دارد.
▪ مسایل نظری
بنابرنظریه نظام خانواده (Family System Theory)، خانواده واحدی است که به
طوری عمل میکند که اعتدال (هومئوستاز) تعاملهایش به هر قیمتی حفظ شود.
در خانواده درمانی هدف آن است که الگوهای اغلب پنهانی که تعادل این گروه
را حفظ میکند، آشکار و گروه به مقاصد این الگو پی ببرد. خانواده
درمانگران عموما معتقدند عضوی از خانواده که برچسب بیمار به او تعلق
گرفته، کسی است که از نظر خانواده "مشکل" تلقی میشود، باید سرزنش گردد و
لازم است کمک شود. حال آنکه هدف خانواده درمانگر آن است که به خانواده
کمک کند که دریابند علائم آن فرد بیمار، فیالواقع در خدمت کارکرد محوری
خانواده یعنی حفظ اعتدال آن بوده است. در فرآیند خانواده درمانی الگوهای
ارتباطی تکرار شونده و نهایتا قابل پیشبینی کشف میشود که رفتار فردی را
که بیمار تلقی شده، تداوم میبخشد و نیز بازتاب آن است.
وجه لاینفک نظریه نظام خانواده درجاتی از این اعتقاد است که رابطه زن و شوهر قویا بر ماهیت نظام اعتدالی خانواده اثر مینهد.
یکی از خانواده درمانگران صاحب نظر این مفهوم را به این صورت بیان کرده
است که زن و شوهر "معماران خانوادهاند" (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳).
● سیر تحول خانواده درمانی
خانواده درمانی در اواسط قرن بیستم به عنوان یک درمان مشهور شناخته شد.
بخشی از این تاخیر معلول سلطه طویل المدت روانکاوی بود (فیرس، ۲۰۰۲).
روانکاوی آنگونه که فروید بدان شکل داده بود، نقش روابط خانوادگی در رشد
شخصیت را قبول داشت؛ هر چند فنون درمانی آن فردگرا بود. "آکرمن" کسی بود
که صورتبندیهای روانکاری را در بررسی خانواده به کارگرفت و لذا یکی از
بنیانگذاران خانواده درمانی به شمار میآید. "آدلر" و "سالیوان" نیز بر
این حوزه رشد تاثیرگذاشتهاند. نظریه عمومی سیستمها که توسط زیست شناسی
به نام "برتلانفی" پیشنهاد شده است، پدیدههای ظاهرا بیارتباط را
مولفههای یک نظام کلی "خود تنظیمی" میداند که دائما در جستوجوی حالت
استقرار در موقعیتهای متغیر است. در مورد خانواده تاکید بر این موضوع است
که اجزا چگونه یک کل را میسازند؟ چگونه سازمان مییابند و چهطور با هم
تعادل دارند؟ (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۳۸۶) همچنین دو دیدگاه رفتارگرایی و
انسان گرایی راه را برای ظهور درمانهای دیگری در خانواده درمانی هموار
کردند. از مشکلات افراد تفسیرهای سیستمی به عمل آمد و مشکلات آنان تظاهر
یک اختلال خانوادگی در نظر گرفته شد. این دیدگاه جدید در مورد مشکلات
بالینی بیش از هر جایی در مفهومبندی اختلالات روانی شدیدی چون اسکیزوفرنی
مشهود بود. "تئودور لیدز" و گروه تحقیقاتی وی در سببشناسی اسکیزوفرنی،
نقش خانواده را مطرح کردهاند. وقتی زن و شوهری نمیتوانند نیازهای روانی و
هیجانی یکدیگر را رفع کنند، یکی از آنها اتحاد بیمارگونهای با فرزندش
برقرار میکند و در نهایت اسکیزوفرنی وی را تسریع میکند.
