سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
کنار گذاشتن مشکلات ارتباطی بین پدر و مادر به صورت
توافقی و با هدف فرزندپروری مشارکتی می تواند تا حد زیادی در کاهش استرس و
تنش موثر باشد. شما می توانید به منظور آسایش و آرامش فرزندانتان ، یک
رابطه کاری با همسر سابق خود برقرار کنید و بدین شکل باعث ایجاد آرامش،
هماهنگی و پرهیز از تعارض ها و اختلافات شوید.
فرزند پروری مشارکتی پس از جدایی:
در کنار هم قرار گرفتن خصوصا پس از اختلافات و مشاجرات متعدد ، می تواند
بسیار فرسوده کننده باشد. بسیار دشوار است که گذشته دردناکی که احتمالا با
همسر سابقتان داشته اید را فراموش کنید و خشم و تنفر خود را کنار بگذارید.
اما حقیقتی که وجود دارد این است که فرزندپروری مشارکتی یک راه حل ساده
نیست بلکه بهترین راه برای تامین نیازهای فرزندان و حفظ روابط صمیمانه با
هر دو والد است.
شاید خوب باشد که فکر برقراری ارتباط با همسر سابقتان را با این ذهنیت آغاز
کنید که این رابطه یک رابطه یک به یک و با هدف رفاه و بهزیستی فرزندتان
است. ازدواج شما ممکن است پایان یافته باشد اما خانواده شما خیر. اولین گام
برای فرزندپروری مشارکتی بالغ و مسئولانه این است که همواره نیازهای
فرزندانتان را پیش روی خود ببینید.
فرزندپروری مشارکتی بهترین انتخاب برای فرزند شما است:
در طول فرزند پروری مشارکتی فرزندان شما باید تشخیص دهند که آنها مهم تر از
اختلافاتی هستند که باعث پایان یافتن رابطه شما شده است و اینکه عشق شما
نسبت به آنها با وجود تغییرات پیش آمده ، هم چنان جاری است. فرزندانی که
والدین جدا شده ی آنها ارتباط همکارانه ای با یکدیگر دارند:
- احساس امنیت می کنند. کودکان زمانی که از عشق هر دو والد مطمئن بشوند ،
سریع تر و آسان تر با طلاق سازگار می شوند و اعتماد به نفس بهتری کسب می
کنند.
- از هماهنگی والدین بهره مند می شوند. فرزندپروری مشترک شامل قوانین،
انضباط و پاداش های مشابه در هر دو خانه می شود و بنابراین کودکان می دانند
که انتظار چه چیزی را داشته باشند و چه چیزی از آنها انتظار می رود.
- حل مسئله را بهتر می آموزند. کودکانی که می بینند والدینشان به مشارکت با
یکدیگر ادامه می دهند، با احتمال بیشتری می آموزند که مسائل و مشکلاتشان
را به صورت موثر حل کنند.
- یک الگوی مثبت دارند. شما از طریق همکاری با والد دیگر الگوی مناسبی را
در ذهن فرزندتان نهادینه می کنید که او می تواند در آینده از آن بهره
بگیرد.
نکاتی در مورد فرزندپروری مشارکتی:
1) خشم و تنفر را کنار بگذارید:
شاید کار سختی باشد اما کلید فرزندپروری مشارکتی این است که تمرکزتان را
روی فرزندتان بگذارید. این بدین معنا است که احساسات شخصی شما (خشم، تنفر
یا ضربه خوردن) باید به منظور پرداختن به نیازهای فرزندتان عقب نشینی کنند.
اگرچه کنارگذاشتن چنین احساسات قدرتمندی ممکن است دشوارترین بخش یادگیری
همکاری با همسر سابقتان باشد اما ضروری ترین بخش آن نیز به شمار می رود.
فرزندپروری مشارکتی ربطی به احساسات شما نسبت به همسر سابقتان ندارد بلکه
درباره شادی ، ثبات و بهزیستی آینده فرزندتان است.
جدا کردن احساسات از رفتار
این طبیعی است که شما از تجربه خود لطمه خورده باشید و خشم زیادی را تجربه
کنید اما نباید اجازه دهید احساساتتان بر رفتار شما تسلط داشته باشد.
راهکارهای زیر به شما کمک می کند بهتر با احساسات منفی خود کنار بیایید:
- در مورد احساسات خود با فرد دیگری صحبت کنید:هرگز با کودک خود درددل نکنید. دوستان ، روانشناس
یا حتی یک گیاه یا حیوان خانگی می توانند در زمانی که نیاز دارید احساسات
منفی خود را ابراز کنید، برای شما شنونده های خوبی باشند.
- تمرکز خود بر فرزندانتان را حفظ کنید:اگر
احساس تنفر یا خشم دارید، به خودتان یادآوری کنید که با چه هدفی قرار است
با همسر سابق خود همکاری کنید . شادابی و رفاه فرزندتان بزرگترین هدف
است. اگر خشم شما بسیار زیاد است شاید نگاه کردن به عکس های فرزندتان کمک
کننده باشد.
