مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

کودکتان آدمک را چگونه می کشد!

باید بدانید هر چند بسیاری از کودکان برای آدمکشان لباس نمی‌کشند و در سنین مختلف تمرکز چندانی روی آن ندارند و بیشتر به محیط اطراف یا اعضای آدمکشان تاکید دارند. لباس کشیدن معمولا در سنین دبستان رخ می‌دهد و کودک بیشتر براساس آنچه که در محیط پیرامونش دیده است برای آدمک‌های نقاشی‌اش لباس می‌کشد.
جیب: در نقاشی برخی کودکان جیب‌ها بسیار بزرگ و مشخص کشیده شده‌اند. این کودکان معمولا تمایل به مالکیت دارند. اگر تعداد جیب‌ها زیاد باشد مربوط به کودکان وابسته است که به نوعی محرومیت عاطفی دارند. کشیدن شاه تاج‌دار نشان‌دهنده سلطه است که کودک برای نشان‌دادن آن از تاج استفاده می‌کند. برخی از کودکان هم تجسمی از پدر دارند. مطلب دیگری که کودک با کشیدن شاه تاج‌دار بیان می‌کند تمایل به تایید شدن است یعنی کودک دوست دارد والدین یا اطرافیانش او را تایید کنند. اگر کودک به جای تاج، کلاه کشید باز هم نمادی از مردانگی و قدرتمندی است.

شلوار: بعضی معتقدند شلوار نماد جنسی است اما به درستی نمی‌توان این مطلب را تایید کرد زیرا برخی از کودکان نماد جنسی ندارند اما برای آدمکشان شلوار هم می‌کشند.
دامن: بیشتر دختربچه‌ها برای آدمک‌ خود دامن چین‌دار می‌کشند که تاکیدی بر خود دوستداری زنانه است.
لباس‌های ضخیم و بلند نیاز کودک به محبت و گرمای عاطفی را نشان می‌دهد که البته بسیارکم در نقاشی‌ها دیده می‌شود. کشیدن لباس کهنه و مندرس با وصله‌های مشخص نشان‌دهنده طغیان در برابر محیط است. بعضی از کودکان هم حالت ناارزنده‌سازی دارند یعنی خودشان را کمتر از آنچه که هستند، می‌دانند.
دکمه: بسیاری از کودکان به کشیدن دکمه‌های لباس توجهی ندارند اما بعضی از آنها این توجه را روی لباس دارند و دکمه‌های لباس را بسیار بزرگ و مشخص می‌کشند. دکمه‌ها معمولا نشان‌دهنده تبعیت از یک قدرت است. این قدرت ممکن است در مادر یا پدر باشد. تزیینات دیگری که کودکان آنها را در لباس آدمکشان نقاشی می‌کنند شامل سنجاق، گل‌سینه، گره و از این قبیل است. کشیدن این تزیینات به معنی آن است که کودک دوست دارد مهار شود و از والدینش تبعیت کند.
کفش: خیلی‌کم کشیده می‌شود اما به طور کلی پسرها معمولا کفش‌ها را نوک تیز می‌کشند که نماد مردانگی است و دخترها کفش پاشنه‌دار و با فرم زنانه می‌کشند که آن هم نماد زنانگی است.
جواهرات: کودکان مرفه روی کشیدن جواهرات تاکید زیادی دارند چون آنها را در خانواده یا اطرافیانشان زیاد دیده‌اند. به همین دلیل مثلا گردن‌بندی با مرواریدهای درشت نقاشی می‌کنند. از طرفی کشیدن جواهرات میل به توجه کودک را نشان می‌دهد.

تأثیر بازی در افزایش رشد کودکان



کودکان بازی می‌کنند تا سرگرم باشند. به هر حال، وقتی آن‌ها مشغول بازی هستند، می‌توانند به طور ناآگاهانه مهارت‌های زندگی را توسعه دهند.

وقتی کودک شما بازی می‌کند، او مهارت‌های زبانی، اجتماعی، هماهنگی جسمی، بلوغ عاطفی و مهارت‌های اکتشافی را در خود توسعه می‌دهد. از زمان تولد تا سن سه سالگی، بازی اتکا به نفس را ترقیب کرده و به کودکان در حل مساله کمک می‌کند.