مشاهدات "باون" (۱۹۶۰) روی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی که همراه با پدر و
مادرشان برای مدتی در بیمارستان زندگی میکردند، وی را به این نتیجه
رساند که کل واحد خانواده بیمار است، نه بیمار. (فیرس ، ۲۰۰۲)
● خصوصیات کلی خانواده درمانی
خانواده درمانی دارای خصوصیاتی است که آن را از درمان انفرادی متمایز
میکند. برای مثال، اعضای خانواده دارای ملاک قضاوت، پیشنیه و زبان مشترکی
هستند که ممکن است برای درمانگر ناآشنا باشند. درمانگر باید با نقشهای
خانواده و خرده فرهنگ مخصوص آن آشنا شود. سپس از این آشنایی در جهت ارتباط
با اعضای خانواده یا رویارویی با آنان استفاده کند. در عین حال درمانگر
باید گسلش عاطفی خود را حفظ کند و یک بخش خانواده را به نفع بخش دیگر رها
نکند. البته این کار دشواری است. چون اعضای خانواده غالبا درمانگر را وارد
منازعات خود بر سر قدرت یا دفاعهای خویش در برابر ارتباط آزاد میکنند.
یکی از بخشهای معمول خانواده درمانی، اخذ شرح حال و سنجش است.
مشکل فعلی باید مطرح و بررسی شود. ممکن است پسر خانواده بزهکار باشد یا
دختر خانواده روابط جنسی متعددی داشته باشد. بررسی تفسیر هر یک از اعضای
خانواده از مشکل، کار جالب و از لحاظ تشخیصی کار مهمی است. معمولا شرح حال
خانواده گرفته میشود. این کار نیز میتواند تبعاتی داشته باشد. وقتی
مشکل خانواده در چارچوب خانوادههای پدری والدین خانواده و زندگی دوران
تجرد و ازدواج آنان مورد بررسی قرار میگیرد، شیوه ارتباط کودکان بهتر و
درک آنان بیشتر میشود. طرح یک چشماندز کلی از سابقه و پیشینه خانواده ـ
پدربزرگها و مادربزرگها و هدفها ،آرزوها، ترسها و ضعفهای آنان- قوه
درک همدلی و تحمل اعضای خانواده را افزایش میدهد. به این ترتیب ملاک
قضاوت جدیدی فراهم میآید.
کودک بهتدریج میفهمد که قربانی شدن آرزوهای مادر در پای خانواده، برای
مادرش چه معنایی و پدرش چه برداشتی از سوء رفتار پدرخود داشته است. والدین
در محیط کنترل شده خانواده درمانی (با بررسی وضعیت فعلی فرزندانشان) به
یاد فشار همسالان روی خودشان میافتند (فیرس، ۲۰۰۲).
در این نوع درمان آموزش ، پیشگیری و درمان برای کمک به خانوادهها ، کل
خانواده را دربرمیگیرد. برای حل مشکل خانواده یا یکی از اعضا آن کل سیستم
خانواده مور توجه قرار میگیرد و تلاش میشود علل بروز و عوامل تشدید
کننده مشکل در داخل خانواده و در نوع روابط اعضا با یکدیگر مورد بررسی
قرار گیرد. این شیوه از درمان مبتنی بر رویکرد سیستمهاست و معتقد است
زمانی میتوان به رفع یک مشکل نائل شد که از نیروی تک تک اعضا استفاده کرد
و عوامل تنشزا را مرتفع ساخت.
● چه وقت باید خانواده درمانی کرد؟
قواعد دقیق و قطعی خاصی وجود ندارد که نشان بدهند چه موقع باید خانواده
درمانی انجام داد. خانواده درمانی غالبا با نوجوانی که بیمار اصلی است،
شروع میشود. گاهی مشکلات بیمار آنقدر به خانواده پیوند میخورد که
خانواده درمانی تنها درمان و اقدام ممکن است. گاهی نیز خانواده جلوی
پیشرفت درمان بیمار را میگیرد یا در برابر توصیههای درمانگر مقاومت
میورزد. در نتیجه با درگیرکردن خانواده در درمان، بخشی از این مقاومت رفع
میشود. گاهی نیز مشکلات بیمار (یا حتی بهبود بیمار در حین درمان) به شدت
تحت تاثیر ساختار خانواده است و درمان کل خانواده را ضروری میسازد. در
پارهای موارد بحرانهای خانوادگی (مثل مرگ یکی از اعضای خانواده) کل
خانواده را دچار آسیب میکند.
