مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

!حرف‌هایی که نباید به شوهرتان بگویید

نه‌تنها یک جمله بلکه یک کلمه هم برای ویران کردن یک رابطه کافی است.مهم نیست که چند سال از عمر آن رابطه گذشته و مهم نیست که چقدر عمق دارد، گاهی کلمات می‌توانند آنقدر ویرانگر باشند که همه پل‌های پشت سر شما را خراب کنند و فرصت ترمیم کردن آن رابطه با جملات جادویی دیگر را هم از شما بگیرند امانگران نباشید!

ما جملات و عبارات ممنوعه‌ای را که ممکن است با به کار بردن‌شان زندگی مشترک‌تان را نابود کنید با شما در میان می‌گذاریم. اگر می‌خواهیدحس غرور مرد زندگی‌تان را حفظ کرده و انگیزه تلاش برای ساختن زندگی مشترک‌تان رادر او تقویت کنید، باید خیال به زبان آوردن این جمله‌ها را از سرتان بیرون بریزید.




چه‌کار می‌کنی؟


وقتی همسرتان روی مبل نشسته و با تلفن هوشمندش بازی می‌کند، ناخودآگاه این جمله را به زبان می‌آورید؟
می‌دانیم منظورتان از این کار تجسس کردن در کارهایش نیست اما جمله«چه کار می‌کنی؟» در ذهن همسرتان معنایی پیچیده‌تر از آنچه فکر می‌کنید، دارد.
اواین جمله را این‌طور می‌شنود: «چه‌کار می‌کنی؟ باز مشغول بازی با موبایلت هستی وبه جای اینکه با خانواده‌ات وقت بگذرانی مشغول بازی شده‌ای؟ چه‌کار می‌کنی؟

با غریبه‌ها وایبربازی می‌کنی و وارد روابطی شده‌ای که اگر من بو ببرم حسابت را می‌رسم؟و. . . »
باورتان می‌شود که یک مرد می‌تواند از جمله ساده همراه با کنجکاوی شما چنین کابوس‌هایی را درذهنش بسازد؟ اما بهتر است باور کنید ساختار ذهن مردها به همین اندازه پیچیده وگاهی منفی‌نگر است پس کنجکاوی کوچک‌تان را کنترل کنید و با چنین جمله بی‌اهمیتی یک دعوای اساسی به پا نکنید.


تو هم مثل اونایی




با خانواده همسرتان اختلاف دارید و از نظرتان بسیاری از رفتارهای‌شان ایراد دارد؟در چنین شرایطی بدترین جمله‌ای که می‌توانید در بحث‌های زن و شوهری به زبان بیاورید این است که بگویید «تو هم مثل اونایی!»

همسرتان دوست دارد در ذهن شما اسطوره‌ای باشد که هیچ‌کدام از اشتباه‌های دیگران را در رفتارهایش نشان نمی‌دهد. تنها خانواده همسرتان نیست که نبایدرفتارهای‌شان را به شریک زندگی‌تان نسبت دهید، حتی اگر رفتارهای اشتباه مردهایدیگر، نامزد سابق‌تان یا اشتباه‌های همسران دوستان‌تان را هم به او نسبت دهید، به همین اندازه می‌توانید دردسر درست کنید.

جالب است بدانید در میان همه اعضای خانواده همسرتان، او از اینکه با پدرش مقایسه شود بیشتر از هر چیزی نفرت دارد. درست است که روانشناس‌ها می‌گویند پسرها تااندازه زیادی شبیه پدرشان هستند و حتی اشتباه‌های پدر خود را در زندگی تکرار می‌کننداما کمتر پسری است که حاضر به پذیرفتن این واقعیت باشد. آنها دوست دارند همیشه یکسر و گردن از پدر خود جلوتر باشند و هیچ‌وقت نمی‌پذیرند اشتباه‌های پدرشان که ازکودکی آنها را آزار می‌داده را بعدها در زندگی خود تکرار ‌کنند.



شوهرخواهرم این کار رو خوب بلده






شوهرخواهرتان از همسرتان 10 سال بزرگ‌تر است و در کارهای فنی تخصص دارد؟ حتی چنین موضوعی نباید باعث شود که او را با همسرتان مقایسه کنید و از مرد زندگی‌تان بخواهید کاری را از او یاد بگیرد. همسر شما نیاز دارد احساس کند از مردهای دیگرتوانمند‌تر است و حتی اگر این‌طور نباشد، شما حق ندارید این حس را از او بگیرید.اگر می‌خواهید چیزی را از کسی یاد بگیرد، باید سراغ روش غیرمستقیم‌تری بروید.

گفتن این جمله به همسرتان این پیام را می‌رساند که «تو بی‌عرضه هستی! کاش من هممثل خواهرم شانس ازدواج با یک مرد توانمند را داشتم!» اگر نمی‌خواهیدرابطه همسرتان را با مردهای اطراف‌تان ویران کنید و همسرتان را نسبت به احترامی که برای مردهای دیگر قائلید حساس کنید، هرگز از او نخواهید که از یکی از مردهای فامیل‌تان چیزی را یاد بگیرد یا از یکی از رفتارهای‌شان الگوبرداری کند.



نه، اینجوری نه!




همسرتان می‌خواهد باری را از دوش‌تان بردارد و خانه را با کمک‌تان تمیز کند؟ اگرمی‌خواهید اولین دفعه کمک کردنش به شما آخرین دفعه‌اش باشد این جمله را به زبان بیاورید.

می‌دانیم منظوری ندارید و می‌خواهید با کمک تجربه‌های‌تان مهارت اودر انجام کارهای خانه را بالا ببرید اما برای مردهایی که یقین دارند به اندازه کافی باهوش هستند و از عهده هر کاری برمی‌آیند، این جمله این‌طور شنیده می‌شود که«بی عرضه هستی و مدام خرابکاری می‌کنی!»اگر تصمیم‌تان را برای کمک گرفتن از همسرتان گرفته‌اید، بهتر است بی‌خیال گفتن این جمله‌ها برای اصلاح کارهایش شوید و کمی خرابکاری‌اش را تحمل کنید تا آرام‌آرام مهارتش بیشتر شود. نگران نباشید! همه چیز به مرور بهتر می‌شود. چند سال قبل را به خاطر بیاورید. اولین باری که غذا درست کردید یا به خانه رسیدگی کردید چه دسته گل‌هایی به آب دادید؟



تو همیشه. . .

هیچ‌وقت، تاکید می‌کنیم، هیچ‌وقت از جملات کلی برای محکوم کردن همسرتان استفاده نکنید.
اگر می‌خواهیدزندگی‌تان را حفظ کنید و تنش بیهوده به رابطه‌تان وارد نکنید باید پرونده رفتارهای قبلی‌اش را ببندید و به‌خاطر هر اشتباهی در زمان رخ دادن آن، نه در ماه‌ها و سال‌هایبعد با همسرتان بحث کنید. گفتن جمله‌های کلی مثل «هیچ‌وقت» و «همیشه» به معنای ایناست که شما پرونده اشتباه‌های قبلی را نبسته اید، او را نبخشیده‌اید و از او می‌خواهید تاوان اشتباه‌های گذشته‌اش را دوباره پرداخت کند. به همسرتان با رفتار درست نشان دهید وقتی به او می‌گویید بخشیده شده، واقعا پرونده اشتباهش را در ذهن خود بسته‌ایدو هیچ‌وقت قرار نیست برای کاری که ادعا کرده‌اید فراموشش می‌کنید، او را دوباره بازخواست کنید.


خودم بلدم!





بر این گمانید که مردها عاشق زنی توانمند، بی‌نیاز و همه‌چیز تمام می‌شوند؟

شاید برخی از مردها آرزوی زندگی با یک ابرزن را داشته باشند اما به شما اطمینان می‌دهیم که شمار چنین مردهایی بیش از اندازه کم است. آقایان عاشق این هستند که قوی‌ترین زن جهان هم نیازمند آنها باشد. به همین دلیل حتی اگر مدیر شرکتی بزرگ باشید یا قوی‌ترین زن فامیل‌تان باشید، می‌توانید با کمک خواستن‌های بیهوده از همسرتان و گاهی ناتوان نشان دادن خود، او را به وجد بیاورید.

شاید یک زن همه چیز تمام، بسیاری از زحمت‌ها و خستگی‌های همسرش را کم کند اما چنین زنی لذت افتخار کردن به خود و سوپرمن بودن را هم از همسرش می‌گیرد؛ لذتی که اگر درزندگی مشترک وجود نداشته باشد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.









گوش مردها کلمات را مثل شما نمی‌شنود






1. برای مردها یک جمله فقط یک جمله نیست! بلکه تفسیری است برای کل روزهایی که با هم بوده‌اید.

2.هیچ مردی طاقت مقایسه شدن را ندارد. پس حتی کم اهمیت‌ترین کار او رابا دیگران قیاس نکنید.

3. مردها از شنیدن جملات مبهم بیزارند. پس هیچ‌وقت دوپهلو با همسرتان صحبت نکنید.

4.اگر انتظار دارید او حرف‌های‌تان را رمزگشایی کند، برای‌تان متاسفیم.آنها ساده‌تر از این حرف‌ها هستند.

5. هیچ‌وقت از همسرتان به‌عنوان ابزاری برای لشکرکشی‌های‌تان در جنگ‌های عروس و مادرشوهری استفاده نکنید.

