مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

سکوت بچه ها را جدی بگیرید

این اختلال در واقع نوعی ترس یا فوبیای حرف زدن است که در آن کودک موقع حرف زدن به یک نقطه خیره شده و عضلاتش سفت می شود. این حالت با خجالتی بودن کاملا متفاوت است.

این بچه ها در خانه به راحتی حرف میزنند ولی در شرایط دیگر کاملا ساکت می شوند.

محققان می گویند این وضعیت معمولا از سنین قبل از ۵ سالگی شروع می شود ولی می تواند تا سنین مدرسه رفتن تشخیص داده نشود. شیوع این نوع سکوت در بچه های دوزبانه سه برابر بیش از معمول است که می تواند به علت بیشتر بودن میزان استرس در زندگی آنها باشد. این وضعیت می تواند موجب اختلالات جدی در ارتباطات کودک شده و در یادگیری او مشکلاتی ایجاد کند.

سکوت اضطرابی می تواند همراه با دیگر اختلالات مربوط به اضطراب و یا همراه با اوتیسم بروز کند. درمان این نوع از سکوت با تغییر در محیط زندگی کودک است. آنها را در مراحل جداگانه در معرض محیط های جدید قرار داده و در هر مرحله میزان شلوغی و استرس محیط را بیشتر می کنند. در همان حال کودک را از علائم اضطراب و راه های مواجه شدن با آن آموزش می دهند.
کلید موفقیت در مواجهه با این افراد وجود یک مربی مورد اعتماد کودک است که با این بیماری آشنایی کامل داشته باشد.

زودرنجی شدید

زودرنجی شدید و حسایات های رفتاری بالا منجر به کمبود اعتماد به نفس و به نوعی خود آزاری احساسی می شود. کودکان و حتی بزرگترهایی که از این مشکل رنج می برند خیلی راحت نمی‌شود با آنها صحبت کرد؛ چون یا در همان لحظه اول از حرف‌ها و نحوه گفتارتان ناراحت می‌شود یا پس از ساعت‌ها فکر کردن به تک تک کلمات و جملات مکالمه کوتاهی که فقط چند دقیقه‌ ادامه داشته است.کسانی که اینقدر حساسیت دارند و زود ناراحت می‌شوند، معمولا تمام حرف‌ها و رفتارهای دیگران را هم به خود نسبت می‌دهند و با نگرشی منفی درباره مسائل صحبت می‌کنند. برای همین، معمولا ترجیح می‌دهند در جمع حضور پیدا نکنند و تنهایی را بیشتر می‌پسندند. غافل از این‌که تنها ماندن و گوشه‌گیری، حساسیت‌شان را تشدید و احساسات منفی‌‌شان را بیشتر می‌کند. روان‌شناسان و متخصصان به این افراد توصیه می‌کنندبا نگاهی مثبت خود را در موقعیت‌های جدید قرار دهند و از واقعیت فرار نکنند.می‌گویند کسانی که کودکی خیلی مورد توجه پدر و مادرشان بوده‌اند، در بزرگسالی ممکن است اینقدر حساس و زودرنج شوند. بعضی‌ها هم درست برعکس فکر می‌کنند و باور دارند کمبود محبت و بی‌توجهی پدر و مادر باعث حساسیت و زودرنجی بچه‌ها می‌شود. علاوه بر اینها، تعداد فرزندان در خانواده، ترتیب و اختلاف سنی آنها، نحوه برخورد و تربیت والدین، محیط اجتماعی‌ که کودک در آن قرار می‌گیرد و رشد می‌کند و ده‌ها عامل دیگر می‌تواند در ایجاد این حساسیت موثر باشد.

اما باید بدانید که حساسیت زیاد و بیش از حد نسبت به موضوعات و مسائل مختلف از ویژگی‌هایی است که در اختلال‌های شخصیت مختلف و طی بیماری‌های روحی مشاهده خواهد شد، اما ممکن است با نداشتن این اختلالات و بیماری‌ها هم فردی از حساسیت رنج ببرد و بسیار زود رنج باشد. از طرفی باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که حساسیت بیش از حد بخصوص در افراد وسواسی بیشتر از دیگران به چشم می‌آید و معمولا در افراد وسواسی شاهد حساسیت بیش از حد، نسبت به مسائل مختلف زندگی هستیم.