برخی از خانوادهها بر سر ارزشها اختلاف دارند. برای مثال، نوجوانی که
مصرف مواد مخدر را شروع میکند یا عضو یک فرقه خاص میشود، ارزشهای کل
خانواده را زیر سوال میبرد. در چنین مواردی خانواده درمانی اقدامی منطقی
است و بالاخره گاهی بهترین راه حل برای مشکلات زناشویی یا جنسی است. ولی
خانوادهدرمانی دوای هر دردی نیست و همیشه مناسب نمیباشد. گاهی خانواده
مورد نظر آن قدر از همگسیخته است که چنین مداخلاتی بینتیجه خواهند بود.
گاهی نیز برخی از اعضای خانواده اصلا همکاری نمیکنند. در برخی موارد نیز
خیلی زود معلوم میشود که یکی از اعضای خانواده به شدت دچار اختلال است و
اصلا همکاری نمیکند یا آنقدر اخلال میورزد که حضورش به کل فرآیند
خانواده درمانی لطمه میزند.
چون خانواده درمانی روی چند نفر اجرا میشود، باید مقرون به صرفه بودن آن
را نیز در نظر بگیریم. اگر چه خانواده درمانی ممکن است برای عضو بیمار
خانواده مفید باشد، اما گاهی برای دیگر اعضای خانواده عواقب سویی دارد.
بعضی از خانوادهها مثل بعضی از افراد، "قوا" یا "توان روان شناختی" کافی
برای تحمل بحثها و مسایل قابل طرح در جلسات خانواده درمانی را ندارند.
بنابراین تصمیم گیری برای اینکه خانواده درمانی چه موقع قابل استفاده
است، یک تصمیم گیری سخت بوده و منوط به سنجش دقیق و دقت و حساسیت بالینی
زیاد میباشد (فیرس ، ۲۰۰۲).
از نظر درمان با اینکه ممکن است درمانگران مختلف در مورد یک هدف درمانی
برای یک خانواده بهخصوص توافق داشته باشند، اما فنون آنها برای رسیدن به
این هدف متفاوت خواهد بود. درمانگران که هر کدام شخصیت و مهارتهای مخصوص
به خود دارند، به شیوههای خاصی رابطه برقرار میکنند. اگر سبک کار
خودشان را بشناسند و قبول داشته باشند، توانایی خود را بهتر میتوانند
بهکار گیرند(مینوچین ، ۱۳۷۳).
خانواده، یک گروه طبیعی است با اهداف و نقشهای بسیار که برای همه اعضای
خانواده مهم و ضروری است. همچنین خانواده، یک گروه قوی و سازمانیافته است
که درمانگر را به خاطر اهدافی که در سیاست و فرآیند آن نهفته است به خدمت
میگیرد. لذا در خانوادهدرمانی، درمانگر با یک گروه طبیعی مواجه است که
باید به نوعی در آن وارد شده و آن را تحت تاثیر قرار دهد؛ که این کار
احتیاج به دیپلماسی قابل ملاحظه و مهارتهای اجتماعی ضروری برای درمانگر
دارد. شاید بتوان گفت: خانوادهدرمانی یک روش سیستماتیک مداخلهدرمانی است
که هدف آن، رفع اختلالات پیچیده و متقابل عاطفی در گروه خانواده است.
خانوادهدرمانی، در واقع صحنه برخوردهای انسانی(human drama) است و در
جستجوی حقایق اساسی بشری است و بالاتر از همه در پی التیام زخمها و
ضعفهای خانواده است. لذا مسوولیت عمده خانوادهدرمانی از این قرار است:
بالا بردن احساس همبستگی و وحدت خانواده، فعال کردن نقش طبیعی خود در
شفابخشی(healingـself) خانواده، و تجربهای که راه را برای رسیدن به یک
گروه طبیعی واقعی باز میکند.[1]
خانوادهدرمانی، نوعی گروهدرمانی است که در آن، واحد درمانی، هسته
خانوادگی است و در جلسات درمانی یک یا چند درمانگر با تمام اعضا
خانواده(یا بخشی از آنها) سر و کار دارد و هدف از آن حل و فصل یا تخفیف
تعارضات بیماریزا و اضطراب در درون واحد خانواده است.
