در بسیاری از موارد کودکان حتی نمیدانند که باید چه کتابی بخوانند و یا به عبارتی چه کتابی را خودشان انتخاب کنند. اگر فردی در کودکی به خواندن کتاب علاقه داشته باشد، اما ابزارها و راههای دسترسی به کتاب خوب را نداشته باشد، بهمرور کتابخواندن را فراموش میکند و در بزرگسالی هم دیگر میلی به خواندن کتاب پیدا نمیکند.
نویسندهها درست شبیه بقیه هنرمندها، بیشترین مصرفکننده عینک دودی هستند. آنها روزهای اول کارشان بیشترین تلاش را میکنند تا کسی آنها را بشناسد، بعد که معروف شدند، دلشان میخواهد کاری کنند که کسی آنها را نشناسد. به همین دلیل عینک دودی میزنند. وقتی نویسندهای کتاب اولش را مینویسد، شبیه بازیگری است که اولین فیلمش را بازی کرده. او به هر دری میزند تا روزنامهای یا مجلهای با او مصاحبه کند.
اما بعد از یکی دو کتاب (یا فیلم)، اوضاع کمی سخت میشود. دیگر نمیشود خیلی راحت نویسندهها و سینماگرها را پیدا کرد. البته نویسندهها کاملا رفتاری متفاوت با بازیگرها دارند. شما کمتر نویسندهای را پیدا میکنید که به اندازه بازیگرهای سینما و تلویزیون معروف باشد. مردم حتی مجریهای درجه سوم تلویزیونی را بیشتر از نویسندهها میشناسند. با این همه خیلیها دوست دارند نویسندههای مورد علاقهشان را ببینند. اما نویسندهها چطور؟ آیا آنها هم دوست دارند که دیده شوند؟
بعضی از نویسندهها شبیه برنارد شاو هستند. آنها بدشان نمیآید که با مخاطبهای کتابهایشان دیدار داشته باشند. اما معمولا دیدارهایشان با مخاطبها زیاد جالب نیست.
مثلا برنارد شاو چهره خوبی نداشت. او همیشه خودش را از مردم مخفی میکرد، چون میترسید که قیافهاش مردم را بترساند. شاو میگفت: «مردم وقتی کتابهایت را میخوانند، فکر میکنند که قیافه تو شبیه یکی از شخصیتهای داستانت است. وقتی تو را میبینند، تصوراتشان به هم میریزد. من دوست ندارم که تصورات مردم را به هم بریزم.»
بعضی از نویسندهها صدای خوبی ندارند. مثلا بوکوفسکی صدای نازک جیغ جیغیای داشت که وقتی حرف میزد، صدایش مثل یک زنگ توی سر آدم میپیچید. احتمالا او دوست نداشت که تلفنی با کسی حرف بزند. البته قیافه آبلهگون بوکوفسکی هم اصلا جذاب نبود. با این همه او دوستان زیادی داشت؛ دوستانی که حاضر بودند هر کاری برایش بکنند. بعضی از آدمها کلا خوششانس هستند و اصلا مهم نیست که صدا و تصویرشان خوب باشد.
نویسندههای کمی هستند که شبیه سلینجر باشند. او ۴۰ سال آخر عمرش را پشت دیوارهای بلند خانهاش طی کرد. خیلیها دوست داشتند تا او را ببینند، اما نویسنده قبول نمیکرد.
یکی از علاقهمندان سلینجر، وقتی جلوی در خانهاش رفت، نویسنده با یک اسلحه شکاری از او پذیرایی کرد. اما فقط سلینجر نیست که در را به سوی علاقهمندانش میبندد. مثلا دن براون، همان نویسنده «رمز داوینچی» و «نماد گمشده»، دیوار بزرگی دور خانهاش کشیده است که میگویند شبیه دیوار چین است. دن براون میخواهد زندگی آرامی داشته باشد. او میگوید که پول و شهرت هیچ تاثیری در زندگیاش ندارد: «من هم آدمی هستم مثل بقیه، فقط با این تفاوت که به جای بقالی، کتاب مینویسم. نمیدانم چرا مردم دوست دارند که توی زندگی آدم سرک بکشند. زندگی من چه چیز بامزهای برای آنها دارد؟»
توی ایران هم نویسندههای زیادی هستند که دوست ندارند مصاحبه کنند. مثلا قیصر امینپور، با اینکه رابطه خوبی با مخاطبهایش برقرار میکرد و حتی خیلی مهربان بود، اما هرگز اجازه نداد خبرنگاری صدای او را ضبط کند. او دلش نمیخواست خیلی توی نگاهها باشد. محمدرضا شفیعی کدکنی و ابوالحسن نجفی هم اینگونه هستند.
احتمالا شما هیچ وقت هیچ مصاحبهای از این چهرهها نخواندهاید. روزی که به شفیعی کدکنی (همان شاعر شعر معروف «به کجا چنین شتابان») زنگ زدم، گوشی را برداشت و با عصبانیت گفت: «فکر کنید من وجود ندارم. اصلا من نیستم.» با این همه کسی نیست که صحبتکردن با این شاعر را دوست نداشته باشد.
ارنست همینگوی خیلی مسافرت میرفت. او پنج بار ازدواج کرده بود و ماجراهای زیادی داشت. روزی خبرنگاری از او پرسید: «آقای همینگوی، چرا شما همیشه به دنبال حادثه هستید؟» او گفت: «چون من نویسندهام.» بعد توضیح داد که او همیشه به دنبال حادثه است، چون میخواهد این حادثهها را وارد داستانهایش کند. همینگوی میگفت: «تا نویسنده حادثهای را تجربه نکرده باشد، نمیتواند آن را به خوبی بنویسد.»
