مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

ذکری که دوای ۹۹ درد است



پیامبر خدا(ص) فرمودند: “جمله «لا حول و لا قوة الا باللّه‏» ۹۹ درد را شفا می‏‌دهد که ساده‏‌ترین آن‌ها اندوه است۱″.

از مولای متقیان امام علی(ع) نقل شده که فرمودند: “بیمار شدم و پیامبر خدا به عیادتم آمد و فرمود: «بگو: خداوندا! از تو می‏‌خواهم عافیتی را که می‏‌دهی، پیش اندازی، بر امتحان خویش،

بردباری‏‌ام بخشی، و مرا به سوی رحمت خویش ببری». من، این دعا را خواندم و پس از آن دعا، از بستر بیماری برخاستم، گویا که از بندی رَسته باشم۲″.

همچنین امام علی(ع) فرمودند: “پیامبر خدا، بر مردی از انصار که بیمار شده بود، وارد شد تا او را عیادت کند. او گفت: ای پیامبر خدا! برای من به درگاه خداوند، دعا کن.

پیامبر صلی‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم فرمود: «بگو: “از خداوند بزرگ، پروردگار عرش بزرگ، مسئلت می‏‌کنم و از خداوند بزرگ سلامتی می‏‌خواهم» مرد، این دعا را سه بار خواند و در پیِ آن، از

بستر بیماری برخاست، چنان که از بند، رَسته باشد۳″.

امام صادق علیه‏‌السلام به هنگام بیماری این دعا را می‌خواندند: “خداوندا! تو خود، کسانی را سرزنش کردی و فرمودی: «بگو کسانی را که به جای خداوند به خدایی می‏‌پنداشته‏‌اید، فرا

خوانید تا ببینید که نه نمی‏‌توانند سختی‏‌ای از شما بگشایند، و نه شما را به حالتی دیگر درآورند». پس ای آن که هیچ کس جز او نتواند سختی‏‌ای از من بگشاید و مرا به حالتی دیگر ببرد! بر

محمّد و خاندانش درود فرست، و سختی را از من بگشای و آن را به سوی کسانی ببر که در کنار تو – که خدایی جز تو نیست – خدایی دیگر را می‏‌خوانند۴″.

آگاه کردن کودکان از مسایل جنسی

آیا اینکه امروزه بچه‌ها از اینترنت استفاده می‌کنند، می‌تواند آن‌ها را در معرض خطرات بیشتری به‌خصوص سوء‌استفاده‌های جنسی قرار دهد؟
طبیعی است که وقتی یک بچه دارید یا حداکثر دو تا، همه تمرکزتان روی آنها خواهد بود؛ تمرکز بر اینکه چه می‌خورند و چه می‌پوشند و چه می‌آموزند و اینکه نکند کودکان‌تان جایی دور از چشم شما آزار و اذیت، به‌‌ ویژه آزار و اذیت جنسی ببینند. قاطعانه نمی‌شود گفت کمترشدن تعداد کودکان در خانواده مراقبت والدین از فرزندان را وسواس‌گونه کرده یا ناامن‌ترشدن جامعه موجب این پدیده شده است. به‌هرحال، یکی از مهم‌ترین مسائل خانواده‌ها این است که چگونه درباره جنسیت و خطراتی که ممکن است کودکان‌شان را تهدید کند با آنها گفت‌وگو کنند و به آنها آموزش بدهند. طبیعی است که بسیاری از والدین ندانند چگونه می‌شود بدون ‌آشفته و ناامن‌کردن دنیای کودک به او آموزش داد. با شیوا دولت‌آبادی، دانش‌آموخته دکترای روان‌شناسی، رئیس هیأت‌مدیره انجمن روان‌شناسی ایران، رئیس هیأت‌مدیره و مدیرعامل انجمن حمایت از حقوق کودکان، در‌این‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم



به نظر می‌رسد والدین در خانواده‌های امروز جامعه ایرانی خیلی بیشتر از گذشته بر وضعیت کودکان‌شان نظارت دارند. این نظارت گاهی وسواس‌گونه است و منجر به اضطراب والدین می‌شود. دلایل این پدیده چه می‌تواند باشد؟ آیا جامعه ناامن‌تر شده است یا والدین به دلیل داشتن فرزندان کمتر درباره سرنوشت فرزندان‌شان سخت‌گیرتر شده‌اند؟
همه عواملی که به آن اشاره کردید، در ایجاد چنین پدیده‌ای نقش دارند. وقتی تعداد فرزندان در خانواده کمتر است، تمرکز والدین روی آنها بیشتر می‌شود و در ضمن وقتی خانواده هسته‌ای می‌شود و مجبور است خود، همه توجه را به همه امور مربوط به زندگی داشته باشد، نوعی گوش‌به‌زنگی به وجود می‌آید. در خانواده‌های گسترده تقسیم وظایف وجود داشته است. کودکان از نوعی زندگی جمعی با یکدیگر بهره می‌بردند و بین خودشان راحت‌تر بودند و در نهایت تعامل بیشتری میان کوچک‌ترها و بزرگ‌ترها وجود داشت و فضای کمابیش امنی حاکم بود؛ بنابراین بخشی از این حساس‌ترشدن والدین نسبت به امنیت بچه‌های‌شان به همین ازدست‌رفتن فضاهای امن گسترده برمی‌گردد و در نتیجه، تمرکز و نظارت بیشتر خانواده روی فرزندان کمتر در خانواده‌های هسته‌ای را ضروری می‌کند. یکی دیگر از اتفاقاتی که عمدتا در شهرهای بزرگ می‌افتد این است که محله دیگر آن معنای حمایت‌کننده پیشین را ندارد و فرد با پیشینه و آبا و اجداد و حساسیت‌ها و ویژگی‌هایش آشنا نیست و شرایطی که در آن همیشه آدم‌ها به اعتبار هم‌محله‌ای‌بودن حرمت یکدیگر را نگه می‌داشتند نیز رنگ‌باخته است و در جایی که همه ناشناس هستند و شناخت کمی از هم، از حساسیت‌های هم و از پیشینه‌های هم دارند، طبیعتا آن بار حمایتی عاطفی هم کم می‌شود. داستان‌های جالبی می‌شنویم که مثلا خیلی اتفاقی در مسافرت دو نفر در کنار هم در هواپیما یا در اتوبوس می‌فهمند که در همان مجموعه آپارتمان زندگی می‌کنند؛ بنابراین مسلما ناشناس‌بودن و ریشه‌نداشتن در محله‌ای که آدم در آن زندگی می‌کند و نیز تبدیل‌شدن خانواده گسترده به خانواده‌های کوچک‌تر، در دل‌نگرانی‌های مربوط به امنیت فرزندان نقش دارند. از سوی دیگر، جوامع هم در مقایسه با گذشته ناامن‌تر شده‌اند و در این هم شکی نیست. اگر ما فقط نمونه شهر تهران را بگیریم که سی‌وچند سال پیش سه میلیون جمعیت داشت و بعد، هشت میلیون و حالا صحبت از ١٦ میلیون جمعیت آن با شهرک‌های اقماری است، می‌بینیم طبیعتا در چنین جایی اتفاق‌های بیشتری هم می‌افتد. در این جمعیت‌های بزرگ و ناشناس همیشه افراد زیادی هستند که بی‌تعلق جدی‌تر به بافت‌های شغلی و شهروندی ریشه‌دار، در حاشیه‌ها زندگی می‌کنند و متأسفانه آسیب‌های زندگی حاشیه‌نشینی را دارند. نگرانی نسبت به مسائل مربوط به فقر و آسیب‌هایی که ناشی از نحوه زندگی در فقر هستند، بی‌شک در احساس امنیت همشهریان نقش خیلی مهمی دارند. تا وقتی نگرانی از وجود انسان‌های بسیار نیازمند در اطراف خانواده وجود دارد، در وهله نخست خانواده‌ها فکر می‌کنند چطور می‌توانند خود را از آسیب‌های اجتماعی ناشی از فقر دیگران مانند دزدی حفظ کنند. به‌عبارتی می‌توان گفت درمضیقه‌بودن دیگران برای همه نگران‌کننده است، حتی اگر خودشان در مضیقه نباشند. به دلایل گوناگون آسیب‌های اجتماعی کم نیستند؛ برای نمونه وقتی در پیرامون‌مان تعداد زیادی معتاد داریم، آیا می‌شود با بی‌تفاوتی از کنار آن گذشت؟ اعتیاد خیلی از مرزهای اخلاقی را در هم می‌شکند و شخص معتاد وقتی نیازمند مواد است، می‌تواند راحت دست به جرم و حتی جنایت بزند. آثار سوء انواع مواد مخدر بسیار متفاوت‌اند؛ بعضی از این مواد می‌توانند تجربه داشتن توانمندی‌های کاذبی را در فرد ایجاد کنند که در نتیجه آن، فرد مبتلا می‌تواند به‌ صورت مقطعی به سوی رفتارهای پرخطرتر سوق یابد. این هم خود می‌تواند به نگرانی‌های والدین افزوده شود. شاید نتوانیم بگوییم بار کدام‌یک از عوامل متعددی که مرور کردیم در ارزیابی خطرهایی که متوجه فرزندان‌ است، سنگین‌تر است؛ ولی به‌ طور قطع همه اینها در این وسواسی که والدین درباره امنیت فرزندان پیدا کرده‌اند، بنابر شرایط خاص افراد مؤثر است.