رواندرمانی خانواده بر این نظریه مبتنی است که، خانواده نماینده سیستمی
است که سعی در حفظ تعادل یا هموستاز(Homeostasis) دارد. مهم این است که
این سیستم تا چه حد غیرانطباقی بوده باشد. این نظریه اصطلاحا گرایش به
سیستمهای خانواده نامیده میشود و روشهای مربوط به آن بیشتر شامل تمرکز
بر خانواده است، تا یک بیمار خاص.[2]
در واقع خانوادهدرمانی، شکلی از درمان کل خانواده به عنوان یک گروه است
که توسط یک یا دو درمانگر انجام میشود. در این نوع درمان، آسیبشناسی
یا بیماری یکی از اعضای خانواده، انعکاس پاتولوژی یا اختلالات عمیقتر در
سیستم خانواده تلقی میشود. لذا خانواده واحد درمانی به حساب میآید و
تغییر تعامل خانواده، راه تغییر عضو بیمار محسوب میشود.
به طور کلی خانوادهدرمانی به شکل زیر عمل میکند:
· هیچ یک از اعضای خانواده به عنوان بیمار، متمایز و مشخص نمیشود؛
در عوض این کل اعضای خانوده هستند که آشفتگی و پریشانی خانواده را انعکاس
میدهند.
· اعضای خانواده را به طور فردی درمان نمیکنند، بلکه کل اعضا باید مشترکا در جلسات درمانی حضور داشته باشند.
· تشخیص اختلال عاطفی یا رفتاری، مبنی بر مشاهدات خانواده به عنوان
یک واحد، صورت میگیرد. مفاهیم تشخیصی جدید در این درمان به کار میروند.
نظریهها و مفاهیم سنتی که عملکرد تشخیصی را جهت توضیح رفتار فردی، توصیف
میکنند، معمولا برای تشخیص و درمان آسیبشناسی خانواده مناسب نیستند.
· درمانگر با کل اعضای خانواده به جای یک فرد خاص ارتباط دارد.
اگر درمانگر در ملاقات با خانواده آن را یک واحد فرض کند، اما فقط به
درمان یک عضو بپردازد، در واقع به خانوادهدرمانی نپرداخته است.
· اهداف و روشهای درمانی، خانوادهمحور هستند، یعنی اطراف خانواده
سیر میکنند. درمانگر، به منظور رفاه کل خانواده، ابتدا به پیامد درمان
میپردازد.
در واقع خانوادهدرمانی، چیزی بیش از یک تکنیک درمانی جدید است و این
درمان در حقیقت رویکردی کاملا بدیع و نو برای درک رفتار انسان است. پیش از
ظهور خانوادهدرمانی، رفتار، محصولی از شخصیتهای افراد تلقی میشد که تحت
تاثیر رویدادهای مجزای گذشته قرار گرفته بودند. این فلسفه مبنی بر علیت
خطی است، در حالی که نظریهای که رفتار را نشات گرفته از سیستم خانواده
میداند، بر علیت حلقوی استوار است.[3]
اهداف خانواده درمانی
اهداف درمانی خانواده مشتمل است بر:
· تغییر اصول غیرانطباقی که بر خانواده مسلط است.
· بالا بردن آگاهی اعضای خانواده در زمینه راههای مختلف حل مشکل.
· متعادل ساختن تفرد و پیوستگی.
· افزایش روابط مستقیم چهره به چهره و کاهش از سرزنش.
· کاهش یا رفع تعارض و اضطراب در روابط بین فردی.
· تقویت حساسیت نسبت به نیازهای هیجانی اعضای خانواده به وسیله یکدیگر و برآوردهسازی نیازها.
· تقویت ظرفیت افراد خانواده برای مقابله با نیروهای مخرب درون و بیرون محیط خانواده.