بعضی از نویسندهها هم کارهای عجیب و غریبشان را اینجوری توجیه میکنند. اگر فیلم «بیخوابی» را دیده باشید، حتی یادتان میآید که شخصیت اصلی این فیلم، آدم میکشت تا بتواند رمان جدیدی بنویسد. او با مخاطبهای آثارش دوست میشد و به شیوههای عجیب و غریب آنها را میکشت. خلاصه اینکه نویسندهها خیلی از خودشان در نوشتههایشان مایه میگذارند و شخصیتهایشان گاهی شباهت زیادی با آنها دارد.
این نویسندهها دوست ندارند خودشان را در معرض دید عموم قرار دهند. رومن گاری، یکی از نویسندههایی بود که شخصیت داستانهایش خیلی شبیه خودش بودند. او در این مورد گفته بود: «مردم آنقدر من را میشناسند که حس میکنم عریانم. حس میکنم چیزی ندارم که آنها را از کسی پنهان کنم.»
اما همه نویسندهها خودشان را مخفی نمیکنند. بعضیهایشان دوست دارند که مدام عکس بگیرند، امضا کنند، مصاحبه کنند، با مردم قرار بگذارند و خلاصه آنکه رابطهشان با مردم خیلی خوب است. یکی از مردمیترین نویسندهها پل آستر است. او مدتی یک برنامه رادیویی داشت که داستانهای رسیده را میخواند. یعنی هفتههای ۴۰-۳۰ تا داستان کوتاه میخواند و از بین آن بهترین داستان را انتخاب میکرد و برای مردم میخواند.
پل آستر تقریبا به همه تلفنها و نامههایش جواب میدهد. فقط کافی است تا یک بار اسم پل آستر را توی اینترنت جستوجو کنید. او با حالتهای مختلف عکس گرفته است.
ماریو بارگاس یوسا و کارلوس فونتس هم نویسندههای خوشاخلاقی هستند. اما از همه اینها جالبتر، گابریل گارسیا مارکز است. او روزگاری روزنامهنگاری کرده و یکی از آن آدمهایی است که حسابی اهل رفیقبازی است. مارکز عادت دارد وقتی کسی به خانهاش میرود، همان روال اصلی زندگیاش را دنبال میکند. مثلا اگر قرار باشد با همسرش خرید برود، وقتی مخاطب با خبرنگاری به خانهاش میرود، او حتما به خریدش خواهد رفت.
روزی خبرنگاری از مارکز خواست که با او مصاحبه کند. مارکز قبول کرد. خبرنگار به خانهاش رفت. آنها در طول یک روز باهم جاهای مختلفی رفتند. نزدیکیهای غروب، خبرنگار از مارکز خواست تا مصاحبهاش را انجام دهد. مارکز گفت: «تو یک روز با من بودهای، اگر جواب همه پرسشهایت را پیدا نکردهای، خبرنگاری به دردنخور هستی.»
در خیلی از کشورها، شماره تلفن افراد را توی یک کتابچه چاپ میکنند. یعنی شما میتوانی شماره هر کسی را که بخواهی، به راحتی پیدا کنی. آنجا خبری از مزاحمت تلفنی نیست.
البته اسم هنرمندها و سیاستمدارهای مشهور توی این کتابچهها نیست. اصطلاحا اسم نویسندهها هم توی فهرست سیاه است. بعضی از نویسندهها دوست ندارند که اسمشان توی این کتابچهها باشد.
برنامهریزیهای زیادی میتواند در جهت معرفی آثار مناسب و با محتوا به خانوادهها وجود داشته باشد، مثلا میشود در کتابهای درسی بخشی را به معرفی کتاب اختصاص داد یا برنامههای کودک فرصت مناسبی برای معرفی کتاب در اختیار مسئولان فرهنگی قرار میدهد، به نظرم باید در این حوزه فکرهای اساسیتری بشود.
این چیزها خیلی جدی نیست.
نویسندهها چندان مورد توجه نیستند. نویسندههای خیلی کمی داریم که کتابهایشان خیلی پرفروش میشود. به همین دلیل نویسندهها وارد جامعه میشوند و مثل مردم عادی زندگی میکنند. شما اگر دقت کنید، شاید همین الان توی تاکسی، یک نویسنده کنار شما نشسته باشد.
آیا میدانید که دیدن فیلمهای ترسناک چه تاثیرات منفیای روی فرزندان شما میگذارد؟ میدانید که اگر به پای این فیلمها بنشینند و آنها را تماشا کنند، بعد از چند مدت بر روی اعصاب و روانشان تاثیر منفی دارد؟ جالب است بدانید که این فیلمها علاوه بر تاثیر منفی بر روی جوانان، در بسیاری از موارد آنها را به گمراهی نیز میکشد.
در این مقاله به چندین فیلم ترسناک اشاره کردهایم و توضیحات کاملی در این موارد دادهایم تا با ضرر و زیانهای این فیلمها بیشتر آشنا شوید.
۱- جان (اره) در سری فیلمهای اره
اره یکی از داغترین پدیدههای ژانر ترسناک و زیرشاخه اسلشر است که در آن مهوعترین و چندشآورترین صحنهها را میتوان دید. بریدن تک تک اعضای بدن با فریادها و جیغها و اصلیترین عنصر یعنی خون از اصلیترین ملزومات این سری فیلمهاست که تا به حال شش سری از آن اکران شده.
