مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده
مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

مشاوره ازدواج و خانواده کودک و نوجوان

سایت تخصصی مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با هزاران مطلب مفیدو آموزنده

خانواده همسر و ارتباط با آنها



تحت تأثیر نوع و شیوه زندگی والدینم به خصوص مادرم که مطلقاً تمایلی به رفت و آمد با اقوام پدرم نداشت، روش زندگی خانوادگی ام را انتخاب کردم.
من و برادرم هر دو در این خانواده بزرگ شدیم و شخصیتمان شکل گرفت. اصولاً با هیچ کس حتی دوستان نزدیکمان هم رفت و آمد نمی کردیم و کاملاً منزوی بودیم. اگر کسی هم قصد ارتباط و رفت و آمد با ما را داشت، چنان بلایی بر سر او می آوردیم که از این رفت و آمد پشیمان شود. پس از ازدواج هم این رویه را در پیش گرفتم، ولی همسرم و خانواده اش چنین رفتاری را نمی پسندیدند. آنها خانواده گرم و پرمحبتی بودند که حاضر بودند جان خود را برای بقیه فدا کنند و ارتباط نزدیکی بین خواهرها و برادرها حتی جاری ها و باجناق ها برقرار بود. عدم رفت و آمد با آنها از همان اول زندگی باعث درگیری بین من و شوهرم شد و من برای اینکه این مشکلات و سر و صداها را بخوابانم، به ظاهر خود را متمایل به برقراری ارتباط با آنها نشان دادم، اما تصمیم گرفتم به نحوی زیرکانه روابط بین آنها را خراب کرده و با ایجاد بدبینی در همسرم ارتباط او را با اعضای خانواده و پدر و مادرش قطع کنم.

این بود که هر از گاهی با یکی از آنها گرم می گرفتم و در عالم دوستی، ضربات جبران ناپذیری به آنها وارد می کرد. دیری نگذشت که انجام این کارها برای من به صورت بازی شطرنج درآمد و با آن تفریح می کردم. شاید باورتان نشود، ولی در عرض 2، 3 سال همه آنها را تبدیل به دشمنان خونی هم کردم. در پایان هم با اسناد و مدارک به اصطلاح معتبر خودم به همسرم ثابت کردم که خانواده اش به خون او تشنه هستند، به طوری که همسرم حتی حاضر نبود به دیدن مادرش که به علت ابتلا به سرطان پیشرفته در بیمارستان بستری بود، برود و تنها پس از مرگ او بود که برای خاکسپاری به بهشت زهرا رفت. کاملاً در محیط بهشت زهرا مشخص بود که کینه و کدورت عمیق درونی بین آنها وجود دارد. پدرشوهرم در آن لحظه و در حالی که معلوم بود از این وضعیت چندان راضی نیست، حرفی زد که تا مغز استخوانم نفوذ کرد. او گفت که خداوند باعث و بانی این همه تفرقه و نفاق را به بدبختی و عذاب دنیوی و اخروی دچار کند. من که می دانستم همه این مسائل ناشی از رفتارهای من بوده است، از شنیدن این حرف تنم لرزید؛ اما به مرور زمان آن را به فراموشی سپردم. یک سال بعد از فوت مادرشوهرم کوچک ترین برادرشوهرم ازدواج کرد. برخلاف انتظارم ما هم به عروسی دعوت شده بودیم. همسر بیچاره ام نیز قصد شرکت در عروسی را داشت، اما من مقابلش ایستادم و تهدید کردم که اگر این کار را انجام بدهد، به خانه پدرم می روم و دوباره شروع به تعریف مسائلی در مورد خانواده اش کردم که زاییده ذهن بیمار خودم بود. کوچک ترین جاری ام، سمیه نام داشت و برخلاف من پس از ورود به خانواده شوهرش نه فقط ارتباط خوبی با همه آنها برقرار کرد، بلکه باعث شد که روابط تیره و تار بقیه نیز بهبود یابد. او حتی دوست داشت با من هم رفت و آمد کند، اما چنان پایش را از خانه ام بردیم که دیگر جرأت نکرد به من نزدیک شود. دورادور می شنیدم، که آنها روابط بسیار خوبی با همدیگر برقرار کرده اند، تا جایی که می توانند با همدیگر رفت و آمد می کنند، به یکدیگر کمک می کنند و نه فقط در شادی ها بلکه در غم های یکدیگر نیز شریک هستند. همه اینها ناشی از رفتارهای سمیه بود. شوهرم نیز چندان بی میل نبود تا به جمع آنها ملحق شود، اما من هر بار با تهدید به جدایی او را منصرف می کردم. همسرم نیز به خاطر تنها دخترمان که به او بسیار وابسته بود، قبول می کرد.
هرچه دخترم، ویدا بزرگ تر می شد، بیشتر احساس تنهایی می کرد. پدر و مادرم وقتی او 5 ساله بود در یک سانحه رانندگی فوت کردند. تنها برادرم هم پس از جدایی از همسرش به کانادا رفت و من هر چند سال یک بار او را می بینم. دخترم در سنی که باید با بچه های فامیل رفت و آمد کند، بسیار تنهاست. احساس می کنم که تا حدودی دچار افسردگی شده است. هر سال عید که می شود، همه به دیدن اقوام و دوستانشان می روند، اما ما سه نفر تنها در خانه می مانیم و کسی را نداریم که به دیدنش برویم یا به دیدارمان بیاید.
اگر می‌بینید خانواده همسر با شما مشکل دارند و به شما اجحاف می‌کنند رو در رو مشکل‌تان را به آنها بگویید. سعی نکنید حرف‌تان را از طریق شخص دیگری به گوش آنها برسانید. بکوشید پیش از این که دیر بشود مشکل را رک و راست به آنها بگوییدبه نکات روان شناسانه ی این داستان توجه کنید:

شاید دوست نداشته باشیم که به خاطر تاثیر مثبت گذاشتن بر خانواده همسر، چهره مثبت‌تری از خود نشان بدهیم ولی چه بخواهیم چه نخواهیم آنها بخش مهمی از زندگی مشترک ما خواهند بود.
برخورد صحیح با همسر را بیاموزید: برخورد صحیح با همسر نخستین و مهم‌ترین گام به سوی برخورد صحیح با خانواده اوست. سعی کنید پیوند میان او و خانواده‌اش را درک کنید و از او بخواهید در این پیوند پایدار باشد. یادتان باشد خانواده همسرتان برای او مانند خانواده شما برای خودتان است.
نیش و کنایه را با لبخند پاسخ دهید: کمی طنز داشتن برای بهتر شدن رابطه با خانواده همسر می‌تواند خیلی موثر باشد. اگر کنایه‌ای به شما می زنند سعی کنید با کمی لبخند و طنز آن را با شوخی رد کنید. عصبانیت اوضاع را بدتر می‌کند. لبخند زدن در جواب کنایه‌هایی که می‌شنوید باعث می‌شود کنایه‌ها کمتر می‌کند.
به خانواده همسرتان احترام بگذارید: به خانواده همسرتان به چشم کسانی بنگرید که می‌توانند دوست شما باشند. حتی اگر زیاد شما را دوست ندارند کاری نکنید که ارتباط‌تان بدتر شود.هرگز با آنها با لحن بد صحبت و به آنها توهین نکنید. به آنها علاقه نشان بدهید و به حرف‌شان گوش کنید. ناراحتی‌ها آرام آرام از بین می‌روند.
حرف تان را روشن و واضح بزنید: اگر می‌بینید خانواده همسر با شما مشکل دارند و به شما اجحاف می‌کنند رو در رو مشکل‌تان را به آنها بگویید. سعی نکنید حرف‌تان را از طریق شخص دیگری به گوش آنها برسانید. بکوشید پیش از این که دیر بشود مشکل را رک و راست به آنها بگویید.
بین همسر و فرزندان و خانواده همسر فاصله نیندازید: بین همسر و فرزندان‌تان از یک سو و خانواده همسرتان از سوی دیگر فاصله نیاندازید. بگذارید آزادانه با یک‌دیگر رفت و آمد کنند. اگر رابطه خوبی با خانواده همسرتان ندارید این شکاف تنها شرایط را بدتر می‌کند.

مهربانی و محبت از هر چیزی موثرتر است: با مهربانی سخت‌ترین دل‌ها هم نرم می‌شوند. از هر موقعیتی برای نشان دادن محبت‌تان به خانواده همسرتان استفاده کنید. به آنها نشان بدهید که شما هم مانند فرزندشان نگران آنها هستید. هرگاه توانستید به آنها کمک کنید. اگر بیمار هستند از آنها نگه‌داری کنید و اگر در مسافرت‌هستند از خانه شان مواظبت کنید. کم کم محبت در وجود هر دو طرف جوانه خواهد زد.

خودتان باشید: تا آنجا که می‌توانید به خانواده همسرتان محبت کنید و به آنها احترام بگذارید ولی به خاطر آنها خودتان را عوض نکنید. همیشه الویت‌های‌تان را حفظ کنید. یادتان باشد مجبور نیستید به خاطر خانواده همسرتان خودتان را عوض کنید مگر این که برای شما فایده‌ای داشته باشد. اگر به خودتان و تصمیم‌های‌تان احترام بگذارید مردم به شما احترام خواهند گذاشت.

با تجربه و بالغ باشید:
ساختن با خانواده همسر به بلوغ فراوانی نیاز دارد. باید بپذیرید آنها پدر و مادر شما نیستند پس همیشه کمی فاصله بین شما وجود خواهد داشت. هنگام برخورد با خانواده همسرتان سعی کنید خودتان را به جای ‌انها بگذارید. به جای شکایت از این که چرا به شما تبعیض می شود از غریزه‌‌تان کمک بگیرید و هوشمندانه رفتار کنید.


در پی درمان باشید:
اکر مشکلی دارید که ناشی از روابط خانوادگی( پیش از ازدواج) است آن را حل کنید تا در زندگی مشترک با همسرتان به مشکل کمتری برخورد کنید.

تأثیر آموزش مهارت‌های زندگی در کاهش بارخشونت‌های خانگی


یک روانپزشک در تقسیم بندی انواع خشونت‌های خانگی به آزارهای فیزیکی و روانی اشاره کرد و گفت: در حال حاضر خشونت فیزیکی در جامعه نقش کم رنگ تری پیدا کرده و بیشتر زنان از خشونت‌های روانی رنج می برند که شامل اهانت به عقاید، تحقیر و کم توجهی مرد به زن است.

دکتر سیدرضا مهدوی، با بیان اینکه خشونت خانگی به معنای هر رفتار خشنی است که موجب آسیب جسمی یا روانی زن شود، اظهارکرد: وضعیت نامناسب اقتصادی، شغلی، اعتیاد و همخوانی نداشتن تفکرات قومی و قبیله‌ای فرد با همسرش از مهم‌ترین عوامل زمینه ساز خشونت محسوب می‌شود.

وی ادامه داد: مهاجرت خانواده از روستا به شهر و آشنا شدن با مسائل فرهنگی و اجتماعی جدید که با باور‌ها و عقاید قدیم در تضاد باشد خصوصا اگر زن و مرد پختگی فرهنگی و علمی کافی را نداشته باشند، می‌تواند باعث ایجاد خشونت در خانه شود.

مهدوی در تقسیم بندی انواع خشونت‌های خانگی به آزارهای فیزیکی و روانی اشاره کرد و گفت: در حال حاضر خشونت فیزیکی در جامعه نقش کم رنگ تری دارد و بیشتر زنان از خشونت‌های روانی رنج می برند و آزارهای روانی طیف بیشتری از زنان را به دام آسیب‌های خود می‌کشاند که شامل اهانت به عقاید، تحقیر و کم توجهی مرد به زن است.

شیوع خشونت در بین افراد متاهل بیشتر است

این روانپزشک شیوع خشونت‌های فیزیکی و روانی را در بین افراد متاهل بیشتر دانست و اظهار داشت: متاسفانه بیشتر زنان جامعه ما خط قرمز مانند پرهیز از قلیان یا حضور به موقع در خانه برای شوهرانشان تعیین نمی کنند و همچنین با آموزش مهارت‌های زندگی مانند نحوه بازگوکردن خواسته‌هایشان آشنا نیستند که باید در این زمینه مهارت‌های لازم را کسب کنند.
مهدوی با بیان اینکه تعداد بالایی از زنان مشکل خود در زندگی را اعتیاد همسر به ویژه مصرف شیشه می‌دانند، گفت: مهمترین پیامد اعتیاد به مواد محرک صنعتی بدبینی و به دنبال آن پرخاشگری، نزاع و حتی خشونت جسمی را به‌دنبال دارد و معمولا همسر معتاد صدمه‌های فراوانی می‌بیند که به راحتی قابل جبران نیست و دچار مشکلات روحی و روانی عدیده می‌شوند.
وی بیان کرد: معمولا زنانی که در شهرهای کوچک و روستا زندگی می‌کنند اعتیاد همسرشان به خاطر"ترس از آبرو" برای والدین و اطرافیان خود بازگو نمی‌کنند؛ چرا که ممکن از طرف اطرافیان خود مورد مواخذه قرار بگیرد، در حالی که اگر فردی از اعتیاد همسرش مطلع است باید والدین و دیگر اطرافیان خود را آگاه کند و این موضوع به تنهایی قابل حل نیست.