- به خودتان آرامش بدهید:رها کردن شانه ها و چند نفس عمیق و آرام یا کمی قدم زدن حواس شما را از خشم پرت می کند و می تواند یک تاثیر آرامش بخشی داشته باشد. -کودکان در میان:ممکن
است هیچ گاه احساس تنفر یا خشم خود درباره طلاق را از دست ندهید اما آنچه
که می توانید این است که این احساسات را تشخیص دهید و به خودتان یادآوری
کنید که آنها مربوط به شما هستند نه فرزندتان.
- هرگز از فرزندتان به عنوان پیغام بر استفاده نکنید: زمانی
که از فرزندتان می خواهید که چیزی را به والد دیگر بگوید، در واقع او را
در مرکز اختلاف خود گذاشته اید. هدف این است که کودکتان را خارج از
موضوعات ارتباطی خود قرار دهید. بنابراین خودتان به همسر سابقتان تلفن یا
ایمیل بزنید.
- اختلافات و دلخوری ها را برای خودتان نگه دارید: هرگز چیزهای
منفی درباره والد دیگر به کودکتان نگوید و هرگز این احساس را در او ایجاد
نکنید که مجبور شود بین شما و والد دیگر یکی را انتخاب کند. فرزند شما حق
دارد که با والد دیگرش ارتباط داشته باشد.
2) تعامل با همسر سا
ممکن است آرام بودن در زمان برخورد با همسر سابق که در گذشته ضربه های
زیادی به شما زده است، غیرممکن به نظر برسد. اما با تمرین تکنیک های سریع
کاهش استرس مثل تنفس عمیق شکمی ، شما می توانید بیاموزید که خود را کنترل
کنید.
ارتباط امن ، هماهنگ و هدفمند با همسر سابق برای موفقیت در فرزندپروری
مشارکتی بسیار ضروری است، حتی اگر به نظرتان کاملا غیرممکن می آید. این
ارتباط ابتدا در ذهن شما آغاز می شود. قبل از برخورد با همسر سابقتان از
خود بپرسید چگونه حرف های شما بر کودکتان تاثیر خواهد گذاشت و خودتان را
مجاب کنید که ارتباط خوبی داشته باشید. فرزند شما نقطه محوری هر گفتگویی
است که بین شما و همسر سابقتان اتفاق می افتد.
- نگاهتان به این رابطه مثل یک رابطه شغلی و تجاری باشد:
رابطه با همسرتان را به عنوان رابطه با یک شریک تجاری در نظر بگیرید. در
این رابطه تجارت شما، رفاه و بهزیستی فرزندتان است. با همسر سابقتان به
گونه ای صحبت یا مکاتبه کنید که انگار او یک همکار است. خونسرد باشید و
آرام و مقتدر صحبت کنید.
- درخواست کنید: به جای جملات امری و دستوری از جملاتی استفاده کنید که نشان دهنده درخواست تقاضاهاست. مثلا برایت ممکن است که ....
- گوش بدهید:
یک تعامل بالغانه با گوش دادن آغاز می شود. حتی اگر با همسر سابقتان
مخالف باشید باید به او این اطمینان را بدهید که دیدگاه او را درک می
کنید. گوش دادن لزوما به معنای موافق بودن نیست.
- گفتگوها را متمرکز بر فرزندانتان حفظ کنید: اجازه ندهید گفتگوها به سمت ابراز نیازهای شما یا او منحرف شود. این ارتباط تنها باید درباره نیازهای فرزندانتان باشد.
3) فرزندپروری به عنوان یک تیم
فرزندپروری پر است از تصمیماتی که باید با همسر سابقتان اتخاذ کنید. برای
فرزندان شما خوب است که با نظرات و دیدگاه های متفاوت مواجه شوند و
بیاموزند که انعطاف پذیر باشند. اما آنها هم چنین نیاز دارند که بدانند در
هر دو خانه ، تحت پایه ها و انتظارات مشترکی زندگی می کنند.
- قانون ها:
قانون ها نباید لزوما بین خانه های شما یکسان باشد. اما اگر شما و والد
دیگر، خطوط هماهنگی را بنا کنید (مثل انجام تکالیف درسی، رفت و آمدها، و
فعالیت های فوق برنامه) ، فرزندتان بین خانه شما و والد دیگرسردرگم نخواهد
بود.
- اصول انضباطی: سعی کنید از
سیستم های انضباطی مشابه (جریمه و پاداش) در هردو خانه استفاده کنید. مثلا
محرومیت از تلویزیون دیدن به خاطر حرف زشت زدن.
برنامه ریزی: سعی کنید تا حد امکان برنامه غذا خوردن، انجام تکالیف و زمان خوابیدن در هر دو خانه مشابه باشد.