مسبب تمام این صحنههای رقتانگیز کسی نیست جز شخصی به اسم جان کرامر. جان بعد از اتفاقی که برای همسرش در کلینیک او افتاد و منجر به کشتهشدن بچه او شد، احساس میکند بعضی از انسانها ارزش زندگیای را که خدا به آنها داده است نمیدانند، برای همین تصمیم میگیرد با این دست از آدمها بازیهایی انجام دهد. البته او در تمام این بازیها راههای نجاتی برای فرد بازی کننده قرار میدهد تا کسانی که نجات پیدا میکنند، قدر زندگی خود را بدانند. بعد از اکران سومین قسمت این فیلم جسد مثلهشده دختری ۲۵ ساله را که تماما طبق متد این سری فیلم قطعه قطعه شده بود، در خانهای متروک واقع در اطراف هلسینکی فنلاند پیدا کردند. روی بازوهای بریده با خراش نوشته شده بود تقدیم به جان!
۲- مرد گرگ نما در فیلم مرد گرگ نما
مردی که تصادفا مورد حمله گرگها قرار میگیرد و بعد از گاز یک گرگ خودش هم تبدیل به یک گرگ میشود. نقش این مرد را بنیسیو دل تورو بازی میکند. مخالفان فیلم اعتقاد داشتند داستان کلی این فیلم خیلی تکراری و شبیه فیلمهایی نظیر «دراکولا» است. شاید به همین دلیل بوده که بعد از نسخه اصلی در سال ۱۹۴۱ هیچ وقت کسی به فکر ساختن این فیلم نبود. اما یک چیز بود که این احتمال را که شخصیت مرد گرگنما لرزه بر اندام تماشاگر در سالن سینما بیندازد، تقویت میکرد و آن هم انواع و اقسام تکنولوژی کامپیوتری بود که از دل تورو هیولایی وحشتناک میساخت. این اتفاق افتاد و مرد گرگنما باعث شد تماشاگران مبهوت و میخکوب در سالنهای سینما به تماشای آن بپردازند. باور کنید دیدن چهره در حال نعره و حمله مرد گرگ نما در آن سالنهای استاندارد تجربهای به یاد ماندنی است و عمرا شامل حال کسانی که با دیویدی در خانهشان آن را میبینند نخواهد شد!
۳- زامبیها در سهگانه اهریمن مقیم
فقط آنهایی که بازی رزیدنتای ول را دیدهاند میتوانند از این سهگانهای که بر اساس این بازی ساخته شده، لذت ببرند. شهری که در تسخیر زامبیهاست و هر گوشه و کنار در کمین تو هستند. پدیده زامبی از سالهای گذشته با سری فیلمهای زامبیها معرفی شده بودند، اما هیچ گاه چندان جدی گرفته نمیشدند تا اینکه اهریمن مقیم با سهگانه خودش و شهری که در تسخیر زامبیهاست وحشت را هر لحظه مهمان بیننده میکند.
در اواسط دهه ۳۰ میلادی در قسمتی از شرق آفریقا برای اولین بار شایعه وجود موجوداتی شبیه زامبی سراسر دنیا را فرا گرفت، اما هیچ گاه رسما وجود آنها مورد تایید قرار نگرفت. تا اینکه در سال ۱۹۶۴ اولین نسخه از فیلم زامبی ساخته شد و «شیطان مقیم» از وجود همان زامبیها در داستانی دیگر به خوبی بهره برده است.
۴- فردی کروگر درفیلم فردی علیه جیسون
فرض کنید شما بچه دارید! به خاطر نمرههای کمش او را تنبیه میکنید. شب که برای گذاشتن کیسه زباله به کوچه میروید، ناگهان مردی با صورتی کاملا سوخته و مجهز به انواع و اقسام سلاحهای برنده به سراغتان میآید تا انتقام بچهتان را بگیرد. فردی که صورتش در گذشته توسط پدر و مادرش کاملا سوخته شده به قصد انتقام در فیلم «کابوس در خیابان الم» به خواب مردم راه پیدا میکرد و پدرشان را در میآورد. جیسون وورهیز هم همان نقابداری بود که در «جمعه سیزدهم» بندگان خدا را ساتوری میکرد! حالا تصور کنید برخورد این دو را در یک فیلم. تصاویر وحشتناکی از آش و لاش کردن این دو نفر را فقط در فیلم «فردی علیه جیسون» میتوانید ببینید. اگر از این دست فیلمها و فردی خوشتان آمد، از فیلم «کابوس در خیابان الم» تا چندین دنباله مختلف که حول محور شخصیت فردی میگذرد میتوانید دیدن کنید، اما این توصیه رابرت انگلو بازیگر نقش فردی را هم نادیده نگیرید که در مصاحبهای اعلام کرده از بازی در این نقش سخت پشیمان است و اگر زمان به عقب برگردد، به جای بازی در این فیلمها به آبیاری باغچه خانهاش میپردازد!
۵- هانیبال لکتر در فیلمهای «سکوت برهها»، «هانیبال و اژدهای سرخ»
همین چند سال پیش بود که آکادمی فیلم آمریکا شخصیت هانیبال لکتر را به عنوان بدذاتترین شخصیت در تمام تاریخ سینما لقب داد. میپرسید چرا؟
کریستفر لی یکی از اعضای این آکادمی در جواب میگوید: «هانیبال لکتر یک بیمار روانی مخوف است که به بدترین شکل قربانیانش را سلاخی میکند و بسیاری از بینندگان این فیلم بعد از تماشای این فیلم دچار استرس شدند.» این اظهارنظر جالب سر آنتونی هاپکینز را به واکنش وا داشت: «من هم قبول دارم هانیبال لکتر واقعا یکی از شخصیتهای هراسآور سینما از کار درآمد، اما این اظهار نظر آقای لی هم کمی مسخره به نظر میرسد. ایشان توقع دارند که تماشاگر بعد از دیدن کارهای هانیبال دچار شادکامی شود؟!»