پروفسور باهر درباره علل طلاق می گوید!!




سر تا پای دیوارهای دفتر پروفسور حسین باهر، بنیانگذار مکتب رفتارشناسی و مشاور، پر از لوح های تقدیر و مدارک تحصیلی مختلف است. میان آنها اما قابی با ابعاد تقریبا یک متر در یک متر است که بیشتر به چشم می آید. قاب ، حافظ کاغذ کاهی رنگ و رو رفته‌ای است که حتی حاشیه هایش هم ریز و ظریف خطاطی شده است.
پیش از آن که بخواهم سر صحبت را با این رفتار شناس باز کنم ، او با اشاره دست صدایم کرد تا کنارش بایستم و همراهش نوشته‌های روی کاغذ را بخوانم. کاغذ، عقدنامه پدر و مادرش بود. باهر، از پشت شیشه روی اسامی دست کشید، گفت « می بینی خبرنگار ! آن روزها ، ازدواج حرمت داشت! چشم شان را پیش از ازدواج باز می کردند، بعد از ازدواج می بستند؛ حالا اما چشم ها را پیش از ازدواج می بندند و بعد از آن باز می کنند. همه چیز برعکس شده است. »

کنار همان تابلو، پر از پرونده های مراجعانی بود که گروهی از آن ها برای مشاوره پیش از ازدواج به دفتر او آمده بودند و گروهی دیگر برای مشاوره پیش از طلاق یا پس از آن و باهر نگران بود که مبادا روزی تعداد پرونده های مشاوره پیش از ازدواج به هیچ برسد و شمار پرونده های مشاوره پیش از طلاق چند برابر شود.
این استاد دانشگاه اعتقاد دارد، افزایش آمار طلاق در کشوری اگر همراه با کاهش آمار ازدواج باشد، یعنی زنگ خطرها برای گسسته شدن بنیان خانواده در آن به صدا در آمده است. ما در این گفتگو با باهر درباره علل افزایش آمار طلاق و شیوه های مهار آن بحث کرده ایم. او باور دارد بسیاری از دلایلی که از سوی زوج ها به عنوان علت طلاق معرفی می شود، واقعی نیست و مسائل دیگری سبب ساز جدایی شده است. معاون قوه قضائیه به تازگی از افزایش 6 درصدی طلاق در کشور نسبت به سال گذشته خبر داده است.


به نظر شما این وضعیت آماری خبر از وقوع بحرانی در کشور می دهد؟
بله. از دیدگاه من ، این آمار نمادی از وضع بحرانی بنیان خانواده در جامعه است و هشدار می دهد پیش از آنکه تبعات نابودی خانواده ها دامن گیرمان شود باید به فکر چاره بیفتیم. خانواده های ایرانی هنوز در حال گذار از سنت به مدرنیته هستند و به همین علت وقتی می خواهند مظاهر جامعه مدرن را در بافت نسبتاً سنتی شان جا بدهند، دچار مشکل می شوند معمولا این مسئله به افزایش طلاق منجر می شود. متأسفانه زوج ها دیگر یکدیگر را تحمل نمی کنند و طلاق آنقدر آسان شده است که به محض اراده کردن، می توانند از هم جدا شوند. البته این موضوع تنها علت طلاق نیست.
نگرانی من از تأثیر برخی رسانه های بیگانه بر مردم است که قبح این مساله را در نظر مخاطبان شان از بین برده اند. می دانید چرا به افزایش آمار طلاق می گوییم بحران؟ افزایش آمار طلاق یعنی افزایش زنان و مردان مجردی که طعم زناشویی و زندگی مشترک را پیشتر چشیده اند و به ناگهان از آن محروم شده اند، افزایش آمار طلاق یعنی زن های بی سرپرست جوان و رها شده که از حمایت های اجتماعی برخوردار نیستند، افزایش آمار طلاق یعنی مدت ها تجربه احساس اندوه یا شکست خوردگی در یک اعضای یک جامعه که کارایی آنها را به شکل قابل توجهی کاهش می دهد، افزایش آمار طلاق یعنی کودکانی که میان پدر و مادری جدا از هم، دست به دست می شوند یا هیچ کدام از والدین نمی خواهندشان.
از سوی دیگر شما نباید فقط نگران تبعات بیشتر شدن آمار طلاق در جامعه باشید این که شمار زیادی از جوان ها به علل گوناگون ازدواج نمی کنند هم نوعی بحران است. بر اساس آخرین آمارها که اتفاقاً از سوی همان معاون قوه قضائیه اعلام شده ازدواج در کشور ما کاهشی 5 درصدی نسبت به سال گذشته داشته است.
ما هم اکنون در شرایطی هستیم که گروهی از جوان های ما به علت رفاه زدگی، تنوع طلبی نامشروع و بی علاقگی به قبول مسئولیت ازدواج نمی کنند و گروهی دیگر امکانات لازم برای ازدواج را ندارند و گروهی هم چنان زیاده خواه شده اند که حاضر نیستند زندگی را با شریک شان از صفر آغاز کنند و همه نوع امکاناتی را در آغاز زندگی مشترک طلب می کنند در حالی که ما در جامعه سنتی گذشته این گونه رفتار نمی کردیم .
زن و شوهر هر چه داشتند با هم به دست می آوردند. زمانی کارشناسان می گفتند علت بسیاری از طلاق ها مشکلات جنسی زوج هاست. خیلی از مردم هم می گویند علت طلاق، فقر است اما در آماری که آقای تویسرکانی ارائه داده از میان 90 هزار و 653 مورد طلاق ثبت شده در کشور، دخالت خانواده ها و محقق نشدن یکی از شروط ضمن عقد با آمار حدود 15 درصد و با اختلاف فاحشی نسبت به دیگر علل طلاق، بیشترین علت جدایی زوج ها از هم شناخته شده است. حال آنکه طلاق به علت فقر در رتبه پنجم و به علت اختلالات جنسی در رتبه دهم قرار دارد!
این تفاوت میان واقعیت و باورهای کارشناسان و مردم را چگونه تحلیل می کنید؟
اشتباه نکنید! در این آمار چند نکته بسیار مهم نهفته است که بدون توجه به آنها در برداشت تان از اعداد و ارقام به بیراهه می روید. نخست آن که نباید طلاق به علت اختلالات جنسی را مترادف طلاق به علت مشکلات جنسی زوج ها فرض کنید. گاهی ممکن است زن و شوهری از نظر جسمی کاملا سالم باشند اما آموزش ندیده باشند تا بتوانند لذت و رضایتی را که باید از ارتباط با هم داشته باشند، تأ مین کنند در این حالت زن و شوهر از نظر جنسی از هم ناراضی می شوند اما آنها اختلال جنسی ندارند. پس با توضیحی که من دادم متوجه می شوید آماری درباره این که چند درصد زوج ها به علت مشکلات جنسی و بویژه عدم رضایت جنسی از هم جدا می شوند ارائه نشده است. دوم این که شما می گویید گروهی از کارشناسان معتقدند مشکلات جنسی نقش اصلی را در جدایی زوج ها بازی می کند و مردم هم فقر را علت اصلی طلاق می دانند، من این دیدگاه ها را رد نمی کنم! به رتبه بندی که انجام شده است این گونه نگاه نکنید.
احتمالاً در پرسشنامه هایی که به زوج ها داده شده، درباره علت اصلی طلاق از دیدگاه آنها پرسیده شده است اما آنچه یک زوج به عنوان علت اصلی جدایی شان اعلام می کنند ، لزوما علت واقعی آن نیست. عواملی مثل فقر، نارضایتی های جنسی، اعتیاد، خشونت های خانگی زوج ها را کم تحمل و خسته می کند و زندگی خانوادگی با این احساس های منفی سخت می شود و در چنین شرایطی دیگر زوج نمی توانند به آسانی از کنار مشکلات و چالش های زندگی بگذرند یا آنها را با کمک هم حل کنند بلکه در مواجهه با مسائلی مانند دخالت های خانواده های یکدیگر در زندگی مشترک شان یا با بهانه هایی مانند عملی نشدن شروط ضمن عقد، از هم جدا شوند.
نکته سوم این است که هیچ آماری در کشور ما کاملاً قابل اعتماد نیست. متأسفانه برخی مردم هنوز هم در پاسخ دادن به پرسشنامه ها صادق نیستند و حقیقت را نمی گویند یا گاهی وقایع را بد تحلیل می کنند. اندکی از مدیران هم البته در برخی حوزه ها،گاهی آمارهایی را بر اساس صلاحدید خودشان دستکاری می کنند. به همین علت است که به طور کلی ارزیابی های آماری در کشورمان قابل اعتماد نیست. ...