شما به فقر و اعتیاد اشاره کردید؛ یعنی باید بپذیریم که در مناطقی که رفاه نسبی وجود دارد، امنیت برای کودکان و به تبع آن، آرامش والدین بیشتر است؟
حداقل درباره عوارض ناشی از سوءمصرف مواد نمی‌توانیم این را بگوییم، چون اولا اعتیاد در همه اقشار هست و وقتی به پیامدهای روانی و اجتماعی اعتیاد نگاه کنیم، می‌بینیم خطر‌هایی که فرد معتاد برای اطرافیان و خودش ایجاد می‌کند، لزوما به امکان مالی دسترسی به مواد مربوط نیست؛ بلکه بیشتر به آسیب‌دیدگی شخصیتی یا به همان باور به قدرتمندشدن و بی‌تفاوتی نسبت به ارزش‌های اخلاقی برمی‌گردد که فرد معتاد به آن مبتلا می‌شود و می‌تواند در همه طبقات دیده شود؛ یعنی نمی‌توانیم همیشه بگوییم که این فقر است که همراه با اعتیاد مشکل ایجاد می‌کند. اعتیاد حتی با رفاه می‌تواند مشکلاتی عظیم برای فرد و پیرامون او ایجاد کند.




اگر بخواهیم مقایسه‌ای بین مسائل و خطراتی که در جامعه امروز ما، بچه‌ها را تهدید می‌کند، با خطراتی که ٣٠سال پیش بچه‌ها در معرض آن بودند داشته باشیم، این مقایسه چگونه خواهد بود؟
ما در عین اینکه به وضعیت ناامنی عمومی‌ای که به‌ویژه در شهرهای بزرگ و در حاشیه‌های این شهرها تجربه می‌شود، نقدِ بسیار داریم، از سوی دیگر نباید از یاد ببریم که آگاهی‌های زیادی هم ایجاد شده است که حتما در زمان‌های دور چنین نبوده است. دسترسی به اطلاعات و اخبار لحظه‌ای، آگاهی‌ها را بسیار فراتر از پیش برده است. در گذشته معاشرت‌ها محدودتر بوده است، اما امروز آدم‌ها از طریق کار و حتی شبکه‌های اجتماعی در هر لحظه می‌دانند در هر جایی چه اتفاقی می‌افتد. در‌عین‌حال درباره جا‌هایی که شاید خطرات بیشتری متوجه بچه‌های‌مان است، اطلاعات زیادی هم در اختیار بچه‌ها و خانواده‌ها قرار می‌گیرد. شاید حتی بخشی از وسواس و نگرانی خانواده‌ها مربوط به خود این اطلاعات است.
من یادم است که در زمان‌های دور خانواده‌ها نگران این بودند که بچه در حوض نیفتد؛ یعنی چیزهایی که به نحوه زندگی آن زمان برمی‌گشت. ممکن بود از کودک یک لحظه غافل شویم و بچه در حوض یا آب‌انبار بیفتد. بازی‌هایی که بچه‌ها می‌کردند، خیلی بازی‌های پرخطری نبود، در‌حالی‌که امروزه خیلی از بچه‌ها با تبلت‌های‌شان در همه‌جای دنیا هستند و نمونه‌های هیجان‌خواهی‌های گاه بسیار خطرناک را می‌بینند و می‌توانند نادانسته الگو‌برداری کنند. در سنین مختلف خطرات مختلفی متوجه بچه‌هاست. ما می‌دانیم در کودکی بچه‌ها نمی‌توانند تخمین بزنند که مشکل یا خطر کجاست و به‌همین‌دلیل است که باید مراقب لحظه‌های آنها بود. در نوجوانی، نوجوانان تلقی غیرواقعی از توانمندی‌های‌شان دارند و این امر خود سبب می‌شود که ریسک‌های بزرگی کنند؛ مثلا در سرعت یا در کنجکاوی برای استفاده از مواد مخدر، کنجکاوی برای خطرپذیری و حتی پذیرش نزدیک‌شدن زیاد به آدم‌هایی که می‌توانند خطرناک باشند. در نوجوانی بچه‌ها فکر می‌کنند ورای این مشکلات می‌توانند خود را اداره کنند و احتمال خطر از آنِ دیگران است؛ بنابراین این عوامل خطرزا، که امروزه خیلی هم کم نیستند، به دلیل اینکه ارتباط‌ها خیلی بیشتر و گسترده‌تر است و آدم‌ها و تجربه‌های زیادی در مسیر تبادل ارتباط‌ها قرار می‌گیرند، نظارت هوشمندانه‌ای را بر زندگی نوجوانان می‌طلبد.