· نفوذ بر هویت خانوادگی و ارزشهای آن، به طوری که اعضای خانواده به سوی رشد و سلامتی گرایش یابند.[4]
خانوادهدرمانی و مشاوره خانوادگی
تخصص و حرفه خانواده درمانی نسبتا جدید است و ظهور رسمی آن به دهههای ۱۹۴۰
، ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ برمیگردد. در سال ۱۹۳۸ شورای ملی روابط خانوادگی شروع
بکار کرد. در سال ۱۹۴۸ اولین اثر درباره زناشوئی درمانی توسط « بلامتیل من
» منتشر شد و مطالعه خانوادههای اسکیزوفرنیک توسط « لایمن » صورت گرفت.
در خلال سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۹ « ناتان آکرمن » رویکرد روان تحلیلی را برای
کار کردن با خانوادهها مطرح کرد و « بیتسون » مطالعه الگوهای ارتباط را در
خانواده آغاز کرد و « کارل ویته » اولین کنفرانس را درباره خانواده
درمانی در سی ایسلند ایالت جورجیا برگزار کرد. اولین نشریه در خانواده
درمانی در سال ۱۹۶۱ منتشر شد و شبکه ساز خانواده درمانی در سال ۱۹۷۶ و
انجمن خانواده درمانی (AFTA) در سال ۱۹۷۷ شروع به کار کرد.
در خلال سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹ شیوههای تحقیق در خانواده درمانی متداول شد و
رهبران جدیدی در خانواده درمانی ظهور کردند که بسیاری از آنان زن بودند.
از سال ۱۹۹۰ به بعد رشد عضویت متخصصان در انجمنهای خانواده درمانی چشمگیر
شد. خانواده درمانیهای متمرکز بر راه حل فراگیر شدند و بطور کلی جایگاه
عمیقتری بین فنون درمانی حوزه روان شناسی پیدا کرد. میگنا : پایگاه خبری علمی، آموزشی و روانشناسی
در اکثر مشاورههای خانوادگی و خانوادهدرمانیها، خانواده یک نظام
(system) است. نظام عبارتست از، یک رشته روابط متقابل میان اجزا و عناصر به
سیاقی که هر یک از این عناصر بر یکدیگر تاثیر گذارند و از هم تاثیر
پذیرند. رفتار هر بخش از نظام، منعکس کننده سازمان کل نظام است و به خود
نظام برمیگردد. ضمن این که نظامها غالبا به سوی توازن تا "تعادل
هموستاتیک" پیش میروند. در دیدگاه نظامها، مشکل اعضای خانواده تا حدودی
نشانگر درست کار نکردن کل نظام خانواده است. وقتی یک نظام به تعادل
هموستاتیک رسیده باشد، در برابر هر تهدیدی به سرعت دوباره به حالت توازن
برمیگردد. رویکردهای خانوادهدرمانی طیف وسیعی دارند که یک سر آن را
رویکردهای نظامگرا میسازند و سوی دیگرش را رویکردهای روانپویایی و
فرآیندهای فردی و رویکردهای سیستمیتر.[5]
انواع نظریههای خانواده درمانی
رویکردهای نظری اصلی در حیطه خانواده درمانی عبارتند از: خانواده درمانی
روان تحلیلی ، خانواده درمانی تجربیاتی ، خانواده درمانی شناختی رفتاری ،
خانواده درمانی ساختی ، خانواده درمانی استراتژیک و خانواده درمانی متمرکز
بر راه حل.
خانواده درمانی مبتنی بر روان تحلیلی
صاحبنظران اصلی آن ناتان آکرمن ، ویلیامسون ، لایمن واین و تئودور کیدز
هستند که شیوه درمان آنها ریشه در نظریه فروید دارد. در این شیوه
فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط دانسته میشوند و اعتقاد
بر این است که بایستی روی نیروهای ناهشیار که آسیب را بوجود آوردهاند،
کار کرد. نقش درمانگر یک معلم یا والد یا مفسر تجربه است. فنون درمانی
عبارتند از: تحلیل رویا ، انتقال ، رویارویی ، تاریخچه زندگی ، تمرکز بر
نقاط قوت.