و اما نکته چهارم: عامل سوم طلاق، در این پژوهش، ترک زندگی مشترک اعلام شده است در حالی که این گزینه گنگ است. زن یا شوهر به هزار و یک علت ممکن است زندگی مشترک را ترک کنند باید این علت را پیدا کرد. پس ترک کردن خانه، به تنهایی نمی تواند به عنوان یکی از علل طلاق مطرح شود. منظورتان این است که شما دخالت های خانوادگی و برآورده نشدن شروط ضمن عقد را جزو علل اصلی طلاق نمی دانید؟

من گفتم که آمارها اشکال دارد ضمن این که باید تحلیل تخصصی ضمیمه شان شود اما این اتفاق نمی افتد و با این حال با توجه به مشاهدات خودم از مراجعانم با اطمینان می گویم که این دو عامل بویژه دخالت خانواده ها از علل اصلی دعواهای خانوادگی و طلاق هاست. می دانید چرا خانواده ها در امور فرزندان شان پس از ازدواج هم دخالت می کنند؟

علتش وابستگی جوان ها به خانواده های شان است. آنها ملزومات مادی زندگی مشترک را از پدر و مادر می گیرند چون همانطور که گفتم نمی خواهند زندگی مشترک را از صفر شروع کنند. بلکه مایلند خانه ای آماده، لوازم زندگی آماده،خودروی آماده و حساب بانکی پر داشته باشند. وقتی آنها از خانواده تا این حد کمک می گیرند زندگی مشترک شان جزئی از دغدغه های خانواده اول شان می شود چون خانواده برای تشکیل این زندگی مشترک پول پرداخته اند و حالا نمی خواهند حذف شوند. از سوی دیگر خیلی از والدین ایرانی کنترلگر هستند یعنی گمان می کنند صلاح فرزندان شان را بهتر از خودشان می دانند حال آن که این باور نادرست است. وظیفه والدین ارائه اطلاعات است اما آنها نمی توانند و نباید به زور فرزندان شان را به سمت مسیری خاص در زندگی مشترک هدایت کنند. این مسئله برای جوان هایی که می خواهند زندگی مشترک را آغاز کنند گران تمام می شود.
به آمارهای ارائه شده از سوی معاون قوه قضائیه اگر بیشتر دقت کنید متوجه می شوید که حتی اعتیاد یکی از زوج ها یا ضرب و شتم یا ارتباط نامشروع در بررسی علل جدایی در درجه های بعدی اهمیت است. البته همانطور که گفتم این علل هم که در درجه های بعدی اهمیت است ، زمینه را برای طلاق فراهم می کند یعنی به شکل غیرمستقیم سبب ساز طلاق می شود. مسئله اجرایی نشدن یکی از شروط ضمن عقد هم به عنوان یکی از علل اصلی طلاق در این پژوهش اعلام شده است.