این افراد معمولا با نگاهی وسواسی به موضوعات مختلف زندگی نگاه کرده و آنها را براساس نظرات خودشان ارزیابی می‌کنند. بر همین اساس هم می‌گویند حساسیت بیش از حد یکی از نشانه‌های وسواس است و وسواس فکری یا رفتاری می‌تواند به این شکل خود را نشان دهد.در کنار این افراد، خیلی‌ها هم هستند که مشکل‌شان به هیچ یک از این موارد ارتباط ندارد، اما حساسند و از این خصوصیت رنج می‌برند که به گفته این متخصص، شیوه تربیتی پدر و مادر، ترتیب و تعداد فرزندان، توجه بیش از حد خانواده یا کم‌توجهی و نادیده گرفتن کودک در محیط خانه از عواملی است که می‌تواند چنین احساسی را در وجود افراد ایجاد کند.



اعتماد به نفس پایین و حساسیت بیش از حد
افرادی که اعتماد به نفس خوبی دارند، معمولا زندگی بهتری را هم تجربه می‌کنند و در زندگی شرایط مناسب‌تری خواهند داشت. این شرایط تا جایی پیش می‌رود که به گفته دکتر ناظمی کمبود اعتماد به نفس حتی می‌تواند موجب ایجاد حساسیت و زود رنجی هم بشود. پایین بودن میزان اعتماد به نفس، یکی از مهم‌ترین دلایلی است که می‌تواند فرد را حساس و زود رنج کند. نباید فراموش کنیم حساسیت بیش از حد افراد، به اعتماد به نفس آنها بستگی دارد. به این معنی که این افراد چون نسبت به نوع زندگی و شرایطی که دارند، حساس هستند و خودشان را پایین‌تر از دیگران می‌دانند، نمی‌توانند حرف‌ها و نظرات دیگران را تحمل کنند و چنین رفتارهایی را از خود نشان می‌دهند.



حساس‌ها مراقب باشند
دوست ندارد این‌طور باشد، اما کاری هم از دستش برنمی‌آید. حساس است و خیلی زود از حرف‌های دیگران ناراحت می‌شود. تصمیم می‌گیرد رفت و آمدهایش را کم کند، روابط اجتماعی‌اش را حذف می‌کند و در خانه می‌ماند تا نه از حرفی ناراحت شود و نه کسی را ناراحت کند. غافل از این‌که این کناره ‌گیری‌ کردن فقط شرایطش را بدتر می‌کند و موجب تشدید حساسیت‌هایش می‌شود. البته خیلی وقت‌ها هم دست به کار می‌شود و سعی می‌کند رفتارهای اشتباهش را تغییر دهد ولی چون این کار برایش سخت است، در همان ابتدای کار، پشیمان می‌شود و دوباره به همان روال قبل برمی‌گردد؛ یعنی حساسیت و ناراحت شدن، بعد تنهایی و فرار از موقعیت برای کم شدن این همه ناراحتی و پس از آن هم تشدید مشکل و بدتر شدن شرایط.آن‌طور که این روان‌شناس توصیه می‌کند این افراد در اولین قدم باید اعتماد به نفس‌شان را تقویت کنند و هر کاری از دست‌شان برمی‌آید ـ مانند خود گویی‌های مثبت ـ برای تقویت اعتماد به نفس انجام دهند. همچنین خوب است برای تقویت اعتماد به نفس، به خود آگاهی رسیده و شناخت دقیقی از نقاط ضعف و قوت‌شان پیدا کنند.