خانواده درمانی تجربیاتی
نظریه پردازان عمده آن ویرجینیا سیتر ، کارل ویته کر ، فرد دوهل و … هستند
که معتقدند مشکلات خانواده از سرکوب احساسات ، خشکی و انعطاف ناپدیری ،
فقدان آگاهی ، مرگ عاطفی و استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی ریشه
میگیرد.
در این رویکرد خانواده درمانگر تلاش میکند انعطاف پذیری ، صمیمیت ، عزت
نفس ، پتانسیل برای تجربه را در خانواده افزایش دهد و از فنون مجسمه سازی ،
صحنه آرایی خانوادگی ، شوخی ، مصاحبه با عروسکهای خانواده ، هنردرمانی
خانواده ، بازی نقش ، بازسازی خانواده و … استفاده میشود.
خانواده درمانیهای رفتاری و شناختی _ رفتاری
نظریه پردازان عمده آن ویلیام مسترز ، ویرجنیا جانسون ، جوزف ولپه ،
بندورا و … هستند. این شیوه درمانی بر اساس نظریههای رفتاری و شناختی
معتقد است، رفتار از طریق پیامدها ابقا یا حذف میشود. رفتارهای نامناسب
را میتوان اصلاح کرد. همینطور شناختهای غیر منطقی را میتوان اصلاح کرده و
در نتیجه در تعامدات و رفتارهای زوجی یا خانوادگی تغییر ایجاد کرد.
درمانگر نقش یک معلم و متخصص تقویت کننده رفتارهای مناسب را بازی میکند.
در این رویکرد از فنون درمانی تقویت منفی ، تعمیم ، خاموش سازی ، اقتصاد
پتهای ، گریز ذهنی ، عبارات مقابلهای منطقی ، سرمشق دهی و … استفاده
میشود.
خانواده درمانی ساختی
سالوادور مینوچین ، مونتالوو ، فیشمن ، روزمن و … نظریه پردازان اصلی این
شیوه از خانواده درمانی هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساخت خانواده ،
زیر منظومهها و مرزها میدانند. درمانگران نقشه خانواده را بطور ذهنی
ترسیم میکنند و در پیاده کردن ساخت مناسب خانواده تلاش میکنند و در واقع
همچون کارگردان تئاتر عمل میکنند. فنون درمانی عبارتند از: بازسازی ،
الحاق ، تشدید پیامها ، مرزسازی و … .
خانواده درمانیهای استراتژیک ، سیستمی و متمرکز بر راه حل
این سه رویکرد روشمدار و کوتاه مدت هستند که هر سه مرهون کار میلتون
اریکسون میباشند و از میراث مشترکی برخوردارند. هدف ، شیوه کار و فنون
مورد استفاده در این سه رویکرد مشابه یکدیگر است و از فنونی چون باز تعبیر
، کمرنگ کردن تعبیر و تفسیر ، تعیین تکالیف شاق ، تکیه بر فرایند سوالات
حلقوی ، تمرکز روی راه حلهای فرضی ، تعیین کردن تشریفات و … استفاده
میشود.
از نظریه پردازان استراتژیک جی هی لی ، ریچارد فیش و از نظریه پردازان
سیستمی بوسکلو ، کارل تام و از نظریه پردازان متمرکز بر راه حل ایمسوبرگ و
دیویس را میتوان نام برد.
تاریخچه خانواده درمانی
آغاز نهضت "خانوادهدرمانی" مقارن اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950،
یعنی بعد از جنگ جهانی دوم و گردهمایی مجدد اعضای خانواده بعد از
جداییهاست. در واقع خانوادهدرمانی به عنوان شاخه جدیدی از علم
روانشناسی، در نیمه دوم قرن بیستم پدید آمد. جنبش خانوادهدرمانی عمدتا
تحت تاثیر نظریه سیستمها، گسترش درمان روانکاوی به حوزه خانواده، پیدایش
مراکز راهنمایی کودک و مشاوره
زناشویی و گروهدرمانی شکل گرفت. در این نگرش و رویکرد، هنجارها و
ناهنجاریهای رفتار فرد در بستر خانواده، تجزیه و تحلیل، ادراک و درمان
میشود.[6]
ریشه فعلی درمان نظامهای خانوادگی به رویکردهای نظری، عملی و تحقیقات
مختلفی برمیگردد که در زمینه کمک به کودکان، زن و شوهر و اشخاص دارای
مشکلات خانوادگی مورد استفاده قرار گرفتهاند. برای شناخت خانوادهدرمانی
فعلی بهتر است نقش و سهم درمانگاههای راهنمایی کودکان و مشاوره ازدواج در نظر گرفته شود.