بازی به آن‌ها در مورد جهان فیزیکی و چگونگی زندگی در آن یاد می‌دهد. از سنین سه تا پنج سالگی، کودکان از طریق بازی و ایفای نقش‌های مختلف زبان آموزی می‌کنند.

بازی همچنین کمک می‌کند تا بین کودک و والدین، معلمان و مربیان، روابطی ایجاد شود. در طول بازی والدین این شانس را دارند که رفتار کودک را مشاهده کرده و در فعالیت‌های او شرکت کنند.

بازی روشی مهم برای شناخت احساسات و دریافت‌های کودک است و از طریق آن می‌توان درک او نسبت به جهان را فهمید.

بازی به کودک شما کمک می‌کند تا مهارت‌های زیادی را توسعه دهند


مهارت‌های زبانی
در طول بازی، کودکان از زمان تولد تا سه سالگی شروع به تولید صداهای تند و بی‌مفهومی می‌کنند و از زبان اشاره نیز کمک می‌گیرند. سپس آن‌ها به تدریج شروع به استفاده از کلمات برای برقراری ارتباط می‌کنند. کودکان سه تا پنج ساله از واژگان جدید در متن‌ها استفاده می‌کنند. برای مثال تمام کلماتی را که کودک شما می‌تواند هنگام آشپزی بازی یاد گرفته و هنگام بازی با خمیر و چاقوهای پلاستیکی تمرین کند، در نظر گیرید.


مهارت‌های اجتماعی
کودکان از طریق بازی، توانایی خود برای تعامل با دوستان را افزایش می‌دهند. آن‌ها از تولد تا سه سالگی با تماشا کردن و تقلید کردن بازی‌ها را شروع می‌کنند. سپس این تقلید به بازی برابر تبدیل می‌شود. از سه تا پنج سالگی، کودکان به تدریج شروع به بازی مشترک می‌کنند. این مهارت‌های اجتماعی شامل تقسیم کردن، نوبت را رعایت کردن، محاوره کردن و توانایی هماهنگی با موضوع بازی است. یک مثال از بازی مشارکتی همکاری کودکان در ساخت یک قصر با استفاده از چینه‌ها است.


هماهنگی فیزیکی
وقتی کودک شما در یک بازی فعال مشارکت دارد، او هماهنگی فیزیکی خود را تقویت می‌کند. او با پریدن، لگد زدن، دویدن، ایجاد توازن و بالا رفتن این هماهنگی را ایجاد می‌کند؛ برای مثال کودکی که با مسیری دارای مانع مواجه می‌شود، روی هماهنگی فیزیکی خود کار می‌کند.


بلوغ عاطفی
بازی به کودک عزت نفس و اتکا به نفسی را می‌بخشد که برای ایجاد رابطه، درک مفاهیم و شناخت حسی جهان پیرامون لازم است.


مهارت‌های اکتشافی
در طول بازی، کودکان مهارت‌های اکتشافی خود را نیز توسعه می‌دهند. آن‌ها این کار را با استفاده از حس کنجکاوی، حس کشف کردن، حس امتحان کردن و سازماندهی فعالیت‌های خود انجام می‌دهند؛ برای مثال نوزادان و خردسالانی با تکان دادن، ضربه زدن، در دهان بردن و کنار هم گذاشتن دو قسمت از یک اسباب بازی، اشیا را اکتشاف می‌کنند. کودکان سه تا پنج ساله با فعالیت‌هایی مثل نقاشی انگشتی، بازی در شن و ماسه، لمس اشیای مختلف، جمع کردن برگ‌ها و روی هم‌چیدن جعبه‌ها مهارت‌های اکتشافی خود را ارتقا می‌دهند.

کودکان وابسته به دیگران


کودکی که به دیگران وابسته است، نوجوانی که از خانه بیرون نمی رود و در مقابل این مسئله مقاومت می کند، همسر یا شوهری که سعی می کنند رابطه تنگاتنگی با مادر خود داشته باشند،همه از عوارش وابستگی افراطیست.