- موارد مهم:
مسائل پزشکی (تست های سالیانه یا بیماری ها) ، آموزشی (برنامه کلاس ها و
امتحانات، برنامه های فوق العاده و جلسات اولیا و مربیان) و اقتصادی ( پول
توجیبی و خرید وسایل مورد نیاز کودک) از مسائل بااهمیتی هستند که لازم
است والدین در اجرای آنها با یکدیگر هماهنگ باشند.
عدم توافق
همزمان با فرزندپروری مشارکتی ممکن است بین شما و همسر سابقتان در زمینه
برخی موارد عدم توافق وجود داشته باشد. راهکارهای زیر به شما کمک می کند
راحت تر با یکدیگر توافق کنید.
- احترام گذاشتن : به والد دیگر اجازه بدهید از موضوعات مربوط به فرزندتان آگاه باشد و به ایده های او احترام بگذارید و در برابر آنها منعطف باشید.
- گفتگو: در مورد اختلاف نظرهای خود صحبت کنید البته نه در حضور فرزندتان. اگر نتوانستید به توافق برسید از یک مربی یا مشاور کمک بگیرید.
-گذشتن از مسائل جزئی:
اگر عدم توافق شما بر سر مسائل بااهمیتی مثل جراحی پزشکی یا انتخاب مدرسه
برای فرزندتان است به هر شکل شده باهم صحبت کنید. اما اگر شما می خواهید
فرزندتان ساعت 8 بخوابد و همسر سابقتان می گوید که 8/30 بخوابد، آن را رها
کنید و انرژیتان را برای مسائل مهم تر صرف کنید.
مشاور
یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 17:06

برای از نفس افتادن یک عشق، نیازی نیست که اتفاق عجیب و غریبی بیفتد. نه یک
خیانت بزرگ و نه یک تغییر ناگهانی، هیچ کدامشان نمیتوانند به اندازه
اتفاقات ساده روزانه، شما را از هم دور کنند. مشکلات کوچکی که شاید هر دوی
شما هم از آنها بیخبر باشید، میتوانند شما را حتی زیر یک سقف هم از هم
جدا کنند و بدون آنکه حکم طلاقتان را صادر کنند، «مشترک» بودن زندگی را
برایتان بیمعنا کنند. اگر نمیخواهید ازدواج شما به این سرنوشت دچار شود،
بار دیگر آنچه را که در زندگیتان میگذرد، مرور کنید. آیا اتفاقاتی که در
ادامه از آنها صحبت میکنیم، پایشان به خانه شما هم باز شدهاست؟
همهچیز را میشمارید؟
هر تلاشی که برای دوام زندگی مشترکتان میکنید در نظرتان یک لطف تلقی
میشود؟ شما همه امتیازاتی که به همسرتان میدهید را میشمارید و از او
توقع دارید که تکتک آنها را جبران کند؟ چنین تصوری میتواند یک زنگ خطر
برای شما باشد. اگر جملاتی مثل « این بار من کوتاه آمدم!»، «امروز من خانه
را جمع کردم!»، «این ماه من پول بیشتری به خانه آوردم!» و ... مدام در ذهن
شما چرخ میزند، باید به دنبال پیدا کردن ریشه مشکلتان باشید. چه شده که
شما دیگر برای این رابطه با دل و جان تلاش نمیکنید؟ آیا همسرتان هم چنین
افکاری را به ذهنش راه داده یا به زبان میآورد؟ این دو دوتا چهارتا ها
نشان میدهد شما خودتان را جدا از همسرتان و این زندگی میبینید و احساس
میکنید بیش از آنکه باید برای او و این خانه انرژی میگذارید. اگر
میخواهید این افکار زندگی شما را از هم نپاشد، خیلی زود دلیل حضور آنها در
ذهنتان را پیدا کنید و آن را از بین ببرید.
خیال میبافید؟
ساختن یک زندگی خیالی در ذهنتان به معنای خیانت به همسرتان نیست. اما این
تصویر میتواند یکی دیگر از زنگخطرهابرای زندگی شما باشد. اگر گاهی از
تصمیمی که گرفتهاید پشیمان میشوید و گمان میکنید خواستگارهای قبلیتان
میتوانستند شما را خوشبختتر کنند، باید در ازدواجتان به دنبال مشکل
اصلی بگردید. اگر در ذهنتان همسرتان را به شکل دیگری تجسم میکنید و از
زندگی با اویی که در خیال شما تغییر کرده لذت میبرید، مطمئنا رابطه شما
درگیر مشکلی جدی است که باید تا دیر نشده، آن را برطرف کنید. به تصاویری
که در خیالتان میسازید فکر کنید. آنها انتظاراتی هستند که از همسر و
زندگی مشترکتان دارید. تا آنجا که میتوانید برای برآورده کردن آن نیازها
تلاش کنید و با همسرتان در مورد ویژگیهایی که شما را آزار میدهند، صحبت
کنید. شاید این مشکل آسانتر از آنچه فکر میکنید، برطرف شود.