هشدار مهم این است که این موضوع، به عنوان یکی از دلایل طلاق، از سوی زنان مطرح می شود. پس می شود فهمید که خانم ها سهم زیادی در جدایی دارند. من معتقدم جامعه ما با سپردن برخی امتیازها به زنان، به آنها ظلم کرده است! هم اکنون، دختران بیشتر از پسران وارد دانشگاه می شوند، پس دختران بیشتری مدرک دانشگاهی می گیرند، دختران بیشتری صاحب شغل های کلیدی می شوند، دختران بیشتری درآمد بالا دارند و ... این وضعیت، سطح انتظارات زنان را از همسرشان هم بالا برده است اما مردها در همان سد اول که کنکور بوده یا سدهای بعدی متوقف شده اند و از زنان عقب مانده اند پس نمی توانند خواسته های آنها را تأمین کنند، در چنین شرایطی یا زن ها به علت انتظارات بالای شان ازدواج نمی کنند یا این که ازدواج می کنند اما احساس رضایت ندارند و به همین علت زندگی شان به سامان نمی شود. گرچه به زوج ها گفته می شود که سقف مهریه هم اکنون 110 سکه است اما در حقیقت این قانون به تایید نهایی نرسیده است و هنوز هم مهریه های نامعقول وجود دارد. از سوی دیگر حتی پرداخت 110 سکه هم از جیب یک جوان منطقی نیست. جهیزیه ها اشرافی شده و در برخی شهرستان ها خانواده ها به علت ناتوانی در پرداخت جهیزیه، دختران شان را به خانه بخت نمی فرستند. مگر نه این که مهریه هدیه ای است که مرد قول می دهد آن را به زن بپردازد؟ من در این باره ایده ای دارم، اگر این هدیه در همان بدو ازدواج نقدی پرداخت شود و از همان حق جهیزیه داده شود دیگر نه مردی زیر بار مهریه سنگین می رود، نه زنی به اجرا گذاشتن مهریه را اهرم فشار زندگی مشترک نمی کند و نه خانواده داماد از عروس انتظار آوردن جهیزیه اشرافی دارد چون می داند این جهیزیه باید از پولی که پسر آنها به رسم هدیه داده است ، تهیه شود. ایده من البته تازه نیست و در صدر اسلام هم، روایت است که پیامبر (ص) ، جهاز حضرت فاطمه ( س) را از مهری که حضرت علی ( ع) پرداختند، تهیه کردند. در صحبت های تان اشاره کردید که نارضایتی جنسی زوج ها از هم نقش مهمی در جدایی آنها بازی می کند.

به نظرتان چرا شمار زیادی از زوج ها در کشور ما به رضایت جنسی نمی رسند و پس از مدتی از هم دور می شوند.
نخست این که شمار زیادی از مردم از اهمیت این مسئله غافلند و دیگر این که آموزشی در این باره ندیده اند. به اعتقاد من همه زوج ها باید پیش از ازدواج دوره هایی برای آشنایی با این موضوع بگذرانند. یکی از دیگر علل طلاق هم نپرداختن نفقه است. فکر می کنید در جامعه ما که بیشتر زنانش هم شاغل شده اند، دریافت نفقه چقدر موضوعیت دارد؟
من معتقدم زنی اگر کار می کند و اصرار دارد حقوقش را برای خودش نگه دارد و خرج خانه نکند دیگر نفقه درخواست کردن منطقی نیست. چون این زن وقتی را که باید در خانه به همسر و شوهرش اختصاص دهد صرف کار کردن در بیرون از خانه می کند، پس چرا باید نفقه بگیرد. امروزه روابط موازی هم در زندگی های مشترک زیاد شده است و خیلی از زوج ها به یکدیگر خیانت می کنند. در این تقسیم بندی روابط نامشروع جزو عوامل دست چندم قید شده است.

به نظرتان علتش چیست ؟
یکی از علل آن است که گاهی این روابط دیر آشکار می شود و علت دیگر هم همانطور که گفتم این است که کشف چنین مسایلی در زندگی خانوادگی بلافاصله منجر به طلاق نمی شود بلکه تنش را در خانواده زیاد می کند و بعد با کوچکترین مشکلی زن و مرد از هم طلاق بگیرند.
من هم موافقم و با توجه به مشاهداتم از مراجعان می گویم خیانت شایع شده است و بدتر این که دیگر فقط مردها به زن ها خیانت نمی کنند بلکه شمار زن هایی که به شوهران شان خیانت می کنند هم رو به افزایش است. وقاحت ارتباط نامشروع برای برخی مردم از بین رفته است و من علت اصلی اش را ماهواره می دانم. در همه شبکه های عامه پسند فارسی زبان ماهواره که از سوی کشورهای دیگر هدایت و برنامه ریزی می شود، اغلب داستان اصلی سریال ها و فیلم ها، خیانت است. همه با هم رابطه نامشروع دارند و هیچ حد و مرز و اعتقادی وجود ندارد.
برخی هم مثل فیلم های ساخت ترکیه، در ظاهر مذهب دارند و در باطن، انگار دغدغه ای جز رابطه جنسی با یکدیگر ندارند. هدف از ساخت این سریال ها فقط عادی سازی خیانت و روابط موازی است. به شکلی که انجام دهندگان این عمل، احساس گناه و پشیمانی حتی نداشته باشند و افسارگسیختگی جنسی را حق خودشان بدانند. یادم می آید وقتی کوچک بودم، مادربزرگم می گفت؛ شیطان از درزها می آید، نه از در! مصداقش همین وضعی است که حالا داریم. همین جزئیات کوچک، ذره ذره قبح اعمال ناروا را از بین برده است. با القای همین سریال ها، مردم معنای توبه را هم اشتباه فهمیده اند. به بهانه این که توبه خواهند کرد دست به هر کاری می زنند و در نهایت یک ببخشید هم می گویند و به خیال شان کار تمام شده است و پاک شده اند. در حالی که چنین نیست.

به نظرتان تا چه حد گذراندن دوره های آمادگی پیش از ازدواج می تواند در کاهش آمار طلاق مؤثر باشد؟
گذراندن این دوره ها باید الزامی شود. علاوه بر آن پیش از ازدواج، افراد باید با دو مشاور، درباره ازدواج شان مشورت کنند. البته گمان نکنید می شود بحران طلاق را با این روش ها کاملاً از بین برد. روزگاری نسل های مختلف در کشورمان اعتقاد دینی قوی داشتند که آنها را وادار می کرد پیش از طلاق گرفتن صبر کنند تا شاید نظرشان عوض شود؛ عرفی هم داشتیم که بر اساس آن طلاق ناپسند بود، اما حالا دیگر همه این پایه ها ضعیف شده است. اگر می خواهیم جلوی افزایش آمار طلاق را تمام و کمال بگیریم لازم است بار دیگر این اعتقادات و باورها را زنده کنیم.