برای آن دسته از کسانی که با هانیبال لکتر آشنایی ندارند، باید بگویم بر خلاف سایر شخصیتهای فیلمهای ترسناک او دکتر روانشناس است، اما دکتری که همسر خودش را خورده است! دکتر لکتر با استفاده از روانکاوی خاص خودش بارها دیگران را وادار به کارهایی همچون بلعیدن زبان خود یا کندن پوست صورت خود میکند. البته ایشان در کنار طبابت دستی هم در قصابی دارند!
۶- گوست فیس در سری فیلمهای «جیغ»
هنریترین چهره سینمای وحشت کاراکتر این فیلم است! وقتی وس کراون تصمیم گرفت فیلم «جیغ» را بسازد، با الهام از تابلوی جیغ اثر ادوارد مونش نقاش شخصیتی خلق کرد که از تمام فرمولهای آثار ترسناک بهره برده بود و در بعضی سکانسها مانند مهمانی و تماسهای تلفنی و تعقیبها، تماشاگران را واقعا میترساند.
در اوایل سال ۱۹۹۷، چند ماه بعد از نمایش عمومی قسمت اول فیلم در سینماهای جهان ماسکهای فیلم «جیغ» به سرعت بازار را به تسخیر خود درآورد.
دیگر حتی در دور افتادهترین کشورها هم میشد کسانی را دید که به راحتی در پوشش شخصیت اول فیلم با زدن ماسک مشغول ترساندن دوست و آشنا بودند. اما با وجود تمام دردسرهای آن تنها بنگلادش بود که خریدوفروش این مدل ماسک را در کشورش ممنوع اعلام کرد.
۷- جان دو در فیلم «هفت»
این قاتل دقیق و هراسناک به تنهایی تصمیم میگیرد بر اساس کتاب مقدس مظنونین گناهکار مورد نظرش را به سزای عملشان برساند. جان دو تنهاست و هیچ کس همدستش نیست. ممکن است در حین تماشای این فیلم جان، آرام به نظر برسد، اما در پس این آرامش، فجیعترین جنایات را انجام داده است.
او تمام هدفش را دقیق محاسبه کرده. در طول فیلم هر قدر بیشتر او را میشناسیم، بیشتر از او میترسیم. قتلها هدفگذاری شده است و بر اساس گناهان کبیره پیش میرود. او خود را پس از چهار قتل تسلیم آنها میکند بدون اینکه بگوید سه قتل باقی مانده اتفاق افتاده یا نه. وقتی جسد مقتولان بعدی را به کارآگاه فیلم نشان میدهد و به او میگوید که همسر باردارش را به قتل رسانده و سر او را از بدن جدا کرده، کارآگاه میلز (با بازی برد پیت) بیدرنگ او را میکشد و خودش هم به دست پلیس بازداشت میشود؛ دقیقا مطابق با برنامه جان دو.
کوین اسپیسی در مصاحبهای گفته: «پس از فیلم «هفت»، بازی در شش فیلم به من پیشنهاد شد که همگی نقش قاتل و آدمکش بودند. مدتها طول کشید تا نقش متفاوتتری به من پیشنهاد شود.»
۸- کنت دراکولا در فیلم «دراکولای برام استوکر»
خیلیها سینمای وحشت را با دراکولا میشناسند. اگر از طرفداران دراکولا باشید، حتما قبول دارید از اولین دراکولایی که در دهه ۳۰ و با بازی بلا لاگوسی ساخته شد تا همین آخری همه مخوف بودند. اما یکی از معروفترین آنها، کنت دراکولا با بازی گری اولد من در فیلم «دراکولای برام استوکر» است. دارکولای مسنی که حتی موهایش هم دیگر سفید شده. در دلهرهآور بودن دراکولای این فیلم شاید همان سکانسی که کنت مشغول تیز کردن دندانهای دراکولایی خود است کافی باشد، اما خب کلاسیکترین صحنه تمام فیلمهای دراکولایی صحنهای است که خودتان بهتر میدانید. گرفتید که؟
حالا که صحبت از اولین بازیگرنقش دراکولا شد، بد نیست بدانید هنگامی که بلا لاگوسی درگذشت، او را با همان لباس معروف دراکولا به خاک سپردند تا شاید مجددا روزی از تابوت خود برخیزد و دنباله فیلمهای درخشان خود را بازی کند!
۹- مایکل مه یرز در فیلم «هالووین»
مایکل مه یرز که ۱۷ سال را در زندان سپری کرده، اکنون به یک آدم بزرگ بدل شده و همچنان خطرناک است. او به اشتباه از انستیتوی روانی آزاد میشود و در این میان هر کس سر راه او قرار میگیرد، کشته میشود. علاقهمندان سینما با نام راب زامبی آشنا هستند. او عاشق زامبی بازی است و تمام زندگیاش را با زامبیها سپری کرده است. وقتی راب زامبی تصمیم به بازسازی یک فیلم قدیمی به نام «هالووین» (جان کارپنتر / ۱۹۷۸) را گرفت، احتمالا میدانست اگر بخواهد این فیلم را به حال و هوای پاستوریزه دهه ۷۰ (که علنا هیچ خونی ریخته نمیشود!) بسازد، نمیتواند نظر طرفداران فیلمهای ترسناکی را که به خون و سلاخی عادت کردهاند جلب کند. بنابر این تصمیم گرفت که صحنههای خون و خونریزی را به فیلم اضافه کند تا شاهد خشنتر شدن هر چه تمامتر فیلم باشیم. اما در کنار ما یک مه یرز دلهرهآور این فیلم، حضور خون و خونریزی به مقدار کافی و اضافهشدن کاراکترهای نوجوان که به هر حال مورد توجه دوستداران اینگونه فیلمها است، باعث میشود که طرفداران آثار ترسناک به اندازه کافی از دیدن این فیلم بترسند!