6. هرگز با حرف‌های‌تان استقلال همسر خود را زیر سوال نبرید حتی اگر واقعا استقلالی در کار نباشد.

7. مردها به اینکه قوی‌تر از آنچه هستند به نظر برسند نیاز دارند. این نیاز همسرتان را برآورده کنید.

8.از گفتن خاطرات روابط عاشقانه شکست خورده‌تان برای شریک زندگی‌تان خودداری کنید.

9. برای قدرت دادن به او کافی است از هیچ مرد دیگری صحبت نکنید، نه اینکه از مردهای دیگر بد بگویید.
آیا رفتار هیجانی نتیجه می‌دهد؟







خسته‌ام کردی





فکر می‌کنید اگر در یک دعوای زن و شوهری به همسرتان بگویید از این زندگی خسته شده‌ایدیا اینکه او با فلان رفتارش شما را خسته کرده است، تنها عصبانیت لحظه‌ای‌تان رانشان داده‌اید و جنجال خاصی به پا نکرده‌اید؟

صددرصداشتباه می‌کنید! مردها این جمله ساده را کلی‌تر از آنچه شما تصور می‌کنید می‌بینند.

آنها با شنیدن چنین جمله‌ای تصور می‌کنند در تمام روزها، ماه‌ها و سال‌های با هم بودن‌تان راه را اشتباه رفته‌اند و هیچ‌وقت نتوانسته‌اند شما را راضی کنند.همسرتان وقتی این جمله را می‌شنود، با خود می‌گوید که «پس تمام تلاش‌هایم برایخوشحال کردنش بی‌فایده بوده! پس در تمام لحظه‌هایی که تصور می‌کردم از بودن درکنارم راضی و خوشحال است او از این زندگی بیزار بوده!» به همین دلیل است که همسرتان می‌تواند با شنیدن جمله ساده «خسته‌ام کردی!» از این رو به آن رو شود ودیگر برای ساختن یا مرمت زندگی مشترک‌تان هیچ قدمی برندارد. بله! گاهی مردها به همین سادگی ناامید می‌شوند!



این‌جوری بغلش نکن!





شما مادر نمونه و ماهری هستید که وقتی همسرتان می‌خواهد با فرزندش بازی کند یاکارهایش را انجام دهد، دل‌تان می‌لرزد و نمی‌توانید در برابر ترسی که از حرکات زمخت مردانه دارید مقاومت کنید و چیزی به پدر فرزندتان نگویید؟

اگرچنین است باید اعتراف کنیم که هم فاصله میان خود و همسرتان را هر روز بیشتر می‌کنیدو هم میل او به نمایش پدرانگی‌اش را هر روز کمتر می‌کنید.

اگر وقتی همسرتان تصمیم می‌گیرد لباس را تن نوزادتان کند، با نگاه سنگین و مضطربیا دخالت‌های‌تان کلافه‌اش می‌کنید و اگر وقتی به بچه غذا می‌دهد مدام نکات آموزشی در مورد نحوه غذا دادن به کودک‌تان را به او گوشزد می‌کنید، باید انتظار داشته باشید که گذشته از بر پا کردن یک دعوای مفصل زن و شوهری، از همسرتان مردی می‌سازیدکه میلی به وقت‌گذرانی با فرزندش ندارد .




دیدی؟ دیدی؟





با خانواده همسرتان دچار اختلاف شده‌اید و در خانه مدام برای همسرتان خط و نشان می‌کشید؟تا به حال به این فکر کرده‌اید که او مسئول رفتارهای دیگران نیست و قرار نیست مدام به آنها برای درست رفتار کردن آموزش دهد؟ مردها در بسیاری از مواقع به‌خاطر اشتباه‌هایخانواده‌شان شرمنده می‌شوند اما وقتی خط و نشان کشیدن‌های همسرشان را می‌بینند واحساس می‌کنند در دعواهای زن و شوهری مظلوم واقع شده‌اند، تصمیم به انکار اشتباه‌های خانواده خود و جبهه گرفتن در برابر حرف‌های همسرشان می‌گیرند.

آنها به این فکر نمی‌کنند که رفتار خانواده‌شان درست بوده یا نه، بلکه تنها می‌خواهنددر یک جنگ زن و شوهری بازنده نباشند. اگر نمی‌خواهید حمایت همسرتان را از دست دهید، شکایت‌های هر روزه‌تان از اشتباه‌های خانواده‌اش را بر سرش آوار نکنید و ازاو نخواهید پیغام‌ها و تهدیدهای‌تان را به گوش آنها برساند. یک توصیه مفید برای‌تان داریم. حساب خانواده همسرتان را از او جدا کنید و تا زمانی که اشتباه‌هایی را دررفتار شریک زندگی‌تان ندیده‌اید، به‌خاطر خطاهای دیگران او را مجازات نکنید.










تو مثل آن نامردها نیستی!





می‌خواهید به همسرتان احساس خاص بودن دهید به همین دلیل می‌گویید که از نامزد سابق یا خواستگارهای نامرد قبلی‌تان بهتر است؟

درست است که هدف‌تان تعریف کردن از اوست اما تا به حال به ذهن‌تان خطور کرده که این مرد جمله ساده شما را چطور تفسیر می‌کند؟ همسرتان با شنیدن این تعریف چند چیز را به ذهنش می‌آورد؛ اول اینکه شما درگیر روابط دیگری بوده‌اید و اوتنها مرد زندگی شما نیست.

شاید این یک واقعیت باشد اما هیچ مردی دوست ندارد که کسی این واقعیت را برایش به تصویر بکشد. دومین چیزی که به ذهن او راه پیدا می‌کند، این است که شما درگیر روابط شکست خورده و آزار‌دهنده‌ای بوده‌اید! پس احتمالا مهارت برقرار کردن رابطه درست وحتی لیاقتش را ندارید و اگر مشکلی در ارتباط شما و او ایجاد شود، شما مقصرش هستید.پس هیچ‌وقت سعی نکنید با چنین تعریفی به همسرتان احساس غرور تزریق کنید.




کاش باهاش صمیمی‌تر باشی





به همسرتان می‌گویید که فلان مرد آدم قابل ستایشی است و بهتر است دوستی‌اش را بااو بیشتر کند؟ به شما توصیه می‌کنیم هیچ وقت به این وضوح به چرخه دوستی‌های همسرتان وارد نشوید و برای کامل کردن این چرخه تلاشی نکنید. با چنین تلاشی به اومی‌گویید به اندازه فلان مرد توانمند و قابل ستایش نیست و در واقع به او می‌گوییدمردهای دیگری از نظر شما شایسته‌اند و همسرتان برای تبدیل شدن به مرد ایده‌آل شماباید از آنها الگو‌برداری کند. تکراری است اگر بگوییم مردها گاهی حسودند و تحمل کنار آمدن با این افکار را ندارند.


مرد باش!





رفتار کودکانه همسرتان در یک دعوای زن و شوهری کلافه‌تان کرده پس فکرتان را به زبان می‌آورید و به او می‌گویید بهتر است بچگی را کنار بگذارد و مثل یک مرد رفتارکند؟

شایدحق با شما باشد و درست مثل شما یا هر آدم دیگری که گاهی کودکانه و ناپخته عمل می‌کند،همسرتان هم رفتاری نابالغ را به نمایش گذاشته باشد اما همسرتان نمی‌تواند از تعمیم دادن این جمله به همه زندگی‌اش دست بردارد و با شنیدن چنین عبارتی تصور می‌کند که مردانگی‌اش به‌طور کامل زیر سوال رفته و به شخصیتی که سال‌ها برای ساختنش تلاشکرده حمله شده است. به شما می‌گوییم برای مردها هیچ چیز سنگین‌تر از این نیست که مردانگی‌شان زیر سوال برود.




به نظرت از من خوشگل‌تره؟





با همسرتان مشغول فیلم دیدن هستید و از او نظرش را در مورد یک بازیگر می‌پرسید؟انتظار دارید چه بشنوید؟ اینکه شما از یک ستاره سینمایی زیباترید؟ مطمئن باشید باپرسیدن این سوال در ‌مهمانی یا هنگام تلویزیون دیدن کاری جز مضطرب کردن مرد زندگی‌تان نکرده‌اید. او در چنین شرایطی دست و پایش را گم می‌کند نه می‌تواند شجاعانه واقعیت را با شما در میان بگذارد و نه توانایی این را دارد که خصلت مردانه‌اش را کناربگذارد و واقعیت را از شما پنهان کند.






از این دوستت خوشم نمیاد





از همسرتان می‌خواهید که با یکی از دوستان صمیمی‌اش به‌خاطر ویژگی‌ای که شما نمی‌پسندیدقطع رابطه کند؟

اگر نمی‌دانستید بدانید ارتباط با دوستان جزء محدوده‌های ممنوعه زندگی مردها تلقی می‌شود و نه همسر شما و نه هیچ مرد دیگری تحمل اینکه کسی به این حریم ممنوعه وارد شود و در موردش نظر بدهد را ندارد. از طرف دیگر مردها دوست ندارند کسی در تصمیم‌گیری‌های شخصی‌شان دخالت کند و به آنها راه و رسم درست زندگی کردن را یاد دهد. آنها بر این باورند که خوب و بد را می‌دانند و اگر کسی از دوستان‌شان رفتار نادرستی دارد، اجازه نمی‌دهند که این رفتار روی‌شان تاثیری بگذارد.