وابستگی در کودکان
رفتار تعلّق آمیز، چه کلامی و چه رفتاری در هر سنی، از خردسالی گرفته تا بلوغ و جوانی قابل مشاهده است و با این ویژگی ها توصیف می شود: حسادت، انحصارطلبی، طمع کاری، رشدنایافتگی، وابستگی بیش از حد و دلبستگی شدید.

کودکی که به دیگران وابسته است، نوجوانی که از خانه بیرون نمی رود و در مقابل این مسئله مقاومت می کند، همسر یا شوهری که سعی می کنند رابطه تنگاتنگی با مادر خود داشته باشند و ... همه دیر یا زود با یکی از این واژه ها توصیف می شوند که به کارگیری آنها معمولاً بوی سرزنش و عتاب می دهد. اکثر افرادی که وابستگی بیش از حد نشان می دهند، افرادی هستند که رفتار دلبستگی بسیار شدیدتری را نسبت به آنچه در کار بالینی تصور می شود، ابراز می کنند.

در زیر، توصیف یک مادر شاغل را از حالت کودکش که وارد مرحله دلبستگی بیش از حد شده بود، گزارش می کنیم؛ البته مادر این کودک تصور می کرد رفتار کودکش طبیعی است. او توضیح داد:

«از آن هنگام که کودکم دو ساله بود و من مجبور شدم سه بار او را ترک کنم و به بیمارستان بروم، که هر کدام هفده روز طول کشید، او دیگر به من اعتماد ندارد. به هیچ جایی نمی توانم بروم، نه خانه همسایه ها و نه برای خرید. باید همه جا او را با خود ببرم. او نمی تواند مرا ترک کند. امروز وقت ناهار از مدرسه خارج شد و مانند دیوانه ها به خانه آمد و گفت: آه، مادر، فکر کردم باز رفتی! او نمی تواند گذشته را فراموش کند و تمام وقت در کنار من می ماند.»

دو پژوهشگری که در این زمینه تحقیق کرده اند، در خلاصه نتایج خود در مورد کودکانی که وابستگی بیش از حد و ترس از جدایی نشان می دادند نوشتند:

«اکثر ترس های بچه ها از جدایی، ریشه در واقعیت داشت. به این معنی که آن کودکان، خود و یا مادران شان مدتی را در بیمارستان سپری کرده بودند و یا اینکه در معرض نوع دیگری از جدایی قرار گرفته بودند.»

با این حال، بعضی از کودکان تجربه جدایی را داشته اند بدون اینکه همراه با اضطراب جدایی باشد. معلوم می شود که متغیرهای دیگری در این مسئله سهیم هستند. متغیرهایی که احتمال می رود تأثیر بیشتری داشته باشند، عبارتند از:

اول، تهدید کودک به ترک کردن او که به منظور تربیتی به کار می رود؛ دوم، تصور کودک مبنی بر اینکه مشاجرات والدینش ممکن است این معنی را داشته باشد که یکی از آنها او را ترک خواهد کرد.

دلبستگی دلهره آمیز، پس از یک دوره جدایی یا نگهداری روزانه توسط یک فرد جانشین به وجود می آید، مخصوصا اگر نگهداری از کودک بر عهده افراد غریبه باشد.


تأثیر بستری شدن کوتاه مدت در بیمارستان
مطالعاتی که در این زمینه انجام شده نشان داده کودکانی که در دوره بستری بودن در بیمارستان، مادر، آنان را همراهی نمی کرده، پس از بازگشت به خانه، مضطرب تر از پیش اند. همین طور تفاوت های مهمی در همه جنبه های معمولی زندگی آنها مشاهده می شود، مخصوصا اینکه نسبت به پیش از بستری شدن، از جدایی های کوتاه مدت بسیار آزرده می شوند و بیش از قبل به مادر می چسبیدند و وابسته می گردند. برعکس، کودکانی که مادر، آنها را همراهی می کرد، هیچ کدام از این تغییرات را نشان ندادند. همان طور که دیگر پژوهشگران خاطرنشان کرده بودند، بودن مادر در یک موقعیت ناخوشایند و ناملایم، به کودک اطمینان بیشتری می بخشد که مادر در حالت های ناراحت کننده همیشه در دسترس است.