آیا اینکه امروزه بچه‌ها از اینترنت استفاده می‌کنند، می‌تواند آن‌ها را در معرض خطرات بیشتری به‌خصوص سوء‌استفاده‌های جنسی قرار دهد؟
دسترسی به اطلاعات جنسی امروزه بسیار سهل و آسان شده است. در دوران‌های گذشته نوجوانان کنجکاو می‌توانستند یک داستان عاشقانه بخوانند و اشتیاق‌های جنسی داشته باشند، در‌حالی‌که متأسفانه هرزه‌نگاری امروزه بسیار سهل در اختیار همگان قرار می‌گیرد و می‌تواند کودکان را با دسترسی به این اطلاعات بیشتر برای خطرپذیری آماده کند، چون باز فکر می‌کنند که مشکلات شامل من نمی‌شود. مقایسه کار آسانی نیست، چون آن‌قدر نحوه زندگی تغییر کرده است که آدم نمی‌تواند بگوید سر نخ تغییرات را چگونه می‌توان پیدا کرد؛ با‌این‌حال امروز می‌توان با قاطعیت بیشتری گفت همیشه آدم‌های غریبه یا حتی خودی که خودشان مشکل دارند، در تماس نزدیک با بچه‌ها می‌توانند مشکل‌آفرین باشند و دسترسی‌های سهل‌تری که از طریق ارتباط‌های جمعی ایجاد شده است نیاز به نظارت بیشتر دارند. در‌عین‌حال ما به‌عنوان کسانی که هم دل‌مان می‌خواهد بچه‌ها سالم باشند و هم می‌خواهیم حقوق آنها برای داشتن نگاه سالم به زندگی و دیگران تقویت شود، مسئولیت‌مان بسیار سنگین می‌شود؛ لازم است والدین هم نظارت داشته باشند و هم اضطراب‌های زیادی و اضافی را به بچه‌ها انتقال ندهند. اگر بچه‌ها احساس کنند و بعد هم باور کنند که در دنیایی ناامن زندگی می‌کنند، ممکن است آسیب جدی ‌ببینند. خیلی از بچه‌ها هستند که به دلیل وسواس‌های والدین‌شان زیاده از حد محتاط هستند و این احتیاط زیادی که به آنها انتقال داده شده است، آنها را از کسب تجربه‌های اجتماعی خوب و حتی آماده‌شدن برای روابط اجتماعی حداقلی خوب، محروم می‌کند.



در بسیاری کشورهای دنیا آموزش‌ها از طریق کتاب‌های درسی به کودکان داده می‌شود. چگونه می‌توان این آموزش‌ها را به کودکان داد؟
یکی از اصول کاربردی برای آموزش مفاهیم حساس به کودکان استفاده‌کردن از مثال‌های ملموس و ساده برای آماده‌کردن ذهن آنها به منظور درک و پذیرش مفاهیم و موضوع‌های پیچیده‌تر است؛ برای نمونه گفت‌وگو به منظور انتقال این موضوع به کودکان که حواس‌شان به اندام‌های جنسی‌ باشد را با مطرح‌کردن مسواک‌زدن می‌توان شروع کرد، نه اینکه ناگهان وارد عرصه‌ای شویم که برای بچه‌ها به دلیل ماهیت فیزیولوژیک و به‌طور سنتی حساس خود این عرصه، فوق‌العاده حساس است. می‌دانیم که اندام‌های جنسی به خاطر این اندام‌های جنسی هستند که دریافت‌کننده‌های حسی زیادی دور و برشان دارند و در نتیجه آگاهی‌دادن در این حوزه باید بسیار ظریف باشد، یعنی باید خیلی با ملایمت و تشبیه‌کردن آن به خصوصی‌بودن دهان یا غذاخوردن و اینکه آدم هر چیزی را وارد دهانش نمی‌کند و مسواک و حوله آدم مخصوص به خودش است و فرد دیگری بهتر است به آن دست نزند، باشد؛ مثلا می‌توان به بچه‌ها گفت فقط افراد محدودی هستند که اجازه دارند لباس ما را عوض کنند و آدم‌های محدودی هستند که اجازه دارند مسواک ما را عوض کنند، چون اینها مربوط به زندگی خصوصی ماست؛ به این شیوه می‌توان با ملایمت مرز بدن را برای بچه مشخص کرد. خیلی وقت‌ها کودکان برای دریافت اطلاعات آمادگی ندارند؛ بنابراین ما یک اصل خیلی کلی هم داریم که از آن برای انتقال اطلاعاتی که بچه‌ها نیاز دارند، استفاده می‌کنیم؛ اول باید ببینیم بچه‌ها خودشان چه فکری درباره موضوع مورد نظر دارند و چگونه و به ‌ویژه با چه هیجانی به آن فکر می‌کنند. این رهنمود بسیار کارایی است. وقتی بچه‌ای از آدم می‌پرسد که من چطور به دنیا آمده‌ام، باید ببینیم که فرضیه خود او چیست، در عین اینکه پاسخ را به سمت واقعیت جهت می‌دهیم، نباید خیلی از چیزی که بچه می‌تواند آن را هضم کند، دور باشیم؛ برای مثال بچه فکر می‌کند بچه‌ها را لک‌لک‌ها می‌آورند. در چنین موقعیتی از او بپرسید. آیا ندیده است خاله فلان در شکمش بچه داشته و او را در بیمارستان به دنیا آورده است؟ پس بچه‌ها را لک‌لک‌ها نمی‌آورند. چنین داستان‌هایی کمک می‌کنند آمادگی بچه را برای پذیرش بسنجیم. آمادگی برای شنیدن به این برمی‌گردد که کودک خودش تاکنون چه فکر می‌کرده است. این یک خط مشی است برای اینکه ما این اطلاعات را طوری به بچه بدهیم که برای او پذیرفتنی باشد.
برای انتقال اطلاعات به کودکان باید شرایط یک خانواده را در نظر بگیرد، نه فضای آموزشی را. خانواده‌ها متفاوت هستند و مسئولیت خانواده، داشتن دانش است. خود آنها باید خیلی خوب بدانند و خیلی خوب هم بدانند چگونه دانش را انتقال بدهند؛ برای مثال اینکه بچه یاد بگیرد از چیزی بدون اینکه توجیه شده باشد، نگذرد و بداند هر چیزی دلیلی دارد. وقتی این را از ابتدا در داستان‌ها و بازی‌ها در ذهن کودک خود ایجاد می‌کنیم، حتما با سؤال‌های زیادی سراغ ما می‌آید و آن وقت باید آماده باشیم متناسب با انتظار ایجاد‌شده در او، وی را به طرف اطلاعات دقیق‌تری هدایت کنیم.