از لحظه صحبت کنید نه از هرگز و همیشه
بحثهای بین شما بیشتر شده است و دیگر برای بحث کردن، نیاز به اتفاق عجیب و
غریبی ندارید؟ از شیوه آویزان کردن لباسها تا نحوه گرفتن قاشق و پارک
کردن اتومبیل، همه و همه میتوانند به انگیزهای برای بحث کردن تبدیل
شوند؟ وقتی با همسرتان مشاجره میکنید، عبارتهای «همیشه» یا «هیچوقت» را
به کار میبرید و بهجای اینکه از او بخواهید لباسش را سرجایش بگذارد،
میگویید «چرا همیشه لباسهایت را اینطور میگذاری!» و به جای اینکه
بگویید چرا صحبت مرا نشنیدی، میگویید «تو هیچوقت به حرفهای من گوش
نمیدهی!»؟ اگر با این عبارات با همسرتان صحبت میکنید، پس دل پری از او
دارید و به جای اینکه بتوانید اشتباهات گذشتهاش را ببخشید، آنها را در
ذهنتان روی هم انبار میکنید. اگر نمیخواهید این تصورهای انبار شده
زندگی مشترک شما را از هم بپاشد، بهتر است در همان زمانی که همسرتان
اشتباهی میکند، تنها و تنها در مورد آن لحظه با او صحبت کنید و برای حل
شدن مشکل در همان زمان تلاش کنید. همین اشتباهات کوچک و ناراحتیهای ساده
با انبار شدن در ذهن شما از همسرتان یک فرد بیمسئولیت و بیعاطفه میسازد
و توان ادامه دادن این راه را از شما میگیرد.
حرف کم میآورید؟
وقتی بعد از 10 ساعت دوری، در پایان روز همدیگر را میبینید، باز هم حرفی
برای گفتن ندارید؟ احساس میکنید با همسرتان بیگانه شدهاید و نمیدانید
در مورد چه باید با او صحبت کنید؟ حتی وقتی با تمام وجود از او دلگیر
میشوید، انگیزهای برای بحث کردن ندارید و با وجود اینکه خیلی از اتفاقات
زندگی به مرادتان نیست، مدتهاست که حتی با هم بحث و دعوا هم نکردهاید؟
یادتان نرود که دعوا نکردن همیشه هم اتفاق مثبتی نیست. گاهی این سکوت
میتواند نشانه بیتفاوتی شما نسبت به آینده زندگی مشترکتان باشد و این
واقعیت را نشان دهد که دیگر امیدی بهاصلاح همسرتان و زندگی مشترکتان
ندارید. پس از کنار این سکوت ساده نگذرید و تلاش کنید با همسرتان از هر
دری حرف بزنید؛ از اتفاقات محیط کار گرفته تا برنامههای تلویزیونی یا
آنچه در خیابان برایتان پیش آمده. سعی کنید دلخوریهایتان را با او بیان
کنید و بگویید نگران آینده این زندگی هستید.
خانه دوم ساختهاید؟
در بسیاری از زندگیهای مشترک، زمانی میرسد که یکی از 2نفر به خود
میگوید «همسرم متوجه نیازهای من نیست و دنیای مرا درک نمیکند!» چنین
تصوری میتواند این فرد را بیشتر از قبل از زندگی مشترکش دور کند و او را
وادار به پیدا کردن مکانهای امن دیگری برای فهمیده شدن بکند. عضویت در
شبکههای اجتماعی، کلاسهای گروهی، پیدا کردن دوستان جدید و ... همه
میتوانند راههایی برای پیدا کردن گروهی از آدمهای تازه باشند که او را
بیشتر از همسرش درک میکنند. اگر شما هم احساس میکنید در زندگی مشترکتان
آنطور که باید درک نمیشوید و دوست دارید با غرق شدن در کتاب، سفر یا
گروههای دوستی این خلأ را پر کنید، احتمالا زندگی مشترکتان نفسهای آخرش
را میکشد. قبل از آنکه دیر شود، در مورد احساسات و افکارتان با همسرتان
صحبت کنید و تلاش کنید رابطهتان را به روزهای اول برگردانید. هیچ چیزی
نمیتواند جای همسرتان را بگیرد، مطمئن باشید.
باید با هم خوش باشید نه با دیگران
ترجیح میدهید با دوستان یا خانواده خودتان به سفر بروید تا اینکه با
همسرتان سفر کنید؟ دوست دارید وقتتان را به کافهنشینی با دوستانتان
اختصاص دهید تا اینکه در خانه با همسرتان چای بخورید؟ اگر دیگر درکنار
همسرتان به شما خوش نمیگذرد و نمیتوانید هیچ تفریحی را در کنار او تجربه
کنید و به معنای واقعی با او آرامش بگیرید، مشکلات شما بیش از حد جدی
شدهاند. وقت آن رسیده که دقیقتر به آنچه در رابطه شما و همسرتان و در
زندگی مشترکتان میگذرد، نگاه کنید. چه ویژگیهایی در او و چه انتظاراتی
در شما وجود دارد که نمیگذارد با هم خوش بگذرانید. بهتر است تا دیر نشده،
در مورد آنها با هم صحبت کنید و آرامآرام برای پیدا کردن یک مسیر مشترک
قدم بردارید.
