چاهی از فاصله به دلایلی گوناگون
در زندگی باز میشود و جای اینکه حفره پدید آمده از قعر پر شود، عواملی
متعدد سبب عمیقتر شدن و ماندگاری آن وسط زندگی هر دو طرف میشود.
طلاق
عاطفی، طلاق علایق و باتلاق کِشنده و کُشنده زندگی زناشویی است. جایی ثبت
نمیشود. ممکن است دیگران از آن مطلع شوند و ممکن است کسی جز زن و شوهر
از شکلگیری یا حتی ادامهاش هم خبردار نشود. چاهی از فاصله به دلایلی
گوناگون در زندگی باز میشود و جای اینکه حفره پدید آمده از قعر پر شود،
عواملی متعدد سبب عمیقتر شدن و ماندگاری آن وسط زندگی هر دو طرف میشود.
برخی همان طور وسط زندگی، جلوی دید همگان رهایش میکنند و برخی فقط به
پوشاندن دهانه چاه با دمدستترین وسایل اکتفا میکنند و زیر آن دهانه
ظاهرا بسته و پوشیده، چاه همچنان عمیق و عمیقتر میشود. در برخی
اختلافها، وقتی تضادها عمیقتر میشود، سر و صدای دو طرف بالا میرود و
پای دیگران به ماجرا باز میشود. اما چون اصل مساله حل نمیشود، منبع و
سرچشمه مشکل همچنان بر جا میماند و شکلی مزمن به خود میگیرد. در برخی
دیگر سر و صدایی در کار نیست و زن و شوهر اگرچه درون چاه عمیق اختلافات
افتادهاند، زیر پای خود صندلی میگذارند تا کسی متوجه افتادنشان نشود،
بلکه به زعم خود از قعر چاه فاصله بگیرند. اینها اگر دستهایشان را روی
دوش یکدیگر بگذارند و به روی همدیگر لبخند بزنند، قلبشان نه با امواجی
تپنده و سینوسی، که با خطوطی صاف و بدون پیچوتاب، فقط امتداد حیات را
لحظهشماری و طی میکند بیهیچ علاقه و عطوفت و حس مشترکی.
چرا
دو فرد حاضر میشوند بهرغم خطی شدن سیگنال قلبشان، اعصابشان را خط خطی
کنند و زیر یک سقف زندگی کنند، اما قدم در راه جدایی کامل و قانونی
نگذارند؟ محذورات دلایل
بروز طلاق عاطفی و همچنین خودداری از جدایی حقوقی، متفاوت است. آنکه
استقلال مالی ندارد چه بسا بگوید: «با کدام پول؟ چطور روزگارم را بگذرانم؟
دیگری ممکن است مسئولیتها یا ترسهای فردی را ذکر کند: «مسئول به دنیا
آمدن این بچهها ما بودیم. به خاطر بچههایم تحمل میکنم»، «میترسم...
نکند پس از جدایی تنها بمانم» کسانی از موانع و ترسهای اجتماعی میگویند:
«از بیراهه رفتن فرزندان طلاق نشنیدهاید؟ نتیجه خانواده از هم پاشیده
معلوم است» یکی دیگر بدبینانه پای سرنوشت را وسط میکشد و به مشکلاتش
جنبهای عام میدهد: «حالا جدا شدم، که چه؟ بخت من همین بوده! همه
مردها/همه زنها همینند!»؛ بعضی در مواجهه با مشکلات و مصائب، آستانه
تحمل متفاوتی دارند؛ مثلا برخی با کمترین مشاجره تحمل خود را از کف میدهند
و جدا میشوند، بعضی کمی طول میکشد تا کارد غیرقابل تحمل شدن زندگی
زناشویی را بر گلوی خود حس کنند و به تقلای خلاصی راهی دادگاه شوند و تن به
جدایی دهند، کسانی هم ممکن است زمانی طولانیتر را سپری کنند به این امید
که: «درست میشه. اولشه. کمکم خسته میشه. اینا نُقل و نبات زندگی
مشترکه»! برخی با همین نگاه «اولشه» و «کم کم خسته میشه» مشاجرات را پشت
سر میگذارند، اما وقتی به خود میآیند دوره جوانی را از کف دادهاند و به
همین سبب به جای جدایی کامل و ثبتی، تن به جدایی محدود و عاطفی میدهند.
دیگرانی هم هستند که ترس از قضاوت نادرست عموم و جایگاه شغلی و اجتماعیشان
امکان جدا شدن از همسر را به رغم نبود علاقه و عاطفه از آنها میگیرد.
روانشناسان، سیاستمداران و کسانی که گمان میکنند با طلاق، تصور و نگاه
عمومی جامعه به آنها متفاوت خواهد شد و به شغل یا جایگاه اجتماعیشان لطمه
خواهد خورد، در این گروه جای دارند. حرف
میزدیم، تا حد امکان. برای اینکه دیگران نفهمند یا کاری اگر بود انجام
شود. مدتها میرفتم خانه، یک سلام سرد از او بود و یک سلام سرد از من.