یکی از نگرانی‌هایی که میان پدر و مادرها دیده می‌شود، ورود یک کودک تازه به خانواده است و کنجکاوی کودک بزرگ‌تر نسبت به بدن فرزند کوچک‌تر و اینکه این موضوع می‌تواند برای هر دو کودک خطراتی ایجاد کند. هنگامی که بچه بزرگ‌تر درمورد بدن و به‌خصوص اندام‌های جنسی فرزند کوچک‌تر کنجکاوی می‌کند، چه روشی باید در پیش گرفت؟
اتفاقا این یکی از بهترین راه‌ها برای آموزش است برای اینکه طبیعی است و کنجکاوی طبیعی است. دیدن طبیعی است. اصولا نگاه ما به بدن، یک نگاه خیلی دور از واقعیت است. این مسئله دیدن اندام‌های جنسی نوزاد، که کنجکاوی زیادی را ایجاد می‌کند مخصوصا اگر در جنس تفاوت داشته باشند، این خودش یک عرصه فوق‌العاده خوب برای آموزش است که ما دختر داریم، پسر داریم، این دختر است، این پسر است؛ و اینها با هم فرق دارند و ما از این جاها می‌توانیم بفهمیم که مثلا دماغش هم از تو کوچک‌تر است، این بخش‌ها هم با تو متفاوت است. این عرصه خیلی خوبی است برای وارد‌کردن بچه‌ها. این چیزی است که اگر پنهان شود، بچه‌ها را از آموزش طبیعی و بدیهی محروم می‌کند. بهتر از این است که یک مادر، یک پدر آگاه راجع به این قضایا صحبت کند.



آیا می‌توانیم بگوییم هنگامی که آموزش‌های لازم را به کودکانمان بدهیم، می‌توانیم احتمال آزارهایی که در جامعه ببینند را کم کنیم؟
احتمال را قطعا نمی‌توانیم صفر کنیم. ولی حالا ما چطور می‌توانیم خطر‌ها را کم کنیم؟ بزرگ‌ترین خدمتی که می‌توانیم به بچه‌ها بکنیم، آگاه‌کردن آنها نسبت به اندام‌های جنسی خودشان است از طریقی که آنها را شوکه نکنیم، بیشتر از اندازه به آنها احساس ناامنی و پارانوییدی ندهیم. خود این می‌تواند در تصویری که آنها در آینده از جنس مخالف و ازدواج دارند، سایه بیندازد. اینکه هر مرد غریبه‌ای برای دختربچه خطر است، باعث می‌شود بچه برای همیشه احساس ناامنی کند. در‌حالی‌که مرزها اگر مشخص شود، می‌تواند کمک‌کننده باشد یکی مرز تن که با ملایمت مشخص شود و یکی هم مرز انسان‌ها با یکدیگر. برای نمونه به کودکان انتقال دهیم که تعداد کمی هستند که آدم با آنها اجازه دارد خیلی نزدیک باشد که اگر آنها می‌خواهند گونه آدم را ببوسند اشکالی ندارد. خیلی از آدم‌ها هستند که پدر و مادر ما آنها را نمی‌شناسند اما اگر اجازه بگیریم اجازه نمی‌دهند که آنها ما را ببوسند و اینکه حریم تن ما، مثل حریم خصوصی خیلی از اشیایی است که فقط مال ما هستند. مثل حوله و مسواک یعنی خیلی‌خیلی با حوصله و در‌عین‌حال با هدف. یعنی قدم‌به‌قدم ما بتوانیم ذهن را آماده کنیم و بعد هم مسئله اینکه همه آدم‌ها بد نیستند اما همه آدم‌ها هم اجازه ندارند به ما خیلی نزدیک شوند. یا حتی واقعا باز از نظر روان‌شناسی پدیده‌های جالبی داریم که به آن تئوری ذهن می‌گوییم. می‌گوییم که چطور ما می‌توانیم ذهن دیگران را بخوانیم و این خیلی‌خیلی زود بین مادر و فرزند ایجاد می‌شود. بچه ٩ ماهه یا یک ساله وقتی یک کسی بخواهد با او خوش‌وبش کند بچه به مادرش نگاه می‌کند تا ببیند اجازه دارد یا نه.این به نظر من یکی از زیبایی‌های ارتباط بین آدم‌هاست که بچه‌ها یاد بگیرند چه چیزهایی را خانواده من به من اجازه می‌دهد و این تئوری ذهن من درباره نیت دیگران و رفتار دیگران به نوعی با اینکه مادرم گفته کسی اجازه ندارد تو‌ را ببوسد، چک شود... در‌عین‌حال بچه می‌داند که با هر آدم غریبه‌ای از فاصله مشکل نداشته باشد اما اگر خیلی بخواهد نزدیک شود چه بخواهد گوشواره‌اش را بکند یا به او دست بدهد باید با اجازه باشد.