مطالعات دیگری با اطمینان اشاره می کنند به اینکه جدایی، تأثیر بد و ناخوشایندی دارد. به ویژه در مورد کودکانی که والدین آنها پرخاشگر هستند و یا اینکه به عنوان یک رفتار انضباطی کودکان خود را تهدید به ترک می کنند، یا آنهایی که زندگی خانوادگی بی ثباتی دارند. شواهد نشان می دهد که «ارتباط والدین با کودک پس از جدایی، تعیین کننده رفتار آنان پس از جدایی است.»

« جدایی از مادر در حد خود برای اکثر بچه ها یک تجربه پر استرس می باشد و به ویژه طی دو یا سه سال اول زندگی آنها این تجربه برای آنها آسیب زاست.»


تأثیر نگهداری موقت روزانه توسط افرادی غیر از مادر
تحقیقات در این زمینه نشان می دهد:
1ـ کودکانی که قبل از دو سالگی در معرض نگهداری موقت توسط افراد متفاوتی بودند، در سال های بعد کمتر احساس اطمینان می کردند و طبق گفته مادران شان در شش سالگی به شدت وابسته بودند. همیشه می خواستند روی پای مادر بنشینند و دوست نداشتند او را ترک کنند.

اگر مادران حرکت می کردند، کودکان ناراحت می شدند و در وقت خواب می خواستند کنار والدین شان باشند ... این رفتار در مرکز نگهداری آنها نیز آشکار بود.

از این رو نمره بالایی در وابستگی بیش از حد و ناآرامی به دست آوردند و نمره پایینی در سازگاری اولیه با موقعیت های جدید داشتند. میزان ترس در آنان بالا بود، مخصوصا ترس از تاریکی، پزشک و بیمار.

این گروه علاوه بر نگهداری روزانه بی ثبات، دوره هایی نیز در بیمارستان یا جاهای دیگر به سر می برند. همین طور می توان تا حدی (و نه کاملاً) دلبستگی مضطرب آنها را به رفتار والدین نسبت داد، چرا که طبق مشاهدات انجام شده، افراد دمدمی مزاجی بودند.

2ـ افرادی که نگهداری از آنها بعد از دو سالگی بوده و توسط افراد ثابتی انجام شده: کودکانی که نگهداری از آنان قبل از دو سالگی نبوده، هیچ مشکل آشکاری در شش سالگی نداشتند. این نتیجه با تجربه شایع روزمره مطابقت دارد. این کودکان وقتی سه یا چهار ساله بودند، هنگامی که از مادر دور می شدند، به مهد کودک می رفتند و بیش از شش ساعت در روز آنجا نمی ماندند یا اینکه خانواده دیگری در این مدت از آنان نگهداری می کرد. این دو موقعیت نه تنها در آن سن شایع است بلکه کودکان از آن لذت می برند و به نظر نمی رسد هیچ مشکلی را ایجاد کند.

مطالعات بعدی نشان داد کودکانی که تا پنج سالگی در کنار مادر باقی ماندند و هیچ گاه به مهد کودک نرفتند یا در بازی های گروهی شرکت نکردند، در سال های بعد آمادگی زیادی برای ابتلا به کریتیسم (عقب ماندگی همراه با کوتولگی) داشتند و در برخورد با همسالان خود، کمرو بودند. این یافته اگر تأیید شود، این دیدگاه عمومی را تأیید می کند که از سه سالگی به بعد، کودکان از بازی با همسالان خود در یک محیط بزرگ تر خوشحال و سودمند می شوند، به ویژه وقتی این تغییرات برای کودکی رخ دهد که در خانه های کوچک شهری زندگی کرده و در اکثر موارد همراه با کنترل شدید و وسواسی مادر بوده است.

این یافته ها به شدت این نظریه را تأیید می کند که دلبستگی دلهره آمیز به دلیل اینکه کودک بیش از حد ارضا شده (آن طور که گاهی تصور می شود) نیست، بلکه به این دلیل است که تجربه قبلی او باعث شده که الگویی از موضوع دلبستگی خود در ذهن ترسیم کند که دسترسی به آن سخت است و یا اینکه به نیازهای او پاسخ نمی دهد. هر چه سیستم، باثبات تر و قابل اتکاتر باشد، موضوع دلبستگی کودک مطمئن تر می شود و هر چه سیستم، متغیّرتر و غیر قابل اتکا باشد، رفتار کودکان دلهره آمیزتر می شود.