چند نکته طلایی

اگر می‌خواهید زندگی مشترک‌تان به سراشیبی نیفتد:
برای همسرتان تعیین تکلیف نکنید. این کار مردانگی‌اش را زیر سوال می‌برد. همیشه نیازی نیست بگویید با او مخالفید؛ گاهی عمل کردن به اندازه صحبت کردن در مورد کاری که قرار است بکنید دردناک نیست. می‌دانیم که می‌خواهید از او مرد بهتری بسازید امابدترین راه برای رسیدن به این هدف، نصیحت کردن اوست. برای ساختن یک زندگی خوب،کافی است با دقت بیشتری به اطراف‌تان نگاه کنید و اشتباه‌های ویرانگر دیگران را درخانه‌تان تکرار نکنید.

آگاه کردن کودکان از مسایل جنسی

آیا اینکه امروزه بچه‌ها از اینترنت استفاده می‌کنند، می‌تواند آن‌ها را در معرض خطرات بیشتری به‌خصوص سوء‌استفاده‌های جنسی قرار دهد؟
طبیعی است که وقتی یک بچه دارید یا حداکثر دو تا، همه تمرکزتان روی آنها خواهد بود؛ تمرکز بر اینکه چه می‌خورند و چه می‌پوشند و چه می‌آموزند و اینکه نکند کودکان‌تان جایی دور از چشم شما آزار و اذیت، به‌‌ ویژه آزار و اذیت جنسی ببینند. قاطعانه نمی‌شود گفت کمترشدن تعداد کودکان در خانواده مراقبت والدین از فرزندان را وسواس‌گونه کرده یا ناامن‌ترشدن جامعه موجب این پدیده شده است. به‌هرحال، یکی از مهم‌ترین مسائل خانواده‌ها این است که چگونه درباره جنسیت و خطراتی که ممکن است کودکان‌شان را تهدید کند با آنها گفت‌وگو کنند و به آنها آموزش بدهند. طبیعی است که بسیاری از والدین ندانند چگونه می‌شود بدون ‌آشفته و ناامن‌کردن دنیای کودک به او آموزش داد. با شیوا دولت‌آبادی، دانش‌آموخته دکترای روان‌شناسی، رئیس هیأت‌مدیره انجمن روان‌شناسی ایران، رئیس هیأت‌مدیره و مدیرعامل انجمن حمایت از حقوق کودکان، در‌این‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم



به نظر می‌رسد والدین در خانواده‌های امروز جامعه ایرانی خیلی بیشتر از گذشته بر وضعیت کودکان‌شان نظارت دارند. این نظارت گاهی وسواس‌گونه است و منجر به اضطراب والدین می‌شود. دلایل این پدیده چه می‌تواند باشد؟ آیا جامعه ناامن‌تر شده است یا والدین به دلیل داشتن فرزندان کمتر درباره سرنوشت فرزندان‌شان سخت‌گیرتر شده‌اند؟
همه عواملی که به آن اشاره کردید، در ایجاد چنین پدیده‌ای نقش دارند. وقتی تعداد فرزندان در خانواده کمتر است، تمرکز والدین روی آنها بیشتر می‌شود و در ضمن وقتی خانواده هسته‌ای می‌شود و مجبور است خود، همه توجه را به همه امور مربوط به زندگی داشته باشد، نوعی گوش‌به‌زنگی به وجود می‌آید. در خانواده‌های گسترده تقسیم وظایف وجود داشته است. کودکان از نوعی زندگی جمعی با یکدیگر بهره می‌بردند و بین خودشان راحت‌تر بودند و در نهایت تعامل بیشتری میان کوچک‌ترها و بزرگ‌ترها وجود داشت و فضای کمابیش امنی حاکم بود؛ بنابراین بخشی از این حساس‌ترشدن والدین نسبت به امنیت بچه‌های‌شان به همین ازدست‌رفتن فضاهای امن گسترده برمی‌گردد و در نتیجه، تمرکز و نظارت بیشتر خانواده روی فرزندان کمتر در خانواده‌های هسته‌ای را ضروری می‌کند. یکی دیگر از اتفاقاتی که عمدتا در شهرهای بزرگ می‌افتد این است که محله دیگر آن معنای حمایت‌کننده پیشین را ندارد و فرد با پیشینه و آبا و اجداد و حساسیت‌ها و ویژگی‌هایش آشنا نیست و شرایطی که در آن همیشه آدم‌ها به اعتبار هم‌محله‌ای‌بودن حرمت یکدیگر را نگه می‌داشتند نیز رنگ‌باخته است و در جایی که همه ناشناس هستند و شناخت کمی از هم، از حساسیت‌های هم و از پیشینه‌های هم دارند، طبیعتا آن بار حمایتی عاطفی هم کم می‌شود. داستان‌های جالبی می‌شنویم که مثلا خیلی اتفاقی در مسافرت دو نفر در کنار هم در هواپیما یا در اتوبوس می‌فهمند که در همان مجموعه آپارتمان زندگی می‌کنند؛ بنابراین مسلما ناشناس‌بودن و ریشه‌نداشتن در محله‌ای که آدم در آن زندگی می‌کند و نیز تبدیل‌شدن خانواده گسترده به خانواده‌های کوچک‌تر، در دل‌نگرانی‌های مربوط به امنیت فرزندان نقش دارند. از سوی دیگر، جوامع هم در مقایسه با گذشته ناامن‌تر شده‌اند و در این هم شکی نیست. اگر ما فقط نمونه شهر تهران را بگیریم که سی‌وچند سال پیش سه میلیون جمعیت داشت و بعد، هشت میلیون و حالا صحبت از ١٦ میلیون جمعیت آن با شهرک‌های اقماری است، می‌بینیم طبیعتا در چنین جایی اتفاق‌های بیشتری هم می‌افتد. در این جمعیت‌های بزرگ و ناشناس همیشه افراد زیادی هستند که بی‌تعلق جدی‌تر به بافت‌های شغلی و شهروندی ریشه‌دار، در حاشیه‌ها زندگی می‌کنند و متأسفانه آسیب‌های زندگی حاشیه‌نشینی را دارند. نگرانی نسبت به مسائل مربوط به فقر و آسیب‌هایی که ناشی از نحوه زندگی در فقر هستند، بی‌شک در احساس امنیت همشهریان نقش خیلی مهمی دارند. تا وقتی نگرانی از وجود انسان‌های بسیار نیازمند در اطراف خانواده وجود دارد، در وهله نخست خانواده‌ها فکر می‌کنند چطور می‌توانند خود را از آسیب‌های اجتماعی ناشی از فقر دیگران مانند دزدی حفظ کنند. به‌عبارتی می‌توان گفت درمضیقه‌بودن دیگران برای همه نگران‌کننده است، حتی اگر خودشان در مضیقه نباشند. به دلایل گوناگون آسیب‌های اجتماعی کم نیستند؛ برای نمونه وقتی در پیرامون‌مان تعداد زیادی معتاد داریم، آیا می‌شود با بی‌تفاوتی از کنار آن گذشت؟ اعتیاد خیلی از مرزهای اخلاقی را در هم می‌شکند و شخص معتاد وقتی نیازمند مواد است، می‌تواند راحت دست به جرم و حتی جنایت بزند. آثار سوء انواع مواد مخدر بسیار متفاوت‌اند؛ بعضی از این مواد می‌توانند تجربه داشتن توانمندی‌های کاذبی را در فرد ایجاد کنند که در نتیجه آن، فرد مبتلا می‌تواند به‌ صورت مقطعی به سوی رفتارهای پرخطرتر سوق یابد. این هم خود می‌تواند به نگرانی‌های والدین افزوده شود. شاید نتوانیم بگوییم بار کدام‌یک از عوامل متعددی که مرور کردیم در ارزیابی خطرهایی که متوجه فرزندان‌ است، سنگین‌تر است؛ ولی به‌ طور قطع همه اینها در این وسواسی که والدین درباره امنیت فرزندان پیدا کرده‌اند، بنابر شرایط خاص افراد مؤثر است.




شما به فقر و اعتیاد اشاره کردید؛ یعنی باید بپذیریم که در مناطقی که رفاه نسبی وجود دارد، امنیت برای کودکان و به تبع آن، آرامش والدین بیشتر است؟
حداقل درباره عوارض ناشی از سوءمصرف مواد نمی‌توانیم این را بگوییم، چون اولا اعتیاد در همه اقشار هست و وقتی به پیامدهای روانی و اجتماعی اعتیاد نگاه کنیم، می‌بینیم خطر‌هایی که فرد معتاد برای اطرافیان و خودش ایجاد می‌کند، لزوما به امکان مالی دسترسی به مواد مربوط نیست؛ بلکه بیشتر به آسیب‌دیدگی شخصیتی یا به همان باور به قدرتمندشدن و بی‌تفاوتی نسبت به ارزش‌های اخلاقی برمی‌گردد که فرد معتاد به آن مبتلا می‌شود و می‌تواند در همه طبقات دیده شود؛ یعنی نمی‌توانیم همیشه بگوییم که این فقر است که همراه با اعتیاد مشکل ایجاد می‌کند. اعتیاد حتی با رفاه می‌تواند مشکلاتی عظیم برای فرد و پیرامون او ایجاد کند.




