آیا تا بحال با خود اندیشیده اید که چرا زندگی، بازی بومرنگها است؟
در طبیعت قانونی داریم به نام کارما که این قانون، قانونعمل و عکس العمل،تابش و بازتابشوعلت و معلول است.
قانون کارما میگوید: هر عملی واکنشی داشته و همچنین هر واکنشی خود واکنش
دیگری به دنبال دارد و این چرخه همیشه تکرار خواهد شد. قانون کارما میگوید
شما در هر حال و روزی که باشید، در آسمانها یا در داخل زمین، پشت محکمترین
قفل ها و یا بر تخت سلطنت، کارمای اعمال شما دیر یا زود، به شما بازمیگردد.
منظور اینکه هر چه کنی به خود کنی / گر همه نیک و بد کنی و یا از هر دست
بدهی، از همان دست میگیری. به طور خلاصه این قانون می گوید :
هر نیتی که میکنید و یا عملی که انجام می دهید دست به دست چرخیده و همانند آن به خودمان باز میگردد.
کارما به معنای«تاوان» است. بدین معنا که نتیجه ی اعمال نیک و بد فرد در زندگی کنونی و یا زندگی های بعدی وی تاثیر خواهد گذاشت.
بعضی افراد هم که فقط معتقدند کارما در بعضی رفتار ما نمایان می شود چنین می گویند :
"اعمال فعلی اطرافیان ما، تاثیر و اثر اعمال قبلی خود ماست."
اگر ما حق کسی را پایمال میکنیم، اگر دل کسی را میشکنیم، اگر با صدای بوق
اتومبیل خود در ساعت ۱۲ شب دیگران را میآزاریم، اگر پشت سر کسی غیبت
میکنیم
و یا حتی اگر خوبی میکنیم، دست افتادهای را میگیریم، دل ناشادی را شاد مینماییم و یا کیسۀ سنگین برنج را از دست پیرزنی میگیریم،
منتظر عین عمل یا شکل تغییر یافتۀ آن باشیم که شخصی دیگر در حق ما انجام خواهد داد.
این قانون دقیقا بیان مینماید که هر نیت و فکری که داریم و هر عملی که
انجام می دهیم، باعث تابش انرژیی به جهان هستی می شود که پس از مدتی (دیر
یا زود) به خود ما بازمیگردد و در واقع ما باعث جذب آن فکر و یا عمل می
شویم و آنچه امروز از خوب و بد به سرمان می آید، نتیجه نیات و اعمال خوب و
بد قبلی ماست. (کمی شبیه قانون جذب است ولی تفاوت دارد)
عمل ما دقیقا مانند یک بومرنگ عمل کرده و به سوی خودمان با شدتی بیشتر
بازمیگردد. با این اوصاف این جمله که میگوییم"زندگی بازی بومرنگهاست"کمی
روشنتر میشود و باید توجه داشته باشیم که بومرنگ خود را به هر طرف پرتاب
کنیم باز هم به سمت خودمان باز میگردد.
این قانون به بومرنگ تشبیه است زمانی انسان بومرنگی به دست میگیرد و آنرا
به سوی کائنات پرتاب میکند سپس به راه خود میرود. هیچ فرقی نمیکند این
بومرنگ، بومرنگ ترس باشد یا تهمت و سوء ظن؛ هر چه که باشد باز میگردد، به
فرد برخورد کرده و او را عصبانی میکند. پس بومرنگ را برداشته دور و بر را
نظاره میکند، میخواهد متهم اصلی را بیابد. سپس بومرنگ را با قدرتی بیشتر
پرتاب میکند، این بار بومرنگ فاصله بیشتری را می پیماید اما دوباره
بازمیگردد و به سختی به قهرمان قصه ی ما اصابت میکند و او حسابی از کوره در
میرود و احیانا چند فحش نثار دنیا و کائنات و دیگر انسان ها میکند و
بومرنگ را در دست میگیرد و عزم میکند با تمام قدرت آنرا پرتاب کرده از دنیا
انتقام بگیرد، این دم سرنوشت سازی است در این لحظه اگر قهرمان ما یک
افسونگر باشد، می ایستد و نگاهش را از دنیای بیرون به دستان خودش معطوف
میکند و در میابد این همان بومرنگی است که سالها پیش خود ساخته و به پرواز
در آورده است پس آنرا به گوشه ای می افکند و دیگر هرگز بومرنگی پرتاب
نمیکند مگر بومرنگ عشق و مهربانی و کمک که اگر روزی بازگشت، او را غرق در
شادی و سرور الهی کند
اما قسمت غم انگیز ماجرا، در مورد انسان عادی است که خشمگین بومرنگ را در
دست گرفته و از آنجا که انسان های عادی هیچ به خود نظاره نمیکنند و همه چیز
را از چشم دنیا - و شاید خدا - می بینند، متوجه نمی شود این همان بومرنگ
خودش است که با گذشت زمان فقط کمی رنگ و رو رفته تر شده و تغییر شکل داده
است. به هر حال این فرد بومرنگ را با نهایت قدرت پرتاب میکند، او میخواهد
از همه یا به قول معروف از زمین و زمان انتقام بگیرد، بومرنگ دور و دورتر
میشود ولی پس از پیمودن مسافت مشخصی بنا به قانون معنوی کارما بناچار
بازمیگردد و این بار به شخص ضربه ی محکمی وارد میسازد طوری که او را از پا
در می آورد
"بیماری لاعلاج، ورشکستگی، مرگ کسی که بسیار دوست میداشت یا حتی طلاق"
و این دوست ما دیگر توان برخواستن ندارد، هرچه باشد در زندگی بسیار رنج
کشیده! نیروی حیاتش ذره ذره تحلیل میرود و به مرگ نزدیک میشود، در واپسین
لحظات زندگیش میخواهد بداند چرا این بلا سر او آمده، بیچاره هرگز نمی فهمد
که خود مسئول همه ی این بدبختی ها بوده است .................