برنامههایتان را یکی کنید
در تمام 24 ساعت، 5 ساعت مشترک در کنار هم نیستید؟ زمانی که او میخوابد
شما بیدارید و زمانی که او تلویزیون میبیند، شما در یک اتاق در بسته
اینترنتگردی میکنید؟ آخر هفته که شما وقت آزاد دارید او به کارهایش
میپردازد و وقتی شما به خانه دوستان یا فامیل میروید، او کار دیگری را
برای انجام دادن انتخاب میکند؟ این جدایی برنامهها یک اتفاق ساده نیست که
بتوانید به راحتی آن را توجیه کنید. این نشانهها به شما میگوید که میل
تنظیم برنامههایتان با توجه به شرایط دیگری را از دست دادهاید و دیگر از
وقت گذراندن با او لذتی نمیبرید. اگر هنوز هم برای زندگی مشترکتان ارزش
قائلید، این نشانهها را جدی بگیرید و با همسرتان در این مورد صحبت کنید.
برای مدتی هم که شده، وقت خواب، بیداری، کار و تفریحتان را با هم هماهنگ
کنید و سعی کنید به این برنامه پایبند بمانید.
مشاور
یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 16:06
طلاق یک تغییر اساسی در زندگی است که شخص را دچار سردرگمی میکند . ناگهان
خودتان به تنهایی میبایست از پس مواردی مانند پول بچه ها شغل تغییرات و
موقعیتهایی که اعضای خانواده را تحت فشار قرار میدهد بر بیایید . در اینجا
توصیه هایی وجود دارد که " چگونه زندگی جدید را پس از جدایی شروع کنید ؟"
اگر مشکلاتی دارید بدانید که :
* بعد از اتمام این زندگی ، زندگی جدیدی در انتظار شماست .
در حال حاضر به سختی می توانید باور کنید زیرا روزی این زندگی چیزی بود که
شما خواستار آن بودید . شما خواهان ایجاد و تداوم آن بودید .
* خودتان را فریب ندهید .
از خودتان بپرسید : آیا به راستی این زندگی را می خواهید یا به علت ترس دو
دستی به آن چسبیده اید ؟ اگر فکر تنها ماندن ترسناک تر از بودن در یک
زندگی از هم پاشیده است خب به ترسهایتان اجازه دهید تا تصمصیم گیرنده
باشند . آیا برای از دست دادن زندگی که بود یا میبایست باشد هنوز سوگواری
میکنید؟
* روزهای زندگیتان را هدر ندهید .
اندوهگین بودن هیچ محدوده زمانی ندارد اما زندگی محدود است . شما این را
متوجه بشوید یا نشوید ، زمان به سرعت سپری میشود. زمانی میرسد که شما باید
حقیقت را بپذیرید و بگویید : " من باید کاری برای زندگی ام انجام دهم
بچه هایم را بزرگ کنم و کاری کنم که زندگی شاد و معناداری داشته باشم و
شخصی فعال در جامعه باشم ." پس از هم اکنون قدمهای استوار بردارید و به
جلو حرکت کنید .
* افکار مصیبت بار را از ذهن تان دور کنید .
" زندگی من تمام شده است ." " من همه چیز را از دست دادم ." " همه چیز
خیلی بد است ." افکاری هستند که تاثیرات خیلی قوی بر چگونگی احساس شما
دارند . متوجه باشید که واقعا اینها درست نیستند . زندگی شما تمام نشده
است فقط یک شروع جدید برای شماست . تغییر پیش فرضهای منفی در ذهن تان به
تغییر احساسات شما کمک میکند .
* زمان خود را با افسوس هدر ندهید .
شما باید به خودتان بگویید : " اتفاقی است که افتاده !" شما نمی تواتید به
گذشته برگردید و کاری انجام دهید اما می توانید کارهای زیادی را هم اکنون
انجام دهید .
* برای فرزندانتان الگو باشید .
در آینده فرزندانتان چگونه والدینی خواهند بود وقتی شما در جایی نشسته و
گریه میکنید ، به نقطه ای زل می زنید و افسوس گذشته را می خورید ؟ وقتی
شما جدایی را پذیرفتید زمان پیشرفت در زنگی تان است .
به خاطر فرزندانتان با همسر سابق خود رابطه جدیدی را تعیین کنید .
در رابطه سابق شما همسر وی بودید اما در حاضر یک دوست معمولی هستید بخاطر بچه هایتان .
* با کودکانتان صحبت کنید .
طلاق ممکن است زخمهای عاطفی را برای بچه هاایجاد کند . با آنها صحبت کنید .
با آنها درباره اتفاقاتی که درحال وقوع است و احساساتی که آنها نسبت به
وقایع کنونی دارند صحبت کنید و به آنها اطمینان دهید همه چیز بهتر خواهد
شد. اگر آنها خیلی چیزها را بدانند می توانند به شما در این مراحل کمک
کنند و به این ترتیب آنها هم احساس قدرت می کنند .