۱۰- صورت چرمی در فیلم «کشتار با اره برقی در تگزاس»
یکی از آزاردهندهترین اسلشرهای تاریخ سینما. توب هویر در سال ۱۹۷۴ این فیلم را بر اساس جنایات واقعی توسط صورت چرمی و خانوادهاش مابین سالهای ۱۹۹۶۸ تا ۱۹۷۳ ساخت. بازی استثنایی و بدون کلام گونار هنسن در نقش صورت چرمی توانست وحشت را در فیلم دوچندان کند و در آن زمان حالی اساسی را به علاقهمندان ژانر وحشت بدهد. طبق معمول هم به علت موفقیتآمیزبودن فیلم، دنبالههای این فیلم یکی پس از دیگری ساخته شد که هیچ کدام نتوانستند موفقیت قسمت اول را به دست بیاورند.
پنج دوست صمیمی به منطقهای قدیمی در تگزاس سفر میکنند که به قبر پدر بزرگهاشان سر بزنند و دلیل مخفیانه دفن شدنشان را بفهمند. بعد از مدتی آنها مجبور میشوند برای بنزین زدن کنار یک خانه قدیمی چوبی توقف کنند. اما هیچکدامشان نمیدانند که اینجا خانه صورت چرمی و خانواده روانی و آدمخوارش است. اینجاست که کشتار تک تک این پنج جوان توسط صورت چرمی شروع میشود.
اما اتفاقی جالب در زمان اکران این فیلم در یکی از سینماهای ویرجینیا رخ داد. آنجا که مردی ۴۲ ساله دقیقا با لباس و گریمی شبیه مرد صورت چرمی فیلم هر روز با ارهای برقی در صف خرید بلیط میایستاد. هر چند با آن مدل لباس و صد البته اره برقیاش هیچ وقت اجازه ورود به سالن را پیدا نکرد.
۱۱- نورمن بیتز در فیلم روانی
مهمترین علاقه نورمن تاکسیدرمی کردن پرندگان است. حتما شما هم با من موافقید که بعید به نظر میرسد یک آدم عادی به چنین کار وحشتناکی به عنوان سرگرمی نگاه کند.
او از جهان بدش میآید و از هر چه در آن است متنفر است. البته داستان نورمن به همین جا ختم نمیشود. عشق زیادی که او به مادرش داشته باعث شده نتواند بعد از پدرش حضور مرد دیگری را در خانه بپذیرد. در نتیجه بعد حضور یک مرد در خانهشان مادر و مرد را به دیار باقی میفرستد. ولی وقتی مادرش را دفن میکند، تحمل دوری از او را حتی برای یک شب ندارد. پس قبر مادرش را نبش کرده و جسد او را در آورده و چندین سال با جسد مادرش زندگی میکند و طوری رفتار میکند که انگار مادرش زنده است. حتی گاهی در قالب او فرورفته و با هم صحبت میکنند! اما تمام اینها که گفته شد، پایان داستان نورمن بیتز نیست. بقیه داستان را خودتان ببینید، بهتر است.
در آکادمی سینمایی چینه چیتای ایتالیا در درس ژانر شناسی، در بخش سینمای وحشت صحنه قتل در حمام توسط نورمن یکی از بخشهای مهم درس است. فکرش را بکنید چقدر جالب میشود وقتی برای گرفتن نمره مجبور به مرور چندباره این صحنه خفن باشید!
۱۲- فرانکشتاین در سری فیلمهای فرانکشتاین
هنوز از نمایش فیلم دراکولا چیزی نگذشته بود که فیلم وحشتناک موفق دیگری به نام «فرانکشتاین» در سال ۱۹۳۱ به نمایش درآمد که درباره یک دکتر دیوانه ناشناس بود. ۹۹ درصد از شما اگر این سری فیلمها را که آن زمان حسابی باعث پررونقترشدن گیشههای سینما شده بود ببینید، نه تنها کوچکترین ترسی به دلتان راه نخواهد یافت، بلکه به احتمال قریب به یقین از این فیلم به عنوان یکی از کمدیترین فیلمهایی که تاکنون دیدهاید، نام خواهید برد. اولین بازیگر نقش فرانکشتاین که از دلهرهآورترین بازیگران آن دوران سینما بود، بوریس کارلوف نام داشت. کارلوف که از بازیگران گمنام آن زمان بود، با بازی در این سری فیلمها به شهرت و ثروت زیادی رسید.
جدا از بحث پررونقبودن فیلمهای ترسناک حدس میزنید چه فاکتور دیگری در کارلوف بود که باعث ماندگاری فرانکشتاین شد؟ معلوم است که نمیتوانید حدس بزنید ۸۰ سال پیش مردم از چه چیز چهره بازیگر نقش فرانکشتاین میترسیدند. من کمکتان میکنم؛ از پیشانی مستطیلی شکل کارلوف!
اسلام دینی بزرگ و همهجانبه است و برای تمام مسائل فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و… برنامه دارد و احکامی را وضع کرده است. یکی از احکام و دستورات اسلام در حوزه فردی و اجتماعی و فرهنگی، احکام پوشش و حجاب زنان و مردان است.