جدول عوامل تاثیر گذار بر طلاق بر اساس میزان شیوع
رتبه بندی بر اساس میزان شیوع
علل طلاق
1
دخالت خانواده ها
2
مححقق نشدن یکی از شروط ضمن عقد
3
ترک زندگی
4
اعتیاد یکی از زوجین
5
فقر مالی
6
استنکاف زوج از پرداخت نفقه
7
ضرب و شتم
8
ارتباطات نا مشروع
9
محکومیت حبس یکی از زوجین
10
اختلالات جنسی
11
بیماری صعب العلاج یکی از زوجین
12
اختلالات روانی و افسردگی
13
ازدواج مجدد زوج

مرد خانه و احساسات عجیبش


یکی از دلایل اصلی بروز اختلافات زندگی زناشویی، عدم شناخت زن ومرد از یکدیگر است.بر آنیم تا شما را با بعضی ازتفاوت های موجود درمیان دوجنس آشنا نمائیم.

تفاوت هایی درساختارمغز، حرف زدن وگوش کردن، تجسم فضایی، احساسات وادراک، بیوشیمی بدن ونهایتا ، تفاوت درنوع عاشق شدن وازدواج. درهربخش ، راه حلهایی برای رویارویی با این تفاوت هانیز پیشنهاد شده است.از آنجا که چگونگی ارتباط با جنس مخالف وتشکیل خانواده ، ازدغدغه های اصلی نسل جوان محسوب می شود ، امیدوارم که این چند مقاله ، بتواند اطلاعات مفیدی را دراختیار شما عزیزان قرار دهد.


چرا مردان احساسشان را پنهان می کنند؟

مردان امروزی هنوز هم ارثیه ی قدیم را باخود دارند : باید شجاع باشند وحق ندارند از خود ضعف نشان دهند. زنان درهمه جای دنیا از خود می پرسند: "چرا مرد باید اینقدر تودار باشد؟ چرا نباید احساس واقعی خودش رو به من نشون بده؟" ، "وقتی بداخلاقه یا از چیزی عصبانیه، همه چیز رو توخودش می ریزه ودیگه نمی شه با یه من عسل خوردش ودیگه نمی ذاره کسی بهش نزدیک بشه"

اصولا یک مرد، درحال رقابت، مسلط است و درحال دفاع، تودار . مردها در چنین حالاتی ، وضعیت روحی شان را دربرابر اطرافیانشان مخفی میکنند، تادر هر موقعیتی آقای خانه بمانند. در واقع ابراز احساسات برای مردان ، به معنای ضعف است.

هنوز هم برخی رفتارها در بعضی خانواده ها وجود دارد که این گونه رفتار مردان را تشدید می کند، به این ترتیب که به آنان یاد داده می شود که باید مانند یک مرد رفتار کنند، باید شجاع باشند و اینکه یک مرد گریه نمی کند.


چرا زنی که مضطرب است باید حرف بزند؟

اضطراب وفشار ، باعث فعال شدن عملکرد مغز مرد ، که همان تجسم فضایی ومنطقی است می شود. اما در مورد زن ، مرکز تکلم را فعال می کند . بنابراین او شروع می کند به حرف زدن وتا بتواند ادامه می دهد.وقتی زن مضطرب است با کسی که آماده شنیدن باشد، حرف می زند وسرش را می برد.او می تواند ساعت ها با دوستش درباره مشکلش با تمامی جزئیات صحبت کند و وقتی حرفش تمام شد همه چیز را مشترکا از اول تا آخر دوباره تکرار می کنند. او در مورد مشکلات جاری، گذشته یا احتمالی ومشکلاتی که برایشان راه حلی وجود ندارد حرف می زند. وقتی حرف می زند به دنبال راه حل نمی گردد .حرف زدن به تنهایی او را آرام می سازد وتسلی می بخشد. صحبت های او بدون نظم وقاعده است ومی تواند درهر لحظه، همزمان چند موضوع را مطرح کند، بدون اینکه هربار به نتیجه ای برسد.

برای مرد ، گوش کردن به زنی که در مورد مشکلاتش حرف می زند کار بسیار سختی است، چرا که احساس می کند زن برای هرمشکلی که هنگام صحبت مطرح می کند ، یک راه حل از او می خواهد. مرد نمی خواهد فقط راجع به مشکلات صحبت کند او می خواهد علیه آن مشکل دست به کار شود. احتمالا مرد در لحظات مختلف تک گویی زن را قطع می کند ومی گوید :"حالا این موضوع که وسط حرفت پرید، چیه؟" موضوع وسط حرف، یعنی اینکه زن نباید موضوع دیگری را وسط حرفش مطرح کند. مهمترین چیزی که یک مرد می تواند یاد بگیرد، گوش کردن است واینکه گاهی چند صدا از خود درآورد وچند حرکت نشان دهد که یعنی گوش می کند، اما هیچ راه حلی ارایه ندهد.البته این نسخه برای مرد عجیب وغریب است.چون او معمولا وقتی راه حلی به ذهنش برسد شروع به حرف زدن می کند.

نکته ی جالب و مشکل ساز از اینجا شروع می شود : وقتی زنی از پذیرش راه حل مرد سرباز می زند مرد سعی می کند مشکلات او را کم اهمیت نشان دهد، مثلا با این جملات: "آنقدرها هم مهم نیست" ، " باز داری موضوع را بزرگ می کنی" ، "حالا خیلی هم بد نشده" . به این ترتیب زن عصبی می شود؛ زیرا احساس می کند مرد نمی خواهد به او گوش دهد.


چرا مردان مضطرب نمی خواهند حرف بزنند؟

یک زن بیرون از سرش صحبت می کند، یعنی می توان صدای او را شنید، درحالی که یک مرد درون سرش حرف می زند. درمغز مرد هیچ بخش مشخصی برای تکلم وجود ندارد، برای همین حرف نزدن مطابق طبیعت اش است.وقتی مرد مشکلی دارد با خودش حرف می زند، وقتی زن مشکلی دارد با دیگران حرف می زند.

اگر شما با یک زن عصبانی روبرو هستید، برایش راه حل ارایه ندهید، درستی احساساتش را زیر سوال نبرید، فقط به او نشان دهید که گوش می کنید.

مرد مضطرب و تحت فشار ، مثل یک صدف بسته می شود و دیگر هیچ صدایی از او خارج نمی شود. با نیم کره راست مغزش شروع می کند به جست وجو برای یافتن راه حل ودر این زمان نیم کره چپ مغزش را که می توانست برای گوش کردن وحرف زدن از آن استفاده کند موقتا غیرفعال می کند.