* از دیگران کمک بگیرید.
اگر از مردم کمک بخواهید خوشحال می شوند . این لطفی است در حقشان که به
آنها اجازه می دهید کاری برایتان انجام دهند .یک گروه حمایت کننده از
نزدیکترین دوستانتان داشته باشید که حمایتگرعاطفی ،راهنمای همیشگی ومشوق
شما در کارهایتان باشند.بدانید شما اولین نفری نیستید که از سایرین کمک می
گیرید.
* از امکانات و موهبت های اطراف خود استفاده کنید.
هرکاری که می توانید برای رسیدن به موفقیت انجام دهید. توانایی ها و نقاط
قوت خودتان را کشف کنید و برای کمک به خود و حرکت در یک مسیر جدید و مثبت
روی آنها متمرکز شوید.هرشخصی حقیقت وجودی دارد که فقط خودش میداند وباور
دارد . به یاد داشنه باشید که شما نتایجی در زندگی بدست می آورید که ابتدا
باور دارید و سپس شایستگی آن را.
* برای خودتان وقت بگذارید.
خودتان را در اولویت قرار دهید ،کمی خودخواه باشید و کاری را فقط برای
خودتان انجام دهید.بهترین هدیه ای که شما می توانید به فرزندانتان بدهید
اینست که از خودتان خوب مراقبت کنید. یک کلاس جدید را امتحان کنید، ورزش
را شروع کنید و سرگرمی های فراموش شده که سابقا انجام می دادید را دوباره
شروع کنید.
* خانه رویایی تان را بسازید.
اگر شما مجبور به تغییر منزل شدید دنیا به آخر نرسیده است. بدانید که شما و
بچه هایتان میتوانید خاطراتی را بسازید که آنجا خانه رویاهایتان شود.
* خود واقعی تان را بیابید.
شما ممکن است زمان طولانی نیمی از یک زوج بوده اید. اما شما هنوز صددرصد یک شخصیت واحد هسنید. آن شخص را دوباره کشف کنید.
* آنچه را دوست دارید انجام دهید.
هرروز وقتی از خواب بر می خیزید چه چیزی شما را به هیجان می آورد.یک لیست از آنچه شما را به اهدافتان میرساند تهیه کنید.
* روحیه شاد داشته باشید.
در زندگی جدید کمی تفریح و شادی کنید. خاطرات زیبایی را با
فرزندانتان بسازید تا با اعتماد بنفس و حس احترام به خود بسوی آینده
بروند.
* درآینده از خود مراقبت کنید.
این مهم است که همیشه به روابط خود توجه کنید و از خود بپرسید که :"
چقدربودن در این رابطه ارزش دارد؟" اگر شما در آن رابطه کاملا خودرا
فراموش می کنید پس بهای سنگینی را می پردازید.
مشاور
یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 15:06

تصور
میکنیم که وقتی چند روز پیش علی درمقابل همسرش سارا در یک مهمانی تولد
تسلیم شد میخواست اوضاع را آرام نگه دارد. دختر سه ساله آنها، دلسا، داشت
با شادی اینطرف و آنطرف میپرید که یکدفعه به یک دختربچه دیگر برخورد
کرد.
دختربچه بزرگتر زمین خورد اما دلسا با سرعت به سمت در آمد که پدرش آنجا با
آغوش باز منتظرش بود. وقتی سارا که با یکی از دوستان مشغول صحبت بود
دخترش دلسا را در آغوش علی دید، به سرعت به آنطرف رفت.
«اونو بده به من!»
«گفتم بدش به من، منو میخواد!»
علی طوری نگاه کرد انگار که میخواست چیز دیگری بگوید اما دلسا را به سارا تحویل داد و آنجا بود که دلسا شروع به گریه کرد.
چنین برخوردی تنها نشانه یک طلاق عاطفی بین دو طرف است.
طلاق عاطفی حتی باوجود انکار ما اتفاق میافتد و میتواند یک وضعیت جایگزین برای فلسفه آشنای ازدواج باشد:
ما بخاطر بچهها با هم ماندهایم.
نمیتوان گفت چه تعداد زوج این اعتقاد را دارند.
تحقیقات مختلفی درمورد تاثیرات طلاق انجام گرفته است و واقعیت این است که
متغیرهای مختلفی وجود دارد--مسائل و مشکلات زناشویی مختلف، طریقه ارتباط
برقرار کردن زوج با فرزندانشان، سن بچهها و از این قبیل--که ارزیابی
تاثیر طلاق را دشوار میکند.
اما اگر درون خودمان را جستجو کنیم، خیلی از ما در عمق وجودمان نگران این
هستیم که طلاق تاثیر شدیداً مخربی بر فرزندانمان، مخصوصاً بچههای کوچکتر،
بگذارد و به همین علت تصور میکنیم که با هم ماندمان بهتر است.