بعضی از کودکانی که در معرض یک سیستم غیر قابل اتکا قرار می گیرند، ناامید به نظر می رسند و به جای اینکه رفتار دلبستگی دلهره آمیز را نشان دهند، کم و بیش بی اعتنا می شوند و به دیگران اعتماد نمی کنند و به آنها اهمیت نمی دهند. معمولاً رفتار آنان پرخاشگرانه و طردکننده می شود و میل به انتقام در آنها شدید می گردد. این مسئله در پسران بیشتر از دختران به وجود می آید، در حالی که دلبستگی دلهره آمیز در دختران شایع تر از پسران است.

این نتیجه با تفاوت وسیعِ اختلالاتِ شخصیت در دو جنس در زمان بلوغ مطابقت دارد. به عنوان مثال، اضطراب به عنوان یک نشانه عصبی در زنان شایع تر از مردان است، در حالی که بزهکاری در مردها شایع تر است.

تحقیقات بعدی نشان داد که در نوجوانان یازده تا پانزده سال، هر طور که رفتار دلبستگی در پنج سال اول زندگی بوده، در آن زمان هم ادامه می یابد، چه این رفتار مطمئن باشد یا مضطرب و یا دارای درجاتی از بی اعتنایی باشد.


دلبستگی دلهره‌آمیز در نتیجه تهدید کودک به ترک یا خودکشی
تجربه کلینیکی نشان می دهد که تهدید کودک مخصوصا تهدید کردن او به ترک یا خودکشی، نقش بسیار مهمی را در تقویت دلبستگی دلهره آمیز دارد (بیش از آنچه تصور می شود). تهدید کودک به اینکه اگر رفتار او خوب نباشد، دیگر او را دوست ندارند نیز در ایجاد اضطراب نقش دارد. به رغم اینکه تهدید کودک به دوست نداشتن اهمیت غیر قابل چشم پوشی دارد، تهدید کودک به ترک کردن، اهمیت بیشتری دارد.

تهدید کودک به ترک او ممکن است به شکل های مختلفی باشد:
یکی اینکه، اگر کودک رفتارش خوب نباشد، او را به جای دوری می فرستند. مثلاً به مدرسه بچه های بد یا به کانون اصلاح و یا اینکه پلیس او را می گیرد.

دیگر اینکه، یکی از والدین بگوید او را ترک خواهند کرد و از نزد او خواهند رفت؛ که معمولاً در قالب تربیتی بیان می شود.

روش سوم که در ایجاد اضطراب و نگرانی نقش دارد، این است که به کودک گفته شود اگر رفتارش خوب نباشد، پدر یا مادرش بیمار می شوند یا می میرند.

چهارمی که احتمالاً اهمیت زیادی دارد، تهدید همراه با عصبانیت شدید به ترک خانواده است که معمولاً یکی از والدین در حالت ناامیدی و یأس آن را بیان می کند و اغلب با تهدید به خودکشی همراه است.

در هنگام مشاهده دعوا و منازعه والدین، اضطراب شدیدی به کودک دست می دهد، چرا که به طور غریزی می ترسد دعوا منجر به ترک خانه توسط یکی از آنها شود. شواهد نشان می دهد که این تهدیدها چه جنبه تنبیهی داشته باشند، چه به طور اتفاقی باشند، تأثیر بسیار ترسناکی بر کودک دارد.

ویژگی های یک والدین سالم


مسلماً تاثیر گذاری والدین در تربیت فرزندان قابل انکار نیست. پدر و مادر اولین معلم کودک هستند. هر فرزندی با سرشتی پاک به دنیا می آید ، و این والدین هستند که تاثیر گذاری بسیار بالایی دارند و می توانند آن فرد را به سمت صلاح و خیر هدایت کنند و یا موجب گمراهی و معضلات آینده او شوند.