از جمع فرار نکنید
کسانی که حساس هستند، معمولا خیلی دوست ندارند در جمع حاضر شوند و ترجیح می‌دهند تنها بمانند. گروهی از این افراد هم هستند که همیشه از دیگران ناراحتند و برای همین هنگامی که در جمع هستند، احساس خیلی بدی را تجربه خواهند کرد. در نتیجه طبیعی است این افراد کم‌کم از جمع دور ‌شوند و تنهایی را ترجیح دهند، اما وقتی آنها از دیگران فاصله می‌گیرند، طرز فکر و نگرش منفی‌‌ که نسبت به جمع و دیگران دارند نیز تقویت می‌شود و در نتیجه نمی‌توانند با شرایط و موقعیت‌های جدید هماهنگ شوند. بنابراین گاهی افراد حساس تصمیم می‌گیرند به جای حل مساله و ایجاد توانایی برای برطرف کردن این مشکل، از جمع فرار کنند و همین دوری از گروه باعث تشدید مشکلات‌شان می‌شود. اولین و یکی از بهترین کارهایی که می‌توان برای این گروه از افراد انجام داد، مواجه شدن با موقعیت است. به این معنی که قرار نیست زمانی که احساس می‌کنید از قرار گرفتن در جمع ناراحت می‌شوید یا از حرف‌ها و نظرات دیگران احساس خوبی ندارید، رفت و آمدهایتان را قطع کنید. بلکه توصیه می‌شود روابط اجتماعی بیشتری داشته باشید، اما قبل از این مرحله، خودتان را بهتر بشناسید و اعتماد به نفس‌تان را تقویت کنید و پس از آن مهارت‌های ارتباطی را بیاموزید و بدانید در هر رابطه‌ای چطور باید برخورد کرد. وی ادامه می‌دهد: افرادی که حساسیت بیش از حد دارند، معمولا از کمبود قدرت ابراز وجود هم رنج می‌برند و نمی‌توانند حرف‌ها و نظرات‌شان را بدرستی مطرح کنند. برای همین هم احساسات‌ منفی‌شان بیشتر می‌شود و همین می‌تواند شرایط آنها را بدتر کند. همچنین به این موضوع هم توجه داشته باشید که تمام رفتارها و حرف‌های دیگران را به خودتان نسبت ندهید و بدانید خیلی از حرف‌ها و رفتارها به شما ارتباطی پیدا نمی‌کند.


دیگران هم باید به آنها کمک کنید
کسانی که با فردی حساس و زودرنج زندگی می‌کنند، معمولا نمی‌دانند چطور باید با او برخورد کرد؛ اگر خیلی سخت بگیرند، او را ناراحت کرده‌اند و اگر خیلی کاری به کارش نداشته باشند، این خصوصیت اخلاقی را تشدید کرده‌اند. پس چه کاری بهترین است و برای کمک به این افراد چه کار باید کرد؟لحن و نوع کلام و همین‌طور زبان بدن ما باید متناسب با نیازها و شخصیت فرد باشد، اما با همین حرف‌ها باید به او کمک کنید رفتارش را تغییر دهد و در موقعیت مناسب قرار بگیرد.اگر می‌خواهید به فردی که حساس است کمک کنید رفتارش را تغییر دهد، او را در موقعیت قرار دهید و پس از آن کمکش کنید موقعیتی را که در آن قرار گرفته، بخوبی درک کند و پذیرش بیشتری داشته باشد. همچنین باید این فرصت را در اختیار آنها بگذارید تا اعتماد به نفس‌شان را تقویت کنند و وضع بهتری داشته باشند.


بچه‌ها را درست تربیت کنیم
همان‌طور که گفته شد شیوه تربیتی پدر و مادر هم در ایجاد این حساسیت‌ها موثر است و می‌تواند آن را تقویت کرده یا برای حل مشکل کمک کند. دکتر ناظمی هم در این زمینه به والدین توصیه می‌کند فرزندان‌شان را طوری تربیت کنند که آمادگی رویارویی با فراز و نشیب‌های زندگی را داشته و واقع‌نگر باشند. به این معنی که بچه‌ها باید در شرایط اجتماعی طبیعی و عادی قرار بگیرند و این‌طور نیست که در محیطی بسته آنها را پرورش دهیم و انتظار داشته باشیم در آینده هم زندگی اجتماعی موفقی داشته باشند.

