زنانگی را دوربریز در این دنیا باید مرد ماند

مجبوری...قبول کن برای اینکه بتوانی پاک بمانی در دنیایی به این آلودگی...مجبوری زنانگی ات زیر پاهایت له کنی
مجبوری مثل یک مرد در خیابان راه بروی که کسی خیال بد به سرش نزند
اما هنوز در درونت یک دختر باشی...دختری که مرد شد تا پاک بماند
قبول کن این روزها باید ناموس خودت باشی
باید محکم راه بروی
باید سرت را بالا بگیری و چشمت را به زمین بدوزی
قبول کن باید مرد به نظر برسی حتی اگر در درونت زنانگی هایت فریاد سر میدهند
قبول کن این روزها نمیشود با حس امنیت بیرون بروی
قبول کن که نمیشود...
شاید تمام زنانگی هایم را دور ریختم و خط زدم
اما این نگاه من می ارزد به تمام دنیا
نگاهی که فریاد میزند"من زنانگی هایم را کشتم تا پاک بمانم"
نگاهی که با بی اعتمادی و تاسف به دنیا مینگرد
دیگر جرات خندیدن ندارد زنانگی هایم
با خشم مینگرند تا دور شود از آن ها نگاه های آلوده
چشم هایم رویم حساسند
آخر من ناموس چشمانم هستم
در این دنیا به هر پدر و پسری نمیشود اعتماد کرد
اگر میشد...امنیت را از بقیه نمیگرفتند
این بار راه میروم مثل یک مرد
بگذار تمام شهر با انگشت نشانم دهند
من اینگونه آسوده ترم
چه حکایتیست نقاب مردانگی و زیر آن زنانگی هایت موج بزند
قبول کن باید نقاب مردانگی ات را بپوشی