اگر بخواهیم مقایسه‌ای بین مسائل و خطراتی که در جامعه امروز ما، بچه‌ها را تهدید می‌کند، با خطراتی که ٣٠سال پیش بچه‌ها در معرض آن بودند داشته باشیم، این مقایسه چگونه خواهد بود؟
ما در عین اینکه به وضعیت ناامنی عمومی‌ای که به‌ویژه در شهرهای بزرگ و در حاشیه‌های این شهرها تجربه می‌شود، نقدِ بسیار داریم، از سوی دیگر نباید از یاد ببریم که آگاهی‌های زیادی هم ایجاد شده است که حتما در زمان‌های دور چنین نبوده است. دسترسی به اطلاعات و اخبار لحظه‌ای، آگاهی‌ها را بسیار فراتر از پیش برده است. در گذشته معاشرت‌ها محدودتر بوده است، اما امروز آدم‌ها از طریق کار و حتی شبکه‌های اجتماعی در هر لحظه می‌دانند در هر جایی چه اتفاقی می‌افتد. در‌عین‌حال درباره جا‌هایی که شاید خطرات بیشتری متوجه بچه‌های‌مان است، اطلاعات زیادی هم در اختیار بچه‌ها و خانواده‌ها قرار می‌گیرد. شاید حتی بخشی از وسواس و نگرانی خانواده‌ها مربوط به خود این اطلاعات است.
من یادم است که در زمان‌های دور خانواده‌ها نگران این بودند که بچه در حوض نیفتد؛ یعنی چیزهایی که به نحوه زندگی آن زمان برمی‌گشت. ممکن بود از کودک یک لحظه غافل شویم و بچه در حوض یا آب‌انبار بیفتد. بازی‌هایی که بچه‌ها می‌کردند، خیلی بازی‌های پرخطری نبود، در‌حالی‌که امروزه خیلی از بچه‌ها با تبلت‌های‌شان در همه‌جای دنیا هستند و نمونه‌های هیجان‌خواهی‌های گاه بسیار خطرناک را می‌بینند و می‌توانند نادانسته الگو‌برداری کنند. در سنین مختلف خطرات مختلفی متوجه بچه‌هاست. ما می‌دانیم در کودکی بچه‌ها نمی‌توانند تخمین بزنند که مشکل یا خطر کجاست و به‌همین‌دلیل است که باید مراقب لحظه‌های آنها بود. در نوجوانی، نوجوانان تلقی غیرواقعی از توانمندی‌های‌شان دارند و این امر خود سبب می‌شود که ریسک‌های بزرگی کنند؛ مثلا در سرعت یا در کنجکاوی برای استفاده از مواد مخدر، کنجکاوی برای خطرپذیری و حتی پذیرش نزدیک‌شدن زیاد به آدم‌هایی که می‌توانند خطرناک باشند. در نوجوانی بچه‌ها فکر می‌کنند ورای این مشکلات می‌توانند خود را اداره کنند و احتمال خطر از آنِ دیگران است؛ بنابراین این عوامل خطرزا، که امروزه خیلی هم کم نیستند، به دلیل اینکه ارتباط‌ها خیلی بیشتر و گسترده‌تر است و آدم‌ها و تجربه‌های زیادی در مسیر تبادل ارتباط‌ها قرار می‌گیرند، نظارت هوشمندانه‌ای را بر زندگی نوجوانان می‌طلبد.



آیا اینکه امروزه بچه‌ها از اینترنت استفاده می‌کنند، می‌تواند آن‌ها را در معرض خطرات بیشتری به‌خصوص سوء‌استفاده‌های جنسی قرار دهد؟
دسترسی به اطلاعات جنسی امروزه بسیار سهل و آسان شده است. در دوران‌های گذشته نوجوانان کنجکاو می‌توانستند یک داستان عاشقانه بخوانند و اشتیاق‌های جنسی داشته باشند، در‌حالی‌که متأسفانه هرزه‌نگاری امروزه بسیار سهل در اختیار همگان قرار می‌گیرد و می‌تواند کودکان را با دسترسی به این اطلاعات بیشتر برای خطرپذیری آماده کند، چون باز فکر می‌کنند که مشکلات شامل من نمی‌شود. مقایسه کار آسانی نیست، چون آن‌قدر نحوه زندگی تغییر کرده است که آدم نمی‌تواند بگوید سر نخ تغییرات را چگونه می‌توان پیدا کرد؛ با‌این‌حال امروز می‌توان با قاطعیت بیشتری گفت همیشه آدم‌های غریبه یا حتی خودی که خودشان مشکل دارند، در تماس نزدیک با بچه‌ها می‌توانند مشکل‌آفرین باشند و دسترسی‌های سهل‌تری که از طریق ارتباط‌های جمعی ایجاد شده است نیاز به نظارت بیشتر دارند. در‌عین‌حال ما به‌عنوان کسانی که هم دل‌مان می‌خواهد بچه‌ها سالم باشند و هم می‌خواهیم حقوق آنها برای داشتن نگاه سالم به زندگی و دیگران تقویت شود، مسئولیت‌مان بسیار سنگین می‌شود؛ لازم است والدین هم نظارت داشته باشند و هم اضطراب‌های زیادی و اضافی را به بچه‌ها انتقال ندهند. اگر بچه‌ها احساس کنند و بعد هم باور کنند که در دنیایی ناامن زندگی می‌کنند، ممکن است آسیب جدی ‌ببینند. خیلی از بچه‌ها هستند که به دلیل وسواس‌های والدین‌شان زیاده از حد محتاط هستند و این احتیاط زیادی که به آنها انتقال داده شده است، آنها را از کسب تجربه‌های اجتماعی خوب و حتی آماده‌شدن برای روابط اجتماعی حداقلی خوب، محروم می‌کند.



در بسیاری کشورهای دنیا آموزش‌ها از طریق کتاب‌های درسی به کودکان داده می‌شود. چگونه می‌توان این آموزش‌ها را به کودکان داد؟
یکی از اصول کاربردی برای آموزش مفاهیم حساس به کودکان استفاده‌کردن از مثال‌های ملموس و ساده برای آماده‌کردن ذهن آنها به منظور درک و پذیرش مفاهیم و موضوع‌های پیچیده‌تر است؛ برای نمونه گفت‌وگو به منظور انتقال این موضوع به کودکان که حواس‌شان به اندام‌های جنسی‌ باشد را با مطرح‌کردن مسواک‌زدن می‌توان شروع کرد، نه اینکه ناگهان وارد عرصه‌ای شویم که برای بچه‌ها به دلیل ماهیت فیزیولوژیک و به‌طور سنتی حساس خود این عرصه، فوق‌العاده حساس است. می‌دانیم که اندام‌های جنسی به خاطر این اندام‌های جنسی هستند که دریافت‌کننده‌های حسی زیادی دور و برشان دارند و در نتیجه آگاهی‌دادن در این حوزه باید بسیار ظریف باشد، یعنی باید خیلی با ملایمت و تشبیه‌کردن آن به خصوصی‌بودن دهان یا غذاخوردن و اینکه آدم هر چیزی را وارد دهانش نمی‌کند و مسواک و حوله آدم مخصوص به خودش است و فرد دیگری بهتر است به آن دست نزند، باشد؛ مثلا می‌توان به بچه‌ها گفت فقط افراد محدودی هستند که اجازه دارند لباس ما را عوض کنند و آدم‌های محدودی هستند که اجازه دارند مسواک ما را عوض کنند، چون اینها مربوط به زندگی خصوصی ماست؛ به این شیوه می‌توان با ملایمت مرز بدن را برای بچه مشخص کرد. خیلی وقت‌ها کودکان برای دریافت اطلاعات آمادگی ندارند؛ بنابراین ما یک اصل خیلی کلی هم داریم که از آن برای انتقال اطلاعاتی که بچه‌ها نیاز دارند، استفاده می‌کنیم؛ اول باید ببینیم بچه‌ها خودشان چه فکری درباره موضوع مورد نظر دارند و چگونه و به ‌ویژه با چه هیجانی به آن فکر می‌کنند. این رهنمود بسیار کارایی است. وقتی بچه‌ای از آدم می‌پرسد که من چطور به دنیا آمده‌ام، باید ببینیم که فرضیه خود او چیست، در عین اینکه پاسخ را به سمت واقعیت جهت می‌دهیم، نباید خیلی از چیزی که بچه می‌تواند آن را هضم کند، دور باشیم؛ برای مثال بچه فکر می‌کند بچه‌ها را لک‌لک‌ها می‌آورند. در چنین موقعیتی از او بپرسید. آیا ندیده است خاله فلان در شکمش بچه داشته و او را در بیمارستان به دنیا آورده است؟ پس بچه‌ها را لک‌لک‌ها نمی‌آورند. چنین داستان‌هایی کمک می‌کنند آمادگی بچه را برای پذیرش بسنجیم. آمادگی برای شنیدن به این برمی‌گردد که کودک خودش تاکنون چه فکر می‌کرده است. این یک خط مشی است برای اینکه ما این اطلاعات را طوری به بچه بدهیم که برای او پذیرفتنی باشد.
برای انتقال اطلاعات به کودکان باید شرایط یک خانواده را در نظر بگیرد، نه فضای آموزشی را. خانواده‌ها متفاوت هستند و مسئولیت خانواده، داشتن دانش است. خود آنها باید خیلی خوب بدانند و خیلی خوب هم بدانند چگونه دانش را انتقال بدهند؛ برای مثال اینکه بچه یاد بگیرد از چیزی بدون اینکه توجیه شده باشد، نگذرد و بداند هر چیزی دلیلی دارد. وقتی این را از ابتدا در داستان‌ها و بازی‌ها در ذهن کودک خود ایجاد می‌کنیم، حتما با سؤال‌های زیادی سراغ ما می‌آید و آن وقت باید آماده باشیم متناسب با انتظار ایجاد‌شده در او، وی را به طرف اطلاعات دقیق‌تری هدایت کنیم.



