داستان من و کتاب مقدس خدا (قرآن)

یادمه وقتی 7/8 سالم بود میرفتم کلاس قرآن ولی هیچی ازش نمیدونستم هیچ جذابیتی برام نداشت
خیلی سالها گذشت و من هیچوقت قرآن نخوندم
تا همین چند هفته پیش که تو زندگیم دچار مشکل شده بودم یه آدم نا امید افسرده
هیچکسی نمیتونست بهم کمک کمه
تا یروز یاد حرف یکی از دوستام افتادم که بهم
از کتاب قرآن گفت درباره آرامشی که به انسان میده حرف زد درباره اینکه قرآن میتونه به آدما کمک کنه میتونه آدمارو امیدوار کنه به ادامه زندگی و تلاش کردن برای بدست آوردن راحتی زندگی.
همون شب رفتم دست نماز گرفتم و قرآن رو باز کردم چند خطی خوندم و قبلش از خدا خواستم
بهم آرامش بده تا بتونم زندگیم رو بسازم.
همون شب یه دریچه امیدی وارد زندگیم شد
زیاد جدی نگرفتم.
رفتم نرمافزار قرآن دانلود کردم و از همون شب
شروع کردم به قرآن خوندن کم کم بهش ایمان پیدا کردم
از خدا از قرآن خواستم بهم کمک کنه ازشون خواستم بهم آرامش بده یجور شانس یا هرچی که اسمش هست .
کم کم حسش کردم باورش کردم و با چشم میدیدم
کتاب مقدس خدا و خود خدا داره بهم کمک میکنه
انگار که خدا کنارم هست و بهم میگه نگران نباش من به تو کمک میکنم و همینطور هم شد
منی که هیچوقت قرآن نخونده بودم الان بهش ایمان دارم و هروز هر شب میخونم.
( بچه ها شما هم اگه مثل من هستید برای مشکلات زندگیتون برای آرامش از دست رفتتون همین حالا از امروز قرآن بخونید و از خدا بخواید بهتون کمک کنه)
( خدا واسه بندهاش هیچ چیزی کم نمیذاره)
به امید خدا همه ما از امشب زندگی بهتری رو تجربه میکنیم فقط کافیه ایمان پیدا کنیم ..

ممنونم که متن من رو خوندید