در مورد رسالت مدرسه و آموزش‌و‌پرورش در این زمینه توضیح بیشتری می‌دهید. با توجه به اینکه در کتاب‌های درسی ما مباحثی برای آگاهی‌بخشیدن به کودکان دیده نشده است؟
با آموزش مهارت‌های زندگی و تمرین نه گفتن قاطع مثلا به مواد، می‌شود در مدرسه آموزش‌های بسیار مؤثری به دانش‌آموزان داد، آن‌چنان‌که کودک هرگز به طرف آن نرود اثربخش‌بودن هر آموزشی البته صرفا به خود منبع درسی برنمی‌گردد بلکه جدیت و دلسوزی و به باور معلم در اثربخشی خود هم برمی‌گردد و می‌تواند اثری بگذارد که غوغا کند. خانواده‌ها هرکدام یک ساز می‌زنند اما مدرسه می‌تواند آموزش‌ها را به این سمت جهت دهد، آموزش قاطع نه گفتن به چیزهایی که پرخطر هستند یا آموزش سالم جنسی، نه‌اینکه آموزش بی‌بندو‌باری. مرز این مباحث و برنامه‌ها هم باید مشخص شود. جای این آموزش‌ها در مدارس ما خالی است. در همه حال آگاهی قدرت ایجاد می‌کند. به قول فردوسی، توانا بود هرکه دانا بود. واقعیت این است که بچه‌ها به‌دنبال اطلاعات راجع‌به خودشان، راجع به تنشان، راجع به ارتباطاتشان هستند و این هرچه عالمانه‌تر و صادقانه‌تر و طبیعی‌تر به آنها انتقال داده شود، سلامت بیشتری را می‌تواند تضمین کند تا اینکه از طرق مختلف با احساس گناه، شرم، خشونت آموخته شوند اینها چیزهایی است که به نظر من خیلی جا دارد که در آموزش‌و‌پرورش ما به آن توجه بیشتر شود. ما دلمان می‌خواهد انسان‌های خیلی خوبی بسازیم، اما آیا می‌سازیم؟ آیا ساخته‌ایم؟ وقتی که هدف اصلی ما یعنی خلیفه‌الله تعریف می‌شود، باید از خودمان بپرسیم توانسته‌ایم در این راه موفق باشیم؟ چقدر جانشین خدا در زمین را تربیت کرده‌ایم. چقدر می‌بینیم که این کار را کرده‌ایم؟ علم، در قالبی که برای بچه‌ها قابل فهم باشد و در چارچوبی که احساس گناه و خشونت ایجاد نشود، -بچه‌ها وقتی چیزهایی را زیر فشار هیجانات زیاد و منفی یاد می‌گیرند- آسیب می‌بینند. یعنی با آن اطلاعات غریبه هستند در‌حالی‌که اینها حق آنهاست و حقشان است که بدانند و با آگاهی و با خیال راحت از اینکه آنچه می‌دانند مانند هر موضوع علمی و در چارچوب موجه و مجاز از آن آنهاست می‌توانند خودشان را حفظ کنند و به سلامت بتوانند جنسیت خود را رشد دهند و بتوانند خانواده سالم تشکیل بدهند و سلامت خود و بچه‌ها و نسل‌های بعد را تأمین کنند. همه اینها فقط با اطلاعات و آگاهی امکان‌پذیر می‌شود چه اعتیاد باشد و چه بی‌بند‌و‌باری جنسی... باید بدانیم دسترسی به اطلاعات علمی مناسب درباره اینکه زن و مرد وجود دارند و تفاوت‌های طبیعی و زیستی دارند، مساوی با این نیست که بی‌بند‌و‌باری ترویج می‌شود. در دنیای امروز که در هر لحظه و هر کجا می‌شود هر اطلاعی را به‌دست آورد مهم این است که صداقت و خلوص و حسن‌نیت در کار باشد. من باز هم تکرار می‌کنم که به‌خوبی می‌شود جلوی اعتیاد را در آموزش‌های مدرسه‌ای گرفت. تجارب جهانی نشان داده‌اند که با آموزش مناسب و قاطع در مدرسه می‌توان نوجوانان را در برابر گرایش به اعتیاد و رفتارهای پرخطر آن‌چنان واکسینه کرد که مقاومتی ماندگار در آنها شکل بگیرد.