یکی از نگرانی‌هایی که میان پدر و مادرها دیده می‌شود، ورود یک کودک تازه به خانواده است و کنجکاوی کودک بزرگ‌تر نسبت به بدن فرزند کوچک‌تر و اینکه این موضوع می‌تواند برای هر دو کودک خطراتی ایجاد کند. هنگامی که بچه بزرگ‌تر درمورد بدن و به‌خصوص اندام‌های جنسی فرزند کوچک‌تر کنجکاوی می‌کند، چه روشی باید در پیش گرفت؟
اتفاقا این یکی از بهترین راه‌ها برای آموزش است برای اینکه طبیعی است و کنجکاوی طبیعی است. دیدن طبیعی است. اصولا نگاه ما به بدن، یک نگاه خیلی دور از واقعیت است. این مسئله دیدن اندام‌های جنسی نوزاد، که کنجکاوی زیادی را ایجاد می‌کند مخصوصا اگر در جنس تفاوت داشته باشند، این خودش یک عرصه فوق‌العاده خوب برای آموزش است که ما دختر داریم، پسر داریم، این دختر است، این پسر است؛ و اینها با هم فرق دارند و ما از این جاها می‌توانیم بفهمیم که مثلا دماغش هم از تو کوچک‌تر است، این بخش‌ها هم با تو متفاوت است. این عرصه خیلی خوبی است برای وارد‌کردن بچه‌ها. این چیزی است که اگر پنهان شود، بچه‌ها را از آموزش طبیعی و بدیهی محروم می‌کند. بهتر از این است که یک مادر، یک پدر آگاه راجع به این قضایا صحبت کند.



آیا می‌توانیم بگوییم هنگامی که آموزش‌های لازم را به کودکانمان بدهیم، می‌توانیم احتمال آزارهایی که در جامعه ببینند را کم کنیم؟
احتمال را قطعا نمی‌توانیم صفر کنیم. ولی حالا ما چطور می‌توانیم خطر‌ها را کم کنیم؟ بزرگ‌ترین خدمتی که می‌توانیم به بچه‌ها بکنیم، آگاه‌کردن آنها نسبت به اندام‌های جنسی خودشان است از طریقی که آنها را شوکه نکنیم، بیشتر از اندازه به آنها احساس ناامنی و پارانوییدی ندهیم. خود این می‌تواند در تصویری که آنها در آینده از جنس مخالف و ازدواج دارند، سایه بیندازد. اینکه هر مرد غریبه‌ای برای دختربچه خطر است، باعث می‌شود بچه برای همیشه احساس ناامنی کند. در‌حالی‌که مرزها اگر مشخص شود، می‌تواند کمک‌کننده باشد یکی مرز تن که با ملایمت مشخص شود و یکی هم مرز انسان‌ها با یکدیگر. برای نمونه به کودکان انتقال دهیم که تعداد کمی هستند که آدم با آنها اجازه دارد خیلی نزدیک باشد که اگر آنها می‌خواهند گونه آدم را ببوسند اشکالی ندارد. خیلی از آدم‌ها هستند که پدر و مادر ما آنها را نمی‌شناسند اما اگر اجازه بگیریم اجازه نمی‌دهند که آنها ما را ببوسند و اینکه حریم تن ما، مثل حریم خصوصی خیلی از اشیایی است که فقط مال ما هستند. مثل حوله و مسواک یعنی خیلی‌خیلی با حوصله و در‌عین‌حال با هدف. یعنی قدم‌به‌قدم ما بتوانیم ذهن را آماده کنیم و بعد هم مسئله اینکه همه آدم‌ها بد نیستند اما همه آدم‌ها هم اجازه ندارند به ما خیلی نزدیک شوند. یا حتی واقعا باز از نظر روان‌شناسی پدیده‌های جالبی داریم که به آن تئوری ذهن می‌گوییم. می‌گوییم که چطور ما می‌توانیم ذهن دیگران را بخوانیم و این خیلی‌خیلی زود بین مادر و فرزند ایجاد می‌شود. بچه ٩ ماهه یا یک ساله وقتی یک کسی بخواهد با او خوش‌وبش کند بچه به مادرش نگاه می‌کند تا ببیند اجازه دارد یا نه.این به نظر من یکی از زیبایی‌های ارتباط بین آدم‌هاست که بچه‌ها یاد بگیرند چه چیزهایی را خانواده من به من اجازه می‌دهد و این تئوری ذهن من درباره نیت دیگران و رفتار دیگران به نوعی با اینکه مادرم گفته کسی اجازه ندارد تو‌ را ببوسد، چک شود... در‌عین‌حال بچه می‌داند که با هر آدم غریبه‌ای از فاصله مشکل نداشته باشد اما اگر خیلی بخواهد نزدیک شود چه بخواهد گوشواره‌اش را بکند یا به او دست بدهد باید با اجازه باشد.



در مورد رسالت مدرسه و آموزش‌و‌پرورش در این زمینه توضیح بیشتری می‌دهید. با توجه به اینکه در کتاب‌های درسی ما مباحثی برای آگاهی‌بخشیدن به کودکان دیده نشده است؟
با آموزش مهارت‌های زندگی و تمرین نه گفتن قاطع مثلا به مواد، می‌شود در مدرسه آموزش‌های بسیار مؤثری به دانش‌آموزان داد، آن‌چنان‌که کودک هرگز به طرف آن نرود اثربخش‌بودن هر آموزشی البته صرفا به خود منبع درسی برنمی‌گردد بلکه جدیت و دلسوزی و به باور معلم در اثربخشی خود هم برمی‌گردد و می‌تواند اثری بگذارد که غوغا کند. خانواده‌ها هرکدام یک ساز می‌زنند اما مدرسه می‌تواند آموزش‌ها را به این سمت جهت دهد، آموزش قاطع نه گفتن به چیزهایی که پرخطر هستند یا آموزش سالم جنسی، نه‌اینکه آموزش بی‌بندو‌باری. مرز این مباحث و برنامه‌ها هم باید مشخص شود. جای این آموزش‌ها در مدارس ما خالی است. در همه حال آگاهی قدرت ایجاد می‌کند. به قول فردوسی، توانا بود هرکه دانا بود. واقعیت این است که بچه‌ها به‌دنبال اطلاعات راجع‌به خودشان، راجع به تنشان، راجع به ارتباطاتشان هستند و این هرچه عالمانه‌تر و صادقانه‌تر و طبیعی‌تر به آنها انتقال داده شود، سلامت بیشتری را می‌تواند تضمین کند تا اینکه از طرق مختلف با احساس گناه، شرم، خشونت آموخته شوند اینها چیزهایی است که به نظر من خیلی جا دارد که در آموزش‌و‌پرورش ما به آن توجه بیشتر شود. ما دلمان می‌خواهد انسان‌های خیلی خوبی بسازیم، اما آیا می‌سازیم؟ آیا ساخته‌ایم؟ وقتی که هدف اصلی ما یعنی خلیفه‌الله تعریف می‌شود، باید از خودمان بپرسیم توانسته‌ایم در این راه موفق باشیم؟ چقدر جانشین خدا در زمین را تربیت کرده‌ایم. چقدر می‌بینیم که این کار را کرده‌ایم؟ علم، در قالبی که برای بچه‌ها قابل فهم باشد و در چارچوبی که احساس گناه و خشونت ایجاد نشود، -بچه‌ها وقتی چیزهایی را زیر فشار هیجانات زیاد و منفی یاد می‌گیرند- آسیب می‌بینند. یعنی با آن اطلاعات غریبه هستند در‌حالی‌که اینها حق آنهاست و حقشان است که بدانند و با آگاهی و با خیال راحت از اینکه آنچه می‌دانند مانند هر موضوع علمی و در چارچوب موجه و مجاز از آن آنهاست می‌توانند خودشان را حفظ کنند و به سلامت بتوانند جنسیت خود را رشد دهند و بتوانند خانواده سالم تشکیل بدهند و سلامت خود و بچه‌ها و نسل‌های بعد را تأمین کنند. همه اینها فقط با اطلاعات و آگاهی امکان‌پذیر می‌شود چه اعتیاد باشد و چه بی‌بند‌و‌باری جنسی... باید بدانیم دسترسی به اطلاعات علمی مناسب درباره اینکه زن و مرد وجود دارند و تفاوت‌های طبیعی و زیستی دارند، مساوی با این نیست که بی‌بند‌و‌باری ترویج می‌شود. در دنیای امروز که در هر لحظه و هر کجا می‌شود هر اطلاعی را به‌دست آورد مهم این است که صداقت و خلوص و حسن‌نیت در کار باشد. من باز هم تکرار می‌کنم که به‌خوبی می‌شود جلوی اعتیاد را در آموزش‌های مدرسه‌ای گرفت. تجارب جهانی نشان داده‌اند که با آموزش مناسب و قاطع در مدرسه می‌توان نوجوانان را در برابر گرایش به اعتیاد و رفتارهای پرخطر آن‌چنان واکسینه کرد که مقاومتی ماندگار در آنها شکل بگیرد.