پوششی که در ادیان و مذاهب و در کتاب آسمانی ما قرآن امده است، نوعی از پوشش است برای حفظ کرامت انسانی، حفظ صفات انسانی و مصون ماندن از هوا و هوس و… و به طور کلی یک پوشش برای سعادت زندگی فردی و اجتماعی است، پوششی که در عین داشتن خصوصیات مورد نیاز یک پوشش، پوششی تعالی بخش و کامل باشد.
هدف اسلام از بیان نوع پوشش زنان و مردان، ارائه یک پوشش مناسب برای سعادت دنیوی و اخروی است. در این زمینه به پای صحبت یک از دوستان نشستیم و از ایشان سوالاتی پرسیدیم که در ادامه میخوانید:
- در قرآن و اسلام حجاب چگونه تعریف شده؟
در اسلام حجاب گفته شده و روی آن هم تاکید شده، ولی در اسلام از چادر بهعنوان حجاب نام برده نشده. چادر لباس ملی ایرانیان است و به قول شهید مطهری کاملترین حجاب است. حجاب در اسلام یعنی لباسی که کاملا برجستگیهای بدن را حفظ کند و در متن قرآن هم روی حجاب زنان تاکید شده و زن باید تا جایی که گردنبند قرار میگیرد، جایی که خلخال به پا میافتد و دستها را تا جایی که دستبند قرار میگیرد و مو را کاملا بپوشاند. اگر زنی در اتاق خلوت در حال نماز باشد و یک تار مویش به عمد از چادر بیرون باشد، نمازش باطل است. پس میبینید که در اسلام تا چه حد بر حجاب تاکید شده. حجاب برای زنان تکلیف است و از مقررات اسلام هم باید مثل همه قوانین تبعیت شود. گردی صورت اگر بدون زینت باشد و یا دستها از مچ به پایین میتواند بدون پوشش باشد. زنان و دختران نمیتوانند جامعه را به آتش بکشند و جوانان را تحریک کنند. این لباسهای چسبان و شبیه لباس خواب که خانمها باید در خانه جلوی همسرشان بپوشند، ولی الان در خیابان میپوشند، جوانان را تحریک میکنند، ولی چون آنها را ارضا نمیکنند، جوانان دست به کارهای خطرناک میزنند و عکسالعمل خطرناک نشان میدهند. این فحاشیها، چاقوکشیها، آزار و اذیت و جنایت همه از این موضوعات نشئت میگیرند. جوانان با این کارها میخواهند انتقام بگیرند و این خیلی بد و خطرناک است. نیروی انتظامی گزارشهای زیادی از پیداکردن دختران در چاههای کرج و شهریار و… میدهد. این نشان میدهد که حجاب چقدر میتواند در جامعه موثر باشد و بدحجابی چه عواقبی دارد.
البته من خودم طرفدار چادرهای ایرانی هستم و واقعا این چادرهای ایرانی که هم چادرند و هم آستین دارند، خیلی بهتر از چادرهای دیگرند. به نظر من چادرهایی که آستین ندارند، واقعا به زنان ظلم است. در آن چادرها زنان مجبورند با یک دست جلوی چادر را بگیرند و با دست دیگر صورتشان را بپوشانند، ولی با این چادرهایی که آستین دارند و جلویشان بسته است، خیلی بهتر و راحتتر میتوانند در جامعه باشند. مثلا خانم خود من هم از همین چادرهای آستیندار استفاده میکند و به نظر من خیلی بهتر است.
- در اسلام برای بدحجابی مجازاتی هم در نظر گرفته شده؟
بله، در فصل ۱۸ قانون جرایم در مورد بدحجابی مجازات در نظر گرفته شده. این مجازات را فقها از احادیث بیرون کشیدهاند. مثلا در قانون آمده هر وقت زن و مردی که بین آنها علقه زوجیت نباشد با هم روابط نامشروع بدون زنا (بوسیدن و…) داشته باشند، به ۹۹ ضربه شلاق محکوم میشوند.
و یا هر کسی علنا در مکانهای عمومی و معابر به عمل حرام مشغول شود، علاوه بر کیفر عمل، از ۱۰ روز تا دو ماه و یا ۷۴ ضربه شلاق محکوم میشود.
زنانی که بدون حجاب شرعی در اماکن عمومی ظاهر شوند، از ۱۰ روز تا دو ماه به حبس و از ۵۰ هزار تا ۵۰۰ هزار ریال جزای نقدی محکوم میشوند.
از این دست قوانین خیلی زیاد است. حتی اگر سینماچی عکسهایی که به در و دیوار سینما میزند، به منظور تحریک جامعه باشد، او هم باید مثل خود کسی که بدحجابی میکند، مجازات شود.
- مجازات افرادی که بهطور غیرمستقیم در این بدحجابی مقصرند، چیست؟
این مجازاتها بستگی به نظر قاضی هم دارد. نیروی انتظامی به دادگاه و قاضی گزارش میدهد. بقیه برمیگردد به نظر قاضی، قاضی کسی است که میتواند تشخیص نهایی را بدهد که فرد مقصر است یا فریب خورده.
- آیا در قوانین کشور قانونی درباره حجاب سراغ دارید؟
اگر شما متن دقیق قانون را میخواهید، باید من اول قانون حجاب را مطالعه کنم، بعد صحبت کنم، ولی اگر از نظر کلی در قانون میپرسید، باید بگویم که حجاب از اول انقلاب یکی از مهمترین چالشهای فرهنگی، اجتماعی بوده و نوع پوشش افراد از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی از مسائل مهم بوده. تا آنجایی که من حضور ذهن دارم، در مجلس هفتم، کمیسیون فرهنگی یک سری اقداماتی در مورد تعیین پوشش برتر انجام داد. و قانون نوع حجاب آن موقع در مجلس به تصویب رسید. چیزی که مسلم است، حجاب کامل و برتر از منظر اسلام چادر است. ولی به لحاظ اجتماعی با توجه به تجربیاتی که در این سه دهه داشتیم، باید اذعان کرد که معنی حجاب در قانون، پوشاندن سر، قرص پیشانی، دستها تا مچ و پاها و همچنین آزاد و راحت بودن لباس است. به طوری که این لباس محرک جنس مخالف نباشد.