ویژگی های والدین سالم از دیدگاه آیات و روایات چیست؟ و پدر یا مادر سالم چه ویژگی هایی می توانند داشته باشند؟

طبیعتا بعد از ازدواج قرار است دختران و پسران نقش پدری و مادری را بر عهده بگیرند و وظیفه بسیار مهم و عظیم انسان سازی و تربیت انسانی را انجام دهند و ناچاراً با کودک خود ارتباط برقرار کنند.بنابراین ابتدا باید چه کاری انجام دهند و چه صفاتی در خود ایجاد کنند تا بتوانند آن ارتباط سالم را برقرار کنند؟ زمانی که خودمان از بعضی جهات ضعف داریم ، آیا می توانیم بدون رفع آن مشکلات با فرزندان خود ارتباط برقرار کنیم؟

تا ما نتوانیم ظرفیت های لازم را در خود ایجاد کنیم ، نمی توانیم با فرزندان خود رابطه خوبی برقرار کنیم. مثلاً آیا والدینی که خود خشن و عصبی هستند، می توانند مهربانی را به فرزندان خود یاد بدهند و با آن ها ارتباط خوبی بر قرار کنند؟

پس باید ابتدا پدر و مادر روی خود کار کنند ، خود را اصلاح کنند و صفات منفی را از خود دور کنند تا بتوانند با کودک خود ارتباط خوبی برقرار کنند.

ویژگی‌های والدین سالم


الف) صفت کریم بودن

تغافل داشتن:
تغافل به معنی چشم پوشی کردن و خود را به غفلت زدن و ندیدن است.

گاهی در زندگی در ارتباط با خانواده باید خود را به تغافل زد.البته در مورد فرزند از همه مهم تر است. چون فرزند ، کوچک و کم طاقت است و مشکلات و خطاهای زیادی دارد و باید تغافل بیشتری در مورد او به خرج داد.

پیامبر میفرمایند:کسی که تغافل کند ، باعث می شود دیگران او را با وقار تلقی کنند.

در روایت دیگر حضرت علی می فرمایند: در امور دیگران آن قدر ریزبین و سخت گیر نباشید و عظمت خود را با تغافل حفظ کنید!

نباید همه جا مو را از ماست کشید ، مخصوصا در خانه. سعی کنید در خانه زیاد گیر ندهید.در مورد کودک تا جایی که می توانید به اندازه توان او توقع داشته باشید ، بنابراین سعی کنید تغافل داشته باشید و با آن احترام خود را حفظ کنید تا فرزند اهل نق زدن نشود و جلوی شما نایستد.

حضرت علی به این مطلب اشاره دارند که عدم تغافل موجب به هم ریختن سلامت روان می شود، لذا می فرمایند: کسی که تغافل نکند( و در خیلی از امور چشم پوشی نکند ) عیشش کدر و زندگی اش خراب می شود.


کسانی که به همه چیز گیر می دهند ، حساس و زود رنج هستند، در روان شناسی می گویند دچار اختلال شخصیت وسواسی می شوند. چنین افرادی قبل از این که دیگران را رنج دهند، خودشان را رنج می دهند.اما تسامح و تساهل ، سلامت و آرامش روان را به همراه دارد.


پاسخ بدی را با نیکی بدهید! :
خیلی اوقات ما انتقام جو و کینه توز هستیم. آیا همیشه از تنبیه برای تربیت کودک استفاده می کنیم؟!و یا گاهی برای خنک شدن دلمان!


رفتار عادلانه داشته باشید: رعایت رفتار عادلانه و دوری از تبعیض نیز یکی از ویژگی های فرد کریم است. کسانی که چند فرزند دارند باید سعی کنند در رفتارهایشان با عدالت رفتار کنند و بیش از حد از فرزندی حمایت نکنند و در دعوا ها همیشه حق را به یکی ندهند.


ب) داشتن حس صمیمیت
فقط دوست داشتن فرزندان کافی نیست بلکه دوست داشتن را نسبت به آن ها ابراز کنیم و به زبان بیاوریم و در رفتارمان هم نشان دهیم. به این ابراز کردن می گویند مودت.

خیلی از پدر و مادر ها نمی دانند چگونه به فرزندشان محبت کنند و آن علاقه ای که دارند نشان دهند. مثلا وقتی فرزندان بزرگ می شوند دیگر پدر و مادر خجالت می کشند آن ها را ببوسند و در آغوش بگیرند. در حالی که باید همیشه ابراز دوستی را داشته باشند.