خوابیدن های دیر وقت

اﻫﻤﻴﺖ خواب و ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﺧﻮاﺑﻴﺪﻥ:
به موارد زیر دقت کنید تا اهمیت خوابیدن برای شما روشن گردد:


ساعت 9 تا 11 شب:
زمانی است برای از بین بردن مواد سمی و غیر ضروری که این عملیات توسط آنتی اکسیدان ها انجام می شود.در این ساعت بهتر است بدن در حال آرامش باشد.


ساعت 11 تا 1 شب:
عملیات از بین بردن مواد سمی در کبد ادامه دارد و شما باید در خواب عمیق باشید.


ساعت 1 تا 3 نیمه شب:
عملیات سم زدایی در کیسه صفرا، در طی یک خواب عمیق به طور مناسب انجام می شود.


ساعت 3 تا 5 صبح:
عملیات از بین بردن مواد سمی در ریه اتفاق می افتد.
بعضی مواقع دیده شده که افراد در این
زمان، سرفه شدید یا عطسه می کنند.


ساعت 5 تا 7 صبح:
این عملیات در روده بزرگ صورت می گیرد، لذا می توانید آن را دفع کنید.


ساعت 7 تا 9 صبح:
جذب مواد مغذی صورت می گیرد، پس بهتر است صبحانه بخورید.افرادی که بیمار می باشند، بهتر است صبحانه را در ساعت 6 و 30 دقیقه میل کنند.
دیر خوابیدن و دیر بلند شدن از خواب، باعث می شود مواد سمی از بدن دفع نشوند.

زبان بدن افراد را بشناسیم



درسهایی برای فروشندگان حرفه ای

نکاتی که در زیر می خوانید برگرفته از کتاب الن پییز و باربارا پیز است .


استفاده از این نکات و شناخت ان می تواند بینهایت به شما کمک کند این در حالی است

که بدانیم حدود ۴۰% تن صدا و کلام در ارتباطات موثر است و زبان بدن یا ( Body Language ) با ۶۰ درصد بالاترین میزان تاثیر را در ارتباطات همه روزه ما داراست

برای بهتر فهمیدن مطالب بالا و به عنوان مثال حرکات بدن انسانی که در حال بیان حقیقت است چگونه و چطور است؟

وقتی دست ها با فاصله از بدن قرار دارند و به اصطلاح، شخص دارای گاردی باز است یا وقتی کف دست ها رو به بالاست چه مطلبی را بیان می کند

اگر دقت کرده باشید، زمانی که می خواهیم روراست بودن خود را متذکر شویم، کف یک دست را نشان می دهیم
همچنین شخصی که در حال بیان حقیقت است، مستقیم در چشمان شما نگاه می کند و چشمانش را از مخاطب نمی دزدد

و شخصی که در حال مخفی کردن حقیقت است دقیقا برعکس عمل می کند

وقتی فردی دروغ می گوید: معمولا مستقیم در چشمان شما نگاه نمی کند و چشمانش را از شما می دزدد

و شاید بیشتر به سمت پایین نگاه می کند و چشمانش را به زمین می دوزد البته یادمان نرود این تعابیر تا ۷۵% قابل اطمینان است

چراکه در زمان بیماری یا در زمان های غیر عادی رفتارهایی از ما بروز می کند که قابل پیش بینی و یا غیر قابل پیش بینی است یا

وقتی رول بازی می کنیم.


وقتی دست یا پای خود را فرد مقابل شما بی دلیل تکان می دهد شاید بخاطر این است که تخلیه اضطراب صورت گیرد

چونکه همیشه هر دروغگویی هرچقدر هم حرفه ای کمی مضطرب است، تا مبادا دستش رو شود و حرفش را باور نکنیم البته برای این کار در مورد

دروغ گوهایی حرفه ای غالب سازی باید کرد که با افتخار این متد را ظرف ده ساله گذشته اینجانب طراحی و تدوین واجراء نموده ام

وقتی فرد مقابل شما یک مویی نامرئی را از کیف یا لباس خود برمی دارد و یا غباری نامرئی را از روی لباس خود می تکاند

باید به طرف مقابل شک کنید اگر این حرکت از شنونده ای سر بزند، معنی اش آن است که او به حرف شما اعتمادی ندارد و در عین حال به دلیلی نمی خواهد


و یا نمی تواند و یا می ترسد و یا حتی به دلیل ادب و نزاکت و یا خجالت مخالفتش را ابراز کند

در اداره های پلیس، برای تشخیص دروغگو های حرفه ای به تعداد پلک زدن های آنان در یک بازه زمانی مشخص توجه می کنند. چراکه وقتی شخصی درحال دروغ گفتن است

سرعت پلک زدن های او بیشتر از حالت عادی است شاید برای شناخت بهتر این مسئله بهتر است در این زمینه توضیحاتی بدهم پلک زدن یک عمل سریع به هم خورن چشمان است. عمل

پلک زدن از این جهت برای چشمهای ما ضروری است که باعث پخش شدن اشک در چشم و عبور ان از قرنیه و از بین بردن عفونتهای احتمالی و روغنکاری می‌شود.
به صورت متوسط عمل پلک زدن حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلی ثانیه به طول می انجامد. این سرعت تحت عواملی چون وارد شدن یک شی ریز خارجی مثل ریزه چوب، ضربات وارد شده به چشم،

مصرف دارو و عفونت تغییر می‌کند. هر فرد تقریباً در هر ۲ تا ۱۰ ثانیه یک بار پلک می‌زند. نرخ و میزان پلک زدن توسط “blinking center” تعیین شده اما همچنان این میزان تحت عواملیدیگر تغییر پیدا می‌کند.

چشم برهم گذاشتن یا به اصطلاح پلک زدن وقتی است که انسان تصمیم می‌گیرد که تنها یک چشم خود را باز و بسته کند و از ان برای نوعی علامات اجتماعی (استفاده از بدن برای رساندن موضوعی)استفاده کند . به هر حال، این موضوع فقط مختص انسان نمی‌باشد و بعضی حیوانات به عنوان مثال، لاک پشت و هَمستِر نیز هنگام پلک زدن از چشمهای خود به صورت مستقل استفاده می‌کنند بدین معنی که در هنگامیکه یک چشم باز است چشم دیگر را بسته و برای بار دوم بالعکس عمل می‌کنند.یکی از تفاوت ها در زبان بدن، در نشانه هاست یکی از بزرگان می گوید به کلام فرد دقت نکنید به حالت ظاهر و به اصطلاح تن گفتار او دقت کنید تا بفهمید راست میگوید یانه
در

حال دست دادن زبان بدن چه می گوید:

انسان های سلطه جو زمان دست دادن دست طرف مقابل را به زیر دست خود می آورند، طوری که دست شخص سلطه جو بالا قرار گرفته و کف دست اش رو به زمین است و کف دست شخص مقابل رو به بالاست شاید بهترین مثال مثل دست گداهای کنار خیابان باشدبهترین حالت دست دادن حالتی است که دست هر دو طرف عمود باشد و کمی هم دستان هم را فشار دهند البته حواستان باشد نه خیلی زیادبالا و پایین بردن دست ها زمانی که به هم دست می دهیم، از دو بار تا پنج بار عادی اما اگر طرف دست شما را نگاه داشته این بی ادبی است دست خود را پس بکشید و شاید نشانه دوستی و علاقه باشد بیاد داشته باشید که این کار برای اولین بار تعبیر عکس دارد و البته در مراودات دیپلماتیک هم این تعابیر کاملا متفاوت است

زبان حال دست به کمر ایستادن چیست:

دست به کمر زدن، نشانه احساس برتری و احساس محق بودن است که عبارتند از :۱-حالتی که کف دست ها رو به زمین است، این حالت شدید دست به کمر ایستادن است.۲- حالتی که دست روی باسن قرار می گیرد و کف دست کمی به سمت بالاست. این حالت خفیف دست به کمر ایستادن است.تعبیر دست به سینه شدن:فردی که دست به سینه می شود وارد گارد دفاعی شده دراطفال زمانی که از موقعیتی خوشمان نمی آمد، یا در شرایط نگران کننده ای قرار می گرفتیم، پشت والدینمان مخفی می شدیم، اکنون در بزرگسالی تعبیر ان حرکت را بصورت مخفیانه بصورت هوشمندانه ای با دست به سینه شدن انجام می دهیمشخص با دست به سینه شدن و همچنین با پا روی پا انداختن بین خود و شرایط مقابل رویش حفاظی می سازد تا در پشت سر آن احساس امنیت و آرامش بیشتری کند.اگر در حین تبلیغ یک کالا شنونده دست به سینه شد حتما دلیل مخالفت اش را بیابید و بعد به ادامه تبلیغ خود بپردازید، زیرا همانطور که افکار ما به طور ناخودآگاه حرکات بدن ما را ایجاد می کنند، اگر مدت زمان طولانی ای در یک حالت بدنی بمانیم، طرز فکر ما را تحت تاثیر قرار می گیرد.در یک آزمایش تعداد شصت دانشجو با شرایط هوشی نزدیک به هم را به دو گروه سی نفری تقسیم کردند، به هر دو گروه یک استاد، یک درس یکسان را در شرایط آموزشی یکسان تدریس می کرد با این تفاوت که، به گروه اول گفته بودند که در تمام مدت کلاس دست به سینه بنشینند و از گروه دوم خواستند تا راحت و با گاردی باز سر کلاس حاضر شوند! نتیجه آزمایش بسیار جالب توجه است!گروهی که با گارد بسته و دست به سینه سر کلاس حاضر شده بودند ۳۸ درصد کمتر از گروه دیگر بحث را متوجه شده بودند! در حالی که تنها تفاوت این دو گروه در دست به سینه نشستن شان بود!بار دیگر تکرار می کنم، در زمان گفتگو اگر مشاهده کردید طرف مقابل تان وارد گارد دفاعی شده، با سوالی درباره موضوع نظر او را جویا شوید و پس از رفع کردن آن به ادامه بحث بپردازید!برای این کار کافی است،مثلا به او بگویید: “می بینم که درباره اش فکر می کنید! نظرتان تا اینجای کار چیست؟! ” و سپس به عقب تکیه داده و دستان خود را از هم باز نگه دارید طوری که کف دست ها رو به بالا باشند و بیانگر اینکه شما گوش می کنید…