مرد نمی تواند همزمان هم مشکلی را حل کند وهم حرف بزند، یا گوش بدهد. سکوت او برای زن اغلب ترس آور ویا ناراحت کننده است. زنان به همسران، پسران وبرادرانشان می گویند: "توباید دراین باره حرف بزنی، بعدش حتما حالت بهتر می شه" انان این را می گویند، چون برای خودشان بهترین روش است. مرد نمی خواهد با کسی دراین باره حرفی بزند، حتی با یک روانشناس ؛ زیرا او تصور میکند این نشانه ی ضعف اوست.

زنان باید یاد بگیرند مردی را که از صخره ی تنهایی اش بالا رفته، به حال خود رها کنند. اما بسیاری از زنان این احساس را دارند که سکوت مرد یعنی اینکه او زن را دوست ندارد ویا از دستش ناراحت است.


چرا مردان نمی دانند با زنی که احساساتی شده چگونه رفتار کنند؟

وقتی زن عصبانی می شود یا احساساتش براو چیره می شود احتمالا شروع به گریه می کند، بالا و پایین می رود، بی وقفه حرف می زندو با صفت های پراحساس حالت روحی خود را توصیف می کند.او می خواهد تسلی بیابد ودر حقش مادری شود ومی خواهد که به حرفش گوش دهند. اما مرد رفتار او را مثل رفتار یک مرد تعبیر می کند و آنچه او از این حالتها می فهمد این است: "نجاتم بده، کمکم کن، مشکلم را حل کن"

به جای آنکه فقط او را تسلی دهد وآرام کند، راه حل ارایه می دهد، سوالهای اعصاب خردکن می پرسد، یا به او می گوید که نباید اینقدر عصبی شود.مرد با چهره وحشت زده می گوید: "بس کن دیگه، اینقدر گریه نکن، توبیش از حد مهمش می کنی. اینقدرها هم که تو فکر می کنی، بدنیست" وبه جای اینکه برایش مادری کند، رفتار پدرانه ای را درپیش می گیرد.

برای یک زن به نمایش گذاشتن احساساتش نوعی برقراری ارتباط محسوب می شود، اما هجوم احساساتش ممکن است درست همانقدر که سریع می آید، سریع هم برود. درحالی که یک مرد برای یافتن راه حل احساس مسئولیت می کند ووقتی نتواند چنین خدمتی بکند، خود را مقصر می داند. وقتی زنی احساساتی می شود، مرد عصبی وخشمگین می گردد وبه زن می گوید دیگر اینقدر فیلم بازی نکند.مردان هم از این می ترسند که وقتی زن زیر گریه زد، به این زودی ها دست بردار نباشد.



مردان و گریه

زنان اغلب بیش از مردان گریه می کنند.براساس تاریخ تکامل بشر، مردان به خصوص درملا عام خیلی کم گریه می کنند.شرایط اجتماعی هنوز هم این حالت را تشدید می کند.وقتی پسری فوتبال بازی می کند وزخمی می شود، شاید درلحظه اول فریاد زنان روی زمین بیفتد، اما مربی خشمگین که متوجه او می شود بلافاصله چیز بهتری به او یاد می دهد: "یالا بلند شو! به حریف نشان نده که زخمی شدی، مثل یک مرد باش"

درحالی که از مرد امروزی انتظار می رود که همه جا وهمیشه زیر گریه بزند. روانشناسان، مشاوران خانواده، مجلات وسمینارهای خودشناسی، همگی مرد رابه گریه کردن تشویق می کنند. مرد امروزی اگر احساسش رادر هر موقعیتی ظاهر نسازد سرزنش می شود که سرد است ویا مشکل روحی – روانی دارد. مغز زنانه می تواند احساس را با دیگر عملکردهای مغز همراه کند وبه همین دلیل است که زن می تواند درهر شرایطی گریه کند واحساساتی شود.

مردان گریه می کنند البته فقط وقتی که بخش احساسات درنیم کره راست مغزشان فعال شود که به ندرت هم این عمل را در ملا عام انجام می دهند.

زنان درمقایسه با مردان گیرنده های( سنسورهای) قوی تری دارند – آنان اطلاعات ریزتری را نسبت به مردان دریافت می کنند وقادرند احساسات خود را با کلامی پراحساس بیان کنند.زنی که رنجیده خاطر است، احتمالا به راحتی می تواند زیر گریه بزند، چون معمولا رنجیدگی مملو از احساس است.درحالی که مرد معمولا نمی فهمد که او را رنجانده اند. همه اینها برای او بچه بازی است.


مردان به کش شباهت دارند

مردان به کش می مانند، وقتی آنان را می کشید کش می آیند وبرای پرتاب شدن آماده می شوند.کش مفهوم جالبی است که به کمک آن می توانیم چرخش صمیمیت مردان را درک کنیم.این چرخش از نزدیک شدن، فاصله گرفتن ومجددا نزدیک شدن تشکیل می شود.

بسیاری از زنان تعجب می کنند که می بینند حتی وقتی مرد زنی را دوست دارد برای نزدیک شدن به او گاه عقب کشیده می شود. مردان به غریزه این ویژگی خود را می شناسند و مساله تصمیم گیری یا انتخاب مطرح نیست. مطلبی است که صرفا اتفاق می افتد.نه تقصیر مرد است ونه تقصیر زن.این یک مدار چرخش طبیعی است.

زنان عقب نشینی مرد را به درستی تفسیر نمی کنند زیرا معمولا زنان خود را به دلایل دیگری عقب می کشند.زن وقتی خود را عقب می کشد که به مرد اعتماد نمی کند که بتواند احساسات وی را درک کند. یا وقتی که رنجشی به دل دارد واز آسیب دیدن دوباره می ترسد یا وقتی مرد کاری را به اشتباه انجام می دهد وزن را مایوس می کند، درنتیجه زن خود را عقب می کشد.بدون تردید مرد هم ممکن است به همین دلایل خود را عقب بکشد اما درمواقعی نیز که زن هیچ کار خلافی انجام نداده مرد خود را عقب می کشد.ممکن است او زنش را دوست داشته باشد. به او اعتماد کند ولی بی مقدمه خود را عقب بکشد. او مانند کش که آن را بکشند، ابتدا فاصله می گیرد وبعد با خاصیت فنری خود را به همسرش نزدیک می کند. مرد خود را عقب می کشد زیرا به استقلال وخودمختاری علاقه دارد. وقتی به اندازه کافی خود را عقب کشید، مانند فنر جمع می شود وبه جلو می آید.