چهار ذکر اثرگذار برای آرامش در زندگی

چهار ذکر اثرگذار برای آرامش در زندگی

ذکر هایی برای آرامش روح
تکرار و مداومت داشتن بر چهار ذکری که در قرآن وارد شده است تاثیر بسیار زیادی در آرامش روح دارد.
خداوند در قرآن برای از بین بردن مسائل فکری در زندگی اذکاری را برای بندگان قرار داده است که اگر به این اذکار دقت کافی و عقیده داشته باشیم و از ته دل آنها را بیان کنیم؛ بدون تردید در آرامش ذهن و زندگی ما اثرگذار است.

امام صادق (ع) در این زمینه فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی‌برد!

در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» (آل عمران آیه 173) پناه نمی‌برد.

در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند و هیچگونه بدی به آنان نرسید.

در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین» (سوره انبیاء آیه 87) پناه نمی‌برد.

زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می‌بخشیم.» (سوره انبیاء آیه 88)

در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره غافر آیه 44)... پناه نمی‌برد.

زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه 45)

در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیبایی‌های دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لا قوه الا بالله» پناه نمی‌برد.

زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که فاقد نعمت‌های دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمت‌ها برخوردار بود» فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می‌دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد

الزامات خوشبختی در زندگی

وقتی رضایت از زندگی را خوش­بختی بدانیم دیگر برای سعادتمند شدن به دنبال پول و ثروت نخواهیم بود. چه بسا خانواده­ های فقیری که در اوج رضایت و خوش­بختی به سر می­ برند و با همه­ ناداری­های­شان احساس خوش­بختی می­کنند، همان گونه که گفته ­اند: «سعادت و خوش­بختی، ممکن است به انسان روی آورد. در خانه­ محقر و کوچک هم سعادت را می­توان به دست آورد، بدون آن که شریک زندگی انسان، شخصی کاملا بی­ عیب و زیبا باشد.»خوشبختی در نگاه این افراد، راهی دست نیافتنی، ارمغانی آسمانی و شانسی بی‌معیار و بی‌ضابطه نیست، بلکه دستاورد تلاش و محصول رنج و زحمت آدمی خواهد بود.

ازدواج و زندگی مشترک، ‌پیچیده‌ترین، عمیق‌ترین، طبیعی‌ترین و اجتماعی‌ترین روابط انسانی است که به تجربه و آگاهی فزاینده نیاز دارد. ازدواج و زندگی زناشویی هنگامی با خوبی و خوشی و سعادت همراه می‌شود که بر پایه عشق و محبت دو جانبه شکل بگیرد و با احترام، تفاهم، همدلی، هماهنگی و توافق مادی، معنوی، اخلاقی، جسمانی، ظاهری و باطنی همراه باشد.خوشبختی در خانواده چیزی است که می‌توان با طرز کردار و گفتار، آن را تامین کرد، زیرا خوشبختی و سعادت خرید و فروش نمی‌شود در این صورت فقرا هرگز شیرینی زندگی را نمی‌چشیدند.

این طور نیست که هرگاه ثروت وجود داشته باشد، خوشبختی خود به خود از راه برسد. البته اگر بقیه عوامل خوشبختی جمع باشد داشتن ثروت بسیار خوب خواهد بود. به اصطلاح، ثروت برای خوشبختی علت تامه نیست تا خوشبختی ملزوم آن باشد. لازمه رسیدن به چنین امری نفی روزمرگی و شکستن حصارهای مادی و دوری از ضد ارزش‌ها است.

شکستن حصارهای مادی، لازمه رسیدن به خوشبختیحجت الاسلام سید حسن سیدی، یک کارشناس مذهبی در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا در خراسان جنوبی معتقد است: تعریف از زندگی کاری است دشوار اما ممکن، لذا ما بر اساس تجربیات وقایع، زندگی را تفسیر می‌کنیم.وی با بیان اینکه آنچه در زندگی ما مهم بوده نحوه مواجهه با حوادث است، افزود: خداوند در سوره مبارکه “حدید” آیه 23 انسان را از تأسف خوردن بر از دست رفته‌ها و از شادمانی بر به دست آمده‌ها برحذر می‌دارد و طبق توصیه قرآن کسانی که از ایمان و عمل صالح و دعوت به حق و صبر دور افتاده‌اند در معرض خسران هستند.این کارشناس مذهبی اظهار کرد: راز خوشبختی در زندگی زناشویی که در قرآن از آن به “حیات طیبه” تعبیر شده و به دست آوردن این حیات طیبه طبق نص قرآن کریم در گرو ایمان به خدا و عمل صالح است. لازمه رسیدن به چنین امری نفی روزمرگی و شکستن حصارهای مادی و دوری از ضد ارزش‌ها است.مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه علوم پزشکی بیرجند گفت: شرط اول برای داشتن خانواده خوشبخت انتخاب همسری با ایمان است، چرا که داشتن همسر خوب و شایسته طبق فرموده پیامبر (ص) “از بالاترین نعمت‌ها بعد از اسلام است.”