- برای این قانون الگویی هم وجود داشته؟
نه، متاسفانه با تمام تلاشهایی هم که در این زمینه انجام شده، ما نتوانستیم یک الگوی کارآمد را به صورت عملی در جامعه رواج دهیم. الگویی که مورد استقبال جوانان که ۷۰ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهد قرار گیرد، نداریم و در این زمینه باید کار بیشتری انجام شود. همه ما خوب میدانیم که کشورهای غربی و شرکتهای چندملیتی تلاش میکنند الگوهای بومی و سنتی ما را از بین ببرند و خردهفرهنگهای ما را هدف قرار دهند و از نوع پوشش افراد جامعه ما مخصوصا جنس مونث استفاده ابزاری کنند تا به اهداف اقتصادی – سیاسی خود برسند.
- گشتهای ارشاد نیروی انتظامی طبق چه قانونی فعالیت میکنند؟
مجلس هفتم در مورد حجاب، قانون را تصویب کرده، ولی قانون کلی است و برای مصادیق آن ما نیاز به آییننامههای اجرایی داریم که در اکثر ادارات و سازمانها این آییننامهها تدوین شده. نیروی انتظامی هم آییننامههای اجرایی را دارد و حتما از آنها پیروی میکند. اصلا مجلس نمیتواند به موارد جزئی اجرایی ورود کند. این طبیعی است که مجلس در مورد مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه حساس باشد و قانون لازم را برای بهترشدن وضعیت جامعه به تصویب برساند و این قانون باید ملاک عمل باشد، ولی مشکل در تفسیر قانون است. قانون وقتی قرار است به اجرا دربیاید، باید برای آن آییننامه اجرایی نوشته شود و همینجاست که تفسیرهای متفاوتی از قانون دیده میشود.
به نظر من باید از افراط و تفریط جلوگیری شود و ضمن تاکید بر حفظ شئونات اسلامی باید به حریم شخصی و خصوصی افراد هم احترام گذاشت.
- طرح جدید نیروی انتظامی با نظر شما منطبق است؟
نیروی انتظامی باید به فکر تهیه و تنظیم راهکارهایی باشد که فرهنگ عمومی را در این زمینه بالا ببرد و ارزشها و سنتها را در ذهن افراد پررنگ کند. این کار هم به نظر من یک کار زمانبر است و تدریجی باید انجام شود و این تغییرات در درازمدت صورت بگیرد. با اقدامات دفعی و این قبیل کارها نمیتوان جواب گرفت و این حرکات در درازمدت پاسخ نمیدهد.
- شما از حریم شخصی افراد گفتید، اگر کسانی احساس کنند که به حریم خصوصی آنها بیاحترامی شده، چه باید بکنند؟
ببینید در اسلام سه حق بسیار مهم وجود دارد، حقالله، حقالناس و حقالنفس. بحث حقالله که جای خود دارد و کسی نباید از آن تخطی کند. در مورد حقالناس و حقالنفس هم هر دو در اسلام محترماند و نباید به خاطر حقالناس، حقالنفس را زیر پا گذاشت و یا برعکس. هر فردی هم که احساس میکند در حق او، حریم شخصیاش و حقوق شهروندیاش بیتوجهی شده، میتواند به سازمانهای ذیربط شکایت کند تا به مشکلش رسیدگی شود.
- این سازمانهای ذیربط کدام سازمانها هستند؟
معاونت بازرسی خود نیروی انتظامی با شماره تلفن ۱۹۷ و همینطور در مجلس کمیسیون اصل ۹۰ که در این مراکز، مراجع به مشکلات و مسائل شهروندان رسیدگی خواهند کرد.
شکست عشقی چیست؟
گاهی هم فشار دور و اطرافیان باعث می شود که تصمیم بگیرید دوباره به نامزد یا همسر سابقتان برگردید واشتباه خود را دوباره تکرار کنید. اگرجدا شدنتان در دوره نامزدی باشد، برگشتن به این رابطه اصلا کار ساده ای نیست. چون حتما اختلافات جدی بوده که باعث شده شما قید همه چیز را در همین اول رابطه بزنید و آینده شیرین خود را از دست بدهید و کار را به جدایی بکشانید. بنابراین در نظر داشته باشید که برگشتن به این رابطه را حتما یک مشاور خانواده باید تایید کند. باید پایه های اختلاف ریشه یابی شود و علت آن مشخص شود و راه حلهای آن مشخص شود تا ارزیابی شود. مهم ترین دلایل اختلافات را ذکر می کنیم تا در صورت مواجهه با آنها راه حلی برای آن داشته باشید.
شکست عشقی جبران می شود؟
اگر جزو کسانی هستید که تجربه یک عشق نافرجام را دارند، حتما احساس متفاوتی را نسبت به شریک سابق خود داشته اید. گاهی او را غیرقابل تحمل دانسته اید و گاهی هم به دلیل احساس گناه فکر کرده اید به اندازه کافی برای سازگاری با هم تلاش نکرده اید.