چند باور اشتباه رایج در مورد پدرها

بیشتر مقاله ها در همه سایت ها به مادر و کودک او مربوط هستند و کمتر مطلبی را می توان پیدا کرد که به نگرانی های پدرها نیز پرداخته باشد. به همین دلیل، ما در اینجا 5 باور غلط در مورد پدرها برایتان نوشته ایم.
به همین دلیل، ما در اینجا 5 باور غلطی که در مورد پدرهایی که در انتظار تولد فرزند خود هستند یا آنها که به تازگی بچه دار شده اند برایتان نوشته ایم تا شاید در این زمینه به مردها نیز توجه بیشتری صورت بگیرد.


بزرگ ترین باور غلط در مورد مردها:
«پدر خوب» است. این عبارن هیچ مفهومی ندارد. به چه کسی پدر خوب گفته می شود؟ مردی که همه نیازهای همسر و فرزندان خود را برآورده کند؟ برای آشنایی بیشتر با این باورهای غلط با ما همراه باشید.

نخستین باور اشتباه: فقط احساسات مادر باردار مهم است و روحیه پدر در رشد جنین تاثیری ندارد.
درست است که در طول بارداری، این مادر است که تغییر می کند و به همین دلیل، احساسات و روحیه او می تواند بر رشد کودک تاثیر مستقیم داشته باشد. اما پدر به عنوان عضوی از خانواده نیز باید نگران فیزیک و روحیه همسر خود باشد. پدرهای که منتظر تولد فرزند خود هستند خیلی راحت در مورد احساسات مثبت خود در زمینه پدر شدن صحبت می کنند. اما بسیاری از آنها نمی توانند در مورد ترس ها و نگرانی هایشان در این مورد حرف بزنند.
آنها همیشه این دغدغه را دارند که آیا واقعا از پدر شدن خوشحال هستم؟
آیا فرزندم بدون مشکل و سالم به دنیا خواهد آمد؟
نوع رابطه من و همسرم پس از تولد کودک چه تغییری خواهد کرد؟
آیا می تواند وظایف پدر بودن را به خوبی انجام دهم؟
مردها باید با همسران خود در زمینه نگرانی هایشان حرف بزنند. بسیاری از مردها تصور می کنند اگر ترس های خود را مطرح کنند باعث نگرانی بیشتر همسرشان می شوند و به همین دلیل از این کار پرهیز می کنند. اما حرف بزنید. همسر شما نیز باید از چالش های پدر شدن شما آگاه شود. اگر دوست ندارید به همسرتان بگویید، با پدر یا مادر یا دوست صمیمی خود در این رابطه صحبت کنید. یا می توانید کتاب های آموزشی در زمینه پدر شدن مطالعه یا در کلاس های مرتبط شرکت کنید.

دومین باور اشتباه: نوزادان به پدران خود نیازی ندارند
چه کسی گفته نوزادی که تازه متولد شده است به پدر خود نیازی ندارد؟ هنگامی که یک مرد رابطه خود با همسر و فرزندش را صمیمی تر و نزدیک تر کند، متوجه خواهد شد فرزند شیرخواره او تا چه اندازه به حضور او نیازمند است. پدر نیز به اندازه مادر برای کودک ارزش دارد. برای لمس این نیاز، پس از سیر شدن نوزاد به او نزدیک شوید تا ببینید تا چه اندازه از نظر روحی به شما نیاز دارد و حضور شما برایش مهم است. اگر کودک با شیشه شیر می خورد، شما می توانید گاهی این کار را انجام دهید تا رابطه پدر و فرزندی نزدیک تری با یکدیگر ایجاد کنید.

سومین باور اشتباه: مردها نحوه مراقبت از کودکان کوچک را نمی دانند
این دروغ بزرگی است که باعث می شود تا بسیاری از پدرها رابطه صمیمی و نزدیک با فرزند خود نداشته باشند. مادرهایی که تازه زایمان کرده اند به اشتباه تصور می کنند مردان نمی توانند از نوزاد نگهداری کنند و همیشه ترسی بیهوده از سپردن فرزند به پدرشان دارند. برخلاف تصور عموم، پدرها دست و پا چلفتی نیستند و خیلی هم خوب می توانند از نوزادان مراقبت کنند. پدر یا مادر بودن را مرد و زن می آموزند و پدرها نیز هر چه بیشتر با فرزند خود وقت سپری کنند، بیشتر می توانند نیازهای او را تشخیص دهند.

چهارمین باور اشتباه: پدرانی که وقت خود را برای فرزندشان می گذارند از شغل خود باز می مانند.
شغل مردها، یکی از اصلی ترین و نخستین ارزش های زندگی و دلیل اعتماد به نفس آنها است. باور عموم این است که مردی که خانواده خود را بر کار ارجح می نهد، در واقع شغل و پیشرفت خود را فدا می کند. اما دیگر دوره این فکرها به سر رسیده است. فرهنگ ها و دیدگاه ها تغییر کرده اند و حتما خودتان نیز باور دارید که شغل و فرزند مردها هیچ تداخلی با هم ندارند و ترجیح یکی بر دیگری به مفهوم ایجاد مشکل در دیگری نیست.

پنجمین باور اشتباه: هر پدری شبیه پدر خودش خواهد شد
چه کسی این حرف را گفته است؟ واقعیت این است که فرزندان از پدر یا مادر خود تاثیر می گیرند و این مساله کاملا طبیعی است. اما اینکه هر مردی لزوما و دقیقا جا پای پدر خود بگذارد و همچون آن رفتار کند صحت ندارد. این باور غلطی است که میان مردم رواج پیدا کرده است. انسان ها در طول زندگی خود از انسان های متعددی درس و الگو می گیرند از جمله می توان به معلم، دوستان، عمو، دایی و ... اشاره کرد. در فرهنگ های مختلف در دنیا مردها به روش های مختلف همچون پدر خود رفتار می کنند. اما هر پدری باید بداند که بهترین رفتار او چیزی است که برای خانواده اش مناسب تر است. اینکه یک مرد پدر خود را الگو و دقیقا رفتارهای او را تکرار کند، روش درستی نیست.