زندگی فرزندان




من و تو تنها نیستیم، پای شخص دیگری هم در میان است. نمی‌دانم؛ شاید هم اشخاص دیگر! ما باید یاد بگیریم با حضور آنها هم در حال و هوای روزهای دو نفره باقی بمانیم. اگر نتوانیم حس و حال نخستین روزهای زندگی را حفظ کنیم، به مرور زمان و آمدن این مهمانان دوست‌داشتنی، یکدیگر را فراموش خواهیم کرد. من اگر تو را از یاد ببرم، خودم را نادیده گرفته‌ام و تو اگر مرا به خاطر نیاوری، بزرگ‌ترین جفا را در حق خودت کرده‌ای. من و تو یک نفریم.

فرزندآوری و شلوغ شدن خانه هرچند یک اتفاق زیباست و باید باعث استحکام خانواده شود، اما اگر زن و شوهر مهارت‌های لازم برای اداره نقش‌های جدید خود یعنی پدر و مادری را نداشته باشند، هم والدین خوبی نمی‌شوند و هم نقش اصلی‌شان را که همسری است، فراموش می‌کنند.

مشکل ما در زندگی زناشویی از آنجایی شروع می‌شود که فکر می‌کنیم همه وظایف یک همسر خوب بودن یا یک والد خوب بودن به صورت فطری با ما به دنیا آمده است و نیازی به آموختن روش‌هایی برای عملکرد بهتر نخواهیم داشت و این در حالی است که مدیریت زندگی براساس نقش‌هایی که روزبه‌روز اضافه می‌شود، کار بسیار سختی است.

در روزهای اول ازدواج، شما باید نقش‌های یک همسر خوب را درک می‌کردید و می‌آموختید، اما این همه ماجرا نبود. برای موفقیت کامل، باید به طور همزمان عروس یا داماد خوب بودن را هم تمرین می‌کردید؛ زیرا اینها از هم جدا نیستند و نمی‌توان کسی را جدا از خانواده‌اش دوست داشت. در قدم بعد که صحبت امروز ماست، شما نیاز دارید تا مهارت‌های والد خوب بودن را نیز بیاموزید، اما حواستان به مهارت‌های قبل که دیگر در آن استاد شده‌اید، هم باشد تا به دلیل مسئولیت جدید، آنها را فراموش نکنید.

هر قدم که پیش می‌روید، به مسئولیت‌های جدیدتان اضافه خواهد شد. فرزندانتان بزرگ می‌شوند، نوجوان و جوان می‌شوند و شما باید نحوه برخورد در هر مرحله را خوب بدانید، حتی مدیریت ارتباط خانوده با همسایه‌ها، معلمان و دوستان فرزندان و... نیز باید حساب شده و از روی فکر باشد.در آینده وقتی صاحب عروس و داماد و نوه می‌شوید نیز فصل جدیدی از ارتباطات پا به دنیای شما می‌گذارد، اما چیزی که همیشه ثابت می‌ماند، پایه و ستون این زندگی است که نباید فراموش شود: شما در درجه اول باید همسر خوبی باشید.



شاید پیش خودتان بگویید تا رسیدن به آن زمان، خود به خود زندگی‌تان محکم‌تر می‌شود، اما باید به خاطر بسپارید هیچ چیزی خود به خود امکان‌پذیر نیست. هر کدام از این مراحل و گسترده‌تر شدن محیط و ارتباطات خانواده می‌تواند تهدیدی برایتان باشد، اگر ندانید چگونه در کنار همسرتان گام بردارید.حتی تولد یک فرزند که شیرین‌ترین اتفاق هر خانواده‌ای است، می‌تواند باعث دور شدن زن و شوهر از هم و فراموش کردن وظایف همسری و به دنبال آن کدورت و سردی فضای خانه باشد.

فرزندان ما زمانی احساس خوشبختی می‌کنند که شاهد عشق روزافزون بین ما باشند. اگر به بهانه رسیدگی به آنها و مشغله زندگی پرجمعیت‌تر امروز، از همسرمان غافل شویم، لطمه جبران‌ناپذیری به آنها و خودمان زده‌ایم.

مثل همیشه یادمان باشد که شایسته خوشبخت بودن و شاد زیستن هستیم. این موهبت را از خودمان و عزیزانمان نگیریم.

عبور از جاده هولناک شکست



اگه هزار سال هم عمر کنیم نمی‌تونیم یکی رو پیدا کنیم که ادعا کنه هیچ وقت تو زندگی‌ش شکست نخورده.