در خواستهای متفاوت
روانشناسان معتقدند انسان ها تنها برای پنج خواسته که ریشه در ذات آنها دارد، تلاش می کنند. نیاز به بقا، نیاز به عشق و محبت، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح.در زندگی مشترک افراد، این خواسته ها نقش مهمتری دارندو مشخص که اولویت آنها برای هر کس متفاوت است و هر کس به نحوی ارزش اولش چیزی به سلیقه خود است. پس متفاوت بودن این اولویت بندی ها باعث اختلافات می شود.درست است که سازگاری بین آنها سخت است اما اگر بخواهیم آسوده زندگی باید این اصول را با طرف مقابل خود نزدیک کنیم.
مهارت بیاموزید
متاسفانه اغلب افراد مهارت های زندگی را بلد نیستند و نمی توانند مشکلاتشان را حل کنند پس راحت ترین و بدترین راه را انتخاب می کنند .جدایی تنها کاری است که به ذهن آنها میرسد. در گذشته برای ازدواج اهمیت بیشتری قائل بودند و آن را ضروری می دانستند وطلاق نیز امری وحشتناک وغیر قابل باور بود و آنقدر قبیح بود که همه معتقد بودند باید با لباس سفید به خانه بخت رفت و با کفن سفید از خانه بیرون آمد اما الان نه ازدواج آنقدرمهم است و نه طلاق آنقدر امری زشت به حساب می اید.
وقتی دو طرف نمی توانند مسائل خود را حل کنند یعنی این مهارت را یاد نگرفتند که با یکدیگر چگونه رفتار کنند، به راحتی به طور موازی در کنار هم حرکت می کنند و بهترین راه را طلاق می دانند. حتما راههای ارتباطی درست و لازم را بیاموزید مهارتهای خود را کامل کنید تا یک آغاز دوباره ی درست داشته باشید.این بار عجله نکنید تا پایه و اساس اختلافات وناراحتی ها را کشف نکردید به فکر برگشت نباشید.شاید لازم باشد برخی کارها را با هم انجام دهید مثلا با هم به نزد روانپزشک بروید ،با هم مطالعه کنید ،با هم مهارت زندگی بیاموزید ودوباره بعد از انجام این کارها بررسی کنید که به نقطه عطف بازگشت رسیده اید یا خیر.
برای چی به رابطه قبلی برمی گردید؟
اول از هر چیز باید با خودتان رو راست باشید که برای چه به این رابطه بر می گردید ؟ باید پاسخی قاطع و محکم داشته باشید. اگر برای حرف اطرافیان و فشارهای اخلاقی آنها یا برای دور شدن از تنهایی و عذاب وجدان این کار را می کنید مطمئن بشید دوباره راه را کج می روید و به بن بست می رسید .باید به خاطر اراده و اطمینان قلبی خود این کار را کنید ،در نظر داشته باشید اگر دوست داشتن در کار نباشد این راه به جایی نمیرسد .این برگشت مسیر شکست خورده ، باید برای دادن شانس دوباره به هر دو طرف باشد و گر نه شکست دوباره در راه است و این بار جبران ناپذیر تر از قبل است.
۱- موقعی میتوانید تستی را شروع کنید که سکوت و آرامش کافی داشته و بدانید که شخص یا چیزی برای شما ایجاد مزاحمت نمیکند و شما مطمئنا در وسط تست آن را قطع نمیکنید، چون هرگونه مزاحمتی میتواند برای تست شما نتیجه منفی داشته باشد.
۲- هیچ تستی محدودیت زمانی ندارد، لذا باید تمامی تستها را پشت سر هم انجام دهید و فورا به سوالها پاسخ دهید.
۳- اگر خواستید تست را شروع کنید، دستورالعملها و راهنماییهای آن را اول به دقت مطالعه کنید که کاملا بدانید تست شما در چه زمینهای است و چه چیزی از شما میخواهد.
۴- همه سوالها و موقعیتها در شما اتفاق نخواهد افتاد. در این صورت تلاش کنید اثبات کنید که اگر روبروی چنین امری حضور داشتید چه کاری انجام میدادید و جوابی را علامت بزنید که از شما اهمیت بیشتری دارد.
۵- میتوانید ۱۰ تست تحت هر ترتیبی که تمایل دارید جواب دهید. حدالامکان از تستی آغاز کنید که به نظرتان از همه جالبتر است. اگر بخواهید منحنی شخصیتتان را خودتان رسم کنید، به نتیجه تمام ۱۰ تست نیازمندید. صرفا در موقعی است که برای رسیدن به سطحهای مختلف توسعه خصوصیاتتان یک نظریه به دست آورید.
۶- خوب در ذهن خود تصور کنید که تستها فقط و فقط در زمانی معنی و مفهوم خواهند داشت که شما آنها را با صداقت کامل جواب دهید. اگر در تستها تقلبی کنید، باید بدانید که با هیچ کس به جز خودتان تلقب نکردهاید.
۷- همه تستها را یک بار و در یک نشست انجام ندهید. بعد از انجام دادن هر تست آنقدر خسته هستید که اصلا قادر نیستید خودتان را کاملا در چهارچوب ذهنی مناسب برای سوالات قرار دهید.
۸- اگر گاهی اوقات ناراحت یا خسته باشید، نتیجه تستتان با مشکل مواجه خواهد شد. یک فضای ساکت و مناسب برای این کار بهتر است.
۹- تلاش نکنید در مورد مفهوم و معنی سوالها و جوابها تعمق کنید؛ این کار باعث واکنش فوریتان میشود.
۱۰- سعی نکنید اگر میخواهید مثبتترین نتیجه ممکن را به دست آورید، به صورت عمدی جواب غیرصحیح دهید. نتیجه و جواب تستتان کاملا محرمانه است و دلیلی ندارد که جواب را به هیچ کس نشان دهید، مگر اینکه شخصا تمایل به این کار داشته باشید.