مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

داستان جالب خانم‌هایی که زبانشان عوض می‌شود

می‌خواهید یک زبان خارجی یاد بگیرید، اما حوصله، پول و وقتش را ندارید. اگر فرض کنید بعد از بیدارشدن از خواب یا به هوش آمدن پس از یک بیماری، یک زبان خارجی را به صورت فول بلد شده باشید، چه احساسی به شما دست می‌‌دهد؟ خوشحال می‌شوید؟! پس زیاد خوشحال نشوید، چرا که ممکن نیست در ازای آن زبان مادری خودتان را به همان صورت فوق که گفته شد برای همیشه از یاد برده باشید.

تمام این فرض عجیب توسط سندرمی شگفت‌انگیز به نام (FAS) در حال وقوع است. البته اگر جزو آقایان هستید، زیاد نگران نباشید، چون این سندرم بیشتر در خانم‌ها دیده می‌شود. کسی چه می‌داند، شاید روزی فرا برسد که خانم‌ها بتوانند بعد از عمل کردن دماغ لهجه و زبانشان را نیز عمل کنند!

***

در یک روز تابستانی در سال ۱۹۴۱ رادیو اسلو ناگهان برنامه‌های خود را قطع می‌کند و خبری فوری را پخش می‌کند. انفجار بمبی دست‌ساز در حوالی میدان «پوستن». فردای آن روز در یکی از بخش‌های خبری گوینده اخبار اعلام می‌کند انفجار دیروز تلفاتی در پی نداشته است. تنها یک اتفاق عجیب در این بین رخ داده و آن هم این است که آرمیلا اکدال زن ۳۶ ساله‌ای که منزل مسکونی‌اش در حوالی محل انفجار بوده، زبان خود را کاملا فراموش کرده و به طرز معجزه‌آمیزی آلمانی صحبت می‌کند.

در آن زمان او جزو اولین کسانی بود که تاکنون کشف شده بود چنین اتفاقی برایش افتاده است. این تغییر زبان توسط پزشکان آن زمان نروژی نوعی اتفاق غیرطبیعی و خارق‌العاده قلمداد شد و به معروف‌شدن این زن منتهی شد. اما بشنوید از سرنوشت آرمیلا اکدال.

پس از این اتفاق همسر آرمیلا که می‌دید به طور کامل زبان قبلی را فراموش کرده، ابتدا پرستاری را که مسلط به زبان آلمانی باشد برای او استخدام می‌کند، اما هنگامی که می‌بیند آرمیلا هیچ جوری راه نمی‌آید، تصمیم می‌گیرد خودش زبان آلمانی یاد بگیرد.

بعد از چند ماه شوهر نیز که دیگر زبان آلمانی‌اش کم‌کم خوب شده، تصمیم می‌گیرد به همراه آرمیلا به آلمان بروند و در آنجا زندگی کنند…

چیه؟ منتظر باقی داستان هستید؟ خبر دیگری از سرنوشت آرمیلا و همسرش در دست نیست، اما احتمالا هر دوی آنها تا الان با تکلم زبان شیرین آلمانی به دیار باقی شتافته‌اند.

***

به سراغ نفر پنجاه و هشتم در هلند می‌رویم. تلفن جیمز به صدا درمی‌آید. خواهر او پشت خط است. او به جیمز می‌گوید: مادر سکته کرده… جیمز به سرعت خود را به بیمارستان می‌رساند. هر دو نگران، پشت درهای آی‌سی‌یو منتظر هستند تا مادر به هوش بیاید.

پس از چند ساعت مادر به هوش می‌آید. جیمز و خواهرش با چشمانی که پر از اشک شوق است، به مادر نگاه و به او سلام می‌کنند.

مادر که به نظر می‌رسد حالش خوب است، نگاهی عجیب به فرزندان می‌کند. حدس می‌زنید مادر چه گفت و آن هم به چه زبانی؟ مادر با لهجه غلیظ ایتالیایی رو به جیمز می‌گوید: «چی پُورتی اونا بِه واندا فِرِسکا پِر پیاچِره؟» یعنی لطفا یک نوشیدنی خنک برایم بیاورید.

حالا شما فهمیدید که مادره چه گفته، اما در آن لحظه جیمز و خواهر نگون‌بختش که نمی‌دانستند مادر چه می‌گوید، چه می‌خواهد و اصلا آنجا چه خبر است؟

چند روزی طول می‌کشد تا آنها متوجه شوند مادرشان پنجاه و هشتمین بیماری است که به این سندرم عجیب و غریب مبتلا شده است.