هر دو با هم مینشستیم شام میخوردیم اما کلمهای رد و بدل نمیشد.
کسی خبر نداشت از مشکلاتمان
دلایل باقی ماندن بر محور طلاق عاطفی چه وجوهی دارد و چگونه شکل میگیرد؟ افزایش آرام فاصلهها: در
بوستانی سرسبز، دو زن و مرد کمابیش سی و پنج تا چهل ساله روی نیمکتی
نشستهاند. مرد مجلهای به دست گرفته و آن را میخواند، زن هم مراقب کودکی
است که بین بچههای دیگر مشغول بازی است. گاهی صدایی به گوش میرسد:
«بابا، بابا، ببین!» و مرد مجله را پایین آورده، در میان همهمه بچهها به
دنبال دختر کوچکش سر میدواند و لبخند میزند یا دستی تکان میدهد و
«آفرین» و «مواظب باش» میگوید. وقتی سراغشان میروم، بذلهگویی مرد گُل
میکند: «الان شما ببینید... من و خانم هم طلاق
عاطفی داریم! دقیقا یک و نیم وجب از هم فاصله گرفتهایم! از کجا معلوم
سال بعد این یک و نیم وجب، نشده باشد سه وجب. طلاق عاطفی این طوری شکل
میگیرد. همین طور آرام آرام. این طوری گسترش پیدا میکند.» لبخندی
چهره همسرش را دربرمیگیرد، اما نگاهش متوجه دخترکی است که بین بچهها
بازی میکند. مرد ادامه میدهد:«حالا هم شما و هم خانمم به مثال من
میخندید، ولی واقعا میگویم. اگر این فاصله زیاد بود و فرضا از همان
ابتدا من روی این نیمکت بودم و خانمم روی نیمکتی دیگر، خندهای در کار
نبود. از همینجا شکل میگیرد. همین فاصلههایی که کمکم زیاد میشود و
اول دیده نمیشود یا حتی بلااثر قلمداد میشود. رفتهرفته که زیاد و
زیادتر شد، ناگهان هر دو را روی دو نیمکت جدا قرار میدهد.» مشکلات مالی مردها: میپرسم:
« چرا وقتی چنین فاصلهای شکل میگیرد و به قول شما زیاد میشود، هر دو
نمیروند راحت و توافقی طلاق بگیرند و دردسر بیشتری متقبل نشوند؟» «ای
بابا... همین خانم من، یک عالم مهریهاش است! زندگی به من تلخ شده بس که
فکر تهیه مهریه را میکنم. فکر کنید مهریهاش هم مساوی با وزنش باشد.
البته اوضاع من خوب میشد، چون همسرم اضافه وزن ندارد! اما بعضیها فکر
میکنند با مهریه بالا یا شاخودمدار میتوانند جلوی طلاق یا به قولی طلاق
عاطفی را بگیرند. مهریههایی میگذارند که مرد نتواند بپردازد تا بلکه از
طلاق جلوگیری کنند. این میشود که مرد هم واقعا نمیتواند پرداخت کند،
اما چون مهر و محبتی در کار نیست، پای هر دو بسته میشود. اگر مردی در این
شرایط گیر کند با خودش فکر میکند یا باید برود گوشه زندان یا در همان
خانه به قهر و دوری عاطفی و جنگ و دعوا تن دهد.» بن بست باورها: دلیل دیگر شکلگیری طلاق عاطفی در کلام همسر مرد بروز میکند وقتی که او هم وارد صحبت میشود: «الان
که قانون عوض شده: بابت پرداخت مهریه کسی زندانی نمیشود. اما به نظرم
مقداری از اینها مربوط بهطرز فکر مردم است؛ مثلا بعضی والدین به دخترشان
میگویند با لباس سفید عروسی رفتهای باید با کفن سفید مرگ هم برگردی. خب
این در کشور ما که عموما سنتی فکر میکنند دست و پای کسانی را که با هم
مشکل دارند، میبندد. یکی از دوستان من تا مدتها گرفتار همین مساله بود.