اما اینکه فقط ازدواجمان را حفظ کنیم به این معنی نیست که طلاق نگرفتهایم.
فقط اینکه رسماً و قانوناً ازدواجمان را باطل نکردهایم به این معنی نیست که طلاق نگرفتهایم.
طلاق عاطفی میتواند تدریجی باشد یا ناگهانی اتفاق بیفتد. در هر دو حالت،
یک ابزار فاصله است که به اندازه طلاق برای بچههایمان، خودمان و
رابطهمان به عنوان پدر و مادر مضر است.
چرا؟ چون وقتی طلاق میگیریم، مطابق با احساساتمان (یا احساسات همسرمان)
رفتار میکنیم. این یعنی بین احساس و عمل ما ارتباط وجود دارد.
ممکن است آسیبهایی هم با طلاق برای بچهها وجود داشته باشد--برحسب اینکه
چطور درمورد همسر قبلی خود با آنها صحبت میکنیم، اینکه آنها را واسطه
قرار میدهیم، اینکه چطور بعد از طلاق نقش هم پدر و هم مادر را برایشان
ایفا میکنیم--اما حداقل تظاهر نمیکنیم که اوضاع رضایتبخش است درحالیکه
نیست و تصور نمیکنیم که چون ازدواجمان را حفظ کردهایم و طلاق
نگرفتهایم، رابطه و فرزندانمان هیچ مشکلی ندارند.
درمقابل، طلاق عاطفی از یک حقیقت سطحی محافظت میکند--ازدواج ما
دستنخورده میماند زیرا هنوز متاهل هستیم--درحالیکه بر یک حقیقت عمیقتر
تاکید میکند--خودداری و عدم ارتباط عوامل اصلی رابطه ما هستند. مطمئن
باشید که این حقیقت بر فرزندانتان تاثیر میگذارد!
طلاق عاطفی میتواند به شکلهای مختلف زیر باشد:
- مقاومت دربرابر حرف زدن درمورد موضوعات حساس با همسرمان
- گرفتن تصمیماتی که میدانیم موجب ناراحتی همسرمان میشود
- در میان نگذاشتن اهداف و آرزوها با همسرمان، معمولاً برای جلوگیری از انتقاد، عدم پشتیبانی یا بیاحترامی از جانب او
- نادیده گرفتن یا تحقیر نظرات و تلاشهای همسرمان
- استفاده از دوستان یا همکاران برای گرفتن مشورتهایی که سابقاً با همسرمان در میان میگذاشتیم
- خیالپردازی درمورد زمانی که از همسرمان جدا شویم
- ایجاد یا کشف دلایل دیگر برای ماندن در محلکار به جای گشتن به دنبال دلایلی برای زودتر به خانه رفتن
- روی آوردن به فرزندانمان برای پشتیبانی و محبت به جای همسرمان
- اصرار ورزیدن بر اینکه وقتی برای گذراندن با همسرمان نداریم، معمولاً به دلیل خواستههای واقعی یا تخیلی فرزندانمان
اگر حتی یکی از مواردی که در بالا ذکر شد، درمورد شما صدق میکند، از خودتان سوال کنید:
چه الگوی رابطهای را دوست دارم به فرزندانم نشان دهم؟
آرزوی چه نوع رابطهای را دارم؟
برای اینکه رابطهای که من و فرزندانم مستحق آن هستیم را داشته باشیم، چه کارهایی حاضرم انجام دهم؟
بااینکه شدیداً باور دارم که با هم ماندن بخاطر بچهها--یا صرف با هم
ماندن--تلاش ارزشمند زوجهاست اما همه ما باید مراقب باشیم که طلاق رسمی
را با طلاق عاطفی طاق نزنیم.
همه ما سزاوار روابطی کامل و رضایتبخش با همسر و فرزندانمان هستیم. بخاطر همین دوباره میپرسیم:
برای اینکه رابطهای که شما و فرزندانتان مستحق آن هستید را داشته باشید، چه کارهایی حاضرید انجام دهید؟
هیچ پاسخ مشخصی برای این سوال وجود ندارد اما امیدواریم پاسخی را پیدا
کنید که به شما برای مطابق کردن احساساتتان با رفتارهایتان کمک کند.
مشاور
یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 12:04
طلاق
در ایران روز به روز به سن ازدواج نزدیک تر می شود. آمارهای سازمان ثبت
احوال نشان می دهد بیشتر طلاق ها در 5سال اول زندگی اتفاق می افتد و این
یک تفسیر مشخص و واضح دارد. ما اشتباه انتخاب می کنیم، اشتباه ازدواج می
کنیم و اشتباهمان را اصلاح نمی کنیم. به جای آن، اشتباه مان را با طلاق
پاک می کنیم.
جدایی خیلی وقت ها چاره
ازدواج های نابسامان و زندگی های فرسایشی است اما با انتخاب درست، می
توانید احتمال طلاق را در زندگی تان به حداقل برسانید.