رودا فن‌دن (همان مادر جیمز) زن بسیار پرحرفی بود. حالا شما در نظر بگیرید زبانش بعد از هلندی به‌طور ناگهانی به ایتالیایی تغییر کند. جیمز که می‌دید مادر از صبح تا شب یک ریز مشغول بلبل‌زبانی آن هم با زبان ایتالیایی است، به فکر می‌افتد که چه تدبیری برای این وضعیت باید بیندیشد. اما این سردرگمی برای جیمز چندان طولانی نمی‌شود.

یکی از دوستان او فکری بکر برای مادر جیمز می‌کند. او پیشنهاد می‌دهد مادر را به رادیو ببرند تا در برنامه‌ای به زبان ایتالیایی مشغول به کار شود. رودا فن‌دن ۵۸ ساله در حال حاضر یکی از مجریان بخش بین‌المللی رادیو آمستردام و برنامه‌ای به نام «ایتالیا در هلند» است.

به نظر می‌رسد این تغییر زبان برای خانم فن‌دن نه‌تنها بد نبود، بلکه آخر عمری برایش کارآفرینی هم ایجاد کرد.

***

اگر تا حالا به این نتیجه رسیده‌اید که این تغییر زبان چندان بد هم نیست، بهتر است کمی از سرعت نتیجه‌گیری‌تان کم کنید. این سندرم ناشناخته اشکال دیگری هم دارد. در بعضی از مبتلایان (منظور همان جماعت نسوان است) به جای زبان جدید، لهجه‌ای جدید جایگزین می‌شود.

برای این‌که واضح‌تر متوجه شوید، روم به دیوار فرض کنید خودتان دچار این سندرم شده‌اید. به جلسه‌ای بسیار مهم می‌روید. اما ناگهان لهجه‌تان عوض می‌شود، مثلا وسط جلسه به آن مهمی (اصلا قضیه این جلسه مهم چیه این وسط؟!) یکهو با لهجه برره‌ای صحبت کنید.

برای بازگوکردن یکی از این مدل تغییر لهجه‌ها باید کمی به عقب برگردیم و به چهل و نهمین بیمار (FAS) بپردازیم. فکر می‌کنید این خانم (بله، درست خواندید، باز هم خانم) کجایی هستند؟

نخیر اشتباه کردید. ایرانی است! پانته‌آ راکسین، دختر ۲۷ ساله دورگه ایرانی – اسکاتلندی بود که در شهری کوچک در جنوب اسکاتلند زندگی می‌کرد. پانته‌آ که البته تنها قادر به صحبت‌کردن به زبان انگلیسی بود، پس از یک دوره میگرن دچار این سندرم شد.

بعد از این‌که پس از یک دوره درمانی، میگرن او رو به بهبود بود، لهجه انگلیسی پانته‌آ روز به روز تغییر پیدا می‌کرد. تا آنجایی که بعد از حدود سه هفته به زبان انگلیسی، اما لهجه‌ای عجیب صحبت می‌کرد.

خانواده پانته‌آ هم بعد از آگاهی از مدل اختلالی که دخترشان به آن مبتلا شده، او را به گفتاردرمانی بردند. در خلال جلسات گفتاردرمانی کشف شد که لهجه‌ای که او صحبت می‌کند، مربوط به شهری در جنوب استرالیاست که پانته‌آ تاکنون حتی یک بار تا چند هزار کیلومتری آنجا هم نرفته.

از اینجا به بعد، داستان چنان دراماتیک است که شاید سخت باورتان شود، اما چه باورتان شود چه نشود، اتفاق افتاده. پانته‌آ همیشه می‌خواست منطقه‌ای را که به لهجه آنجا صحبت می‌کند از نزدیک ببیند، اما به دلیل شرایط نه‌چندان مساعد مالی هیچ‌گاه نمی‌توانست این کار را انجام دهد تا این‌که در یک مسابقه تلویزیونی برنده جایزه‌ای ۱۰۰ هزار دلاری می‌شود.

فکر می‌کنید پانته‌آ با این ۱۰۰ هزار دلار چه‌کار کرد؟ بساط عروسی را به پا می‌کرد؟ النگو می‌خرید؟ (جان؟ النگو؟ این یعنی چی اون‌وقت؟) پولش را پس‌انداز می‌کرد؟ بلیت سفر به استرالیا می‌خرید؟ کسانی که گزینه دو و چهار را حدس زده بودند، درست گفتند.

اگر یادتان باشد چند خط بالاتر گفتم که پانته‌آ وضعیت مالی خوبی نداشت. از طرفی او علاقه عجیبی به دستبند و النگو داشت. بعد از این‌که شانس به او رو کرد، مقداری از پول خود را صرف خرید النگو کرد و مابقی را برای سفر به ایتالیا و جایی که لهجه‌اش آنجایی شده بود، صرف می‌کند.