مهریه‌های سنگین، عاملی برای تضمین خوشبختی نیستبهناز زال، کارشناس ارشد روانشناسی در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا خاطرنشان کرد: خوشبختی حسی درونی است که برای هر فردی تعریف خاص دارد. بیشتر از عوامل بیرونی و سطحی مثل مهریه، لازمه کسب خوشبختی در زندگی مشترک، سازگاری کارآمد و تفاهم زوجین است.

این روانشناس اظهار کرد: خانواده‌ها با آموزش مهارت‌های ارتباطی به فرزندان و توجه به امر همسانی فرهنگی و خانوادگی در ازدواج و همچنین انجام تحقیقات کافی می‌توانند در موفقیت ازدواج نقش مهمی داشتنه باشند، به‌طوریکه نیاز به تضمین‌های سطحی همچون اخذ مهریه‌های سنگین نباشد.زال، درک متقابل، همدلی و داشتن انتظارات و توقعات منطقی از یکدیگر، توجه و علاقه نشان دادن به همسر، آینده‌نگری و وجود صمیمیت و تعهد بین زوجین را راز خوشبختی جوانان دانست و افزود: ملاک‌های ازدواج موفق، وجود نقاط مشترک در خصوصیات و تصمیمات، تفکر و باورها و همچنین طبقه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است.

تفاهم، مهمترین شرط ازدواج موفقزال با اشاره به اینکه رسیدن به بلوغ عاطفی و روانی و توانایی می‌تواند یک زندگی موفق را پیش بینی کند، گفت: جوانان باید کسی را به عنوان همسر انتخاب کنند که از عزت نفس و استقلال کافی برخوردار باشد.وی، مهمترین شرط ازدواج موفق را وجود تفاهم دانست و گفت: باید برای رسیدن به آن پسر و دختر به اندازه کافی از هم شناخت بدست آورده باشند.

این کارشناس ارشد روانشناسی تصریح کرد: نکته‌ای که جوانان باید برای رسیدن به خوشبختی به آنها توجه کنند، این است که مهارت سازگاری با شرایط را در خود افزایش دهند. زوجین در زندگی با مسایل بیشماری روبرو می‌شوند که برای رفع آنها باید باهم بتوانند تصمیم بگیرند، بنابراین توجه به عقاید همدیگر مهارتی است که زوجین باید آنها را در خود پرورش دهند.وی افزود: زوجین موفق و خوشبخت با اطرافیان، بویژه همسر خود ارتباط خوبی برقرار کرده و دارای اشتراکات زیادی در باورها و عقاید خود هستند و از هم انتظارات واقع‌بینانه دارند. زوجین موفق قبل از ازدواج آشنایی کافی از هم بدست می‌آورند و پس از ازدواج سعی می‌کنند باهم توافق و سازگاری داشته باشند.

برای آنها توجه به خواسته‌ها و انتظارات طرف مقابل مهم است و درک متقابلی از هم دارند. احترام به شخصیت، علایق و خانواده همدیگر را فراموش نمی‌کنند و به همدیگر اجازه می‌دهند در راستای رشد شخصی خود قدم بردارد. این افراد باهم با احترام برخورد کرده، بخشایش را به موقع بکار برده و ارتباط کلامی خوبی باهم برقرار می‌کنند.

خوابیدن های دیر وقت

اﻫﻤﻴﺖ خواب و ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﺧﻮاﺑﻴﺪﻥ:
به موارد زیر دقت کنید تا اهمیت خوابیدن برای شما روشن گردد:


ساعت 9 تا 11 شب:
زمانی است برای از بین بردن مواد سمی و غیر ضروری که این عملیات توسط آنتی اکسیدان ها انجام می شود.در این ساعت بهتر است بدن در حال آرامش باشد.


ساعت 11 تا 1 شب:
عملیات از بین بردن مواد سمی در کبد ادامه دارد و شما باید در خواب عمیق باشید.


ساعت 1 تا 3 نیمه شب:
عملیات سم زدایی در کیسه صفرا، در طی یک خواب عمیق به طور مناسب انجام می شود.


ساعت 3 تا 5 صبح:
عملیات از بین بردن مواد سمی در ریه اتفاق می افتد.
بعضی مواقع دیده شده که افراد در این
زمان، سرفه شدید یا عطسه می کنند.


ساعت 5 تا 7 صبح:
این عملیات در روده بزرگ صورت می گیرد، لذا می توانید آن را دفع کنید.


ساعت 7 تا 9 صبح:
جذب مواد مغذی صورت می گیرد، پس بهتر است صبحانه بخورید.افرادی که بیمار می باشند، بهتر است صبحانه را در ساعت 6 و 30 دقیقه میل کنند.
دیر خوابیدن و دیر بلند شدن از خواب، باعث می شود مواد سمی از بدن دفع نشوند.