قدم اول را محکم بردارید
برای داشتن یک ازدواج پایدار، باید با چشم های باز جلو بروید. مشکل اصلی
بیشتر ما در ازدواج این است که از یک جایی به بعد، هیجانات و احساسات مان
از منطق و دو دو تا چهارتاهای ضروری ازدواج پیشی می گیرد. قبل از آن که
مطمئن شویم یک نفر می تواند همه جوره زن یا مرد زندگی ما باشد،
عشق و اشتیاقی که به او پیدا می کنیم، رویاهایی که او را در زندگی کنار ما
می نشاند و خوشی هایی که فکر می کنیم با او تجربه کردنی است، مانع از آن
می شود که هشدارهای ذهنمان را جدی بگیریم. این
هشدارها ممکن است مربوط به تفاوت های شخصیتی شما، اختلاف طبقاتی و سنی،
مخالفت خانواده ها و عدم تناسب فرهنگی و اجتماعی شما باشد. خیلی
طبیعی است که آدم ها وقتی با هم وارد تعامل می شوند، معمولا خوددارانه
رفتار می کنند. کارهایی را که فکر می کنند طرف مقابل را می رنجاند یا بین
شان فاصله می اندازد انجام نمی دهند و در عوض در مسیری حرکت می کنند که به
یک نزدیکی احساسی و رفتاری برسند. این نزدیکی ایجاد شده، موقتی است و بعد
از مدتی هر کس به چیزی که همیشه بوده برمی گردد.
نمونه این نزدیکی ها را در روابط دوستانه تان دیده اید. وقتی باجمعی از
دوستان تان سفر می روید در ابتدای سفر همه دنبال فراهم کردن شرایطی برای
نزدیکی و یک رنگی جمعی هستند اما در طول سفر کم کم گرایش های فردی هم نمود
پیدا می کند و هر کس تمایلات خود را بیان می کند.
بنابراین اگر گرایش های اعضای این جمع شبیه هم نباشد، اختلاف به وجود می
آید. در زندگی هم دقیقا همین طور است. شما باید کسی را انتخاب کنید که قبل
از آشنایی با شما تفکراتی شبیه شما داشته است نه این که فکر می کنید می
تواند شبیه شما شود.
پس تنها به دلیل «هیجان» دست به انتخاب نزنید؛ منظورمان از هیجان، عشق و تمایلات جنسی و اشتیاق جشن و مراسم متاهلی است.
نمی گوییم بدون عشق و علاقه ازدواج کنید، شما حتما باید به یکدیگر احساس
مثبت و گرایش قلبی داشته باشید اما باید بتوانید بین هیجان و عشق ناگهانی و
زودگذر و تناسب های منطقی تان خطی بگذارید و با تحقیق و بررسی و موشکافی
ازدواج کنید.
از تفاوت های اساسی سرسری نگذرید و فکر نکنید یک مدت که بگذرد همه چیز
درست می شود. درباره ازدواج، زمان حلال مشکلات نیست. فقط باعث می شود به
نارضایتی های بعد از ازدواج عادت کنید و روز به روز از همسرتان فاصله
بیشتری بگیرید.
این که سن تان بالا رفته و
وقت ازدواج تان رسیده یا تمایلات جنسی تان شما را در تنگنا قرار داده نمی
تواند به تنهایی دلیل یک انتخاب برای ازدواج باشد. شما باید دلایل
قانعکنندهای برای انتخابی که کرده اید داشته باشید.
نمی گوییم بدون عشق و علاقه ازدواج کنید، شما حتما باید به یکدیگر احساس
مثبت و گرایش قلبی داشته باشید اما باید بتوانید بین هیجان و عشق ناگهانی و
زودگذر و تناسب های منطقی تان خطی بگذارید و با تحقیق و بررسی و موشکافی
ازدواج کنید
وقتی او مناسب شما نیست
در هر مرحله ای از ازدواج ممکن است به این نتیجه برسید که فرد مقابل،
مناسب ازدواج با شما نیست. چه در مرحله خواستگاری باشید، چه آشنایی و
نامزدی، چه عقد و چه حتی سال های اول زندگی متاهلی، به یاد داشته باشید
طوری رفتار نکنید که تمام پلهای پشتسرتان خراب شود و با خصومت و درگیری
از یکدیگر جدا شوید. چنین جداییهایی نه فقط
فشار روانی بیشتری برایتان ایجاد می کند، بلکه روی انتخاب های بعدی شما هم
سایه می اندازد و باعث می شود نگاهتان به ازدواج، نگاه یک فرد زخم خورده و
آسیب دیده باشد.
بپذیرید که به هر دلیلی نمیتوانید با یکدیگر ازدواج کنید و روال قانونی
یا خانوادگی را طی کنید و از یکدیگر جدا شوید. شاید به دلیل این جدایی
بخشی از روابط همکاری، فامیلی یا آشنایی بهم بخورد اما بعد از مدتی این
روابط دوباره به شکل سابق خواهند شد، به شرطی که در این میان بی احترامی و
دشمنی به وجود نیاید.
مشاور
یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 11:04