فروید و دیگر روانکاوان از لحاظ نظری و ژرفنگری نقش مهمی در بررسی
خانواده داشتهاند، زیرا بر اهمیت وقایع اوایل کودکی و تاثیر این وقایع بر
بزرگسالی، تاکید میکردند و کودکان را تحت رواندرمانی قرار میدادند.
تحقیقات اولیه در مورد کودکان و نوجوانان مبتلا به اسکیزوفرنی که بخشی از
نظامهای خانوادگی بودند؛ نیز مفاهیم و ایدههایی را در پی داشت که در
خانوادهدرمانی کنونی مورد استفاده قرار میگیرند. خانوادهدرمانی به خارج
از حوزه علوم اجتماعی نیز وامدار است، یعنی نظریه نظامهای کلی(در این
نظریه تعاملات و فرآیندهای حوزههایی چون مهندسی، زیستشناسی، اقتصاد،
سیاست، جامعهشناسی، روانشناسی و رواندرمانی به عنوان اجزای یک کلیت
بررسی میشود).
آشنایی با این رویکردهای کاربردی و نظری متفاوت، شناخت سیر تحول رویکردهای نظری به خانوادهدرمانی را آسانتر میسازد.
خانوادهدرمانی در کشور ما نسبت به سایر شاخههای روانشناسی، نگرشی
نوپاست و منابع و کتب اندکی در این زمینه به زبان فارسی منتشر شده است که
پاسخگوی نیاز روزافزون دانشجویان و محققان و درمانگران فعال در این رشته
نیست.[7]
خانوادههای نیازمند خانواده درمانی
خانوادههایی که از فرایند خانواده درمانی بهره میبرند، عبارتند از:
خانوادههای دارای عضو معتاد یا بیمار روانی و همچنین خانوادههای دارای
عضو مبتلا به اختلالات جسمی که به نحوی روی کارکرد خانواده تاثیر گذاشته
است ، خانوادههای طلاق گرفته ، ازدواج مجدد کرده ، فوت یکی از اعضا ،
خانوادههای دارای مشکلات اقتصادی ، فرهنگی و … .
خانوادههای دارای مشکل اغلب به صورت غیر مستقیم مثلا مشکلات تربیتی کودکان
، ناراحتیهای روحی یکی از اعضا و یا تصمیم گیریها و کمک برای حل مشکلات
سطحیتر به متخصصان مشاوره
و روان شناسی مراجعه میکنند و در طول مشاورههای فردی نیاز به توجه به
نقش خانواده در بروز مشکل شکل میگیرد و برحسب رویکرد درمانگر ، روند
درمان تداوم مییابد
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . هی لی. جی؛ رواندرمانی خانواده، باقر ثنایی، تهران، امیر کبیر، 1383، چاپ نهم، ص 20 و 21.
[2] . اسدی نوقابی، احمدعلی؛ بهداشت روان 2، تهران، بشری، 1384، چاپ پنجم، ص 59.
[3] . تبریزی، مصطفی؛ فرهنگ توصیفی خانواده و خانواده درمانی، تهران، فراروان، 1385، چاپ اول، ص 154و 155.
[4] . بهداشت روان 2، ص 59.
[5] . تاد، جودیت؛ اصول روانشناسی بالینی و مشاوره، مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، 1379، چاپ اول، ص 513.
[6] . فرهنگ توصیفی خانواده و خانواده درمانی، ص 13.
[7] . شارف، ریچارداس؛ نظریههای رواندرمانی و مشاوره، مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، 1386، چاپ سوم، ص 428