پا روی پا انداختن:

پا روی پا انداختن نوع خفیف تر گارد دفاعی است و هم در حالت نشسته صورت می گیرد و هم در حالت ایستاده و شاید در برخی موارد رسمی علامت تحقیر و توهین برای مثال بی‌احترامی و گستاخی بخشش ناپذیر نخست‌وزیر انگلیس در دیدار با دکتر حسن روحانی در مقام رئیس‌جمهور کشورمان . آن روز که دیوید کامرون در حاشیه نشست سازمان ملل با دکتر روحانی ملاقات داشت، برخلاف عرف دیپلماتیک پاهای خود را روی یکدیگرانداخت که این عمل در دیدارهای غیررسمی شاید تا اندازه‌ای پذیرفته باشد اما در دیدارهای رسمی نشان از سطح پایین فرهنگ و عدم آشنایی با قواعد دیپلماتیک دارد و البته شایدعیان کردن خصومتی باشدزبان

بدن وقتی که لب را لمس می کنید:

لب های انسان ها حس گر های عصبی بسیاری وجود دارد، و با لمس لب احساس آرامش می کنیم و یا زمانی که هیجان زده می شویم لب های خود را به هم می فشاریم،با این کار شاید به یاد مکیدن سینه مادر در دوران کودکی افتاده و کمی آرام می شویم و احساس بهتری داریم بعضی اوقات به جای لمس کوتاه لب ها، انگشت اشاره، انگشت های دیگر ویا دست خود را روی لب هایمان می گذاریم. در این حالت شخص یا در حال تفکر است و یا سعی می کند جلوی خود را بگیرد و حرفی را به زبان نیاورد. ( مثلا مخالفتش را ابراز نکند! )نکته ای که در تحلیل حرکات بدن باید حتما مدنظر قرار بگیرد، این است که هرگز نباید زود قضاوت کنیم!مبادا یک حرکت را به تنهایی و مجزا تحلیل کنیم! بلکه باید به برایند حرکات بدن شخص مقابل توجه کرد و تا آنجا که می توانیم قضاوت خود را به تعویق بیندازیم! باید یک حرکت را در کنار حرکات دیگر شخص تحلیل کرد تا مبادا دچار اشتباه شویم!مثلا ممکن است کسی که دست کمر ایستاده کلیه هایش درد می کند! یا کسی که دست به سینه ایستاده سردش است!! و یا ده ها احتمال دیگر…

لمس کردن چانه:

لمس چانه هم نشان از تفکر است. در اینجا لازم می دانم نگاه از بالا و پایین را هم توضیح دهم، زمانی که شنونده لب یا چانه خود را لمس می کند، اگر سرش به سمت پایین متمایل باشد و از پایین به بالا نگاه کند در حال ارزیابی و تفکر است.و اگر سر به سمت بالا متمایل باشد و چشم ها از بالا به پایین نگاه کنند، بیانگر تردید شنونده است!
لمس کردن چشم:
یک کودک زمانی که نمی خواهد صحنه ای را ببیند، با دست جلوی چشمانش را می گیرد، در بزرگسالی همان حرکت را با زیرکی و بصورت مخفیانه انجام می دهیم. بدین صورت که با دست خود چشم هایمان را می مالیم.مردها با پشت دست و خیلی محکم این کار را انجام می دهند اما خانم ها معمولا بدلیل آرایشی که دارند خیلی ظریف تر این حرکت را انجام می دهند و گاها به لمس کردن زیر چشم با نوک انگشت اشاره اکتفا می کنند.

لمس کردن گوش:خاراندن پشت گوش بوسیله شنونده، نشانه عدم تمایل به شنیدن بدگویی است! اگر با حرکت سر به یک سمت مثلا چپ یا راست همراه باشد، طوری که شخص از گوشه چشم به حرف های گوینده گوش کند، نشان از تردید شنونده است.اگر شخصی در زمان سخن گفتن پشت گوش خود را بخاراند، نشانه خوبی نیست و اثر منفی روی شنونده خواهد گذاشت! مانند اینکه خود گوینده نسبت به سخنان خود اطمینان کافی را ندارد!اکثرا مردها زمانی که به کسی علاقه دارند سرشان را به یک سمت متمایل می کنند و با لاله گوششان بازی می کنند!
تکیه دادن به چیزی:
تکیه دادن به اشیا نشانه احساس مالکیت نسبت به آنهاست! مثلا مجری برنامه بیشتر از میهمانان آن برنامه به میز تکیه می دهد!دایره ساختن با دست، در فضا:ساختن دایره ای فرضی در فضا به کمک یک دست و یا حتی دو دست، بیانگر تسلط فرد به موضوع مورد بحث است!
تکینیک حرکات آینه ای:
تکنیک حرکات آینه ای، یکی از راه های نفوذ در دلهاست!به کمک این روش شما می توانید با سرعتی غیر قابل باور در دل دیگران نفوذ کنید، دیگران را با خود همراه کنید تا جایی که حتی با اولین ملاقات به شما اطمینان کنند!تکنیک بسیار ساده است: تنها کافی است حرکات بدن شخص مورد نظر خود را تقلید کنید! طرز نشستن، حرکات دست، جهت قرار گرفتن سر و …مراقب باشید مبادا رفتار شما آنقدر افراطی یا سریع باشد که شخص احساس کند مورد تمسخر شما قرار گرفته است.این تکنیک به این دلیل بسیار موثر است که شخص بصورت کاملا ناخودآگاه احساس صمیمیت بسیار زیادی نسبت به شما پیدا می کند. چرا که انسان های همفکر و هم حس، حالات بدنشان به هم بسیار شبیه است.در تله پاتی هم، کسانی که حالات بدن شبیه به هم دارند، سرعت تله پاتی بین آنان بیشتر می شود.
مکان نشستن:

در برخورد با مردها و زن ها، مکان نشستن با هم متفاوت است:مردها وقتی با شخصی احساس صمیمیت می کنند، روبروی او می نشینند! و نسبت به تازه واردی که روبروی آنها بنشیند، حس و نظر خوبی نخواهند داشت.


زنان زمانی که با شخصی احساس صمیمیت می کنند، کنار او می نشینند! و نسبت به تازه واردی که کنار آنان بنشیند، حس و نظر خوبی نخواهند داشت.
در نخستین برخورد، پیشنهاد می شود برای موفقیت در ارتباط، اگر طرف مقابل شما مرد است ابتدا مکان ایستادن و یا صندلی خود را کنار او قرار دهید و
سپس آرام آرام موقعیت خود را به روبروی او، تغییر دهید.و برای اولین برخورد با یک خانم، بالعکس عمل کنید، ابتدا روبروی او و سپس آرام آرام در کنارش قرار بگیرید.

امتداد جهت پاها:

انسان ها همواره به سمت کسی، چیزی و یا موقعیتی می ایستند که نسبت به آن تمایل بیشتری دارند. در گفتگو های سه نفره، زمانی که به صورت مثلثی می ایستیم، همواره رو به روی کسی می ایستیم که به او تمایل بیشتری داریم.گاهی پیش می آید که مجبوریم به سمت شخص و موقعیت دیگری توجه کنیم ( ولی کماکان تمایل مان به سمت شخص قبلی است ) در این مواقع، روی خود را به سمتی که مجبور شده ایم برمی گردانیم، اما هنوز هم امتداد پاهای ما رو به سمت شخص قبلی است!!اشخاصی که در اتاق، امتداد پاهایشان رو به سمت درب خروجی است، به ادامه گفتگو تمایلی ندارند (خسته شده اند یا بیرون از اتاق کاری دارند) و می خواهند هرچه سریع تر از اتاق خارج شوند!