حتی برای یه بچه ۲ ساله هم شکست اتفاق افتاده.وقتی کسی دست رد به سینه عشق ما می‌زنه، همون احساسی بهمون دست می‌ده که یه روز تو مهدکودک با گم شدن اسباب‌بازی‌مون تجربه‌ش کردیم.

اصلا زندگی همینه، یه سری شکست که مسیر حرکت ما رو تغییر می‌دن. بسته به اینکه چطوری با شکست‌هامون مواجه بشیم این مسیرمی‌تونه مسیر تکامل و پیشرفت یا پسرفت باشه.


شکست خوردن تو عشق، روابط انسانی، کار، یا رسیدن به اهداف بزرگ با هر کیفیتی که باشه یه سری واکنش‌ مشابه از طرف ما داره. واکنش آدما در قبال شکست‌هاشون خیلی وقتا از یک الگو پیروی می‌کنه.

بعضی از ما اول انکار می‌کنیم، بعد عصبانی و زود غمگین می‌شیم و در نهایت این اتفاق رو می‌پذیریم. بعضی‌هامون ژست یک قربانی رو به خودمون می‌گیریم وشاید نخواهیم حالا حالا این ژست ترحم برانگیز رو رها کنیم، ولی خیلی از مابعد از پذیرفتن شکست می‌دونیم که یه راه بیشتر نداریم. چون خورشید هنوز می‌تابه و ما هنوز نفس می‌کشیم راهی نداریم جز اینکه پیش بریم. اگه نخواهیماز گذشته فرار کنیم، هر شکستی یه پله است واسه پیشرفت‌مون تومسیری که شایدیه جایی‌ش رو اشتباه رفته بودیم. مسیری که تا یه جایی‌ش رو خوب اومدیم بعداز شکست تبدیل به یه جاده ترسناک و تاریک می‌شه، هیچی به اندازه پذیرش شکست و اشتباهات‌مون این جاده رو روشن نمی‌کنه.

هر وقت چیزی که داشتید می‌ساختید آوار شد و رو سرتون ریخت، فقط به صدای قلب‌تون گوش کنید. اگه همچنان می‌تپید بدونید که داره بهتون یه پیام می‌ده: بلند شو! چیزی که تو رو نکُشه قوی‌ترت می‌کنه. تو قوی‌تر شدی. بلند شو و نذار زیر آوار یه شکست له بشی.

لذت از داشته ها ،راز شاد بودن



اگه شاد بودن فقط یه راه داشته باشه، اون راه لذت بردن از داشته‌هامونه.

ا
گه بخواهیم لذت بردن از زندگی و احساس شاد بودن رو به داشتن چیزایی که هنوز به دست نیاوردیم
موکول کنیم، هیچ وقت لذت خوشبختی رو نمی‌چشیم.

چون همیشه چیزایی دیگه‌ای هست که حسرت داشتن‌شون رو بخوریم.

کافیه یه نگاهی به دور و برمون بندازیم و چیزایی که داریم رو ببینیم. وسایلی که داریم، بدن و ظاهرمون، خانواده و
دوستامون، شغل‌مون … هر کدوم مامی‌تونیم لیست بلند بالایی از داشته‌هامون تهیه کنیم و از تک تک اونا لذت ببریم.
باید یاد بگیریم که با همین چیزهایی که داریم بهترین زندگی که ممکن رو داشته باشیم.

شاد بودن در گرو داشتن چیزای زیاد و خاص نیست.
مهم نیست چی داریم، مهم اینه که چطور از داشته‌هامون استفاده کنیم و چطور از همه اینا لذت ببریم. خوشبختی همینه.

خوشبختی توانایی لذت بردن از زنده بودنه. وقتی این توانایی رو به دست بیاریم تحمل مشکلات هم کار سختی
نیست و موفقیت تو حل مشکلات و سر و کله زدن با اونا هم خودش تبدیل به یه پروسه لذت بخش می‌شه،


چون هر مشکلی بهمون یادآوری می‌کنه که برای شاد بودن و خوشبختی باید تلاش کنیم.