گاه به گاه که او را میدیدم شکستهتر از پیش شده بود. دخترها مجبور
میشوند به هر شکلی در شرایط جنگ و جدل باقی بمانند برای آنکه نمیتوانند
کاری از پیش ببرند. اگر به وجهه خودشان لطمهای بخورد هم خیلیهایشان راضی
نمیشوند جدایی رسمی آنها باعث لطمه خوردن به احساسات والدینشان شود.» ترس از حرف دیگران: سعید،
سی و هشت ساله و کارمند است. میگوید شش سال پیش از همسرش جدا شده و اگر
چه یکی دو ماهی است فکر ازدواج مجدد با کسی به سرش افتاده که به قول خودش
نزدیکیهای فکری و بخصوص فرهنگی بیشتری با او دارد، اما همچنان پا در هوا
مانده است و از تکرار احتمالی تجربه گذشتهاش میترسد: «تا
مدتها فقط فکرم این بود که باید جدا شوم. مطمئن شده بودم آن ازدواج درست
شکل نگرفته، درست هم پیش نرفته و نتیجه حتمی آخرش هم جدایی است. امروز
اگر نه، فردا... این ماه نه، ماه بعد باید از هم جدا شویم. به جایی رسید
که قهر و ناراحتیمان خیلی طولانی شد و چند ماهی طول کشید.» بدون هیچ حرف و سخنی؟: «نه،
حرف میزدیم، تا حد امکان. برای اینکه دیگران نفهمند یا کاری اگر بود
انجام شود. مدتها میرفتم خانه، یک سلام سرد از او بود و یک سلام سرد از
من. هر دو با هم مینشستیم شام میخوردیم اما کلمهای رد و بدل نمیشد. کسی
خبر نداشت از مشکلاتمان. نمیدانستیم باید به والدینمان چه بگوییم.
همکارانمان اگر متوجه شوند چه میگویند، حتی مانده بودیم همسایههایی که
صدای بلندمان را نشنیده بودند و فکر میکردند زندگی خوبی داریم چه میگویند
با خودشان و همه اینها به کنار، با بچه کوچکمان چه باید میکردیم.» قطبنمای سنگی!: طلاق،
نکوهیده و همراه با مضرات است، اما به بیراهه رفتهایم اگر ستاره قطبی را
رها کرده، با قطبنماهایی سنگی و ناکارآمد مسیر صحیح را گم کنیم! یعنی
بعید نیست مضراتی که برای طلاق و نتایج آن برمیشمارند، ناشی از طلاق
عاطفی باشد که پیشدرآمد جدایی قانونی است و طولانی شدن آن عمق و گستره
آسیبها را بر طرفین و فرزندان و جامعه بیشتر میکند. بر این اساس، اگر از
ترس افزایش آمار و قضاوت نادرست مردم یا مسئولان، جدایی دو تن سخت و طویل
یا حتی ناممکن شود، راه مناسبی برای کاهش آسیبهای فردی، فرهنگی و بویژه
اجتماعی ناشی از تداوم زندگی همسران مشکلدار انتخاب نشده است؛ زیرا در
روند طلاقی سریع و قانونی که فرهنگسازی مناسبی نگاه عمومی به جدایی را
تصحیح کرده، انجام آن را آسان و وظایف و مسئولیتهای دو طرف را در قبال
یکدیگر و فرزندانشان مشخص و اجرایی کرده باشد، آسیبهای فردی بسی کمتر و
مضرات اجتماعی بسیار محدودتر است. اگر طلاق
قانونی را زلزلهای با بزرگای سه و چهار در ارکان خانواده و اجتماع
بدانیم، طلاق عاطفی زلزلهای است با بزرگای شش یا هفت. شایسته است قطبنمای
بهتری برای خروج از حیطه گسل و در امان ماندن از آوار آن به دست گیریم
برعکس،
اگر روند دستوپاگیر آن ادامه یابد، درگیر و دار طولانی شدن مدت، جدایی
عاطفی عمیقتر و شایعتر میشود. وقتی گلایهها به لجبازی، فحاشی، تهدید و
کتککاری پیش روی فرزندان بدل شود، بر هم ریختن تعادل روحی ـ روانی افراد
درگیر با آن افزایش مییابد و به فرزندان و اعضای خانواده، همسایهها و
حتی دیگران سرایت میکند. نگرانی برخی دست اندر کاران در همین قسمت شکل می
گیرد که معتقدند به سبب عدم ارتباط زناشویی، روابط فرازناشویی نیز شکل
میگیرد و با گسترش و فراگیری آن جرائمی چون ایراد جرح و قتل فزونی مییابد
و از آنجا که تربیت فرزندان نیز در این میان فراموش یا دستکم گرفته
میشود. انحرافات و جرائم فردی و اجتماعی متعدد دیگری از خانه به مدرسه و
از آنجا به جامعه و دیگران کشیده شده، از همین طریق، عمومی و در میان
اکثریت فراگیر و گسترده میشود ، البته اینجاست که میشود آنچه نباید بشود. اگر
طلاق قانونی را زلزلهای با بزرگای سه و چهار در ارکان خانواده و اجتماع
بدانیم، طلاق عاطفی زلزلهای است با بزرگای شش یا هفت. شایسته است
قطبنمای بهتری برای خروج از حیطه گسل و در امان ماندن از آوار آن به دست
گیریم.