دست زیر چانه:

یک شنونده در چند حالت دستش را زیر چانه اش قرار می دهد:یکی در زمانی که مشتاقانه به حرف سخنران گوش می دهد و مجذوب آن بحث شده است. در این حالت شنونده معمولا کمی به سمت جلو متمایل می شود. انگشت شصت خود را زیر چانه قرار می دهد و یکی از انگشتان دیگرش (مثلا انگشت اشاره) را روی لب قرار می دهد.
توجه داشته باشید اگر همین حالت شصت و انگشت اشاره (که روی لب قرار گرفته است) با تکیه دادن شنونده به صندلی و احیانا با پا روی پا انداختن او همراه باشد، نشان از شنیدن منتقدانه و متفکرانه است! در این شرایط نباید زیاد تعجب کنید اگر شنونده منتقد، با دست دیگرش آرنج دستی که زیر سر قرار داده است را نگه دارد! چرا که این حرکت، یکی از حالات ظریف دست به سینه شدن( گارد دفاعی ) است.یکی دیگر از شرایطی که شنونده دستش را زیر چانه می زند، حالتی است که او از بحث خسته شده!! این حالت را به راحتی می توان از حالت قبلی تمیز داد، چرا که شنونده ای که خسته شده باشد، از دست خود به عنوان یک تکیه گاه برای سر استفاده می کند و اگر دستش را از زیر سر بردارد، سرش خواهد افتاد!و یک سوال؟! اگر این شنونده انگشتانش را هم روی لبش قرار داده باشد چه معنایی را می دهد؟!آفرین! او هم خسته شده و هم مخالفتش را از شما پنهان می کند.

تکان دادن سر:

تکان دادن سر در جهت بالا و پایین، معنای تایید و بله را می دهد! یک شنونده باهوش از همین حرکت سر برای نفوذ در دل سخنران استفاده می کند. یک بار این حرکت را سر یک کلاس امتحان کنید! وقتی استاد در حین توضیح دادن درس به دانشجو ها نگاه می کند، شما سرتان را آرام و پیاپی به سمت بالا و پایین (طوری که معنای بله بدهد!) تکان دهید، خواهید دید که در مدت بسیار کمی، توجه استاد در میان تمامی شاگردان به شما جلب خواهد شد! و احیانا آخر ترم مورد لطف استاد هم قرار خواهید گرفت!!این حرکت را در گفتگو های دو نفره هم انجام دهید! این حرکت کوچک سر، معجزه می کند! این حرکت پیام های ناخودآگاهی را به شنونده ارسال می کند مثل: من به تو توجه می کنم! هوش و حواسم به توست عزیزم! گوش می کنم گلم! درکت می کنم! و ….حرکت دیگری که با سر انجام می دهیم، حرکت سر به سمت چپ و راست است. این حرکت معنای نفی می دهد، معنی ” نه! ” این حرکت را در طفولیت هم انجام می دادیم، زمانی که نوزاد از شیر مادر سیر می شود، با حرکت دادن سرش به سمت چپ و راست، سینه مادر را پس می زند و سیر شدنش را اعلام می کند.

شاد بودن هنر است ...شاد کردن هنری والاتر ...

حدود 60 درصد از شادی با ژنتیک و محیط فرد تعیین می شود اما 40 درصد باقیمانده به خود ما بستگی دارد. با تمام این حرف ها، افراد شاد عادت هایی دارند که شما هم می توانید آنها را وارد زندگی خود کنید. افراد شاد و خوشحال، تمایل ها و گرایش های خاصی دارند.
به گزارش گروه سلامت خبرگزاری دانا ( داناخبر )، یک ضرب المثل قدیمی می گوید که خنده بر هر درد بی درمان دوا است، در واقع شادی و خنده در تضمین سلامتی ما نقش بسزایی را ایفا می کنند. افراد شاد عادت هایی دارند که شما هم می توانید آنها را وارد زندگی خود کنید که در این مطلب با این عادت ها بیشتر آشنا می شویم:

پیاده روی سریع





محققان به این نتیجه رسیده اند که پیاده روی سریع ( بالا بردن ضربان قلب تا 10 ضربه در هر یک دقیقه ) برای 15 تا 30 دقیقه در روز باعث شادتر شدن افراد می شود.

به طور مداوم در یک ساعت مشخص از خواب بیدار شوید



اگر هر روز خواب منظمی داشته باشید و در یک ساعت مشخص از خواب بیدار شوید، هورمون های خواب شما تنظیم خواهند شد که این موضوع به صورت مستقیم با سطح شادی شما در ارتباط است و موجب افزایش آن می شود.

روشنایی قبل و بعد از خواب





روش های خوابیدن و میزان نور اتاق خواب شما می تواند تفاوت فاحشی را در احوالات طی روز شما، ایجاد کند. در حقیقت هر چه قدر که اتاق شما تاریک تر باشد، شما در آن روز حس بهتری خواهید داشت، روشنایی های غیرطبیعی باعث افزایش افسردگی در شما خواهد شد و برعکس نور طبیعی خورشید در اول صبح می تواند سطح هوشیاری و انرژی شما را بهبود ببخشد.

درست و سالم غذا بخورید



انتخاب صحیح مواد غذایی و حفظ یک رژیم غذایی صحیح، کلیدی ترین نکته برای حفظ سلامتی و شادی است. اکثر متخصصان رژیم هایی را که در میزان چربی های اشباع و قند فقیر هستند را پیشنهاد می کنند. علاوه بر این اکثر افراد شاد در هفته حداقل دو وعده ماهی و روزانه حدود 100 میلی پرک روغن ماهی مصرف می کنند.

ورزش





ورزش باعث ترشح اندورفین در بدن می شود که به شادی شما کمک می کند. تحقیقات نشان داده است که ورزش علایم افسردگی، اضطراب و استرس را کاهش می دهد و آن هم به دلیل تولید موادی در مغز است که احساس شادی و آرامش را تقویت می کنند. به اضافه اینکه ورزش باعث می شود تا ما احساس بهتری نسبت به خودمان و بدنمان داشته باشیم حتی اگر وزنمان پایین نیاید یا اینکه انداممان تغییر فاحشی نکند.

از تکنولوژی های روزکمتر استفاده کنید



مدیتیشن یا کشیدن چند نفس عمیق، جدا شدن از لوازم الکترونیکی و دوری از دنیای ماشینی و ارتباطی امروز، مزایای بسیار زیادی برای شادتر کردن شما دارد. حرف زدن با موبایل باعث افزایش فشار خون می شود و در نتیجه سطح استرس شما نیز بالا می رود و نشستن مداوم پشت صفحه کامپیوتر با افسردگی و خستگی مرتبط است. بی شک در زندگی امروزی، تکنولوژی همواره با ما همراه خواهد بود و ما نیز خواه یا ناخواه مجبور به استفاده از آنها هستیم اما وقفه انداختن در استفاده از آن می تواند به مغز شما فرصت شارژ شدن دوباره را بدهد.

قدر همه چیز را بدانید



جشن گرفتن دستاوردهای بزرگ و دشوار زندگی خیلی مهم است اما افراد شاد به پیروزی های کوچک خود نیز اهمیت می دهند. زمانی که برای مرور اتفاقات خوب و مثبتی که در زندگی من اتفاق می افتد، می گذاریم یعنی سپاسگذاری و قدردانی کردن از همه چیز و همه کس که این موضوع می تواند تاثیر فوق العاده ای بر روحیه ما داشته باشد. دقت کردن به اتفاقات خوب زندگی، حتی اگر به کوچکی عالی شدن طعم چای شما باشد، باعث می شود در پایان روز حس مفید بودن و شادی را بیشتر احساس کنید.

کمتر مقایسه کنید





از مقایسه کردن بپرهیزید، در واقع اگر چه گاهی تفکر کردن برای حل مشکلات مفید است اما تفکر تطبیقی و مقایسه ای برای شادمانی فرد یک تهدید محسوب می شود.

انعطاف پذیر باشید



براساس تحقیقات، قابلیت انعطاف است که متضاد افسردگی است نه شادی. در واقع، افراد شاد می‌دانند چطور باید بعد از شکست به وضعیت قبلی خود برگردند. قابلیت انعطاف راهکاری است که انسان‌ها می‌توانند در مواجهه با سختی‌ها زندگی از آن استفاده کنند.

در امور خیر پیشرو باشید



هر چند که یک روز تنها 24 ساعت دارد، اما افراد مثبت بخشی از زمان خود را صرف خوبی کردن به دیگران می کنند که در مقابل فوایدی نیز به خودشان می رسد. طی تحقیقی که سالهای طولانی انجام شده است و فواید بشر دوستانه و نوع دوستی را تحت بررسی قرار داده اند، محققان به این نتیجه رسیده اند که انجام کارهای خیرخواهانه به صورت داوطلبانه هم برای سلامت جسم و هم روح بسیار مفید است. طی این تحقیق افرادی که برای کارهای مختلف داوطلب می شدند شادتر بوده و از سلامت جسمی بهتر و افسردگی کمتری برخوردار بودند.

شغل مورد علاقه خود را دنبال کنید





گاهی اوقات کار شما می تواند در شما احساس افسردگی و نارضایتی از زندگی را در شما به وجود بیاورد. اما افراد شادتر اکثرا به دنبال شغل هایی هستند که نقاط قوت زیادی دارد و به اهداف آنها بیشتر نزدیک است. محققان معتقدند که کارهای شیفت شب، شغل هایی که زمان زیادی را برای رفت و آمد باید صرف کنند و کارکردن بیش از 11 ساعت در روز، افسردگی را افزایش می دهند.

دوستان واقعی برای خود داشته باشید





تحقیقات حاکی از این موضوع است که تماس های انسانی و داشتن روابط شخصی با دوستان به کاهش احساس اضطراب و افزایش شادی در شما کمک می کنند.


حال چه چیزی باعث خوشحالی وشاد شدن شما میشود ...؟؟؟