اما این بار شانس روی دیگر خود را به او نشان می‌دهد. هواپیمایی که او در آن به مقصد ملبورن در حال پرواز بود، به دلیل نقص فنی در دریا سقوط می‌کند و پانته‌آ همراه با سندرم (FAS)، ناکام از رسیدن به جنوب استرالیا، در قعر اقیانوس آرام جا خوش می‌کند.

برای این‌که مبادا فکر کنید این سندرم اتفاقات بانمکی به وجود نمی‌آورد، به سراغ پنجاه و هفتمین بانوی سندرمی «FAS» می‌رویم. از آنجا که هنگام ترجمه نام این بانو عنوان نشده بود و تنها به خانم ۵۰ ساله آمریکایی اکتفا شده بود، برای راحت‌تر خواندن شما، یک اسم مستعار برایش می‌گذاریم. مثلا: خانم گل.

خانم گل که بر اثر ضربه مغزی به کما رفته بود، در بیمارستانی در واشنگتن که زمانی به‌عنوان پرستار در آن مشغول به کار بود، بستری می‌شود. هنگامی که پزشکان از به هوش آمدن او ناامید شده بودند، خانم گل به طرز معجزه‌آسایی از حالت کما خارج می‌شود.

قبل از این‌که بگویم بعد از به هوش آمدن، خانم گل چه می‌گوید، حتما لازم است دو نکته را به اختصار بگویم: اول این‌که خانم گل در آن زمان ۱۲ سال بود که از همسرش جدا شده بود و دوم این‌که خانم گل از علاقه‌مندان پروپاقرص خواننده سرشناس جاماییکایی باب مارلی بود.

اما برگردیم به اتاق سی‌سی‌یو و خانم گل. خانم گل بعد از به هوش آمدن با لهجه کاملا جاماییکایی خطاب به پزشک و پرستاران کنار تختش می‌‌گوید: «می‌خواهم با همسر سابقم ازدواج کنم.»

پزشک خانم گل بعد از این‌که متوجه ابتلاشدن خانم گل به سندرم (FAS) می‌شود و از طرفی خطر ناشی از فشار دوباره به مغز را می‌بیند، از مددکار بیمارستان تقاضا می‌کند سریع شوهر سابق خانم گل را به بیمارستان بیاورند و به او بگویند برای حفظ جان بیمار می‌بایست دوباره با او ازدواج کند، چرا که خانم گل چنین می‌خواهد.

حالا با چه دردسری شوهر سابق خانم گل را پیدا کردند و به بیمارستان آوردند بماند، اما از اینجا ماجرا را پی می‌گیریم که خانم گل که مدام درخواست ازدواج مجدد با شوهر سابقش را می‌کرد، به محض دیدن او با جیغ و داد و لهجه جدید جاماییکایی‌اش می‌خواهد که او را از اتاق بیرون کنند.

ظاهرا خانم گل که حسابی همه را سر کار گذاشته بوده، علاوه بر ابتلا به سندرم تغییر لهجه، از لحاظ عقلی هم کم آسیب ندیده بوده.

بالاخره می‌رویم به شصتمین و آخرین موردی که از این سندرم عجیب گزارش شده است.

دو هفته پیش خبری در سایت‌های اینترنتی منتشر شد که در آن عنوان شده بود دختری ۱۳ ساله اهل کرواسی به نام مِگو بعد از به هوش آمدن از کما شروع به صحبت‌کردن به زبان آلمانی کرده است.

نکته جالبی که در مورد این دختر به چشم می‌خورد، این است که او مدتی بوده در مدرسه‌شان شروع به یادگیری زبان آلمانی کرده بود و برای این‌که زبان خود را بهتر کند، کتاب‌های آلمانی می‌خوانده و شبکه‌های آلمانی‌زبان را تماشا می‌کرده است.

حتما می‌گویید پس این‌که بعد از به هوش آمدن به زبان آلمانی صحبت کند، چندان تعجب‌برانگیز نیست، اما مادر مِگو می‌گوید: «او فقط چهار ماه بود که شروع به آموختن زبان آلمانی کرده بود و تا صحبت‌کردن کامل خیلی فاصله داشت.»

این دختر نوجوان کروات که ۲۴ ساعت در کما بوده، وقتی به هوش می‌آید، به راحتی به زبان آلمانی صحبت می‌‌کند، در حالی که به هیچ وجه نمی‌توانست به زبان مادری خودش تکلم کند.

معلم زبان آلمانی مِگو که در این بین قصد دارد از آب گل‌آلود ماهی بگیرد، در مصاحبه‌ای کوتاه با نشریه تلگراف گفته: روش تدریس من به اندازه‌ای منحصربه‌فرد بوده که مِگو اینچنین متحول شده و به زبان آلمانی صحبت می‌کند، جوری که انگار اصلا آلمانی بوده.

این معلم هنگام گفتن این جملات احتمالا هنوز چیزی از این سندرم نمی‌دانسته…

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.