در روایتی از امیرالمومنین است که با ابراز دوستی ، محبت پایدار و استوار می شود.



تکنیک‌های محبت و مودت


یاری و همدلی:
باید با فرزندانمان همدلی کنیم. زمانی که مشکلی دارد ، با در کنار او بودن و دلداری دادن می توانیم احساس کمک رسانی و همدردی را به او بفهمانیم و به هنگام نیاز او را تنها نگذاریم. وقتی می خواهد کاردستی بسازد یا هر چیزی درست کند و کمک می خواهد ما باید در کنارش باشیم.

در صمیمیت نسبت به فرزندمان معتدل و پایدار باشیم. حتی اگر خسته هستیم، حال و حوصله او را داشته باشیم و اگر دچار مشکل شده و ناراحتی دارد به او کمک کنیم و در کنارش باشیم تا احساس کند دوستش داریم.


خوش رویی:
نباید برخورد عبوسانه داشته باشیم. امام صادق می فرمایند: خوش رویی ریسمان مهر و محبت است.5


عدم عیب جویی : حضرت علی می فرمایند: کسی که به دنبال عیب دیگران باشد، خداوند محبت و مودت قلب ها را بر او حرام می کند.6 اگر دائم گیر بدهیم و عیب جویی کنیم صمیمیت کم می شود.


قاطعیت: قاطعیت با خشونت فرق می کند. در قاطعیت نیازی به داد زدن و عصبانی شدن نیست. فقط باید محکم سر موضوعی که میخواهیم قاطع باشیم ، بایستیم.

تخلیه هیجانات کودکان با بازی کردن


رئیس گروه سلامت روان دانشگاه علوم پزشکی تهران با اشاره به اهمیت بازی در رشد شناختی، هیجانی و اجتماعی کودکان، درک مفهوم اسباب‌بازی را در اواخر دوسالگی دانست و از بازی به عنوان شیوه‌ای برای تخلیه هیجانات یاد کرد.
شهرام خرازی‌ها، اظهار داشت: کودکان برخلاف بزرگسالان قادر به بیان مشکلات خود نیستند. بازی، یکی از راه هایی است که روانشناسان می توانند از طریق آن به مشکلاتی که کودکان قادر به بیان آن ها نیست یا سعی در مخفی کردن شان دارند، پی ببرند.
وی افزود: کودکان معمولا پس از یک سالگی می توانند با هر شیئ جدا از ماهیت اصلی آن طوری بازی کنند که انگار شیئ دیگری است.
خرازی ها ادامه داد: این به معنی آن است که کودکان قادرند در این سن، وسیله‌ای را جای وسیله دیگری فرض کنند.
وی ادامه داد: کودکان در اواخر دوسالگی مفهوم اسباب بازی را درک می کنند و از آن بعنوان عنصر یا شیئ نمادین استفاده می کنند.
رئیس گروه سلامت روان دانشگاه علوم پزشکی تهران تصریح کرد: کودک در جریان بازی، زندگی اجتماعی را تجربه می کند و از این طریق با دیگران ارتباط برقرار می کند، خود را به جای شخصیت های خیالی می گذارد و نقش افراد مختلف از والدین و آموزگار گرفته تا پزشک و پلیس را ایفا می نماید.
وی افزود: از طریق بازی کودک بسیاری از فعالیت های اجتماعی را می آزماید بالاخص فعالیت هایی را که ناممکن می پندارد یا از انجام آن ها می‌هراسد.
وی با بیان اهمیت بازی در رشد کودک گفت: بازی، بستری است برای جولان تخیلات کودک. بدون بازی کودکان مجبورند از طرق دیگری درون خود را برون فکنی کنند.
رئیس گروه سلامت روان دانشگاه علوم پزشکی تهران ادامه داد: بازی صرفا یک فعالیت لذتبخش نیست بلکه در روانشناسی پیشرفته، بازی ابزاری است برای تخلیه هیجانات و احساسات (کاتارسیس). همچنین یکی از طرق درمان روانشناختی بدون بهره گیری از هر گونه درمان دارویی است.